نگاهی به جایگاه جوانان در سیره نبوی(ص)
كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، جايگاه جوانان، سيره نبوي(ص)
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
از امتیازات و شاخصههای دوران جوانی، داشتن روحیهای لطیف، جسمی قوی و قلبی سالم و سرزنده است. قلوب مستعد و بیآلایش جوانان که متأثر از پاکی و طهارت روح، صفای باطن و قریبالعهد بودن به خداوند سبحان است در طول اعصار، همواره با خطرات و تهدیداتی روبرو بوده است از اینرو انبیاء و اولیای الهی کوشیدهاند تا با شناساندن عوامل انحراف و تبیین خطرات پیشرو و بیان بایستهها و شایستههای این ایام به جوانان، آنان را در حفظ سرمایههای ایام جوانی یاری رسانده از گزند عناصر فرصتطلب و سودجویی که کوشیدهاند تا با انحراف جوانان، زمینه را برای بهرهگیری هر چه بیشتر از این ارزندهترین ذخائر و سرمایههای جوامع انسانی فراهم آورده راه را برای سودجوییها و کامیابیهای شخصی خود فراهم آوردند، محفوظ دارند. پیامبران الهی تلاش کردند تا با هدایت و پرورش صحیح و کارآمد نیروها و استعدادهای ایام جوانی، آن را در مجرای حقیقی و درست آن یعنی عبودیت و بندگی خداوند قرار دهند تا با پیمودن این راه، فرد به سعادت دنیا و آخرت نائل آید.
توجه به جوان و جوانی در کلام رسول خدا(ص)
نعمت بزرگ جوانی و توجه دادن مردم به این سرمایه عظیم الهی، همچون دیگر انبیای عظام الهی، در سیره و کلام نبی اکرم(ص) نیز از جلوه و جایگاه خاصی برخوردار بود. در احادیث و روایات بسیاری که از رسول خدا(ص) بدست ما رسیده مسلمانان به مغتنم شمردن ایام جوانی توصیه شده قدر دانستن آن پیش از فرا رسیدن پیری مورد تأکید فراوان گرفته است.[1] حضرت(ص) جوانی را از نعمات و موهبتهای بزرگی برشمردند که انسانها در روز قیامت، از نحوه و چگونگی استفاده از آن مورد بازخواست و پرسش قرار خواهند گرفت.[2] از اینرو جهت بهرهمندی هرچه بیشتر مسلمانان از ایام پر شور و نشاط جوانی رسول خدا(ص) بایستهها و شایستههایی را برای یک جوان تبیین و بیان نمودند که در احادیث و روایاتی که از ایشان بدست ما رسیده است به برخی از این موارد اشاره شده است:
1- خودسازى
از بایستهها و شایستههای ایام جوانی که در کلام رسول خدا(ص) بدان پرداخته شده است، خودسازی و پرداختن به امور معنوی است. جوانی بهترین فرصت برای خودسازی و کسب درجات عالی معرفتی است. از این رو حضرت(ص) پرداختن به عبادت و بندگی خداوند و اجتناب از گناهان را برای تمامی مردم و به ویژه برای جوانان امری مهم و لازم برشمردند و روایاتی را در باب اهمیت پرداختن به عبادت در ایام جوانی و نیز ترک محرمات و توبه و انابه به سوی خداوند متعال در ایام جوانی بیان فرمودند:
الف: اهتمام به عبادت
در احادیث رسول خدا(ص) جوانى را که جوانىاش را در راه بندگی خدا سپرى کند، مورد علاقه خداوند متعال، عنوان شده[3] و از قول خداوند عزوجل مىفرمایند: "جوانی که به قضا و قدرم معتقد است و به کتابم [و احکام آن] خشنود، و به آن چه روزىاش کردهام قانع، و به خاطر من از خواستههاى نفسش میبرد، مانند یکى از فرشتگان من است".[4] ایشان همچنین برترى جوان عبادتپیشهاى که در جوانی به عبادت رو آورده، بر پیرى که در کهن سالى به عبادت رو آورده، مانند برترى پیامبران بر دیگر مردمان دانسته[5] فرمودند: «خداوند بزرگ به جوان عابد، نزد فرشتگان افتخار میکند، در حالی که میفرماید: بندهام را بنگرید که برای من، از خواستههای نفس خود چشم پوشی کرده است.»[6]
پیامبر خدا(ص) بهترینِ امّت خود را، کسى دانستند که جوانىاش را در فرمانبرى از خداوند سپرى کند و خود را از خوشىهاى دنیا وا گیرد و شیفته آخرت باشد سپس ادامه دادند و فرمودند: «به راستى که پاداش او نزد خداوند، برترین جایگاه بهشت است.»[7] حضرت(ص) مرد یا زنى که جوانىاش را در راهى جز طاعت خدا صرف کرده باشد را دیوانه حقیقی خواندند.[8]
ایشان همچنین در سفارشات خود به ابوذر غفاری فرمودند: «اى ابوذر! هیچ جوانى نیست که دنیا و خوشىاش را به خاطر خداوند، کنار نهد و جوانىاش را در راه بندگى خدا سپرى کند، مگر آن که خداوند، به وى پاداش هفتاد و دو صدّیق مىبخشد.»[9]
پیامبر خدا(ص) حکمت را از ثمرات عبادت در ایام جوانی بیان کردند و فرمودند: «کسى که در جوانى، به خوبی بندگى خدا کند، خداوند در پیرى به وى حکمت مىآموزد هم چنان که خداى متعال مىفرماید: "و چون [موسى] به رشد و کمال خویش رسید، به او حکمت و دانش عطا کردیم"[10] و در ادامه آیه مىفرماید: "و نیکوکاران را چنین پاداش مىدهیم".» [11]
ب: توبه
توبه از گناهان و اشتباهات گذشته برای تمامی افراد در هر سن و موقعیتی که باشند امری است نیکو، اما زیبایی آن زمانی به نهایت میرسد که جوانی، رو به درگاه الهی آورد و از امور ناشایستی که مرتکب آن شده توبه نماید. در احادیث و روایات رسول خدا(ص) یکی از زیباترین امور در ایام جوانی، توبه از گناهان عنوان شده[12] و آمده است: «خداوند جوان توبه کار را دوست دارد»[13] و «هیچ چیز نزد خداوند متعال، محبوبتر از جوان توبهکننده نیست.»[14]
2- وقار و پختگی
از آفتهای شایع دوران جوانی سبکسری و خیره سری است.[15] این نقیصه که از احساسات پر شور و نشاط ایام جوانی و بهره نجستن کامل جوانان از قوه عاقلهشان نشأت میگیرد از عیوب و مشکلات بزرگی است که میتواند علاوه بر بروز و ظهور برخی مشکلات، لطماتی را به شخصیت جوانان وارد آورده اثرات سوء و مخربی را در آنان ایجاد نماید. پیامبر اکرم(ص) نیز ضمن ابراز ناخرسندی از این عمل، وقار و پختگی را شایسته و بایسته جوان مسلمان دانستند و فرمودند: «بهترین جوانانِ شما، آن است که رفتار پیران پیش گیرد و خود را با هیئت(وقار) بزرگسالان بیارایند ....»[16] ایشان جوانى را که سبک سرى نمىکند، را کسی دانستند که تحسین خداوند متعال را نسبت به خود، بر مىانگیزد.[17]
3- تعلیم و آموزش
پرداختن به علوم و معارف دین از سوی جوانان نیز از دیگر مواردی است که مورد تأکید بسیار پیامبر خدا(ص) قرار گرفته است. آن حضرت(ص) آموختن در جوانى را مانند نقش بر سنگ دانستند.[18] پیامبر(ص) همچنین فرمودند: «هر که قرآن را در جوانىاش فرا گیرد، با گوشت و خونش عجین مىگردد.»[19]
4/1 کار و کوشش
پرداختن به کار و کوشش و اجتناب از بیکاری و کسالت نیز از دیگر مواردی است که در احادیث رسول خدا(ص) از آن تحت عنوان بایستهها و شایستههای هر انسانی بخصوص برای جوانان یاد شده است. از جمله این روایات حدیثی است که در آن آمده: روزى پیامبر(ص)، در میان یاران خود نشسته بود. چشمش به جوانى چالاک و نیرومند افتاد که از پگاه، کار مىکرد. یاران گفتند: واى بر او! چه مىشد اگر جوانى و چالاکىاش در راه خدا مىبود؟ پیامبر(ص) فرمود: "چنین مگویید. اگر او براى خود تلاش مىکند تا خود را از مردم، بىنیاز کند و نزد آنان دست دراز نکند، در راه خدا کار مىکند. اگر براى پدر و مادرِ ناتوان و یا فرزندان ناتوان خویش تلاش مىکند تا آنان را بىنیاز سازد و زندگىشان را اداره کند، [باز هم] کار او در راه خداست؛ ولى اگر براى ثروتاندوزى و فخرفروشى تلاش مىکند، کار او در راه شیطان است".[20] - [21]
5/1ازدواج
ازدواج و تشکیل خانواده نیز از دیگر مواردی است که در سخنان پیامبر اکرم(ص) از شایستهها و بایستههای یک جوان عنوان گردیده و بدان سفارش شده است. ایشان ازدواج را باعث مصون نگه داشتن دو سوم دین شخص از دستبرد شیطان بیان کردند و فرمودند: هر جوانى که در سنّ کم ازدواج کند، شیطانش، فریاد بر مىآورد که: "واى بر من، واى بر من! دو سوم دینش را از دستبرد من، مصون نگه داشت". پس بنده در یک سومِ باقى مانده، تقواى الهى پیشه سازد.[22] حضرت(ص) به جوانان توصیه فرمودند که: «یا معشر الشّباب من استطاع منکم الباءة فلیتزوّج فإنّه أغضّ للبصر و أحصن للفرج، و من لم یستطع فعلیه بالصّوم فإنّه له وجاء؛ اى گروه جوانان، هر کس از شما که از وضعیت زندگانى خوبى برخوردار باشد باید که ازدواج کند، چرا که آن بهترین فرو پوشاننده چشمها و بهترین محافظ برای شرمگاه [عفت و پاکدامنی] است و هر آن کس که از این توانایى برخوردار نیست، بر اوست که روزه گیرد، چرا که روزه، مهارِ شهوت است.[23]
توجه به جوان و جوانی در سیره رسول خدا(ص)
1- توجه به روحیات جوان
توجه به روحیات لطیف و حساس جوانان و احترام به افکار، منویات و خواستههای آنان از جمله اموری بود که رسول خدا(ص) در برخورد با جوانان آن را رعایت میفرمود. رسول خدا(ص) با جوانان آن چنان ارتباط عاطفیای برقرار کرده بود که آنان بیهیچ واهمهای با حضرت(ص) به صحبت برمیخاسته حتی اعمال زشتی را که انجام داده یا قصد انجام آن را داشتند را با ایشان در میان میگذاشتند نقل شده: «که جوانى نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: اى پیامبر خدا(ص)! اجازه بده زنا کنم! مردم به سویش هجوم آوردند و آزارش دادند و گفتند: ساکت شو! پیامبر خدا [به او] فرمود:" نزدیک بیا".
جوان به پیامبر(ص) نزدیک شد و نشست. پیامبر(ص) پرسید: "آیا این عمل را براى مادرت مىپسندى؟".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم این عمل را براى مادران خود نمىپسندند".
[سپس] فرمود: "آیا این عمل را براى دخترت مىپسندى؟".
جوان گفت: نه به خدا، اى پیامبر خدا(ص)، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم این عمل را براى دختران خود نمىپسندند".
[سپس] فرمود: "آیا این عمل را براى خواهرت مىپسندى؟".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم این عمل را براى خواهران خود نمىپسندند".
آن گاه فرمود: "آیا این عمل را براى عمّهات مىپسندى؟".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم آن را براى عمّههاى خود، روا نمىدارند".
[سپس] فرمود: "آیا این عمل را براى خالهات مىپسندى؟".
گفت: نه به خدا، جانم فدایت! فرمود: "مردم هم آن را براى خالههاى خود نمىپسندند".
[سپس] پیامبر خدا(ص)، دست خویش را بر آن جوان نهاد و گفت: "بار خدایا! گناهش را ببخش و دلش را پاکیزه گردان و به وى پاکدامنى عنایت فرما!".
نقل شده که آن جوان، از آن پس، هرگز سراغ کار [خلاف] را نگرفت.»[24]
در روایتی دیگر از امام باقر(ع) آمده است که: «جوانى از انصار، در مدینه با زنى رو در رو شد. در آن زمان، زنان سر را از پشت گوشهایشان مىپوشاندند. جوان، در حالى که زن به سوى او مىآمد، به وى نگاه کرد. وقتى زن از کنار جوان گذشت، جوان در همان حال که راه مىرفت، وارد کوچه بنىفلان شد و از پشت سر به آن زن مىنگریست. صورتش به استخوان یا شیشهاى که در دیوار بود، خورد و شکاف برداشت. وقتى زن رفت، جوان متوجّه شد که خون بر سینه و لباسش مىریزد. با خود گفت: به خدا سوگند، نزد پیامبر (ص) خواهم رفت و داستان را به ایشان خواهم گفت.[25] سپس نزد پیامبر(ص) آمد. وقتى پیامبر خدا(ص) او را دید، پرسید: "این چه وضعى است؟". جوان داستان را گفت. آن گاه، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: "قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم[26] ...... به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزهتر است خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.»[27]
در مجالس رسول خدا (ص) وجود مهتران و بزرگان مجلس و اصحاب مانع از آن نمیشد که ایشان نسبت به حضور جوانان بیتوجه و بیاعتنا باشند روایت شده که «روزی رسول خدا(ص) در میان اصحاب و یاران خود نشسته بودند ظرفى شیر آوردند حضرت(ص) از آن نوشید. در طرف راست ایشان، جوانى بود که از همه کمسنتر بود و در طرف چپ ایشان، پیرمردان نشسته بودند. پیامبر(ص) فرمود: "اى جوان! اجازه مىدهى این شیر را به پیرمردها بدهم؟" جوان گفت: یا رسول الله(ص)! من در این زیادهاى که از شما به من رسیده، کسى را بر خود مقدّم نمىدارم. پس پیامبر(ص)، شیر را به وى داد.»[28]
2/1 نقش جوانان در حکومت خاتم پیامبران(ص)
در حضور و نقش فعال جوانان در به ثمر رسیدن رسالت نبوی(ص) بیشک هیچ تردیدی وجود ندارد روح پویا و طبع حقیقتجوی جوانان، آنان را از آغازین روزهای نهضت نبوی(ص) آنان را در کنار رسول خدا(ص) قرار داده بود. جوانان از اولین روزهای رسالت نبی خاتم(ص) پیرامون رسول خدا(ص)را گرفتند و ایشان را در امر خطیرش یاری دادند بیان این مطلب در سخنان رسول خدا(ص) نیز به خوبی پیداست آن جا که فرمود: ".... به راستى که خداوند، مرا بشارت دهنده و هشدار دهنده بر انگیخت، پس جوانان، با من پیمان بستند و پیران، با من به مخالفت برخاستند". و آن گاه، این آیه را خواند: ""و عمر آنان به درازا کشید، و دلهایشان سخت گردید"".[29]-[30] گفتگوی کفار قریش با ابوطالب[31] و نیز سخنانی که کفار در اجتماعات خود[32] و نیز در مواجهه با دیگران[33] بر زبان راندهاند حاکی از آن است که بیشتر پیروان رسول خدا(ص) را جوانان به خود اختصاص داده بودند[34] سخنان نمایندگان اعزامی قریش به حبشه نیز خود مؤیدی دیگر بر این امر است آنجا که در برابر نجاشی -حاکم حبشه- به ایراد سخن پرداخته و به زعم خود یکی از جرمهای را که به پیامبر خدا(ص) نسبت دادند را گمراهی جوانان خود از سوی آن حضرت(ص) بیان میدارند.[35]
رسول خدا(ص) در طول ایام رسالت و نیز پس از تشکیل حکومت اسلامی از جوانان در اداره امور حساس جامعه اسلامی بهره گرفت و مدیریت امور حساس اجتماعی را بر عهده آنان مینهاد. به گونهای که پافشاریها و اصرارهای پیامبر اکرم(ص) در پشتیبانی از جوانان لایق و تثبیت مقام آنان، اثری عمیق در افکار مسلمانان و جلب توجه بیشتر آنان به جوانان گذارد. در متون و منابع تاریخی و روایی به مواردی از این توجهات و پشتیبانیهای رسول خدا(ص) از جوانان و میدان دادن به آنان در عرصههای مختلف سیاسی - اجتماعی اشاره شده که در این جا به نقل نمونههایی از آن بسنده میکنیم:
الف: نخستین نماینده پیامبر(ص)
پس از دیدار دوازده نفر از اهالی مدینه با رسول خدا(ص) در عقبه نخست، که منجر به پذیرش اسلام و بیعت آنان با پیامبر(ص) گردید این گروه به مدینه بازگشتند تا اینکه با تبلیغات آنان اسلام در خانههاى انصار آشکار شد، انصار مردى را با نامهاى به حضور رسول خدا(ص) فرستادند و تقاضا کردند که فردی را نزد ما بفرست تا احکام دین و قرآن به ما بیاموزد[36] این، نخستین بارى بود که پیشواى بزرگ اسلام، تصمیم مىگرفت به خارج از مکّه، نماینده رسمى بفرستد. بدیهى است فردى که انتخاب مىشد، باید از هر جهت، شایستگىهاى لازم را براى این مأموریت حسّاس مىداشت.
پیامبر خدا(ص)، از میان همه مسلمانان آن روز، مصعب بن عُمَیر را به نمایندگىِ خود برگزید. پیامبر خدا(ص) به مُصعب بن عُمَیر که جوانى کم سن و سال و از حافظان و قاریان قرآن بود و بسیارى از قرآن را آموخته بود به مدینه گسیل داشت. مصعب در خانه اسعد بن زراره فرود آمد او هر روز از خانه بیرون مىرفت و به خانهها و قبایل انصار مراجعه مىکرد و ایشان را به پذیرش اسلام دعوت مىکرد و براى آنان قرآن مىخواند.[37] مردم یکى یکى یا دو تا دو تا مسلمان مىشدند آن چنان که اسلام در تمام خانههاى انصار آشکار شد و قسمتهاى بالاى مدینه هم به جز چند خانواده از قبیله اوس که خطمة و وائل و واقف بودند مسلمان شدند مصعب براى آنان قرآن مىخواند و احکام دین را به ایشان آموزش مىداد. [38]
این جوان با ایمان و پُرشور و با تدبیر، مأموریت خود را به خوبى انجام داد. طولى نکشید که همه اقشار مدینه، بخصوص نسل جوان، دعوت او را پذیرفتند و مسلمان شدند او نخستین کسی است که نماز جمعه در مدینه، به امامت او اقامه گردید.[39]
سال بعد مصعب بن عمیر به همراه هفتاد نفر از مسلمانان اوس و خزرج جهت به جا آوردن مراسم حج و نیز دیدار با رسول خدا(ص) از مدینه بیرون آمد او پس از ورود به مکه مخفیانه به حضور پیامبر(ص) رسید و خبر اسلام مردم مدینه را به اطلاع حضرت(ص) رساند این خبر شادی رسول خدا(ص) را در پی داشت.[40]
ب: نخستین فرماندار مکّه
اندکی بعد از فتح مکّه، جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا(ص) و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مىرفتند. چون مکّه به تازگى از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیرى براى اداره آن تعیین مىشد که به امور شهر مکّه که مرکز جزیرة العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود رسیدگى کند و علاوه بر این، جلوى بىنظمىهایى را که ممکن بود دشمنان در غیاب پیامبر(ص) به وجود آورند، بگیرد.
پیامبر خدا(ص)، در میان همه یاران، جوان بیست و یک سالهاى را به نام "عَتّاب بن اسید"، براى این مسئولیت بزرگ برگزید[41] و درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود:
«اى عَتّاب! مىدانى تو را بر چه کسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان [شهر] خداى عز و جل گماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان مىگماشتم.»[42]
بدیهى است که انتصاب جوانى بیست و یک ساله به فرماندارى مکّه، موجب رنجش خاطر و آزردگى بزرگان مکّه مىشد. پیامبر خدا(ص)، براى پیشگیرى از اعتراض آنان، در پایانِ نامه مفصّلى، خطاب به مردم مکّه، نوشت:
«کسى در نافرمانى از او، به کمىِ سنّش استدلال نکند؛ زیرا بزرگتر، شایستهتر نیست؛ بلکه شایستهتر، بزرگتر است.»[43]
عَتّاب بن اسید، تا آخر عمر پیامبر(ص) فرماندار مکّه بود و در طول دوران مأموریت خود، به خوبى از عهده این مسئولیت بزرگ بر آمد.[44]
ج: جوانى هجده ساله، فرمانده نبرد با رومیان
پیامبر خدا(ص)، در واپسین روزهای عمر شریفش، فرمان آماده شدن مردم برای جنگ با روم را صادر فرمود و دستور داد که مسلمانان به سرعت جهت این امر آماده شوند. آن حضرت(ص)، اسامه پسر زید را به فرماندهی این لشکر برگزید[45] و به او دستور داد که لشکر را تا مرز بلقاء[46] و ازروم در فلسطین ببرد و با دشمنان خدا بجنگد.[47] تمام افسران ارشد، فرماندهان سپاه اسلام، و بزرگان مهاجران و انصار، از جمله ابوبکر و عمر،[48] ابوعبیده جراح، سعد بن ابیوقاص و ابوالأعور، همراه گروهی دیگر از مهاجران و انصار، مانند: قتادة بن نعمان و سلمة بن اسم در این لشکر عظیم، گِرد آمده بودند.[49] براى فرماندهىِ چنین سپاهى، بىتردید، باید لایقترین افسران انتخاب مىشد. پیامبر اسلام(ص)، اسامة بن زید را که جوانى هجده ساله بود طلبید و فرماندهىِ لشکر را به او واگذار کرد. این اقدام پیامبر(ص) براى بسیارى از اصحاب بزرگ او، خصوصاً در شرایط سیاسى آن روزها، قابل قبول نبود. در نتیجه زبان به اعتراض گشودند که: «[پیامبر(ص)]جوانی کم سن سال را بر مهاجران سابقهدار مىگمارد!» [50] پیامبر خدا(ص)، در حالى که از این سخن به خشم آمده بود، بَر فراز منبر قرار گرفت و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود:
«همانا مردم به فرماندهىِ اسامه، زخمِ زبان زدند. آنان پیش از این نیز نسبت به فرماندهىِ پدر اسامه، چنین کرده بودند، در حالى که آن دو، شایسته فرماندهى بودند و اسامه، از دوستداشتنىترین خاندانها در نزد من است. شما را نسبت به اسامه، به نیکى سفارش مىکنم.»[51]
منابع:
منابع :
[1]. شیخ صدوق؛ من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1413، ج 4، ص 357 و دیلمی، حسن بن ابی الحسن؛ اعلام الدین، آل البیت(ع)، قم، 1408، ص 189 و شیخ طوسی؛ الامالی، قم، دارالثقافه، 1414، ص 526 و ورام بن ابی فراس؛ مجموعه ورام، قم، مکتبة الفقیه، بیتا، ج 2، ص 52 و حاکم نیشابوری؛ المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بیتا، ج 4، ص 306 و ابن سلامه؛ مسند الشهاب، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت، الرساله، بیتا، ج 1، ص 425.
[2]. دیلمی، حسن؛ ارشاد القلوب، قم، انتشارات رضی، 1412، ج 1، ص 15 و شعیری، تاجالدین؛ جامع الاخبار، قم، شریف رضی، 1363ش، ص 175 و شیخ صدوق؛ الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403، ج 1، ص 253 و الطبرانی؛ المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بیجا، داراحیاء التراث العربی، ج 20، ص 61 و ترمذی؛ سنن، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1983، ج 4، ص 35.
[3]. سیوطی، جلالالدین؛ الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1981، ج 1، ص 285 و المتقی الهندی، علاءالدین علی؛ کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، بیروت، الرساله، 1989، ج 15، ص 776 و نهج الفصاحه، تحقیق و ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، 1382ش، ص 316.
[4]. کنزالعمال، پیشین، ج 15، ص 786.
[5]. الجامع الصغیر، پیشین، ج 2، ص 213 و کنزالعمال، پیشین، ج 15، ص 776 و نهجالفصاحه، پیشین، ص 588.
[6]. الجامع الصغیر، پیشین، ج 1، ص 282 و کنزالعمال، پیشین، ج 15، ص 776 و نهجالفصاحه، پیشین، ص 303.
[7]. مجموعه وارم، پیشین، ج 2، ص 123.
[8]. طبرسی، ابو الفضل علی بن حسن؛ مشکاة الانوار، نجف، کتابخانه حیدریه، 1385ق، ص 169.
[9]. اعلام الدین، پیشین، ص 198 و امالی طوسی، پیشین، ص 535 و مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 60 - 61.
[10]. سوره قصص، آیه/14.
[11]. اعلام الدین، پیشین، ص 296.
[12]. مجموعه ورام، پیشین، ج 2، ص 118 و الجامع الصغیر، پیشین، ج 2، ص 189 و کنزالعمال، پیشین، ج 15، ص 896.
[13]. الجامع الصغیر، پیشین، ج 1، ص 285 و کنزالعمال، پیشین، ج 4، ص 209.
[14]. فتال نیشابوری، محمد بن حسن؛ روضة الواعظین، قم، انتشارات رضی، بیتا، ج 2، ص 481 و مشکاة الانوار، پیشین، ص 110 و عبدالله بن عدی؛ الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، 1988، ج 6، ص 9 و الجامع الصغیر، پیشین، ج 2، ص 516 و کنزالعمال، پیشین، ج 4، ص 217.
[15]. شاید بخاطر همین بوده که حضرت(ص) جوانى را شاخهاى از دیوانگى برشمرده فرمودند: ألشّباب شعبة من الجنون. من لا یحضره الفقیه، پیشین، ج 4، ص 377 و شیخ مفید؛ الاختصاص، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 343 و مسند الشهاب، پیشین، ج 1، ص 66.
[16]. ارشاد القلوب، پیشین، ج 1، ص 41 و مشکاة الانوار، پیشین، ص 170 - 171 و طبرسی، حسن بن فضل؛ مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص 118 و الموصلی، ابویعلی؛ مسند، تحقیق حسین سلیم اسد، بیجا، دارالمأمون للتراث، 1992، ج 13، ص 467 و المعجم الکبیر، پیشین، ج 22، ص 84 و مسند الشهاب، پیشین، ج 2، ص 233.
[17]. الهیثمی؛ مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1988، ج 10، ص 270 و احمد بن حنبل؛ مسند احمد، بیروت، دارصادر، بیتا، ج 4، ص 151 و مسند ابی یعلی، پیشین، ج 3، ص 288 و مسند الشهاب، پیشین، ج 1، ص 336.
[18]. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، اسلامیه، بیتا، ج 1، ص 222 و راوندی، فضل الله؛ النوادر، قم، دارالکتاب، بیتا، ص 18 و الکامل (ابن عدی)، پیشین، ج 6، ص 302.
[19]. کنزالعمال، پیشین، ج 1، ص 532 و الکامل (ابن عدی)، پیشین، ج 5، ص 47.
[20]. فیض کاشانی، ملا محسن؛ المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تحقیق علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بیتا، ج 3، ص 140.
[21]. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به مقاله کسب و کار در سیره نبوی(ص).
[22]. کلینی؛ الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش، ج 4، ص 180 و عاملی، شیخ حر؛ وسائل الشیعه، قم، آل البیت(ع)، 1409، ج 10، ص 410 و ابن ابی جمهور؛ عوالی اللالی، قم، سیدالشهداء(ع)، 1405، ج 3، ص 289 و مسند احمد، پیشین، ج 1، ص 388 و الدارمی، عبدالله بن بهرام؛ سنن، دمشق، مطبعة الاعتدال، 1349، ج 2، ص 132 و البخاری؛ صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بیتا، ج 6، ص 117 و نیشابوری، مسلم؛ صحیح، بیروت، دارالفکر، ج 4، ص 128.
[23]. النوادر، پیشین، ص 12 و کوفی، محمد بن محمد؛ الجعفریات، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، بیتا، ص 89 و محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، قم، آل البیت(ع)، 1408، ج 14، ص 149 و بااندکی اختلاف در مسند ابی یعلی، پیشین، ج 4، ص 37 و الطبرانی؛ المعجم الاوسط، دارالحرمین، 1415، ج 4، ص 375.
[24]. مسند احمد، پیشین، ج 5، ص 256 - 257 و مقریزی، تقی الدین؛ امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420، ج 2، ص 242 - 243.
[25]. عجبا که جوان به جای مخفی داشتن این عمل زشت از رسول خدا(ص) او را بهترین امین و محرم راز خود دانسته در خود چنان آرامش خاطری میبیند که فورا قصد میکند شرح ماوقع را اول از همه برای پیامبر خدا(ص) بیان کند.
[26]. سوره نور، آیه/30.
[27]. الکافی، پیشین، ج 5، ص 521 و وسائل الشیعه، پیشین، ج 20، ص 192.
[28]. صحیح بخاری، پیشین، ج 3، ص 74 و ابن حجر؛ فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه، چاپ سوم، بیتا، ج 5، ص 23 و العینی؛ عمدة القاری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 12، ص 191 و امتاع الاسماع، پیشین، ج 7، ص 372.
[29]. سوره ص، آیه/4.
[30]. محمدی ری شهری، محمد؛ حکمتنامه پیامبر اعظم(ص)، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1386، ج 7، ص 369. به نقا از کتاب شباب قریش، ص 1.
[31]. راوندی، قطب الدین؛ قصص الانبیاء، مشهد، مؤسسه البعاث الاسلامیه، 1409، ص 319 و قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، قم، جزائری، چاپ سوم، 1404، ج 2، ص 228 و طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ج 1، ص 116.
[32]. اعلام الوری، پیشین، ج 1، ص 146.
[33]. همان، ص 137.
[34]. قریش در گفتگو با ابوطالب و نیز در اجتماعت خود بر این مطلب اشاره داشتند که محمد(ص) «اندیشههاى ما را نادرست دانسته، خدایانمان را دشنام داده، جوانان ما را به تباهى کشانده و میان ما جدایى انداخته است.»
[35]. اعلام الوری، پیشین، ج 1، ص 107 و تفسیر قمی، پیشین، ج 1، ص 177.
[36]. ابنسعد؛ الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، 1418، ج 3، ص 88 و ابنجوزی؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1412، ج 3، ص 194 و بیهقی، ابوبکر؛ دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1405، ج 2، ص 431 و ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، بیتا، ج 3، ص 149.
[37]. ابنهشام؛ السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بیتا، ج 1، ص 434 و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1387، ج 2، ص 359 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 3، ص 87 و حمیری کلاعی، ابوالربیع؛ الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله(ص) و الثلاثة الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1420، ج 1، ص 261 و المنتظم، پیشین، ج 3، ص 194.
[38]. الطبقات الکبری، پیشین، ج 3، ص 87 و تاریخ الطبری، پیشین، ج 2، ص 359 و الاکتفاء، پیشین، ج 1، ص 263.
[39]. السیرة النبویه، پیشین، ج 1، ص 435 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 3، ص 87، الاکتفاء، پیشین، ج 1، ص 261 و المنتظم، پیشین، ج 3، ص 194.
[40]. السیرة النبویه، پیشین، ج 1، ص 438 و تاریخ الطبری، پیشین، ج 2، ص 360 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 3، ص 88 و الاکتفاء، پیشین، ج 1، ص 264 و المنتظم، پیشین، ج 3، ص 194.
[41]. بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1417، ج 1، ص 365 و تاریخ الطبری، پیشین، ج 3، ص 73 و السیرة النبویه، پیشین، ج 2، ص 440 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 6، ص 5.
[42]. ابن اثیر؛ اسدالغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1989، ج 3، ص 452 و ذهبی، شمس الدین؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1409، ج 2، ص 612.
[43]. امام حسن عسکری(ع)؛ تفسیر الامام حسن العسکری(ع)، قم، مدرسه امام مهدی(عج)، 1409، ص 555 - 556 و بحارالانوار، پیشین، ج 21، ص 122.
[44]. انساب الاشراف، پیشین، ج 5، ص 456 و خلیفة بن خیاط؛ تاریخ خلیفه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ص 48 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 6، ص 5.
[45]. السیرة النبویه، پیشین، ج 2، ص 641 - 642 و المغازی، پیشین، ج 3، ص 1117 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 145.
[46]. بلقاء، سرزمینی است بین شام و وادی القری. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج 1، ص 489 این سرزمین، جایی بود که جعفر بن ابی طالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند. الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 145.
[47]. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ الیعقوبی، قم، اهل بیت(ع)، ج 2، ص 113 و السیرة النبویه، پیشین، ج 2، ص 641 - 642 و المغازی، پیشین، ج 3، ص 1117 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 145.
[48]. المنتظم، پیشین، ج 4، ص 16 و الطبقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 146 و تاریخ الیعقوبی، پیشین، ج 2، ص 113 و اعلام الوری، پیشین، ج 1، ص 263.
[49]. المغازی، پیشین، ص 1118 و ابن سید الناس؛ عیونالاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1414، ج 2، ص 350 و المنتظم، پیشین، ص 16.
[50]. الطیقات الکبری، پیشین، ج 2، ص 146 و المغازی، پیشین، ج 3، ص 1118 و عیون الاثر، پیشین، ج 2، ص 350 و المنتظم، پیشین، ج 4، ص 16.
افزودن دیدگاه جدید