درس هایی از قرآن کریم 10
موضوع: نیاز مردم به امام معصوم (علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»
حضرت امیر(علیه السلام) در نهج البلاغه میفرماید: «لابدّ للناس من امير» مردم رئیس میخواهند. حالا رئیسشان یا خوب یا بد؟ «برّ كان او فاجرٍ» در طول تاریخ بشریت هم هیچ وقت انسان بیامام نبوده است، منتها حالا امامش ممکن است، طاغوت باشد. «أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» (قصص/41) ممکن است خانی باشد، کدخدایی باشد، بالاخره جامعه وقتی جمع شدند، یک رئیس میخواهند. حتی حدیث داریم که سه نفر که خواستند مسافرت بروند، حضرت فرمود در سه نفر یک نفرشان رئیس باشد که وقتی خواستند تصمیم بگیرند، او تصمیم بگیرد. چون اگر خواسته باشد هر کسی تصمیم بگیرد که قاطی پاتی میشود. نیاز به امام به دلایلی است. خوب موضوع بحث: نیاز به امام!
1- راهنمایی جامعه در هنگام اختلاف
چون متحیریم راهنما میخواهیم و راهنما لازم است. انسان گاهی اوقات نمیداند که چه کند؟ در خود مملکت ما گاهی وقتها اختلاف بین مسؤولین میشود، بالاخره باید یک نفر حرف آخر را بزند، چون متحیرین راهنما میخواهند.
چون جاهل هستیم به معلم احتیاج داریم. خیلی چیزها را نمیدانیم. پیغمبر ما در چهل سالگی به پیغمبری رسید، تا شصت و سه سالگی، بیست و سه سال! در بیست و سه سال که نمیشود همهی نیازهای بشر را گفت. آن هم چه بیست و سه سالی؟ بیست و سه سالی که سه سالش را مخفیانه تبلیغ میکرد. سیزده سالش را مکه بود. یک سه سال و یک ده سال. ده سالش با مشکلات و شکنجه و اصحابش تار و مار میشدند. بعد هم که مدینه آمد، دهها جنگ پیش آمد، مگر میشود در این مدت کوتاه... الان مملکت ما سی و هفت سال است انقلاب شده است، هنوز قانونهایی داریم که اینقدر گشاد است که میلیاردی در آن میدزدند. اصلاً درش باز است. یعنی بعد از سی و هفت سال این همه آیت الله و حوزهی علمیه و مسؤولین و شهداء و خیلی زحمت کشیدند، ولی هنوز مشکل قانونی داریم. یک جاهایی هست که مثلاً از قانون فرار میکنند. مثلاً میگویند: هر یک جفت کفش پنج تومان مالیاتش هست. این آقای کفاش میرود و صد هزار کفش وارد میکند. یکی یک لنگهاش را از این مرز وارد میکند و یک لنگهاش را از آن طرف، مالیات هم نمیدهد. میگوییم: چرا؟ میگوید: قانون میگوید: یک جفت کفش! شما یک جفت پیدا کن. همه تا به تا است. یعنی یک لنگهاش را از این مرز میبرد، یک لنگهاش را از آن مرز که از... مالیات جیم شود. انقدر قانونهایی هست که طبق قانون میشود خلاف کرد. به یک کسی گفتند: ساعت چند است؟ ساعتش را درآورد و نگاه کرد و جیبش گذاشت. گفت: چرا نگفتی؟ گفت: تو نگفتی بگو، گفتی: ساعت چند است، من هم درآوردم و نگاه کردم و فهمیدم چند است.
آن وقتهایی که امام جمعهها را ترور میکردند یک امام جمعه به من میگفت، من را بازدید کردند، کلت در جیب خودم بود. گفت: بفرما! گفتم: آخر کلت در جیب من است. گفت: به ما گفتند: بازدید کن، نگفتند که اگر کلت بود بگیر. پس بازدید کنم با کلت چه کار کنم؟ تخمه کدو که نیست بشکنم. وقتی دیدی در جیب من کلت است، باید...
یک جایی شیرینی بود، چراغ خاموش شد، ترسیدند شیرینیها را بخورند، گفتند: همه کف بزنید، هم کف بزنید و هم مراقب کف بغل دستی باشید. که این بغلی هم کف میزند یا نه؟ که دستها مشغول کف زدن باشد، شیرینیها مصرف نشود. چراغ را روشن کردند دیدند شیرینی نیست. گفتند: چه شد؟ یکی گفت: والا من صدا را شنیدم. دیگری گفت: همه کف میزدند. همه گفتند: والا بغلی ما هم کف میزد. یکی گفت: آقاجان من کف نمیزدم. تاریکی بود. چنین میکردم. یعنی اگر بنا باشد که قانون... بشر دائماً نیاز به قانون دارد و پیغمبر هم در این بیست و سه سال همهی احکام را کلیاتش را فرمود و اگر امام نباشد، بسیاری از قانونها بعد از پیغمبر میماند. هر روز قانون جدید میخواهیم. همین برخورد ما با برجام و فرجام هر ساعتی یک رنگی است. سه شنبه صبح یک چیز میگویند، غروب یک چیز میگویند و فردا صبح یک چیز دیگر میگویند. خوب با این آدمهای این رقمی، باید هر لحظه مثل یکی کسی که در جاده رانندگی میکند و دائماً گرگ و پلنگ وسط جاده میپرند، این باید لحظه به لحظه فرمان را عوض کند.
2- قوانین ثابت و متغیر اسلام
و لذا در اسلام دو رقم قانون داریم. قانونهای ثابت، قانونهای متغیر. قانون ثابت مثل سورهی حمد است. همه باید در نماز سورهی حمد را بخوانند. قانون متغیر مثل «قل هو الله» است. هر سورهای را میخواهی بخوان جز چهار سوره. یک قانونهای ثابتی داریم، یک قانونهای متغیری داریم.
یادم نمیرود. جوان بودم. طلبهی نجف بودم. امام از ترکیه به نجف آمدند. من نزدیک امام بودم. صحبتها را میشنیدم. یک کسی آمد خدمت امام نشست، گفت: آقا! مردم دنیا یک مشت مسلمان هستند. در مسلمانها یک مشت پولدار هستند. در پولدارها یک مشتشان مکه میروند. من امسال در مکه کتفهایم میخواست بشکند از بس که به من فشار آوردند. حالا اگر همهی مردم مسلمان شدند، همهی پولدارها خواستند به مکه بروند، این مقدار طواف که همه له میشوند. یک بار دیگر. از مردم یک عده مسلمان هستند. در مسلمانها یک عده پولدار هستند. در پولدارها یک عده مکه میروند. آن وقت با اینکه یک عده، یک عده، یک عده، کمرم داشت میشکست. حالا اگر یک زمانی همهی مردم مسلمان شدند، همه پولدارها خواستند مکه بروند. این مکه چطور ظرفیت دارد؟ امام فرمود: بله در آن زمان ما طواف مستحبی را حرام میکنیم. گفت: بله! گفت: بله حرام میکنیم. ولایت فقیه به همین معناست. میتوانیم اگر نیاز شد طواف را حرام اعلام کنیم. فقط بگوییم: طواف واجب! چون اینهایی که به مکه میروند، دو سه طواف واجب دارند، بقیه مستحب است. میگوییم: در مکه بیش از یک روز نمانند. جا برای بقیه هم باشد. یک روز بیایند و اعمالشان را انجام بدهند و بروند. ولایت فقیه اگر باشد...
یک وقتی امام کاظم(علیهالسلام) زندان بود. شیعیان که میخواستند خمس و سهم امام را به امام بدهند، لو میرفتند. چون مأمورین بنی عباس میفهمیدند، عجب این شیعه بود برای آقا پول برد. امام کاظم (علیهالسلام) هم در زندان بود. امام کاظم (علیهالسلام) نامه نوشت که من امسال خمس را بخشیدم. اصلاً کسی نمیخواهد خمس بدهد. خمس برای خودتان، خمس را بخشیدم. امام کاظم (علیهالسلام) که شهید شد، امام رضا (علیهالسلام) امام شد. مردم نامه نوشتند، که ای امام رضا (علیهالسلام)! پدر بزرگوارتان امام کاظم (علیهالسلام) خمس را بخشید، خواهش میکنم که شما هم ببخشید، فرمود: مگر خمس بخشیدنی است؟ گفتند: آخر پدرت بخشید. گفت: پدرم بخشید که شما گیر نکنید. یک مصلحتی پیش آمد که اگر شما میخواستید به پدرم پول بدهید، گیر میافتادید. فرمود: پول نمیخواهم. برای اینکه شما گیر نکنید، بخشید. وگرنه خمس بخشیدنی نیست. یعنی ببینید یک امام میگوید: بخشیدم، پسرش میگویند: نبخشیدم. چرا؟ برای اینکه...
زکات به نه چیز است. گندم و جو و کشمش، گوسفند و گاو و شتر، طلا و نقره و اینها... یک سال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به اسبها هم زکات بست. صاحبان اسبها گفتند: اسب که زکات ندارد. در حیوانات سه حیوان زکات دارد. گوسفند، گاو و شتر! شما به اسبها زکات بستید؟ فرمود: ولی امر هستم. امسال فقرا زیاد هستند. خمس و سهم امام کم است. هر کس اسب دارد، یک مقداری پول بدهد. یک منطقه مرفه است، یک منطقه محروم است. بالاخره باید از این گرفت و به آن داد.
3- تبیین و تفسیر قرآن با سخن معصومان
ما امام میخواهیم به خاطر اینکه جامعه نیازهای جدیدی پیدا میکند که آن نیازهای جدید حکمش در قرآن و حدیث نیست. خیلی چیزها در قرآن و حدیث نیست. مثلاً «اقیموا الصلاة» در قرآن هست. نماز بخوانید. اما دو رکعتاش هیچ جای قرآن نیست. دو رکعت بخوانیم، مغرب سه رکعت بخوانید، ظهر و عصر چهار رکعت، قرآن میگوید: «وَ لْيَطَّوَّفُوا» (حج/29) حاجیها مکه میروید، طواف کنید. اما هفت بار در قرآن نیست. بعضیها هم اخیراً میپرسند: آقای قرائتی! کجای قرآن نوشته است؟ ما فقط دینمان که از قرآن نیست. هم قرآن و هم روایات است. «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي» خیلی چیزها در قرآن نیست. میگویند: چرا اسم علی در قرآن نیست؟ خوب اسم علی نیست، اسم دیگران در قرآن هست؟ اسم علی نیست، اسم ابوبکر هم نیست. این به آن در! در ثانی اگر علی باشد، دیگر نمیشود کاری کرد؟ مگر نگفتند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا» (شرح نهجالبلاغه ابنابى الحديد، ج 7، ص 219) خوب اینجا که اسم علی بود. میدانستید «عَلِيٌّ بَابُهَا» را چه کردند؟ گفتند: علی نه یعنی حضرت علی! «عَلِيٌّ بَابُهَا» یعنی چه در بلندی دارد. علی یعنی بلند. «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ» من شهر علم هستم، و چه در بلندی دارد. اگر خواسته باشند علی را بردارند، منتظر نیستند که اسم علی باشد یا اسم علی نباشد.
گاهی وقتها حضرت امام یک چیزی میگفت، روبروی امام در زمان امام، حرف امام را تحریف میکردند. خواسته باشند که بردارند که کاری ندارد. یک وقت مریدهای یک آقایی، آقایشان را دوست داشتند، گفتند: آیت الله! این آقا گفت: من آیت الله نیستم. من حجت الاسلام هستم. گفتند: این حالیش نیست. آیت الله است. دیگر وقتی گیر مرید خر، کج افتادی، هر چه هم میگویی من نیستم میگویند:چرا هستی! میگویی: بابا من سؤال شما را بلد نیستم. میگویند: نه این بلد بود. میگویم: بابا خودش میگوید: بلد نیستم. میگویند: نه این بلد بود، نمیخواست بگوید. اگر روی دنده لج بیافتیم. کلمهی علی مشکل را حل نمیکند. کما اینکه «عَلِيٌّ بَابُهَا» را حل نکرد.
4- آیات قرآن در حکومت صالحان بر زمین
ما چرا نیاز به امام داریم؟ اصلاً اگر امام زمان(علیهالسلام) نباشد، بحث را در آستانهی نیمهی شعبان گوش میدهید. اگر امام زمان(علیهالسلام) نباشد، آیات قرآن سرش بیکلاه است. بسم الله! قرآن چند آیه داریم که بدون امام زمان، این آیات معنا ندارد. مثلاً «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» (انبیاء/105) بندگان صالح حکومت زمین را به دست خواهند گرفت. تا به حال که اینطور نشده است. وعدهی خداست. «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» نمیگوید: «ورثها»، میگوید: «يَرِثُها» در آینده. در آینده حکومت کرهی زمین دست بندگان صالح است. ضمناً معلوم شد که ما به چه کسی سلام میکنیم. «السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين» «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون» بندگان صالح حاکم خواهند شد و در هر نماز، به بندگان صالح ما سلام میکنیم. یعنی به یاران حضرت مهدی(علیهالسلام) سلام میکنیم. ارتباط ما در هر شبانه روز از طریق نماز با یاران امام زمان(علیهالسلام) است. این یک مورد.
«وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ» (قصص/5) تصمیم ما این است، که مستضعفین حکومت بگیرند. این آیه عمل نشده است. تا امام زمان(علیهالسلام) نیاید. اگر امام زمان(علیهالسلام) نباشد، اگر برنامهی مهدویت نباشد، این آیه معنایی ندارد.
سه آیه در قرآن داریم: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه» (توبه/33)، (فتح/28)، (صف/9) اسلام کرهی زمین را خواهد گرفت. تا الان که اسلام کرهی زمین را نگرفته است. اگر امام زمان(علیهالسلام) هم نباشد این سه آیه هم سرش بیکلاه میماند.
در قرآن آیهای داریم که «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى» (طه/132) حکومت دست افراد با تقوا میافتد. تا به الان که نیافتاده است. حالا به جمهوری اسلامی و امام خمینی و چند تا حزب اللهی و شهید و اینها نگاه نکنید که آمدند و جمهوری اسلامی را تشکیل دادند. «أَنَّ الْأَرْضَ» نه ایران! کل زمین باید دست افراد باتقوا باشد.
به هر حال نیاز به امام یک: چون متحیر هستیم. دو: چون جاهل هستیم و نیاز به احکام جدید داریم. سه: نیاز به امام زمان(علیهالسلام) داریم چون خدا آیاتی را فرستاده است که اگر امام زمان(علیهالسلام) نباشد، این آیات سرش بیکلاه است.
5- امام معصوم، الگوی جامعه اسلامی
چهار: انسان نیاز به الگو دارد. نمونه! و الگوی ما باید یک کسی باشد که حجت خدا باشد. یعنی نشستن، بلندشدن، خنده، گریه، خوراک، پوشاک و تمام وجود او برای ما الگو باشد. نسخهی اصلی او باشد، و ما همه از روی او فتوکپی باشیم. چون نیاز به الگو داریم، در تربیت! انسان وجود کامل را دوست دارد. هرچیزی که در داخل میطلبیم، باید در بیرون باشد. اگر از دورن تشنه هستیم، باید در بیرون آب باشد. اگر از دورن احساس گرسنگی کردیم، باید در بیرون نان باشد. اگر از دورن احساس نیاز به همسر کردیم، باید در بیرون همسر باشد. اگر ریه داریم، باید در بیرون اکسیژن باشد. هر چه در درون است، باید در بیرون وجود داشته باشد. انسان علاقه دارد به انسان کامل! انسان کمال را دوست دارد. حتی دزدها وقتی دزدی میکنند، میگویند: ببین! بیا عادلانه تقسیم کنیم. باز سخن از عدالت است. اصلاً جنسش دزدی است، ولی وقتی میخواهد تقسیم کند، میگوید: بیا عادلانه تقسیم کنیم. فحش هم که میدهد، میگوییم: بابا این فحشها را نده، میگوید: حقش است. اسم فحش را حق میگذارد. یعنی مردم حق را دوست دارند، عدالت را دوست دارند، ولو دزدها!
یک دزد را گرفتند. گفتند: چرا دزدی میکنی؟ گفت: والا هر روز من چهار قل میخواندم، امروز یادم رفت بخوانم، گیر پلیس افتادم. یعنی آن دزد هم برای دزدیاش چهار قل میخواند.
* انسان نیاز به نظارت دارد. «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون» (توبه/105) خدا عمل شما را میبیند، رسول هم عمل شما را میبیند، مؤمنون هم عمل شما را میبینند. همهی مؤمنین که نمیتوانند ببینند. الان شما مؤمن هستید، عمل من را میتوانید ببینید؟ من مؤمن هستم، عمل شما را میبینم؟ این مؤمنون مراد افراد خاص هستند. که اهل بیت(علیهمالسلام) هستند.
* انسان نیاز به امید دارد. اگر امام زمان(علیهالسلام) نباشد، آدم نا امید میشود. که روز به روز دائم بدتر بدتر بدتر، میشود. فکر نکنید تکنولوژی قصه را حل کرده است. نه دانشگاه حل کرد، نه حوزه حل کرد، نه تکنولوژی، نه صنعت، هیچ کدام حل نکرد. یک صلواتی بفرستید.
الان خیابانها گشاد است، سینهها تنگ است. اتوبانها پهن است، روح تنگ است. ساختمانها بلند است، همتها کوتاه است. دارو زیاد است، درمان کم است. وسیلهی ارتباط زیاد است، همه موبایل در جیبمان است، خودمان با هم قهر هستیم. اینطور نیست که حالا چون موبایل و ماهواره آمده است، اف شانزده آمده است، هواپیما آمده است، انرژی هستهای آمده است، اینها زندگی را راحتکرده است، اما زندگی را بهتر نکرده است. ما کرهی ماه رفتهایم، ولی خانهی همسایه نرفتهایم. اطلاعات بالاست، احساسات پایین است. شعار بالاست، عشق کم است. علم زیاد است، حتی دانشگاهها پایان نامه برای فوق لیسانس و دکترا مینویسند، خیلی از آنها تولید مقاله است نه تولید علم. خیلی از علمها فایده ندارد.
اینجا یک چیزی یادم آمد بگویم. برادرها و خواهرها، شما منتظر دولت نباشید. کارهای دولت را انجام بدهید، قوانین را انجام بدهید، طلاب هم منتظر حوزه نباشند. درسهای حوزه را بخوانید، خوب هم بخوانید. درس میخوانید خوب بخوانید. دانشجو درس میخواند خوب بخواند. امام شما ظرفیتت بیش از این برنامههای دولت است. نگویید تابستان تعطیل است. چرا تابستان تعطیل باشد؟ اصلاً من نفهمیدم که فلسفهی تعطیلی تابستان چیست؟ آقا داغ است. اگر داغ است، اصفهان داغ است، چادگان که داغ نیست. خوانسار که داغ نیست. بندر عباس داغ است، ملایر که داغ نیست. خوزستان داغ است، اراک که داغ نیست. «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّيْف» (قریش/2) جابجا شویم. اتوبوس بگیریم. لااقل آنهایی که عائله ندارند. هر چهل تا با یک مربی بروند یک جای خنکی، یک مدرسهای و حسینیهای بگیرند و در آن درس بخوانند.
نمیدانم حالا بگویم یا نگویم. گاهی من حرف میزنم میگویند: نمیشود. بنده طلبهی جوانی بودم، لمعه میخواستم بخوانم، قم تابستان تعطیل شد، رفتم در یک روستایی، اتاق هم نبود. آنجا یک مردهشورخانهای بود، حسینیهای بود، مرده هم در آن میشستند. حسینیه هم بود. کنار حسینیه یک اتاق بود. چند تا طلبه شدیم، در همان مردهشورخانهای که یک اتاق بود، زندگی کردیم و به اندازه یک سال تحصیلی لمعه خواندیم. یعنی یک سال جلو افتادیم. آیت الله العظمای مکارم ما را دعوت کرد. گفت: تعطیلات حوزه زیاد است. ما که حریف حوزه نمیشویم. البته ایشان آن روزها مرجع نبود. ولی خودمان تصمیم بگیریم. خودمان هم یک کسی هستیم. آخر گاهی وقتها میگوییم رسم است. رسم را بشکنید. میگوییم: مد است. خوب اگر مد است، من خودم هم آدم هستم. این مد را نمیخواهم. برای من مضر است. ایشان فرمود لااقل چهارشنبه شبها حوزه تعطیل است، پنج شنبه صبحها هم حوزه تعطیل است. یک ساعت و نیم شب، یک ساعت و نیم پنج شنبه صبح، هفتهای سه ساعت از تعطیلات کم کردیم. نتیجهاش تفسیرنمونه شد. تفسیر نمونه از بهترین تفسیرهای فارسی است. حدود هشتاد بار با کم و زیادش چاپ شده است. به چند زبان دنیا هم ترجمه شده است. این نتیجه آن استفاد از فرصتها است. از تعطیلات استفاده کنیم. اصلاً وقتی هم که داغ است، خوب روز داغ است، شب که میشود درس خواند. خود قم هم که داغ است، میشود حوزهی علمیه ساعت ده شب باشد، تا دو بعد از نصفه شب. منتهی اراده و جگر نیست. یک طوری است که خودمان را باختهایم. یک خورده باید جاهایمان را عوض کنیم. از یک راههایی باید برویم که نرفتهایم.
6- بهرهگیری از فرصت شعبان و رمضان
شما ببینید، نیمهی شعبان بحث را گوش میدهید. استقبال از عید یا استقبال از رمضان را مقایسه کنید. برای استقبال از عید چه خبر میشود؟ دولت و ملت و سردخانه و گوشت قرمز و گوشت سرد و سیب سردخانه و موز و تخم کدو و پسته و اصلاً همه بسیج میشوند. هلال احمر و پلیس راه و ستاد اسکان و ستاد پذیرایی و صدا و سیما و یک ولولهای میافتد که عید میخواهیم تخمه کدو بشکنیم. آن وقت سی روز ماه رمضان در پیش رو داریم که ماه شریف قرآن است. ما مثلاً چه کردهایم؟ اخیراً یک برنامه گذاشتهاند، غبارروبی مساجد، یک دستمال کاغذی برداشتهاند، به کاشیها مالیدند. این استقبال از ماه رمضان است؟ ما چیزهای اصیل را... یعنی بازیهایمان جدی شده است، جدیهایمان بازی شده است. از بندرعباس، از مراغه، از تبریز، از مشهد، شیراز، اصفهان، از اطراف ایران بلند میشود و بیست و چهار ساعت مینشیند و تهران میآید، در چمنها و زیر باران میخوابد، بیست و چهار ساعت هم تهران است، بیست و چهار ساعت هم برمیگردد، سه تا بیست و چهار ساعت، هفتاد ساعت جوانیاش را آتش میزند، برای اینکه ببیند، چه کسی به چه کسی گل زد. الف به ب گل زد یا ب به الف گل زد؟ خوب خودت پیچ رادیو را در شهر خودت باز میکردی و میفهمیدی. آخر مگر عمرت پهن است؟ آدم عمرش پهن هم باشد نباید اینطور خرج کند. آخر پهن را پای درخت میریزند، لااقل یک شاخهی انگور میدهد. آخر عمر جوانها پهن است؟ خیلی غصه میخورم. یعنی عمرمان را آتش میزنیم. هیچ اسرافی مانند اسراف در عمر نیست.
الان تابستان است، نمیشود هر کدام یک مهارت یاد بگیرید؟ من چند بار تا به الان گفتهام. اجازه بدهید انقدر بگویم تا بلکه اثر کند. آخر چوب سفت را با یک تبر نمیشکند، باید بزنیم تا بشکند. جوانهای ما اگر مهارت نداشته باشند، فلج هستند، فلج، فلج، فلج!!! این یک حرف جدی است. ما باید قصه را جدی بگیریم. یک هنری یاد بگیریم. خیاطی، مکانیکی، بنایی، شیشهبری، خطاطی، شنا، کامپیوتر، آموزش قرآن، قالیبافی، یک هنری یاد بگیرید. دخترهای حوزه علمیه هم همینطور! یک هنری یاد بگیرند. چه اشکالی دارد؟ بافندگی یاد بگیرند، دوزندگی یاد بگیرند. «وَ عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل» (الجعفريات، ص 97) حدیث داریم که بافندگی یاد خانمها بدهید. اقتصاد مقاومتی را هم که آقا فرمودند، یک موردش همین است. آدم بیمهارت که نمیتواند به اقتصاد کمک کند. هیچ مهارتی ندارد. به جوان گفتند: میخواهی داماد شوی چه داری؟ هنر؟ نه! ثروت؟ نه! خانه؟ نه! پسانداز؟ نه! ماشین؟ نه! گفتند: میخواهی داماد شوی پس چه داری؟ گفت: من فقط آمادگی دارم. دیپلم ما مهارت نداشته باشد فلج است. لیسانس ما اگر مهارت نداشته باشد فلج است. یک چند مرد مثل شهید رجایی کت شلواری و چند تا هم آخوند میخواهیم مثل نواب صفوی. مشکل ما همین دو تا است. آخوندهای ما نواب صفوی نیستند. کت شلواریهایمان شهید رجایی نیستند. جگر نداریم. خط شکن نیستیم.
خدا رحمتشان کند، دو برادر سردار بودند زین الدین معروف هستند. یکی از این برادرها، برادر کوچکتر، دید تهران عروس میبرند، دید این عروس هم خیلی آرایش کرده و وضعش کذایی است. همهی جوانها هم به این عروس نگاه میکنند. این دید برود و بگوید: نگاه به نامحرم نکنید، عروس برای شما حلال نیست، برای شوهرش است. اصلاً او را میزنند. به او محل نمیدهند. رفت آن طرف خیابان و شروع کرد به اذان گفتن. همه گفتند: این چه وقت اذان است. اعتنا نکرد و مفصل اذان گفت. آخرش گفتند: آقا این چه اذانی بود؟ گفت: من دیدم مردم به این نگاه میکنند، گفتم بگویم که مردم عوض این عروس به من نگاه کنند چهار تا گناه کم شود. این را مرد میگویند. یعنی خودش را به آب و آتش میزند که یک گناه کم شود. ما الان مشکلمان مشکل جگر است.
7- بهرهگیری علما و دانشمندان از فرصتها
ما الان تابستان را در پیش داریم. شبهاتی مطرح است. طلبهها، حوزه تعطیل است. چه آدمهایی داشتیم! خدا علامه امینی را رحمت کند. میزبانش از هندوستان تهران آمده بود. من مهمانش کردم. گفتم: از علامه امینی بگو. میگفت: علامه امینی کتاب که میخواست، چند کشور را گشت پیدا نکرد، تا هندوستان پیدا کرد. خواست کتاب را فتوکپی کند، قرض کند، گفتند: امکان ندارد. فقط میتوانی از روی آن بنویسی. آیت الله خزعلی میگفت: علامه امینی روزی هجده ساعت با دست مینوشت. وقتی از هندوستان بعد از شش ماه برگشت، گفتم: آقای امینی هندوستان هوایش گرم بود، یا سرد بود؟ یک خورده فکر کرد و گفت: نفهمیدم. یعنی چنان عاشق علم بود که اصلاً نفهمید تابستان است یا زمستان. الان هم فوتبالیستها همینطور هستند. چنان عاشق گل زدن هستند که میافتند و استخوانشان هم میشکند و نمیفهمند. چون عشق گل در کلهشان است. آدم عاشق که شد.
یک تصمیمی بگیرید. چه کمبودی دارید؟ یک دور تفسیر را ببینیم. آخوندهایمان را میگویم. نذر کنیم که اگر یک شب یک آیه را تفسیرش را ندیدید، نخوابیم. شبی یک آیه را تفسیرش را ببینیم و بخوابیم. این برای ما. خانمها هر کدام یک هنر یاد بگیرید. خیلی از این درسهایی را هم که میخوانیم، نخوانیم هم طوری نمیشود. به من میگویند: چرا روزنامه نمیخوانی. چون من در سال یک ساعت هم روزنامه نمیخوانم. گفتم والا مکه رفتم یک ماه روزنامه نخواندم. برگشتم طوری نشده بود. گفتم: باقیاش را هم نخوانم طوری نمیشود. البته بیخبر از دنیا نیستم. خلاصه اخبار را اگر یک خبری باشد گوش میدهم. حالا در فلان شهر قرص آکساد درآمد. در فلان شهر یک نفر معتاد را گرفتند. در فلان جا سرقت مسلحانه شد. حالا اینها را اگر آدم بیکار باشد، عیبی ندارد. ولی شما حیف هستید. از جوانیتان استفاده کنید.
آیت الله مشکینی میگفت: شیخ انصاری آمد ناهار بخورد، دید خانمش تا غذا را آماده میکند، دو دقیقه طول میکشد. بلند شد و گفت: الله اکبر! دو رکعت نماز خواند. خانمش گفت: مگر نماز نخواندی، گفت: نماز خواندم، ترسیدم به من بگویند: دو دقیقه عمرت تلف شد. من بلند شدم و دو رکعت نماز خواندم که عمرم تلف نشود.
اینهایی که در جاهایی هستند که آب و هوای خنک دارد، باید بیشتر مطالعه کنند. اگر بنا باشد مثلاً مردم همدان و ملایر و دماوند و خوانسار و چادگان و اگر بنا باشد مناطق خوش آب و هوا آقا دو ساعت مطالعه کند، آنجا هم که خوزستان و بندرعباس است و هوا داغ است... من رفته بودم بوشهر گفتم: هوا چطور است؟ گفتند: سالی سه ماه تابستان است. گفتم: نه ماهش؟ گفتند: نه ماهش جهنم است. یعنی آنجایی که هوا داغ است، مطالعه نمیکند. آنجایی هم که هوا خنک است، مطالعه نمیکند. خوب پس آب و هوای خنک حرامتان باشد؟ چه کسی گفت که آب و هوای خنک بخورید ولی مطالعهتان مثل آب و هوای گرمسیر باشد؟ وقتی کسی زهرا دارد، حق ندارد بز بکشد. «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَر» (کوثر/1) من به تو زهرا دادم. «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» (کوثر/2) نحر باید کنی. کسی که زهرا دارد، شتر باید بکشد. نه اینکه بگوید من زهرا دارم، میش بکشد. خوب میش را که من هم برای بچههایم میکشم. میش و بز کم است، زهرا داری باید شتر بکشی. کسی که آب و هوای خنک دارد. کسی که کتابخانه دارد، کسی که کامپیوتر دارد، کسی که بغلش حوزه علمیه است، آخر جوان این همه طلبه هستند، تو چرا قرآن بلد نیستی بخوانی؟ خوب بودن این طلبهها نعمتی است. مسجد یک نعمتی است. اسلام شناس یک نعمتی است. فضای امن یک نعمتی است. اینطور نبوده که همینطور راحت باشد.
وقت را میگویند تمام شده است، یک خاطره میخواستم بگویم، دیگر وقت تمام شد. به هر حال ما نیاز به امام داریم، به دلیل اینکه الگو میخواهیم. به دلیل اینکه حجت میخواهیم. به دلیل اینکه میخواهیم امیدوار باشیم، به دلیل اینکه در اختلافات باید یک نفر حرف آخر را بزند، اختلافات حل بشود. ما حجت خدا میخواهیم. تولد امام زمان(علیهالسلام) را تبریک میگویم. خدایا به آبروی خود امام زمان(علیهالسلام) هر چه از عمر و جوانی و امکانات تو را هدر دادیم، هدر رفتههای ما را ببخش و بیامرز. از الان تا ابد، همهی نعمتهایی که به ما داده از هدر رفتن و هرز رفتن حفظ بفرما. ما را برای امام زمان(علیهالسلام) سرباز خوب قرار بده. قلبش را برای همیشه از ما راضی بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
منبع: gharaati.ir
افزودن دیدگاه جدید