اشعار مناسبتی-شهادت حضرت علی اصغر(ع)
العطش
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
امشب، دل زهرای اطهر را، شکستند
در کـربلا بـــر روی مهمــان، آب بستند
عترت فاطمه دارد این زمزمه
العطش العطش، العطش العطش
امشب شب بی تابی طفل رباب است
اطــراف گهـــواره صــــدای آب آب است
امیرالمؤمنین کربلا را ببین
العطش العطش، العطش العطش
پــــریده رنـگ از روی گــل های مدینه
از تشنگی خشکیده لب های سکینه
عترت فاممه گشته ذکر همه
العطش العطش، العطش العطش
ای زادۀ ام البنیــــن، بنمــــا نظــــاره
گشته نفس در سینه طفلان شراره
ساقی تشنگان عموجان، عموجان
العطش العطش، العطش العطش
امشب حرم، جز خون دل، آبی ندارد
طفـل سه ساله، در بدن تابی ندارد
از حرم یک صدا می رسد این ندا
العطش العطش، العطش العطش
لــب تشنـه، اولاد امیــــرالمــؤمنیـن اســت
ای اهل کوفه! شرط مهمانی چنین است؟
بهر یک جرعه آب قلب مهمان کباب
العطش العطش، العطش العطش
نوحه حضرت علی اصغر علیه السلام (1)
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
با تیر سهشعبه سر ششماه جدا شد تقدیم خدا شد
دردانــه مـن بـــا گلـوی تشنـه فــدا شد تقدیم خدا شد
این طفـل شهیـد آیهای از کوثر زهراست
همسنگر محسن شده و در بر زهراست
لبخنـد زد و کشتــه مصـبـــاح هـــدا شد تقدیم خدا شد
این کودک لب تشنه دُرّ ناب رباب است
بــا یــاد گلـویش جگــر آب کبــاب است
خــون گلــویش در ره دیــن آب بقـا شد تقدیم خدا شد
این طفل همان حجّت کبرای حسین است
دردانــه زهـــــرا دُر دریــــای حسیــن است
سـرشــانـه بــابــا هـــدف تیــــر بــــلا شـد تقدیم خدا شد
تیر آمد و بر حلق علی راه نفس بست
تنهــا نـه گلـوی پسـرم قلب مرا خَست
قـــربـانـی ایثــــار امـــــام شهــدا شـد تقدیم خدا شد
افسوس که خون پسرم کرد خضابم
خجـلت زده از دیــــده گـــریــان ربابم
ایـن حنجــر نــازک هـدف تیـر بلا شد تقدیم خدا شد
ای کـاش کـه با دیدۀ خونبار سکینه
پیــراهـن او را بـبـــرد ســـوی مـدینه
گوید که علی با جگر تشنه فدا شد تقدیم خدا شد
نوحه حضرت علی اصغر علیه السلام (2)
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
یار سرافـرازم ششماهه سربازم زهرا به من نازد من به تو مینازم
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
از سر دستم تـا خدا سفر کردی حرمله را دیدی سینه سپر کردی
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
تو اصغـری اما اکبر من هستی تو شافع روز محشر من هستی
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
تو سند من در محشر کبرایی همدم و همگام محسن زهرایی
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
ز حنجرت بیرون تیر کشیدم من به چشم خود بابا داغ تو دیدم من
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
نبـود اگـر تـــاب تکلـمت اصغــر بــر دلـم آتـش زد تبسمـت اصغــر
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
تو از قماط خون به تن کفن داری همیشه جا روی سینه من داری
ای آخرین یارم فقط تو را دارم
بِأیِّ ذَنبٍ قُتِلَت
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
ربـــاب میدهـد نــدا بـــای ذنـب قتلت
حسیـن میزنــد صــدا بــای ذنب قتلت
خضاب ماه پاره را کشتن شیرخواره را
بــا گلــوی تشنــه چـــرا بـای ذنب قتلت
تیـر بـه حنجـر آمـده یـا دم خنجـر آمده
ســر شـده از بــدن جـدا بای ذنب قتلت
طفل رضیع کشته شد ز خون او نوشته شد
بــه صـــورت خــون خــدا بـــای ذنب قتلت
حنجرهای که سوخته گشته به تیر دوخته
زخـــم گـلـــو دهــد نـــدا بـــای ذنب قتلت
ریخت به سینه آذرم که صید کوچک حرم
بــا لـب تشنـه شـد فـدا بـــای ذنب قتلت
تیر سهشعبه بـر گلو بست ره نفس بر او
نشـــد بگـــویـد ابـتــــا بـــــای ذنــب قتلت
تیـــر ز حنجـــر پـــدر رسیـــد بــــر دل پـدر
حــق حسیـن شـد ادا بـــای ذنـــب قتلت
فاطمه در صـف جزا اشـکفشان دهد ندا
خــــدا خـــــدا خـــــدا بـــــای ذنـــب قتلت
قسم به خون حنجرش ز قاتل ستمگرش
تــو هــم بپـــرس «میثما» بای ذنب قتلت
مقتل و مزار
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
مـن شیـر شیــرخـــوارۀ فـــرزنـد حیــــدرم
هـر چنـد اصغـرم بـه صـف حشــر اکبـــرم
در حشر بر شفاعت خلق خدا بس است
یک قطره خون که میچکد از زخم حنجرم
شــد سینـــۀ حسیــن مـــرا مقتـل و مزار
گشتـم جـدا اگــر چـــه ز آغـــوش مــادرم
ذکــــر خـــــدای عــــزوجــل در تلـظـــیام
نقــش حسیـن مـــانـده بـــه لبخنـد آخرم
هفتــاد گـل بـه کـربوبلا چیـده شد ولی
مـن غنچـه بــودهام کـــه عــدو کـرد پرپرم
تیــر سـهشعبه و گلـوی طفـل شیرخوار؟!
حــق دارد ار جــدا شــود از پیکــرم سـرم
دل مـیبـــرند خیــل شهیـدان ز اهـل دل
مــن از تـمـــامـی شـهــــدا دلــــربـــاتــرم
تیــری کـه خــورد بــر گلــویـم کـار تیغ کرد
انگــار مــانـده زیـــر گلـــو جــــای خنـجـرم
امــــروز جـــای مـن به روی سینۀ حسین
فــــردا بــــه روی شـــانـۀ زهـــرای اطهرم
بــا ســوز سینــه شـرح غمم را سرودهای
«میثـم» تــو را شفیعه بـه فردای محشرم
خنده به آتش
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
غنچــۀ خنــدان گلستــان مـــن خـون تــو سـرسبـزی بستـان من
آبــــروی حسیــن، خـــون خــدا کـرده بـه شیـرخـوارگی جـان فدا
تو کیستی تمام هست حسین دسته گلی بر سر دست حسین
ذکـــر خـــدا گـریـۀ شبهای تو
آب بقـــا تشنـــۀ لـبهــــای تـــــو
در حـــرم دل شــــرر افـــروخته خنـده بـه آتـــش زده و ســـوخته
خیــل ملائــک شـده بیچـارهات دسـت گـــرفتند بـــه گهــــوارهات
تشنـۀ آب از دم پیکـــان دوست حق توباشد که نگنجی به پوست
غنچـۀ نشکفتـه ز هــم واشـده آیـــــۀ روی دســــت، معنــا شده
بــوسهگـــه تیـر شــده حنجرت گشتــه جـدا بر سر دستم سرت
بـــاز مـــرا صـــدا بــزن اصغـــرم دوبـــاره دسـت و پــا بـزن اصغـرم
امیـد مــن دوبـــاره لـب بــاز کن بـه گـریـه نــه بـه خنــده پرواز کن
تــــو را وصــــــول آرزو مـبــــارک تیــر ســهشعبـه در گلــو مبـــارک
قصــه ایـثــــار تـــــو جــــاودانی خـــون گلـــویـت شــده آسمـانی
چنـان کـه بـاغ نسترن خنده زد زخــم گلــوی تــو بـه من خنده زد
ای حــــرمالله ز تــــــو محتــــرم تیـــر کجــــا و حلـــق صیـــد حـرم
ذبیــح مـــن بــزن تبسـم، بخنـد کـه جـای تـو ذبـح نشـد گوسفند
بخنـد ای ضیــــاء چشــم تــــرم بخنـد تـــــا نــــزد ربـــابــت بـــــرم
مُشَیِّـــع پیـکـــر پـــــاکـت منـــم آن کــه نهـد در دل خــاکت منـــم
روز جــزا شفیــع عــالم شوی
مگر تو دستگیر «میثم» شوی
شعر ایثار پدر
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
دریــای خــامـوش پـــدر فــریــاد کـن فـریـادکن
فــــــریـــاد ثـــــــارالله را از سیـنــهات آزاد کــن
گه دیده بگشا سوی من گاهی عمو را یاد کن
بـا یـک تبسـم لحظـهای قلـب پــدر را شـاد کن
دل داده بر تیر بلا از عالمی دلبر شدی
هـر روز زیبـا بـودهای امـروز زیباتر شدی
ای آخرین سرباز من یک لحظه چشمی باز کن
ســر نهـــان بـا مـن بگــو ســـوز درون ابـراز کن
هنگــام معـــراجـت شـــده پــرواز کـن پرواز کن
سیـر فسبحــان الــذی آغــــاز کــــن آغـــاز کن
قـرآن من تفسیـر شو تعبیر شو تعبیر شو
سر تا قدم تکبیر شو چشم انتظار تیر شو
تــو کــوثـر مـــواج مـن تـو ســورۀ نـــور منی
یک غنچه نه یک باغ گل یک نخلۀ طور منی
هــم راز نــاپیـدای من هم سر مستور منی
هــم شعـر ایثار منی هم شور عاشور منی
سـرباز بیـدار منـی تنهــا خــریدار منی
بروی دست من علم بلکه علمدار منی
ای خـون حلـق تشنـهات روی خـــدا را آبرو
ای بـــوده از صبـــح ازل بـــا تیـر قـاتل روبرو
بــاید دهـــم آرایشت امـــروز بـــا خــون گلو
گر تاب گفتن نیستت با گردش چشمت بگو
تو آب میخواهی زمن یا شیر میخواهی علی
نـه، شیـر وصــل یــار را از تیـر میخـواهی علی
از آب پیکـان بــلا خـــود شیـر نـابت میدهم
در شعلۀ سوز درون سوزانده، تابت میدهم
از شیـر میگیـرم ولــی بـــا تیر آبت میدهم
با حلق خونین میبـرم دست ربابت میدهم
ای قتلگاهت دوش من ای قبر تو آغوش من
در پیـش پیکـان بـلا لبخند گـرمت نــوش من
پیـراهن خـونین کفـن، خـون آب غسـل پیکرت
گردیده روی دست من بر پوست آویزان سرت
بـا دسـت خـود دفنت کنم شـاید نبیند مادرت
از شـانــۀ مــن پــر زدی زهــرا گـــرفتـه دربرت
کردند خوابت بـا عطش دادند آب از ناوکت
از نخل «میثم» میچکد خون گلوی نازکت
نوحه عطش (1)
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
حرم، قحطی آب است علی در تبوتاب است
واویـــــــلا واویــــــــــلا روان اشک رباب است
اباالفضل اباالفضل تو سقای حسینی (2)
بـه گلــزار امـامت عطش کرده قیامت
بـه عبـاس بگـویید یـم فضــل و کرامت
اباالفضل اباالفضل تو سقای حسینی (2)
نفـــسهای سکینه کشد شعلـه ز سینه
خدایـا! کـه دهـدآب بـه گلهـای مـدینه؟
اباالفضل اباالفضل تو سقای حسینی (2)
علـی! حجت داور! تویی ساقـی کوثر
به عباس، خبر ده کـه ای شیـر دلاور
اباالفضل اباالفضل تو سقای حسینی (2)
یکــی اشـک بـه دیـده یکــی رنــگ پریده
یکــی نـالهاش از خاک به افـلاک رسیـده
اباالفضل اباالفضل تو سقای حسینی (2)
تو شمع شهـدایی تـو شمشیر خدایی
تویی دست ولایت چرا دست، جدایی؟
اباالفضل اباالفضل تو سقای حسینی (2)
نوحۀ عطش (2)
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
هوا سوزان، قحط آب روان بانگ العطش از خیمه برخیزد
علیاصغر ناله میزند و اشک چشم ربـاب از بصــر ریزد
ابالفضل! ای ساقی طفلان
تو تنهایی، ما همه عطشان
نفس گشته از شرار عطش شعله در جگر طفل ششماهه
فضـــا گشتـه در میــان حـرم تیـــره در نظر طفل ششماهه
ابالفضل! ای ساقی طفلان
تو تنهایی، ما همه عطشان
تلظیهـــای علـی بـه جگــر شعله میزند ای ساقی عترت!
شده ساقی چشم تشنهلبان بر لب آمده جان ای یم غیرت!
ابالفضل! ای ساقی طفلان
تو تنهایی، ما همه عطشان
رقیــه مـــاننـد مـــرغ سحـــر تـــا سحــــر زده پـر دور گهـواره
لبش خشک و با سرشک بصر لحظهلحظه رود از کفش چاره
ابالفضل! ای ساقی طفلان
تو تنهایی، ما همه عطشان
تــو بـا کـام خشـک و دیــدۀ تر جام خالی ما را تماشا کن
به چشم خود کام خشک و لب سیدالشهدا را تماشا کن
ابالفضل! ای ساقی طفلان
تو تنهایی، ما همه عطشان
نوحه عطش(3)
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
حـــرم آل علــی قحطـــی آب است امشب
جگــر اصغـــر بیشیـر، کبـاب است امشب
خون دل ریخته از چشم رباب است امشب
اشک سقا به روی آب، گلاب است امشب
یا ثارالله ابی عبدالله
شیعیــان! آب بـــرای علـیاصغر ببرید
همـــگی لالـــه بــرای علیاکبـر ببرید
مــرهـم زخــــم بـــر عباس دلاور ببرید
تسلیت پیش علی، ساقی کوثر ببرید
یا ثارالله ابی عبدالله
پـــاســـدار حــــرم کـــربوبـــلا عبـاس است
سر جدا، فرق جدا، دست جدا، عباس است
پســر خـــون خــــدا خـــون خدا عباس است
بـــه خـــدا مـــاه تمــــام شهـدا عباس است
یا ثارالله ابی عبدالله
حـــــرم و دیــــدۀ بیـــــدار اباعبدالله
طفل ششماهه شده یار اباعبدالله
همـــه آییــــد بـــــه دیـدار اباعبدالله
ســر گـــذاریـد بــــه دیـوار اباعبدالله
یا ثارالله ابی عبدالله
قصــۀ کـــربوبـلا بـــر همـه تفسیر شود
گلــوی نـــازک اصغــــر هـــدف تیــر شود
دست عباس جوان طعمۀ شمشیر شود
نفـس خــون خــدا نعــــرۀ تکبیــــر شــود
یا ثارالله ابی عبدالله
ای ملایک همــه رو جـانب گـودال کنید
سـرخ از خون جبین جمله پر و بال کنید
گــریـه بـر فاطمـه و بـر علـی و آل کنید
یـاد از غـربتشان روز و مـه و سال کنید
یا ثارالله ابی عبدالله
سورۀ آخر
فانوسهای اشک 3 – محمد نعیمی
زینـــب آمــــد وقـــــت تنهــــایی روی اصغـــر شــــد تمـــــاشــایی
آخـــــرین یـــارم رفتــه از دستـم من غریب این دشت خون هستم
ای علیاصغر ای علیاصغر
افســــرد، پـــژمــرد گـــلِ روی او زد تیــــر، بــــوسـه بــــر گلوی او
در مــوج خــون بـا مـن تکلـم کرد من شـدم گــریـان،او تبسم کرد
ای علیاصغر ای علیاصغر
مادر میخواست او شود سیراب تیــــر قــاتــل شـــد جــــواب آن
غنچۀ من در مـوج خون بنشست حلق او پارۀ قلب من بشکست
ای علیاصغر ای علیاصغر
از تـاب رفـت این بلبـل خـاموش چون من عطشان گرددکفنپوش
دست آن گلچین،بامن چها کرد غنچـهام را از شـــاخـه جـدا کرد
ای علیاصغر ای علیاصغر
دشمن آتـش بــر دلم افروخت داغ ایـن گــل، جگــرم را سوخت
بوداین آخرین بود و هست من که دست و پا زد،روی دست من
ای علیاصغر ای علیاصغر
شیرخواره
فانوسهای اشک 3 – سید محسن حسینی
ای آخرین یارم علی تنها تو را دارم علی ای طفل شیرخواره
از آه تـــو مــیســــوزم ای طفــــل رباب
هستی به روی دست من در پیچ و تاب
ای طفل خاموشم، در آغوشم بخواب
شــایـد در آغـوشم، ببینـی خواب آب
لایلای علیاصغر(2)
تو غنچۀ ساقهات بوسیدهام قنداقهات ای در حرم، ستاره(2)
تـو سـرفـرازم پیش مـردم کردهای
بـا حنجـر پــر خـون تبسم کردهای
امـــا نمــیدانــم چرا ای هست من!-
بر روی دستم، دست و پا گم کردهای
لایلای علیاصغر(2)
ماندم چسان ای اصغرم من رو کنم سوی حرم بر من نمانده چاره(2)
بر روی من بستی دو چشمان ترت
کشتــی مــرا بـا خنـدههای آخـرت
هُــرم لبت آتـش زده بـــر جـان من
ماندم چسان بوسه زنم بر حنجرت
لایلای علیاصغر(2)
سرباز ششماهه
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار
ای ششماهـه گــلنازم ای سرباز سرافرازم دلبندم علیاصغر
با خون شد رخت آغشته لبخند تـو مرا کشته بر دستم زده پرپر
کودک معصوم من تو را کشتند بر روی دست پدر چرا کشتند؟
با لب عطشان، قتلگهت شد، به شانه بابا علی
ای گـل زهرا ای گـل زهرا ای گـل زهرا
خون سرخ تو یکباره از حلقـت زده فــــوّاره روی شانۀ بابا
از بیــداد خـزان آخر نشکفته شدهای پرپر ای ریحــانۀ بابا
به خون حلقت نظاره میکردم ز سینه جاری شراره میکردم
با لب عطشان، قتلگهت شد، به شانه بابا علی
ای گـل زهرا ای گـل زهرا ای گـل زهرا
دل بر حال تو بشکسته دیــــدم راه نفـس بستــه در نــــــای گلـــوی تـــو
یکدستم بهروی قلبم یکچشمم به سویخیمه یکچشمم به سوی تو
تو بودی ای گل تمام هست من چرا زدی پر به روی دست من؟
با لب عطشان، قتلگهت شد، به شانه بابا علی
ای گـل زهرا ای گـل زهرا ای گـل زهرا
غنچه خندان
فانوسهای اشک 3 – مصطفی نظری
ای اصغــــرِ شیــرینزبــــان ای غـنچـــــۀ خنـــــدان مــن
نــاخن مـــزن بــر سینـهام خشکیــده ایـن پستــان من
لایلای علی لایلای علی
لایلای علی لایلای علی
بیگــانه بــــا خــوابی مگـــر؟ در پیـچ و در تــــابی مگــــر؟
لـبتشنــــۀ آبـــــی مگــــر؟ آتــــش زدی بـــر جــان مـن
لایلای علی لایلای علی
لایلای علی لایلای علی
بــر حـــرف مـــادر گـوش کن اشـک دو چشمم نوش کن
ایــن نــالـه را خــامـوش کـن ای مـونس و ای جـــان مـن
لایلای علی لایلای علی
لایلای علی لایلای علی
این گریه، مادر! بهــر چیست؟ در خیمـــه دیگــر آب نیست
چشمم به دست دیگریاست بـــر سـاقـــی طفـلان مــن
لایلای علی لایلای علی
لایلای علی لایلای علی
لالۀ پرپر
فانوسهای اشک 3 – مصطفی نظری
ای کودک شیرینزبانم!ازچه بیتابی؟ ازچهرهات گشته عیان،تشنـۀ آبی
ای گل پرپرم اصغرم(2)
آتــش گـرفته جـان من، از نگاه تو خــاکسترم کــرده دگـــر بـرق آه تـــو
ای گل پرپرم اصغرم(2)
تابوت تو،گهواره شدلایلای اصغر دیدی که حلقت پاره شدلایلای اصغر
ای گل پرپرم اصغرم(2)
ازداغ تو سوزد دلم، بیتو چون سازم مادربه مرگم مایلم،سوزم و سازم
ای گل پرپرم اصغرم(2)
بـوسد لب نیـــزه سـرت، آه و واویلا یا سُمِّ مــرکب پیکــرت، آه و واویلا
ای گل پرپرم اصغرم(2)
آیۀ کوچک
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار
کودکم وششماهه سرباز حسینم در کودکی یار سرافراز حسینم
هستــــیام وقـــف پــــدرم بــاشد حنجــر خشـــکم سپــرم باشد
یا حسین مظلوم
گرچه تلظّی میکنم مانندماهی یک تنه هستم برامام خودسپاهی
دوش بــــابـــا شـــد قتلگــاه من تــا شـــود گلــگون، روی مـــاه من
یا حسین مظلوم
اصغر، ذبیح عید قربان حسینم یک آیۀ کوچک ز قرآن حسینم
سپـــــر پیـکــــــان بـلا هستــم مهـــر طـــومــار کـربلا هستم
یا حسین مظلوم
خون گلویم گشته آب و آبرویم خندد به پیکان بلا زخم گلویم
مـــرغ خــونین دست زهــرایم سنـــد مظلـــــومــی بـــابایم
یا حسین مظلوم
اگرچه خشکیده لبم ازقحط آب است محاسن حسین ازخونم خضاب است
افتخــار مــــا مـــــرگ خــونیـن است خـــاندان وحـی، کــودکش این است
یا حسین مظلوم
فرزند فاطمه زند بوسه به رویم بیرون کشد بادست خودتیر ازگلویم
مهــر طــومــار شهـــدا هستم بـــه خـــدا مـن خـــون خدا هستم
یاحسین مظلوم
خون مرا پدر به آسمان فشاند زهرا برایم در جنان روضه بخواند
آسمـــان گـــریــد در عزای من روضــه میخـــواند از بــرای من
یا حسین مظلوم
حضرت علی اصغر علیه السلام (نوحه اول)
فانوسهای اشک 2 – غلامرضا سازگار
اصغــر اصغـر اصغـر، ای طوطـی خــاموشم
تشنه تشنه تشنه، جـان داده در آغـوشم
غنچۀ پرپر، در خون شناور، ای علیاصغر
من صورت خود شستم از خون گلوی تـو
مـــادر مـادر مـادر زد بــوسـه بــه روی تو
غنچۀ پرپر، در خون شناور، ای علیاصغر
ای آبــروی قـرآن رخسارۀ گلگونت
از حنجر خشکیده فوّاره زده خونت
غنچۀ پرپر، در خون شناور، ای علیاصغر
تو غربت من دیدی من داغ تو را دیدم
در پشت حـرم تنهـا بهر تو لحد چیدم
غنچۀ پرپر، در خون شناور، ای علیاصغر
در مسلخ عشق و خون، ششماهه فدا کردم
خــــون گلـــــوی او را، تقــدیـــم خـــــدا کــردم
غنچۀ پرپر، در خون شناور، ای علیاصغر
از خـــون گلـوی خـود قنـداقه کفن کردی
قاتل به تو خندید و تو خنده به من کردی
غنچۀ پرپر، در خون شناور، ای علیاصغر
حضرت علی اصغر علیه السلام (نوحه دوم)
فانوسهای اشک 2 – ابوالفضل آسمانی
الهــی شـد اصغــرم ز جفا در ره تو فدا روی دست من
گل نشکفته ز باغ ولا شد ز شاخه جدا روی دست من
خیزد این نغمه، از دل و جانم، ای علی جانم(2)
الهی تـو آگهی کـه خدا اصغرم شده این آخرین یارم
شراره برخیزد از دل من حلق چاک علی را به یاد آرم
گویم ای نورِ هر دو چشمانم، ای علی جانم(2)
فتـــاد آخــــر بلبلـــم ز نـــوا از خــدنـگ جفـــا انــــدر آغــــوشم
به حلق خونین وخنده به لب شدبه سوی جنان طفل خاموشم
مانـده انـدر دل، آه سوزانــم، ای علی جانم(2)
قیــام خـونیـن کرب و بلا زنده تا ابد از خون اصغر شد
گواه از بهر غریبی من خون حنجر این طفل اَطهر شد
نالـم از ایـن قلـب پریشانـم، ای علی جانم(2)
حضرت علی اصغر علیه السلام (نوحه سوم)
فانوسهای اشک 2
در خیمــهگـاه آل طــه قحطـی آب است
شش ماهه بیتاب است(2)
رخسار ماهش از عطش مانند مهتاب است
شش ماهه بیتاب است(2)
خشکیـده از تاب عطش لعل لب اصغر
در دامن مادر
سقای طفلان در پی یک جرعۀ آب است
شش ماهه بی تاب است(2)
در مـوج خـون بنشستهاند قربانیان یکسر
با پیکری بیسر
کشتی بحر دینِ حق، در دلِ گرداب است
شش ماهه بی تاب است(2)
از جـور گلچینان شـده یک بـاغ گل پرپر
در دشت پهناور
جاری ز چشم باغبان پیوسته خوناب است
شش ماهه بیتاب است(2)
در جستجـوی آب بـاشد هم چنان هاجر
بهر علی اصغر
اما به هر جا شد رباب و آب نایاب است
شش ماهه بیتاب است(2)
حضرت علی اصغر علیه السلام (1)
کربلا زمزمه سی - غفاری اردبیلی
ای حسین نوکری بوشلامـا سنگری
اگنووه گی قاره یاپوش قانلی علمدن
یاده سال تشنه لب اوخلانان اصغری
ایستـه دوا دردیـوه سقّـای حرمـدن
ای- الی قنداقینه باغلـی بالا لبّیک
ای- بالاسی قانینه غلطان آقا لبّیک
آنامیز ئورگدیب بیـــزه پروانـــهلیک
شمع وفایه گئجه گوندوز ویراروق پَر
بودی مستانهلیک بودی مردانهلیک
آدیـوه قربـان اولا جانیـم علی اصغر
ای- بوغـازی پارچالانان صـــود امـر آهــو
ای- سودان ئوتری گئجه گوندوز مَلَر آهو
شـه گلگـون قبــا گتیـروب اصغری
ویردی نشان لشکره ئوز اللری اوسته
دیدی یاخشی باخون قـوریوب لبلری
سینمون اوسته ملیور شهپری بسته
کیم- بالامـا سـو ویـــره جبـران ایلرم من
سو- اونا محشر گونی احسان ایلرم من
سو ویرن اولمادی او سوسوز ماهیه
دگدی سه پراوخ بالانون بیچدی بوغازین
نه روا اوچ پَراوخ دگـه ششمـاهیه
گورمیـه بیچـاره دویونوجـاق ننـــه نـازین
ای- ننه سین درده سالان باب الحـوائج
ای- آدی هـــر یـــرده اولان دیللــره رایـج
سوزولوب اوجونا علــی اصغـر قانـی
یاخـدی اَوَل صـورت زیباسینـــه مــ1ولا
بوغازین ئوپمَسم دیدی چیخماز جانی
حیف اولا یوخـدی گله امدادیمه سقّا
ای- قولی تندن کسیلن هاردا قالوبسان
ای- سو کنارینـده ئولـن هاردا قالوبسان
بالامـون پیکـری بویانــوب قانینــه
قان توکولـور تپراقا پیکان یاراسیندان
آند اولا اصغرین یــارالـی جانینــه
فاطمـه عطـری گلور الان یاراسیندان
ای- منـی آواره قویـان تشنـه کبــوتر
من- اولارام جانیوه قربان علی اصغر
حضرت علیاصغر علیه السلام (2)
کربلا زمزمه سی - حبیب
ای نور هردو عینیم روح و روانیم اصغر
آرامیمـی آلوبسـان آرام جانیـم اصغر
ملالینـــدن اولـــوب منیـــم قلبیــم کبـــاب
اوغول سندن اولوب شرمنده بیچاره رباب
ای گــل نــاز حـــرم (لای لای علی لای لای علی)3
یوخدی صودوم دیرم (لای لای علی لای لای علی)3
قلبیــم دونوبــدی قانه یوخدور الیمده چاره
آتما گولوم اماندی دیرنــاخ اوگُـــل عـــذاره
قالوب حیـــران آنــون گرگ قان آغلاسون
نجه آخر سنون اوغلوم الیوی باغلاسون
اشکیم اُوزه سپرم (لای لای علی لای لای علی)3
یوخدی صودوم دیرم(لای لای علی لای لای علی)3
کرب و بلا چولونده بوگون علی خطر وار
بیــر حرملـه آدیندا خصم جفا سیر وار
بلایه عـالمـــی دچــار ایلــر علــی
ترحّم اوندا یوخ آهو شکار ایلرعلی
لبلریــوی ئوپـــرم (لای لای علی لای لای علی)3
یوخدی صودوم دیرم(لای لای علی لای لای علی)3
حضرت امام باقر علیه السلام میفرمایند: هر که به خدا توکّل کند شکست نخورد.
حضرت علی اصغر علیه السلام (3)
کربلا زمزمه سی - فیّاض
آغلامـا چـــوخ نازنینیــم خرداجا شهبازیم اصغر
شیرخوار نازیم اصغر
ای سپاه عشقیم ایچره باوفـا جانبــازیم اصغــر
آخرین سربازیم اصغر
لایلای ای عطشان قالان دلسیز بالام یات
حالینـــه عالـــم یانـــان دلسیـــز بـالام یـات
لایلای اصغر (4)
خیمهلـــرده اصغــــر آغلـور گه آلور آغوشه قیزلار
گه چالور لای لای رقیه
سسلنور آی نازلی قارداش منده عطشانم آز آغلا
گه دیور ایوای رقیّه
الله الله اصغــــر ئـولســه نیلیر بـیکس آناسی
اوندا نیلر وای رقیّه
ســو تاپولمـور خیمهلرده آغلاما ای نازیم اصغر
لایلای ای سربازیم اصغر
لایلای ای عطشــان ...
شیرخواریـن لبلرینــدن بوسه ورجاق شاه عطشان
آغلادی اول دل شکسته
تز قوجاقه آلدی اوغلون آلتـی آیلیق شیرخوارین
گتدی میدانه اَل اوسته
سسلـدی ای قـوم فتنه آغلیور اوغلوم سوسوزدان
آغلاماقدان اولدی خسته
رحــم ایــدون ای لشگــر بیرحم وکافر آزقالور سوز
عطشدن ئولسون اصغر
لایلای ای عطشان ....
ای جماعت یاندی اوغلوم خشک اولوببو خردا لبلر
سیزلره نیلوبدی اصغر
سیز منیله جنگ ایدورسوز بو بـالام دلسیزدی لشگر
سیزلره نیلوبدی اصغر
غنچـه مثلی تشنه لیکدن آز قالـور اولسون بو پرپر
سیزلره نیلوبدی اصغر
رحــم ایــدون ای لشگـــر بیرحم و کافر آزقالورسوز
عطشدن ئولسون اصغر
لایلای ای عطشان ...
حضرت علی اصغر علیه السلام (4)
کربلا زمزمه سی - ثاقب
ای سویگلــــوم نـــاز بـــــالام بســــدور آغــــلا آز بـــــالام
کسمیش سویولون دشمنلر سندن خجل اولموش مادر
باشـدان هَلـه سـو فکرین آت بـو بیــر گجهنی راحت یـات
صبحه کیمـی تـاب ایلــه اصغر
صبح اولسا چون ای جان مادر
سقّـا عمـون سـو حـاضــر ایلر
لای لای بالام، لای لای بالام، ای (3)
شیـرین لبیـــم بـــال بــالام قالمـوب سنده حال بالام
یـوردون ئوزیــوی گل یوخــلا آز سینهمی سن دِرناخلا
اود دوتـدی آنــون اودلانــدی درناقـلارین اوغلـوم قاندی
غمدن اوغول دل داغلارام من
قـاره بولـوت تک آغــلارام من
چـون اللریـــوی باغـلارام من
لای لای بالام، لای لای بالام، ای (3)
حضرت علی علیه السلام میفرمایند: زیور انسان ادب است.
حضرت علی اصغر علیه السلام (5)
کربلا زمزمه سی - ثاقب
آغلاما ای طفل عطشان اوغلوم
یات بیر آز سینهمده الان اوغلوم
آغلاما ایدلخستهکبوتر تـازه نهـالِ بـاغ پیمبـر
لایلای اوغلوم
باتـدی سسون از بـس سـن ایلـدون شیـون
یوخدی سینهمده صود مـن خجلـم سنــدن
آتش خجلت وغمده کبابم مندهسنونکیمی تشنهیآبم
لایلای علی لایلای
سینهمــی گـل داغلاما یــات بشیکـده آغلامـا
سن اوغلوم باغ عشقه ریحانسان
بیر بو گجــه خیمهمـده مهمانسان
صبح اگر اولسا سینۀ شهدن پر وُراجاقسـان بـاغ بهشته
یوز گوز قانلی
مــن الـــی قــوینونــــدا هــی گلــرم داده
سن یاتاجاقسان خوش سینــه زهـــراده
قوی ئوپــوم اینــدی بـو چهــره نازون
چون سحر اوخ ئوپه جاقدی بوغازون
لایلای علی لایلای
سینهمی گل داغلاما یات بشکیده آغلاما
دیدگاهها
عالی
عالی دست شما درد نکنه
علی اصغر
In reply to علی اصغر by ناشناس
00:00 - 1402/05/01علی اصغر
خیلی خیلی عالی بود
درکل عالی بود ولی به او چیزی که میخواستم نرسیدم..
علی اصغرم نوگل پرپرم
In reply to درکل عالی بود ولی به او چیزی… by رام
22:29 - 1403/04/26عالی بود ممنون
عالی بود اجرک الله
دست شما درد نکنه خیلی خوب
افزودن دیدگاه جدید