توبه
یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحاً؛[1]
ای کسانی که ایمان آوردهاید به سوی خدا توبه کنید توبهای خالص.
مفهومشناسی
«توبه»، به معنای رجوع،[2] بازگشت از گناه[3] و نوعی پشیمانی از گناه است؛ بهطوری که هر توبهای پشیمانی است، ولی هر پشیمانیای توبه نیست.[4]
«نصوح»، از مادّة نصح در اصل به معنای خیرخواهی خالصانه است. توبة نصوح، آنگاه تحقّق مییابد که خالصبودن و محکمبودن با یکدیگر جمع شوند.
تفسیر توبه نصوح
در تفسیرِ توبة نصوح بیش از بیست نظر وجود دارد، ولی همة آنها در حقیقت یکی است و آن توبة خالص و کامل است.[5] و در اصطلاح اخلاق، توبه و بازگشت به خدا به خالی ساختن دل از قصد گناه و برگشت به درگاه الهی حقتعالی است و حاصل آن ترک معاصی در حال و عزم بر ترک آنها در آینده و تلافی تقصیرات گذشته است.[6]
توبه اگر به بنده نسبت داده شود، به معنای بازگشت از گناه و پشیمانی بر آن است، ولی اگر به خدا نسبت داده شود، به معنای رجوع خداوند است، امّا به طریق استعلا و استیلا و در واقع به معنای رحمت، عطوفت و مغفرت خداوندی است.[7]
پیامهای آیه
1. در آیات پیش فرمان داد که خود را از آتش دوزخ حفظ کنید (قوا أنفسکم) در این آیه، راه آن را که توبة واقعی است میگوید.
2. گاهی از مؤمن، گناه سر میزند که باید توبه کند (یا أیّها الذین آمنوا توبوا).
3. توبه باید خالصانه و صادقانه باشد نه لقلقة زبان (توبة نصوحاً).
4. هر توبهای ارزش ندارد (توبة نصوحاً).
5. توبه زمان و مکان خاصّی ندارد (توبوا إلی الله...).
6. برای تشویق به توبه، باید مردم را به رحمت الهی امیدوار کرد (عسی ربّکم).
7. پذیرش توبه، از شئون ربوبیّت است (عسی ربّکم أن یکفر...).
8. نتیجة توبه دو چیز است؛ محو گذشته (یکفّر عنکم سیّئاتکم) و تأمین آینده (یدخلکم جنّات).[8]
شرایط توبه
گفتهاند: توبة نصوح دارای چهار شرط است؛ 1. پشیمانی قلبی؛ 2. استغفار زبانی؛ 3. ترک گناه؛ 4. تصمیم بر ترک در آینده.[9]
اصلاً پشیمانی از کارهای زشت گذشته و عدم تکرار آن در آینده، شرط حقیقی توبه است؛ و چنانچه در ذیل آیة 37 سورة بقره، برخی مفسّران گفتهاند: چنین توبهای را همة فرق اسلامی موجب سقوط عقاب میدانند و امّا توبهای کمتر از این، محلّ اختلاف است که آیا مقبول و موجب سقوط عقاب میگردد یا خیر؟[10]
ارزش توبه
به تصریح آیات قرآن و اجماع جمیع امّت، توبه کردن از همة گناهان واجب است؛ چنانکه خداوند در قرآن به آن دستور داد[11] و اخبار فراوانی نیز بر وجوب توبه دلالت دارند.[12]
عقل سلیم و طبع مستقیم انسان نیز بیانگر آن است که اگر رسیدن به سعادت و نجات از شقاوت، موقوف بر چیزی باشد، تحصیل آن لازم است. سعادت، همان ملاقات پروردگار و مانع آن، گناه و راه چارة آن، توبه از گناهان است.[13] در ضرورت و همگانیبودن توبه، جای تردیدی نیست. از کلام نبوی به دست میآید که حضرتش روزی صد بار به درگاه خداوند توبه میکرد.[14] این کلام پیامبر(ص) تشویق همگان به توبه است. باز کردن در توبه به روی بندگان، لطف خداوند و پذیرفتن توبة آنان، لطف مضاعف است. پیامبر(ص) فرمود: «خداوند آمرزنده است مگر کسی را که از اطاعت او بگریزد، همچنانکه شتر از صاحب خود میرمد و میگریزد».[15]
از برخی آیات استفاده میشود که رو آوردن بنده به توبه، یک توفیق الهی است؛ یعنی توبة بنده، میان دو توبه خداوند است؛ بدینصورت که در مرحلة نخست خدا به بنده برمیگردد (توبه میکند)، به او ترحّم کرده، توفیق توبه میدهد. سپس بنده به خدا توجّه کرده، توبه میکند. آنگاه خدا به او برمیگردد و توبة او را میپذیرد و او را مورد مغفرت و بخشش خود قرار میدهد.[16]
آثار توبه از دیدگاه قرآن و روایات
یادآوری: نمونة آیات مربوط به توبه و مشابه آیة آغازین بحث (تحریم، 8) در بخش آثار توبه از دیدگاه قرآن و روایات ذکر شده است.
در کلام وحی به آثار توبه چون تبدیل گناهان به خوبیها،[17] دخول در بهشت،[18] اجابت دعا،[19] ارزش آفرینی،[20] زمینهای برای استغفار[21] و امداد الهی[22] تصریح شده است.
و در کلام پیامبر(ص)، پوشانیده شدن گذشتهها[23] (از گناهان و کوتاهیها)، شباهت پیدا کردن توبهکار به کسی که گناه نکرده است.[ 24]
برای توبهکار همین امید و نشاط و آرامش بس که با توبهاش، خداوند او را بخشید؛ چرا که پیامبر(ص) در حدیثی فرمود: «به هر کس چهار چیز دادند از چهار چیز دیگر محرومش نکردند. به کسی که آمرزشجویی داده شد و توبه کرد، از مغفرت الهی بیبهره نماند».[25] «خداوند از توبة بنده شاد میشود؛ شادی خداوند (حتّی) بیشتر از شادی زن نازایی است که بچّه میآورد و یا گمکردهای که گمشدة خود را مییابد».[26]
در سفارش پیامبر(ص) به علی(ع) در مورد توبه و آمرزشخواهی آمده است: «به راستی خدا را از بندهاش خوش آید هنگامی که بگوید: پروردگارا! مرا بیامرز که کسی جز تو گناه را نمیبخشد. خداوند به فرشتگان میگوید: این بندة من دانسته است که جز من آمرزندهای نیست؛ اینک گواه باشید که او را آمرزیدم».[27]
توبه اگر به بنده نسبت داده شود، به معنای بازگشت از گناه و پشیمانی بر آن است، ولی اگر به خدا نسبت داده شود، به معنای رجوع خداوند است، امّا به طریق استعلا و استیلا و در واقع به معنای رحمت، عطوفت و مغفرت خداوندی است.
اقسام توبه
در دیدگاه پیامبر(ص) برای هر گناهی توبهای است. (چنانکه) برای گناه پنهانی، توبة پنهانی و برای گناه آشکار، توبة آشکار؛[28] زیرا گناه، گاهی مربوط به حق الله است و گاهی حقّ الناس. در قسم یکم یا تلافی آن واجب نیست مانند مشروبخواری که توبهاش همان پشیمانی و تصمیم بر ترک است و یا تلافی آن شرعاً لازم است چون نماز و روزه. در این قسم، افزون بر پشیمانی و تصمیم بر ترک آن عمل، قضای آن را باید بهجا آورد.
و اگر حقّ الناس باشد، افزون بر پشیمانی، حسرت و اندوه و تصمیم بر ترک آن، اگر مالی را تلف کرده باید جبران کند، حتّی اگر مال ندارد باید از صاحب آن حلالیّت بطلبد و اگر آبرویی را برده باشد، باید استغفار کند؛ هم برای خود و هم برای کسی که آبرویش را ریخته، آن هم اگر ممکن شد پس از کسب رضایتش و اگر نشد با تضرّع و زاری و انابه به درگاه خدا و پرداخت صدقات و انفاقات به نحوی جبران نماید؛ چنانکه از کلام پیامبر(ص) پیداست همة این مراحل، زیر مجموعة کلام نبوی است. چنانکه توبة نصوح از حقیقیترین اقسام توبه است. پیامبر(ص) تصریح فرمود: «توبة نصوح، پشیمانی از گناهی است که مرتکب شده و آمرزش خواستن از خدا و اینکه دیگر بدان بازنگردد».[29]
مراتب توبه
توبهکننده یا از همة گناهان توبه میکند و بر آن باقی میماند و فرو گذاشتهها را تدارک میکند؛ چنین توبهای، توبة نصوح است که در کلام الهی به آن تصریح شده[30] و مؤمنان به آن امر شدهاند و دارای آثاری چون تبدیل گناهان به نیکیها و ورود به بهشت است.[ 31] یا توبه از گناهان کبیره است، ولی شخص گناهکار از همة گناهان خالی نیست و غفلتاً و سهواً مرتکب گناه میشود، ولی در اقدام به گناه، خود را سرزنش میکند و پشیمان میشود. این شخص صاحب نفس لوّامه است که خیرش بر شرّش ترجیح دارد. و برای او از جانب حقتعالی وعدة نیکوست[32] و سخن پیامبر(ص) به آن اشاره دارد که بهترین شما کسانیاند که بسیار به فتنه میافتند و بسیار توبه میکنند یا در جای دیگری فرمود: «مؤمن مانند خوشة گندم است؛ گاهی متمایل و کج میشود و گاهی باز میگردد» و نیز از کلام آن حضرت استفاده میشود که «مؤمن از گناهی که گاه گاه از او سر میزند ناگزیر است»[33] علّت آن هم از کلام پیامبر استفاده میشود که «نمازهای پنجگانه و نماز جمعه کردارهای زشت را در طول هفته تا جمعة دیگر میپوشاند به شرطی که از گناهان کبیره اجتناب نمایند».[34]
دستة سوم، توبة کسی است که توبه میکند و سپس شهوت در برخی از گناهان بر او غلبه میکند و از دفع شهوت هم ناتوان است و عمدی به آن دست میآزد، ولی در عین حال، در اطاعت خداوند مواظبت مینماید و صاحب نفس مسوّله است.[ 35] امید به نجات چنین شخصی به واسطة اطاعات و بندگی اوست.
دستة چهارم، توبة کسی است که توبه میشکند و عمدی به گناهان میپردازد، توبه را هم فراموش میکند، تأسّف هم نمیخورد و پشیمان نیست و نفس او امّاره شده است. چنین شخصی بستگی دارد که چهگونه بمیرد بر توحید و سرانجام نیک، یا غلبه گناهان بر نیکیها و سرانجام بد؟[36]
نظر به همین مراتب است که ضرورت توبه برای همة اقشار لازم است؛ هم عوام، هم خواص. پیامبر(ص) فرمود: «گاهی در دلم کدورتی میآید، پس روزی هفتاد بار استغفار میکنم».[37]
زمان توبه
مناسبترین زمان توبه، توبة فوری پس از گناه است؛ یعنی زمانی که انسان زنده است. از برخی خطبههای پیامبر(ص) استفاده میشود که «هر کس یک سال پیش از مردنش توبه کند توبهاش پذیرفته میشود، بلکه یک ماه، بلکه یک روز، بلکه یک ساعت، بلکه پیش از مرگش؛ آنگاه که نفس به حلق میرسد اگر توبه کند توبه و انابهاش قبول است».[38]
چنانکه به این امر دستور نیز دادهاند که البتّه خدا بازگشت و توبة بندهاش را میپذیرد، پیش از آنکه نفس در چمبره گیر نکرده باشد. پیش از آنکه بمیرید به سوی پروردگارتان بازگشته و توبه نمایید.[ 39]
این لطف خدا به بندگان است که برای توبه فرصت کافی به آنها داده است. از این رو، پیامبر(ص) تعبیری دارد که خدای عزّوجلّ دستش را برای پذیرش توبة گنهکار شب تا به صبح، و برای گنهکار روز تا شب باز نگاه میدارد تا آفتاب از مغربش طلوع کند (یعنی تا روز قیامت این لطف الهی ادامه دارد).[ 40]
در توبه نباید تأخیر کرد؛ زیرا انسان به زمان مرگ خویش آگاه نیست. در کلامی از پیامبر(ص) به ابن مسعود که جنبة سفارش دارد آمده است که «گناه را پیش مینداز و توبه را به تأخیر میفکن، بلکه توبه را پیش افکن و گناه را تأخیر انداز».[41]
زیرا خداوند متعال در کتابش میفرماید:
بل یرید الإنسان لیفجر أمامه؛[42]
انسان خواهان آن است که پیشاپیش بدکرداری کند.
به هرحال تا مرگ نرسیده و یقین به مرگ نکرده توبه اثربخش است و این مطلب از آیات قابل برداشت است.
ولیست التوبه للذین یعملون السیئات حتی إذا حضر أحدهم الموت.[ 43]
قال امنت... الآن وقد عصیت قبل... .[ 44]
نشانههای توبه و توبهکننده
از دیدگاه نبوی چهار نشانه بیانگر توبة نصوح و توبهگر حقیقی است: 1. اخلاص عمل برای خدا؛ 2. فرو گذاشتن باطل؛ 3. پایبندی به حق؛ 4. شوق و آزمندی به نیکی.[ 45]
حضرتش معتقد بود: «اگر نشانة توبه در توبهگذار آشکار نشود توبه نکرده است».[46] (پس باید) طلبکاران را خشنود سازد، نمازها (ی نخوانده را) اعاده کند، میان مردم فروتنی نماید، خود را از شهوات و خواهشهای نفسانی بهدور دارد، و با روزه گرفتن، گردن خود را نزار سازد.[ 47]
در حدیثی دیگر فرمود: «چون بندهای توبه کند و دشمنانش را راضی نگرداند، بر عبادت خویش نیفزاید، لباس خویش را تغییر ندهد، دوستانش را عوض نکند (بدها را ترک کند و خوبها را انتخاب نماید)، محلّ نشستن خود را تغییر ندهد، رختخواب و متکّایش را عوض ننماید، اخلاق و نیّاتش را دگرگون نسازد، دلش را نگشوده، دستش را باز ننماید، آرزوهایش را کوتاه نکند، زبانش را حفظ ننماید، زیادی نیروی خود را از بدن نگیرد، بازگشت کننده و توبهگر نباشد و اگر بدین خصال پایداری کند روشن میشود که تایب است».[48]
عمل توبهکار حقیقی، بیانگر اسلام، ایمان، علم و عمل اوست که تفصیل و تعلیل آن در کلام نبوی در سفارشاتشان به حضرت علی(ع) آمده است.[ 49]
حکایت
1. داستان آهنگر
سیّد محمّد اشرف علوی در فضایل السّادات از کتاب مدهش ابن جوزی نقل میکند که یکی از صالحان گوید: در سفری به مصر، آهنگری را دیدم که آهن گداخته را از کورة آهنگری با دست خود بیرون میآورد و روی سندان میگذاشت و حرارت آهن به دست او اثری نمیکرد. با خود گفتم: این شخص مرد صالحی است که آتش به دست او کارگر نیست. از این رو، به نزد آن مرد رفتم و به او سلام کرده، گفتم: تو را به حقّ آن خدایی که این کرامت را به تو لطف کرده است، در حقّ من دعایی بکن.
مرد آهنگر که این سخن را از من شنید، گفت: ای برادر! من آنگونه که تو گمان کردهای نیستم.
گفتم: ای برادر! این کاری که تو میکنی جز از مردمان صالح سر نمیزند.
پاسخ داد: گوش کن تا داستان عجیبی را که در این باره دارم برای تو شرح دهم.
ـ اگر چنین منّتی بر من بگذاری، ممنونم.
ـ آری، روزی در همین دکّان نشسته بودم که ناگاه زنی بسیار زیبا که تا آن روز کسی را به زیبایی او ندیده بودم نزد من آمد و گفت: برادر! چیزی داری که در راه خدا به من بدهی؟
ـ من که شیفتة رخسارش شده بودم، گفتم: اگر حاضر باشی با من به خانهام بیایی و خواستة مرا انجام دهی هرچه بخواهی به تو خواهم داد.
ـ زن با ناراحتی گفت: به خدا! من زنی نیستم که تن به این کارها بدهم.
ـ در این صورت برخیز و از پیش من برو.
زن برخاست و از نزد من رفت تا اینکه از چشمم ناپدید شد.
پس از چندی دوباره به نزد من آمد و گفت: احتیاج و تنگدستی مرا وادار کرد که به خواستة تو تن در دهم.
من برخاسته، دکّان را بستم و او را به خانه بردم. چون به خانه رسیدیم گفت: ای مرد! من کودکانی خردسال دارم که آنها را گرسنه در خانه گذارده و بدینجا آمدهام. اگر چیزی به من بدهی تا برای آنها ببرم و دوباره به نزد تو باز گردم به من محبّت کردهای.
من از او پیمان گرفتم که باز گردد و سپس چند درهم به وی دادم. آن زن بیرون رفت و پس از ساعتی بازگشت. من برخاسته، در خانه را بستم و بر آن قفل زدم. زن گفت: چرا چنین میکنی؟
گفتم: از ترس مردم.
ـ چرا از خدای مردم نمیترسی؟
ـ خداوند آمرزنده و مهربان است.
این سخن را گفته، به طرف او رفتم، دیدم چون شاخة بید میلرزد و سیلاب اشک بر رخسارش روان است.
به او گفتم: از چه وحشت داری و چرا چنین میلرزی؟
ـ از ترس خدای عزّوجلّ.
سپس ادامه داده، گفت: ای مرد! اگر برای خاطر خدا از من دست برداری و رهایم کنی من ضمانت میکنم که خداوند تو را در دنیا و آخرت به آتش نسوزاند.
من که آن حال را در او مشاهده کردم و آن گفتارش را شنیدم برخاستم و هرچه داشتم به او دادم و گفتم: ای زن! این اموال را بردار و به دنبال کار خود برو، که من تو را به خاطر خدای تعالی رها کردم.
زن برخاست و برفت و من در آن حال که بودم به خواب رفتم. در خواب دیدم بانوی محترمهای که تاجی از یاقوت بر سر داشت به نزد من آمد و گفت: «یا هذا جَزاکَ اللهُ عَنّا خَیراً»؛ ای مرد! خدا از جانب ما جزای خیرت دهد.
پرسیدم: شما کیستید؟
فرمود: من مادر همان زنی هستم که به نزد تو آمد و تو به خاطر خدا از او گذشتی.
«لا أَحْرَقَکَ اللهُ بِالنّارِ لا فِی الدُّنیا وَلا فِی الْآخِرَةِ»؛ خدا در دنیا و آخرت تو را به آتش نسوزاند.
پرسیدم: آن زن از کدام خاندان بود؟
فرمود: از ذریّه و نسل رسول خدا(ص) بود.
من که این سخن را شنیدم خدای تعالی را سپاسگزاری کردم که مرا موفّق داشت و از گناه محافظتم کرد و به یاد این آیه افتادم:
إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرْکُمْ تَطْهِیراً؛[50]
خدا میخواهد که هر پلیدی را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را از هر عیبی پاک و منزّه گرداند.
به دنبال این ماجرا از خواب بیدار شدم و از آن روز تاکنون آتش دنیا مرا نمیسوزاند و امیدوارم آتش آخرت نیز مرا نسوزاند.[ 51]
2. داستان راهزن
ثقةالاسلام کلینی(قده) در اصول کافی از امام سجّاد(ع) روایت میکند که فرمود: مردی با خانوادهاش به سفر دریایی رفتند. در راه کشتی آنها شکست و جز زن آن مرد بقیّه در دریا غرق شدند. آن زن بر تخته پارهای نشست و خود را به جزیرهای رسانید و در آن جزیره راهزنی بود که از هیچ گناهی باک نداشت. ناگاه چشم مرد راهزن به آن زن افتاد که بالای سرش ایستاده بود. سرش را به سوی آن زن بلند کرده، گفت: انسان هستی یا جنّی؟!
زن گفت: انسان هستم.
راهزن سخنی نگفت و برخاست و آمادة زنا شد و چون خواست با آن زن بیامیزد دید او پریشان شده و میلرزد. راهزن گفت: چرا پریشان و مضطربی؟
زن در حالی که با دست خود به سوی آسمان اشاره میکرد، پاسخ داد: از او میترسم.
ـ آیا تا به حال چنین کاری کردهای؟
ـ به عزّت خدا سوگند! نه.
راهزن وقتی که او را در آن حالت دید، گفت: تو که تاکنون چنین کاری نکردهای، اینگونه میترسی ـ در صورتی که من تو را به زور به این کار وادار کردهام ـ به خدا من از تو بر چنین ترس و واهمهای سزاوارترم. راهزن این سخن را گفت و بدون آنکه کاری با آن زن بکند برخاست و تصمیم گرفت که توبه کند و به سوی خانهاش به راه افتاد. در راه به راهبی برخورد و با یکدیگر همراه شدند. هوا گرم بود و آفتاب داغ بر سر آن دو میتابید.
راهب به راهزن گفت: خدای را بخوان تا لکّة ابری برای سایهبانی ما بفرستد که آفتاب داغ ما را میسوزاند.
راهزن گفت: من کاری خوبی از خودم در نزد خدا سراغ ندارم که به خاطر آن جرئت کنم و چیزی از او درخواست کنم!
راهب گفت: پس من دعا میکنم و تو آمین بگو.
راهزن پذیرفت و بدین ترتیب راهب دعا کرد و او آمین گفت. طولی نکشید که ابری آمد و بر سر آن دو سایه انداخت و آنها در زیر سایة آن ابر میرفتند.
مقداری راه رفتند تا به دو راهی رسیدند. راهزن از راهی رفت و راهب از راه دیگر. راهب متوجّه شد که ابر بر بالای سر جوان راهزن است. به او گفت: تو بهتر از من هستی و دعای من به خاطر آمین تو مستجاب شد. اکنون بگو: داستانت چیست؟
راهزن داستانش را با آن زن نقل کرد.
راهب گفت: چون ترس خدا تو را گرفت، گناهان گذشتهات آمرزیده شده است. اکنون مواظب کارهای آیندة خود باش.[52]
3. داستان شعوانه
شعوانه نام زنی بود که آواز خوش و طرب انگیزی داشت و در بصره مجلس فسق و فجوری برپا نمیشد جز آنکه او در آن مجلس حضور داشت. شعوانه از این راه ثروتی بههم زده، کنیزکانی خریده بود و از آنها برای همین منظور استفاده میکرد. روزی با جمعی از کنیزکان از کوچهای میگذشت که از خانهای صدای خروشی شنید. یکی از کنیزانش را به درون آن خانه فرستاد تا سبب آن خروش را بداند. کنیزک رفت و باز نگشت. دیگری را فرستاد و دستور داد به زودی مراجعت کند. او نیز به درون خانه رفت و باز نگشت. سومی را برای استعلام فرستاد و به او نیز دستور داد فوری وضع داخل خانه را به او اطّلاع دهد. کنیزک رفت و بازگشت و گفت: این خروش گنهکاران و عاصیان است.
شعوانه با شنیدن این حرف به درون خانه رفت. واعظی را دید در آنجا نشسته است و جمعی دور او را گرفتهاند و واعظ آنان را موعظه میکند و از عذاب خدا و آتش دوزخ بیم میدهد و آنان همه به حال تباه خود میگریند.
شعوانه وقتی رسید که واعظ این آیه را که دربارة تکذیب کنندگان روز قیامت است تفسیر میکرد:
بَلْ کَذَّبُوا بِالسّاعَةِ وَأَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعِیراً * إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَزَفِیراً * وَإِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّفاً مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنا لِکَ ثُبُوراً؛[53]
آنها روز رستاخیز را دروغ میشمارند و ما برای آنان که قیامت را دروغ میشمارند آتشی فروزان آماده کردهایم که چون از مکانی دور آن را ببینند، خروش و غُرّش آن را بشنوند و چون دست بسته به تنگنای آن در افتند، در آنجا آرزوی هلاکت کنند.
وقتی شعوانه این آیات را شنید، دگرگون شد و رو به واعظ کرد و گفت: اگر من توبه کنم خدایم میآمرزد؟
واعظ گفت: آری، اگر توبه کنی خدا تو را میآمرزد اگرچه گناهت همانند گناه شعوانه باشد.
زن گفت: ای شیخ! شعوانه منم که دیگر گناه نخواهم کرد.
واعظ بار دیگر او را امیدوار به کرم خدا و وادار به توبه کرد.
شعوانه از آنجا خارج شد و بندگان و کنیزان خود را آزاد کرد و به تلافی اعمال گذشته سخت به عبادت مشغول شد تا جایی که بدنش لاغر و ضعیف گشت و روزی در بدن خود نگریست و گفت: آه! در دنیا به این نحو گداخته شدم، نمیدانم در آخرت حالم چگونه است؟![54]
کار او به جایی رسید که زاهدان و عابدان در مجلس وعظ او حاضر میشدند. او در حال موعظه بسیار میگریست و حاضران نیز با او میگریستند.
روزی به او گفتند: میترسیم از شدّت گریه نابینا شوی؟
در پاسخ آنان گفت: کور شدن در دنیا بهتر از کوری روز قیامت است.[55]
چه قدرتی جز ترس از عذاب خدا میتواند جلوی یک زن گنهکار را اینگونه بگیرد؟
مناسبترین زمان توبه، توبة فوری پس از گناه است؛ یعنی زمانی که انسان زنده است. از برخی خطبههای پیامبر(ص) استفاده میشود که «هر کس یک سال پیش از مردنش توبه کند توبهاش پذیرفته میشود، بلکه یک ماه، بلکه یک روز، بلکه یک ساعت، بلکه پیش از مرگش؛ آنگاه که نفس به حلق میرسد اگر توبه کند توبه و انابهاش قبول است».
شعر
گِل آلودهای راه مسجد گرفت
ز بختِ نگون طالع اندر شگفت
یکی زَجر کردش که تبّت بلاک
مرو دامن آلوده بر جایِ پاک
مرا رقّتی در دل آمد بر این
که پاک است و خرّم بهشت برین
در آن جای پا کان امیدوار
گِل آلودة معصیت را چه کار؟
بهشت آن ستاند که طاعت برد
گرانقدر باید بضاعت برد
مکن، دامن از گرد زِلّت بشوی
که ناگه ز بالا ببندند جوی
اگر مرغ دولت ز قیدت بجست
هنوزش سر رشته داری به دست
دگر دیر شد گرمرو باش و چست
ز دیر آمدن غم ندارد درست
هنوزت اجل دست خواهش نبست
برآور به درگاه دادار دست
مَخُسب ای گنه کردة خفته! خیز
به عذرِ گناه آبِ چشمی بریز
چو حکم ضرورت بود کآبروی
بریزند باری بر این خاکِ کوی
در آبت نماند شفیع آر پیش
کسی را که هست آبروی از تو بیش
بهقهر ار برانَد خدای از درم
روان بزرگان شفیع آورم
----------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت
1. تحریم، 8.
2. ابن فارس، مقاییس اللّغه، ج 1، ص 184.
3. جوهری، صحاح اللّغه، ج 1، ص 142 و دهخدا، لغت نامه، ج 5، ص 6220.
4. ابوالبقاء، کلّیات، ص 308.
5. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 290 و 291.
6. نراقی، معراج السعاده، ص 601.
7. مصطفوی، التحقیق، ج 1، ص 400.
8. قرائتی، تفسیر نور، ج 12، ص 134.
9. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 290.
10. طبرسی، مجمع البیان، ج 1، ص 201.
11. نور، 31؛ تحریم، 6.
12. کلینی، کافی، ج 2، ص 430 ـ 439.
13. نراقی، معراج السعاده، ص 603.
14. فاضل، کنز العمّال، ص 1017.
15. همان، ص 43717.
16. توبه، 118.
17. فرقان، 70.
18. مریم، 60.
19. انبیا، 87 ـ 88.
20. تحریم، 5.
21. غافر، 70.
22. نساء، 146 ـ 147.
23. قال رسول الله(ص): «التوبة تجّب ما قبلها» (نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 129، 13706).
24. قال رسول الله(ص): «التائب من الذنب کمن لاذنب له» (فاضل، کنز العمّال، ص 10174).
25. حرّانی، تحف العقول، ص 67.
26. قال رسول الله(ص): «کیّد أفرح بتوبة عبده من العقیم الوالد ومن الضالّ الواجد ومن الظّمان الوارد» (فاضل، کنز العمّال، ص 10165).
27. حرّانی، تحف العقول، ص 25.
28. مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 127 و 32.
29. فاضل، کنز العمّال، ص 10302.
30. تحریم، 8.
31. تحریم، 8.
32. نجم، 32.
33. نراقی، جامع السعادات، ج 3، ص 110.
34. مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 61.
35. توبه، 103.
36. نراقی، جامع السعادات، ج 3، ص 111.
37. فاضل، کنز العمّال، ص 10171.
38. غزالی، احیاء العلوم، ج 7، ص 36.
39. مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 19.
40. غزالی، احیاء العلوم، ج 7، ص 24.
41. مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 104، 11.
42. قیامت، 5.
43. نساء، 18.
44. یونس، 90 ـ 91.
45. حرّانی، تحف العقول، ص 20.
46. مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 35.
47. صدوق، جامع الاخبار، ص 226.
48. مجلسی، بحارالانوار، ج 6، ص 36.
49. حرّانی، تحف العقول، ص 35.
50. احزاب، 33.
51. محلاّتی، کیفر گناه، ص 42
52. کلینی، ترجمة کافی، ج 3، ص 111.
53. فرقان، 10 ـ 13.
54. نراقی، معراج السعاده، ص 610.
55. محلاّتی، کیفر گناه، ص 44 ـ 45.
افزودن دیدگاه جدید