سیره سیاسی ـ اجتماعی امام سجاد(ع)
303
طبق نقل مشهور مورّخین، امام سجاد(ع) در سال 38 هـ ق متولد شده و در سال 94 هـ ق به شهادت رسیده اند. بنابراین، امام سجاد(ع) 2 سال آخر عمر مبارک حضرت علی(ع)، 10 سال دورۀ امامت امام مجتبی(ع) و 11 سال دورۀ امامت سید الشهدا(ع) را درک کرده اند و در ماجرای کربلا سن شریفشان حدود 23 یا 24 سال بوده است.
جوّ حاکم بر دورۀ امامت امام سجاد(ع)
بنی امیه با کشتن امام حسین(ع) به خیال خود، آخرین تیر را به اسلام اصیل زدند و در این اندیشه بودند که با واقعه خونین کربلا، همه چیز به سود آنها پایان یافته است، البته با توجه به جوّی که ساخته بودند، به طور طبیعی نیز چنین به نظر می رسید.
سیاست های بنی امیه
اموی ها برای نابودی اسلام ناب که اسلام اهل بیت(ع) بود، به دنبال چند سیاست کلّی بودند که عبارتند از:
الف) ترور شخصیّت ائمه(ع):
حقیقت این است که هر چه از دروغ و تهمت نسبت به ائمه(ع) دیده می شود، سر نخی در دستگاه اموی دارد.
امویان تا آنجا پیش رفتند که اگر روشنگری های امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) نبود، امام حسین(ع) را به راحتی خارجی معرّفی می کردند و این طور مطرح می شد که خود سبب کشتن خویش گردیده است.
ب) فشار اقتصادی بر شیعه:
در طول دوران حکومت امویان، شیعیان تحت فشار اقتصادی بودند تا نتوانند اعلام موجودیّت کنند. و برای گذران چند روز زندگی، مجبور باشند به دربار آنها روی آورند.
ج) سیاست فرهنگی:
این سیاست دارای دو بعد بود: اول اینکه مردم را در نادانی نگه داشتند و دوم اینکه به تزریق فرهنگ فاسد پرداختند.
به همین جهت در تاریخ می خوانیم: ده نفر از پیر مردهای شام نزد «ابی العباس سفّاح» ـ از بنی عباس ـ قسم یاد کردند که ما تاکنون باور نداشتیم که: پیامبر(ص) خویشاوندی و قومی غیر از بنی امیه داشته باشد.
در بعد دوم هم می بینیم بازرگانان حدیث، دروغ پردازان و تازه مسلمان های اهل کتاب، به ساختن احادیث دروغین پرداختند حتی به دستور دستگاه خلافت اموی، این احادیث در تمام مراکز فرهنگی تدریس می شد.
د) سیاست مشت آهنین و خشونت
این شیوه در تمام دورۀ حکومت اموی ها و مروانی ها بسیار رایج بوده است.
برای نمونه در تاریخ آمده است: «حجاج» در اجرای این سیاست صد و سی هزار نفر را کشت. و هشتاد هزار نفر در زندان حجاج، محبوس بودند.304 و برای این همه خشونت نه فقط شیعه بودن، بلکه اتهام و ظن به آن کافی بود.
پس از به شهادت رساندن امام حسین(ع) و واقعۀ خونین کربلا، بنی امیه بر این اندیشه بودند که به پیروزی رسیده اند و رفتار یزید در روزهای اول پس از واقعه کربلا، به خاطر دستیابی
به هدفی بود که اجدادش موفق نشده بودند به آن برسند. از این روی پس از مشاهدۀ سر مبارک امام حسین(ع) می گوید: «لیت أشیاخی ببدرٍ شهدوا»
بعد از یزید، فرزندش معاویۀ بن یزید به روی کار آمد. برخورد امام سجاد(ع) او را وادار کرد تا بر منبر بگوید: جدّم و پدرم غاصب بودند و من نمی خواهم سیاست غاصبانه آنها را دنبال کنم. ای مردم! من دیگر خلیفه نیتسم. در نتیجه می بینیم مدت خلافتش، چهل روز بیشتر طول نکشیده است. مروانیان دیدند که اگر قدرت را به دست نگیرند، موقعیت را از دست داده اند آنها «مروان بن حکم» را بر سر کار آوردند. حکم کسی است که در زمان پیامبر(ص) تبعید شده بود. اولی و دومی هم او را نپذیرفته بودند. وقتی مروان بر سر کار آمد، طی بخش نامه ای اعلام کرد: هر جا شیعه ای را دیدید، او را دستگیر کنید و جان و مالش را از بین ببرید.305
مدّت خلافت «مروان» چند ماهی بیشتر نبود و پس از آن پسرش «عبدالملک بن مروان» به حکومت رسید.
او بود که «حجاج» را انتخاب کرد و بر سر مسلمانان مسلّط ساخت و حتی تا دم مرگ هم به «ولید» جانشین خود سفارش کرد که «حجاج» را برای حفظ و بقای حکومت خود نگه دارد.
بعد از «عبدالملک»، «ولید بن عبدالملک» به حکومت رسید که به شیوه زشت پیشینیان خود حکومت می کرد.
حال باید بدانیم در چنین جوی امام سجاد(ع) رسالت امامت را بر دوش دارند تا نگذارند چراغ هدایت اسلام خاموش شود. بر همین اساس امام(ع) الهی ترین سیاست را در حفظ و بقای اسلام به کار بردند.
رؤوس سیاست های امام را در سه اصل می توان بیان کرد:
الف: احیای نهضت عاشورا و بهره برداری از آن.
ب: به راه انداختن تشکیلات مخفی علیه حکومت.
ج: کار گستردۀ فرهنگی در پوششی آرام.
سیرۀ امام زین العابدین(ع) در باب احیای نهضت عاشورا
امامت امام سجاد(ع) از عصر روز عاشورا شروع شد و اگر حضرت روز عاشورا برای مصلحت بقاء امامت، بیمار نمی شدند، دشمن در همان عصر عاشورا ایشان را نیز به شهادت می رساند. در تاریخ آمده است، شمر همان شب برای به شهادت رساندن ایشان به سراغ حضرت(ع) رفت، شخصی به نام «حمید بن مسلم» گفت: این بیمار را چرا می کشی؟306
امام سجاد(ع) برای بقاء و احیاء نهضت عاشورا چند برخورد عمده داشته اند:
الف) برخورد با مردم؛
امام سجاد(ع) سه سخنرانی معروف پس از ماجرای عاشورا، در دوۀ اسارت و پس از اسارت دارند (در کوفه، شام، هنگام ورود به مدینه) و در این سه سخنرانی با به کار بستن عالی ترین و اساسی ترین نکات مؤثر در خطابه، به همۀ اهداف خود دست یافتند.
سخنان حضرت، هم اثر مقطعی و هم اثر دراز مدت داشته است. اثر ابتدایی آن ابراز حزن و پشیمانی مخاطبان بود و در دراز مدت ماجرای توابین روی داد که موجد این قیام، سخنرانی های امام سجاد(ع)، حضرت زینب کبری(س) و ام کلثوم(س) بود.
حضرت در مجموعۀ این سخنرانی ها به دنبال چند هدف بوده اند:
1ـ بیان واقعیت ماجرای عاشورا.
2ـ پاشیدن بذر نفرت در قلوب مردم نسبت به بنی امیه.
3ـ معرفی مکتب اهل بیت(ع) (بخصوص در کوفه و شام)
البته حضرت علاوه بر سخنرانی های عمومی، در برخوردهای خصوصی نیز نسبت به آگاه کردن افراد و معرفی نهضت پدر بزرگوارشان کوشیدند.
ب) برخورد با سران اموی
1ـ برخورد با ابن زیاد:
در کاخ دار الاماره عبیدالله، حضرت و اهل بیت را در حال اسارت و به صورت توهین آمیزی وارد کردند. عبیدالله رو به امام سجاد(ع) کرد و گفت: این کیست؟ حضرت فرمود: علی بن الحسین(ع) گفت: آیا خدا او را نکشت؟ فرمودند: من برادری داشتم به نام علی بن الحسین که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: خدا او را کشت. امام(ع) فرمودند: بله خداوند به هنگام مرگ، جان ها را می گیرد. ابن زیاد گفت: آیا تو جرأت می کنی که جوابم را بدهی؟ بعد برای نشان دادن ابهت خیالی خود دستور داد: او را ببرید و گردنش را بزنید. حضرت فرمودند: ای ابن زیاد! آیا ما را به قتل تهدید می کنی؟ آیا نمی دانی که مرگ عادت ما و شهادت افتخار ماست؟307
2ـ برخورد با یزید:
در روایت آمده است «امام سجاد(ع)، را در حالی وارد مجلس یزید کردند که با غل و زنجیر دست هایشان را به سرشان بسته بودند.308 یزید (لعنۀ الله علیه) گفت: سپاس خدای را که پدرت را کشت. امام سجاد(ع) فرمودند: لعنت خدا بر کسی که پدرم را کشت. یزید عصبانی شد و دستور داد گردن امام(ع) را بزنند. امام(ع) فرمودند: اگر بخواهی مرا بکشی، بکش. اما فرزندان پیامبر(ص) دیگر محرمی نخواهند داشت تا به منازلشان برگردند.
این جمله بیانگر حساسیت ویژه ای است که مکتب اهل بیت برای نوامیس قائل است و از اینجا می توان عمق مصیبت و ظلمی که به آنها روا شده است را درک کرد.
ج) برخورد عملی امام سجاد(ع)
از مؤثرترین سیاست های امام(ع) برای احیای نهضت عاشورا همین برخوردهای عملی حضرت می باشد. حضرت در طول دوران امامت خود، پیوسته سوگوار قصّۀ عاشورا بودند. و در این مصیبت آن قدر گریستند که از «بکائین عالم» لقب داده شدند. امام سجاد(ع) به هر بهانه ای و در هر مناسبتی قضیۀ کربلا را یاد آوری می کردند. این برخوردهای عملی امام در کنار بیدارگری های حضرت زینب(س) و سخنرانی های «ام کلثوم»(س) بیداری عمومی مردم کوفه و شام را به دنبال داشت.
در کوفه، بلافاصله موجی از ندامت و پشیمانی پدید آمد و در شام، جوّ آن چنان علیه یزید منقلب شد که طبق قول همۀ مورخین، یزید وادار به عذر خواهی گردید و همۀ گناهان را به گردن «ابن زیاد» انداخت و او را نفرین کرد؛ حتی شهر شام که مردم آن به مخالفت با حضرت علی(ع) مشهور بودند، کاملاً بر ضد یزید متحول شد. تا آنجا که یزید دستور داد بر گرداندن اسراء، مخفیانه و شبانه باشد.309
اولین اثر این بیداری در کاخ یزید پیدا شد و آن کناره گیری پسرش معاویه از خلافت بود، وقتی پس از مرگ یزید به سراغ او رفتند، او بلافاصله پس از نشستن بر مسند خلافت، معاویه و یزید را محکوم کرده و گفت: من شایستگی این دستگاه خلافت را ندارم.310
سیره و نقش امام سجاد(ع) در قیام های مختلف علیه حکومت
در سال های اول بعد از نهضت عاشورا، به سه قیام برخورد می کنیم:
1ـ قیام توابین
2ـ قیام مختار
3ـ قیام مدینه
از برکات قیام خونین امام حسین احیای روح حماسه و شجاعت در امت اسلام بوده است. پس از شهادت حضرت علی(ع) تا زمان شهادت امام حسین(ع) در گوشه و کنار، حرکت های کوتاه مقطعی مثل قیام «حجر بن عدی» در مقابل معاویه ـ دیده می شود. ولی هیچ گاه یک حرکت عمومی در جامعه به وجود نیامده است ممکن است گفته شود: مفاسد و انحرافات نبوده که البته این صد در صد خلاف واقع است زیرا مفاسد و انحرافات بود، اما غیرت دینی بسیار ضعیف و کمرنگ شده بود. برای مردم مهم نبود که چه کسی بر آنها حکومت می کند. فاسد و فاسق و شارب الخمر است یا دیندار و پرهیزگار و... حداقل نتیجۀ قیام عاشورا زنده کردن روح اسلام خواهی بود. به گونه ای که قیام های پس از سید الشهدا(ع)، یکی پس از دیگری، اساس حکومت بنی امیه را بر باد داد.
سیری در قیام توابین
پس از نهضت عاشورا، «ابن زیاد» به «نخیله» بازگشت و به خیال خود پیروزمندانه میدان جنگ را ترک کرد. یک هفته پس از قیام عاشورا سه سخنرانی حماسی و آتشین در کوفه صورت گرفت.
1ـ حضرت سجاد(ع)
2ـ حضرت زینب(س)
3ـ ام کلثوم(س)
این سخنرانی ها بیداری مردم را به دنبال داشت و سبب شد که از همان روز های اول بعد از قیام عاشورا تشکلّهای مخفی جان بگیرد تا از قاتلان امام حسین(ع) انتقام گرفته شود.
قیام علنی توابین در 5 ربیع الاول سال 65 هـ ق شروع شد. ماهیّت این قیام صد در صد الهی بوده است.
برای بررسی نهضت ها سه راه عمده وجود دارد:
1ـ بررسی چهرۀ سران نهضت، اظهارات و اهداف آنها.
2ـ بررسی ویژگی های هوادارن
3ـ بررسی شعارهای آن نهضت
فرمانده این نهضت، «سلیمان بن صرد خزاعی» است که قبل از فتح مکه به اسلام گرویده بود. او بعد از پیامبر(ص) همراه حضرت علی(ع) بود و در تمام جنگ ها ایشان را یاری داد. و از وفاداران به حضرت علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بوده است.
هواداران این قیام نیز هدفی جز گرفتن انتقام خون امام حسین(ع) در سر نمی پروراندند. و دقیقاً همان روحیه ای که در بین یاران امام حسین(ع) دیده می شد، در اینان نیز وجود داشت.
یکی از توابین گفته است: ما وارد این قیام نشدیم مگر به خاطر توبه از گناهان و خون خواهی از سالار شهیدان و فرزندان پیامبر(ص).
شاهد دیگر بر این مدعا آن است که در هیچ جا نیامده که یک نفر از آنها پناهنده شده باشد. حتی در آخرین لحظات جنگ که از جانب دشمن بر ایشان امان نامه آمده بود، آنها امان نامه را پس زدند و نپذیرفتند.
شعارهای این نهضت نیز شبیه شعارهای نهضت کربلا بوده است:
نفی فداکم اذکروا المیثاقا و صابروهم و احذروا النّفاقا
لا کوفۀ نبغی و لا عراقا لا، بل نرید الموت و العتاقا311
جانم به قربان شما ای رزمندگان، پیمانی را که بستید یادآور باشید. مقاومت کنید و از نفاق بترسید. نه کوفه را می خواهیم بگیریم و نه عراق را بلکه می خواهیم در این راه شهید شده از جهنم آزاد شویم.
اینان با لشکریان «ابن زیاد» اطراف شام در محلی به نام «عین الورده» درگیر شدند. مردانه و قهرمانانه جنگیدند. در ساعات آخر، «سلیمان بن صرد»، غلاف شمشیر خود را شکست، پا برهنه وارد میدان شد و گفت: هر که می خواهد توبۀ واقعی کند، وارد جنگ شود.
عاقبت این فرماندۀ رشید، در سن نود و سه سالگی به شهادت رسید.
توقع داشتن یک سند کتبی علنی در رابطه با این قیام ها از جانب امام سجاد(ع) توقّعی بیجاست. چون امام سجاد(ع) آن چنان در مضیقه قرار داشت که در مقابل چشمشان مدینه را قتل عام می کنند. در این شرایط رفت و آمد با انقلابی ها مساوی با کشتن امام سجاد(ع) است. لذا امام(ع) باید با سلاح تقیّه کاری کند که اساس مکتب و تشیع باقی بماند. مورخین نقل کرده اند: همۀ توابین در ابتدای قیام به کربلا آمدند. یک شبانه روز در کربلا ماندند و به شدت گریستند. حتی مورخین اهل سنت می گویند: آن چنان بر قبر سید الشهدا(ع) ازدحام شده بود که از ازدحام بر حجر الاسود هم بیشتر بود. با اشک و گریه از سید الشهداء خداحافظی کردند و پیمان بستند تا آخرین قطرۀ خونشان انتقام خون آن بزرگوار را بگیرند. و حقاً بر عهدشان استوار ماندند و بر سر این پیمان جان باختند.
قیام مختار
مختار از چهره های مورد تأیید ائمه(ع) و علمای بزرگ اسلام بوده است.312
مرحوم علامه امینی(ره) در الغدیر می نویسد: «و قد کبّره و نزّهه العلماء الأعلام» 313 علماء او را بزرگ و منزه شمرده اند.
در موضوع قیام مختار سه محور باید مد نظر قرار گیرد.
الف) شخصیت مختار
مختار دارای ویژگی های خاصّی بوده است:
1) زیرکی و سیاستمداری.
او یک چهرۀ سیاسی ـ مذهبی بود. هم در قیام و هم در حکومت کوتاه مدت یک ساله اش عالی ترین شیوه ها را در جذب مردم به کار برد. او پس از تسلط بر کوفه، بلافاصله اعلام عفو عمومی کرد و گفت: تنها کسانی که در قتل سید الشهداء، اهل بیت(ع) و اصحاب شرکت داشتند در امان نیستند.
2) تقوا.
«إنّه کان فی أیّام خلافته القصیرۀ، صائماً نهاره و کان لسانه بذکر الله ؛ در مدت کوتاه حکومتش روزها روزه می گرفت و زبانش به ذکر خدا بود.314
3) محبت شدید نسبت به اهل بیت(ع)
مجموع برخوردها، عملکرد و سخنان او بیانگر این مطلب است که او عشق وافری به اهل بیت(ع) داشته است.
مختار در سخنانش می گفت: زندگی بر من گوارا نیست مگر اینکه انتقام خون سالار شهیدان(ع) را بگیرم.315
ب) کیفیت قیام
این قیام در سال شصت و شش هجری یعنی پنج سال بعد از قیام امام حسین(ع) از کوفه شروع شد. ابتدا نمایندۀ «ابن زبیر»، «عبدالله بن مطیع» را از کوفه بیرون کرد و خود فرماندار کوفه شد و پس از تسلط بر کوفه در اولین قدم دستور داد که هر کس به هر شکلی در قتل امام حسین(ع) شریک بوده، باید اعدام شود. بیش از دویست و هشتاد نفر از قاتلان سید الشهدا(ع) و شهدای کربلا را اعدام کرد حتی مختار سعی می کرد جنایت کاران آن طور که جنایت کرده اند قصاص شوند.
ج) ارتباط امام سجاد(ع) با قیام مختار
از مطالعاتی که صورت گرفته، یقین حاصل می شود که این قیام به رهبری امام سجاد(ع) بوده است. منتهی شرائط حاکم بر زمان امام(ع) اجازه نمی داده است که ایشان علناً ابراز کنند، در لابلای تاریخ شواهدی بر این مطلب وجود دارد که ما به نمونه هایی اشاره می کنیم:
1ـ انقلابیون کوفه به نزد «محمد بن حنفیه» آمدند و گفتند: مختار قیام کرده و ما را نیز فرا خوانده است. ما نمی دانیم مورد تأیید اهل بیت(ع) هست یا نه؟ «محمد بن حنفیه» گفت: «و أمّا الطّلب... بدمائنا قال لهم: قوموا بنا إلی أمامی وأمامکم علیّ بن الحسین(ع) فلمّا دخل و دخلوا علیه، أخبر خبرهم الّذی جاؤوا لأجله. قال: یا عمّ! لو أنّ عبداً زنجیّاً، تعصّب لنا، أهل البیت، لوجب علی النّاس موازرته و قد ولّیتک هذا الأمر. فاصنع ما شئت. فخرجوا و قد سمعوا کلامه و هم یقولون: إذن لنا زین العابدین و محمد بن الحنفیۀ» 316 اما خونخواهی خانوادۀ ما را اگر می خواهید، برخیزید به نزد امامم و امامتان امام سجاد(ع) برویم. وقتی وارد بر امام(ع) شدند، «محمد بن حنفیه» خبری را که برای آن آمده بودند به امام سجاد(ع) عرض کرد: امام(ع) فرمودند: ای عموا! اگر غلام سیاهپوستی، به خونخواهی ما، مردم را دعوت به قیام کند، بر همۀ مردم واجب است که او را یاری دهند و من تو را در این کار نمایندۀ خود قرار دادم. هر کاری صلاح می دانی انجام بده. پس آنها خارج شدند در حالی که سخنان امام(ع) را شنیده بودند و این چنین می گفتند: امام سجاد(ع) و محمد بن حنفیه به ما اجازه قیام داده اند.317
2ـ مرحوم آیت الله خوئی(ره) هم در کتاب معجم رجال خود می نویسد: روایات ما اثبات می کند که: قیام مختار به دستور مستقیم امام سجاد(ع) بوده است.318
3ـ سومین شاهد برای اثبات تأیید قیام مختار از سوی امام سجاد(ع) پذیرفتن هدایایی بود که مختار برای امام(ع) می فرستاد.
4ـ شاهد چهارم ما، دعایی است که امام سجاد(ع) در حق مختار داشته اند. پس از آنکه مختار، «ابن زیاد» را به درک واصل کرد، سرش را برای «محمد بن حنفیه» فرستاد و او هم برای امام سجاد(ع) برد، در حالی که امام(ع) غذا می خوردند. امام سجاد(ع) فرمودند: الله اکبر! «ابن زیاد» در حال غذا خوردن بود که سر بریدۀ امام حسین(ع) را برای او بردند. خدا خواست که از او این چنین انتقام بگیرد. و این لطف در حق من شد که انتقام خون پدرم را ببینم.319
آنگاه برای مختار چنین دعا کرد:
«الحمدلله الّذی أدرک لی ثاری من أعدائی و جزی المختار خیراً» سپاس خدای را که به من لطف کرد تا انتقام خون شهدا از دشمنان را ببینم و به مختار جزای خیر بدهد.
همین جمله برای تأیید قیام مختار کافی است.
قیام مدینه
یک سال پس از واقعه عاشورا (62 هـ ق) قیام خونینی در مدینه صورت می گیرد. به نظر می رسد که چند عامل منشاء این قیام بوده و در آن نقش اساسی داشته اند:
نفرت از بنی امیه به خاطر شهادت امام حسین(ع)
وجود حضرت زینب(س) در میان اهل مدینه زنده کنندۀ خاطره هاست. او زنی عاقله و فصیح است و همراهانش عزم بر قیام و انتقام دارند. به همین جهت نامه ای از یزید به والی مدینه رسید که بین او و مردم جدایی بینداز و او را تبعید کن.
دیدار هیأت مدنی از دستگاه یزید:
عده ای از بزرگان مدینه به شام رفتند تا به بررسی اوضاع بپردازند. وقتی به شام رسیدند یزید برای عوام فریبی و جلب نظر آنان از آنها پذیرایی کرد و هدایای بسیار زیادی هم به آنها بخشید. ولی آنها وقتی به مدینه بازگشتند، ضمن نقل جریان سفر گفتند: بدترین افراد روی زمین، یزید و اطرافیانش می باشند. او شارب الخمر و فاسق و... است.
این اخبار، مردم مدینه را وادار به قیام کرد. سرانجام مردم به رهبری «عبدالله بن حنظله» قیام کردند.
یزید برای سرکوبی این قیام سراغ پیرمردی آلوده و کج اندیش به نام «مسلم بن عقبه» رفت. جنایت های این فرد خبیث آن قدر زیاد بود که مسلمانان او را «مسرف بن عقبه» نامیدند. این جنایتکار با حکمی بدین مضمون که جان و مال و ناموس مردم مدینه بر تو حلال است از جانب یزید حاکم مدینه شد و به مجرّد ورود به مدینه، دستور قتل عام همگانی صادر کرد. در این ماجرا 1700 نفر از انصار و مهاجرین، 80 نفر از صحابه و ده هزار نفر از سایر مردم، به شهادت رسیدند.
قیام مدینه و موضع امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) به ظاهر در این قیام هیچ نقشی ندارند. حضرت به حرم پیامبر(ص) پناه آوردند و با این شیوۀ خردمندانه، خود و اطرافیانشان در امان ماندند و کسی به آنها آسیبی نرساند.320
اما در هر حال این قیام به رهبری فردی وارسته مثل «عبدالله ابن حنظله غسیل الملائکۀ» و قطعاً با انگیزه ای الهی صورت گرفته است و دلیلی برای محکوم کردن «قیام مدینه یا واقعۀ حره» نمی باشد.
از آنجایی که امام سجاد(ع) در این مقطع حساس و تاریخی، روش تقیه را به کار بسته اند لازم است در این باره به اختصار توضیحی داده شود.
تقیّۀ
بر خلاف آنچه گاهی تصور می شود، تقیّه به معنی «ترس»، «زبونی» و دست برداشتن از قیام برای منافع شخصی نیست، بلکه تقیّه؛ سپری است برای مبارزۀ عمیق تر. چرا که همیشه جنگ ها بر دو نوع گرم و سرد بوده است و تقیّه کنار گذاشتن مبارزۀ علنی و رو کردن به مبارزۀ مخفی می باشد. این روش مختصّ شیعه و از ابتکارات شیعه نمی باشد بلکه همواره سیرۀ عقلای عالم بوده است.
در روایات ما دربارۀ تقیه چنین تعابیری وارد شده است:
«التّقیّۀ جنّۀ المؤمن» 321 تقیه سپر مؤمن است.
«التّقیّۀ حرز المؤمن» 322 تقیه زره مؤمن است.
برخورد امام سجاد(ع) در رابطه با قیام مدینه بیانگر معنی واقعی تقیّه است. اگر امام پا به میدان مبارزه می گذاشتند، با برخوردی خشن تر از واقعه کربلا روبرو می شدند، اگر چه امام از جهاد و مبارزه نمی ترسید ولی به دلیل فراهم نبودن زمینه، بهترین راه برای حفظ اسلام واقعی همین تقیّه است. چرا که خداوند نیز از طریق اسباب طبیعی و سیاست های داهیانه تشیع، امامت و اسلام را حفظ می کند.
سیرۀ امام سجاد(ع) در عرصۀ فرهنگ
یکی از محورهای مهم مبارزۀ حضرت، جهاد فرهنگی و دفاع در برابر تهاجم فرهنگی می باشد و این به دلیل اهمیت مسألۀ فرهنگ است زیرا برای صعود یا سقوط یک جامعه اولین گام و اولین کار، کار فرهنگی است.
اقدامات فرهنگی حضرت در چند بخش صورت گرفته است:
الف) مبارزه در پوشش دعا
با توجه به اینکه در جوّ خفقان نمی توان خیلی صریح صحبت کرد، و امام(ع) هم باید حرفش را بزند و هم جلوی تحریف اسلام را بگیرد، لذا در پوشش دعا وارد مبارزه می شود و دو مجموعۀ گرانبها ارائه می دهند. یکی صحیفۀ سجادیه و دیگر مناجات خمس عشر.
1ـ صحیفۀ سجادیه
صحیفۀ سجادیه حاوی یک دوره معارف توحیدی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی است. و تنها یک کتاب دعا به معنای مصطلح آن نیست، بلکه امام(ع) با زبان دعا، بسیاری از حقایق اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را تشریح فرموده اند.
به عنوان نمونه: در 50 باب آن، 220 بار صلوات بر محمد و آل محمد(ص)، یادآوری شده است. به عبارتی می توان گفت، ترجیع بند دعاهای امام سجاد(ع) صلوات است که با توجّه به جوّ حاکم بر آن روز، بیانگر مبارزۀ شدید سیاسی حضرت بوده است. در شرح نهج البلاغه «ابن ابی الحدید» معتزلی آمده است: برای حجّاج شنیدن کلمۀ (کافر) یا (ذمّی) خیلی بهتر از شنیدن کلمۀ «شیعه» بوده است».323
امام سجاد(ع) در چنین جوّی زندگی می کردند و باید اذعان داشت که صلوات فرستادن در آن روز، کمتر از مبارزه علنی نبوده است و این صلوات ها کاملاً وجهه و رنگ سیاسی داشته است.
زمانی که دشمنان در صدد بودند تا تمام مفاهیم اسلامی را واژگون نمایند، کتاب «صحیفه سجادیه» چون سدّی محکم در برابر آنها قرار داشت. دعاهای این کتاب تماماً به صورت علنی مطرح شده است و تودۀ مردم در جریان آن قرار داشتند. این دعاها در محافل عمومی و نمازهای جمعه مطرح می شده است.
2ـ مناجات خمسۀ عشر
حضرت برای ارائه چهرۀ صحیح عرفان و روابط معنوی انسان با خدای متعال این مجموعه را بیان فرمودند. این مناجات که شامل 15 دعا می باشد و در مفاتیح آمده است، یک دوره کامل عرفان اسلامی است که رابطۀ انسان با خدای مهربان را به خوبی ترسیم می کند و اوج عشق بنده به خداوند را به نمایش می گذارد.
3ـ رسالۀ حقوق
سومین مجموعه ای که حضرت در راستای مبارزات فرهنگی ارائه نموده اند، رسالۀ حقوق است.324 حق خدای تعالی بر انسان سرآغاز این رساله است. بعد حضرت به بیان حق اعضاء بر انسان پرداخته اند. رعایت حقوق اعضاء و توجه به نقش آنها در هنجارهای مختلف اخلاقی و اجتماعی و اصلاح روابط انسانی، در این رساله نمایان است.
بخش دیگر این رساله درباره «حقوق افعال» است. مانند حق نماز، روزه، حج و... از آنجا که هر عملی تعهد ویژه ای را از عامل خود می طلبد، می توان گفت که این حقوق در تمامی کارهای انسان جریان دارد و داشتن تعهد همه جانبه، شاخصی تعیین کننده در ارزیابی فرد و جامعه می باشد.
سپس امام(ع) صاحبان حقوق را نام برده است. حقوق سیاسی، خویشاوندی، دوستی، شهروندی، شرکای مالی، زیر دستان، بزرگترها، و کوچکترها و... در کل تمامی حقوق را در منشوری جامع و طیفی متنوع و گسترده بیان نموده است.
ب) تفسیر زلال وحی
یکی از تلاش های علمی فرهنگی امام سجاد(ع) تفسیر قرآن است آن هم در زمانی که تفسیر به رأی از جانب خلفا به شدت و گستردگی هر چه تمام تر صورت می گرفت در این گونه تفسیر، قرآن حربه ای برای تبرئۀ خلفاء و وابستگان به دستگاه خلافت بود.
ائمه اطهار این پاسداران حریم قرآن در برابر این تهاجم هم با صلابت ایستادند. به عنوان مثال: در کتاب روضۀ کافی آمده است: «زید شحّام» نقل می کند که قتاده ـ از اهل بصره ـ وارد بر امام باقر(ع) شد. امام(ع) فرمودند: ای قتاده! تو فقیه اهل بصره هستی؟ عرض کرد: این طور می گویند. فرمودند: به من خبر رسیده است که تو تفسیر قرآن هم می گویی؟ عرض کرد: بله. امام(ع) فرمودند: با علم تفسیر می کنی یا با جهل؟ عرض کرد: با علم تفسیر می گویم. حضرت فرمودند: اگر با علم به قرآن تفسیر می کنی مرحبا بر تو که اهل آن هستی. سپس از او سؤالی کردند و او پاسخ اشتباهی داد. آن گاه امام(ع) فرمودند: وای بر تو ای قتاده! اگر قرآن را تفسیر به رأی می کنی، خود و اطرافیانت را نابود کرده و بدبخت شده ای. و اگر تفسیر را از قول دیگران بیان می کنی، خود و اطرافیانت را نابود کرده ای. وای بر تو! تو باید قرآن را از کسی یاد بگیری که مخاطب قرآن است325 (یعنی اهل بیت(ع))
«چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.»
در روایتی از امام سجاد(ع) آمده است که «ذوی القربی» در آیات قرآن ما هستیم. آنها که «ام سلمه» را هم جزء «ذوی القربی» محسوب می کنند منحرف هستند.326
ج) مبارزه برای آزادی بردگان
از جملۀ سنّت های سوء باقی مانده از دوران خلیفه دوم مسأله تبعیض بین موالی و غیر موالی، خصوصاً بین اعراب و غیر اعراب بود. در زمان خلفا این فاصلۀ طبقاتی به اوج رسید. همین تبعیضات سبب خشم و نارضایتی بردگان به عنوان بخش عظیمی از مردم شده بود لذا از تاکتیک های سیاسی مختار این بود که موالی را به استخدام حکومت خود درآورد. اینها کسانی بودند که سرشار از نفرت خلفاء بودند.
امام سجاد(ع) در این زمینه هم به عنوان یک حرکت مبارزاتی پیوسته بردگان را می خریدند و آزاد می کردند. موالی و بردگان هم به امام سجاد(ع) عشق می ورزیدند و از اسائه ادب نسبت به حضرت جلوگیری می کردند.
د) مبارزه با تهاجم فرهنگی
برای روشن شدن ابعاد نقش فرهنگی امام به چند جلوه از جلوه های فساد فرهنگی دوران امامت حضرت اشاره می شود:
مسأله دنیاگرائی:
دنیا گرایی، روی آوردن به رفاه، و به طور خلاصه گسترش فساد در سطح جامعه است. ابتدا به صحنه ای از مدینه توجه کنید:
در مدینه، کنار قبر پیامبر اسلام(ص) به نام دستگاه خلافت مسلمین، مجالسی آلوده به لهو و لعب ترتیب می دادند که آنچه در آن مجالس به وفور یافت می شد، صحنه های آواز و رقص بوده است. آن چنان عیاشی رونق یافته که از منکر بودن خارج شده بود و عالم و عابدی آن را نهی نمی کرد.
چندین عامل در به وجود آمدن چنین جوی نقش داشته است که اولین و مهم ترین آن خود خلفای فاسد بوده اند. و امام سجاد(ع) در چنین فضایی به زنده کردن آداب اسلام و جو معنویت پرداختند و در دعاهای خود به قله های بلند زهد و دوری از دنیا و... اشاره می کنند.
هـ ) مبارزه با جریانات فاسد علمی ـ فرهنگی
غلوّ و غلات:
یکی از جریانات فاسد فرهنگی که حضرت با آن مواجه است، جریان غلات است.
در اینجا چند بحث مطرح است:
غلوّ به این معناست که: بنده ای را در حدّ ربوبیت بالا ببرند. مثلاً العیاذ بالله پیامبر(ص) یا ائمه(ع) را در حدّ خدا بالا ببرند. و صفات خدائی را برای آنها اثبات کنند.
ریشه غلوّ در چیست؟
بی تردید در هر جریان سیاسی ـ فرهنگی فاسدی باید دست یا دست های خائنی در کار باشد و بعید نیست که یهودی ها در پیدایش این جریان به طور نامرئی دست داشته باشند. البته نادانی، کوته فکری، بیخبری مردم نیز در پیشرفت آن بسیار مؤثر بوده است.
نکته ای که باید خیلی به آن توجه کرد این است که جریان غلوّ در یک مکتب، بسیار مهم و خطرناک است. زیرا هر مکتبی را از دو راه می توان کوبید، یکی از راه مخالفت و دیگر با دفاع بد از آن مکتب. شیوۀ دوم در طول تاریخ به پیکرۀ اسلام ضربات بسیاری زده است و به مراتب کاراتر از شیوۀ اول بوده است.
لذا در مکتب اهل بیت به شیوه های مختلفی با غلوّ برخورد شده است که به جهت ضیق فرصت، در این مقال به رؤوس آن شاره می کنیم.
1ـ تأکید بر ضدیت غلوّ با نصوص صریح دین اسلام؛ علی(ع) می فرمایند: «بنی الکفر علی أربع... و الغلوّ» 327 کفر بر چهار پایه بنا شده است که یکی از آنها غلو می باشد.
2ـ مبارزه با رهبران غلات؛
3ـ بستن راه نفوذ علمی بر غلات؛ امام صادق(ع) فرموده است: «لا تقبلوا علینا حدیاثً إلاّ ما وافق القرآن و السنّۀ» 328 هیچ روایتی را بر ما قبول نکنید مگر اینکه موافق قرآن و سنت نبوی باشد.
4ـ منع از نزدیک شدن به غلات؛ امام صادق(ع): «احذروا علی شبابکم الغلاۀ» 329 جوانانتان را از غلات دور دارید.
قیاس
دومین جریان فاسد فرهنگی در زمان امام سجاد(ع) مسألۀ قیاس است.
قیاس در لغت به دو معنی به کار رفته است: 1ـ سنجش و اندازه گیری، 2ـ مساوات و برابری، البته معنای اول شایع تر است و مقیاس هم به معنی وسیلۀ اندازه گیری می باشد. قیاس در اصطلاح بدین معناست: هرگاه بین دو موضوع شباهتی وجود داشته باشد و حکم یکی از آنها در شرع معلوم باشد، مقایسه کردن این دو موضوع با یکدیگر و اثبات حکم معلوم بر موضوع مجهول را قیاس می گویند.
بنابراین قیاس اصطلاحی به معنی دوم نزدیک تر است.330
چنین قیاسی در مکتب اهل بیت(ع) باطل است و آن بدین جهت است که اولاً قوانین تشریعی، ارتباط تنگاتنگی با مشرّع دارد و تا قانون گذار حکمی را قانون قرار ندهد، آن حکم، قانون نمی شود و قابل اجرا نیست. و ثانیاً ملاک احکام به دست ما نیست. چون احکام بر مبنای مفاسد و مصالح است و اینکه مفسده و مصلحت در کدام موضوع می باشد و به چه مقدار؟ تا خداوند از زبان اصفیائش بیان نکند مردم قادر به درک آن نیستند. بر این اساس «قیاس» از دیدگاه ائمه(ع) اعتبار شرعی ندارد.
تاریخچه قیاس
این جریان خطرناک بلافاصله بعد از رحلت پیامبر(ص) شروع شد و به تدریج شتاب گرفت و اجتهاد به رأی گسترش یافت. این روند در زمان معاویه بالا می گیرد. در زمان یزید بیشتر می شود و در زمان خلفای مروانی به اوج خود می رسد تا اینکه در زمان امام صادق(ع) تحریف محتوائی مکتب مطرح می شود. البته باید قبول کرد که متأسفانه در این زمینه در حدّ زیادی هم موفّق بوده اند.
اولین گام در تحریف مکتب، تحریف امامت است. حضرت علی(ع) و سایر ائمه(ع) به شدیدترین شکل در مقابل قیاس ایستادند و به روشنگری و راهنمایی پرداختند. گاهی با برخورد محتوایی و گوشزد کردن موارد اشتباه آنان، گاهی برخورد با پرچمداران این روش، و گاهی با هشدار به یاران خود و دور کردن آنان از این مهلکۀ خطرناک.
وـ فقه ناب
حرکت دیگر فرهنگی امام سجاد(ع) بیان فقه صحیح بوده است. همان فقهی که خلفا مصرّ بر نابودی آن بودند. اسلام، مدیون فقه است که فلسفۀ عملی دین می باشد. و لذا تحریف و تحقیر فقاهت، تحریف کردن اسلام اصیل است. مثلاً تحریفاتی که در نحوۀ انجام نماز صورت گرفته خود نمونۀ عملی حمله به فقه است. آنان می خواستند سنت پیامبر و فقه اسلامی را نابود کنند. ولی خاندان عصمت و طهارت با افشاگری ها و تبیین قفه ناب نبوی همچون سدی محکم در برابر آنها ایستاده اند لذا در سخن جامعی امام سجاد(ع) می فرماید: «وضع الرّجل احدی یدیه علی الأخری فی الصلاۀ عملٌ و لیس بالصّلاۀ» کسی که دست بر سینه نماز بخواند، عمل کثیر است و عمل کثیر مبطل نماز است.331
امام سجاد(ع) و هنر متعهد
آخرین حرکت فرهنگی امام(ع) ـ که در این مقال به آن اشاره می شود ـ تشویق از هنر متعّهد است. در زمان امام سجاد(ع) «شعر» زبان گویای هنر بود و خلفای فاسد، شعرای حاذق و ماهر را به دربار خود فرا می خواندند و با پول های فراوانی آنها را می خریدند. گاهی سرودن دو بیت شعر، بهائی برابر با خرج تمام زندگی شاعر را داشت.
و از طرف مقابل، امامان(ع) هم اصرار در بها دادن به شعرای متعهّد داشتند و به آنها ارزش می دادند. در این میان امام سجاد(ع) دو شاعر شیعی را فوق العاده مورد تکریم قرار دادند که یکی فرزدق و دیگری کمیت است.332
کمیت بن زیاد اسدی
این شاعر برای امام سجاد(ع) شعر سرود و امام(ع) مبلغ قابل توجهی برای او فرستاد، کمیت عرض کرد، پول نمی خواهم ولی خواهش می کنم یکی از پیراهن هایی را که با بدن مبارکتان تماس داشته است، به من هدیه کنید. امام(ع) تعدادی از لباس هایشان را به کمیت بخشیدند و در حق او دعا کردند.333
تأسیس حوزۀ علمیّه
گستردگی فتوحات در زمان بی امیه، علاوه بر گسترش سرزمین، هجوم فرهنگی و اختلاط فرهنگی را نیز به همراه داشت و امام سجاد(ع) برای مبارزه با این تهاجم فرهنگی، به تأسیس و بنای حوزۀ علمیه پرداختند که زیر بنای حوزه های علمیّه امام باقر و امام صادق(ع) شد.334
امام سجاد(ع) ترغیب زیادی به علم داشتند و مخصوصاً طلاب جوان را بسیار مورد تکریم قرار می دادند.
امام باقر(ع) فرمودند: پدرم وقتی به جوانانی که در طلب علم بودند می نگریستند آنها را به سوی خود فرا می خواندند و می فرمودند که: آفرین بر شما! اگر امروز شما اعضای کوچک خانواده هستید، فردا از بزرگان آینده خواهید شد.
وقتی زمینۀ طلب علم فراهم شد، امام سجاد(ع) به جبهۀ مبارزاتی خود ابعاد تازه ای داده و در آن زمان خفقانی اقدام به تشکیل حوزۀ علمیه می کنند و شاگردان بزرگی را به عالم اسلام و تشیع تحویل می دهند که از آن جمله «ابو حمزه ثمالی» می باشد درباره او نوشته اند: «کان من أبرز علماء عصره فی الحدیث و الفقه و علوم اللّغۀ» . از برجسته ترین دانشمندان دوران خود در علوم حدیث، فقه و لغت بود.
از شاگردان دیگر این مکتب «أبان بن تغلب» است. او شاگرد ممتاز این مکتب، و از چهره های پر افتخار شیعه است. به حدی که امام باقر(ع) به او دستور می دهند: ای أبان! در مسجد بنشین و فقه بگو که من دوست دارم در میان شیعیانم افرادی مثل تو باشند. «ابان بن تغلب» سی هزار حدیث در مکتب اهل بیت(ع) نقل کرده است.
امام صادق(ع) وقتی خبر فوت «أبان» را شنیدند، فرمودند: «لقد أوجع قلبی موت أبان ؛ مرگ أبان مرا آزرده کرد.
بنابراین بنای حوزۀ علمیه شیعه در زمان امام سجاد بود که تداوم آن در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) دیده می شود و در آن دوران گسترش می یابد.
خاتمه
در پایان بحث سیرۀ امام سجاد(ع) لازم است که به نکته ای اشاره شود:
و آن اینکه: از جملۀ مسائل مهم در سیرۀ سیاسی امام سجاد(ع)، نقش انگشتر امام(ع) است. در روایتی آمده است که بر انگشتری امام سجاد(ع) نوشته شده:
«خزی و شقی قاتل الحسین» بدبخت و خوار شد، قاتل امام حسین(ع).335
در روایت دیگری در بحار الانوار آمده است که امام سجاد(ع) انگشتر پدرش (امام حسین(ع)) را بدست می کردند.
انگشترهای ائمه(ع) معمولی نبودند بلکه نقشی همچون شعار را بازی می کردند. مثلاً حضرت علی(ع) قبل از خلافت بر انگشترشان حکّ شده است: «الملک لله» ولی پس از خلیفه شدن می نویسند: «الملک لله الواحد القهار» . پس از صلح با شامیان، شعار انگشترشان تغییر می کند. و می توان بی تردید گفت که این نقش ها از روی حساب انجام می گرفته و نباید فقط به دید استحباب به آنها نگریست بلکه این نقش ها بار سیاسی داشتند.
و جالب اینکه همۀ ائمه(ع) اصرار داشتند که انگشتر پدرشان، مخصوصاً انگشتر امام حسین را در دست داشته باشند.336
در پایان با تبرک به آخرین گفتار آن حضرت ـ که ره توشۀ همۀ ما باید باشد ـ این گفتار را خاتمه می دهیم. قال ابو جعفر عن ابیه(ع) «اصبر علی الحقّ و أن کان مرّاً یوفّقک الله» 337 امام باقر(ع) می فرماید: وقتی مرگ، پدرم را در بر گرفت مرا به سینه اش چسباند و فرمود: فرزندم بر حق صبر داشته باشد اگر چه تلخ باشد که خداوند تو را مأجور خواهد کرد.
303 مقاله حاضر بخشی از درسهای سیره استاد سید احمد خاتمی است که از نوار پیاده شده است.
304. حیاۀ الامام زین العابدین، ج 2، ص 350 تا 352.
305. حیاۀ الامام زین العابدین، ج 2، ص 348.
306 حیاۀ الامام زین العابدین، ج 1، ص 165.
307. بحار الانوار، ج 45، ص 120 ـ 117.
308. مقیداً مغلولاً، با غل و زنجیر، حضرت را بسته بودند و غل، زنجیری است که دستها و سر را با هم می بندد.
309. حیاۀ الامام زین العابدین، ج 1، ص 181.
310. همان مآخذ، ص 343.
311. بحار الانوار، ج 45، ص 362.
312. در کتب رجالی شیعه مثل: تنقیح المقال: مامقانی، از مختار بسیار سخن گفته و او را تأیید کرده اند.
313. ج 2، ص 343.
314. حیاۀ الامام زین العابدین، پایان جلد دوم.
315. کامل، ابن اثیر، ج 4، ص 239.
316. بحار، ج 45، ص 365.
317. بحار الانوار، ج 45، ص 365.
318. معجم رجال الحدیث، آیت الله خوئی، ج 18، ص 101.
319. بحار الانوار، ج 45، ص 344.
320. کامل ابن اثیر، حوادث سال 62 هـ ق، ج 4، تاریخ طبری، ج 7، حوادث سال 62 هـ ق، مروج الذهب، حوادث سال 62 هـ ق.
321. وسائل الشیعه، ج 11، ص 461.
322. وسائل الشیعه، ج 11، ص 465.
323. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 44.
324. این رساله، اگر چه در قالب دعا نمی باشد ولی از آنجا که اثری گران سنگ در عرصۀ معرفتی و فرهنگی می باشد، به معرفی اجمالی آن می پردازیم.
325. روضه کافی، ج 8، ص 311، حدیث 488.
326. احکام القرآن، جساس، ج 3، ص 475.
327. بحار، ج 25، ص 265.
328. تاریخ الامامیه، ص 126.
329. بحار، ج 25، ص 265.
330. مبانی استنباط حقوق اسلامی، دکتر ابوالحسن محمدی، ص 187، چاپ ششم، انتشارات دانشگاه تهران، با تلخیص.
331. وسائل الشیعه، ج 4، ص 264.
332. بحار، ج 46، ارشاد، شیخ مفید، ص 290، مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 306.
333. ملحقات احقاق الحق، ج 12، ص 61.
334. در کتاب حیاۀ زین العابدین، نام 164 نفر از شاگردان مکتب امام سجاد(ع) آمده است.
335. معجم المفهرس بحار الانوار، ج 10، ص 646.
336. کتاب مجموعۀ الآثار، اولین کنگرۀ امام رضا(ع)، مجموعه مقالات عربی، ص 327 ـ 286.
337. وسائل الشیعه، ج 11، ص 188، حدیث 8.
پیوست | حجم |
---|---|
سیره سیاسی ـ اجتماعی امام سجاد(ع) | 311.19 کیلوبایت |
افزودن دیدگاه جدید