حرص
إنّ الإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشرّ جزوعاً وإذا مسّه الخیر منوعاً؛[1]
همانا انسان، حریص و کمطاقت آفریده شده، وقتی بدی به او میرسد بیتابی میکند و هنگامی که خیری دریافت میکند، مانع دیگران میشود.
مفهومشناسی
هلوع در لغت چهار معنا دارد؛ حرص، جزع، کمصبری و بیحوصلگی. معنای هلوع همان تمایل و حرص به لذّتهای دنیاست. جزع و کمصبری و بیحوصلگی از آثار آن است.[2]
تفسیر آیه
این آیه به کمطاقتی و ولع انسانها اشاره دارد. نیز آیاتی که در این سیاق وارد شده و انسان را با صفت منفی وصف نموده، به بعد غریزی و حیوانی او اشاره میکند. همچنین است آیاتی که در مدح انسان وارد شده و از او با کرامت و عظمت یاد میکند، اشاره به بُعد فطری و عقلی دارد.
انسان به حسب غریزی، حریص و به حسب فطری، کریم است. از این آیه استفاده میشود حرص، سرچشمة بخل و بیتابی است. طبع بشر فزون طلب است؛ هرچه کسب کند احساس کمبود میکند، اگر خود را اصلاح و کنترل نکند، همواره احساس ضعف و عقبماندگی میکند.
مردی به شکایت نزد امام صادق(ع) آمد و عرض کرد: من به دنبال مال دنیا میروم، آن را به دست میآورم، ولی قانع نمیشوم و همواره نفسم با من در نزاع است و از آن بیشتر میخواهد.
به من چیزی بیاموزید که از آن بهره برم. امام(ع) فرمود: «اگر آن مقدار درآمد که امر بر کفایت میکند، بینیازت میسازد چیزی جزئی از مال تو را غنی مینماید و اگر درآمدی برای تو کافی است و بینیازت نمیکند، تمام آنچه در دنیاست نیز تو را بینیاز نخواهد کرد».[3] یعنی حرص، خطرناک است، اگر میخواهی از شرّ حرص خلاص شوی، هدف خود را از کسب مال، ادارة زندگی سعادتمند قرار بده. حرص و فزونطلبی، بیماریهایی است که درمان جز مآلاندیشی و کنترل طغیان ندارد. قرآن میفرماید: «تکاثر و فزونطلبی شما را به خود مشغول کرده، تا آنجا که به زیارت و شمردن قبور نرفتهاید».[4]
پیامهای آیه
1. نشانة حریص بودن دو چیز است؛ جزع به هنگام سختی و بخل به هنگام کامیابی.
2. ریشة بسیاری از ناهنجاریها، حرص و بخل است.
3. انسان کم ظرفیّت است؛ با تماس سختی یا کامیابی، فریاد میزند یا بخل میورزد.
4. راه نجات از اخلاق ناپسند، مداومت به نماز است.
5. طبع مادّی انسان به سوی حرص و بخل تمایل دارد و یاد خدا آن را مهار میکند.[5]
کسی که به تأمین روزی الهی اطمینان ندارد، حرص میورزد. اگر انسان بداند آنچه در راه خدا میدهد چند برابر آن را میگیرد و اگر بداند هر کس روزی مقدّر دارد حرص نمیورزد.
آیات و عناوین مرتبط
آثار حرص
آخرت گریزی: (بقره، 94 ـ 96)؛ استهزا: (همزه، 1 ـ 2)؛ بخل: (معارج، 19 و 21)؛ بیتوجّهی به مساکین: (فجر، 18 و 20)؛ بیصبری: (معارج، 19 ـ 20)؛ تحریف دین: (مائده، 41 ـ 42)؛ ذلّت: (فجر، 16 ـ 17 و 20)؛ رسوایی: (مائده، 41)؛ عیبجویی: (همزه، 1 ـ 2)؛ مانع رستگاری: (حشر، 9).
عوامل حرص
پندار جاودانگی: (همزه، 2 ـ 3)؛ شیطان: (بقره، 35 ـ 36)؛ ظلم: (بقره، 95 ـ 96)؛ ناامیدی از آخرت: (بقره، 94 ـ 96).
موانع حرص: امانتداری: (معارج، 18 ـ 19، 22 و 32)؛ انفاق: (معارج، 19، 22 و 24 ـ 25)؛ ایمان: (حشر، 9)؛ ترس از عذاب: (معارج، 19، 22 و 27)؛ توجّه به رزق خدا: (طه، 131)؛ عفّت:.
(معارج، 19، 22 و 29)؛ عقیده به معاد: (معارج، 19، 22 و 26)؛ گواهی: (معارج، 18 ـ 19، 22 و 33)؛ نماز: (طه، 13؛ معارج، 18 ـ 19 و 21 ـ 22)؛ وفای به عهد: (معارج، 18 ـ 19، 22 و 32).[6]
آثار حرص از دیدگاه روایات
1. خواری
امام علی(ع) فرمود: «از آزمندی و طمع بپرهیز که آزمند، در گرو خواری و رنج است».[7]
2. نابودی
امام علی(ع) فرمود: «چه بسا حریص که حرصش او را میکشد».[8]
3. گناه
امام علی(ع) فرمود: «حرص و آزمندی، کلید رنج و مرکب سختی و موجب فرو افتادن در گناهان است».[9]
4. محرومیّت
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انسانِ حریص، محروم است و با این محرومیّت، در همه چیز مورد سرزنش است».[10]
5. نابودی یقین
امام علی(ع) فرمود: «حرص یقینها را از بین میبرد».[11]
ریشههای حرص
1. دنیا دوستی
امام علی(ع) فرمود: «هرکس دنیا را دوست داشته باشد به سه درد مبتلا میشود؛ 1. اندوهی که رهایش نمیکند؛ 2. حرصی که از او دست برنمیدارد؛ 3. آرزویی که بدان نمیرسد».[12]
2. بدبینی به خدا
امام علی(ع) فرمود: «بخل، ترس و حرص، غرایز مختلفی هستند که یک ریشه دارند و آن بدگمانی به خداست».[13] کسی که به تأمین روزی الهی اطمینان ندارد، حرص میورزد. اگر انسان بداند آنچه در راه خدا میدهد چند برابر آن را میگیرد و اگر بداند هر کس روزی مقدّر دارد حرص نمیورزد.
3. نادانی
امام علی(ع) فرمود: «حرص و ولع و بخل، نتیجة جهل و نادانی است».[14]
4ـ ضعف ایمان
امام علی(ع) فرمود: «حرص زیاد از قدرت هوس و ضعف دینداری است».[15]
درمان حرص
1. پناه بردن به خدا
قرآن میفرماید: «پناه بردن به خدا و استمداد از حقتعالی، چرا که اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هیچ کس از شما هرگز پاک نمیشد».[16]
2. اقامة نماز
اقامة نماز با شرایط هشت گانه زیر، حرص را درمان میکند:
استمرار بر نماز،[17] کمک مالی به محرومان،[18] تصدیق روز قیامت،[19] بیمناک بودن از عذاب خدا،[20] حفظ خود از هر بیعفّتی،[21] ادای امانات و رعایت عهود،[22] قیام برای گواهی دادن[23] و محافظت اوقات نماز.[24]
3. همنشینی با فقرا
اگر انسان همیشه با اغنیا باشد خوی آنها را میگیرد. حضور در محلّههای فقیرنشین، سر زدن به بینوایان و مراوده با افراد پرهیزکار کمدرآمد، حسّ کفاف را در انسان تقویت کرده، از حرص ممانعت میکند. در شأن نزول آیة «واصبر نفسک مع الذین یدعون...»[25] آوردهاند: جمعی از ثروتمندان مستکبر و اشراف از خود راضی به حضور پیامبر(ص) رسیدند، در حالی که افرادی مانند سلمان، ابوذر و صهیب نزد آن حضرت بودند، گفتند: اگر اینها را از خود دور سازی که لباس خشن و پشمینه دارند ما نزد تو میآییم و در مجلست حاضر میشوم و از سخنان تو بهره میبریم؛ ول با این وضعیّت، اینجا جای ما نیست. وقتی این آیات نازل شد رسول خدا(ص) فرمود: «حمد خدا را که نمردم و به من چنین دستوری داده شد تا با شما باشم» «معکم المحیا ومعکم الممات».[26]
4. کسب آخرت با نعمتهای دنیوی
در آیة سوره قصص، به قارون ثروتمند حریص و خودخواه بنیاسرائیل که از قوم موسی بود و آنقدر ثروت داشت که صندوقهای اموالش را مردان نیرومند به زحمت جابهجا میکردند؛ چهار اندرز مهم و کلیدی میدهد تا کمر حرص را شکسته و تعدیل شود:
یکی اینکه، با مال و ثروت آخرت را جستوجو کن: «وابتغ فیما اتاک الله الدار الآخرة».[27] دوم اینکه، سهم و بهرهات را از دنیا فراموش مکن؛ یعنی از سلامت، قدرت، فراغت، جوانی و نشاط خود برای آخرتت خرج کن.[28] سوم اینکه، خدا به تو نیکی کرده تو هم به مردم نیکی کن و چهارم اینکه، هرگز بر روی زمین فساد مکن. ثروت و حرص موجب فساد است.
امام صادق(ع) فرمود: «فسادهای ظاهری افراد حکایت از فساد درونی دارد. این نوع فسادها از آرزوهای دراز، حرص، پیروی نفس و شهوترانی سرچشمه میگیرد».[29]
5. پرهیزکاری
امام علی(ع) فرمود: «طمع را با ورع و پرهیزکاری ریشهکن کنید».[30]
حرص مثبت
حرص که میل و علاقه شدید به چیزی است اگر به کار خیر تعلّق گیرد معنای ارزشی دارد. در حالات پیامبر خدا(ص) ، قرآن میگوید: «رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و بر هدایت شدن شما حرص میورزد».[31] این حرص ارزشمند است یا امام باقر(ع) میفرماید: «حرصی بالاتر از رقابت در رسیدن به درجات نیست».[32] یا حرص در کسب علم[33] باشد یا در انجام واجبات الهی و ترک محرّمات.
اگر انسان همیشه با اغنیا باشد خوی آنها را میگیرد. حضور در محلّههای فقیرنشین، سر زدن به بینوایان و مراوده با افراد پرهیزکار کمدرآمد، حسّ کفاف را در انسان تقویت کرده، از حرص ممانعت میکند.
حکایت
1. قناعت یا مرگ
سعدی میگوید: بازرگانی را شنیدم که 150 شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار، شبی در جزیرة کیش مرا به حجرة خویش درآورد، همه شب نیارمید. از سخنهای پریشان گفتن، که فلان انبارم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قبالة فلان زمین است و فلان چیز را فلان کس ضامن، گاه گفتی: خاطر اسکندریّه دارم که هوایی خوش است، باز گفتی: نه، که دریای مغرب مشوّش است. سعدیا! سفری دیگرم در پیش است اگر کرده شود، بقیّت عمر خویش بهگوشهای بنشینم، گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارس خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و کاسة چینی به روم آرم و دیبای روم به هند و فولاد هند به حلب،حلبی به یمن و بُرد یمانی به پارس وز آن پس ترک تجارت کنم و به دکّان بنشینم. بیانصاف از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت: ای سعدی! تو هم سخنی بگوی از آنها که دیدهای و شنیدهای، گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور[34]
2. حرص حتّی پس از مرگ
سلطان محمودشاه مقتدر غزنوی، از دنیا رفت. پس از مدّتی یکی از شاهان خراسان او را در خواب دید که همة اعضای او متلاشی شده و ریخته بود و خاک شده بود جز چشمانش که میگردید، نگاه میکرد! حکیمان از تعبیر خواب او فرو ماندند، جز درویشی که گفت: تعبیرش این است که هنوز نگران سلطنت و ملک خود است که در دست دیگران افتاده است.[35]
3. ساده زیستی مانع حرص
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) خادمی داشت به نام شیخ علی، او میگوید: شبی از شبهای زمستان در بیرون منزل خوابیده بودم. صدای در بلند شد. برخاستم و در را باز کردم. دیدم زن فقیری است اظهار کرد شوهرم مریض است نه دارو دارم نه غذا، نه زغال که خود را گرم کنیم. گفتم: خانم! این موقع شب کاری نمیشود کرد، زن ناامید برگشت آقا که حرفهای ما را میشنید مرا صدا زد و گفت: شیخ علی! اگر روز قیامت خداوند از من و تو بازخواست کند که در این ساعت شب بندة من در خانة شما آمد، چرا او را ناامید کردی؟ چه جوابی بدهیم؟ آیا منزل او را بلدی؟ گفتم: آری، امّا میان این گل و برف مشکل است. فرمود: بلند شو برویم، با هم رفتیم. دیدیم آن زن راست میگفت، همسرش مریض بود و چیزی در خانه نبود. به دستور آقا رفتم دکتر صدر الحکماء را آوردم، نسخه داد، رفتم، گرفتم. سپس فرمود: برو منزل فلان علّاف بگو: یک گونی زغال به حساب من بدهد. غذا آوردیم، فردای آن روز فرمود: روزی چهقدر گوشت برای منزل ما میگیری؟ عرض کردم: هفت سیر. فرمود: نصف آن را هر روز در خانة این زن ببر، نصف ما را بس است.[36]
------------------------------------------------------------------
پي نوشت
1. معارج، 19 ـ 21.
2. مصطفوی، التحقیق،
3. کلینی، کافی، ج 2، ص 139.
4. تکاثر، 1 ـ 2.
5. قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص 216
6. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج 10، ص 386 ـ 387 و 393 ـ 395.
7. آمدی، غرر الحکم، ج 1، ص 135.
8. همان، ص 415.
9. حرّانی، تحف العقول، ص 60.
10. ری شهری، ترجمة میزان الحکمه، ج 3، ص 1106، ش 3612.
11. احسانبخش، آثار الصادقین، ج 16، ص 26.
12. مجلسی، بحارالانوار، ج 70، ص 130.
13. نهج البلاغه (دشتی)، نامه 53.
14. آمدی، غرر الحکم، ج 2، ص 1671.
15. همان، ص 5772.
16. نور، 21.
17. معارج، 23.
18. همان، 24 ـ 25.
19. همان، 26.
20. همان، 27.
21. همان، 29.
22. همان، 32.
23. همان، 33.
24. همان، 34.
25. کهف، 28.
26. طبرسی، مجمع البیان، ج 6، ص 718.
27. قصص، 77.
28. حویزی، نورالثقلین، ج 4، ص 139
29. مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 396.
30. آمدی، غرر الحکم، ص 29.
31. توبه، 128.
32. حرّانی، تحف العقول، ص 286.
33. نهج البلاغه (دشتی)، خطبة 193.
34. سعدی، گلستان، باب 3، حکایت 21، ص 78.
35. همان.
36. رفیعی، گفتار رفیع، ج 2، ص 59؛ به نقل از: اسلام مجسّم نوری همدانی، ص 522.
افزودن دیدگاه جدید