خشم
والذین یجتنبون کبائر الاثم والفواحش واذا ما غضبوا هم یغفرون؛[1]
و آنها کسانی هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب میورزند و هنگامی که خشمگین میشوند عفو میکنند.
مفهومشناسی
خشم، معنای فارسی غضب، است و غضب جوشش و غلیان خون قلب است برای انتقام؛[2] ولی این معنا دربارة خدا درست نیست و آیاتی که در آن از غضب خدا سخن به میان آمده مانند «ومن یحلل علیه غضبی فقد هوی»،[3] مراد از آن، همان انتقام و بلا و عذاب است.[4]
تفسیر آیه
در این آیه از کسانی تحسین شده که بر نفس خود تسلّط دارند؛ از گناهان کبیره و فواحش دوری کرده، هنگام خشم، اختیار را از کف نمیدهند و اهل عفو هستند. خشم و عصبانیّت، از بیماریهای خطرناک اخلاقی است؛ آتش خشم آنقدر سوزان است که اطراف خود را نیز به آتش میکشد. این رذیله، عقل را از کار میاندازد و سبب ضرب و شتم، قتل و جنایت، و فروپاشی خانوادهها و کینهتوزیهای حاد میگردد. در این آیه نمیفرماید عصبانی و خشمگین نمیشوند؛ زیرا غریزة غضب، جزء سرشت و طبیعت انسانهاست و امور طبیعی زایل نمیشوند. افزون بر آن، خشم اگر برای خدا باشد بسیار پسندیده است. همچنین صفت خشم در بسیاری از موارد برای انسان لازم است؛ چنانکه خشم در برابر دشمن و در میدان جنگ، منشأ شجاعت میشود. از اینرو، در این آیه اصل غضب را نفی نکرده است، بلکه میفرماید: غضب باعث خروج از اعتدال و طغیان میشود؛ وقتی عصبانی میشوند خشونت به خرج نمیدهند، انتقامجویی نمیکنند.
در آیة شریفة «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ»[5] که دربارة حضرت یونس است، صفت غضب و عصبانیّت او نکوهش شده است؛ او که با خشم، قوم خود را ترک کرد، بهتر این بود که چنین نکند و از هدایت آنان ناامید نشود؛ اگر عصبانی نمیشد شاید چنین نمیکرد و در کار خود تجدیدنظر مینمود.
آتش خشم، همه چیز را میسوزاند و به کسی رحم نمیکند. مبارزة با این رذیلة بزرگ نیز همّتی بزرگ و سترگ میطلبد؛ ارادهای ژرف و بلند میخواهد؛ غلبه بر خشم کار سادهای نیست، مبارزهای مستمر و همیشگی میخواهد. این دام گستردة شیطانی، بسیاری را در خود گرفتار کرد و دوستیهای فراوانی را به دشمنی تبدیل کرده است.
از آیات شریفه استفاده میشود که انبیای الهی هم خشمگین میشدند؛ آنجا که منکرات را میدیدند؛ چنانکه در سورة اعراف آمده است:
ولمّا رجع موسی الی قومه غضبان اسفا.[6]
غضبان به معنای خشمناک، صفت مشبّه است و در جای دیگر آمده است:
ولمّا سکت عن موسی الغضب أخذ الألواح؛[7]
چون خشم موسی فرو نشست الواح را گرفت.
ولی انبیا بر خود مسلط بودند، اگر جلو شعلههای خشم گرفته نشود آخرش تباهی است.
آیات و عناوین مرتبط
آثار غضب و خشم خدا: آتش جهنّم: (طه، 81)؛ انحطاط: (مائده، 59 - 60)؛ حبط عمل: (محمّد، 28)؛ کیفر: (دخان، 16)؛ گمراهی: (مائده، 60)؛ هلاکت: (طه، 81)؛ ذلّت دنیوی: (اعراف، 152).
موجبات خشم: ارتداد: (اعراف، 150 و 152)؛ اسراف: (طه، 81)؛ اطاعت از شیطان: (محمّد، 25 و 28)؛ افترا: (اعراف، 152)؛ تکذیب: (اعراف، 70 - 71)؛ جدال: (غافر، 35)؛ حرامخواری: (طه، 81)؛ حسد: (بقره، 90).
پاداش مهار غضب: بهشت: (آلعمران، 134 و 136)؛ مغفرت: (آلعمران، 134 - 136).
عوامل مهار غضب: احسان: (آلعمران، 134)؛ تحریک عواطف: (اعراف، 150 و 154)؛ تقوا: (آلعمران، 133 و 134)؛ توبه: (اعراف، 152 و 154).[8]
آتش خشم، همه چیز را میسوزاند و به کسی رحم نمیکند. مبارزة با این رذیلة بزرگ نیز همّتی بزرگ و سترگ میطلبد؛ ارادهای ژرف و بلند میخواهد؛ غلبه بر خشم کار سادهای نیست، مبارزهای مستمر و همیشگی میخواهد. این دام گستردة شیطانی، بسیاری را در خود گرفتار کرد و دوستیهای فراوانی را به دشمنی تبدیل کرده است.
ریشههای خشم
1. تعجیل
شتابزدگی یکی از عوامل خشم است. امام علی(ع) در اینباره فرمود: «با شتابزدگی، لغزشها زیاد میشود[9] و انسان دچار هلاکت میگردد».[10]
افرادی هستند که در کارها تدبیر و اندیشه ندارند؛ بدون بررسی جوانب کار، فوری و با شتاب تصمیم میگیرند و وارد کار میشوند و با خشم اقدام میکنند، ولی بعد هم پشیمان میشوند و نمیتوانند جبران گذشته نمایند.
2. فقر
ریشة برخی خشونتهای اجتماعی در محرومیّتها و نیازهاست. به گزارش قرآن کریم، جامعة جاهلی پیش از اسلام به دلیل تهیدستی، خشونت را به آنجا رسانده بودند که فرزندان خود را میکشتند!. قرآن کریم با نکوهش خشونت فرزندکشی، از راه تقویت باورهای دینی و توجّه دادن به زشتی این، سعی در ریشهکن کردن آن مینماید.
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئاً کَبِیراً.[11]
و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما آنها و شما را روزی میدهیم، مسلّماً کشتن آنها گناه بزرگی است.
اختلاف طبقاتی، فقدان عدالت اجتماعی و جامعة نامتعادل طبعاً خشونت به همراه خود میآورد؛ پدری که از تأمین حدّاقلهای خانوادة خود ناتوان است، توان پرداخت بدهی را ندارد، بیکاری و گرانی به او فشار میآورد، یکی از راههای فرار از مشکلات را بدخلقی و تندی میبیند، گرچه الان در مقام بیان راهحلهای مبارزه با خشم نیستیم، امّا همینجا اشاره میکنیم که فقر و غنا پدیدهای هستند که همواره در جوامع بشری و حتّی در میان انبیای الهی وجود داشتهاند. هنر آن است که به کمک آموزههای دینی و با مهر و عاطفه خلاء فقر اقتصادی را پر کنیم. خشونت و غضب، این مشکل را تشدید نموده و آسیبهای جسمی و روحی به ارمغان میآورد.
3. حسادت و کینهتوزی
افراد حسود و کینهتوز یکی از راههای ارضای خود را خشونت و خشم میبینند. امام علی(ع) میفرماید: «کینهتوزی سبب خشم است».[12]
حسّ رقابت انسانها اگر در جنبة منفی و تخریب ارزشها بهکار گرفته شود، عامل حسادت و کینه میشود که نتیجهاش خشونت و خشم است و نمونة بارز آن کشته شدن «هابیل» به دست «قابیل» و به چاه انداخته شدن یوسف به دست برادرانش بود. قدرت تخریبی حسادت، برادران یوسف را به خشونت برادرکشی و نادیده گرفتن عواطف و احساسات کشاند.
اشخاص پرخاشگر و تندخو با این رفتارشان میکوشند شخصیّتی دروغین برای خود ساخته، توجّه دیگران را به خود جلب کنند؛ به تعبیر دیگر، اعتماد به نفس ساختگی برای خود درست میکنند.
4. تکبّر و خودمحوری
از حضرت عیسی(ع) پرسیده شد: عامل غضب و خشم چیست؟ فرمود: «تکبّر و خودبزرگبینی و کوچکشمردن مردم».[13]
افراد متکبّر، حدود خود را رعایت نمیکنند؛ فضایل و خوبیهای دیگران را نمیبینند، خود را برترین و والاترین مردم به حساب میآورند؛ اینان با توهّمات و خیالپردازی زندگی میکنند. طبعاً مردم از آنها دوری میکنند، منزوی و تکزیست میشوند. این جدایی از مردم، باعث بدبینی و بدخلقی در آنها میشود؛ به گونهای که از اندک چیزی ناراحت میشوند؛ همیشه از کسب خوبیها محرومند. این صفت شیطانی، صاحب خود را در دنیا و آخرت بدبخت میکند؛ گاه به مرحلة خودپرستی و شرک میرساند. افراد متکبّر، انتظار دارند همواره مردم در خدمت آنان باشند و آنها را گرامی بدارند؛ وقتی با چنین برخوردی روبهرو نمیشوند، عصبانی و خشمگین میگردند.
5. خشونت در خانوادهها
نهاد خانوادة نخستین کانون شکلگیری شخصیّت فرزندان است. بدرفتاری و تندی والدین، ناسازگاری آنان و خشونت مردان علیه زنان، به فرزندان سرایت کرده، به صورت یک رویّه و شیوه درمیآید. مادرانی که در دوران حاملگی آرامش لازم را ندارند و نیز بعد از زایمان، با و عصبانیّت به فرزندان شیر میدهند؛ پدرانی که تا وارد خانه میشوند شروع به پرخاشگری و تندی میکنند، باید بدانند که این رفتارشان بدون تردید بر روی فرزندان اثر میگذارد؛ بر اساس آمار 34 والدین کودک آزار، خود در کودکی، قربانی خشونت قرار گرفتهاند.[14] افراد خشونتگرا، اغلب شاهد خشونت بودهاند. پدرانی که رفتار نیکویی با همسر ندارند و مادرانی که دایم در محیط خانه، تندی و بدرفتاری دارند، باید بدانند که فرزندانشان این آموزهها را به محیط مدرسه و در آینده به محیط زندگی فردی خود خواهند برد.
کانون خانواده بزم محبّت، مودّت، رحمت و آرامش است.[15] اگر این مرکز آرامش و سکون، از محبّت و مودّت تهی گشته، تبدیل به کانون نزاع و درگیری شود، شالودة آن سست شده، نخستین تأثیر منفی را بر روی شخصیّت فرزندان میگذارد. بسیاری از زورگوییها در دوران بزرگی معلول عقدة حقارت در کودکی و فقدان محبّت در دوران شکلگیری شخصیّت است. برخورد کریمانه و صمیمی زن و شوهر، فرزندان را با کرامت و صمیمیّت بار میآورد. والدین اجازه ندارند، فرزندان را قربانی درگیریها و تندخوییهای بیمبنای خود کنند.
در سوره فرقان به عنوان آخرین ویژگی بندگان ممتاز آمده است:
وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً؛[16]
بندگان ممتاز) میگویند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایة چشمروشنی برای ما قرار ده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا قرار ده.
فرزندی نور چشم پدر و مادر میشود و برای پرهیزکاران الگو قرار میگیرد که در محیط سالم تربیت شود. پدران و مادران تندخو، خشن، بیتعهّد و لاابالی هیچگاه فرزندانی با این ویژگیها تربیت نمیکنند.
عوامل دیگری مانند: بدگمانی، دنیاپرستی، حرص، انتقام و تبعیض و محرومیت نیز باعث خشم میشوند.
درمان خشم
1. برای از بین بردن اسبابی که باعث خشم میشود تلاش کند؛ مانند فخر، کبر، عُجب، غرور، لجاجت، استهزاء، حرص، دشمنی، دوستی مال و مقام و آنچه قبلاً در بحث ریشههای خشم گذشت.
2. اخبار و آثار و روایاتی را که در مذمّت خشم و غضب از امامان معصوم(ع) رسیده مطالعه کند.
3. اخبار و آثاری که در مدح و ثواب نگاهداشتن خود از خشم وارد شده تأمّل نماید؛ مانند این روایت که میفرماید: «هرکه غضب خود را نگه دارد، خداوند عیوب او را میپوشاند».[17]
4. هر کاری که میخواهد انجام دهد، نخست فکر کند و خود را از صدور آثار غضب محافظت نماید.
5. از همنشینی با دوستانی که همیشه عصبانی و غضبناکند دوری کند.
6. تأمّل کند که آنچه در عالَم واقع میشود همه به قضا و قدر الهی است، پس چه بسا مصلحت او در فقر و بیماری و گرفتاری باشد. خشم او کاری را درست نمیکند و مشکلی را حل نمینماید.
7. به یاد آوَرَد که غضب نیست مگر از بیماری دل و نقصان عقل، که باعث آن، ضعف نفس است نه شجاعت و قوّت نفس. برای همین است که دیوانه زودتر از عاقل خشمگین میشود و مریض زودتر از تندرست به غضب میآید.
8. به یاد آوَرَد شاید روزگار برگشت روزی آن ضعیفی را که تو بر او خشم میکنی، قوّت گیرد و تو زیردست او شوی و او درصدد انتقام برآید، آن وقت در برابر او چه خواهی کرد؟
9. بداند که هر حلیم و بردباری پیروز میشود و هر غضبناکی مغلوب.
10. به خدا پناه بَرَد[18] و وضو بگیرد و جلسه را ترک کند یا جایش را عوض کند.
کانون خانواده بزم محبّت، مودّت، رحمت و آرامش است. اگر این مرکز آرامش و سکون، از محبّت و مودّت تهی گشته، تبدیل به کانون نزاع و درگیری شود، شالودة آن سست شده، نخستین تأثیر منفی را بر روی شخصیّت فرزندان میگذارد. بسیاری از زورگوییها در دوران بزرگی معلول عقدة حقارت در کودکی و فقدان محبّت در دوران شکلگیری شخصیّت است.
حکایت
1. کنترل غضب برای خدا
مرحوم شیخ محمّد بافقی، که او را سلمان زمان میگفتند و به دلیل مبارزه با بدحجابی همسر رضاخان و برخوردی که با او در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) کرد، او را کتک زدند و به شهر ری تبعید کردند. روزی وارد حمّام شد، دید شخصی ریش و موی صورتش را میتراشد، جلو آمد و گفت: چرا ریشت را میتراشی؟. این کار، حرام است، آن شخص که سرهنگ ارتش بود، متغیّر شد و سیلی به صورت این عالم بزرگ زد، مرحوم بافقی با آرامش گفت: یکی هم این طرف بزن، امّا ریش نتراش، سرهنگ از اخلاق و کظم غیظ او تعجّب کرد، از دلاّک پرسید: این شخص کیست؟، دلاّک معرّفی کرد، سرهنگ سراسیمه از ایشان عذرخواهی کرد و تا پایان عمر ریش نتراشید و مرید مرحوم بافقی شد.[19]
2. کنترل خشم
شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید، عرض کرد: «میان من و یک خانوادهای نزاع و درگیری رخ داده است، من میخواهم نزاع را ترک گویم، امّا به من گفته میشود که ترک نزاع برای تو ذلّت است، امام فرمود: «إنَّمَا الذَّلیلُ الظّالِمُ»؛[20] یعنی به وسوسهها اعتنا نکن آنکه ستم میکند ذلیل و پست است.
3. بزرگواری سیّد ابوالحسن اصفهانی(ره)
در دوران زعامت و مرجعیّت مرحوم آیة الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره)، در یکی از شبها که ایشان در نجف نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندند بین دو نماز شخصی فرزند ایشان را شهید کرد، این پیرمرد هفتاد ساله وقتی از شهادت فرزند باخبر شد بسیار بردباری و صبوری از خود نشان داد. مرتّب میگفت: «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ». نماز عشاء را خواند و قاتل را هم عفو کرد.[21]
4. خشم مقدّس
ولید بن عتبه، زمینی را از امام حسین(ع) غصب کرده بود. امام برای گرفتن حقّ خود نزد او آمد. مروان گوید: امام حسین(ع) عمامة او را از سرش برداشت و بر گردنش پیچید و فشار داد، ولید که این شجاعت امام را در ایفای حقّش ملاحظه کرد کوتاه آمد. مروان گوید: من تا آن روز این چنین جرئت و جسارت کسی را بر امیر ندیده بودم.[22]
5. ارزش کنترل خشم
امیرمؤمنان علی(ع) شنید شخصی به قنبر دشنام میدهد و گویا قنبر میخواست پاسخ دهد، امام فرمود: «قنبر! او را رها کن تا خدا را از خودت راضی کرده باشی و دشمنت را کیفر داده باشی».
فَوَ الَّذی خَلَقَ الحَبَّةَ وَبَرَءَ النَسَمَةَ ما أَرضی المُؤمِنُ رَبَّهُ لِمِثْلِ الحِلمِ وَلا أسخَطَ الشَّیطانَ بِمِثلِ المَقتِ وَلا عُوقِبَ الأحمَقُ بِمِثلِ السُّکُوتِ عَنهُ؛
قسم به خدایی که دانه را در زیر خاک شکافته و انسان را آفریده، هیچ شخص مؤمنی پروردگارش را به چیزی مانند حلم، خشنود نساخته و شیطان را به چیزی مانند خاموشی به هنگام غضب، خشمگین نکرده و احمق را به چیزی مانند سکوت مجازات ننموده است.[23]
شعر
گفت عیسی را یکی هشیار سَر
چیست در هستی ز جمله صعبتر؟
گفتش: ای جان! صعبتر خشم خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت: ازین خشم خدا چبوَد امان؟
گفت: کظم غیظ خویش اندر زمان
کظم غیظ است ای پسر خط امان
خشم حق یادآور و درکش عنان
---------------------------------------------------------------------------
پي نوشت
1. شوری، 37.
2. راغب، مفردات، ص 608.
3. طه، 81.
4. قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص 104.
5. انبیاء، 87.
6. اعراف، 150.
7. همان، 154.
8. رفسنجانی، فرهنگ قرآن، ج 21، ص 407 و 418.
9. ری شهری، میزان الحکمه، ترجمة ج 7، ص 3485، ش 11922.
10. همان، ش 11924.
11. اسراء، 3.
12. ری شهری، میزان الحکمه، ج 2، ص 456، ش 4041.
13. قمی، سفینة البحار، ج 3، ص 796.
14. مجلّه پژوهشهای قرآنی، خشونت خانوادگی از منظر قرآن، ش 49، ص 100.
15. روم، 21.
16. فرقان، 74.
17. کلینی، کافی، ج 2، ص 303 و قمی، سفینة البحار، ج 3، ص 796.
18. نراقی، معراج السعاده، ص 211 و 212.
19. حسینی، احلی بن العسل، ج 2، ص 60.
20. فلسفی، شرح تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ص 64.
21. مختاری، سیمای فرزانگان، ص 274.
22. مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 191.
23. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 405.
افزودن دیدگاه جدید