اخلاص در گفتار و عمل
وما أمروا إلّا لیعبد الله مخلصین له الدین؛[1]
و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستید در حالی که دین خود را برای او خالص کنند.
مفهومشناسی
«اخلاص»، از ریشة «خلص» به معنای برگزیدن و پیراستن از آمیختگی است.[2] و حقیقت آن، بیزاری از غیر خدا،[3] بیآلایشی، پرداختن به خداوند[4] و ترک ریا[5]ست. تفسیر آیه و آنان فرمان نیافته بودند جز اینکه خدای یکتا را بپرستند، برای او همتا و شریکی نگیرند، پرستش و عبادت او را خالص سازند، به شرک نگرایند و عبادت غیر او را به پرستش ذات بیهمتای او نیامیزند. و این در حالی باشد که از همة آیینهای شرکآلود، خرافی و بیراههها دوری جسته، به توحید، یکتاپرستی، قرآن و پیامبر(ص) ایمان آورند. برخی گفتهاند: «حنیف»، به معنای حجگزارده است؛ اگر با کلمة «مسلم» جمع شود، به معنای مسلمان و توحیدگراست اگر تنها بهکار رود.[6]
پیامهای آیه
1. توحید و پرستش خالصانة خداوند عامل وحدت است (وما تفرّق الذین أوتوا الکتاب... وما أمروا إلّا لیعبدوا الله مخلصین).
2. پیامبران مردم را به سوی خدا دعوت میکردند نه به سوی خود (وما أمروا إلاّ لیعبدوا الله).
3. خالص و بیپیرایه بودن رمز بقاست (مخلصین... ذلک دین القیمة).
4. فرمان به عبادت خالصانه در تمام ادیان آسمانی بوده است (وما أمروا إلاّ لیعبدوا الله).[7]
ارزش اخلاص
اخلاص سرّی است الهی که تنها در قلب بندگان محبوب الهی قرار میگیرد.[8] خداوند پیامبران بزرگ خویش را با این صفت ستوده است.[9] اخلاص، غایت و نهایت کار است.[10] هدف است، مقصود است، کمال است. اخلاص کمال دینداری[11] و نهایت یقین[12] است. با اخلاص، اعمال سنجیده و سبک و سنگین میشود. اخلاص، معیار عبادت و بندگی است.
به واسطة اخلاص مراتب درجة مؤمنان معلوم میشود.[13] راه نجات در اخلاص است.[14] امام صادق(ع) فرمود: «لازم است انسان در هر حرکت و سکونی نیّت پاک و خالصانه داشته باشد و برای خدا کار کند؛ زیرا اگر چنین نباشد، در جرگة غافلان قرار میگیرد و غافلان را خداوند در قرآن کریم به حیوانات، بلکه پستتر از آنان توصیف کرده است.[15] خوشا به حال کسی که عملش، علمش، دوستیاش، دشمنیاش، گرفتن و نگرفتنش، سخن و سکوتش، گفتار و کردارش تنها برای خدا باشد.[16] از این توصیهها برداشت میشود که عمل خالصانه چهقدر ارزشمند است. البتّه عمل خالصانه داشتن سخت است.[17] و کار هر کسی نیست؛ ولی مؤمن باید هم خود از اخلاص خویش بهره ببرد و هم الگوی دیگران باشد و اگر عالم هم باشد مسئولیّت عالم دینی از این جهت بسیار سنگین است. در روایت است که همة دانشمندان در هلاکتند، مگر آنها که به علمشان عمل کنند و همة دانشمندان عامل در هلاکتند، مگر آنها که مخلص باشند و مخلصان در چنبرة خطر هستند.[18]
آثار اخلاص از دیدگاه قرآن و روایت
1. ارزش آفرینی
پیامبر(ص) موظّف به ارزشمند قلمداد کردن مؤمنان به دلیل اخلاص آنان در عبادتهایشان است[19] و کسب اخلاص در اعتقاد و عمل، مایة ارزشمندی انسان نزد خداوند[20] است.
2. نجات
راه نجات، منحصر در اخلاص است.[21]
3. پاکیزگی
عمل به وسیلة اخلاص، اعمال انسان پاک میشود.[22]
هرکس باطن و ظاهرش، کردار و گفتارش یکسان باشد، در حقیقت امانت را ادا کرده و عبادت را خالص نموده است
4. بصیرتیابی
با اخلاص، انسان دارای بصیرت شده، دیدگانش نورانی میشود.[23]
5. رهایی از پستیها
به واسطة اخلاص، انسان از پلیدی و پستیها رهایی مییابد.[24]
6. مقصودیابی
به واسطة اخلاص، انسان به مقصود و غرض نهایی خود میرسد.[25]
7. حکمت
هرکس که چهل شبانهروز خود را برای خدا خالص کند، سرچشمههای حکمت از قلبش جوشیده، بر زبانش جاری میشود.[26]
8. کفایت امور
هرکس برای خدا کار کند و در عبادتش برای او شریکی قائل نباشد، خداوند امور دنیا و آخرت او را کفایت میکند.[27]
9. مهابت
اخلاص برای خدا سبب مهابت و بزرگی انسان میشود. مؤمن وقتی از عظمت و جلالت خدا ترسان بود و نسبت به خدا خضوع و خشوع خالصانه داشت، خداوند همه چیز را در برابر او خاشع گردانیده، ابهّت او را در دل پرندگان آسمان و درندگان زمین هم میاندازد.[28]
10. سعادتمندی
اعمالتان را خالص کنید تا سعادتمند گردید.[29]
11. قبولی اعمال
ای مردم! اعمالتان را برای خداوند متعال خالص کنید؛ زیرا خدا تنها عملی را میپذیرد که برای او خالص باشد.[30]
عوامل اخلاص
1. یقین یقین، علّت و سبب اخلاص است.[31]
2. صلاح نیّت اگر انسان، نیّت خود را اصلاح کند به اخلاص میرسد.[32]
3. عبادت عبادت و بندگی خدا دارای ثمراتی است؛ اخلاص یکی از آن ثمرات است.[33]
4. علم علم، انسان را به اخلاص میرساند.[34] وقتی علم انسان زیاد شد و قدرت تشخیص او بالا رفت و کارها را سنجید، کاری را انتخاب میکند که فواید او زیاد باشد. از اینرو، به اخلاص رو میآورد.
5. کم کردن آرزو کم کردن آرزوها، موجب کسب اخلاص است.[35]
6. اجتناب از طمع چشم طمع به مال مردم نداشتن، برای انسان اخلاص میآورد.[36]
7. توجّه به پاداش الهی توجّه به پاداش الهی و میل در رغبت به اینکه خداوند چه هدایایی را برای مخلصان اندوخته کرده است، برای انسان اخلاص میآورد.[37]
8. اعتماد به وعدههای خدا هرکس به آنچه نزد خداست راغب باشد، عملش را پاک میگرداند.[38]
موانع اخلاص
1. هوای نفس
هوای نفس، بزرگترین مانع اخلاص آدمی است.[39] و هوای نفس شکلهای متفاوت دارد؛ گاهی به صورت دوستی دنیا و دوستی ریاست و مقام و یا برتریجویی و خودخواهی یا مردمخواهی و نفوذ در مردم و خوشآمدگویی آنان است. نقل است که فردی سی سال در صف اوّل نماز جماعت شرکت میکرد و یک روز دیر به نماز رسید و در صف دوم قرار گرفت و این نماز به دل او نچسبید. دقّت کرد و دید مردم وقتی همیشه او را در صف اوّل میدیدند، او خوشحال میشد و لذّت میبرد و امروز که در صف دوم است حال او حال دیگری است. فهمید که این نمازها برای خدا نبوده است، بلکه برای ارضای نفس خود بوده است[40] و این شکل دیگر هوای نفس است.
2. رفاه طلبی
از بعضی از آیات قرآن استفاده میشود که رفاه و آسایش، هم از موانع خالص شدن برای خداست.[41]
نشانههای مخلص
1. یکسان بودن ظاهر و باطن و کردار و گفتار
امام علی(ع) فرمود: «هرکس باطن و ظاهرش، کردار و گفتارش یکسان باشد، در حقیقت امانت را ادا کرده و عبادت را خالص نموده است».[42]
2. توقّع نداشتن
حواریون به حضرت عیسی(ع) عرض کردند: ای روح الله! انسان مخلص کیست؟ حضرت عیسی(ع) فرمود: «هیچ بندهای به حقیقت اخلاص نمیرسد، مگر اینکه دوست نداشته باشد بر هیچکدام از اعمالی که برای خدا انجام داده، ستوده شود».[43] مثل این روایت از امام صادق(ع) رسیده است.[44]
3. تسلیم
رسول خدا(ص) فرمود: «نشانة مخلص چهار چیز است؛ 1. دلش تسلیم خداست؛ 2. اعضا و جوارحش تسلیم خداست؛ 3. کار نیکش را نسبت به همه بذل میکند؛ 4. شر و بدیاش را از همه باز میدارد».[45]
حکایت
1. دعای مخلص
سعید بن مسیّب میگوید: سالی قحطی شد و مردم به طلب باران رفتند. من نظر افکندم و دیدم غلامی هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری در آسمان ظاهر شد. غلام سیاه چون نظرش بر آن ابر افتاد، خدا را سپاس گفت و رفت و باران نازل شد به اندازهای که گمان کردیم ما را از بین خواهد برد. من به دنبال آن غلام رفتم، دیدم وارد خانة امام سجّاد(ع) شد. خدمت امام(ع) رسیدم و عرض کردم: در خانة شما غلام سیاهی است، منّت بگذارید و او را به من بفروشید. فرمود: ای سعید! چرا به تو نبخشم، پس به بزرگان غلامان خود امر فرمود هر غلامی که در خانه است به من عرضه کند. پس ایشان را جمع کرد؛ ولی آن غلام را میان آنان ندیدم. گفتم: آن را که من میخواهم میان ایشان نیست. فرمود: دیگر باقی نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود او را نیز حاضر کردند. چون حاضر شد، دیدم او همان مقصود من است. گفتم: مطلوب من همین است. امام(ع) فرمود: ای غلام! سعید مالک توست، همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت: چه چیزی سبب شد که مرا از مولایم جدا ساختی؟ گفتم: به سبب آن چیزی که از استجابت دعای باران تو دیدم. وقتی غلام این سخن را شنید، رو به آسمان کرد و گفت: ای پروردگار من! رازی بود میان تو و من، الآن که آن را فاش کردی، مرا بمیران و به سوی خود ببر.
پس امام(ع) و آن کسانی که حاضر بودند از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم. چون به منزل خویش رفتم فرستادة امام(ع) آمد و گفت: اگر میخواهی جنازة غلام را ببینی بیا. با آن فرستاده برگشتم و دیدم آن غلام از دنیا رفته است.[46]
2. اخلاص در کار
پیامبر اسلام(ص) فرمود: سه نفر از بنیاسرائیل با یکدیگر همسفر شدند. در راه ابری ظاهر شد و باریدن آغاز گردید. به غاری پناه بردند، ناگهان سنگی درِ غار را گرفت و روز را بر آنان چون شب، تاریک ساخت. راهی جز آن که به سوی خدا روند نداشتند. یکی از آنان گفت: خوب است کردار خالص خود را وسیله قرار دهیم، باشد که نجات یابیم و هر سه نفر این طرح را قبول کردند. یکی از آنان گفت: پروردگارا! میدانی که من دختر عمویی داشتم که در کمال زیبایی بود، شیفتة او بودم، تا آنکه در مکانی او را تنها یافتم، با او درآویختم و خواستم کام دل برگیرم که آن دختر سخن آغاز کرد و گفت: ای پسر عمو! از خدا بترس و پردة عفّت مرا مدر. من به این سخن پای بر هوای نفس گذاشتم و از آن کار دست کشیدم. خدایا! این کار از روی اخلاص بوده و جز رضای تو منظوری نداشتم، این جمع را از غم و هلاکت نجات ده. ناگاه دیدند آن سنگ مقداری دور شد و فضای غار کمی روشن شد. دومی گفت: خدایا! تو میدانی که من پدر و مادری سالخورده داشتم که قامتشان از پیری خمیده بود و در همه حال به خدمت آنان مشغول بودم. شبی نزدشان آمدم که خوراک نزد آنان بگذارم و برگردم، دیدم خوابیدهاند، آن شب تا صبح خوراک بر دست گرفتم و آنان را از خواب بیدار نکردم. پروردگارا! این کار را محض رضای تو انجام دادم، ما را رهایی ده؛ در این هنگام سنگ مقداری دیگر کنار رفت. سومی عرض کرد: ای دانای هر نهان و آشکار! میدانی که من کارگری داشتم، چون مدّتش تمام شد مزد وی را دادم و او راضی نشد و بیش از آن اندازه طلب مزد میکرد و از نزدم رفت. من آن وجه را گوسفندی خریدم و جداگانه محافظت کردم که در اندک زمان بسیار شد. بعد از مدّتی آن مرد آمد و مزد خود را طلب کرد. من به گوسفندان اشاره کردم. او گمان کرد که مسخرهاش میکنم؛ همة گوسفندان را گرفت و رفت.[47]
پروردگارا! این کار را برای رضای تو انجام دادهام، ما را از این گرفتاری نجات بده. در این وقت تمام سنگ به کناری رفت و هر سه با دلی شاد از غار خارج شدند و به سفر خویش ادامه دادند. آنگاه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هرکس از در راستی با خدا درآید، نجات مییابد».[48]
3. قطع ریشة ریا!
گویند: روزی شاگردان سیّد بحرالعلوم ایشان را خندان و متبسّم یافتند. سبب را پرسیدند. فرمود: پس از بیست سال مجاهدت، اکنون که در خود نگریستم دیدم دیگر در اعمالم ریایی نیست و توانستهام به رفع آن موفّق شوم![49]
شعر
ظاهرت چون بوذر و سلمان بود
باطنت همچون ابوسفیان بود
ظاهرت چون گور کافر پُر حُلَل
واندرون قهر خدا عزّوجلّ
از برون طعنه زنی بر بایزید
وز درونت ننگ میدارد یزید
هرچه داری در دل از مکر و رموز
پیش ما پیدا بود مانند روز
گرچه پور شیمیش ز بنده پروری
تو چرا رسوایی از حد میبری
گر بود در ماتمی صد نوحهگر
آه صاحبْ درد را باشد اثر[50]
* * *
عبادت به اخلاص نیّت نکوست
وگرنه چه آید ز بیمغز پوست؟
چه زُنّار مغ بر میانت چه دَلق
که درپوشی از بهر پندار خلق
مکن گفتمت مردیِ خویش فاش
چو مردی نمودی مخنث مباش
به اندازة بود باید نمود خجالت
نبُرد آنکه ننمود و بود که چون عاریت
اگر کوتهی پای چوبین مبند
که در چشم طفلان نمایی بلند
وگر نقره اندوده باشد نحاس
توان خرج کردن بر ناشناس
منه جانِ من آبِ زر بر پشیز
که صرّاف دانا نگیرد بهچیز
زر اندودگان را به آتش برند
پدید آید آنگه که مس یا زرند[51]
----------------------------------------------------------
پي نوشت :
1. بیّنه، 5.
2. ابن منظور، لسان العرب، ج ، ص ؛ راغب، مفردات، ص .
3. راغب، مفردات، ص 154.
4. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج 1، ص 290.
5. ابن منظور، لسان العرب، ج 7، ص 26.
6. طبرسی، مجمع البیان، ترجمة کرمی، ج 30، ص 1252.
7. قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص .
8. طبرسی، مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 409.
9. مریم، 51.
10. ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4735.
11. قال الإمام علی(ع): «الإخلاص غایة الدین» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4763).
12. قال الإمام علی(ع): «غایة الیقین الإخلاص» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4747).
13. قال الإمام علی(ع): «الإخلاص ملاک العبادة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4738).
14. قال رسول الله(ص): «بالإخلاص تتفاضل مراتب المؤمنین» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4745).
15. قال الإمام علی(ع): «فی الإخلاص یکون الخلاص» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4742).
16. قال الإمام الصادق(ع): «ولابد للعبد من خالص النیّة فی کلّ حرکة وسکون لأنّه إذا لم یکن هذا المعنی یکون غافلاً، والغافلون قد وصفهم الله تعالی فقال: «أولئک کالأنعام بل هم أضل» وقال: «أولئک هم الغافلون» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4748).
17. قال الإمام علی(ع): «طوبی لمن أخلص الله عمله وعلمه، وحبّه وبغضه، وأخذه وترکه، وکلامه وصمته، وفعله وقوله» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4750).
18. قال الإمام علی(ع): «تصیفه العمل أشدّ من العمل...» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4756).
19. قال رسول الله(ص): «العلماء کلّهم هلکی إلاّ العاملون، والعاملون کلّهم هلکی إلاّ المخلصون، والمخلصون علی خطر» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4768).
20. انعام، 52 و کهف، 28.
21. بقره، 11؛ آل عمران، 162 ـ 163؛ نساء، 125؛ لقمان، 22؛ فتح، 18؛ انسان، 5 و 7 ـ 9.
22. قال الإمام علی(ع): «غایة الإخلاص الخلاص» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4809).
23. قال الإمام علی(ع): «لو خلصت النیّات لزکّت الأعمال» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4813).
24. قال الإمام علی(ع): «عند تحقّق الإخلاص تسنیر البصائر» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4811).
25. قال الإمام علی(ع): «من أخلص النیّة تنزّه عن الدّنیة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4814).
26. قال الإمام علی(ع): «أخلص تنل...» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4816).
27. قال رسول الله(ص): «ما أخلص عبد لله عزّوجلّ أربعین صباحاً إلاّ جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4805).
28. قال الإمام السجّاد(ع): «... فإنّما حقّ الله الأکبر علیک فإنّ تعبده لاتشرک به شیئاً، فإذا فعلت ذلک بالإخلاص، جعل لک علی نفسه أن یکفیک أمر الدنیا والآخرة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4808).
29. قال الإمام الصادق(ع): «إنّ المؤمن لیخشع له کلّ شیء ویهابه کلّ شیء ثم قال: إذا کان مخلصاً لله أخاف الله من کلّ شیءٍ حتّی هوام الأرض وسباعها وطیر السماء» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4807؛ نیز ر. ک: شمارههای 4806، 4809 ـ 4810، 4812، 4815 و 4817 ـ 4820).
30. قال الإمام علی(ع): «أخلصوا أعمالکم تسعدوا» (آمدی، غرر الحکم، ص 85).
31. قال النبی(ص): «أیّها الناس، أخلصوا أعمالکم. لله تعالی فإنّ الله لایقبل إلاّ ما خلص له» (تفسیر قرطبی، ج 5، ص 18، ذیل آیة 36 سورة نساء).
32. قال الإمام علی(ع): «سبب الإخلاص الیقین» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4792 ـ 4793).
33. قال الإمام علی(ع): «إخلاص العمل من قوّة الیقین وصلاح النیّة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4794).
34. قال الإمام علی(ع): «الإخلاص ثمرة العبادة» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4795).
35. قال الإمام علی(ع): «ثمرة العلم إخلاص العمل» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4799).
36. قال الإمام علی(ع): «قلل الآمال تخلص لک الأعمال» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4799).
37. قال الإمام علی(ع): «أصل الإخلاص، الیأس ممّا فی أید الناس» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4801).
38. قال الإمام علی(ع): «من رغب فیما عندالله أخلص عمله» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4802).
39. ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4802.
40. قال الإمام علی(ع): «کیف یستطیع الإخلاص من یغلبه هواه» (ری شهری، میزان الحکمه، ج 3، ش 4804).
41. فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 8، ص 131.
42. یونس، 22 ـ 23 و عنکبوت، 65 ـ 66.
43. قال الإمام علی(ع): «من لم یختلف سرّه وعلانیته وفعله ومقالته فقد أدّی الأمانة وأخلص العبادة» (نهجالبلاغه، نامة 26).
44. «یا روح الله! من المخلص لله؟ قال: الذی یعمل لله لایحب أن یحمده الناس علیه» (سیوطی، الدرر المنثور، ج 2، ص 724).
45. عن أبی عبدالله(ع)...: «الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل والعمل الخالص: الذی لاترید أن یحمدک أحد إلاّ الله عزّوجلّ...» (کلینی، کافی، ج 2، ص 16 و جزائری، التحفة السنیة (مخطوط)، ص 76). [397]. حرّانی، تحف العقول، ص 16.
46. قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 38.
47. در محاسن برقی نوشته شد: مزدش نیم درهم بود. وقتی برگشت هجده هزار برابر به او داد!
48. خسروی، پند تاریخ، ج 5، ص 203 ـ 204، به نقل از: برقی، محاسن ، ج 2، ص 253.
49. مختاری، سیمای فرزانگان، ص 122، به نقل از: رسالة لبّ اللباب، ص 55.
50. مولوی، مثنوی، ص 182.
51. سعدی، بوستان، ص 250.
افزودن دیدگاه جدید