خوف و رجا
إِنَّمَا یؤْمِنُ بَِایاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّ مى آورند که هر وقت این آیات به آنان یادآورى شود به سجده مى افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا مى آورند، و تکبّر نمى کنند. پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود (و بپا مى خیزند و رو به درگاه خدا رُواْ بهَِا خَرُّواْ سُجَّدًا وَ سَبَّحُواْ بحَِمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لَا یسْتَکْبرُِونه تَتَجَافىَ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یدْعُونَ رَبهَُّمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا؛[1]
تنها کسانى که به آیات ما ایمانمى آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید مى خوانند.
مفهوم شناسی
خوف، مرادف فارسی ترس و به معنای احساس ناخوشایند ناشی از بروز خطر، ناامنی از روی دادن نامطلوب یا تصوّر آنها، و هراس[2] است. و در اصطلاح علم اخلاق، ترس به معنای دل سوختن و متألّم بودن از این که یک پدیدة ناخوشایندی که محتمل الوقوع است به انسان برسد.[3]
رجا ضدّ یأس، به معنای امید به رحمت خداست و آن عبارت از: انبساط سرور در دل به دلیل انتظار امر محبوبی.[4]
تفسیر آیه
از این آیه استفاده می شود کسی که مدّعی ایمان به آیات الهی است، باید صفات زیر را دارا باشد؛ به سجده افتادن هنگام شنیدن آیات قرآن، تسبیح و تحمید خداوند، فروتنی و شب زنده داری، داشتن صفت خوف و رجا و انفاق در راه خدا. و چنان چه کسی این صفات را دارا نباشد ضعیف الایمان است. مؤمنان حقیقی کسانی اند که از سویی امیدوارانه خدا را می خوانند، و از سویی نیز ترس دارند. نه از غضب او ایمن می شوند و نه از رحمتش مأیوس می گردند. توازن بیم و امید، ضامن تکامل و پیشروی در راه خداست و همواره در وجود مؤمنان حکم فرماست؛ چرا که غلبة خوف بر امید، انسان را به یأس و سستی می کشاند و غلبه امید و طمع بر خوف، انسان را به غرور و غفلت وامی دارد.[5]
ترس مطرح شده در آیه ترس ممدوح است در مقابل ترس مذموم. ترس پسندیده سه نوع است:
1. ترس بنده از عظمت و جلال کبریایی خداوند متعال که این نوع خوف را خشیّت یا رهبت می نامند.
2. ترس بنده از گناهان کبیره و صغیره که آثار سوء دنیوی و اخروی دارد. هر گناهی بازتابی و عقوبتی دارد که گنه کار باید متحمّل آن شود و این ترس دارد.
3. ترس بنده از عظمت و جلالت خدا و نیز تقصیرات خود.[6]
رجا، زمانی محقّق می شود که آدمی بسیاری از اسبابِ رسیدن به محبوب را تحصیل کرده باشد؛ مثل انتظار گندم از برای کسی که تخم بی عیب را به زمین قابلی که آب به آن ننشیند بیندازد و آن را در وقت خود آب دهد.
امّا توقّع چیزی که هیچ یک از اسباب آن را مهیّا نکرده باشد، آن را رجا نمی گویند، بلکه غرور و حماقت می نامند؛ مانند انتظار گندم از برای کسی که تخم آن را در زمین شوره زاری که بی آب است افکنده باشد.
ولی اگر کسی بعضی اسباب را تحصیل کرده و بعضی را نکرده که حصول محبوب، مشکوکٌ فیه باشد آن را آرزو و تمنّا می گویند؛ مثل آن که تخم را در زمین قابلی افکنند، امّا در آب دادن آن کوتاهی نمایند.[7]
مؤمنان حقیقی کسانی اند که از سویی امیدوارانه خدا را می خوانند، و از سویی نیز ترس دارند. نه از غضب او ایمن می شوند و نه از رحمتش مأیوس می گردند. توازن بیم و امید، ضامن تکامل و پیشروی در راه خداست و همواره در وجود مؤمنان حکم فرماست؛ چرا که غلبة خوف بر امید، انسان را به یأس و سستی می کشاند و غلبه امید و طمع بر خوف، انسان را به غرور و غفلت وامی دارد.
پیام های آیه
1. سجدة عاشقانه، تسبیح و ستایش خداوند، نشانة مؤمن است.
2. سجده های مؤمنان، مخصوصِ هنگام نماز نیست.
3. سجدة ارزشمند، آن است که دنبالش تکبّر نباشد.
4. سحرخیزی، از نشانه های مؤمن است.
5. مؤمن نه مأیوس است نه مغرور.
6. تواضع، سحرخیزی و انفاق خصلت دایمی مؤمنان است.
7. انفاق تنها به مال نیست.[8]
آیات و عناوین مرتبط
آثار خوف: آمرزش
(یس، 11)؛ به حال مرگ درآمدن: (احزاب، 19)؛ پنهان کاری: (احزاب، 37)؛ عدم تعادل روان: (ابراهیم، 43؛ احزاب، 10).
آثار خوف از خدا
اجتناب از بدی ها: (آل عمران، 30)؛ اجتناب از دین فروشی: (مائده، 44)؛ اجتناب از قتل: (مائده، 28)؛ اجتناب از محرّمات: (بقره، 235؛ مائده: 90 و 92).
پاداش خوف از خدا
آمرزش: (یس، 11)؛ برخورداری از مواهب دلخواه: (ق، 33 و 35)؛ بهشت: (نازعات، 40 ـ 41)؛ پاداش: (ملک، 12)؛ رضایت خدا: (بیّنه، 8).
خوف و رجا
(اعراف، 56؛ سجده، 16؛ رعد، 12؛ روم، 24؛ زمر، 9؛ انبیا، 90).
آثار خوف و رجا
از زمرة محسنان: (اعراف، 56)؛ استجابت دعا: (انبیا، 90)؛ بهره مندی از رحمت خدا: (اعراف، 57)؛ تقرّب: (اسراء، 57).
عوامل خوف
اعمال نادرست: (نمل، 112)؛ برق: (رعد، 12)؛ کیفر آخرتی: (زمر، 16)؛ توان رزمی: (انفال، 60)؛ جبّاران: (مائده، 22).
عوامل مصونیّت از خوف
استقامت بر توحید: (فصّلت، 30؛ احقاف، 13)؛ اسلام: (زخرف، 67 و 69)؛ اقامة نماز: (بقره، 277)؛ انفاق: (بقره، 262)؛ ایمان: (بقره، 62)؛ بشارت (یونس، 62 و 64)؛ پرداخت زکات: (بقره، 277)؛ تقوا: (اعراف، 35).[9]
ارزش خوف از خدا
خوف از خدا از مراتب رفیع و استوار است. خوف از خدا برترین فضایل نفسانی و اشرف اوصاف نیک است؛ زیرا فضیلت هر صفتی به قدر اعانت کردن آن بر سعادت انسان است و هیچ سعادتی بالاتر از ملاقات پروردگار و رسیدن به مرتبة قرب او نیست و آن حاصل نمی شود مگر به تحصیل معرفت و انس با خدا و آن موقوف است به معرفت او و معرفت و محبّت هم نمی رسد مگر به فکر و ذکر او و مواظبت بر فکر و ذکر نیز محقّق نمی شود مگر به ترک دوستی دنیا و لذّت ها و شهوات آن. و هیچ چیز مانند خوف، قلع و قمع لذّات و شهوات دنیا را نمی کند و از این جهت است که آیات و اخبار در فضیلت این صفت متواتر است[10] و خدای تعالی برای اهل خوف، علم، هدایت، رضوان و رحمت را که مجمع مقامات اهل بهشت است جمع نموده، فرمود: «إنّما یخشی الله من عباده العلماء»[11] و فرمود: «هدی ورحمة للذین هم لربّهم یرهبون»؛[12] یعنی هدایت و رحمت از برای کسانی است که ایشان از پروردگار خود ترسانند. و نیز فرموده است: «رضی الله عنهم ورضوا عنه ذلک لمن خشی ربه»؛[13] یعنی خدا از ایشان راضی و خشنود است و ایشان از خدا راضی و خشنودند و این مرتبه برای کسی است که از خدا بترسد و از آیات استفاده می شود که خوف از خدا از لوازم ایمان است و کسی که نمی ترسد از ایمان بی نشان است؛ چنان که فرمود: «إنّما المؤمنون الّذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم».[14]
سبب خوف از خدا
بدون شک هرقدر معرفت و آگاهی بنده به عظمت و جلال پروردگار بیشتر باشد به عیوب، کوچکی، نواقص و گناهان خود بیناتر می شود؛ ادراک قدرت قاهره و عظمت خداوند اضطراب آور و باعث وحشت می شود.
موسی(ع) که خواست خدا را ببیند، خطاب «لن ترانی» آمد و به او فرمود: به کوه نظر کن، خدا در کوه تجلّی کرد؛ موسی و یارانش همه از خوف بی هوش به زمین افتادند، سبب این گونه خوف ها کمال معرفت به خداست. از این رو، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَنَا أخوفکم لله»؛[15] یعنی ترس من از خداوند نسبت به همة شما بیشتر است.
سبب کمی خوف از خدا
1. بی خبری از عظمت و جلال خدا و جهل به محاسبه، مؤاخذه و عقاب روز جزا.
2. غفلت و بی توجّهی نسبت به اهوال و عذاب های روز پر وحشت قیامت.
3. اطمینان و خاطرجمعی به رحمت پروردگار یا مغرور شدن به طاعات و اعمال خود.[16]
راههای تحصیل خوف از خدا
1. در تحصیل یقین و قوّة ایمان به خدا، روز جزا، بهشت، دوزخ، حساب و عقاب تلاش نمودن.
2. پیوسته به فکر اهوال روز حساب و به یاد انواع عقاب بودن، مرگ را در پیش نظر داشتن و سختی عالم برزخ را تصوّر نمودن و مؤاخذة روز قیامت را نصب العین خود ساختن.
3. مشاهدة حالات خائفان از خدا و گوش دادن به حکایت خوف پیامبران و اولیا از پروردگار.
4. خرسند نشدن به اطاعت و ایمان خود؛ چرا که خرسندی از اطاعت و ایمان، نشانة بی خبری است.[17]
ارزش رجا
آیات و روایات فراوانی در فضیلت رجا رسیده که بخشی از آنها انسان را از یأس و نومیدی از رحمت خدا نهی می کند و بخشی در خصوص رجا و امیدواری است؛ از جمله مردی در حال جان کندن بود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) بر بالین او حاضر بود. عرض کرد: خود را می یابم که از گناهان ترسان و به رحمت پروردگار امیدوارم. حضرت فرمود: «در این وقت این ترس و امید در دل بنده جمع نمی شود مگر این که خدا او را به آنچه امید دارد می رساند و از آنچه می ترسد ایمن می کند».[18]
امام باقر(ع) فرمود: در کتاب علی بن ابی طالب(ع) دیدم که نوشته بود: حضرت رسول(ص) در بالای منبر فرمود: «قسم به آن خدایی که به جز او خدایی نیست که به هیچ مؤمنی خیر دنیا و آخرت داده نشده مگر به واسطة حسن ظنّ او به خدا و امیدواری اش به او و حُسن خلق وی و احتراز کردن از غیبت مؤمنان».[19]
و فرمود: «قسم به خدایی که غیر از او خدایی نیست، هیچ بنده ای ظنّ نیکو به خدا نمی دارد مگر این که خدا به ظنّ او با وی رفتار می کند؛ زیرا خدا کریم است و همة خیرات در دست اوست و شرم دارد از این که بندة مؤمن گمان نیک به او داشته باشد و وی از گمان او تخلّف کند و امید وی را برنیاورد. پس گمان خود را به خدا نیکو کنید و به سوی او رغبت نمایید».[20]
موجبات امیدواری مؤمنان
1. در آیات و روایات تصریح شده که فرشتگان مقرّب و انبیای مرسل(ع) برای مؤمنان طلب مغفرت می کنند: «والملائکة یسبّحون بحمد ربّهم ویستغفرون لمن فی الأرض».[21]
2. رسیده است که چون بنده گناهی کند فرشتگان در نوشتن آن تأخیر می کنند تا شاید پشیمان شود و استغفار کند؛ در روایت است به قدر صبح تا شب، اگر استغفار کرد فرشتگان آن را نمی نویسند.[22]
3. سوم از موجبات امیدواری، شفاعت شافعان در روز قیامت است؛ پیامبر رئوف و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ از کسانی هستند که دامن شفاعت برمی زنند و کمر عذرخواهی نامه سیاهان امّت را بر میان می بندند.
4. بشارت هایی که برای شیعیان شده که دوستی پیامبر(ص) و اهل بیت او ـ علیهم السلام ـ مایة نجات است.
5. آیاتی که دلالت می کند: خداوند جهنّم را برای کفّار جحود خلق کرد؛ آنها که دشمن خدایند، پس دوستان خدا به جهنّم نمی روند: «وَ اتَّقُواْ النَّارَ الَّتىِ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِین ».[23]
6. آنچه وارد شده است در خصوص وسعت عفو و مغفرت خداوند و وفور مهربانی و رحمت او مثل آن جا که فرمود: «وإنّ ربّک لذو مغفرة للناس».[24]
7. روایات بیانگر این معنا که هر بلا، ناخوشی و بیماری ای که در دنیا به مؤمن می رسد، حتّی پای او که به سنگی می خورد، کفّارة گناهان اوست.
پیامبر فرمود: «تب از بوی آتش جهنّم است و همین قدر نصیب مؤمنان است از آتش جهنّم».[25]
8. اخباری که در ترغیب امیدواری و حسن ظنّ به خدا رسیده است؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «خدای تعالی می فرماید: من در پیش گمان بنده خود هستم، پس هرچه می خواهد به من گمان کند».[26]
یحیی پیامبر چون به نماز می ایستاد، چنان گریه می کرد که درخت و کلوخ از گریه او به گریه می افتادند و پدر بزرگوارش به حال او گریه می کرد تا این که بی هوش می شد.
حکایت
1. گریه اویس
اویس قرنی در مجلس وعظ حاضر می شد و از سخنان واعظ می گریست. وی چون نام آتش را می شنید فریاد می زد و بلند می شد و شروع به دویدن می نمود. مردم در پی او روان می شدند و می گفتند: دیوانه دیوانه.[27]
2. خوف اولیا
از حضرت داود(ع) ترک اولایی صادر شد و او تا زنده بود بر خود نوحه می کرد و پیوسته گریه و زاری داشت. روزی خطای خود را به یاد آورد و بی اختیار فریاد کرد و از جای خود جست، دست بر سر نهاد و سر به کوه و بیابان گذاشت در حالی که گریه می نمود؛ به طوری که درندگان به دور او جمع می شدند. داود(ع) به آنها گفت: «برگردید من شما را نمی خواهم، من طالب کسانی هستم که بر گناه خود گریانند». مردم به او گفتند: تا کی می گریی و خود را رنج می دهی؟ می گفت: «بگذارید گریه کنم پیش از آن که روز گریه کردنم سرآید، پیش از آن که استخوان هایم را خورد کنند و شعله در شکمم افکنند و ملائکة غلاظ و شداد را به گرفتن من امر کنند.
یحیی پیامبر چون به نماز می ایستاد، چنان گریه می کرد که درخت و کلوخ از گریه او به گریه می افتادند و پدر بزرگوارش به حال او گریه می کرد تا این که بی هوش می شد.
3. تسلیم جان
ترس از خدا بر جوانی از انصار غالب شد به گونه ای که این ترس او را در خانه زندانی ساخت. رسول خدا(ص) نزد جوان رفت و او را در حالی که می گریست در آغوش گرفت و جوان جان به جان آفرین تسلیم کرد.[28]
4. خوف امام علی(ع)
ابو درداء می گوید: شبی علی(ع) را دیدم که از مردم کناره گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار خود است در حالی که او در محراب عبادت ایستاده بود، اشک هایش بر روی صورتش می غلطید، وی مانند مارگزیده به خودش می پیچید و مانند مصیبت دیده ها گریه می کرد و می گفت: آه آه از توشة اندک و سفر طولانی و انیس و هم نشین کم! آه از آتشی که جگرها را بریان کند و پوست بدن را برکند! آه از آتشی که خرمن گستراند! ناگاه دیدم صدا خاموش شد. گفتم: حتماً حضرت را خواب برده است، رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم؛ چون ایشان را حرکت دادم دیدم همچون چوب خشک شده است. گفتم: بلکه امام(ع) از دنیا نرفته است و به خانة آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم، فرمود: «این حالتی است که از ترس خدا هر شب بر او عارض می شود».[29]
شعر
هرکه از کردگار ترسنده است
خلق عالم از او هراسنده است[30]
* * *
در پس هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخر بین مبارک بنده ای است
ز ابر گریان شاخ سبز و تر شود
نور شمع از گریه روشن تر شود
ای خنک چشمی که آن گریانِ اوست
وی همایون دل که آن بریان اوست[31]
------------------------------------------------------------------
پي نوشت
1. سجده، 15 ـ 16.
2. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج 3، ص 1695.
3. نراقی، معراج السعاده، ص 149.
4. همان، ص 177.
5. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 17، ص 146 ـ 147.
6. نراقی، معراج السعاده، ص 159.
7. همان، ص 177.
8. قرائتی، تفسیر نور، ج 9، ص 311.
9. رفسنجانی، فرهنگ قرآن، ج 13، ص 160.
10. نراقی، معراج السعاده، ص 163.
11. فاطر، 28.
12. اعراف، 154.
13. بیّنه، 8.
14. انفال، 2.
15. غزالی، احیاء العلوم، ج 4، ص 135 و فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 7، ص 270.
16. نراقی، معراج السعاده، ص 168.
17. همان، ص 170.
18. غزالی، احیاء العلوم، ج 4، ص 125.
19. مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 365.
20. کلینی، کافی، ج 2، ص 71 ـ 72.
21. شوری، 5.
22. کلینی، کافی، ج 2، ص 437.
23. آل عمران، 131.
24. رعد، 6.
25. فیض، المحجة البیضاء، ج 7، ص 259.
26. سعیدپور، داستانهای موضوعی، ص 132، به نقل از: سنایی.
27. ملکی تبریزی، اسرار الصلوة، ص 207.
28. همان.
29. همان، ص 215.
30. نراقی، معراج السعاده، ص 183.
31. همان، ص 165.
افزودن دیدگاه جدید