حماسه ای از جنس معجزه
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|
در سال 1357 جهان شاهد معجزه ای دیگر از جنس معجزات انبیا شد. چشم مردم باز شد و به بلوغ فکری تازه ای رسیدند. سطح شعورها بالا رفت و شعارها خلق شدند تا جهانیان بدانند این انقلاب بر چه پایه و اصولی استوار است.
آن زمان مردم چون اقیانوس خروشیدند و امواج انقلاب شهرهای کشور را از پلیدی شست؛ گویا غسل تعمید و توبه بود که جان و پیکر کشور را پاک و منزه کرد.
آن زمان که مردم فریاد زدند: «توپ، تانک، مسلسل، دیگر اثر ندارد»، خیلی ها دانستند «به مادرم بگویید دیگر پسر ندارد» را.
آنان که خروشیدند: «وای اگر خمینی حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد»، با خون خود نوشتند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، تا به آن دسته از مردم بفهمانند: «سکوت هر مسلمان، خیانت است به قرآن».
انقلاب، مردمی بود و مردم، عاشقانه به پیر و مراد خود، روح خدا، لبیک گفتند: «الله اکبر، خمینی رهبر» و «ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی».
از آنجا که مرادِ مردم، عارفی روشن ضمیر بود، انقلاب مردم، انقلابی عقیدتی بود؛ آنچنان که فریاد مردم: «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه» و «سرنگون می کنیم رژیم پهلوی را، برقرار می کنیم حکومت علی را» بود.
مردم این را ثابت کردند که: «با خون خود نوشتیم، از جان خود گذشتیم، یا مرگ یا خمینی» و با نظام طاغوتی و خون ریز، در افتادند: «می کشم می کشم، آن که برادرم کشت». آنان به شهادت افتخار کردند و فریاد برآوردند: «برادر شهیدم، شهادتت مبارک»، تا همه بدانند که «زیر بار ستم، نمی کنیم زندگی». با مشت های گره کرده در برابر استبداد، بارها گفتند: «بگو مرگ بر شاه» و «ما می گیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض می شه».
آنچه که مردم به خوبی از پس آن برآمدند، اتحاد بود؛ زیرا «به گفتۀ خمینی، ارتش برادر ماست» را سر دادند.
مردم غیور همواره از رهبر خود دفاع کردند و خط و نشان های رژیم را با خط و نشانی این چنین پاسخ گفتند: «وای به حالت بختیار، اگر خمینی دیر بیاد» و بالاخره توانستند شاه را از کشور بیرون کنند: «ای شاه خائن، آواره گردی، خاک وطن را ویرانه کردی، کشتی جوانان وطن، آه و واویلا، کردی هزاران در کفن، آه و واویلا».
در بهمن 57 گویا طبیعت نیز با مردم همصدا بود؛ زیرا مردم می گفتند: «به کوری چشم شاه، زمستونم بهاره».
مردم برای پیروزی انقلاب خون ها دادند و «در طلوع آزادی، جای شهدا خالی» بود. بهشت زهرا مدفن سلحشوران شد تا جهانیان بدانند «ایران وطن ماست، خاکش کفن ماست».
این گونه بود که ایران از دست اجانب پس گرفته شد و دیگر «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» خط مشی سیاستمان شد.
آری حماسۀ انقلاب، یک معجزه بود. و اما اینک:
اینک ایرانمان را می بینیم که بر قله های علم و دانش ایستاده و چشم جهانیان به تصمیمات اوست. اقتدار ما دشمنان را به تب و تاب انداخته و سردرگم کرده است. آن نهال نوپایی که با خون جوانان وطن پا گرفت، اکنون درختی تناور شده که ریشه اش در تمام کرۀ خاکی دویده و شاخ و برگش برسر تمام کشورها سایه افکنده و مستضعفان و آنان که ظلم ستیزند، از میوه های آن بهره می برند.
نگارنده: محمد یوسفی
افزودن دیدگاه جدید