رفتن به محتوای اصلی
ابوالفضل يغمايي

توبه

تاریخ انتشار:
یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحاً؛« ای کسانی که ایمان آورده‎اید به سوی خدا توبه کنید توبه‎ای خالص».
توبه

یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحاً؛[1]
ای کسانی که ایمان آورده‎اید به سوی خدا توبه کنید توبه‎ای خالص.

مفهوم‎شناسی

«توبه»، به معنای رجوع،[2] بازگشت از گناه[3] و نوعی پشیمانی از گناه است؛ به‎طوری که هر توبه‎ای پشیمانی است، ولی هر پشیمانی‎ای توبه نیست.[4]
«نصوح»، از مادّة نصح در اصل به معنای خیرخواهی خالصانه است. توبة نصوح، آن‎گاه تحقّق می‎یابد که خالص‎بودن و محکم‎بودن با یک‎دیگر جمع شوند.

تفسیر توبه نصوح

در تفسیرِ توبة نصوح بیش از بیست نظر وجود دارد، ولی همة آنها در حقیقت یکی است و آن توبة خالص و کامل است.[5] و در اصطلاح اخلاق، توبه و بازگشت به خدا به خالی ساختن دل از قصد گناه و برگشت به درگاه الهی حق‎تعالی است و حاصل آن ترک معاصی در حال و عزم بر ترک آنها در آینده و تلافی تقصیرات گذشته است.[6]
توبه اگر به بنده نسبت داده شود، به معنای بازگشت از گناه و پشیمانی بر آن است، ولی اگر به خدا نسبت داده شود، به معنای رجوع خداوند است، امّا به طریق استعلا و استیلا و در واقع به معنای رحمت، عطوفت و مغفرت خداوندی است.[7]

پیام‎های آیه

1. در آیات پیش فرمان داد که خود را از آتش دوزخ حفظ کنید (قوا أنفسکم) در این آیه، راه آن را که توبة واقعی است می‎گوید.
2. گاهی از مؤمن، گناه سر می‎زند که باید توبه کند (یا أیّها الذین آمنوا توبوا).
3. توبه باید خالصانه و صادقانه باشد نه لقلقة زبان (توبة نصوحاً).
4. هر توبه‎ای ارزش ندارد (توبة نصوحاً).
5. توبه زمان و مکان خاصّی ندارد (توبوا إلی الله...).
6. برای تشویق به توبه، باید مردم را به رحمت الهی امیدوار کرد (عسی ربّکم).
7. پذیرش توبه، از شئون ربوبیّت است (عسی ربّکم أن یکفر...).
8. نتیجة توبه دو چیز است؛ محو گذشته (یکفّر عنکم سیّئاتکم) و تأمین آینده (یدخلکم جنّات).[8]

شرایط توبه

گفته‎اند: توبة نصوح دارای چهار شرط است؛ 1. پشیمانی قلبی؛ 2. استغفار زبانی؛ 3. ترک گناه؛ 4. تصمیم بر ترک در آینده.[9]
اصلاً پشیمانی از کارهای زشت گذشته و عدم تکرار آن در آینده، شرط حقیقی توبه است؛ و چنانچه در ذیل آیة 37 سورة بقره، برخی مفسّران گفته‎اند: چنین توبه‎ای را همة فرق اسلامی موجب سقوط عقاب می‎دانند و امّا توبه‎ای کمتر از این، محلّ اختلاف است که آیا مقبول و موجب سقوط عقاب می‎گردد یا خیر؟[10]

ارزش توبه

به تصریح آیات قرآن و اجماع جمیع امّت، توبه کردن از همة گناهان واجب است؛ چنان‎که خداوند در قرآن به آن دستور داد[11] و اخبار فراوانی نیز بر وجوب توبه دلالت دارند.[12]
عقل سلیم و طبع مستقیم انسان نیز بیانگر آن است که اگر رسیدن به سعادت و نجات از شقاوت، موقوف بر چیزی باشد، تحصیل آن لازم است. سعادت، همان ملاقات پروردگار و مانع آن، گناه و راه چارة آن، توبه از گناهان است.[13] در ضرورت و همگانی‎بودن توبه، جای تردیدی نیست. از کلام نبوی به دست می‎آید که حضرتش روزی صد بار به درگاه خداوند توبه می‎کرد.[14] این کلام پیامبر(ص) تشویق همگان به توبه است. باز کردن در توبه به روی بندگان، لطف خداوند و پذیرفتن توبة آنان، لطف مضاعف است. پیامبر(ص) فرمود: «خداوند آمرزنده است مگر کسی را که از اطاعت او بگریزد، همچنان‎که شتر از صاحب خود می‎رمد و می‎گریزد».[15]
از برخی آیات استفاده می‎شود که رو آوردن بنده به توبه، یک توفیق الهی است؛ یعنی توبة بنده، میان دو توبه خداوند است؛ بدین‎صورت که در مرحلة نخست خدا به بنده برمی‎گردد (توبه می‎کند)، به او ترحّم کرده، توفیق توبه می‎دهد. سپس بنده به خدا توجّه کرده، توبه می‎کند. آن‎گاه خدا به او برمی‎گردد و توبة او را می‎پذیرد و او را مورد مغفرت و بخشش خود قرار می‎دهد.[16]

آثار توبه از دیدگاه قرآن و روایات

یادآوری: نمونة آیات مربوط به توبه و مشابه آیة آغازین بحث (تحریم، 8) در بخش آثار توبه از دیدگاه قرآن و روایات ذکر شده است.
در کلام وحی به آثار توبه چون تبدیل گناهان به خوبی‎ها،[17] دخول در بهشت،[18] اجابت دعا،[19] ارزش آفرینی،[20] زمینه‎ای برای استغفار[21] و امداد الهی[22] تصریح شده است.
و در کلام پیامبر(ص)، پوشانیده شدن گذشته‎ها[23] (از گناهان و کوتاهی‎ها)، شباهت پیدا کردن توبه‎کار به کسی که گناه نکرده است.[ 24]
برای توبه‎کار همین امید و نشاط و آرامش بس که با توبه‎اش، خداوند او را بخشید؛ چرا که پیامبر(ص) در حدیثی فرمود: «به هر کس چهار چیز دادند از چهار چیز دیگر محرومش نکردند. به کسی که آمرزش‎جویی داده شد و توبه کرد، از مغفرت الهی بی‎بهره نماند».[25] «خداوند از توبة بنده شاد می‎شود؛ شادی خداوند (حتّی) بیشتر از شادی زن نازایی است که بچّه می‎آورد و یا گم‎کرده‎ای که گم‎شدة خود را می‎یابد».[26]
در سفارش پیامبر(ص) به علی(ع) در مورد توبه و آمرزش‎خواهی آمده است: «به راستی خدا را از بنده‎اش خوش آید هنگامی که بگوید: پروردگارا! مرا بیامرز که کسی جز تو گناه را نمی‎بخشد. خداوند به فرشتگان می‎گوید: این بندة من دانسته است که جز من آمرزنده‎ای نیست؛ اینک گواه باشید که او را آمرزیدم».[27]

توبه اگر به بنده نسبت داده شود، به معنای بازگشت از گناه و پشیمانی بر آن است، ولی اگر به خدا نسبت داده شود، به معنای رجوع خداوند است، امّا به طریق استعلا و استیلا و در واقع به معنای رحمت، عطوفت و مغفرت خداوندی است.

اقسام توبه

در دیدگاه پیامبر(ص) برای هر گناهی توبه‎ای است. (چنان‎که) برای گناه پنهانی، توبة پنهانی و برای گناه آشکار، توبة آشکار؛[28] زیرا گناه، گاهی مربوط به حق الله است و گاهی حقّ الناس. در قسم یکم یا تلافی آن واجب نیست مانند مشروب‎خواری که توبه‎اش همان پشیمانی و تصمیم بر ترک است و یا تلافی آن شرعاً لازم است چون نماز و روزه. در این قسم، افزون بر پشیمانی و تصمیم بر ترک آن عمل، قضای آن را باید به‎جا آورد.
و اگر حقّ الناس باشد، افزون بر پشیمانی، حسرت و اندوه و تصمیم بر ترک آن، اگر مالی را تلف کرده باید جبران کند، حتّی اگر مال ندارد باید از صاحب آن حلالیّت بطلبد و اگر آبرویی را برده باشد، باید استغفار کند؛ هم برای خود و هم برای کسی که آبرویش را ریخته، آن هم اگر ممکن شد پس از کسب رضایتش و اگر نشد با تضرّع و زاری و انابه به درگاه خدا و پرداخت صدقات و انفاقات به نحوی جبران نماید؛ چنان‎که از کلام پیامبر(ص) پیداست همة این مراحل، زیر مجموعة کلام نبوی است. چنان‎که توبة نصوح از حقیقی‎ترین اقسام توبه است. پیامبر(ص) تصریح فرمود: «توبة نصوح، پشیمانی از گناهی است که مرتکب شده و آمرزش خواستن از خدا و این‎که دیگر بدان بازنگردد».[29]

مراتب توبه

توبه‎کننده یا از همة گناهان توبه می‎کند و بر آن باقی می‎ماند و فرو گذاشته‎ها را تدارک می‎کند؛ چنین توبه‎ای، توبة نصوح است که در کلام الهی به آن تصریح شده[30] و مؤمنان به آن امر شده‎اند و دارای آثاری چون تبدیل گناهان به نیکی‎ها و ورود به بهشت است.[ 31] یا توبه از گناهان کبیره است، ولی شخص گناه‎کار از همة گناهان خالی نیست و غفلتاً و سهواً مرتکب گناه می‎شود، ولی در اقدام به گناه، خود را سرزنش می‎کند و پشیمان می‎شود. این شخص صاحب نفس لوّامه است که خیرش بر شرّش ترجیح دارد. و برای او از جانب حق‎تعالی وعدة نیکوست[32] و سخن پیامبر(ص) به آن اشاره دارد که بهترین شما کسانی‎اند که بسیار به فتنه می‎افتند و بسیار توبه می‎کنند یا در جای دیگری فرمود: «مؤمن مانند خوشة گندم است؛ گاهی متمایل و کج می‎شود و گاهی باز می‎گردد» و نیز از کلام آن حضرت استفاده می‎شود که «مؤمن از گناهی که گاه گاه از او سر می‎زند ناگزیر است»[33] علّت آن هم از کلام پیامبر استفاده می‎شود که «نمازهای پنج‎گانه و نماز جمعه کردارهای زشت را در طول هفته تا جمعة دیگر می‎پوشاند به شرطی که از گناهان کبیره اجتناب نمایند».[34]
دستة سوم، توبة کسی است که توبه می‎کند و سپس شهوت در برخی از گناهان بر او غلبه می‎کند و از دفع شهوت هم ناتوان است و عمدی به آن دست میآزد، ولی در عین حال، در اطاعت خداوند مواظبت می‎نماید و صاحب نفس مسوّله است.[ 35] امید به نجات چنین شخصی به واسطة اطاعات و بندگی اوست.
دستة چهارم، توبة کسی است که توبه می‎شکند و عمدی به گناهان می‎پردازد، توبه را هم فراموش می‎کند، تأسّف هم نمی‎خورد و پشیمان نیست و نفس او امّاره شده است. چنین شخصی بستگی دارد که چه‎گونه بمیرد بر توحید و سرانجام نیک، یا غلبه گناهان بر نیکی‎ها و سرانجام بد؟[36]
نظر به همین مراتب است که ضرورت توبه برای همة اقشار لازم است؛ هم عوام، هم خواص. پیامبر(ص) فرمود: «گاهی در دلم کدورتی می‎آید، پس روزی هفتاد بار استغفار می‎کنم».[37]

زمان توبه

مناسب‎ترین زمان توبه، توبة فوری پس از گناه است؛ یعنی زمانی که انسان زنده است. از برخی خطبه‎های پیامبر(ص) استفاده می‎شود که «هر کس یک سال پیش از مردنش توبه کند توبه‎اش پذیرفته می‎شود، بلکه یک ماه، بلکه یک روز، بلکه یک ساعت، بلکه پیش از مرگش؛ آن‎گاه که نفس به حلق می‎رسد اگر توبه کند توبه و انابه‎اش قبول است».[38]
چنان‎که به این امر دستور نیز داده‎اند که البتّه خدا بازگشت و توبة بنده‎اش را می‎پذیرد، پیش از آن‎که نفس در چمبره گیر نکرده باشد. پیش از آن‎که بمیرید به سوی پروردگارتان بازگشته و توبه نمایید.[ 39]
این لطف خدا به بندگان است که برای توبه فرصت کافی به آنها داده است. از این رو، پیامبر(ص) تعبیری دارد که خدای عزّوجلّ دستش را برای پذیرش توبة گنه‎کار شب تا به صبح، و برای گنه‎کار روز تا شب باز نگاه می‎دارد تا آفتاب از مغربش طلوع کند (یعنی تا روز قیامت این لطف الهی ادامه دارد).[ 40]
در توبه نباید تأخیر کرد؛ زیرا انسان به زمان مرگ خویش آگاه نیست. در کلامی از پیامبر(ص) به ابن مسعود که جنبة سفارش دارد آمده است که «گناه را پیش مینداز و توبه را به تأخیر میفکن، بلکه توبه را پیش افکن و گناه را تأخیر انداز».[41]
زیرا خداوند متعال در کتابش می‎فرماید:
بل یرید الإنسان لیفجر أمامه؛[42]
انسان خواهان آن است که پیشاپیش بدکرداری کند.
به هرحال تا مرگ نرسیده و یقین به مرگ نکرده توبه اثربخش است و این مطلب از آیات قابل برداشت است.
ولیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی إذا حضر أحدهم الموت.[ 43]
قال امنت... الآن وقد عصیت قبل... .[ 44]

نشانه‎های توبه و توبه‎کننده

از دیدگاه نبوی چهار نشانه بیانگر توبة نصوح و توبه‎گر حقیقی است: 1. اخلاص عمل برای خدا؛ 2. فرو گذاشتن باطل؛ 3. پای‎بندی به حق؛ 4. شوق و آزمندی به نیکی.[ 45]
حضرتش معتقد بود: «اگر نشانة توبه در توبه‎گذار آشکار نشود توبه نکرده است».[46] (پس باید) طلب‎کاران را خشنود سازد، نمازها (ی نخوانده را) اعاده کند، میان مردم فروتنی نماید، خود را از شهوات و خواهش‎های نفسانی به‎دور دارد، و با روزه گرفتن، گردن خود را نزار سازد.[ 47]
در حدیثی دیگر فرمود: «چون بنده‎ای توبه کند و دشمنانش را راضی نگرداند، بر عبادت خویش نیفزاید، لباس خویش را تغییر ندهد، دوستانش را عوض نکند (بدها را ترک کند و خوب‎ها را انتخاب نماید)، محلّ نشستن خود را تغییر ندهد، رخت‎خواب و متکّایش را عوض ننماید، اخلاق و نیّاتش را دگرگون نسازد، دلش را نگشوده، دستش را باز ننماید، آرزوهایش را کوتاه نکند، زبانش را حفظ ننماید، زیادی نیروی خود را از بدن نگیرد، بازگشت کننده و توبه‎گر نباشد و اگر بدین خصال پایداری کند روشن می‎شود که تایب است».[48]
عمل توبه‎کار حقیقی، بیانگر اسلام، ایمان، علم و عمل اوست که تفصیل و تعلیل آن در کلام نبوی در سفارشاتشان به حضرت علی(ع) آمده است.[ 49]

حکایت

1. داستان آهنگر

سیّد محمّد اشرف علوی در فضایل السّادات از کتاب مدهش ابن جوزی نقل می‎کند که یکی از صالحان گوید: در سفری به مصر، آهنگری را دیدم که آهن گداخته را از کورة آهنگری با دست خود بیرون می‎آورد و روی سندان می‎گذاشت و حرارت آهن به دست او اثری نمی‎کرد. با خود گفتم: این شخص مرد صالحی است که آتش به دست او کارگر نیست. از این رو، به نزد آن مرد رفتم و به او سلام کرده، گفتم: تو را به حقّ آن خدایی که این کرامت را به تو لطف کرده است، در حقّ من دعایی بکن.
مرد آهنگر که این سخن را از من شنید، گفت: ای برادر! من آن‎گونه که تو گمان کرده‎ای نیستم.
گفتم: ای برادر! این کاری که تو می‎کنی جز از مردمان صالح سر نمی‎زند.
پاسخ داد: گوش کن تا داستان عجیبی را که در این باره دارم برای تو شرح دهم.
ـ اگر چنین منّتی بر من بگذاری، ممنونم.
ـ آری، روزی در همین دکّان نشسته بودم که ناگاه زنی بسیار زیبا که تا آن روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم نزد من آمد و گفت: برادر! چیزی داری که در راه خدا به من بدهی؟
ـ من که شیفتة رخسارش شده بودم، گفتم: اگر حاضر باشی با من به خانه‎ام بیایی و خواستة مرا انجام دهی هرچه بخواهی به تو خواهم داد.
ـ زن با ناراحتی گفت: به خدا! من زنی نیستم که تن به این کارها بدهم.
ـ در این صورت برخیز و از پیش من برو.
زن برخاست و از نزد من رفت تا این‎که از چشمم ناپدید شد.
پس از چندی دوباره به نزد من آمد و گفت: احتیاج و تنگ‎دستی مرا وادار کرد که به خواستة تو تن در دهم.
من برخاسته، دکّان را بستم و او را به خانه بردم. چون به خانه رسیدیم گفت: ای مرد! من کودکانی خردسال دارم که آنها را گرسنه در خانه گذارده و بدین‎جا آمده‎ام. اگر چیزی به من بدهی تا برای آنها ببرم و دوباره به نزد تو باز گردم به من محبّت کرده‎ای.
من از او پیمان گرفتم که باز گردد و سپس چند درهم به وی دادم. آن زن بیرون رفت و پس از ساعتی بازگشت. من برخاسته، در خانه را بستم و بر آن قفل زدم. زن گفت: چرا چنین می‎کنی؟
گفتم: از ترس مردم.
ـ چرا از خدای مردم نمی‎ترسی؟
ـ خداوند آمرزنده و مهربان است.
این سخن را گفته، به طرف او رفتم، دیدم چون شاخة بید می‎لرزد و سیلاب اشک بر رخسارش روان است.
به او گفتم: از چه وحشت داری و چرا چنین می‎لرزی؟
ـ از ترس خدای عزّوجلّ.
سپس ادامه داده، گفت: ای مرد! اگر برای خاطر خدا از من دست برداری و رهایم کنی من ضمانت می‎کنم که خداوند تو را در دنیا و آخرت به آتش نسوزاند.
من که آن حال را در او مشاهده کردم و آن گفتارش را شنیدم برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: ای زن! این اموال را بردار و به دنبال کار خود برو، که من تو را به خاطر خدای تعالی رها کردم.
زن برخاست و برفت و من در آن حال که بودم به خواب رفتم. در خواب دیدم بانوی محترمه‎ای که تاجی از یاقوت بر سر داشت به نزد من آمد و گفت: «یا هذا جَزاکَ اللهُ عَنّا خَیراً»؛ ای مرد! خدا از جانب ما جزای خیرت دهد.
پرسیدم: شما کیستید؟
فرمود: من مادر همان زنی هستم که به نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتی.
«لا أَحْرَقَکَ اللهُ بِالنّارِ لا فِی الدُّنیا وَلا فِی الْآخِرَةِ»؛ خدا در دنیا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.
پرسیدم: آن زن از کدام خاندان بود؟
فرمود: از ذریّه و نسل رسول خدا(ص) بود.
من که این سخن را شنیدم خدای تعالی را سپاس‎گزاری کردم که مرا موفّق داشت و از گناه محافظتم کرد و به یاد این آیه افتادم:
إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرْکُمْ تَطْهِیراً؛[50]
خدا می‎خواهد که هر پلیدی را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزّه گرداند.
به دنبال این ماجرا از خواب بیدار شدم و از آن روز تاکنون آتش دنیا مرا نمی‎سوزاند و امیدوارم آتش آخرت نیز مرا نسوزاند.[ 51]

2. داستان راهزن

ثقةالاسلام کلینی(قده) در اصول کافی از امام سجّاد(ع) روایت می‎کند که فرمود: مردی با خانواده‎اش به سفر دریایی رفتند. در راه کشتی آنها شکست و جز زن آن مرد بقیّه در دریا غرق شدند. آن زن بر تخته پاره‎ای نشست و خود را به جزیره‎ای رسانید و در آن جزیره راهزنی بود که از هیچ گناهی باک نداشت. ناگاه چشم مرد راهزن به آن زن افتاد که بالای سرش ایستاده بود. سرش را به سوی آن زن بلند کرده، گفت: انسان هستی یا جنّی؟!
زن گفت: انسان هستم.
راهزن سخنی نگفت و برخاست و آمادة زنا شد و چون خواست با آن زن بیامیزد دید او پریشان شده و می‎لرزد. راهزن گفت: چرا پریشان و مضطربی؟
زن در حالی که با دست خود به سوی آسمان اشاره می‎کرد، پاسخ داد: از او می‎ترسم.
ـ آیا تا به حال چنین کاری کرده‎ای؟
ـ به عزّت خدا سوگند! نه.
راهزن وقتی که او را در آن حالت دید، گفت: تو که تاکنون چنین کاری نکرده‎ای، این‎گونه می‎ترسی ـ در صورتی که من تو را به زور به این کار وادار کرده‎ام ـ به خدا من از تو بر چنین ترس و واهمه‎ای سزاوارترم. راهزن این سخن را گفت و بدون آن‎که کاری با آن زن بکند برخاست و تصمیم گرفت که توبه کند و به سوی خانه‎اش به راه افتاد. در راه به راهبی برخورد و با یک‎دیگر همراه شدند. هوا گرم بود و آفتاب داغ بر سر آن دو می‎تابید.
راهب به راهزن گفت: خدای را بخوان تا لکّة ابری برای سایه‎بانی ما بفرستد که آفتاب داغ ما را می‎سوزاند.
راهزن گفت: من کاری خوبی از خودم در نزد خدا سراغ ندارم که به خاطر آن جرئت کنم و چیزی از او درخواست کنم!
راهب گفت: پس من دعا می‎کنم و تو آمین بگو.
راهزن پذیرفت و بدین ترتیب راهب دعا کرد و او آمین گفت. طولی نکشید که ابری آمد و بر سر آن دو سایه انداخت و آنها در زیر سایة آن ابر می‎رفتند.
مقداری راه رفتند تا به دو راهی رسیدند. راهزن از راهی رفت و راهب از راه دیگر. راهب متوجّه شد که ابر بر بالای سر جوان راهزن است. به او گفت: تو بهتر از من هستی و دعای من به خاطر آمین تو مستجاب شد. اکنون بگو: داستانت چیست؟
راهزن داستانش را با آن زن نقل کرد.
راهب گفت: چون ترس خدا تو را گرفت، گناهان گذشته‎ات آمرزیده شده است. اکنون مواظب کارهای آیندة خود باش.[52]

3. داستان شعوانه

شعوانه نام زنی بود که آواز خوش و طرب انگیزی داشت و در بصره مجلس فسق و فجوری برپا نمی‎شد جز آن‎که او در آن مجلس حضور داشت. شعوانه از این راه ثروتی به‎هم زده، کنیزکانی خریده بود و از آنها برای همین منظور استفاده می‎کرد. روزی با جمعی از کنیزکان از کوچه‎ای می‎گذشت که از خانه‎ای صدای خروشی شنید. یکی از کنیزانش را به درون آن خانه فرستاد تا سبب آن خروش را بداند. کنیزک رفت و باز نگشت. دیگری را فرستاد و دستور داد به زودی مراجعت کند. او نیز به درون خانه رفت و باز نگشت. سومی را برای استعلام فرستاد و به او نیز دستور داد فوری وضع داخل خانه را به او اطّلاع دهد. کنیزک رفت و بازگشت و گفت: این خروش گنه‎کاران و عاصیان است.
شعوانه با شنیدن این حرف به درون خانه رفت. واعظی را دید در آن‎جا نشسته است و جمعی دور او را گرفته‎اند و واعظ آنان را موعظه می‎کند و از عذاب خدا و آتش دوزخ بیم می‎دهد و آنان همه به حال تباه خود می‎گریند.
شعوانه وقتی رسید که واعظ این آیه را که دربارة تکذیب کنندگان روز قیامت است تفسیر می‎کرد:
بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَأَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِیراً * إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَزَفِیراً * وَإِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّفاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنا لِکَ ثُبُوراً؛[53]
آنها روز رستاخیز را دروغ می‎شمارند و ما برای آنان که قیامت را دروغ می‎شمارند آتشی فروزان آماده کرده‎ایم که چون از مکانی دور آن را ببینند، خروش و غُرّش آن را بشنوند و چون دست بسته به تنگنای آن در افتند، در آن‎جا آرزوی هلاکت کنند.
وقتی شعوانه این آیات را شنید، دگرگون شد و رو به واعظ کرد و گفت: اگر من توبه کنم خدایم می‎آمرزد؟
واعظ گفت: آری، اگر توبه کنی خدا تو را می‎آمرزد اگرچه گناهت همانند گناه شعوانه باشد.
زن گفت: ای شیخ! شعوانه منم که دیگر گناه نخواهم کرد.
واعظ بار دیگر او را امیدوار به کرم خدا و وادار به توبه کرد.
شعوانه از آن‎جا خارج شد و بندگان و کنیزان خود را آزاد کرد و به تلافی اعمال گذشته سخت به عبادت مشغول شد تا جایی که بدنش لاغر و ضعیف گشت و روزی در بدن خود نگریست و گفت: آه! در دنیا به این نحو گداخته شدم، نمی‎دانم در آخرت حالم چگونه است؟![54]
کار او به جایی رسید که زاهدان و عابدان در مجلس وعظ او حاضر می‎شدند. او در حال موعظه بسیار می‎گریست و حاضران نیز با او می‎گریستند.
روزی به او گفتند: می‎ترسیم از شدّت گریه نابینا شوی؟
در پاسخ آنان گفت: کور شدن در دنیا بهتر از کوری روز قیامت است.[55]
چه قدرتی جز ترس از عذاب خدا می‎تواند جلوی یک زن گنه‎کار را این‎گونه بگیرد؟

مناسب‎ترین زمان توبه، توبة فوری پس از گناه است؛ یعنی زمانی که انسان زنده است. از برخی خطبه‎های پیامبر(ص) استفاده می‎شود که «هر کس یک سال پیش از مردنش توبه کند توبه‎اش پذیرفته می‎شود، بلکه یک ماه، بلکه یک روز، بلکه یک ساعت، بلکه پیش از مرگش؛ آن‎گاه که نفس به حلق می‎رسد اگر توبه کند توبه و انابه‎اش قبول است».

شعر

گِل آلوده‎ای راه مسجد گرفت
ز بختِ نگون طالع اندر شگفت
یکی زَجر کردش که تبّت بلاک
مرو دامن آلوده بر جایِ پاک
مرا رقّتی در دل آمد بر این
که پاک است و خرّم بهشت برین
در آن جای پا کان امیدوار
گِل آلودة معصیت را چه کار؟
بهشت آن ستاند که طاعت برد
گران‎قدر باید بضاعت برد
مکن، دامن از گرد زِلّت بشوی
که ناگه ز بالا ببندند جوی
اگر مرغ دولت ز قیدت بجست
هنوزش سر رشته داری به دست
دگر دیر شد گرم‎رو باش و چست
ز دیر آمدن غم ندارد درست
هنوزت اجل دست خواهش نبست
برآور به درگاه دادار دست
مَخُسب ای گنه کردة خفته! خیز
به عذرِ گناه آبِ چشمی بریز
چو حکم ضرورت بود کآبروی
بریزند باری بر این خاکِ کوی
در آبت نماند شفیع آر پیش
کسی را که هست آبروی از تو بیش
به‎قهر ار برانَد خدای از درم
روان بزرگان شفیع آورم

----------------------------------------------------------------------------------

پي نوشت

1. تحریم، 8.
2. ابن فارس، مقاییس اللّغه، ج 1، ص 184.
3. جوهری، صحاح اللّغه، ج 1، ص 142 و دهخدا، لغت نامه، ج 5، ص 6220.
4. ابوالبقاء، کلّیات، ص 308.
5. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 290 و 291.
6. نراقی، معراج السعاده، ص 601.
7. مصطفوی، التحقیق، ج 1، ص 400.
8. قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص 134.
9. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 290.
10. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 201.
11. نور، 31؛ تحریم، 6.
12. کلینی، کافی، ج 2، ص 430 ـ 439.
13. نراقی، معراج السعاده، ص 603.
14. فاضل، کنز العمّال، ص 1017.
15. همان، ص 43717.
16. توبه، 118.
17. فرقان، 70.
18. مریم، 60.
19. انبیا، 87 ـ 88.
20. تحریم، 5.
21. غافر، 70.
22. نساء، 146 ـ 147.
23. قال رسول الله(ص): «التوبة تجّب ما قبلها» (نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 129، 13706).
24. قال رسول الله(ص): «التائب من الذنب کمن لاذنب له» (فاضل، کنز العمّال، ص 10174).
25. حرّانی، تحف العقول، ص 67.
26. قال رسول الله(ص): «کیّد أفرح بتوبة عبده من العقیم الوالد ومن الضالّ الواجد ومن الظّمان الوارد» (فاضل، کنز العمّال، ص 10165).
27. حرّانی، تحف العقول، ص 25.
28. مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 127 و 32.
29. فاضل، کنز العمّال، ص 10302.
30. تحریم، 8.
31. تحریم، 8.
32. نجم، 32.
33. نراقی، جامع السعادات، ج 3، ص 110.
34. مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 61.
35. توبه، 103.
36. نراقی، جامع السعادات، ج 3، ص 111.
37. فاضل، کنز العمّال، ص 10171.
38. غزالی، احیاء العلوم، ج 7، ص 36.
39. مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 19.
40. غزالی، احیاء العلوم، ج 7، ص 24.
41. مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 104، 11.
42. قیامت، 5.
43. نساء، 18.
44. یونس، 90 ـ 91.
45. حرّانی، تحف العقول، ص 20.
46. مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 35.
47. صدوق، جامع الاخبار، ص 226.
48. مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 36.
49. حرّانی، تحف العقول، ص 35.
50. احزاب، 33.
51. محلاّتی، کیفر گناه، ص 42
52. کلینی، ترجمة کافی، ج 3، ص 111.
53. فرقان، 10 ـ 13.
54. نراقی، معراج السعاده، ص 610.
55. محلاّتی، کیفر گناه، ص 44 ـ 45.

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.