پیامدهای بداخلاقی در آموزههای دینی

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه رمضان۱۴۰۰، پیامدهای بداخلاقی در آموزههای دینی.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
مقدمه
برخی از مسائل بهقدری دارای اهمیت هستند که باید در هر فرصتی درباره آنها سخن گفت؛ به همین جهت، رسولخدا(صلی الله علیه و آله) در سخنرانیهای خود آیهای را که مربوط به کنترل زبان و سنجیده سخن گفتن است، تکرار مینمود. سهل بن سعد ساعدى میگوید: هرگز نشد که رسولخدا(صلی الله علیه و آله) بر این منبر بنشیند و آیه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً»[1] را تلاوت نکند![2] نقش زبان در سعادت و شقاوت انسان، بهگونهای است که جا دارد به صورت مکرر و از زوایای گوناگون به بحث درباره آن پرداخت. یکی از بزرگترین گناهان و آسیبهای زبان، تندخویی و بداخلاقی است. اگر چه بداخلاقی با غیر از زبان نیز صورت میگیرد، ولی غالباً توسط این عضو کوچک بدن محقق میشود؛ عضوی که حجمی اندک دارد، ولی ابزار جرمهایی بزرگ است! در این گفتار در پی آنیم که به پیامدهای گوناگون این رذیله بزرگ اخلاقی بپردازیم و تبعات ناگوار آن را در دنیا، برزخ و قیامت یادآور شویم.
الف. پیامدهای دنیوی
این رفتار زشت، آثار گوناگون و متنوعی در این دنیا برای انسان بداخلاق به دنبال دارد که برخی را یادآور میشویم:
1. پریشانی روح
یکی از پیامدهای کجخلقی، شکنجه روحی انسان بداخلاق است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مَن ساءَ خُلقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ؛[3]هر کس بداخلاق باشد، خودش را شکنجه و آزار داده است». صائب تبریزی در مثالی ظریف، بداخلاقی را به کفش تنگ تشبیه کرده است که اگر آدمی با آن در بیابان گسترده هم راه برود، باز هم احساس گرفتگی جان و پریشانی روح میکند
با خَلق کوش جهان را گشاده گر خواهی
که کفـش تنگ به رهرو کند بیابان تنگ
فشار قــبــر کـند سرمه استخوان تو را
اگر شود ز تو یک خــاطر پریشان تنگ
در بیت دوم، به ماجرای سعد بن معاذ اشاره میکند که بدخلقی انسان، حتی در نخستین منزل پس از مرگ نیز خودش را نمایان میکند.
2. کم شدن روزی
از امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ ضَاقَ رِزْقُهُ؛[4] کسی که بدخو باشد، روزیاش تنگ میشود». عوامل معنوی، نقش غیر قابل انکاری در وسعت یا تنگی رزق دارند.
نقل است مردى نزد امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمد و گفت: «بسیار گناه کرده و صحیفه اعمال خود را با آن سیاه کردهام. دعا کن خداوند مرا بیامرزد». حضرت فرمود: «برو استغفار کن». دیگرى آمد و گفت: «مزارع من به جهت کمى آب خشک شده. دعا کن خداوند باران بفرستد». فرمود: «برو استغفار کن». شخص سومی آمد و عرض کرد: «مردى فقیر هستم و از فقر بىطاقت شدهام. دعا کن تا خداوند مرا از فقر نجات دهد». باز هم فرمود: «برو استغفار کن». مرد چهارمى آمد و گفت: «ثروتم زیاد است، ولى فرزند ندارم. دعا کن تا خداوند متعال به من فرزندى بدهد». باز هم حضرت فرمود: «برو استغفار کن». یکى دیگر برخاست و گفت: «یا سید الوصیین، باغ و بوستان من کم میوه مىدهد. دعا کن خداوند به باغ من برکت دهد». امام(علیه السلام) فرمود: «استغفار کن». شخص دیگرى گفت: «یا على! در منطقه ما، چشمهها خشک شده و آب قناتها فرو رفته و قحطى شده است. از حضرتت التماس دعا دارم». فرمود: «استغفار کن». ابنعباس مىگوید: من در خدمت آن حضرت بودم و عرض کردم: «یا امیرالمؤمنین! از شما تقاضاهاى مختلف کردند، ولی همه را یک پاسخ دادى و براى همه این بیماران یک دارو نوشتى». حضرت فرمود: «اى پسر عمو! آیا این آیات را نشنیدهاى (که از زبان نوح) مىفرماید: به آنها گفتم: «اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِكُم؛[5] ...از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوى او بازگردید، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد؛ و نیرویى بر نیرویتان بیفزاید...».
3. بیآبرویی
کجخلقی نه تنها انسان را در میان اعضای خانواده و بستگانش کمارزش میکند؛ بلکه در اجتماع نیز برای او جایگاهی قائل نیستند. در حکایتی آمده است:
شخصی دو دختر داشت که همزمان با دو مرد ازدواج کردند. مدتی گذشت، مادر آن دختران با خود گفت: به دیدن دخترانم بروم تا از نزدیک از اوضاع آنان خبردار شوم. نخست به خانه آن دختری رفت که شغل شوهرش سرکهفروشی بود. وقتی وارد خانه او شد، با زندگی شایسته و دارای امکانات رفاهی این دختر روبهرو شد و با خود گفت: «حتماً زندگی دختر دومم که شوهرش عسلفروشی دارد، از این بهتر و پیشرفتهتر خواهد بود»؛ ولی هنگامی که به خانه دختر دوم رفت، با زندگی ساده و عقبافتاده و نامناسب او روبهرو شد. در فکر فرو رفت و از دخترانش جویای علت شد. آن دختری که شوهرش سرکهفروشی داشت، گفت: «شوهر من سرکه ترش را با خوشخلقی و خندهرویی به مشتریان میفروشد؛ لذا هر کس از او سرکه میخرد، شیفته اخلاق او میشود و دیگران را هم تشویق به خرید از او میکند». دختر دوم گفت: «ای مادر! شوهر عسلفروش من، عسلها را با ترشرویی و بدخلقی میفروشد و هر کس از او یکبار عسل بخرد، دیگر از جلوی مغازه او عبور هم نمیکند و دیگران را هم از این جریان باخبر میکند.[6]
معاشرت زیبا و نرم بهاندازهای اهمیت دارد که وقتی قرار شد حضرت موسی و هارون8 نزد فرعون بروند، دستور آمد که با زبان نرم با او سخن بگویید.[7] امام سجاد(علیه السلام) نیز در ضمن حدیثی طولانی، یکی از مهمترین پیامدهای شوم کجخلقی را «از بین رفتن موقعیت اجتماعی در دنیا» معرفی نموده است:
الذُّنُوبُ الَّتِي تَكْشِفُ الْغِطَاءَ الِاسْتِدَانَةُ بِغَيْرِ نِيَّةِ الْأَدَاءِ وَ الْإِسْرَافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الْبَاطِلِ وَ الْبُخْلُ عَلَى الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ وَ ذَوِي الْأَرْحَامِ وَ سُوءُ الْخُلُقِ وَ قِلَّةُ الصَّبْرِ وَ اسْتِعْمَالُ الضَّجَرِ وَ الْكَسَلِ وَ الِاسْتِهَانَةُ بِأَهْلِ الدِّينِ؛[8] گناهانى که پردهها(ی آبرو) را کنار مىزند: وام خواستن بدون آنکه قصد بازپرداخت آن را داشته باشد و اسراف در خرج کردن و بخل در خرج کردن براى خانواده و فرزند و خویشاوند، و بداخلاقى و کمصبرى و دلتنگى و بىقرار بودن از غم و کاهلى نمودن و سبک شمردن مؤمنان.
نفرت عمومی نسبت به بداخلاق، قابل انکار نیست و چنین فردی به مرور زمان، دوستان و جامعه و نفوذش را از دست میدهد؛ حتی گاهی زن و فرزندانش را نیز از دست میدهد. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در همین زمینه فرموده است: «رُبَّ عَزِيزٍ أَذَلَّهُ خُلُقُهُ وَ ذَلِيلٌ أَعَزَّهُ خُلُقُهُ؛[9]چه بسا عزیزی که اخلاقش او را ذلیل ساخته و ذلیلی که اخلاقش او را عزیز کرده است». همچنین فرموده است: «خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُم؛[10]با مردم بهگونهای معاشرت کنید که اگر مُردید، بر شما گریه کنند و اگر زنده ماندید، با اشتیاق به سوى شما بیایند».
4. تکثیر گناه
یکی دیگر از تبعات بداخلاقی، ازدیاد و تکثیر گناهان انسان در این دنیاست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خداوند توبه شخص بداخلاق را نمىپذیرد». وقتی که علت را جویا شدند، فرمود: «إِذَا تَابَ مِنْ ذَنْبٍ وَقَعَ فِي ذَنْبٍ أَعْظَمَ مِنْهُ؛[11]چون هر گاه از گناهى توبه مىکند، در ورطه گناهى بدتر از گناه اول مىافتد».
مقصود این است که آدم بداخلاق، موفق به توبه نمیشود؛ چراکه بداخلاقى، حالتی قابل تورّم است که روزبهروز فربه میشود و ضمن آنکه انسان را در دل دیگران منفور مىکند، فرصت اصلاح را نیز از انسان مىگیرد. هر اندازه که مؤثر قوی شود، اثر نیز قوی و بزرگتر خواهد شد.[12] امام صادق(علیه السلام) نیز فرموده است:
شخصى بیاباننشین نزد رسولخدا(صلی الله علیه و آله) آمد و اظهار داشت: «اى رسولخدا، من بیاباننشین هستم و به مسافرت مىروم (یعنی فرصت شرفیابی محضرتان و استفاده از مواعظ شما را ندارم)؛ چیزى را به من بیاموز (که سعادت دنیا و آخرتم را تأمین کند)». حضرت فرمود: «غضب نکن». اعرابى فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و آله) را ساده گرفت و دوباره نزد حضرت بازگشت و سؤالش را تکرار کرد. حضرت نیز همان جواب را تکرار نمود. اعرابی هم به خود آمد و گفت: «دیگر چیزى نمىپرسم. همانا مرا نصیحت کرد و مرا بر حذر داشت که هنگام غضب، تهمت نزنم و کسى را به قتل نرسانم».[13]
در حدیث دیگری که منسوب به رسولخدا(صلی الله علیه و آله) است نیز آمده است:
اخلاق نیکو، ریسمانی است از رحمت خدا در گردن صاحبش. این ریسمان به دست یک فرشته میباشد که او را به کارهای پسندیده میکشاند. کارهای پسندیده نیز او را به بهشت میرساند. همچنین بداخلاقى، ریسمانى است از عذاب خداوند در گردن انسان بداخلاق. آن ریسمان در دست شیطان است و شیطان هم او را به بدى، و بدى نیز او را به آتش مىکشاند.[14]
در ماجرایی مشابه، اخلاق نیکو زیربنای دین معرفی شده است:
مردى حضور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: «یا رسولالله، دین چیست؟». حضرت فرمود: «خلق نیکو». دوباره از طرف راست آمد و پرسید: «دین چیست؟». حضرت فرمود: «خلق نیکو». باز از طرف چپ آمد و عرض کرد: «دین چیست؟». رسولخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «حسن خلق». آنگاه از پشت سر آمد و گفت: «دین چیست؟». باز هم فرمود: «خلق نیکو». پیامبر(صلی الله علیه و آله) نگاهى به آن مرد کرد و فرمود: «آیا دین را نفهمیدی؟ دین آن است که خشمگین نشوى».[15]
مثلث شوم
انسان بداخلاق قبل از آنکه دیگران را آزار و شکنجه دهد، خودش را آماج عواقب زیادی قرار داده است. گاهی یک بدخلقی میتواند مسیر سعادت انسان را منحرف کند.
ب. پیامدهای اخروی
1. عذاب قبر
حکایت معروف سعد بن مُعاذ از همین نمونه است. او در سال پنجم هجری بر اثر زخمی که در جنگ خندق به پایش رسیده بود، در 37 سالگی رحلت کرد. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) در مراسم غسل و کفن و تشییع جنازه وی شرکت کرد و تجلیل فراوانی از او به عمل آورد. گفته شده که او بزرگ انصار و از نخستین کسانی از مردم مدینه بود که اسلام آورد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به مدینه دعوت کرد. شیخ صدوق; نقل کرده است:
وقتی خبر رحلت سعد بن معاذ را به پیامبر دادند، آن حضرت به سرعت با پای پیاده و برهنه به سوی جنازه سعد شتافت؛ در حالی که در بین راه، عبا از دوش مبارکشان افتاد؛ ولی اعتنا نکرد و گاهی در پشت تابوت، گاهی سمت راست تابوت، گاهی نیز جلوی تابوت و گاهی هم سمت چپ تابوت حرکت میکرد. مردم پرسیدند: «یا رسولالله، این چه حالتی است که از شما میبینیم؟!». فرمود: «به خدا قسم، دستم در دست برادرم جبرئیل است که مرا دور تابوت سعد طواف میدهد. اینک جبرئیل و میکائیل به همراه هفتادهزار ملک در تشییع جنازه سعد شرکت کردهاند». آنگاه با دست مبارکش، بدن سعد را درون قبر گذاشت و آن را با سنگ و خاک محکم نمود. مادر سعد وقتی این صحنه را دید، خطاب به فرزندش سعد گفت: «یا سعد هنیئاً لَکَ الجَنَّةُ؛ فرزندم، بهشت گوارای وجودت باد». پیامبر(صلی الله علیه و آله) با شنیدن این جمله، چهره درهم کشید و با ناراحتی و عتاب فرمود: «ساکت باش ای مادر سعد! درباره کار پروردگار اینگونه با قاطعیت سخن نگو. هماینک، قبر فشار سنگینی بر سعد وارد نمود». همه مات و مبهوت مانده بودند که چگونه کسی که هفتادهزار ملک به تشییع جنازهاش آمده و پیامبر اعظم الهی با دست خودش او را دفن کرده و برایش طلب مغفرت نموده، باید فشار قبر داشته باشد؟ حضرت در پاسخ فرمود: «نَعَمْ إِنَّهُ كَانَ فِي خُلُقِهِ مَعَ أَهْلِهِ سُوءاً؛[16] آری، برای اینکه اخلاقش با اهل و عیالش بد بوده است».
هر چند بداخلاقی در همه جا رفتاری بد و ناپسند است، ولی نسبت به خانواده شدت بیشتری دارد؛ چون اعضای خانه بیشتر اوقات شبانهروز را کنار هم هستند؛ بنابراین اگر اخلاق یکی از آنان بد باشد، خانهای که میبایست کانون آرامش باشد، به جهنم تبدیل خواهد شد.
همانگونه که در جریان سعد بن معاذ گذشت، یکی از عوامل فشار قبر، تندخویی است. شهید مطهری; بسیار کم به تعریف و تمجید از دیگران میپرداخت، اما مرحوم حاج میرزاعلی شیرازی را نهجالبلاغه مجسم مینامید. او در کتب عدل الهی نوشته است:
یکی از کسانى است که شایسته است از راههاى دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم. او خودش یک نهجالبلاغه مجسم بود. مواعظ نهجالبلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. براى من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیوند خورده و متصل شده است. من هر وقت حساب مىکنم، بزرگترین ذخیره روحى خودم را درک صحبت این مرد بزرگ مىدانم؛ رضوان اللّه تعالى علیه و حشره مع اولیائه الطّاهرین و الائمّة الطیبین. من از این مرد بزرگ داستانها دارم ... ایشان روزی ضمن درس، در حالى که دانههاى اشکشان بر روى محاسن سفیدشان میچکید، این خواب را نقل کردند. فرمودند: «در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است. مردن را همانطورى که براى ما توصیف شده است، در خواب یافتم. خویشتن را جدا از بدنم مىدیدم و ملاحظه مىکردم که بدن مرا به قبرستان براى دفن حمل مىکنند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟! ناگاه سگى سفید را دیدم که وارد قبر شد. در همان حال حس کردم که این سگ، تندخویى من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اضطراب بودم که حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) تشریف آوردند و به من فرمودند: «غصه نخور، من آن را از تو جدا مىکنم».[17]
البته حکایات و خصوصاً خوابهایی که نقل میشود، در یک سطح نیستند. این جریان که ناقل آن شخصیتی چون استاد مطهری; و صاحبش بزرگی همچون میرزا علی آقای شیرازی است، اطمینان کافی و لازم را برای صحت آن به ما میدهد. همچنین باید توجه داشت که عالم و عارف بزرگی مانند آن مرد الهی، نمیتواند کجخلقی شدید و غلیظی داشته باشد؛ بلکه تندیهای کوچکی که برای عامه مردم، رفتاری عادی و طبیعی است، از آن شخصیت بزرگ سر میزد و چون توقع از یک عالم عارف بسیار زیاد است، همین اندازه تندی نیز از او پذیرفته نیست.
2. جهنم
بداخلاقی اگر به نقطه اوج خودش برسد و در قالب فحاشی و خشونت و ... عملیاتی شود، انسان را تا حد جهنمی شدن سوق میدهد؛ چنانکه امام رضا(علیه السلام) فرموده است: «عَلَيْكُمْ بِحُسْنِ الْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ فِي الْجَنَّةِ لَا مَحَالَةَ وَ إِيَّاكُمْ وَ سُوءَ الْخُلُقِ فَإِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ فِي النَّارِ لَا مَحَالَةَ؛[18] بر شما باد به خلق زیبا؛ زیرا پایانش حتماً بهشت خواهد بود و دورى کنید از بدخلقى؛ زیرا پایانش حتماً جهنم است».
همچنین نقل است به پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفتند: «فلان زن، روز روزه مىگیرد و شب نماز مىخواند؛ اما بداخلاق است و همسایهها را زخم زبان مىزند». حضرت فرمود: «خیرى در او نیست، او از اهل دوزخ است».[19]
از آنجایی که بدخلقی یکی از نمونههای مهم ظلم به دیگران است، باید به نکاتی که اهلبیت: درباره سرنوشت ظالمان در قیامت بیان کردند، توجه کنیم. امام علی(علیه السلام) فرموده است: «يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ؛[20] روز مظلوم علیه ظالم (قیامت)، سختتر از روز ظالم بر مظلوم است».
گاهی با یک تندخویی، دلی را میشکنیم و در زمره ظالمان قرار میگیریم.
شکستِ شیشه دل را مگو صدایی نیست که این صدا به قیامت بلند خواهــد شد[21]
3. تنقیص درجه
بداخلاق اگر هم به جهنم نرود، در درجات پایین بهشت خواهد رفت؛ چراکه رسولخدا(صلی الله علیه و آله) خوشاخلاقان را نزدیکترین افراد به خودش در بهشت معرفی نموده است. شخصی از حضرت پرسید: «بهترین خصلتی که به انسان داده شده، چیست؟». فرمود: «اخلاق نیکو». سپس فرمود: «إِنَّ أَدْنَاكُمْ مِنِّی وَ أَوْجَبَكُمْ عَلَیَّ شَفَاعَةً أَصْدَقُكُمْ حَدِيثاً وَ أَعْظَمُكُمْ أَمَانَةً وَ أَحْسَنُكُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ؛[22] آن کسی از شما به من نزدیکتر و شفاعت او بر من واجبتر است که راستگوتر و امانتدارتر و خوشاخلاقتر و به مردم نزدیکتر باشد».
4. جدایی از همسر
امام کاظم(علیه السلام) فرموده است: «أمسلمه از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسید: اگر زنی در عمر خود دو بار شوهر کرده باشد و هر سه نفر از اهل بهشت باشند، در بهشت با کدامیک از آن دو مرد خواهد بود؟. حضرت فرمود: ای امسلمه! چنین زنی آن مردی را برخواهد گزید که خلق و خوی بهتری در دنیا داشته و با زن و بچهاش خوشرفتاری نموده است. ای امسلمه! خوشاخلاقی، مایه خیر دنیا و آخرت است».[23]
نگارنده: حجتالاسلام والمسلمین علی خادمی
فهرست منابع
کتب
ابن ابیفراس، مسعود بن عیسی؛ مجموعه ورام؛ چاپ اول، قم: مکتبه فقیه، 1410ق.
ابناشعث، محمد بن محمد؛ الجعفریات؛ چاپ اول، تهران: مکتبة النینوی الحدیثه، [بیتا].
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ تصحیح صید مهدی رجایی، قم: دار الکتاب الاسلامی، 1410ق.
شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: هجرت، 1414ق.
شعیری، محمد بن محمد؛ جامع الاخبار؛ چاپ اول، نجف: مطبعة حیدریةٰ [بیتا].
صدوق، محمد بن علی؛ الامالی؛ چاپ ششم، تهران: کتابچی، 1376ش.
عیون اخبار الرضا(علیه السلام)؛ تصحیح مهدی لاجوردی؛ چاپ اول، تهران: نشر جهان، 1378ق.
معانی الاخبار؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ چاپ اول، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403ق.
طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چاپ دوم، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390ق.
کاشانی، فتحالله بن شکرالله؛ منهج الصادقین؛ چاپ اول، تهران: کتابفروشی اسلامیه، [بیتا].
کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ ترجمه سید جواد مصطفوی؛ چاپ اول، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، 1369ش.
کوفی اهوازی، حسین بن سعید؛ الزهد؛ تصحیح غلامرضا زمانیان یزدی؛ چاپ دوم، قم: المطبعة العلمیه، 1402ق.
مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار؛ تهران: انتشارات صدرا، 1369ش.
مفید، محمد بن محمد؛ الارشاد؛ چاپ اول، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.
نشریات
یعقوبی، ابوالقاسم؛ «بداخلاقی، هشدارهای اجتماعی ۲»؛ پاسدار اسلام؛ شماره 25، مرداد شهریور 1386، ص 35 – 27.
* دانشآموخته سطح 4 حوزه علمیه قم.
[1]. احزاب: 70 : «اى کسانى که ایمان آوردهاید، تقواى الهى پیشه کنید و سخن استوار بگویید».
[2]. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 353.
[3]. محمد بن یعقوب کلینی؛ اصول کافی؛ ترجمه سید جواد مصطفوی؛ ج 2، ص 321.
[4]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ص 592.
[5]. هود: 52؛ فتحالله بن شکرالله کاشانی؛ منهج الصادقین؛ ج10، ص19.
[6]. ابوالقاسم یعقوبی؛ «بداخلاقی، هشدارهای اجتماعی ۲»؛ پاسدار اسلام؛ ص 29.
[7]. طه: 43 و 44.
[8]. محمد بن علی صدوق؛ معانی الأخبار؛ ص271.
[9]. محمد بن محمد مفید؛ إلارشاد؛ ج 1، ص 300.
[10]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ ص 470.
[11]. محمد بن یعقوب کلینی؛ اصول کافی؛ ترجمه سید جواد مصطفوی؛ ج 2، ص 321.
[12]. احتمال دیگری نیز مطرح شده است که وقتی انسان از گناه اولی توبه کرد و بعد از مدتی آن را به وسیله تکرار گناه شکست، مجموع گناه دوم و شکستن گناه اول، بزرگتر از گناه اول خواهد شد. مختار ملاصالح; و نیز علامه مجلسی;، همان احتمال اول است.
[13]. حسین بن سعید کوفی اهوازی؛ الزهد؛ ص 68.
[14]. محمد بن محمد شعیری؛ جامع الأخبار؛ ص 103.
[15]. مسعود بن عیسی ابن ابی فراس؛ مجموعه ورام؛ ج 1، ص 89.
[16]. محمد بن علی صدوق؛ الامالی؛ ص385.
[17]. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار؛ ج 1، ص 236.
[18]. محمد بن علی صدوق؛ عیون أخبار الرضا(علیه السلام)؛ ج 2، ص 31.
[19]. مسعود بن عیسی ابن ابی فراس؛ مجموعه ورام؛ ج 1، ص90.
[20]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ ص511.
[21]. محمد بن محمد ابن اشعث؛ الجعفریات؛ ص150.
[22]. صائب تبریزی؛ دیوان اشعار؛ غزل شماره 3837. (سایت گنجور)
[23]. محمدبن علی صدوق؛ الامالی؛ ص 498.
دیدگاهها
عالی👋👋👋
افزودن دیدگاه جدید