مجلس پانزدهم- شجاعت و شهامت امام حسن علیه السلام
درآمد
امام حسن-علیه السلام- فرمود: [الشُّجاعَةُ] مُوَافَقَةُ الْأقْرَانِ وَالصَّبْرُ عِنْدَ الطِّعَان؛[1] [شجاعت، یعنی] پايدارى در ميادين نبرد، و دليرى هنگام پيشامدهای ناگوار.
متأسفانه برخی می پندارند که شجاعت امام حسن مجتبی-علیه السلام- کمتر از امامان دیگر بود و در میدان نبرد، شهامت و شجاعت لازم را نداشت و به همین جهت، از جنگ فاصله گرفت و زمام امور را به معاویه سپرد. این تصور، پنداری است باطل یا اینکه گوینده آن، از روی غرض ورزی به این سخن دامن می زند. در این نوشتار، به گونه ای مختصر در پی آن هستیم که نادرستی چنین پنداری را روشن نماییم.
در آغاز، لازم است چیستی شجاعت و اهمیت و نشانه های آن بررسی شود.
چیستی شجاعت
شجاعت، در لغت به معنای قوی دلی، دلیری و با جرئت بودن هنگام نبرد است. کسی که در شدّت جنگ، دلیر باشد و به آسانی اقدام کند، میان مردم، شجاع خوانده می شود.[2]
علمای اخلاق در تعریف شجاعت گفته اند: شجاعت، فرمان بری نیروی خشم آدمی است از خِرد او، در اقدام به کارهای خطیر و نگران نشدن آن، از اقدام به خواسته های عقل.[3]
همچنين در علم اخلاق شجاعت، ضدّ جُبن (ترسویی) است. جُبن، در طرف تفریط شجاعت قرار دارد و عبارت است از اینکه در موارد شایسته اقدام و انتقام، انسان هیچ کاری نکند. در طرف افراط شجاعت نیز عنوان تهوّر یا بی باکی قرار دارد که عبارت از اقدام به کاری است که نباید کرد و انداختن خود در مهلکه ای است که عقل و شرع از آن منع نموده است.[4]
تهور یا بی باکی و بزدلی یا ترس ، دو نمونه از افراط و تفریط در استفاده از قوّه غضب است که هر دو، ناپسندند و میانگین آن دو، شجاعت و دلیری است که بسیار پسندیده است.
ضرورت شجاعت رهبر جامعه
بی شک، شجاعت از جمله فضایل اخلاقی و از شریف ترین ملکات نفسانی است. کسی که این صفت را ندارد، فاقد مهم ترین ویژگی های انسانی است. امام علی-علیه السلام-فرمود: اَلسَّخاءُ وَالشَّجاعَةُ غَرائِزُ شَریفَةٌ، یضَعُهَا اللّه سُبحانَهُ فیمَن أحَبَّهُ وَامتَحَنَهُ؛[5] سخاوت و شجاعت، خصلت های والایی هستند که خداوند سبحان آن دو را، در وجود هرکس که دوستش داشته و او را آزموده باشد، مى گذارد.
ملکه ارزشمند شجاعت، زیبنده همه است و اخلاق انسانی ایجاب می کند همگان به تحصیل و تقویت آن بپردازند. این نیاز، تا حدود زیادی به مسئولیت افراد بستگی دارد و هرچه مسئولیت بیشتر و خطیرتر باشد، نیاز به دریادلی بیشتر احساس می شود.
به همین مناسبت، رهبر جامعه باید شجاع ترین و دریادل ترین باشد و در اقدامات و تصمیم گیری های خُرد و کلان، از خطرات احتمالی واهمه نداشته باشد و با قوّت و جدّیت، طرح های خود را که با درایت و کارشناسی تهیه نموده، به اجرا درآورد و از هیچ قدرتی نهراسد. ازاین روست که در متون اسلامی، شجاعت همچون علم و دانش، از ویژگی های رهبری شمرده شده است. امام علی-علیه السلام- فرمود: وَالْامامُ یجِبُ أنْ یکونَ عالِماً لا یَجْهَلُ وَشُجاعاً لا ینْکل؛[6] امام، باید دانشمندی دانا و شجاعی نترس باشد.
نشانه های شجاعت
مصداق بارز شجاعت، هراس نداشتن هنگام جنگ و پیکار است. هنگام نبرد، شهامت و شجاعت افراد روشن می شود؛ همچنان که امام صادق-علیه السلام- فرموده: ثَلاثَةٌ لاتُعرَفُ إِلاّ فی ثَلاثِ مَواطِنَ: لایعرَفُ الحَلیمُ إِلاّ عِندَ الغَضَبِ وَلاَ الشُّجاعُ إِلاّ عِندَ الحَربِ وَلا أخٌ إِلاّ عِندَ الحاجَةِ؛[7] سه کس اند که جز در سه جا شناخته نمی شوند: بردبار جز هنگام خشم؛ شجاع جز در جنگ و برادر جز هنگام نیازمندی.
با این همه، نشانه هایی وجود دارد که در خارج از میدان نبرد نیز می توان توسط آنها میزان شجاعت افراد را شناخت. برخی از نشانه ها، در زبان پیشوایان معصوم بدین شرح آمده است:
1. خردمندانه زیستن: امام علی-علیه السلام- فرمود: لا أشجَعَ مِن لَبیبٍ؛[8] شجاع تر از خردمند، وجود ندارد.
2. دوراندیشی: همو فرمود: آفَةُ الشَّجاعَةِ إِضاعَةُ الحَزمِ؛[9] آفت شجاعت، فروگذاشتن دوراندیشی است.
3. عزت نفس: باز فرمود: اَلشَّجاعَةُ عِزٌّ حاضِرٌ، اَلجُبنُ ذُلٌّ ظاهِرٌ؛[10] شجاعت، عزّتی است آماده. ترس، ذلّتی است آشکار.
4. بردباری در برابر مشکلات: هم چنين فرمود: وَالْصَّبْرُ شَجاعَةٌ؛[11] صبر، گونه ای از شجاعت است.
5. فداکاری در میدان نبرد: نيز فرمود: جُبِلَتِ الشَّجَاعَةُ عَلَی ثَلَاثِ طَبَائِعَ... السَّخَاءِ بِالنَّفْسِ وَالْأنَفَةِ مِنَ الذُّلِّ وَطَلَبِ الذِّکرِ...؛[12] شجاعت را با سه ویژگی سرشته اند که هریک، امتیازی ویژه دارد: ... فداکاری، ننگ داشتن از ذلت (زیر بار ذلت نرفتن) و نامجویی... .
شجاعت و شهامت امام مجتبی-علیه السلام-
ویژگی های پنجگانه ای که در روایات پیش گفته یادآور شدیم، در وجود امام مجتبی-علیه السلام- به گونه ای کامل وجود دارد. در ذیل، به اختصار به بررسی این ویژگی ها می پردازیم.
1. خردمندانه زیستن
حضرت مجتبی-علیه السلام- در تمام عمر خویش، خردمندانه زیست. از شاخصه های زیست خردمندانه، دوری از افراط و تفریط است. آن که عاقل نباشد، در افراط و تفریط غوطه ور است: اَلجاهِلُ اِمّا مُفرِطٌ أو مُفرِّطٌ. [13] عاقل، در زندگی راه و روشی معتدل دارد. ازاین رو، سیره و روش امام مجتبی-علیه السلام- معتدل بود. حضرت هنگامی که در رأس قدرت بود، نيز زمانی که در برابر معترضانِ به قرارداد صلح قرار گرفت و غیر آن، از ثبات خوبی بهره مند بود و هرگز برخلاف طریق اعتدال کاری نکرد.
2. دوراندیشی
بدون شک، امام حسن دوراندیش بودند. از نشانه های روشن دوراندیشی حضرت، اقدام به معاهده صلح است. امام عسکری-علیه السلام- فرمود: إِنَّ لِلسَّخَاءِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَیهِ فَهُوَ سَرَفٌ وَلِلْحَزْمِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَیهِ فَهُوَ جُبْنٌ وَلِلِاقْتِصَادِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَیهِ فَهُوَ بُخْلٌ وَلِلشَّجَاعَةِ مِقْدَاراً فَإِنْ زَادَ عَلَیهِ فَهُوَ تَهَوُّرٌ؛[14] سخاوت، مقدار معیّنی دارد و اگر بر آن افزوده گردد، اسراف است. احتیاط اندازه دارد و اگر از آن گذشت، ترس است. میانه روی اندازه دارد و اگر از آن تجاوز کرد، بخل است. شجاعت اندازه دارد و اگر از آن گذشت، بی باکی است.
امام مجتبی-علیه السلام- به خوبی حد و مرز شجاعت و دوراندیشی را شناختند و آن را پیاده نمودند.
3. عزت نفس
عزت نفس، از بندگی خدا حاصل مى گردد. تمام عزت ها، سربلندی ها و افتخارها، زیر سایه بندگی خداست. از مصادیق کامل بندگان مقرب الهی، امام حسن مجتبی-علیه السلام- است که در تمام حالات رو به سوی خدا داشت، خود را در محضر او می دید و خوف عظمت الهی سراسر وجود او را پُر کرده بود. حضرت می فرماید: إِذَا أرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَهَیبَةً بِلَا سُلْطَانٍ ـ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیةِ اللَّهِ إِلَی عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل؛[15] هرگاه بخواهی عزتی بدون داشتن قوم و قبیله، و هیبتی بدون داشتن سلطنت داشته باشی، باید از خواری معصیت الهی بیرون بیایی و زیر بار ذلت گناه و نافرمانی خداوند نروی و به سوی عزت طاعت خداوند بلندمرتبه روی آوری.
حضرت هنگام وضو بدنش می لرزید و چهره اش زرد می شد. وقتی از ایشان درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: حَقٌّ عَلَی کلِّ مَنْ وَقَفَ بَینَ یدَی رَبِّ الْعَرْشِ أنْ یصْفَرَّ لَوْنُهُ وَتَرْتَعِدَ مَفَاصِلُه؛[16] بر هرکسی که در پیشگاه خداوند می ایستد، لازم است که از عظمت خدا رنگش زرد شود و اندامش به لرزه افتد.
وقتی که در آستانه مسجد قرار مى گرفت، سر به سوی آسمان بلند می کرد و عرضه می داشت: إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم؛[17] خدایا! مهمانت در خانه ات ایستاده. ای احسان کننده! بنده گنهکار به سوی تو آمده . پس به خوبی آنچه نزد توست، از بدی آنچه نزد من است، درگذر. ای خدای بخشنده.
امام صادق-علیه السلام- فرمود: حسن بن علی-علیه السلام- عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود. هرگاه حج به جا می آورد، پیاده و گاهی پا برهنه بود. همیشه این گونه بود که اگر یادی از مرگ، قبر و قیامت می نمود، گریه می کرد. وقتی یادی از گذشتن از صراط می کرد، گریه می نمود. وقتی یادی از عرضه شدن در پیشگاه الهی برای حساب و کتاب می کرد، صدای حضرت بلند می شد؛ تا آنجا که غش می کرد و بیهوش می افتاد. هرگاه برای نماز می ایستاد، بند بند وجودش در مقابل خدا می لرزید. هر وقت از بهشت و جهنم یاد می کرد، مانند مارگزیده به خود می پیچید و از خداوند بهشت را درخواست می کرد. [18]
4. جانبازی در میدان نبرد
امام حسن-علیه السلام- به شهادت تاریخ، فردی شجاع و با شهامت بود و هرگز در میدان جنگ ترس و بیم در وجود او راه نداشت و همواره آماده جهاد و مبارزه در راه خدا بود.
ـ جنگ جمل
در جنگ جمل، در رکاب پدر خود امیر المؤمنان، علی-علیه السلام- در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی-علیه السلام- سبقت مى گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.[19] پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر، همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران، وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در جهاد دعوت کرد.[20]
امام حسن-علیه السلام- وقتی وارد کوفه شد که هنوز ابوموسی اشعری، یکی از مهره های حکومت عثمان، بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امیر مؤمنان، علی-علیه السلام- مخالفت می ورزید و از جنبش مسلمانان جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت با پیمان شکنان، جلوگیری می کرد. با این حال، حسن بن علی-علیه السلام- بدون ترس بیش از نُه هزار نفر از مردم شهر کوفه را به میدان جنگ گسیل داشت.[21]
در همین جنگ، محمد حنفیه، فرزند علی بن ابی طالب-علیه السلام- علمدار لشکر بود. امیر المؤمنان-علیه السلام- به او فرمان حمله داد. محمد حنفیه حمله کرد؛ ولی دشمن با ضربات نیزه و تیر جلوی او را گرفت و از پیشروی بازماند. حضرت خود را به او رساند و فرمود: از ضربات دشمن مترس، حمله کن! قدری پیشروی کرد؛ ولی باز متوقف شد. علی-علیه السلام- از ضعف فرزندش آزرده خاطر شد، نزدیک آمد و با قبضه شمشیر به دوشش کوبید؛ فَضَرَبَهُ بِقائِمِ سَیفِهِ. سپس فرمود: أدرَکَکَ عِرقٌ مِن أمِّکَ؛[22] ضعف و ترس را از مادرت ارث برده ای. [23]
یعنی من که پدر تو هستم، ترسی ندارم؛ ترس را از مادرت ارث برده ای. اگر مانند حسن مجتبی-علیه السلام- مادری چون حضرت فاطمه-سلام الله علیها- داشتی، نمی ترسیدی.
نباید فراموش کرد که محمد بن حنفیه نیز شجاع بود؛ اما امام مجتبی-علیه السلام- به مراتب از ایشان شجاع تر بود.
سپس حضرت نیزه را گرفت و به امام حسن-علیه السلام- داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر عایشه تاخت و پس از مدتی کوتاهی بازگشت؛ درحالی که از نوک نیزه اش خون می چکید. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیر مؤمنان-علیه السلام- به او فرمود: شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند [فاطمه و] پیامبر-صلی الله علیه و آله- است و تو فرزند علی-علیه السلام-. [24]
ـ جنگ صفین
حضرت در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها برای جنگ با معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پُرشور، مردم کوفه را به جهاد در رکاب علی-علیه السلام- و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.[25]
آمادگی او برای جانبازی در راه خدا به قدری بود که حضرت امیر-علیه السلام- از یاران خود خواست که او و برادرش حسین-علیه السلام- را از پیشتازی در جنگ باز دارند تا نسل پیامبر-صلی الله علیه و آله- با کشته شدن این دو از بین نرود.[26]
5. صبر در دشواری ها
از دشواری های مهم و نفس گیر در دوره امامت آن حضرت، مشکل طغیانگری معاویه است. بنگریم که حضرت با این دشواری چگونه رو به رو شدند. امام حسن-علیه السلام- وارث دشواری ها و مشکلاتی است که از سال ها پیش بر سر راه تحقق حکومت اسلامی پدید آمده، امور مسلمانان را با خطر جدی مواجه کرده بود؛ اشرافیتی که به رهبری معاویه از نو جان گرفته است و طبقات ممتاز و احیا شده در عصر عثمان در مقابل امام قرار دارند و شکست خوردگان صفوف مشرکان در مقام رهبری قرار گرفته اند. برخی از صحابه پیامبر-صلی الله علیه و آله- در خدمت معاویه و پول او قرار دارند؛ آنان که به قنداقه امام حسن-علیه السلام- تبرک می جستند، امروز به معاویه روی آورده اند. خوارج کج فهم، همچنان اعلام موجودیت می کنند که نتیجه افکار منحط آنان، ناامنی و تقویت اخلالگری های بنی امیه است.
معاویه، سمبل سیاست های شیطانی، نژادگرا ، فریبکار، سرکرده غارتگران و تجسم همه ایده های بنی امیه، مانع بزرگی سر راه امام حسن-علیه السلام- قرار دارد. با این همه، امام در قبال اسلام، امت و دشمنان چه وظیفه ای دارد؟ حفظ کیان اسلام و امت، وظیفه ای است که حضرت به آن می اندیشد.
گزینه های پیش رو
برای حل این مشکل بزرگ، چند گزینه پیش روی امام قرار داشت که آنها را بررسی می کنیم:
1. اندرز
امام و هوادارانش در یک سو، و در سوی دیگر، دشمن دیرینه اش معاویه قرار دارد. ممکن است گفته شود: بر امام است که وی را پند دهد، از خدا و قیامت و حساب و کتاب بگوید و سنّت رسول خدا-صلی الله علیه و آله- را یادآور شود.
معاویه و حزب قدرتمند اموی که تا به امروز این قدر قدرتمند نشده و منتظر فرصتی بودند تا اسلام و سنت پیامبر را محو نمایند، آیا با نصیحت حضرت، کوتاه می آیند و دست از دشمنی برمی دارند؟ بدیهی است که پاسخ، منفی است. بی تردید، این نسخه شفابخش نیست و نمی شود به وسیله موعظه، قدرت شیطانی رو به افزایش بنی امیه را مهار نمود.
جای بسی شگفتی است اگر کسانی این راه را عملی بدانند؛ چراکه معاویه در سال فتح مکه، اسلام زبانی آورد و به هیچ وجه، وجود او با داشتن پدری چون ابوسفیان و مادری چون هند جگرخوار، با اسلام سازگاری ندارد. او بارها به انهدام اسلام و از بین بردن نام پیامبر-صلی الله علیه و آله- اقرار نمود.
2. کناره گیری بدون شرط از حکومت
راه دیگر، کناره گیری بدون شرط از حکومت بود. این راهی است که با هیچ معیاری قابل قبول نیست؛ هیچ مسلمانی نمی تواند این گونه باشد؛ چه رسد به امام مجتبی-علیه السلام-.
3. اقدام نظامی
سومین راه، جنگ و درگیری نظامی به منظور از میان برداشتن معاویه است. در بدو امر، این، راه حل خوبی برای مشکل باند اموی و طغیان معاویه شمرده می شود؛ اما با بررسی همه شرایط و موقعیت، روشن می شود که عمل به این نسخه هم به علاج جامعه منجر نخواهد شد؛ چراکه برای این اقدام، موانع عدیده ای وجود دارد که با وجود آنها، احتمال پیروزی را به صفر کاهش می دهد؛ از جمله موانع می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
ـ وجود خوارج که گاهی به ایجاد ناامنی می پرداختند و نسبت به امام علی-علیه السلام- دلی پُرکینه داشتند حتی از امام مجتبی-علیه السلام- می خواستند که پدرش را لعن کند و خود توبه نماید.
ـ سستی و تنبلی مردم از نبرد و درگیرشدن با شامیان! سستی و تنبلی، نتیجه جنگ های ناکثین، قاسطین و مارقین بود.
ـ کمبود نیروهای مؤمن و کارآمد و یاران مخلصِ جان برکف.
ـ عافیت طلبانی که همواره برای حفظ جان و موقعیت خویش، حدیث آسایش جعل می کردند.
ـ وجود خائنان و جاسوسان معاویه و به اصطلاح امروزی، ستون پنجم دشمن. امام-علیه السلام- عبیدالله بن عباس، پسرعموی خود را با دوازده هزار نفر به جنگ معاویه فرستاد حتی با دوراندیشی ای که داشت، دو نفر را جانشین او قرار داد که در صورت خطر و کشته شدن، به جای هم بنشینند. عبیدالله بن عباس با وعده یک میلیون درهم که نصف آن نقد بود، همراه هشت هزار نفر از سپاهیان، به سوی معاویه شتافت و به سپاه شصت هزار نفری او نیرو بخشید. دیگری هم با پانصدهزار درهم به همراهی دویست نفر از خاصان خود، به سوی معاویه گریخت.
ـ وجود منافقانی که از یک طرف به معاویه نامه نوشته بودند: ما از تو فرمان می بریم و هرچه زودتر به عراق بیا که وقتی نزدیک شدی، حسن بن علی را به تو تحویل می دهیم؛ اما از طرف دیگر، نزد امام می آمدند و مى گفتند: وَنَحْنُ السَّامِعُونَ الْمُطِیعُونَ لَک فَمُرْنَا بِأمْرِک ؛[27] تو جانشین پدرت هستی. ما گوش به فرمان تو می دهیم. به هرچه خواهی، ما را فرمان ده.
ـ بی خبری و ناآگاهی اطرافیان معاویه. اهل شام، مردمی بودند که با تبلیغات گسترده و پُر از نیرنگ معاویه، دشمن علی و آل علی شده بودند.
ـ وجود امویان که دشمنی دیرینه شان با بنی هاشم بر کسی پوشیده نبود.
ـ وجود مبلغان خیانتکار و واعظان درباری و جاعلان حرفه ای حدیث، همچون: ابوهریره، عمرو بن عاص، سمره بن جندب، بسر بن ابی ارطاة، مغیرة بن شعبه که در ازای آن، معاویه به صورت کتبی حکومت شهرها را به آنان می سپرد.
ـ فنای مکتب و شعائر دین که حداقل در این دوره حساس، به ظواهر آن باید اکتفا می شد و جامعه را از حالت عصیان بر دین و احکام آن حفظ می نمود. اسلام، در آغاز راه بود و راهزنانی ماهر در کمین نابودی کامل آن بودند. این، همان چیزی بود که معاویه را برای دستیابی به اهداف شومش یاری می کرد.
ـ خطر حمله روم. معاویه با امپراطوری روم شرقی پیوند برادری می بندد؛ تا جایی که در صورت شکست از علی-علیه السلام- او را پناه دهند. یعقوبی می نویسد: معاویه متعهد شد یک صدهزار دینار به دولت روم بدهد تا با آنان صلح برقرار کند. امام حسن-علیه السلام- این مسئله را دریافت و از خطر حمله روم به کشور اسلامی جلوگیری کرد. [28]
با توجه به این همه مشکلات و موانع، اقدام نظامی عاقلانه نیست و زیانش به مراتب بیش از نفع احتمالی آن می باشد.
4. کناره گیری مشروط
چهارمین گزینه پیش روی امام، کناره گیری مشروط و روی آوردن به تلاش های فرهنگی است. حضرت چاره ای جز این نداشت. امام در این باره در پاسخ نامه ای به معاویه نوشت: إِنَّمَا هَذَا الْأمْرُلِی وَالْخِلَافَةُلِی وَلِأهْلِ بَیتِی ـ وَإِنَّهَا لَمُحَرَّمَةٌ عَلَیکَ وَعَلَی أهْلِ بَیتِکَ ـ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ-صلی الله علیه و آله- وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُ صَابِرِینَ ـ عَارِفِینَ بِحَقِّی غَیرَ مُنْکرِینَ ـ مَا سَلَّمْتُ لَک وَلَا أعْطَیتُک مَا تُرِیدُ؛[29] مقام خلافت، از من و اهل بیت من است. این مقام، بر تو و خاندان تو حرام می باشد. من این موضوع را از رسول خدا-صلی الله علیه و آله- شنیدم. اگر افرادی را که صابر و عارف به حق من بودند، می یافتم، هرگز تسلیم تو نمی شدم و پیشنهادت را نمی پذیرفتم.
بسیاری از شجاعان عالم در مواجهه با چنین وضعیتی، شهامت و شجاعت لازم در اتخاذ تصمیم خردمندانه را ندارند؛ اما حسن بن علی-علیه السلام- با معاهده خویش توانست معاویه و حزب اموی را در هدف انهدام دین نبوی و محو نام پیامبر اسلام-صلی الله علیه و آله- ناکام بگذارد.
امام مجتبی-علیه السلام- بعد از کناره گیری از قدرت سیاسی، با شجاعت تمام به تلاش فرهنگی روی آورد. امام هرگز در بیان حق و دفاع از حریم اسلام نرمش نشان نمی داد و آشکارا از اعمال ضد اسلامی معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین او و دودمان بنی امیه را بی پروا فاش می نمود. مناظرات و احتجاج های کوبنده حضرت با معاویه و مزدوران و طرف داران او، نظیر: عمرو بن عاص، عتبة بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیرة بن شعبه و مروان حکم، شاهد این معناست.[30]
حضرت حتی پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیشتر تثبیت شد، پس از ورود معاویه به کوفه، برفراز منبر نشست و انگیزه های صلح خود و امتیازات خاندان علی-علیه السلام- را بیان نمود و آن گاه در حضور هر دو گروه، با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش او انتقاد کرد.[31]
در این موقعیت، خوارج تمام قوای خود را برضد معاویه بسیج کردند. به معاویه خبر رسید که حوثره اسدی ، یکی از سران خوارج، برضد او قیام کرده و سپاهی دور خود گرد آورده است. معاویه، برای تثبیت موقعیت خویش و برای آنکه وانمود کند که حسن بن علی مطیع اوست، به حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب کند و سپس به سفرش ادامه دهد.
امام به پیام او با شهامت پاسخ داد؛ از جمله فرمود: فَاِنِّی تَرَکتُک لِصَلاحِ الاُمِّه...؛[32] برای حفظ جان مسلمانان از جنگ با تو خودداری کردم. اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هرکس باید با تو بجنگم؛ مبارزه با تو، از جنگ با خوارج لازم تر است.
معاویه درباره دلاوری های امام حسن-علیه السلام- مى گفت: او، فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود. [33] این بیان، کنایه از آن است که حضرت نترس بود و هیچ گاه از مرگ نمی هراسید.
منبع: ره توشه رمضان 1394
پی نوشت:
--------------------------------------------------
* عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی و پژوهشگر حوزه علمیه.
[1]. ابن شعبه حرانى ، تحف العقول، ص 226.
[2]. طریحی، مجمع البحرين، ج 1، ص 485؛ لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12497.
[3]. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج 1، ص 244.
[4]. همان، ج 1، ص 242 ـ 244.
[5]. تمیمی آمدی، غرر الحكم ودرر الکلم، ج 2، ص 56، ح 1820.
[6]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 25، ص 172.
[7]. همان، ج 78، ص 229، ح 9.
[8]. تمیمی آمدی، غرر الحکم ودرر الکلم، ج 6، ص 373، ح 10591.
[9]. همان، ج 3، ص 105، ح 3938.
[10]. همان، ج 1، ص 152، ح 572.
[11]. صبحی صالح، نهج البلاغه، حكمت 3.
[12]. ابن شعبه حرانی، تحف العقول ، ص 322.
[13]. صبحی صالح، نهج البلاغه، حکمت 70.
[14]. مجلسی، بحار الأنوار ، ج 66 ، ص 332.
[15]. همان، ج 44، ص 139.
[16]. همان، ج 43، ص 339.
[17]. همان.
[18]. شیخ صدوق، امالي، ص 179: أنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ7 کانَ أَعْبَدَ النَّاسِ فِی زَمَانِهِ وَ أَزْهَدَهُمْ وَ أَفْضَلَهُمْ وَ کانَ إِذَا حَجَّ حَجَّ مَاشِیاً وَ رُبَّمَا مَشَی حَافِیاً وَ کانَ إِذَا ذَکرَ الْمَوْتَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْقَبْرَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْعَرْضَ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یغْشَی عَلَیهِ مِنْهَا وَ کانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یدَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کانَ إِذَا ذَکرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ... .
[19]. هاشم معروف الحسنی، سیرة الائمة الاثنی عشر، ج 2، ص 16.
[20]. همان.
[21]. ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 3، ص 231.
[22]. محمد محمدی ري شهري، موسوعة الامام علي بن ابي طالب 7 في الكتاب والسنة والتاريخ، ج 5 ، ص 245.
[23]. محمدتقی فلسفی، روايات تربيتى از مکتب اهل بیت: ، ج 3 ، ص 359.
[24]. احمد زمانی، حقایق پنهان، ص 149.
[25]. نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص 113.
[26]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 11، ص 25.
[27]. قطب الدين راوندي، الخرائج والجرائح، ج 2، ص 574.
[28]. احمد بن واضح یعقوبی، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 206.
[29]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 44، ص 45.
[30]. طبرسی، احتجاج، ص 144ـ 150.
[31]. همان، ص 156.
[32]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 98 ؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 409؛ مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 93.
[33]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 73.
افزودن دیدگاه جدید