رفتن به محتوای اصلی
ابوالفضل يغمايي

خشم

تاریخ انتشار:
والذین یجتنبون کبائر الاثم والفواحش واذا ما غضبوا هم یغفرون؛« و آنها کسانی هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می‎ورزند و هنگامی که خشمگین می‎شوند عفو می‎کنند».
خشم

والذین یجتنبون کبائر الاثم والفواحش واذا ما غضبوا هم یغفرون؛[1]
و آنها کسانی هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب می‎ورزند و هنگامی که خشمگین می‎شوند عفو می‎کنند.

مفهوم‌شناسی

خشم، معنای فارسی غضب، است و غضب جوشش و غلیان خون قلب است برای انتقام؛[2] ولی این معنا دربارة خدا درست نیست و آیاتی که در آن از غضب خدا سخن به میان آمده مانند «ومن یحلل علیه غضبی فقد هوی»،[3] مراد از آن، همان انتقام و بلا و عذاب است.[4]

تفسیر آیه

در این آیه از کسانی تحسین شده که بر نفس خود تسلّط دارند؛ از گناهان کبیره و فواحش دوری کرده، هنگام خشم، اختیار را از کف نمی‎دهند و اهل عفو هستند. خشم و عصبانیّت، از بیماری‎های خطرناک اخلاقی است؛ آتش خشم آن‌قدر سوزان است که اطراف خود را نیز به آتش می‎کشد. این رذیله، عقل را از کار می‎اندازد و سبب ضرب و شتم، قتل و جنایت، و فروپاشی خانواده‎ها و کینه‎توزی‎های حاد می‎گردد. در این آیه نمی‎فرماید عصبانی و خشمگین نمی‎شوند؛ زیرا غریزة غضب، جزء سرشت و طبیعت انسان‌هاست و امور طبیعی زایل نمی‎شوند. افزون بر آن، خشم اگر برای خدا باشد بسیار پسندیده است. همچنین صفت خشم در بسیاری از موارد برای انسان لازم است؛ چنان‌که خشم در برابر دشمن و در میدان جنگ، منشأ شجاعت می‎شود. از این‌رو، در این آیه اصل غضب را نفی نکرده است، بلکه می‎فرماید: غضب باعث خروج از اعتدال و طغیان می‎شود؛ وقتی عصبانی می‎شوند خشونت به خرج نمی‎دهند، انتقام‌جویی نمی‎کنند.
در آیة شریفة «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ»[5] که دربارة حضرت یونس است، صفت غضب و عصبانیّت او نکوهش شده است؛ او که با خشم، قوم خود را ترک کرد، بهتر این بود که چنین نکند و از هدایت آنان ناامید نشود؛ اگر عصبانی نمی‎شد شاید چنین نمی‎کرد و در کار خود تجدیدنظر می‎نمود.
آتش خشم، همه چیز را می‎سوزاند و به کسی رحم نمی‎کند. مبارزة با این رذیلة بزرگ نیز همّتی بزرگ و سترگ می‎طلبد؛ اراده‎ای ژرف و بلند می‎خواهد؛ غلبه بر خشم کار ساده‎ای نیست، مبارزه‎ای مستمر و همیشگی می‎خواهد. این دام گستردة شیطانی، بسیاری را در خود گرفتار کرد و دوستی‌های فراوانی را به دشمنی تبدیل کرده است.
از آیات شریفه استفاده می‎شود که انبیای الهی هم خشمگین می‌شدند؛ آن‌جا که منکرات را می‎دیدند؛ چنان‌که در سورة اعراف آمده است:
ولمّا رجع موسی الی قومه غضبان اسفا.[6]
غضبان به معنای خشمناک، صفت مشبّه است و در جای دیگر آمده است:
ولمّا سکت عن موسی الغضب أخذ الألواح؛[7]
چون خشم موسی فرو نشست الواح را گرفت.
ولی انبیا بر خود مسلط بودند، اگر جلو شعله‎های خشم گرفته نشود آخرش تباهی است.

آیات و عناوین مرتبط

آثار غضب و خشم خدا: آتش جهنّم: (طه، 81)؛ انحطاط: (مائده، 59 - 60)؛ حبط عمل: (محمّد، 28)؛ کیفر: (دخان، 16)؛ گمراهی: (مائده، 60)؛ هلاکت: (طه، 81)؛ ذلّت دنیوی: (اعراف، 152).
موجبات خشم: ارتداد: (اعراف، 150 و 152)؛ اسراف: (طه، 81)؛ اطاعت از شیطان: (محمّد، 25 و 28)؛ افترا: (اعراف، 152)؛ تکذیب: (اعراف، 70 - 71)؛ جدال: (غافر، 35)؛ حرام‎خواری: (طه، 81)؛ حسد: (بقره، 90).
پاداش مهار غضب: بهشت: (آل‎عمران، 134 و 136)؛ مغفرت: (آل‎عمران، 134 - 136).
عوامل مهار غضب: احسان: (آل‎عمران، 134)؛ تحریک عواطف: (اعراف، 150 و 154)؛ تقوا: (آل‎عمران، 133 و 134)؛ توبه: (اعراف، 152 و 154).[8]

آتش خشم، همه چیز را می‎سوزاند و به کسی رحم نمی‎کند. مبارزة با این رذیلة بزرگ نیز همّتی بزرگ و سترگ می‎طلبد؛ اراده‎ای ژرف و بلند می‎خواهد؛ غلبه بر خشم کار ساده‎ای نیست، مبارزه‎ای مستمر و همیشگی می‎خواهد. این دام گستردة شیطانی، بسیاری را در خود گرفتار کرد و دوستی‌های فراوانی را به دشمنی تبدیل کرده است.

ریشه‎های خشم

1. تعجیل

شتاب‌زدگی یکی از عوامل خشم است. امام علی(ع) در این‌باره فرمود: «با شتاب‌زدگی، لغزش‎ها زیاد می‎شود[9] و انسان دچار هلاکت می‎گردد».[10]
افرادی هستند که در کارها تدبیر و اندیشه ندارند؛ بدون بررسی جوانب کار، فوری و با شتاب تصمیم می‎گیرند و وارد کار می‎شوند و با خشم اقدام می‎کنند، ولی بعد هم پشیمان می‎شوند و نمی‎توانند جبران گذشته نمایند.

2. فقر

ریشة برخی خشونت‎های اجتماعی در محرومیّت‎ها و نیازهاست. به گزارش قرآن کریم، جامعة جاهلی پیش از اسلام به دلیل تهی‎دستی، خشونت را به آن‌جا رسانده بودند که فرزندان خود را می‌کشتند!. قرآن کریم با نکوهش خشونت فرزندکشی، از راه تقویت باورهای دینی و توجّه دادن به زشتی این، سعی در ریشه‎کن کردن آن می‎نماید.
وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْئاً کَبِیراً.[11]
و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید، ما آنها و شما را روزی می‎دهیم، مسلّماً کشتن آنها گناه بزرگی است.
اختلاف طبقاتی، فقدان عدالت اجتماعی و جامعة نامتعادل طبعاً خشونت به همراه خود می‎آورد؛ پدری که از تأمین حدّاقل‎های خانوادة خود ناتوان است، توان پرداخت بدهی را ندارد، بیکاری و گرانی به او فشار می‎آورد، یکی از راه‌های فرار از مشکلات را بدخلقی و تندی می‎بیند، گرچه الان در مقام بیان راه‎حل‎های مبارزه با خشم نیستیم، امّا همین‌جا اشاره می‎کنیم که فقر و غنا پدیده‎ای هستند که همواره در جوامع بشری و حتّی در میان انبیای الهی وجود داشته‌اند. هنر آن است که به کمک آموزه‎های دینی و با مهر و عاطفه خلاء فقر اقتصادی را پر کنیم. خشونت و غضب، این مشکل را تشدید نموده و آسیب‎های جسمی و روحی به ارمغان می‎آورد.

3. حسادت و کینه‎توزی

افراد حسود و کینه‎توز یکی از راه‎های ارضای خود را خشونت و خشم می‎بینند. امام علی(ع) می‎فرماید: «کینه‎توزی سبب خشم است».[12]
حسّ رقابت انسان‌ها اگر در جنبة منفی و تخریب ارزش‌ها به‌کار گرفته شود، عامل حسادت و کینه می‌شود که نتیجه‌اش خشونت و خشم است و نمونة بارز آن کشته شدن «هابیل» به دست «قابیل» و به چاه انداخته شدن یوسف به دست برادرانش بود. قدرت تخریبی حسادت، برادران یوسف را به خشونت برادرکشی و نادیده گرفتن عواطف و احساسات کشاند.
اشخاص پرخاشگر و تندخو با این رفتارشان می‌کوشند شخصیّتی دروغین برای خود ساخته، توجّه دیگران را به خود جلب کنند؛ به تعبیر دیگر، اعتماد به نفس ساختگی برای خود درست می‌کنند.

4. تکبّر و خودمحوری

از حضرت عیسی(ع) پرسیده شد: عامل غضب و خشم چیست؟ فرمود: «تکبّر و خودبزرگ‎بینی و کوچک‌شمردن مردم».[13]
افراد متکبّر، حدود خود را رعایت نمی‎کنند؛ فضایل و خوبی‌های دیگران را نمی‎بینند، خود را برترین و والاترین مردم به حساب می‎آورند؛ اینان با توهّمات و خیال‎پردازی زندگی می‎کنند. طبعاً مردم از آنها دوری می‎کنند، منزوی و تک‌زیست می‎شوند. این جدایی از مردم، باعث بدبینی و بدخلقی در آنها می‎شود؛ به گونه‌ای که از اندک چیزی ناراحت می‎شوند؛ همیشه از کسب خوبی‌ها محرومند. این صفت شیطانی، صاحب خود را در دنیا و آخرت بدبخت می‎کند؛ گاه به مرحلة خودپرستی و شرک می‎رساند. افراد متکبّر، انتظار دارند همواره مردم در خدمت آنان باشند و آنها را گرامی بدارند؛ وقتی با چنین برخوردی روبه‌رو نمی‎شوند، عصبانی و خشمگین می‎گردند.

5. خشونت در خانواده‎ها

نهاد خانوادة نخستین کانون شکل‎گیری شخصیّت فرزندان است. بدرفتاری و تندی والدین، ناسازگاری آنان و خشونت مردان علیه زنان، به فرزندان سرایت کرده، به صورت یک رویّه و شیوه درمی‎آید. مادرانی که در دوران حاملگی آرامش لازم را ندارند و نیز بعد از زایمان، با و عصبانیّت به فرزندان شیر می‎دهند؛ پدرانی که تا وارد خانه می‎شوند شروع به پرخاشگری و تندی می‎کنند، باید بدانند که این رفتارشان بدون تردید بر روی فرزندان اثر می‎گذارد؛ بر اساس آمار 34 والدین کودک آزار، خود در کودکی، قربانی خشونت قرار گرفته‎اند.[14] افراد خشونت‎گرا، اغلب شاهد خشونت بوده‎اند. پدرانی که رفتار نیکویی با همسر ندارند و مادرانی که دایم در محیط خانه، تندی و بدرفتاری دارند، باید بدانند که فرزندانشان این آموزه‎ها را به محیط مدرسه و در آینده به محیط زندگی فردی خود خواهند برد.
کانون خانواده بزم محبّت، مودّت، رحمت و آرامش است.[15] اگر این مرکز آرامش و سکون، از محبّت و مودّت تهی گشته، تبدیل به کانون نزاع و درگیری شود، شالودة آن سست شده، نخستین تأثیر منفی را بر روی شخصیّت فرزندان می‎گذارد. بسیاری از زورگویی‎ها در دوران بزرگی معلول عقدة حقارت در کودکی و فقدان محبّت در دوران شکل‎گیری شخصیّت است. برخورد کریمانه و صمیمی زن و شوهر، فرزندان را با کرامت و صمیمیّت بار می‎آورد. والدین اجازه ندارند، فرزندان را قربانی درگیری‌ها و تندخویی‎های بی‎مبنای خود کنند.
در سوره فرقان به عنوان آخرین ویژگی بندگان ممتاز آمده است:
وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً؛[16]
بندگان ممتاز) می‎گویند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایة چشم‎روشنی برای ما قرار ده و ما را برای پرهیزکاران پیشوا قرار ده.
فرزندی نور چشم پدر و مادر می‎شود و برای پرهیزکاران الگو قرار می‎گیرد که در محیط سالم تربیت شود. پدران و مادران تندخو، خشن، بی‎تعهّد و لاابالی هیچ‌گاه فرزندانی با این ویژگی‌ها تربیت نمی‎کنند.
عوامل دیگری مانند: بدگمانی، دنیاپرستی، حرص، انتقام و تبعیض و محرومیت نیز باعث خشم می‎شوند.

درمان خشم

1. برای از بین بردن اسبابی که باعث خشم می‎شود تلاش کند؛ مانند فخر، کبر، عُجب، غرور، لجاجت، استهزاء، حرص، دشمنی، دوستی مال و مقام و آنچه قبلاً در بحث ریشه‎های خشم گذشت.
2. اخبار و آثار و روایاتی را که در مذمّت خشم و غضب از امامان معصوم(ع) رسیده مطالعه کند.
3. اخبار و آثاری که در مدح و ثواب نگاه‌داشتن خود از خشم وارد شده تأمّل نماید؛ مانند این روایت که می‌فرماید: «هرکه غضب خود را نگه دارد، خداوند عیوب او را می‎پوشاند».[17]
4. هر کاری که می‎خواهد انجام دهد، نخست فکر کند و خود را از صدور آثار غضب محافظت نماید.
5. از هم‌نشینی با دوستانی که همیشه عصبانی و غضبناکند دوری کند.
6. تأمّل کند که آنچه در عالَم واقع می‎شود همه به قضا و قدر الهی است، پس چه بسا مصلحت او در فقر و بیماری و گرفتاری باشد. خشم او کاری را درست نمی‎کند و مشکلی را حل نمی‎نماید.
7. به یاد آوَرَد که غضب نیست مگر از بیماری دل و نقصان عقل، که باعث آن، ضعف نفس است نه شجاعت و قوّت نفس. برای همین است که دیوانه زودتر از عاقل خشمگین می‎شود و مریض زودتر از تندرست به غضب می‎آید.
8. به یاد آوَرَد شاید روزگار برگشت روزی آن ضعیفی را که تو بر او خشم می‎کنی، قوّت گیرد و تو زیردست او شوی و او درصدد انتقام برآید، آن وقت در برابر او چه خواهی کرد؟
9. بداند که هر حلیم و بردباری پیروز می‎شود و هر غضبناکی مغلوب.
10. به خدا پناه بَرَد[18] و وضو بگیرد و جلسه را ترک کند یا جایش را عوض کند.

کانون خانواده بزم محبّت، مودّت، رحمت و آرامش است. اگر این مرکز آرامش و سکون، از محبّت و مودّت تهی گشته، تبدیل به کانون نزاع و درگیری شود، شالودة آن سست شده، نخستین تأثیر منفی را بر روی شخصیّت فرزندان می‎گذارد. بسیاری از زورگویی‎ها در دوران بزرگی معلول عقدة حقارت در کودکی و فقدان محبّت در دوران شکل‎گیری شخصیّت است.

حکایت

1. کنترل غضب برای خدا

مرحوم شیخ محمّد بافقی، که او را سلمان زمان می‎گفتند و به دلیل مبارزه با بدحجابی همسر رضاخان و برخوردی که با او در حرم حضرت فاطمه معصومه (س) کرد، او را کتک زدند و به شهر ری تبعید کردند. روزی وارد حمّام شد، دید شخصی ریش و موی صورتش را می‎تراشد، جلو آمد و گفت: چرا ریشت را می‎تراشی؟. این کار، حرام است، آن شخص که سرهنگ ارتش بود، متغیّر شد و سیلی به صورت این عالم بزرگ زد، مرحوم بافقی با آرامش گفت: یکی هم این طرف بزن، امّا ریش نتراش، سرهنگ از اخلاق و کظم غیظ او تعجّب کرد، از دلاّک پرسید: این شخص کیست؟، دلاّک معرّفی کرد، سرهنگ سراسیمه از ایشان عذرخواهی کرد و تا پایان عمر ریش نتراشید و مرید مرحوم بافقی شد.[19]

2. کنترل خشم

شخصی خدمت امام صادق(ع) رسید، عرض کرد: «میان من و یک خانواده‎ای نزاع و درگیری رخ داده است، من می‎خواهم نزاع را ترک گویم، امّا به من گفته می‎شود که ترک نزاع برای تو ذلّت است، امام فرمود: «إنَّمَا الذَّلیلُ الظّالِمُ»؛[20] یعنی به وسوسه‎ها اعتنا نکن آن‌که ستم می‎کند ذلیل و پست است.

3. بزرگواری سیّد ابوالحسن اصفهانی(ره)

در دوران زعامت و مرجعیّت مرحوم آیة الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی (ره)، در یکی از شب‎ها که ایشان در نجف نماز مغرب و عشا را به جماعت می‎خواندند بین دو نماز شخصی فرزند ایشان را شهید کرد، این پیرمرد هفتاد ساله وقتی از شهادت فرزند باخبر شد بسیار بردباری و صبوری از خود نشان داد. مرتّب می‎گفت: «لا حَولَ وَلا قُوَّةَ إلّا بِاللهِ». نماز عشاء را خواند و قاتل را هم عفو کرد.[21]

4. خشم مقدّس

ولید بن عتبه، زمینی را از امام حسین(ع) غصب کرده بود. امام برای گرفتن حقّ خود نزد او آمد. مروان گوید: امام حسین(ع) عمامة او را از سرش برداشت و بر گردنش پیچید و فشار داد، ولید که این شجاعت امام را در ایفای حقّش ملاحظه کرد کوتاه آمد. مروان گوید: من تا آن روز این چنین جرئت و جسارت کسی را بر امیر ندیده بودم.[22]

5. ارزش کنترل خشم

امیرمؤمنان علی(ع) شنید شخصی به قنبر دشنام می‎دهد و گویا قنبر می‎خواست پاسخ دهد، امام فرمود: «قنبر! او را رها کن تا خدا را از خودت راضی کرده باشی و دشمنت را کیفر داده باشی».
فَوَ الَّذی خَلَقَ الحَبَّةَ وَبَرَءَ النَسَمَةَ ما أَرضی المُؤمِنُ رَبَّهُ لِمِثْلِ الحِلمِ وَلا أسخَطَ الشَّیطانَ بِمِثلِ المَقتِ وَلا عُوقِبَ الأحمَقُ بِمِثلِ السُّکُوتِ عَنهُ؛
قسم به خدایی که دانه را در زیر خاک شکافته و انسان را آفریده، هیچ شخص مؤمنی پروردگارش را به چیزی مانند حلم، خشنود نساخته و شیطان را به چیزی مانند خاموشی به هنگام غضب، خشمگین نکرده و احمق را به چیزی مانند سکوت مجازات ننموده است.[23]

شعر

گفت عیسی را یکی هشیار سَر
چیست در هستی ز جمله صعب‎تر؟
گفتش: ای جان! صعب‎تر خشم خدا
که از آن دوزخ همی لرزد چو ما
گفت: ازین خشم خدا چبوَد امان؟
گفت: کظم غیظ خویش اندر زمان
کظم غیظ است ای پسر خط امان
خشم حق یادآور و درکش عنان

---------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

1. شوری، 37.
2. راغب، مفردات، ص 608.
3. طه، 81.
4. قرشی، قاموس قرآن، ج 5، ص 104.
5. انبیاء، 87.
6. اعراف، 150.
7. همان، 154.
8. رفسنجانی، فرهنگ قرآن، ج 21، ص 407 و 418.
9. ری شهری، میزان الحکمه، ترجمة ج 7، ص 3485، ش 11922.
10. همان، ش 11924.
11. اسراء، 3.
12. ری شهری، میزان الحکمه، ج 2، ص 456، ش 4041.
13. قمی، سفینة البحار، ج 3، ص 796.
14. مجلّه پژوهش‎های قرآنی، خشونت خانوادگی از منظر قرآن، ش 49، ص 100.
15. روم، 21.
16. فرقان، 74.
17. کلینی، کافی، ج 2، ص 303 و قمی، سفینة البحار، ج 3، ص 796.
18. نراقی، معراج السعاده، ص 211 و 212.
19. حسینی، احلی بن العسل، ج 2، ص 60.
20. فلسفی، شرح تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ص 64.
21. مختاری، سیمای فرزانگان، ص 274.
22. مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 191.
23. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 405.

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.