سيره اخلاقى امام هادى(علیه السلام)/1
پيشوايان معصوم (ع) انسانهاى كامل و برگزيده اى هستند كه به عنوان الگوهاى رفتارى و مشعل هاى فروزان هدايت جامعه بشرى از سوى خدا تعيين شده اند.
گفتار و رفتار و خوى و منش آنان ترسيم «حيات طيبه» انسانى و وجودشان تبلور تمامى ارزشهاى الهى است.
آنان، به فرموده امام هادى(ع) معدن رحمت، گنجينه داران دانش، نهايت بردبارى و حلم، بنيانه اى كرامت و ريشه هاى نيكان، خلاصه و برگزيده پيامبران، پيشوايان هدايت، چراغ هاى تاريكى ها، پرچم هاى پرهيزگارى، نمونه هاى برتر و حجت هاى خدا بر جهانيان هستند.(1)
بدون شك، ارتباط با چنين چهره هايى و پيروى از دستورها و رفتارشان، تنها راه دستيابى به كمال انسانيت و سعادت دو جهان است.
پيشواى دهم امام هادى(ع) يكى از پيشتازان دانش و تقوا و كمال است كه وجودش مظهر فضائل اخلاقى و كمالات نفسانى و الگوى حقجويان و ستم ستيزان است. در اين نوشتار مختصر برآنيم تا با مطالعه در منابع معتبر اسلامى و تاريخى براى آشنايى بيشتر با پيشواى دهم(ع) فرازهايى زرّين از سيره تربيتى و ويژگى هاى اخلاقى آن برگزيده الهى را از باب تيمن و تبرّك نقل كنيم.
رشد و نموّ امام(ع)
امام هادى (ع) در خاندانى پا به عرصه جهان هستى گشود كه اخلاق و انسانى مجّسم بودند، ادب و محبت بر سراسر اين خانواده سايه گستر بود؛ كودك به بزرگ احترام مى گذاشت و بزرگ در محبت و مهر به كودك پيش قدم بود. مورّخان نمونه هاى شگفت انگيزى از ويژگى هاى اخلاقى اين خاندان را نقل كرده اند، مثلاً منقول است كه: «امام حسين (ع) در برابر برادر خويش حضرت امام حسن (ع) هرگز سخن نمى گفت و اين كار را براى تجليل و بزرگداشت برادر انجام مى داد.»(2) يا اين كه: امام سجّاد (ع) هرگز در حضور مادر يا دايه خويش غذايى نخورد، بخاطر اين كه مبادا نظر مادر يا دايه قبلاً به سمت آن غذا جلب شده باشد و بدين وسيله حقوق آنان را ضايع كند و دل ايشان را بشكند.(3)
رعايت اينگونه موارد اخلاقى، مانند رفتار انبياست و متخلّقين به آن در همان اوجى پرواز مى كنند كه انبياى الهى مطمح نظرشان بوده است. امام هادى(ع) در دامان پدر با يكايك فضائل و مكارم اخلاقى پدر مأنوس مى گشت و از زلال دانش ايشان سيراب مى شد، هر روز پدر جلوه هايى از روح آتشين خود را بر فرزند عيان مى ساخت و او را براى مسئوليت بزرگ آينده، آماده مى نمود. پدر آنچنان شيفته فرزند بود كه از ابراز آن نمى توانست خوددارى كند و بارها اعجاب و شگفتى خويش را از اين انسان نمونه و ممتاز نشان مى داد. نمونه زير گوياى اين مطلب است.
مورّخين نقل مى كنند هنگامى كه امام جواد(ع) قصد حركت به سمت عراق را داشت، امام هادى(ع) را كه در آن زمان شش ساله بود در دامان خود نشاند و از او پرسيد: دوست دارى از عراق چه هديه اى برايت بياورم؟ امام هادى(ع) تبسّمى كرده فرمود: «شمشيرى چون آتش...».
آنگاه امام جواد(ع) رو به فرزند ديگر خود «موسى» نموده از او پرسيد: تو چه دوست دارى؟ موسى پاسخ داد: «فرش خانه اى....»
امام جواد (ع) در حالى كه از پاسخ امام هادى(ع) مشعوف بود فرمود: «ابوالحسن به من شباهت دارد و مانند من است».
پاسخ امام نشان شجاعت ذاتى و آمال وى بود و اين چيز غريبى نيست؛ زيرا همه ائمه اطهار(ع) اين خصيصه را در خود داشتند.
امام هادى (ع) در همان كودكى از آنچنان نبوغ، زيركى و هوشيارى برخوردار بود كه اطرافيان را مبهوت مى ساخت و مورّخان نمونه هاى متعدّدى از تيزهوشى آن حضرت را نقل كرده اند: معتصم پس از به شهادت رساندن امام جواد(ع) از عمر بن فرج خواست به مدينه رفته معلمى براى امام هادى(ع) كه در آن وقت شش سال و چند ماه داشت انتخاب كند و تأكيد كرد كه معلم بايد از دشمنان اهلبيت و مخالفين آنان باشد! تا امام را با كينه اهلبيت پرورش دهد و ايشان را اعتقادات نواصب بياموزد و دشمنى خاندان نبوت را در دل امام جاى دهد!
عمر بن فرج در اجراى دستورات معتصم به مدينه رفته و ماجرا را با والى شهر در ميان گذاشت. او و چند تن ديگر، «جنيدى» را به عنوان دشمن ديرينه اهلبيت معرفى كردند. جنيدى پس از اطلاع از موضوع، موافقت خود را اعلام كرد. براى او حقوقى ماهانه تعيين گشت و از او خواسته شد تا مانع ملاقات شيعيان با امام گردد.
جنيدى كار خود را آغاز كرد، ولى از آنچه مشاهده كرد شگفت زده و مبهوت شد. روزى محمّد بن جعفر، جنيدى را ديد و از او پرسيد:
«اين كودك (امام هادى) تحت تعليم و آموزشت چگونه است؟...» جنيدى از اين تعبير برآشفته شد و گفت: «مى گويى: اين كودك؟! نمى گويى: اين پير! تو را به خدا كسى را داناتر از من نسبت به علم و ادب در مدينه مى شناسى؟».
محمّد پاسخ داد: «نه».
امّا به خدا من بحثى را در ادبيات پيش كشيده و موضوع را آنچنان كه گمان مى كنم شايسته است بسط مى دهم، بعد مىبينم او مطالبى را به گفته هايم مى افزايد كه من از آنها استفاده مى كنم و از او مى آموزم. مردم گمان مى كنند من به امام درس مى دهم؛ ولى به خدا اين من هستم كه از او درس مى آموزم...
چند روز بعد دوباره محمّد بن جعفر، جنيدى را ديده از او پرسيد: «حال اين كودك چگونه است؟». جنيدى از اين حرف برانگيخته شد و گفت: «ديگر اين حرف را تكرار مكن به خدا او بهترين مردم روى زمين و فاضلترين خلق خداست. گاهى مى خواهد وارد اتاق بشود مى گويم اوّل سوره اى از قرآن بخوان و بعد داخل شو. مى گويد: كدام سوره را مى خواهى تا بخوانم؟ و من نام سوره هاى بلند اوّل قرآن را نام مى برم، هنوز نام سوره تمام نشده شروع مى كند به خواندن آن و آنچنان درست و دقيق مى خواند كه من درست تر از آن را نشنيده ام. او قرآن را زيباتر از مزامير داوود مى خواند و علاوه بر آن حافظ تمام قرآن است و تأويل و تنزيل آن را نيز مى داند.
سپس جنيدى گفت: «سبحان اللّه!» اين كودك در ميان ديوارهاى سياه مدينه رشد كرده است، پس اين دانش عميق را از كجا كسب كرده است؟». سرانجام همين جنيدى ناصبى و دشمن اهلبيت، از بركات انفاس قدسى امام هادى، صراط مستقيم را يافت و چنگ به دامن «حبل المتين» الهى زد و در زمره محبّان اهلبيت قرار گرفت و به امامت ائمه هدى اعتراف كرد.(4)
البته طبيعى است كه تنها توجيه حقيقى اين پديده همان اعتقاد شيعه درباره اين خاندان است. شيعيان بر اين عقيده اند كه خداوند متعال به اهلبيت دانش و حكمتى عنايت كرده است كه ديگران از آن بى نصيب مى باشند و در اين مورد سن و سال مدخليّتى ندارد.
علم و دانش امام(ع)
بدون ترديد بعد علمى و آگاهى گسترده ائمه(ع) در همه زمينه ها از پايه هاى اساسى امامت در طول حيات آن بزرگواران به شمار رفته و به عنوان يكى از معيارهاى مطمئن و روشن كه در دسترس همگان قرار داشت براى تشخيص امام برگزيده از سوى خدا، از مدّعى امامت، در جامعه اسلامى شناخته شده بود.
حاكمان ستمگر اموى و عبّاسى در رويارويى با پيشوايان حق به هر اقدامى كه به گونه اى در تثبيت موقعيّت آنان و تضعيف موقعيّت امامان شيعه مؤثر بود دست زدند، و حتى موفق شدند چهره هاى وابسته و مزدورى را در لباس عالمان دين و فقيهان شريعت به مسلمانان تحميل كنند، ولى هيچ گاه نتوانستند در ميدان علم و دانش بر پيشوايان معصوم پيشى گيرند، و حتى نتوانستند در يك مورد و براى يك بار آنان را محكوم كنند، با آن كه برخى از آنان مانند مأمون براى دستيابى به اين هدف تلاش هاى فراوانى كرده و سرمايه هاى زيادى صرف نمودند.
اساسى ترين ويژگى علوم ائمه (ع)، خدادادى بودن آن است. آنان در هيچ مكتب و نزد هيچ فردى درس نخواندند، بلكه در پرتو شايستگى ها و لياقت هايى كه داشتند، خداوند چشمه سارهاى زلال دانش و معرفت را در قلب پاكشان به جريان و جوشش انداخت و وجود مباركشان را به تعبير امام هادى(ع) گنجينه هاى علم و جايگاه هاى معرفت خويش(5)قرار داد.
امام هادى (ع) در سخنى به اين دانش گسترده اشاره نموده مى فرمايد: »اسم اعظم خداوند 73 حرف است و نزد آصف (بن برخيا) تنها يك حرف آن بود كه چون خدا را بدان خواند، زمين حد فاصل بين او و (پادشاه) سبا براى او درهم پيچيده شد. آصف تخت بلقيس را برداشت و آن را نزد سليمان نبى (ع) برد، سپس زمين كشيده (منبسط) شد (و به حال نخست بازگشت). تمام اينها در كمتر از يك چشم بر هم زدن صورت گرفت؛ ولى نزد ما از اسم اعظم الهى 72 حرف است و يك حرف آن نزد خداست كه آن را در (خزانه) علم غيب به خود اختصاص داده است».(6)
بزرگترين خيانت زمامداران غاصب اموى و عبّاسى معاصر ائمه(ع) به بشريت، به ويژه مسلمانان اين است كه با مشكلات و محدوديّت هايى كه براى ائمه (ع) به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده و مردم را از آن فيض بزرگ محروم ساختند.
اين محدوديّت درباره همه پيشوايان اعمال مى شد، ولى نسبت به «عسكريين» (پيشواى دهم و يازدهم) عليهما السلام با شدّت بيشتر، به گونه اى كه بخش اعظم دوران امامت امام هادى(ع) و تمامى دوران امامت امام عسكرى(ع) در «سامرّا» كه عنوان پادگان نظامى را داشت تحت نظارت دقيق نيروهاى امنيّتى دستگاه سپرى شد و براى مردم امكان دسترسى به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت؛ با اين حال، امام هادى از هر فرصتى استفاده كرده و با افاضه شمه اى از علوم خدادادى خود به صورت كتبى يا شفاهى، در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پيشگويى نسبت به حوادث آينده، خبر دادن از نيّت افراد و... انسان ها را از فروغ دانش خود بهره مند و بدين وسيله آنان را به شاهراه حق، رهنمون مى ساخت.(7)
سلاح علم ويژه امامت و به كارگيرى آن در قالب ها و پوشش هاى ياد شده، كارسازترين، كوبنده ترين و در عين حال بى خطرترين سلاحى بود كه در شرايط حاكميت جو خفقان آن روز، در اختيار پيشواى دهم(ع) قرار داشت و حكومت، هيچ راه و بهانه اى براى مبارزه با آن نداشت.
حلم و بردبارى امام(ع)
حلم و بردبارى از ويژگي هاى مهمى است كه مردان بزرگ، به ويژه رهبران الهى كه بيشترين برخورد و اصطكاك را با افراد نادان و نابخرد و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو اين خلق نيكو افراد بسيارى را به سوى خود جذب كردند.
امام هادى(ع) همچون نياكان خود در برابر ناملايمات بردبار بود و تا جايى كه مصلحت اسلام ايجاب مى كرد با دشمنان حق و ناسزاگويان و اهانت كنندگان به ساحت مقدس آن حضرت، با بردبارى برخورد مى كرد.
«بريحه» عباسى كه از سوى دستگاه خلافت به سمت پيش نمازى مكّه و مدينه منصوب شده بود از امام هادى(ع) نزد متوكل سعايت كرد و براى او نوشت: «اگر نيازى به مكّه و مدينه دارى، «على بن محمّد» را از اين دو شهر بيرون كن؛ زيرا او مردم را به سوى خود خوانده و گروه زيادى از او پيروى كرده اند.»
بر اثر سعايت هاى پى درپى «بريحه» متوكّل امام را از كنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا(ص) تبعيد كرد. هنگامى كه امام(ع) از «مدينه» به سمت «سامرّا» در حركت بود. «بريحه» نيز او را همراهى كرد. در بين راه «بريحه» رو به امام (ع) كرد و گفت: «تو خود مى دانى كه عامل تبعيد تو من بودم. با سوگندهاى محكم و استوار سوگند مى خورم كه چنانچه شكايت مرا نزد اميرالمؤمنين يا يكى از درباريان و فرزندان او ببرى، تمامى درختانت را (در مدينه) آتش مى زنم و بردگان و خدمتكارانت را مى كشم و چشمه هاى مزرعه هايت را از بين خواهم برد و بدان كه اين كارها را خواهم كرد.»
امام(ع) متوجّه او شد و فرمود: «نزديكترين راه براى شكايت از تو اين بود كه ديشب شكايت تو را نزد خدا بردم و من شكايت از تو را كه بر خدا عرضه كردم نزد غير او از بندگانش نخواهم برد.» «بريحه» چون اين سخن را از امام (ع) شنيد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرّع و لابه كرد و از او تقاضاى بخشش نمود. امام (ع) فرمود: تو را بخشيدم.(8)
پی نوشت:
______________________
1. و معدن الرحمة، و خزان العلم، و منتهى الحلم و اصول الكرم. . . و عناصر الابرار. . . و صفوة المرسلين. . . ائمة الهدى و مصابيح الدجى و الاعلام التقى. . . و المثل الاعلى. . . و حجج الله على اهل الدنيا و الاخرة و الاولى. «فرازهايى از زيارت جامعه كبيره.»
2. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3،ص 401.
3. منتهى الامال، ج 2، ص 8 چاپ جديد.
4. مآثر الكبراء فى تاريخ سامرّا، ج 3، ص 96 ـ 95.
5. السلام عليكم يا اهل بيت النبوة...و خزان العلم...السلام على محال معرفة الله...«زيارت جامعه».
6. ر.ك: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4،ص 406اصول كافى، ج 1،ص 230، ح 3،دلائل الامامة طبرى، ص 219.
7. «داويت. م. رونلدسن» پس از بحث مفصلى درباره امام هادى (ع) مى نويسد:گروه زيادى از شهرهاى شيعه نشين، همچون عراق، ايران و مصر، براى استفاده از محضر او به سوى مدينه شتافتند. (عقيدة الشيعه، ص 215).
8. ر. ك: اثبات الوصيه، ص 196 ـ 197.
دیدگاهها
عالی
افزودن دیدگاه جدید