اشعار مناسبتی-حضرت قاسم بن الحسن(ع)
حجلۀ خون
فانوسهای اشک 3 - مصطفی نظری
یــا مجتبـی! هنگـامۀ عـزا شد
دامــادی قــاسم بـه کربلا شد
از بـاغ جنـت بیـن شـور و غـوغا
خون سرم بر چهره ام حنا شد
گشته عروسی ام عزا بابا بیا(2) برس به دادم(2)
شد حجله گاه عشقم عرصۀ جنگ
نقل سرم شد چوب و نیزه و سنگ
از زنـدگی خـویش سیــرم ای کاش
جــانم بــرون گــردد از ایـن دل تنگ
بنگر به حالم از وفا بابا بیا(2) برس به دادم(2)
خــون شد دلم ای روح پیکر من
شد غرقۀ خون از جفا، سر من
زیـــر ســم اسبــم، بــده نجاتم
شکستـه استخــوان پیکـــر من
در بحر خون کردم شنا بابا بیا(2) برس به دادم(2)
نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام
یک ماه خون گرفته6-غلامرضا سازگار
گـل سـرخ بـاغ یاسمنم! یـوسف حسنم! قاسمم! قاسم!
شدی پرپر پیش چشم ترم برگ نسترنم! قاسمم! قاسم!
گـل رعنای حسن، قاسم!
شهید گلگون بدن، قاسم!
شــده پــــاره مثـــل پیـــرهنت نــــازنین بــدنـت آه و واویلا
چـرا همچـون حلقـه های زره گشتـه زخـم تنت آه و واویلا
گـل رعنای حسن، قاسم!
شهید گلگون بدن، قاسم!
سـم اسب و نازنین بـدن و لالـۀ حسن و حجلـه گاه خـون
تکلــم کـــن از بــرای عمـو تـا نـرفته ز تـن جــان من بیرون
گـل رعنای حسن، قاسم!
شهید گلگون بدن، قاسم!
خدا داند نـور چشـم تــرم! گشته بـر جگرم داغ تو مشکل
تـن پــاکت را بـه ســوی حرم من چگونه برم ای عزیز دل؟
گـل رعنای حسن، قاسم!
شهید گلگون بدن، قاسم!
تـو افتــادی در بــرابـر مـــن داغ اکبــر مـن تـــازه گـــردیده
ز داغ تــو ای ضیـــاء بصــر اشـک و خون جگر ریزم از دیده
گـل رعنای حسن، قاسم!
شهید گلگون بدن، قاسم!
حضرت قاسم علیه السلام
فانوسهای اشک 2 - سیّده نرجس رضایی
بذار عمو جون که برم، به سوی میدون بلا
دلـم پـــر از تــاب و تبـه، واسـۀ دیـدن بابا
تـویی آروم جـونم، جـون مـن مـرو قاسم
مبر صبر و امونم، بی کفن مرو قاسم(2)
تو اذن میدونم بده، آخه تنها شدی عمو
پــرپر شـدن گـلای تــو، علیِِّ اکبر تو کو؟
بیـا تـا کـه بگیــرم، عمـو تـو رو در آغـوش
بـرام سخته ببینم، شمع روشنو خاموش
تـویی آروم جـونم، جـون مـن مــرو قاسم
مبر صبر و امونم، بی کفن مرو قاسم(2)
قــاسم یتیـم مجتبـی، مــی ره بــه میــــدون نبـرد
خونی می شه فرق سرش،یه نوجوون یه کوه درد
عمــو مــی یـــاد بـــالایِ ســـر قـــاسـم خستـــه
مـی بینـــه مثـــل زهـــرا، پهلــــوی اون شکستـه
تـویی آروم جـونم، جـون مـن مــرو قاسم
مبر صبر و امونم، بی کفن مرو قاسم(2)
ســاقۀ گـــل شکسته و مــونده زیـر سم فرس
عمــو رو تنهــا نــذاره یـــاس کبـــود و بی نفس
ببیـن یـــاست بـــرادر، شکستــه تـــوی دستـم
حسن جان کن حلالم، که من شرمنده هستم
تـویی آروم جـونم، جـون مـن مــرو قاسم
مبر صبر و امونم، بی کفن مرو قاسم(2)
نوحه حضرت قاسم علیه السلام (1)
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
چـــراغ انجمنـــم ستــــاره حسنــم
به غرقه خون بدنت چگونه بوسه زنم
پارهپاره دلبرم گشته مثل اکبرم
قاسمم وای قاسمم (2)
سرشک سرخ عمو نثار زخم بدنت
که گشتـه مثــل زره سراسر بدنت
مصحف صدپاره تن سوره نور حسن
قاسمم وای قاسمم (2)
صـــدای العطشت شـرر زده بـه دلــم
هم از تو جان عمو هم از حسن خجلم
ای فروغ دیدهام ای به خون غلطیدهام
قاسمم وای قاسمم (2)
ستـاده گریهکنـان کنـار من پدرت
که نیزه کرده فرو به پهلو و کمرت
روح در پرواز من بیزره سرباز من
قاسمم وای قاسمم (2)
چه میشود که مرا عمـو صـدا بزنی
به پیش دیـده من تو دست و پا بزنی
سینهام بیتاب تو اشک چشمم آب تو
قاسمم وای قاسمم (2)
تو دست و پا زدی و پریدی از بر من
ببـــر ســلام مـــرا بـرای مـادر مـن
میزنی از لانه پر میروی پیش پدر
قاسمم وای قاسمم (2)
نوحه حضرت قاسم علیه السلام (2)
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
ای آل هاشم را چراغ انجمن قاسم
صدپاره تن قاسم
بر پیکر پاکت زره شد پیرهن قاسم
صدپاره تن قاسم
ای مصحف ورق ورق از ســـم اسبــــانم
مثــل علیاکبـر شدی در پیش چشمانم
جـانـان مـن بـر لب رسیـده از غمت جانم
ای گل چـرا گـردیدهای خونین بدن قاسم
صدپاره تن قاسم
زینـب بیـا قــرآن بخـوان قاسم فدایی شد
ماه حسن سر تا قدم در خون خدایی شد
تا صبح محشـر قاسمم کرب و بلایی شد
جان داده پیش چشم گریان حسن قاسم
صدپاره تن قاسم
خشکیده لب جان دادنت بهر عمو سخت است
بـر روی خــاک افتـادنت بهـر عمـو سخت است
سرـ بـر زمین بنهـادنت بهـر عمـو سخت است
در پیـش چشمـم دسـت و پـا کمتر بزن قاسم
صد پاره تن قاسم
من با لب عطشان تو را از خود جدا کردم
مثــل علـی یکبــاره تقــدیم خـــدا کردم
در ایـن منـای خـون ذبیحـم را فـدا کردم
مـن گـریم از بهـر تـو و تو بهر من قاسم
صدپاره تن قاسم
نعـش تـو را بـا خود برم در خیمهها تنها
نگـذارمت در این بیـابـان بیـن دشمنها
شیـون زنند از مـاتمت در خیمهگه زنها
خیمه شده در ماتمت بیتالحزن قاسم
صدپاره تن قاسم
نوحه حضرت قاسم علیه السلام (3)
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
من چشم و چراغ مرتضایم
فـــرزنـــد امـــام مجتبـــایم
دلــــداده شــــاه کربــلایم
من یار حسینم غمخوار حسینم
ســر در ره رهبـرم گـذارم
در راه حسین جان سپارم
جــز پیــرهنـم زره نــدارم
من یار حسینم غمخوار حسینم
لب تشنه شـربت شهادت
در خـون گلـو کنــم عبـادت
گردیده نصیبم این سعادت
من یار حسینم غمخوار حسینم
بـر پیکـر اگر زنیـد سنگم
از نیـزه کنید چنگ چنگم
وز خـون گلــو کنید رنگم
من یار حسینم غمخوار حسینم
از سوز عطش در التهابم
مثـل جگـــر عمــو کبـابم
شمشیــر جــواب آب آبم
من یار حسینم غمخوار حسینم
مـن سینـه بـه تیـرهـا گشودم
مـن چهـره بـه تیـغهـا گشودم
این است به موج خون سرودم
من یار حسینم غمخوار حسینم
یتیم حسن علیه السلام
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
ز خـون نگــار شـــدی بـــاغ یــاس پـرپـر من
عمـو فــدات شــود جـــان مـــده بــرابـر من
گمــان مکـن تـو یتیمـی پــدر کنـارت نیست
منـم امــام حسـن تـــــو علــی اکبــــر مــن
بــه روی خــاک مــزن دسـت و پــا غـریبانـه
مــرو مـــرو ز بــــرم ای همیشــه در بـر مـن
جــدا شــدی ز عمــو بــا گلـــوی خشکیـده
ببیـن بــــرای تــــو دریـــاست دیــدۀ تــر من
ز زخــم تیــــغ، تنــت آیــــهآیــــه گــــردیــده
چـــرا ز تیــر شـــدی نقطـهنقطـه کــوثـر من
بـه روی دست تنت را بـه سـوی خیمـه برم
خــدای صبـر دهـد در غمـت بـــه دختـر من
بــه جسم غرقه به خون تو دوختم چشمی
بــه زخــم لالـــۀ لیــلاست چشـم دیگـر من
تـــو را بـــه زیـــر سـم اسـب، مـن اگر دیدم
خــدا کنـد کــــه نبینـد حسـن بـــــرادر مـن
تــن تــو بـــا تـــن مـن دفـن میشــــود امـا
سرت به نوک سنان همره است با سر من
ســـزد کـه از قلمت خـون دل چکد «میثم»
کـــه نظـــم تـــوسـت همــــان آه دردپــــرور
حضرت قاسم بن حسن علیه السلام
یک ماه خون گرفته7-غلامرضا سازگار
ای گــل ســرخ بوستـــان خلیل در منـای حسیــن اسمـــاعیــل
ای حسن را فـروغ دیـده سلام باغ یاس به خون کشیده سلام
قـمــر محـفــــل چهــــار امــــام بـرده از کـــف دل چهـــار امـــام
تــازه دامـــــاد حجـلـــۀ ایـثـــــار یـاس از خـون چهره گشته نگار
گـــرد ره مشـــک طــرۀ مــویت گــل ســـرخ خـــدا شـده رویـت
بـــدنـت مثـــل حلقــههــای زره زخـــمهــایت بـه تیـر خورده گره
خلعتـت خـــاک دامــــن صحـــرا عـــود تــــو ســـوز سینــۀ زهــرا
زخمها گل، گلاب،خونِ دو عین تخــت دامـادی تـو قلـب حسین
لالــــۀ سیــنــه، خنجــر فــــولاد شـــانــۀ زلـــــف، پنجــــۀ جــلاد
خـون رخسـاره، گشتـه بود حنا ذکــــر بـــــزم زفــــاف، واحسنـا
مــرغ شـب کشتـۀ نمــاز شبت مرگ، شیرینتر از عسل به لبت
زرهــت پیــرهـن، بــدن سپــرت سنـگ میریخـت جــای گل به سرت
پــای تــا سر شده تمام حسن بــرده دائــم دل از امــام حسن
پــدر و مــــــادرم بــــه قــربـانت از چــه کـــردنـد سنــگ بــارانت
زخم شمشیر و نیزهات بـه بدن بیشتـر شـــد ز حلقـــۀ جـوشن
از ســر زیـــن بــه خـاک افتادی پیـش چشم حسین جان دادی
میــزدی از هجـــوم زخــم عــدو دست و پا روی دستهای عمو
پـر به سوی جنان زدی که تو را پـــاگشـــا کــــرد مـــادرت زهـرا
زخــم تـــو آیـــههای ســورۀ نور آیــههـا مـــانـده زیــر سم ستور
خار بر گل رود فرو سخت است داغ تـو بر دل عمو سخت است
تـــا قیـــامـت جهــان پـریشانت
چشم «میثم» همیشه گریانت
نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام (1)
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
بهشت یاس حسین! گل ریاض حسن!
چگـونــه پیــراهنت زره شـده بـه بــدن؟
ای بـه جـای اکبرم در غریبـی یـاورم!
قاسم مظلوم من!
چه میشود که مرا پدر صدا بزنی؟
برای خاطر من تو دست و پا بزنی؟
جان زینب جان من با عمو حرفی بزن
قاسم مظلوم من!
کنار کشتۀ تو من از حسن خجلم
صدای العطشت شـرر زده بـه دلم
قـاسمم! تـا زنـدهام از لبت شرمندهام
قاسم مظلوم من!
تو را چو اکبر خود گرفتهام به برم
خداخـدا کنــم و بـه خیمهها ببرم
اشک چشم دختـرم بر تـو ریزد در حـرم
قاسم مظلوم من!
چگونه خون نشود ز غصه قلب عمو
کـه لالهگون بدنت شـده ز خون گلو
پیکرت شـد توتیـا زیـر ســم اسبهــا
قاسم مظلوم من!
زمیـن کـــرب و بــلا شـــده مــدینۀ تو
چکیده اشک حسن به زخم سینۀ تو
سنگباران شد تنت زخم تن شد جوشنت
قاسم مظلوم من!
نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام (2)
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
من پسر کریم اهلبیتم
من قاسم یتیم اهلبیتم
نجــل مجتبـایم پــور مرتضــایم
یار حسینم یار حسینم
من خــون حزبالله را حیاتم
من کشتـۀ سفینـة النجاتم
امامم حسین است کلامم حسین است
یار حسینم یار حسینم
مـادر مـرا پـرورده بـر شهادت
در حجلۀ خون میکنم عبادت
میزنم دست و پا میکنم جـان فدا
یار حسینم یار حسینم
نوشتـه در صحیفـۀ جهادم
حسین باشد رهبر و مرادم
این تمام دین است حقیقت، همین است
یار حسینم یار حسینم
اگـر شود صدپـاره پیکر من
اگر رود به نوک نی سر من
گرچـه پیـراهنم شـد زره بـر تنـم
یار حسینم یار حسینم
قسـم بـه قلب چـاکچاک حسن
قسم بـه سرهــای جـدا از بــدن
به عباس و حسین امـام عالمیــن
یار حسینم یار حسینم
اگرچـه باشد سیزده بهارم
مـاننـد حیــدر شیـر کارزارم
تیر و نیـزه بایـد به سویـم بیاید
یار حسینم یار حسینم
نوحۀ حضرت قاسم علیه السلام (4)
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
من طـرفدار شهید کربلایم
قاسمم، نجل امام مجتبایم
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
بوده از طفلی شهـادت آرزویم
اذن جـانبـازی گرفتم از عمویم
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
خون من در پیکرم خون شهید است
بـازویـم بـازوی عبـــاس رشیـد است
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
لالــۀ خونیـن صحــرای وصـالم
در دل دریای خون بر خود ببالم
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
عاشق شمشیر و تیر و خنجرم من
یــــار و هـــمرزم علــــیاکبــرم مـن
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
من فدایی شهید کربلایم
لالــۀ عبــاسی بــاغ ولایم
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
جان به زیر سم اسبان میسپارم
دسـت یـــاری از امـــامم بـــرندارم
قاسمم من قاسمم بر شهادت عازمم
عروس اجل
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
عسـل ســرخ شهــادت چقـدر شیـرین است
مـی جنـت کــه خـدا گفتـه به قرآن این است
سم اسبان به روی سینۀ من سنگین نیست
بــر مــن امـــروز غــریبـی عمــو سنگین است
صــورتی را کـه حسن بـوسـه چو قرآن میزد
کــاش میدیـد که از خون جبیـن رنگین است
استخــوان بـدنـم زیــــر سـم اسـب شکـست
ایـن سـم اسـب بـه از گــردن حورالعین است
روز وصــل است و عــروس اجلــم در آغـــوش
قـــاتلم تیـــغ بـــه کــف دارد و بـر بـالین است
مـن کــه پیــش از شب میلاد، حسینی بودم
شکــرلله کــــه امــــــروز همینـم دیــــن است
ای عمــــو زود بیــــا جـــانـب میــدان و ببیـــن
یــک کبـوتـر ز تـو در پنجـۀ صـد شـاهین است
زخـــمهــــای بــدنـم لالــــهصفت مـیخنــدند
پــای تــا سـر بـدنم غـرق گل و نسرین است
مـا شرار از جگر خویش بـه «میثم» دادیم
در صف حشر همه دار و ندارش این است
ریحانۀ امام حسن علیه السلام
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار
آیینــــۀ جمـــــال خــــداونــد ذوالجــلال!
بـــر عـــارضت سـلام رســول و درود آل
ای مصطفی خصائل و ای مرتضی کمال
ای فاطمی حقیقت و ای مجتبی جمال
ریحانۀ امـام حسن، ژالـۀ حسین
در باغ سبز کربوبلا لالۀ حسین
آییـنـــــــۀ جـمــــــال دلآرای پـنـــــجتــن
پا تا به سرحسینی و سرتا به پا حسن
در بیــن خــانــدان حسن شمــع انجمن
در بیــن خـــانـدان حسن شمــع انجمن
باید کمال حُسن پیمبر بخوانمت
بایـد علی اکبــرِ دیگــر بخوانمت
باید شب عروسی تو، ماه پاره ها
ریزند جای نقل به فرقت ستاره ها
ملک وجود پر شود از جشنواره ها
گیرنـد تــا قیـــام قیــامت هزاره ها
آینـــد انبیــا همـــه بــر دیـدهبوسیات
آرند گل به مجلس جشن عروسیات
جانهـا فـدات باد کـه در حجلهگاه خون
ماه رخت ز خـون جبین گشت لالهگون
عـود و عبیر و سـوز دل و شعلــۀ درون
زخمت به جای لاله به تن از عدد فزون
جـای حنـا خضاب ز خون گشت پیکرت
جای ستـاره سنگ فرو ریخت بر سرت
شیرینی زفاف تو «احلی من العسل»
افتـــاده بـــود زلـــف تــو در پنجـۀ اجل
خـــوش با خــدا معـامله کردید از ازل
پــوشاند خــون بـه آرزویت جامۀ عمل
با قصۀ تو زنده شود یاد کربلا
دامادهـا فـدای تو داماد کربلا
از خون خضاب گشت تورا دست و موی و رو
کــردنـــد نیــزههـــا بــه تنـت جملـه سر فرو
آبــی نبــــود تـــــا کــــه از آن تــــر کنی گلو
خـــاتم نهـــــاد در دهــــن تشنــــهات عمـو
خاتم نه! بلکه حلقۀ دامادی تو بود
این داستان حجلگه شـادی تو بود
مـاه رخـت بـه پردۀ خون در زوال شد
سرو قـد حسیـن،خمیـد و هلال شد
خون دلت به خصم حرامی،حلال شد
جـان داشتی هنـوز و تنت پایمال شد
زیـــر ســـم ستـــور عمـــو را صـدا زدی
تا روی دستهای عمو دست و پا زدی
جلوۀ حق
فانوسهای اشک 3 – جعفر رسول زاده
عموجان سینهام باغ غمها شده
بیقـــرارم دلــم تنــگ بــابا شده
رخصتـم ده روم ســـوی میـــدان
یادگار حسنم برگ سبز چمنم ای عموجان
عمری لطف تو و عمه شد شاملم
روی دامــان خــود، دادهای منـزلم
لحظههـایـم شــده شــرح هجـران
صید کنج قفسم رهایی شد هوسم ای عموجان
در آغوش عموجان و جانان هم
هــر دو آیینـۀ چشــم گریان هم
جلـوۀ عشـق حـق شـد نمـایان
آسمان پا به رکاب بر رخ افکنده نقاب ای عموجان
میزد و میشکست صولت دشمنش
سـراپـا محــو حـق سـر و جـان و تنش
از رزمـش محشـــــری شــد نمــــایان
بر بازو، حرز خدا در سینه مهر و ولا ای عموجان
عمـوجـان پیـش غمـت تیـغ قاتل چه کند؟
وقت پرپر زدن است صید بسمل چه کند؟
عمــو جــــان دل سپـــــردم بـــــه جانــان
گرد صحرا شدهام سیر از دنیا شدهام ای عموجان
آمـد بــر بالین، یاس سرخ و سپید
نالهاش در جنان، فاطمه میشنید
قــاسمم رفتــی از دستـم آســان
سخت است ای گل که چنین میکشی پا به زمین ای عموجان
احلی من العسل
فانوسهای اشک 3 – محمد نعیمی
ای مهربان عموی من خدانگهدار تمـــام آرزوی مــــن خــدانگهـــدار
مــرا بــوَد بــر تـو ایـن سلام آخـر که میشوم همسفر با علیاکبر
مولا حسین ای عموی مهربانم
گل وجودت قاسمت گردیده پرپر بیــا بـه دیـدنــم در ایــن وداع آخـــر
عمـــو بیـــا کــه مـرا دیگـر نبینی من میروم تو به داغم مـینشینی
مولا حسین ای عموی مهربانم
عمو ببین کـه پاره پاره بـدنم شد گرد و غبار ایـن بیابان، کفنـم شد
از بـدن غرقـۀ خـون و سـم مرکب اگــر روی در حــرم، مگــو بـه زینب
مولا حسین ای عموی مهربانم
در راه تـو ای یـوسف عزیز زهرا چشیدهام بادۀ احلی من عسل را
بوییـــدهام گــــل آشنــایی تــو فـــدای تـو کــه شـــوم فـدایی تــو
مولا حسین ای عموی مهربانم
فـــدای تــو کــه شــوم فدایی تــو از غــربتت بــا حضـرت زهــرا بگویم
غریبیات کـه مـرا زد شعله برجان شدسختتـر برمن از سمّ ستوران
مولا حسین ای عموی مهربانم
لالۀ حسن علیه السلام
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار
در خــون فتـاده پیکرم، عموجان
شد لحظههـای آخـرم، عموجان
من لالۀ بستان مجتبایم من در ره عشق تو جانفدایم
مـــن نــوجــوان جـانبــاز نینــوایم
کرب و بلا شد، سنگرم، عموجان
از صدر زین در خون فتادهام من هستی ز کف بهر تو دادهام من
بر خاک خونین رخ نهادهام من
بـازآ و بنشیـن در برم عموجان
در این دم آخر که من غمینم باشـد امیـدم روی تـو ببینم
گرچه شده گلگون ز خون، جبینم
بنگـر چـــو لالــه پرپــرم عمـو جان
در راه تو بگسسته تار و پودم با جسم پاره پاره در سجودم
قطــع امیـــد از جـــان خــود نمــودم
تا خاک و خون شد بسترم، عموجان
عزیز مجتبی علیه السلام
فانوسهای اشک 3 – سید محسن حسینی
من که ز آل هاشمم من قاسمم،من قاسمم عزیز مجتبایم(2)
چشمان بیسـویم بـوَد سوی عمو
سر تا به پا مستم من از بوی عمو
عمـرم اگر چه بسته بـر مویش بوَد
جـــانم فــدای یـک سـر مـوی عمو
جانم عمو جانم، عمو جانم عمو
بیا ببین ای دلبرم شد لحظههای آخرم هستم در انتظارت(2)
یـــار تمـــاشــایی، تمــاشـا کــن مــرا
قاسم به زیر دست و پا زد دست و پا
ماه حسن هستم که هستم در خسوف
در زیـــر ابــــر تیـــــره پیـــــدا کــــن مـــرا
جانم عمو جانم، عمو جانم عمو
چشم انتظارم من بیا بابا ندارم من بیا از من چرا جدایی(2)
با آن که از هر زخم من، خون میچکید
قـاتل مـرا این سو به آن سو میکشید
تـا مثـل زهـرا میشدم نقش زمین
بـا سمّ مرکب، نـاز مـن را میخـرید
جانم عمو جانم، عمو جانم عمو
درّ غلطان
فانوسهای اشک 3 – محمود تاری
ای عمو بهرت جان فدا کردم(2) بـــر علـیاکبـر اقتدا کردم
ای عموجانم، ای عموجانم
درعزا و غم شد بنیهاشم(2) آمـد از میـدان، نالـۀ قاسم
کـای عمـو بنگر، شمـع سـوزانم
ای عموجانم، ای عموجانم
آسمان خاک،پرستاره شد(2) مـاه جسم من،پارهپاره شد
شـد نهان در خـون، روی تـابـانم
ای عموجانم، ای عموجانم
ای عمو بنگر، با دل ناشاد(2) راکب از مرکب، بر زمین افتاد
مـن بـه بحـر خــون، دُرّ غلطـــانم
ای عموجانم، ای عموجانم
سرو چمن
فانوسهای اشک 3 – غلامرضا سازگار
افتاده ز پا سرو چمنم (2)
قـاسم گـل رعنای حسنم
ای شمع دل بشکستـۀ من ای یاسمن نو رستـۀ من
ای دیده ز گلشن بستۀ من بنگـر بـه غـم پیوستۀ من
نام تـو شده ذکـر و سخنم(2)
ای بسته حنـا از خـون گلو بگشـا لب خود در نزد عمو
یـک العطش دیگــر تـو بگـو بـا کشتن تــو از تیــغ عـدو
گردیـده جهـان بیتالحزنم(2)
ای مقتل خون بزم طربت خون گشته عسل،برلعل لبت
از خیمه دویـدم در طلبت سـوزد جگــرم از تـــاب و تبت
باید ز غمت خون گریه کنم(2)
من زنده و تو،صد پاره تنت ریزد به زمین،خون از دهنت
در زیـر سمِ اسبـان، بدنت گــردیـده یکـی بــا پیـرهنت
بـر زخـم تنت گلبـوسه زنـم(2)
ای روشنـیِ دو چشـمِ ترم جــانکنـدنِ تــو پیش نظرم
آتـش زده بـر قلـب و جگرم شد تازه بـه دل داغِ پسرم
او، سرو من و تـو، یـاسمنم(2)
من یتیم مجتبایم
فانوسهای اشک 3 – مصطفی نظری
سبــط زهــــرای بتـــولـم ای عمــو بنمـــــا قبـــولـم
عاشق دلـدادۀ جـام شهـادت، در منـایم
من یتیم مجتبایم (2)
تا بـه راهت جـان سپـارم سـر بــه پـایت میگذارم
ای عمو رحمی به آه و ناله و شور و نوایم
من یتیم مجتبایم (2)
عیش دامـادت عـزا شد خون به دستانش حنا شد
ای عمو کن جستجو، بنگر که غلطان در کجایم
من یتیم مجتبایم (2)
نیـزه بـر قلبـم نشسته سنگ کین، فرقم شکسته
لالهسان گردیده از خون سرم، سر تا به پایم
من یتیم مجتبایم (2)
از جنـــان زهــرای اطهــر آمـــده بـــا دیـــدۀ تــــر
گفتم ای مادر ببین من هم شهید کربلایم
من یتیم مجتبایم (2)
لباس دامادی
فانوسهای اشک 3 – محمود شریفی
عمـو ببین که شـد کفن، لباس دامادی من
به زیر دست و پا شده، حجلهگهِ شادی من
قاسم گلگونکفنم من یتیـم بـاغ حسنـم من
به دست و پا و گیسویم، ز خون، حنا گرفتهام
بــــه یــــاد غــــربت تـــو و پـــدر، نــــوا گرفتهام
غریب دشت کربلایم کــه یـادگار مجتبایم
دلم شکستهتر بوَد ز استخوان سینهام
کـــه غـــربتِ مکــــررِ حـکـایتِ مــدینهام
بر لب خود زمزمه دارم نغمـۀ «یـافـاطمه» دارم
یادگار مجتبی علیه السلام
فانوسهای اشک 3 – محمود شریفی
گشته دلت تنگِ پدر، میروی از برم
تــازه شـد از رفتـن تـو، ماتـمِ اکبـرم
گل باغ حسنم یار گلگون کفنم
قاسم جوان من
آینۀ حسن تـو را شکنـد به سنگِ کینه عـدو
خجالت ازمادر تو میکشم،در این بیابان،عمو
یادگار مجتبی ای بهار مجبتی
قاسم جوان من
زیر سم اسب عدو، حجلۀ شادیت
تیر و سنان و نیزهها، نقل دامایت
تازه داماد منی شاخ شمشاد منی
قاسم جوان من
چاک شد از تیغ خزان تن چون لالهات
قاتل جـان مـن شـده بـه خـدا نالهات
داغ تو کشته مرا شکند پشت مرا
قاسم جوان من
اکبر دیگر
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار
نجل حسن، قاسم گلگون بدن
جـــای زره کـرده به گردن کفن
بهر دادن جان میرود به میدان
سلام بر حضرت قاسم
آمد به میدان اکبری دوباره
امـــام مجتـبی کنـد نظـاره
عاشق این پسر هم عمو هم پدر
سلام بر حضرت قاسم
نگـاه مجتبی به سیمای او
چشم عمو بر قد و بالای او
دیده گریان، حسن بر رخش بوسهزن
سلام بر حضرت قاسم
چشـم پـدر گـریه کند برایش
عمو به خیمهگه کند دعایش
زینب فاطمه دارد این زمزمه
سلام بر حضرت قاسم
شبیــه ختـمالانبیا روی او
بــازوی عباس دو بازوی او
این پسر مجتباست یا رسول خداست؟
سلام بر حضرت قاسم
این سیــزده سـاله زره ندارد
از هر دو دیدهاش ستاره بارد
ریزد از هر دوعین اشک غم بر حسین
سلام بر حضرت قاسم
این سیـزده سـالۀ پیغمبر است
شجاعتش شجاعت حیدر است
از همه اولیا از همه انبیا
سلام بر حضرت قاسم
نقل عروسی
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار
من قاسمم؛ نجل امام مجتبایم
من بیزره سرباز دشت کربلایم
خـون حلـق مــن شد حنای من
بــــــــزم دامــادی کــربـلای من
یا حسین مظلوم یا حسین مظلوم
مــادر مرا بهر شهـادت پرورش داد
از بهـر ایثــار و عبــادت پـرورش داد
گشته جانبازی،عشق و احساسم
کـــــودکـــم امـــا جــــای عبـــاسم
یا حسین مظلوم یا حسین مظلوم
مــن از عمــو سـرخـط آزادی گرفتم
با روی خونین خلعت شادی گرفتم
بـــــــر روی دستـــش میزنــم پرپر
مـــرگ خــون بــاشد از عسل بهتر
یا حسین مظلوم یاحسین مظلوم
نقل عروسی بهرمن باران سنگ است
ذلــت بــــرای مـــردم آزاده ننـگ است
مــــــن فــــدایــی رهبــــرم هستـــم
دل بـــــه فــــرزنـــد فــاطمـــه بستم
یا حسین مظلوم یا حسین مظلوم
بـــابــم وصیـت کــــرده در روز ولادت
باید شود قاسم سرافراز از شهادت
میــــدهـم جــــان در یـــاری قــــرآن
مــیشــوم قــربـان بــا لب عطشان
یا حسین مظلوم یا حسین مظلوم
خــون بــر دل مولا امیرالمؤمنین شد
بنگر چگونه قاسمت نقش زمین شد
جــــامــــۀ خـــــونین کفنـــم بـــاشد
لالــــهام زخــــــم بـــــدنــم بـــــاشد
یا حسین مظلوم یا حسین مظلوم
جان میسپارم در ره داور، عموجان!
بر روی دستت میزنم پرپر عموجان!
ســـرفـــــــرازم از ایــــن فــــــداکـاری
حجــــت حــــق را مـیکنـــم یـــــاری
یا حسین مظلوم یا حسین مظلوم
مرثیه حضرت قاسم علیه السلام
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار
سپــــــرت سینـــــۀ مجـــــروح و زره پیــرهنت
اجلـت یــــار و عســــل لختـــۀ خون در دهنت
سیــــزده ســــورۀ قـــــرآن عمـــو بـا چـه گنه
شستـه بــا خـــون گلـــویت شـده آیات تنت؟
روی هــــر زخــــم تــو بــاشد اثـــر زخـم دگـر،
جــــای مــــــرهم کــه گــذارنـد بـه زخم بدنت
آب غسـلت شـده خـون و کفنـت زخـــمِ فزون
تو شهیدی، چه نیاز است به غسل و کفنت؟
مـــیزنـد چـــــاک، گــریبـان جگـــر را یــوسف
گــــر ببینـد که به خون شسته شده پیرهنت
جگــــر سنــگ بســـوزد ز غمـت چـون دل من
تـو چه کردی که شود سنگ، جواب سخنت؟
قتلگــــاه تـــــو شـــــده حجلــــۀ دامــــادی تو
میچکد خــون سر از زلـف شکـن در شکنــت
چـاکچاک است تنـت چــون جگـر پاک حسن
ای ز سر تـا بـه قدم حُسن حسن در حسنت
مـن نگه کــردم و تــو دیـده بــه هـم دوختهای
جگــرم سـوخت از این دیــده بـه هم دوختنت
هر دلی شمعصفت سوخته در ماتم تو
چون دل «میثم» دلسوخته در انجمنت
قاسم بن حسن علیه السلام
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار
مــــن دُرّ یتــیـــم مجـتبـــایـــم قــــربـــانی شـــاه کـــربلایم
لـبتشنــــۀ آتـــــش درونـــــم دلدادۀ حجلــهگــــاه خــونم
نیـش سـر تیــرهاست نوشم کـــز زخـــم بــدن زره بپوشم
مـن بـاغ گــل به خون خضابم خــــونـــاب گلـــو بـــود گلابم
قــرآن به خون نشستهام من آیـــات ز هـم گسستهام من
یــک لالــــه و سیــزده بهــارم زخمـی شــده از هــزار خارم
آن شب که شب وصال مابود آمــــادگی قتـــــال مــــا بـود
وقتــی کـــه عمـــو ارادتم دید دلبــــاختــۀ شهــــادتم دیـد
در مکتـب خــون مـــرا پذیرفت ازسوی خدایم«ارجعی»گفت
او کعبه، حـرم مطاف من بود انگـــار، شــب زفــاف من بود
مـن بــودم و انـس با شهادت تـا صبح به موج خون، عبادت
ســـوگنـد بـــه ســورۀ تبـارک ســوگند بــه آن شب مبارک
هــر گــوشه هــزار عالمم بود صــد لیلــۀ قـــدر، هردمم بود
مـن شعلــهای از تب حسینم مــن کشتــۀ مکتـب حسینم
مــن خـون خــدا به موج خونم خـــوننــامـه عــذار لالـهگونم
کردنـد چـــو لالــه بـــرگبـرگم گــرفت بــه بــر عروس مرگم
شــد نُقـل عـروسیام همه سنگ پیــوستـه زدنـد بـر تنـم چنگ
سرمستیام از می اجل بـود خون گلویم بـه لب عسل بود
پیـــــراهـن نـــازکــم زره بـــود بغضــم همــه در گلو گره بود
جسـمم هـــدف هـــزارهـا تیر آراست تنم به زخم شمشیر
در خـون گلو چو غوطه خوردم جــان در بغـــل عمـو سپردم
بــا خنــده بــه خـــاک آرمیدم بــــوی پـــدر از عمــو شنیدم
زخــم بـــدنـم بــه پیکـرش بود انگــار کــه زخــم اکبـرش بود
غم عقده شد وگلوی اوبست فــرمود که داغ تو چه سخت است
مــن داغ علــی دوبــاره دیدم اعضــای تـــو پـــارهپـاره دیدم
بـــــالای ســرت بــــرابـر مــن استــاده حســن بــــرادر من
او نــــــالـۀ آتشیـــن کشیــده مـن اشـک خجــالتم به دیده
فــریــاد کــــه از شـــرار ایــن غم
آتش شد و سوخت نخل «میثم»
گرگان کوفه
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
او بود ویک لشکر،ولی لشگر،چه کردند بـا یـاس سـرخ باغ پیغمبر، چه کردند
گـرگـان کـوفه، جسـم او در بــر گرفتند بــا هــم گـلاب از آن گــل پرپر گرفتند
بــا سـوز دل زخــم تنـش را تــاب دادند آن تشنـهْ لب، را از دمِ تیــغ آب دادند
جسمش زنوک نیزه باجوشن یکی شد پیـراهن خـونین او، بــا تـن یکــی شد
«بنسعد ازدی»برتنش زد نیزه ازپشت هرسنگدل،یکبار آن شهزاده راکشت
افتــاد، روی خـــاک و عمــــو را صـدا زد مــانند مـرغ سـر بـریده دست و پا زد
فــرزنـد زهـــرا همچنـــان بــاز شکــاری آمــد بــه بـــالای سـرش با آه و زاری
در دست گلچیـن، دیــد یـاس پرپرش را میخواست،کزپیکرجداسازدسرش را
بــا تیـغ بر او حمله، چون شیر خدا کرد دسـت پلیـد آن ستمگـــر را جدا کـرد
لشکــر، بـــرای یـــاری او حملــه کردند آوخ! کــه بـا آن پیکر خونین چه کردند
از میهمــان خـــویـش استقبــال کـردند قــــرآن ثـــــاراللـه را پـــامــال کـردنـد
با آنکه بر هر داغ، داغ دیگرش بود
ایـن داغ دل، تکرار داغ اکبرش بود
اینک یتیم امام مجتبی با لشکر
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
بـا لشکـر ای اهــل کـوفه! من یتیم مجتبایم دامــاد بــزم خــون، بــه دشـت کـربلایم
مــرغ دلم، بهــر شهادت، میزند بال مـرد جهـادم، گـرچه دارم، سیزده سال
فرزند پیغمبر دراین صحرا غریب است بــالله! عــرب را، کشتـن مهمـان، عجیب است
ای شمـر دون بـر حرمت ما پا نهادی ای ابـن سعـد آیــا بـه اسبت، آب دادی
فرزندزهرا تشنه لب، اسب تو سیراب اسب تو سیراب است واصغر رفته ازتاب
اسب تـو سیـراب و زنـد در خیمه ناله ازتشنگی،هم شیرخواره،هم سه ساله
اسب تو هر دم میبرد،از آب، حظّی
چون ماهی کوچک، کند اصغر تلظی
جواب قاسم علیه السلام به عمو
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
اززخم تیغت،ازعسل خوشتر،عموجان ای آرزویم، بــر تــو تـرک سر، عموجان
دادی ز لطـف و مـرحمت، اذن قتـــالم اینـک! حـلالم کــن، حلالم کن، حلالم
شمشیـرها و نیزهها، چشم انتظارند تــا بــر روی زخـــم دلـم مـرهم گذارند
عمــری سـراپـا شعلـۀ جـانسوز بودم مـن سیـزده سـال عاشق امروز بودم
کم آه خود را، سدّ راهم کن،عموجان مثــل علـی اکبــر نگاهم کن عموجان
نیش هزاران خار ویک لاله که دیده؟! یک لشکر ویک سیزده ساله که دیده
تقــدیم کـردم بر سنانها، سینهام را کــردم نشــان سنگهـــا، آیینـــهام را
قــاتل بگــو بیـــرون کنـد، پیـراهنم را
تا حلقهحلقه، چون زره سازد، تنم را
حضرت قاسم علیه السلام
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار
ای عـارضت، خــرمتر از بـرگ گل یاس وی برلب خشک توگریان،چشم عبّاس
دامــاد بــزم خـون، بـه دشت کربلایی هـم مصطفـا، هم مرتضا، هم مجتبایی
داری در آغــوش عمـو، بــوی حسن را حُسن حَسن، خُلق حَسن، خــوی حَسن را
کــوثـر، گــریبـانْچـاکِ اشــک دیــدۀ تـو روح مسیحــا، در لــب خشکیـــدۀ تـــو
قربـانـی مـن! رو بـه قــربـانگــاه بـردی جــان عمــو را بــا خــودت همراه بردی
اکنــون کـه جـانت را بـه جـانان، وقـف، کردم بگـــذار تـا جـای حسـن دورت بـگــردم
زلفت کمند و نیزه قد، مژگان شده تیر جسـمت، زرۀ قلـبت سپـــر، ابـروت شمشیر
آهستـه بگــذر، از بـــرم ای مــــاهپاره تــا بنگـــرم بـــر قـــدّ و بـــالایت دوبـاره
سخـت است کـز لعـل لبـت شــرمنده باشم تو کشتۀ من باشی و من زنـده باشم
از خیمـه تــا مقتــل شتـابان میروی سخت در حجلــۀ خـون میروی یا حجلۀ بخت
از بسکه از شوق شهادت، شاد گشتی
حـس میکنـی در کـــربلا دامـاد گشتی
حضرت قاسم علیه السلام (نوحۀ اول)
فانوسهای اشک - علی انسانی
ای گل لالهی من سیزده سالهی من
مـیروی و بِــرَوَد بـر فلک نالهی من
آسمان ابری و اشک دل من بارانست
در کـف مـــادر تـــو آینـــه و قـــرآنست
مرحبا قاسم من
هـم تــو امیّـد منـی هـم یتیم حسنی
از چه بـا رفتن خود دل من میشکنی
مرو ای گل که خزان موسم گل ریزانست
در کـــف مـــــادر تــــو آینـــه و قـــرآنست
مرحبا قاسم من
هم زیادست عدو هم غریبست عمو
گل من لب بگشا بـه خسان رو تو بگو
پسر فاطمه آخر به شما مهمانست
در کــف مـــادر تــو آینـه و قــرآنست
مرحبا قاسم من
حضرت قاسم علیه السلام (نوحۀ دوم)
فانوسهای اشک - جعفر رسول زاده ( آشفته )
همـه دلهـا اسیر آن زلف پرشکن بود
یوسف حسن دلها قاسم بن الحسن بود
آرام دلها شد خط و خالش تبارک الّه بر آن جمالش
دل تنـگش بــرای شهـادت آرزو داشت
از بهار ولایت چون لاله رنگ و بو داشت
سـرو بلنـد قـامت قیـامت بدرقۀ او عشق و سلامت
اذن میدان گرفت از عمـو به صد بهانه
به ادب دست او را زد بوسه شد روانه
آمد به میدان آزاده قاسم برمرگ شیرین دلداده قاسم
نعره زد بر سپاه دشمن نامسلمان
که من از مجتبایم سیّد اهل قرآن
حسینیام من به دین و آئین سلام حق باد به آل یاسین
وارث قهرمـان جنگ جمل صلا زد
دشمنان را به خاک مذلّت و بلا زد
ناگه گرفتند او را به شمشیر گفت ای عموجان بیا که شد دیر
حسین آمد کنارش دید از فرس فتاده
لالهاش گشته پامال گل از نفس فتاده
دل عمو سوخت به ماتم او به صبر و داغ و عمر کم او
حضرت قاسم علیه السلام (نوحۀ سوم)
فانوسهای اشک - جعفر رسول زاده ( آشفته )
زیباترین گل در چمن آئینــۀ حسـنِ حســن
درّ یتیــــم کــــــربـلا مسـت می قالوا بلی
نسیـــم صبــــح آرزو عـزیــز عمّــه و عمــــو
ای نـوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
آئینـــه ولایــت اسـت دستـه گل محبّت است
از خیمه آید مثـل مـاه عمــــو کنــد بــر او نگاه
چه قامتی چه قامتی چــــه قــامتِ قیــامتی
ای نـوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
این نوگل خوشرنگوبو روح است وریحان عمو
یارب چه زیبامنظر است او مجتبایـی دیگراست
لالــه ز بـــــرگ یـــاسم پوشیده قاسم درکفن
ای نـوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
باشوق احلی من عسل عمـــو گــرفتش در بغل
اذن شهــادت بــر لـبـش گــرید چـو بــاران زینبش
لشگر بـه کین آماده شد گلگلون تن شهزاده شد
ای نـوجوان کربلا یا قاسم بن المجتبی
زبان حال امام در بالین حضرت قاسم علیه السلام
کربلا زمزمه سی - هادی اردبیلی
ای سرو چمن قاسم آهـوی خُتـن قاسم
آچ قانلی گوزون یاتما دلبند حسن قاسم
چالما چوخ شهپرتک یورقون قولوی
خیمـــه ده گوزلیـــور زینـب یولــوی
عمـرون باشا تـز چاتـدی من بیکسی آغلاتدی
فکریمده سنون عمرون آی سانکه چخوب باتدی
یـا بیــر گلیـدون عشقـون گل صـاحبینه سـاتدی
باتدی یاسا هجرونده گلزار و چمن قاسم
کیم آلدی سنی مندن قان ایچره بله سالـدی
ای آینـــۀ تقـــوا کیـــم داشـــه سنـی چالــدی
بیچـــاره ننـــون دائـم هجرونـــده ملـــر قالــدی
تـا وار نفسی آغلار هر اوغلی ئولن قاسم
ئوپدوقجــه ئـورک دویمـور چشمـــن خماروندن
قانـون سوزولـــور سـو تک تپراقـــه عُذارونــدن
آلاّم حسنــون عطریــن جــان اوسته کناروندن
فریاده گلوب آغلار قارداشیم حسن قاسم
آغـلار گوزلیــن سسلــر معنـاده بــالام لایلای
طوفانـدا باتـان قانلـــی دریـــاده بــالام لایلای
آغلــور باشـون اوستونده زهراده بالام لایلای
یاس دوتماقا جنّتدن وار چوخلی گلن قاسم
دنیــای فنــا داشیـن باشونــدن عـجـب آتــدون
قانــه بویانـوب گتـــدون ئـــوز مقصدوه چاتـدون
ظلمت گئجــهده آیتـک چخدون ولیتز باتدون
رُخسـاری قـزل قانـدان ای پردهلنـن قاسم
جسموندن ئوپوب مینیول- گه نیزه گهیخنجر
جسمـون ایــاق آلتنـــدا - گللــرتک اولـوب پرپر
احوالـــوه وار حقّـــی – گلشنـــده ســـولا گُللر
یرده بورونوب جسمون قانونله کفن قاسم
بیـــر حالـــه دوشوبسـن ای پـرپـر داغیلان لالـه
هـر یاپراقــون اوستونــده قانـدان دوزولــوب ژاله
انصافــی اولان سالمــاز هیـچ لالهنـی بـو حاله
گویـــا اَزیلـوب یــرده یاقــوت یَمــن قاســم
زبان حال امام در بالین حضرت قاسم علیه السلام
کربلا زمزمه سی - غفاری اردبیلی
ای کربلانـون تشنـه لب قربانــی قاسم
صحرای عشقین یارهلی طرلانی قاسم
یاتما یارالی دور گیدک زهرا مارالی دور گیدک
ای وای عزیزیم- لای لای عزیزیم
ای وای بُولوبــدی باشـوی خنجر عزیزیم
جسمون اولوبدی گل کیمی پرپر عزیزیم
گَل سینمـون اوستـون ایله بستر عزیزیم
لایلای دیوم یات آغلادوم زهرانی قاسم
یاتما یارالی ...
گوزدن آخان مرجـانلاری زهرایه سای ویر
قلبیم سینقدی سسلینده باری های ویر
قانلی دوداقوندان منه بیر بوسـه پای ویر
اولسون او بوسه اکبرین احسانی قاسم
یاتما یارالی ...
سینونـده اوخـلار یارهسی کندویه بنزر
چشمان مَستون نـرگس جـادویه بنــزر
قـاشــلارون امّـــا خنجـر هِنـدویه بنــزر
تحت الحمایه ساخلیوب مژگانی قاسم
یاتما یارالی ...
تنـگ ایلـدون میدانــی اَرذل اشقیایـــه
دیـن رســول اللّهــه قانـون ووردی پایه
قرآنــی تضمیــن ایلــدون سـن آیه آیه
پاینــده قانـون ایلـــدی قرآنــی قاسم
یاتما یارالی ...
شاهنشهین اُردوده قلبین غم سیخاندا
فخـر ایلیــر افسرلـری فاتــح چیخانــدا
باشیـم اوجالـدی ازرقـی آتـدان یخانـدا
ای مجتبانـون قهرمـان اصلانـی قاسم
یاتما یارالی ...
استمداد حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
کربلا زمزمه سی - نوازی
آلوبدور دورهمی لشگر منه امداد ایدن یوخدور
اولوبدور پیکـریم پـرپـر منـه امداد ایدن یوخدور
عمو عمو عمو حسین جان
کسیلدی طاقت وصبریم یامان درده دچـار اولـدوم
گـوزل آهـو کیمـی صیّـاد بیرحمـه شـکار اولـدوم
یخلـدوم زینیــدن قانلــی ترابــه زخمــدار اولــدوم
ویـرولاّر نیـزه و خنجـر منـه امداد ایدن یوخدور
یخلدیم قانلی تپراقه یارام چوخ دوشموشم دلدن
عمــو گَـل تـــازه دامــادون قوتــار چنـگال قاتلـدن
اگر سن گلمسـون قورتارمــارام مـولا بو مشکلدن
وجودیم قاندی سرتاسر منه امداد ایدن یوخدور
ائشیتدی خیمهدن شاه جهان سسلندی جان گلدیم
دیمـه بی یـاورم ایتمـه یوزه اشگون روان گلدیم
داخی الدن گیدوبـدور طاقتیم قدی کمان گلدیم
ائشیتدی ناگران سسلر منه امداد ایدن یوخدور
اَسـوب باد ستم بیربیر گُل حق ظلمیله سولسون
منـاده آز قالوبـــدور گوزلــریم القانیلــن دولســون
عمو گَل قویما یرده قانلی نعشیم پایمال اولسون
سنی قانلی گوزوم گوزلر منه امداد ایدن یوخدور
رجز و شهامت حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
کربلا زمزمه سی - ثاقب
ای جماعت قاسـم رزم آور
نورچشم مصطفی وحیدرم
سربازیَم حسینون جانبازیَم حسینون
مفخـر خلقتدی لشگـر ابجدیم جنگـوزه اوزگـه خیاله گلمدیم
اعتلای دیندی عالی مقصدیم فاتحم گر مـن ئولم یا ئولدورم
رهبریم یوخدی او رهبردن صورا یاوریـم یـوخ حَیّ داوردن صورا
نیلــورم دنیانــی اکبـردن صورا فُرقتینـدن سینهسی پـرآذرم
قلب دهری آهیمیلـه دَلمیشم درد وغمدن هاردا من دینجلمیشم
جنگوزه الان زِرَه سیزگلمیشم جـان نثــار مـکتب پیغمبـــــرم
سِنّیم آزدی گرچه عشقون پیریَم شیر هیجا اوغلی جنگون شیریَم
دین اسلامیـن ایتی شمشیریم گلمیشم دهره شجاعت گوسترم
عمرومــون الان دَم حسّاسیـدی
خرمن کفره قـلنجیم داسیدی
چون منه جنگ اورگدن عبّاسیدی مین بِله اشراریدن باک ایتمرم
علی اکبر دگر عمو
دودریا اشک1-غلامرضا سازگار
ثمـــر ریــــاضِ دلـی علـی، دُر فــاطمه، گهــرِ حسن
به رسول، قطعهای از جگر، به حسین، پارهای از بدن
به دو لب عقیق-یمن یمن،به دوطره مشک-ختن ختن
رخ او چـــــراغ بــهشت دل قـــــد او قیـــامت کــــربلا
شهـدا بـــه وادی ســرخ لا، شده خم به عرض ارادتش
سـر و دست و تن سپر بلا، یمِ خون، بهشت شهادتش
مه و سال و هفته و روز وشب، همه لحظههای ولادتش
زده خیمـــه در یـم ســـرخ خـــون، شـده مردِ سنگرِ ابتلا
گـل سـرخ بــاغ محمّـدی، شکفد ز باغ جمال او
صلوات خالق ذوالمنن، بـه خصال او بـه کمال او
بــه بــراق وهـم بگو مپر نرسی به اوج کمال او
کـه گــرفتـه جلوه جلال او ز جلال حضرت کبریا
ثمرِ حسن! که هماره دل به حسینِ فاطمه بستهای
تـــو همــای قله خونی و به دل شکسته نشستهای
به شتاب میروی از حرم تو که بند کفش نبستهای
زرهت بــه تــن شــده پیــرهن، بدنت شده سپر بلا
تــو طــواف دور عمـو کنی، ملکوت گرم طواف تو
نگـه حسین بـه قامت و نگه حسن به مصاف تو
دل عمــه و جگـــر عمـــو شــده شمـع بـزم مصاف تو
که شودخضاب به مقتلت،زحنای خون سر ودست وپا
بــه عمـو و عمــه نظــاره کـن، شـده در قفای تو نوحهگر
دو طرف فرات و دوسو سپه،دولب تو خشک ودو دیده تر
نه به تن زره نه به کف سپر نه به سر کله نه کفن به بر
زره تـــو زخـــم تنـت شــــود ز هجــــوم نیـــزه و تیــرهـــا
تـو شهید عـرصة کربلا، تو حسین را علیاکبری
عمـویت به جای پدر به تو،تو براو به جای برادری
چه شود به پیکر نازکت؟ که میان این همه لشکری
عـلی اکبـرِ دگــرِ عمــو ز چـه رو شـدی ز عمو جدا؟
تو روی به جانب مقتل و، دل یک حرم به قفای تو
سپهنـد منتظـرت ولـی، حــرم است بـزمِ عزای تو
نگهی به «میثم» خسته دل که بوَد قصیده سرای تو
بـه امیـد آنکـه شفیـع او، شوی از کـرم بــه صف جـزا
پراکنده
دو دریا اشک 1- غلامرضا سازگار
گــل من چـرا زخمی از نیش خاری پـــراکنـده در دامـــــن لـالــــه زاری؟
مــرا داغ لبهــای خشک تو بر دل تو بهر چه از چشم خـود اشکباری؟
تنت مثل جوشن شده حلقه حلقه تــو دیـگر نیــازی بـــه جوشن نداری
مـزن اینقدر دست و پا روی دستم قـــرار دل مـــن چـــرا بـــیقــراری؟
تو مــاه بـه خـون خفتهام در زمینی تــو بــاغ خــزان دیــدهام در بهـــاری
شهیــدان نهــادند بـر خاک، صورت تـو سر بر سر دوش من میگـذاری
چگــونه عمـــو زنـــده بـــاشد ببیند تو جان برسر دست او میسپاری؟
همــه آرزوی عمـــویت همین است کــه یـک بــار، یـک ناله از دل بـرآری
چگـــونه عســل از دم تیغ خــوردی کــه خـون از دهان تو گردیده جـاری
خدایت دهد اجر، «میثم» که بـــر ما
ز دل میسرایی، به خون مینگـاری
حضرت قاسم علیه السلام
دو دریا اشک1 - غلامرضا سازگار
ای عمــو پـــاره پــاره شـــد بدنم زرهــم گشتــــه زخــمهـای تنم
منـــم آن یـــوسفـی کــه گردیده بــــدنـم پـــارهتـــر ز پـیــــرهنــم
سیــــــزده ســــــــــال آرزو دارم روی دست تــو دست و پـا بزنم
از دم تیــــغ دوست خــــوردم آب که عسل جـاری است از دهنم
عـــاشقـم عاشقـم عمـــو بگـذار اسبهـــا پــــا نهنـــد بــر بـدنم
بس که خشکیده ازعطش دهنم نیـست یــــارای گفتـــنِ سخنم
آرزوی مـــــــن از ازل ایـــن بــــود که شودزخم وخاک وخون،کفنم
پـــدری کــن بــر ایـــن یتیــم عمو مـــن عــزیـــز بــــرادرت حسنـم
شهد احلی مـن العسل خـوردم به!چه زیباست دست و پازدنم!
«میثم» از سوز دل بسوز به من
مـن گــل بــرگ بــرگ در چـمنـم
یادگار حسن بن علی علیه السلام
یک کربلا عطش
حسین ای همـه عالم فـدای قاسم تو دوبــاره کرده دل من هــوای قاسم تو
دل شکسته وچشم پرآب و قلب کباب شــده است قسـمت من در عـزای قاسم تو
بــه کــربلای تـــو زد آتــش جگر سوزی حــدیث درد و غـــم کـربلای قاسم تو
قســم بته آن تـن خــونین هنوز می آید ز نینــوای دل مـــا نــــوای قـــاسـم تو
چــو یــادگـار حسـن کـرد عـزم قربانگاه شکــوه داد بـه مقتل صفای قاسم تو
کمـر ببست بـه مـردن نبستــه نعلینش به حیرت است ملک ازوفای قاسم تو
ز پــا نشستی و افتـاد شعله بر جگرت چو شد بلند ز میدان صدای قاسم تو
ز داغ اکبـر اگـر سوخت هستی ات اما سپیدموی سرت شدبه پای قاسم تو
نبودوقت عروسی که دشمن ازنی وتیر ببست حجلــه خــونین برای قاسم تو
شمیـم عطــر حسن بر مشام می آمد ز عطر پیکر در خــون شنـای قاسم تو
چو پایمال شد آن جسم پاره پاره ز تیغ گـــرفت رونــق دیــگر منــای قاسم تو
بــرای ســـرمه چشـم ملـک مگر می خواست خداکه خاک شود عضوهای قاسم تو
"مــؤید"م ز تــــو امیـــد کـــــربلا دارم
ز چامه ای که سرودم برای قاسم تو
عشق فوق العاده حضرت قاسم علیه السلام
یک کربلا عطش
عمـو بشتـاب و در بــر گیــر این دلـدادۀ خـود را
نظـر کن قــاسم در خاک و خـون افتادۀ خود را
نمـاز عشـق می خــوانـم مـن و نــام تو تکبیرم
که در محـراب خـون افکنده ام سجـادۀ خـود را
تو را می خـوانم و دانم کـه می آیـی بـه بالینم
عمو چــون دوسـت می دارد بـــرادرزادۀ خود را
ولی قــدری شتـاب آور کـه شـد پامال اعضایم
بیــــا شـــایـد ببینـی عــاشــق آزادۀ خــــود را
شکست از سُمّ اسبان مهاجم استخوان هایم
کـه مجـذوب تـو هـرگـز پـس نگیرد دادۀ خود را
ز جــام بــوسـۀ تــــودیـع مستـم کـردی و اینک
به دیگر بوسه کن هشیار، مست بــادۀ خود را
نبستــم بنـد نعلینــم مــن از شــوق فــداکـاری
نثــارت ســاختم این عشق فوق العاده خود را
"مــؤیـد" را بـــود قــلادۀ عشــق تــو بـر گــردن
مَبُـــر از گـــردنـم مـــولای مــن قلــادۀ خـــود را
گل مدینه
یک کربلا عطش
سلام بادبه ماهی که درمحاق افتاد گـل مدینـــه کـــه در دامــن عـراق افتاد
سلام بـرحسن بن علی و قاسم او کــه بیـن آن پــدر و ایـن پسر فراق افتاد
در آرزوی شهــادت بــرای اذن جهـاد به دست وپای عمویش به اشتیاق افتاد
دریــغ زان گـــل ریحــانــة رسول الله کــه نــاشکفته بـه سـرپنجة نفـاق افتاد
دریغ زان تن صدچاک و زیرسمّ ستور دگــر مخــواه کــه گــویم چه اتفاق افتاد
همین بس است که گویم گسست اعضایش
شکست زیـر سـم اسب، استخــوان هــایش
عطر گلدسته مدینه دارم
یک کربلا عطش
من که عاشق ترین عاشق روی تو هستم
سیــزده سالــه ســربـاز اردوی تــو هستم
شاهد عشق تو به بر گرفتم
حکــم جــانبازی از پدر گرفتم
ای عمو جان حسین، عمو حسین جان
از یتیمــــی و تنـهــــایی ام افـــــزوده داغت
جسم صد چاک من شد گل صد برگ باغت
مدال عشق تو به سینه دارم
عطـــر گلـدستـه مــدینه دارم
ای عمو جان حسین، عمو حسین جان
گل خونین
یک ماه خون گرفته2-غلامرضا سازگار
ای جگــر پـــارۀ امـــام حسن وی ز ســر تا به پا تمام حسن
تیـــرهـا بــر جگــر زده گرهت زخم هــا بـر بـدن شـده زرهت
گـــرگ ها بر تن تو چنگ زدند دلشان سنگ بود وسنگ زدند
ای در آغوش من فتاده ز تاب یک عمو جان بگو دوباره بخواب
جگــر تشنــه ات کبـــابم کرد داغ تـــو مثـــل شمـــع آبم کرد
تو که دریا به چشم من داری موج خــون از چه در دهن داری
گل خـــونین من گلاب شدی پای تا سر زخون خضاب شدی
زخم هایت چو لاله در گلشن بــدنت مثـــل حلقـــة جـــوشن
ای مراکشته دست وپا زدنت جگـــرم پـــاره پـــاره تـــر ز تنت
من عمــوی غــریب تو هستم کـم بزن دست و پا روی دستم
ســورة نــور گشتـــه پیکــر تو آیـــه آیـه است پـــای تا سر تو
نه فقط قلب چاک چاک منی مصحــف پـــاره پــــارة حسنـی
بعــد اکبــر تـــو اکبــرم بـودی بلکــه عبـــاس دیگـــرم بـــودی
خجلــم از لبـــان عطشــــانت جگـــرم ســوخت از عمو جانت
شهدمرگ ازکف اجل خوردی از دم تیــغ هـا عســل خـوردی
بس کــه دلـــدادۀ خـدا بودی بس کـه از خویشتن جدا بودی
تلخــی مــــرگ از دم خنجـــر از عسل گشت بر تو شیرین تر
زخـم تــن آیــه های نور شده پـــایمـــال ســـم ستـــور شده
لالــه بــودی و پـــرپـرت کردند پــاره پــاره، چـــو اکبـرت کردند
لالــة پـــرپــرم، عـــزیــز دلـــم تـا صف محشر از حسن خجلم
نشـــود تـــا ابـــد فـــراموشم قــاسمش داد جان در آغوشم
تا که خیزد شفـا ز خاک رهت
اشـک "میثـم" نثــار قتلگــهت
حضرت قاسم علیه السلام(نوحه)
یک ماه خون گرفته1-غلامرضا سازگار
لاله ی یاســم در چمـن افتـاد
قاسمم زیر دست و پا جان داد
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
صورتش خونین سینه اش پامال
مـرغ روحش زد روی دستـم بال
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
از حــرم رو در قتلگـــه کـــردم
قاسمم جان داد من نگه کردم
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
ناله اش بـر قلبـم شرر می زد
با لب عطشان بال و پر می زد
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
دسته گل های سرخ زهرایی
قاسمم گردیــده تماشــایی
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
در بغـل باغ یاسمـن دارم
یک گل پرپر از حسن دارم
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
بی زره سربــاز شهیــد من
هم شهید من، هم امید من
ای بنی هاشم کشته شد قاسم
جامه خونین
یک ماه خون گرفته1-غلامرضا سازگار
این تن غرقه به خون مصحف پا مال من است
این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است
اِرباً اربا شده مثل علی اکبر، پسرم
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهن است
خونِ سر آب وضو، سنگِ عدو مهر نماز
اشک در دیده و خون جگرش در دهن است
زخم شمشیر کجا، جای سم اسب کجا؟
اسب ها از چه نگفتید که این قلب من است؟
کاش یک بار دگر اسم عمو را می برد
حیف کز خون دو لبش بسته، خموش از سخن است
اشک می ریزم و با دیده ی خود می نگرم
که گلم دستخوش باد خزان در چمن است
سیزده ساله ی من، ماه شب چاردهم
از چه دور بدنت این همه شمشیرزن است
بر تن پاک تو ای حجله نشین یم خون
پیرهن جامه ی خونین شده، خلعت کفن است
بزم دامادی تو دامن صحرای بلاست
خونِ رخساره حنا، شاخه ی گل زخم تن است
میثم آتش به شرار جگرت ریخته اند
آه جانسوز تو سوز دل هر مرد و زن است
حضرت قاسم علیه السلام
یک ماه خون گرفته1-غلامرضا سازگار
ای عســلت از دم شمشیرهـــــا! خنـده زده زخـــم تــو بـــر تیـــرها
زخــم بــدن توشــه، خطــر زاد تــو روز شهـــادت شــب میـــلاد تـــو
دستـه گـل حجلـه ی تـو سنگ ها گشته تنت دستخــوش چنـگ ها
مرگ،عروسی که هم آغوش توست نیشِ ســرِ تیــرِ بـلا نـوش توست
ای زرهــــت پیـــــــرهن نـــــازکت بــــال در آورده تــــن از نــــاوکت
نــرگس مــن نــرگس خــود باز کن جـان عمــو کــم بــه عمـو ناز کن
دیــده بـــه تبخــال لــبت دوختـــم ســوختم و ســوختم و ســوختم
تشنـــه ام از اشــک خــود آبم بـده بـــا دو لـــب تشنــه جوابــم بده
حیــف کــه مــن تــاب ندادم بـه تو ســـوختم و آب نـــدادم بــه تـــو
دفتــر عمــر تــو که شیــرازه ــشد داغ علــی اکبــر مــن تــازه شــد
بـــاده ز صهبـــای اجــل خـورده ای از دم شمشیـر عسـل خـورده ای
تشنــه بـــه دیــدار اجــل می روی قاسـم مـن مـاه عسـل می روی
یــا بــه جنــان بـــا علــی مــرتضی فاطمـه کــرده است تــو را پاگشا
خلــعت خــود کرده کفــن می روی بال زنـان سـوی حسـن مـی روی
نیسـت روا بــا همــه ســـوز درون نیــزه ســر از سینـه ات آرد بـرون
حیف کـــه اوصــاف تـــو نشناختند اسب بــه گلگــون بــدنت تاختنـد
در حق ما ظلم و ستم کسب شد
مرهــم زخــم تــو سُمِ اسب شد
دیدگاهها
سلام با تشکر از زحمات شما... طریقه سبک زمینه ها هم اگه لطف کنین در اختیار کاربران قراردهید
نوحه قاسم ناکام مظلوم گفته ای عموی زارم بزارید ممنون
افزودن دیدگاه جدید