رفتن به محتوای اصلی
ابوالفضل يغمايي

اخلاص در گفتار و عمل

تاریخ انتشار:
بصیرت‎یابی با اخلاص، انسان دارای بصیرت شده، دیدگانش نورانی می‎شود.
اخلاص

وما أمروا إلّا لیعبد الله مخلصین له الدین؛[1]
 و به آنها دستوری داده نشده بود جز این‎که خدا را بپرستید در حالی که دین خود را برای او خالص کنند.

مفهوم‎شناسی

«اخلاص»، از ریشة «خلص» به معنای برگزیدن و پیراستن از آمیختگی است.[2] و حقیقت آن، بیزاری از غیر خدا،[3] بی‎آلایشی، پرداختن به خداوند[4] و ترک ریا[5]ست. تفسیر آیه و آنان فرمان نیافته بودند جز این‎که خدای یکتا را بپرستند، برای او همتا و شریکی نگیرند، پرستش و عبادت او را خالص سازند، به شرک نگرایند و عبادت غیر او را به پرستش ذات بی‎همتای او نیامیزند. و این در حالی باشد که از همة آیین‎های شرک‎آلود، خرافی و بی‎راهه‎ها دوری جسته، به توحید، یکتاپرستی، قرآن و پیامبر(ص) ایمان آورند. برخی گفته‎اند: «حنیف»، به معنای حج‎گزارده است؛ اگر با کلمة «مسلم» جمع شود، به معنای مسلمان و توحیدگراست اگر تنها به‎کار رود.[6]

پیام‎های آیه

 1. توحید و پرستش خالصانة خداوند عامل وحدت است (وما تفرّق الذین أوتوا الکتاب... وما أمروا إلّا لیعبدوا الله مخلصین).
 2. پیامبران مردم را به سوی خدا دعوت می‎کردند نه به سوی خود (وما أمروا إلاّ لیعبدوا الله).
3. خالص و بی‎پیرایه بودن رمز بقاست (مخلصین... ذلک دین القیمة).
4. فرمان به عبادت خالصانه در تمام ادیان آسمانی بوده است (وما أمروا إلاّ لیعبدوا الله).[7]

ارزش اخلاص

اخلاص سرّی است الهی که تنها در قلب بندگان محبوب الهی قرار می‎گیرد.[8] خداوند پیامبران بزرگ خویش را با این صفت ستوده است.[9] اخلاص، غایت و نهایت کار است.[10] هدف است، مقصود است، کمال است. اخلاص کمال دین‎داری[11] و نهایت یقین[12] است. با اخلاص، اعمال سنجیده و سبک و سنگین می‎شود. اخلاص، معیار عبادت و بندگی است.
به واسطة اخلاص مراتب درجة مؤمنان معلوم می‎شود.[13] راه نجات در اخلاص است.[14] امام صادق(ع) فرمود: «لازم است انسان در هر حرکت و سکونی نیّت پاک و خالصانه داشته باشد و برای خدا کار کند؛ زیرا اگر چنین نباشد، در جرگة غافلان قرار می‎گیرد و غافلان را خداوند در قرآن کریم به حیوانات، بلکه پست‎تر از آنان توصیف کرده است.[15] خوشا به حال کسی که عملش، علمش، دوستی‎اش، دشمنی‎اش، گرفتن و نگرفتنش، سخن و سکوتش، گفتار و کردارش تنها برای خدا باشد.[16] از این توصیه‎ها برداشت می‎شود که عمل خالصانه چه‎قدر ارزشمند است. البتّه عمل خالصانه داشتن سخت است.[17] و کار هر کسی نیست؛ ولی مؤمن باید هم خود از اخلاص خویش بهره ببرد و هم الگوی دیگران باشد و اگر عالم هم باشد مسئولیّت عالم دینی از این جهت بسیار سنگین است. در روایت است که همة دانشمندان در هلاکتند، مگر آنها که به علمشان عمل کنند و همة دانشمندان عامل در هلاکتند، مگر آنها که مخلص باشند و مخلصان در چنبرة خطر هستند.[18]

آثار اخلاص از دیدگاه قرآن و روایت

 1. ارزش آفرینی

پیامبر(ص) موظّف به ارزشمند قلمداد کردن مؤمنان به دلیل اخلاص آنان در عبادت‎هایشان است[19] و کسب اخلاص در اعتقاد و عمل، مایة ارزشمندی انسان نزد خداوند[20] است.

2. نجات

راه نجات، منحصر در اخلاص است.[21]

3. پاکیزگی

عمل به وسیلة اخلاص، اعمال انسان پاک می‎شود.[22]

هرکس باطن و ظاهرش، کردار و گفتارش یک‎سان باشد، در حقیقت امانت را ادا کرده و عبادت را خالص نموده است

4. بصیرت‎یابی

با اخلاص، انسان دارای بصیرت شده، دیدگانش نورانی می‎شود.[23]

 5. رهایی از پستی‎ها

به واسطة اخلاص، انسان از پلیدی و پستی‎ها رهایی می‎یابد.[24]

 6. مقصودیابی

به واسطة اخلاص، انسان به مقصود و غرض نهایی خود می‎رسد.[25]

7. حکمت

هرکس که چهل شبانه‎روز خود را برای خدا خالص کند، سرچشمه‎های حکمت از قلبش جوشیده، بر زبانش جاری می‎شود.[26]

 8. کفایت امور

هرکس برای خدا کار کند و در عبادتش برای او شریکی قائل نباشد، خداوند امور دنیا و آخرت او را کفایت می‎کند.[27]

 9. مهابت

اخلاص برای خدا سبب مهابت و بزرگی انسان می‎شود. مؤمن وقتی از عظمت و جلالت خدا ترسان بود و نسبت به خدا خضوع و خشوع خالصانه داشت، خداوند همه چیز را در برابر او خاشع گردانیده، ابهّت او را در دل پرندگان آسمان و درندگان زمین هم می‎اندازد.[28]

 10. سعادتمندی

اعمالتان را خالص کنید تا سعادتمند گردید.[29]

 11. قبولی اعمال

ای مردم! اعمالتان را برای خداوند متعال خالص کنید؛ زیرا خدا تنها عملی را می‎پذیرد که برای او خالص باشد.[30]

 عوامل اخلاص

 1. یقین یقین، علّت و سبب اخلاص است.[31]
 2. صلاح نیّت اگر انسان، نیّت خود را اصلاح کند به اخلاص می‎رسد.[32]
3. عبادت عبادت و بندگی خدا دارای ثمراتی است؛ اخلاص یکی از آن ثمرات است.[33]
 4. علم علم، انسان را به اخلاص می‎رساند.[34] وقتی علم انسان زیاد شد و قدرت تشخیص او بالا رفت و کارها را سنجید، کاری را انتخاب می‎کند که فواید او زیاد باشد. از این‎رو، به اخلاص رو می‎آورد.
 5. کم کردن آرزو کم کردن آرزوها، موجب کسب اخلاص است.[35]
 6. اجتناب از طمع چشم طمع به مال مردم نداشتن، برای انسان اخلاص می‎آورد.[36]
 7. توجّه به پاداش الهی توجّه به پاداش الهی و میل در رغبت به این‎که خداوند چه هدایایی را برای مخلصان اندوخته کرده است، برای انسان اخلاص می‎آورد.[37]
 8. اعتماد به وعده‎های خدا هرکس به آنچه نزد خداست راغب باشد، عملش را پاک می‎گرداند.[38]

موانع اخلاص

 1. هوای نفس

هوای نفس، بزرگ‎ترین مانع اخلاص آدمی است.[39] و هوای نفس شکل‎های متفاوت دارد؛ گاهی به صورت دوستی دنیا و دوستی ریاست و مقام و یا برتری‎جویی و خودخواهی یا مردم‎خواهی و نفوذ در مردم و خوشآمدگویی آنان است. نقل است که فردی سی سال در صف اوّل نماز جماعت شرکت می‎کرد و یک روز دیر به نماز رسید و در صف دوم قرار گرفت و این نماز به دل او نچسبید. دقّت کرد و دید مردم وقتی همیشه او را در صف اوّل می‎دیدند، او خوش‎حال می‎شد و لذّت می‎برد و امروز که در صف دوم است حال او حال دیگری است. فهمید که این نمازها برای خدا نبوده است، بلکه برای ارضای نفس خود بوده است[40] و این شکل دیگر هوای نفس است.

 2. رفاه طلبی

 از بعضی از آیات قرآن استفاده می‎شود که رفاه و آسایش، هم از موانع خالص شدن برای خداست.[41]

 نشانه‎های مخلص

 1. یک‎سان بودن ظاهر و باطن و کردار و گفتار

امام علی(ع) فرمود: «هرکس باطن و ظاهرش، کردار و گفتارش یک‎سان باشد، در حقیقت امانت را ادا کرده و عبادت را خالص نموده است».[42]

2. توقّع نداشتن

حواریون به حضرت عیسی(ع) عرض کردند: ای روح الله! انسان مخلص کیست؟ حضرت عیسی(ع) فرمود: «هیچ بنده‎ای به حقیقت اخلاص نمی‎رسد، مگر این‎که دوست نداشته باشد بر هیچ‎کدام از اعمالی که برای خدا انجام داده، ستوده شود».[43] مثل این روایت از امام صادق(ع) رسیده است.[44]

3. تسلیم

 رسول خدا(ص) فرمود: «نشانة مخلص چهار چیز است؛ 1. دلش تسلیم خداست؛ 2. اعضا و جوارحش تسلیم خداست؛ 3. کار نیکش را نسبت به همه بذل می‎کند؛ 4. شر و بدی‎اش را از همه باز می‎دارد».[45]

حکایت

1. دعای مخلص

 سعید بن مسیّب می‎گوید: سالی قحطی شد و مردم به طلب باران رفتند. من نظر افکندم و دیدم غلامی هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری در آسمان ظاهر شد. غلام سیاه چون نظرش بر آن ابر افتاد، خدا را سپاس گفت و رفت و باران نازل شد به اندازه‎ای که گمان کردیم ما را از بین خواهد برد. من به دنبال آن غلام رفتم، دیدم وارد خانة امام سجّاد(ع) شد. خدمت امام(ع) رسیدم و عرض کردم: در خانة شما غلام سیاهی است، منّت بگذارید و او را به من بفروشید. فرمود: ای سعید! چرا به تو نبخشم، پس به بزرگان غلامان خود امر فرمود هر غلامی که در خانه است به من عرضه کند. پس ایشان را جمع کرد؛ ولی آن غلام را میان آنان ندیدم. گفتم: آن را که من می‎خواهم میان ایشان نیست. فرمود: دیگر باقی نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود او را نیز حاضر کردند. چون حاضر شد، دیدم او همان مقصود من است. گفتم: مطلوب من همین است. امام(ع) فرمود: ای غلام! سعید مالک توست، همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت: چه چیزی سبب شد که مرا از مولایم جدا ساختی؟ گفتم: به سبب آن چیزی که از استجابت دعای باران تو دیدم. وقتی غلام این سخن را شنید، رو به آسمان کرد و گفت: ای پروردگار من! رازی بود میان تو و من، الآن که آن را فاش کردی، مرا بمیران و به سوی خود ببر.
پس امام(ع) و آن کسانی که حاضر بودند از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم. چون به منزل خویش رفتم فرستادة امام(ع) آمد و گفت: اگر می‎خواهی جنازة غلام را ببینی بیا. با آن فرستاده برگشتم و دیدم آن غلام از دنیا رفته است.[46]

 2. اخلاص در کار

 پیامبر اسلام(ص) فرمود: سه نفر از بنی‎اسرائیل با یک‎دیگر هم‎سفر شدند. در راه ابری ظاهر شد و باریدن آغاز گردید. به غاری پناه بردند، ناگهان سنگی درِ غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب، تاریک ساخت. راهی جز آن که به سوی خدا روند نداشتند. یکی از آنان گفت: خوب است کردار خالص خود را وسیله قرار دهیم، باشد که نجات یابیم و هر سه نفر این طرح را قبول کردند. یکی از آنان گفت: پروردگارا! می‎دانی که من دختر عمویی داشتم که در کمال زیبایی بود، شیفتة او بودم، تا آن‎که در مکانی او را تنها یافتم، با او درآویختم و خواستم کام دل برگیرم که آن دختر سخن آغاز کرد و گفت: ای پسر عمو! از خدا بترس و پردة عفّت مرا مدر. من به این سخن پای بر هوای نفس گذاشتم و از آن کار دست کشیدم. خدایا! این کار از روی اخلاص بوده و جز رضای تو منظوری نداشتم، این جمع را از غم و هلاکت نجات ده. ناگاه دیدند آن سنگ مقداری دور شد و فضای غار کمی روشن شد. دومی گفت: خدایا! تو می‎دانی که من پدر و مادری سال‎خورده داشتم که قامتشان از پیری خمیده بود و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم. شبی نزدشان آمدم که خوراک نزد آنان بگذارم و برگردم، دیدم خوابیده‎اند، آن شب تا صبح خوراک بر دست گرفتم و آنان را از خواب بیدار نکردم. پروردگارا! این کار را محض رضای تو انجام دادم، ما را رهایی ده؛ در این هنگام سنگ مقداری دیگر کنار رفت. سومی عرض کرد: ای دانای هر نهان و آشکار! می‎دانی که من کارگری داشتم، چون مدّتش تمام شد مزد وی را دادم و او راضی نشد و بیش از آن اندازه طلب مزد می‎کرد و از نزدم رفت. من آن وجه را گوسفندی خریدم و جداگانه محافظت کردم که در اندک زمان بسیار شد. بعد از مدّتی آن مرد آمد و مزد خود را طلب کرد. من به گوسفندان اشاره کردم. او گمان کرد که مسخره‎اش می‎کنم؛ همة گوسفندان را گرفت و رفت.[47]
پروردگارا! این کار را برای رضای تو انجام داده‎ام، ما را از این گرفتاری نجات بده. در این وقت تمام سنگ به کناری رفت و هر سه با دلی شاد از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند. آن‎گاه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هرکس از در راستی با خدا درآید، نجات می‎یابد».[48]

 3. قطع ریشة ریا!

 گویند: روزی شاگردان سیّد بحرالعلوم ایشان را خندان و متبسّم یافتند. سبب را پرسیدند. فرمود: پس از بیست سال مجاهدت، اکنون که در خود نگریستم دیدم دیگر در اعمالم ریایی نیست و توانسته‎ام به رفع آن موفّق شوم![49]

شعر

 ظاهرت چون بوذر و سلمان بود
باطنت همچون ابوسفیان بود
 ظاهرت چون گور کافر پُر حُلَل
 واندرون قهر خدا عزّوجلّ
از برون طعنه زنی بر بایزید
وز درونت ننگ می‎دارد یزید
 هرچه داری در دل از مکر و رموز
 پیش ما پیدا بود مانند روز
 گرچه پور شیمیش ز بنده پروری
 تو چرا رسوایی از حد می‎بری
 گر بود در ماتمی صد نوحه‎گر
 آه صاحبْ درد را باشد اثر[50]
* * *
 عبادت به اخلاص نیّت نکوست
 وگرنه چه آید ز بی‎مغز پوست؟
 چه زُنّار مغ بر میانت چه دَلق
که درپوشی از بهر پندار خلق
مکن گفتمت مردیِ خویش فاش
 چو مردی نمودی مخنث مباش
به اندازة بود باید نمود خجالت
نبُرد آن‎که ننمود و بود که چون عاریت
  اگر کوتهی پای چوبین مبند
 که در چشم طفلان نمایی بلند
 وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس
 منه جانِ من آبِ زر بر پشیز
 که صرّاف دانا نگیرد به‎چیز
زر اندودگان را به آتش برند
پدید آید آن‎گه که مس یا زرند[51]

----------------------------------------------------------

پي نوشت :
1.    بیّنه، 5.
2.    ابن منظور، لسان العرب، ج ، ص ؛ راغب، مفردات، ص .
3.    راغب، مفردات، ص 154.
4.    انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج 1، ص 290.
5.    ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 26.
6.    طبرسی، مجمع البیان، ترجمة کرمی، ج 30، ص 1252.
7.    قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص .
8.    طبرسی، مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 409.
9.    مریم، 51.
10.    ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4735.
11.    قال الإمام علی(ع): «الإخلاص غایة الدین» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4763).
12.    قال الإمام علی(ع): «غایة الیقین الإخلاص» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4747).
13.    قال الإمام علی(ع): «الإخلاص ملاک العبادة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4738).
14.    قال رسول الله(ص): «بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4745).
15.    قال الإمام علی(ع): «فی الإخلاص یکون الخلاص» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4742).
16.    قال الإمام الصادق(ع): «ولابد للعبد من خالص النیّة فی کلّ حرکة وسکون لأنّه إذا لم یکن هذا المعنی یکون غافلاً، والغافلون قد وصفهم الله تعالی فقال: «أولئک کالأنعام بل هم أضل» وقال: «أولئک هم الغافلون» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4748).
17.    قال الإمام علی(ع): «طوبی لمن أخلص الله عمله وعلمه، وحبّه وبغضه، وأخذه وترکه، وکلامه وصمته، وفعله وقوله» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4750).
18.    قال الإمام علی(ع): «تصیفه العمل أشدّ من العمل...» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4756).
19.    قال رسول الله(ص): «العلماء کلّهم هلکی إلاّ العاملون، والعاملون کلّهم هلکی إلاّ المخلصون، والمخلصون علی خطر» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4768).
20.    انعام، 52 و کهف، 28.
21.    بقره، 11؛ آل عمران، 162 ـ 163؛ نساء، 125؛ لقمان، 22؛ فتح، 18؛ انسان، 5 و 7 ـ 9.
22.    قال الإمام علی(ع): «غایة الإخلاص الخلاص» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4809).
23.    قال الإمام علی(ع): «لو خلصت النیّات لزکّت الأعمال» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4813).
24.    قال الإمام علی(ع): «عند تحقّق الإخلاص تسنیر البصائر» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4811).
25.    قال الإمام علی(ع): «من أخلص النیّة تنزّه عن الدّنیة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4814).
26.    قال الإمام علی(ع): «أخلص تنل...» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4816).
27.    قال رسول الله(ص): «ما أخلص عبد لله عزّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4805).
28.    قال الإمام السجّاد(ع): «... فإنّما حقّ الله الأکبر علیک فإنّ تعبده لاتشرک به شیئاً، فإذا فعلت ذلک بالإخلاص، جعل لک علی نفسه أن یکفیک أمر الدنیا والآخرة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4808).
29.    قال الإمام الصادق(ع): «إنّ المؤمن لیخشع له کلّ شیء ویهابه کلّ شیء ثم قال: إذا کان مخلصاً لله أخاف الله من کلّ شیءٍ حتّی هوام الأرض وسباعها وطیر السماء» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4807؛ نیز ر. ک: شماره‎های 4806، 4809 ـ 4810، 4812، 4815 و 4817 ـ 4820).
30.    قال الإمام علی(ع): «أخلصوا أعمالکم تسعدوا» (آمدی، غرر الحکم، ص 85).
31.    قال النبی(ص): «أیّها الناس، أخلصوا أعمالکم. لله تعالی فإنّ الله لایقبل إلاّ ما خلص له» (تفسیر قرطبی، ج 5، ص 18، ذیل آیة 36 سورة نساء).
32.    قال الإمام علی(ع): «سبب الإخلاص الیقین» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4792 ـ 4793).
33.    قال الإمام علی(ع): «إخلاص العمل من قوّة الیقین وصلاح النیّة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4794).
34.    قال الإمام علی(ع): «الإخلاص ثمرة العبادة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4795).
35.    قال الإمام علی(ع): «ثمرة العلم إخلاص العمل» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4799).
36.    قال الإمام علی(ع): «قلل الآمال تخلص لک الأعمال» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4799).
37.    قال الإمام علی(ع): «أصل الإخلاص، الیأس ممّا فی أید الناس» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4801).
38.    قال الإمام علی(ع): «من رغب فیما عندالله أخلص عمله» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4802).
39.    ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4802.
40.    قال الإمام علی(ع): «کیف یستطیع الإخلاص من یغلبه هواه» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4804).
41.    فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 8، ص 131.
42.    یونس، 22 ـ 23 و عنکبوت، 65 ـ 66.
43.    قال الإمام علی(ع): «من لم یختلف سرّه وعلانیته وفعله ومقالته فقد أدّی الأمانة وأخلص العبادة» (نهج‎البلاغه، نامة 26).
44.    «یا روح الله! من المخلص لله؟ قال: الذی یعمل لله لایحب أن یحمده الناس علیه» (سیوطی، الدرر المنثور، ج 2، ص 724).
45.    عن أبی عبدالله(ع)...: «الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل والعمل الخالص: الذی لاترید أن یحمدک أحد إلاّ الله عزّوجلّ...» (کلینی، کافی، ج 2، ص 16 و جزائری، التحفة السنیة (مخطوط)، ص 76). [397]. حرّانی، تحف العقول، ص 16.
46.    قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 38.
47.    در محاسن برقی نوشته شد: مزدش نیم درهم بود. وقتی برگشت هجده هزار برابر به او داد!
48.    خسروی، پند تاریخ، ج 5، ص 203 ـ 204، به نقل از: برقی، محاسن ، ج 2، ص 253.
49.    مختاری، سیمای فرزانگان، ص 122، به نقل از: رسالة لبّ اللباب، ص 55.
50.    مولوی، مثنوی، ص 182.
51.    سعدی، بوستان، ص 250.

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.