رفتن به محتوای اصلی
یادداشت تبلیغی؛

آسیب‌شناسی هواداران شخصیت‌ها در مسأله حق و باطل

تاریخ انتشار:
پیروی از حق و حق‌طلبی در آموزه‌های دینی همواره مورد تأکید قرار گرفته و از شخصیت‌گرایی و فردمحوری نهی شده است. با این حال در طول تاریخ نمونه‌های فراوانی از شخصیت‌گرایی وجود دارد که پیامدهای ناگواری را به همراه داشته است.
حق و باطل

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه رمضان۱۴۰۰، آسیب‌شناسی هواداران شخصیت‌ها در مسأله حق و باطل.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم

مقدمه

پیروی از حق و حق‌طلبی در آموزه‌های دینی همواره مورد تأکید قرار گرفته و از شخصیت‌گرایی و فردمحوری نهی شده است. با این حال در طول تاریخ نمونه‌های فراوانی از شخصیت‌گرایی وجود دارد که پیامدهای ناگواری را به همراه داشته است. در بررسی علل و عواملی که موجب شده شخصیت‌گرایی و فردمحوری به جای حق‌گرایی و حق‌طلبی مطرح شود، به دو دسته از آسیب‌ها می‌توان اشاره کرد. برخی آسیب‌ها متعلق به شخصیت است. این دسته از آسیب‌ها که موجب فساد و تخریب شخصیت می‌شود، یا ناشی از منفعت‌طلبی و یا برای دور کردن ضررهای دنیوی و مادی از خود است. چنین کارهایی موجب غرور و تکبر در وجود شخصیت می‌شود و او را از درون فاسد می‌کند. دسته دیگر از آسیب‌هایی که موجب جایگزینی فردمحوری و شخصیت‌محوری به جای حق‌محوری می‌شود، مربوط به هواداران و طرفداران شخصیت‌هاست. آسیب‌های متعددی شامل طرفداران و هواداران می‌شود که مهم‌ترین آن عبارتند از: تملق و چاپلوسی، لجاجت و تعصب، ناآگاهی و کج‌اندیشی.

الف. نکوهش شخصیت‌گرایی هواداران

اگر چه الگو گرفتن از شخصیت‌های مثبت و منطبق با معیارهای حق، امری پسندیده و مورد وفاق عقل و منطق است و می‌تواند تأثیر بسیاری در موفقیت و سعادت فردی و پیشرفت و توسعه جامعه شود، ولی می‌تواند موجب وارد شدن صدمات و لطمه‌های سنگینی به فرد و جامعه در جایگزین شدن شخصیت‌محوری به جای حق‌محوری شود. یکی از اموری که قرآن به عنوان منشأ خطاها، لغزش‌ها و اندیشه‌های باطل و بی‌ریشه معرفی می‌کند، پیروی از شخصیت‌هاست که به عنوان بزرگان و اکابر شناخته می‌شوند و قرآن با عنوان «کبراء» از آن یاد کرده است: «وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا؛[1] هواداران و پیروان گویند: پروردگارا، ما سرکردگان و بزرگانمان را اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند». امام علی(علیه السلام) نیز فرموده است: «أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ؛[2] آگاه باشید و بپرهیزید از اطاعت و سران و سروران خود، آنان که به گوهر خود بزرگی فروختند و نسب خود را برتر نهادند».

در هر جامعه‌ای، بعضی از افراد نوعی برجستگی خاصی دارند. بعضی از نظر سیاست برجستگی پیدا می‌کنند و قهرمان سیاسی می‌شوند. برخی قهرمان علمی هستند. گروهی قهرمان ورزشی هستند. دسته‌ای قهرمان هنری هستند. این افراد، قهرمانان اجتماعی هستند که از نظر دیگران قهرمان و بزرگ می‌آیند. گروه‌های مرجع، گروه‌هایی هستند که شخص در ارزیابی اعمال خود به آنها نگاه می‌کند و آنان را معیار رفتارش قرار می‌دهد. شخص برای ارزیابی توانایی‌ها و دستاوردهایش، خود را با گروه مرجع مقایسه می‌کند. او می‌تواند بکوشد تا عضو گروه مرجع شود و یا تنها به تقلید رفتارهای اعضای گروه مرجع اکتفا کند.[3]

اگر نخبگان و فرهیختگان بر اساس ملاک حق و حقیقت، الگوی افراد قرار گیرند؛ شاهد پیشرفت و اعتلای جامعه خواهیم بود، اما اگر ملاک‌های ظاهری و صوری مد نظر افراد قرار گیرد و سلبریتی‌هایی مانند هنرپیشگان، ورزشکاران، مداحان، دلالان و ... به جهت درآمد بالا و یا وضعیت ظاهری‌شان، مبنا و معیار افراد جامعه و جوانان قرار گیرند و پیروان و هواداران، نپرسیده و نسنجیده از آنان تقلید کنند؛ شاهد افول و زوال ارزش‌های حقیقی خواهیم بود و جامعه به سمت ظواهر و در نتیجه انحطاط سوق داده خواهد شد.

آدمی به طور طبیعی از شخصیت‌های بزرگ فقط به دلیل معروف و نام‌آور بودن‌شان پیروی می‌کند، نه به دلیل اینکه گفتار یا رفتارش منطبق بر حق و حقیقت است.[4] این در حالی است که پیروی چشم و گوش بسته از افراد در مسائل بزرگ و اساسی، بدون تحقیق و جستجو درباره حق بودن یا نبودن عملکرد آنها، امری مذموم است. خداوند این دنباله‌روی را محکوم کرده و فرموده است: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ؛[5] آنگاه که پیشوایان از پیروان بیزاری جویند، در حالی که عذاب را می‌بینند و پیوندهای میان‌شان قطع می‌شود». این پیروان بعد از بیزاری از شخصیت‌ها و پیشوایان، می‌گویند: «وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا؛[6] ای کاش برای ما بازگشتی بود تا همان‌گونه که آنان از ما بیزاری جستند، ما نیز از آنان بیزاری می‌جستیم».

انسان دارای عقل و منطق، می‌تواند عملکرد شخصیت‌ها را با ملاک حق و حقیقت بسنجد؛ از این رو هیچ عذر و بهانه‌ای برای پیروان و هواداران، در پیروی و هواداری از شخصیت‌ها پذیرفته نیست.

ب. شیوه‌های شخصیت‌سازی هواداران

روش‌ها و شیوه‌هایی از جانب هواداران و طرفداران شخصیت‌ها به کار گرفته می‌شود تا به جای پیروی از حق و حقیقت، با دنباله روی از افراد، شخصیت سازی صورت گیرد. در این بخش به سه شیوه مهم شخصیت‌گرایی اشاره می‌گردد.

1. تملق و چاپلوسی

چاپلوسی و تملق، نوعی آفت زبانی است. امام علی(علیه السلام) در تعریف آن می‌فرماید: «الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ؛[7] تعریف بیش از استحقاق، چاپلوسی است». تملق یا چاپلوسی، خصلتی ناپسند است که صاحب خود را به نهایت ذلّت و خواری می‌کشاند. این خصلت، حالتی برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان است که در برابر شخصیت صورت می‌گیرد؛ چنان‌که امام علی(علیه السلام) فرموده است: «کَثْرَةُ الثّناءِ مَلَقٌ یَحْدُثُ الزَّهْدَ و یُدْنی مِنَ الْعِزَّةِ؛[8] بسیار ستایش کردن از افراد و شخصیت‌ها، چاپلوسی است که موجب تکبر می‌شود و شخص را از عزت دور می‌کند». در واقع چاپلوسی، عزت نفس فرد را از او می‌گیرد و شخص ستایش‌شونده را به غرور و تکبر واهی گرفتار می‌کند و به ادامه جُرم و گناه دامن می‌زند.

چاپلوسی و تملق، موجب فخرفروشی و خود‌بین شدن ستایش‌شوندگان، و تأیید و تشویق ستمکاران و خیانتکاران می‌شود. از همین روست که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «إذا مَدَحتَ أخاكَ في وَجهِهِ فكأنّما أمرَرتَ على حَلقِهِ المُوسى؛[9] هر گاه برادرت را پیش رویش بستایی، چنان است که تیغ در گلویش نهاده‌ای». امام علی(علیه السلام) نیز فرموده است: «از من تعریف و تمجید نکنید، چون یا دروغ می‌گویید [که در این صورت مرتکب گناه کبیره شده‌اید] یا راست می‌گویید که من تنها در حد توان و وظیفه‌ام کار انجام داده‌ام و نیازی به تعریف و تمجید ندارم».

یکی از صفات مذموم و مورد نکوهش در منابع دینی، مدح و ثنا و تعریف و تمجید از افراد و شخصیت ها است. در صورتی که این عمل همراه با چاپلوسی و سخنان غلوآمیز همراه باشد، بر قبح و زشتی آن افزوده می گردد. در گفتار و رفتار امام خمینی; مشاهده می کنیم که وی با تمجید و تملّق برخورد می کرد. پس از انتخابات نخستین دورۀ مجلس شورای اسلامی در خرداد 1359 نمایندگان به دیدار امام رفته بودند. آقای فخرالدین حجازی، نماینده اول مردم تهران در این دوره، سخنرانی خود را با جملۀ «بابی أنْتَ وَ امّی» آغاز کرد و بقیه محتوای سخنرانی نیز در تجلیل از مقام والای امام خمینی بود. نوبت سخنرانی حضرت امام که رسید، همان نخست، با گِلایه شدید پاسخ ایشان را داد. به گونه ای که ناراحتی امام از چهره و صحبت هایشان نمایان بود. لذا همان بدو سخنان خود، فرمود: «من خوف این را دارم که مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید. من به خدای تبارک و تعالی پناه می برم از غرور»..[10] 

تملق و چاپلوسی به عنوان رذیله اخلاقی، گربیانگیر بسیاری از جوامع انسانی است که موجب می‌شود سرنوشت اجتماعی مردم به سوی قهقرا و سیر انحطاطی پیش برود. در جوامعی که چاپلوسی و تملق به عنوان هنجار اجتماعی و فرهنگ عمومی جا افتاده باشد، جرأت و شهامت از انسان‌ها گرفته می‌شود و نفاق و دورویی حاکم می‌گردد. افراد متملق و چاپلوس به پُست و مقام می‌رسند و انسان‌های شجاع باید هزینه‌های گزافی را بپردازند و یا در حاشیه قرار بگیرند.

آسیب تملق و چاپلوسی به شخصیت افراد تا آنجاست که رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) درباره هواداران متملقان فرموده است: «فَاحْثُوا فِي‏ وُجُوهِهِمُ‏ التُّرَاب‏؛[11] به صورت چاپلوسان خاک بپاشید». چاپلوسی و مدح بی‌جا به خاطر آسیبی که به دو طرف و به‌ویژه شخصیت ستایش‌شونده می‌زند و موجب سقوط و تباهی وی می‌شود، همواره در سخنان پیشوایان دین مورد نکوهش قرار گرفته است.

2. لجاجت و تعصب

لجاجت در لغت، به معنای پافشاری در انجام کاری است که مخالف میل طرف مقابل باشد.[12] در اصطلاح نیز به اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد که از انجام آن نهی شده است، گفته می‌شود.[13] در واقع لجاجت به معنای اصرار بر چیزی است؛ به‌گونه‌ای که منطق و عقل را زیر پا بگذارد.

لجاجت بشکند اندیشه‌ها را
کند از بیخ و بن هم ریشه‌ها را[14]

لجاجت موجب می‌شود تا فرد لجوج از حق گریزان، و دنباله‌رو شخصیتی شود که دارای کیش شخصیت است. لجاجت، از عوامل آسیب‌زا در جامعه است که به جای حق‌مداری، موجب ترویج شخصیت‌سازی می‌شود. تعصب طرفداری یا دشمنی بی‌منطق و بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا مسأله‌ای است[15] و ریشه آن از عصبیت است. عصبیت، به معنی سعی و تلاش در حمایت خود یا چیزی که به خود نسبت دارد و شامل دین، خویشاوندان، نزدیکان و همشهری‌ها به گفتار و یا کردار می‌شود. در واقع عصبیت را می‌توان به دو نوع تقسیم کرد: عصبیتی که حمایت آن به حق و بدون خروج از انصاف و بی‌ارتکاب خلاف شرع است که به آن غیرت گفته می‌شود و ستوده و پسندیده است. همچنین عصبیتی که حمایت از آن لازم نیست و یا در حمایت از حق و انصاف تجاوز می‌کند و حمایت از آن باطل است و مرتکب حرام شرعی می‌شود. این‌گونه عصبیت، تعصب مذموم و ناپسند است که از رذایل قوه غضب شمرده می‌شود.[16] بنابراین متعصب، کسی است که نه تنها راه و اندیشه خود را درست و بی‌اشتباه می‌پندارد؛ بلکه از خویشان و خاندان و هم‌گروهان و هم‌حزبان خود ـ اگر چه به ناحق ـ حمایت می‌کند و از راه و روش آنان، چون موافقان او هستند، پشتیبانی می‌کند و همواره جانب بستگان خانوادگی یا هم‌مسلکان اجتماعی یا حزبی و مرامی خود را رعایت می‌کند.[17]

سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است[18]

در غالب احادیث و روایات، عصبیت بر تعصب مذموم اطلاق شده است. به همین جهت مورد نکوهش قرار گرفته است. از این روست که وقتی از امام سجاد(علیه السلام) درباره چیستی عصبیت پرسیدند، فرمود: «اَلْعَصَبِيَّةُ اَلَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى اَلرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ؛[19] عصبیتی که صاحب آن گنهکار است، این است که کسی بَدان قوم خود را از نیکان قوم دیگری بهتر بداند». پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نیز فرموده است: «مَنْ کانَ فی قَلبِه حَبّةٌ مِنْ خَردَلٍ مِنْ عصبیّة، بَعَثَهُ الله یَومَ القِیامَةِ مَعَ اَعرابِ الجاهلیّةِ؛[20] هر که در دلش به اندازه دانه خردلی عصبیت باشد، خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلی بر خواهد انگیخت». «تعصب، غول بی‌شاخ و دُمی است که می‌تواند مردم کشوری را قرن‌ها در آتش حماقت بسوزاند و هرگز دیده نشود؛ بلای خانمان‌سوزی است که درخت انسانیت را از ریشه می‌سوزاند و کسی را یارای اخم کردن به او نیست؛ زیرا سینه چاکانش بسیارند و چاکرانش فراوان. این غول نامرئی، چشم‌ها را سحر می‌کند، عقل را خاموش می‌کند و دل‌ها را سخت‌تر از سنگ می‌کند و عمرها را تباه».[21]

از درون زنگ تعصب بزدای
در خِرَد راه تامّل بگشای[22]

تعصب و لجاجت، لازم و ملزوم یکدیگرند؛ زیرا وابستگی به چیزی انسان را به اصرار بر آن وا می‌دارد؛ چنان‌که اقوام انبیا به جهت وابستگی شدید به افکار و برنامه‌های خرافی و لجاجت و اصرار بر آنها به پیروی نیاکان و یا هواداری از شخصیت‌های خاص ادامه می‌دادند. ثمره تعصب و لجاجت، تقلید کورکورانه است که سد راه پیشرفت و تکامل انسان‌هاست و موجب دوری از حق و پیوستن به باطل می‌گردد. بت‌پرستان عصر پیامبرانی چون حضرت نوح(علیه السلام)، به قدری لجوج و متعصب بودند که حتی از شنیدن صدای منادی توحید و حق دوری می‌جستند.[23] لجاجت فرعونیان در برابر معجزات آشکار حضرت موسی(علیه السلام) نیز بر اساس لجاجت و تعصب آنان بر آیین بت‌پرستی نیاکانشان بود.[24] آنان هرگز از خود سؤال نمی‌کردند که آیین حضرت موسی(علیه السلام) حق است یا باطل و امتیازش نسبت به آیین نیاکان و شخصیت‌هایی که از آنان پیروی می‌کنند، چیست؟

جهل و تعصب موجب می‌شود انسان به راحتی به حق پشت کند. در تمام طول تاریخ، تعصب و لجاجت نقش اصلی را در ادامه کفر و توحیدستیزی و حق‌گریزی داشته است. عامل اصلی انحراف مشرکان عرب نیز تعصب و تقلید کورکورانه بود.[25] تعصب و لجاجت، مانع رسیدن به حق است. افراد لجوج و متعصب تن به هر ذلت و حقارتی می‌دهند، ولی تسلیم حق نمی‌شوند و به تقلید کورکورانه پناه می‌برند.[26]

خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلیدشان باد[27]

3. ناآگاهی و کج‌فهمی

فقر شامل دو نوع مالی و فرهنگی است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) درباره فقر فرهنگی فرموده است: «اِنّی لا اَخافُ عَلی اُمَّتِیَ الْفَقْرَ وَ لكِنْ اَخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ؛[28] من از هجوم فقر و تنگدستی بر امت خودم بیمناک نیستم. آنچه از آن‌ بر امتم بیمناکم، کج‌اندیشی است». به تعبیر استاد مطهری; آسیبی که فقر فکری بر امت رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) وارد می‌کند، فقر اقتصادی وارد نمی‌کند.[29] این حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ناظر به فقر فرهنگی و کجی‌اندیشی است که منشأ آن، نادانی و نفهمی است. بنا به فرمایش رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) خطر اصلی، فقر بینشی و فرهنگی مردم است که مسلمانان را دچار مشکل کرده است. امام علی(علیه السلام) نیز فرموده است: «هَمَجٌ رَعاعٌ اَتْباعُ كُلِّ ناعِقٍ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ؛[30] کسی که از نظر بینشی فقیر باشد، مانند مگس‌های کوچکی است که در هوا سرگردان بوده و با هر باد و صدایی به این طرف و آن طرف می‌رود».

اندر سرت بخار جهالت قوی است
من درد جهل را به چه درمان کنم ؟[31]

از آنجا که فقر اقتصادی جنبه مادی دارد، با تدبیر کارشناسی و بهره‌گیری صحیح از ثروت‌های موجود جامعه و توزیع درست، قابل رفع و رجوع است؛ اما فقر فرهنگی در جوامعی است که به جای دانش و آگاهی، خرافات و خیال‌پردازی جای آن را پر کرده است. فقر فرهنگی، بسیار عمیق‌تر و ریشه‌دارتر از فقر اقتصادی، و گاه عامل تشدید فقر اقتصادی است. برای مقابله و برطرف کردن فقر فرهنگی و کج‌اندیشی در جامعه باید با منشأ آن که جهل و نفهمی است، مقابله کرد. برای مقابله با جهل، باید در کنار علم و دانش به مسأله عقل و خرد توجه اساسی شود.

خِرد رهنمای و خرد دلگشای
خِرد دست گیرد به هر دو سرای[32]

درباره موضوع بنیادین تعقل و به کارگیری عقل، آیات و روایات بسیاری آمده است که همه بر رجوع به عقل و استفاده از چشمه جوشان آن و عقلانی ساختن زندگی و نتیجه‌گیری و بهره‌وری از خِرد تأکید می‌کنند و از بیکار گذاشتن عقل و گوش ندادن به ندای آن و پیروی نکردن از ارشادهای خِرد به شدت بر حذر می‌دانند.[33] بر این اساس است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «الْعِلْمُ إِمَامُ الْعَقْلِ؛[34] دانش، پیش‌رو عقل است». امام علی(علیه السلام) نیز فرموده است: «العَقلُ رَسولُ الحَقِّ؛[35] عقل، فرستاده حق است». تعقلی که آموزه‌های اسلامی بدان فرا می‌خواند و استعدادها را برای آن بسیج می‌کند، تعقلی است که از فطرت انسان برخاسته و با تعالیم الهی شکل یافته است. پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) برای مقابله با فقر فرهنگی، در جنگ بدر مقرر داشت اسیرانی که توان پرداخت فدیه را ندارند، در برابر آموزش خواندن و نوشتن به ده مسلمان آزاد شوند.[36]

در فرهنگ اسلامی، در کنار علم و دانش به مسأله عقل و خرد توجه بسیار شده است. توجه به تعقل و تفکر به‌گونه‌ای است که در روایات از کمالات انسانی به «اَلتَفَقَّهُ في الدّين»،[37] شناخت ژرف و عمیق در دین مطرح شده است و یا کتاب «العقل و الجهل» به طور مستقل و جداگانه آمده است. یکی از مشکلات آن روز و امروز جامعه اسلامی این است که افراد به سبب نداشتن بینش و بصیرت دینی، هر چه را بشنوند، بدون تحقیق درباره راست یا دروغ بودنش، به سرعت آن را منتشر می‌کنند. این کار جاهلانه به دنیاداران فرصت می‌دهد که با حرف‌های دروغ و باطل بتوانند جایی برای خود باز کنند و به اهداف مادی‌شان برسند.[38] رواج شایعه، دروغ، تهمت و ... در جامعه و تبدیل آن به امری رایج و عادی، به جهت فقر فرهنگی و کج‌اندیشی در جامعه است که افراد بدون تحقیق و بررسی و به کارگیری فهم و شعور، به انعکاس شنیده‌ها بسنده می‌کنند.

نگارنده: محمد عِلّینی

فهرست منابع

ابن‌اسحاق، محمد؛ السیر و المغازی؛ چاپ اول، بیروت: دار الفکر، ۱۳۹۸ ق.
ابن ابی‌جمهور، محمد بن زین‌الدین؛ عوالی اللئالی؛ چاپ چهارم، قم: سیدالشهدا(علیه السلام)، 1403 ق.
ابن شعبه‌حرانی، حسن بن علی؛ تحف‌ العقول؛ قم: آل علی،1382 ش.
انوری، حسن؛ فرهنگ فشرده سخن؛ چاپ اول، تهران: نشر سخن، 1382 ش.
بابایی، رضا؛ دین و دینداری؛ قم: هجرت، 1393 ش.
بلخی رومی، جلال‌الدین محمد؛ مثنوی معنوی؛ تهران: امیرکبیر، 1362 ش.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ قم: دار الکتاب اسلامی، 1410ق.
تهرانی، مجتبی؛ سلوک عاشورایی: حق و باطل؛ تهران: مصابیح الهدی، 1391 ش.
جامی، عبدالرحمن بن احمد؛ مثنوی هفت اورنگ؛ تهران: اهورا، 1385 ش.
حکیمی، محمدرضا، محمد و علی؛ ترجمه الحیاه؛ قم: دلیل ما، 1393 ش.
خمینی، روح الله؛ صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی;؛ ج12؛ تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1389ش.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غريب القرآن؛ دمشق ـ بیروت: دارالقلم ـ  الدارالشامیه، ۱۴۱۶ ق.
شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
صدوق، محمد بن علی؛ کتابُ من لایحضره‌ الفقیه؛ تصحیح علی‌اکبر غفاری؛ چاپ دوم، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1413 ق.
فردوسی، ابوالقاسم؛ شاهنامه؛ تهران: کتاب سرای نیک، 1388.
کلینی، محمد بن یعقوب؛ اصول کافی؛ تهران: الوفاء، 1382 ش.
کوئن، بروس؛ درآمدی بر جامعه‌شناسی؛ ترجمه محسن ثلاثی؛ تهران: فرهنگ معاصر، 1391 ش.
مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ تهران: کتابچی، 1386 ش.
مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360 ش.
مطهری، مرتضی؛ جاذبه و دافعه حضرت علی7؛ تهران: حسینیه ارشاد، 1391 ق.
 خدا در زندگی انسان؛ تهران: صدرا، 1393 ش.
نراقی، احمد؛ معراج السعاده؛ قم: هجرت، 1371 ش.

[1]. احزاب: 67.

[2]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ خطبه 192.

[3]. بروس کوئن؛ درآمدی به جامعه‌شناسی؛ ص 116.

[4]. مرتضی مطهری؛ خدا در زندگی انسان؛ ص 74.

[5]. بقره: 166.

[6]. بقره: 167.

[7]. محمد بن حسین شرییف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ حکمت 347.

[8]. علی بن محمد لیثی واسطی؛ عیون الحکم و المواعظ؛ ص 389.

[9]. عبدالحمید بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید؛ شرح نهج‌البلاغه؛ ج 18، ص 256.

[10]. روح الله خمینی، صحیفه امام؛ ج 12، ص 343.

[11]. محمد بن علی صدوق؛ کتابُ من لايحضره الفقيه؛ ج ۴، ص ۳۸۱.

[12]. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ ج10، ص 167.

[13]. حسین بن محمد راغب اصفهانی؛ المفردات فی غریب القرآن؛ ص 736.

[14]. سلیمان ابوالقاسمی؛ شعر نو؛ دفتر دوم.

[15]. حسن انوری؛ فرهنگ فشرده سخن؛ ج 1، ص 626.

[16]. احمد نراقی؛ معراج السعاده؛ ص 306.

[17]. محمدرضا حکیمی و همکاران؛ ترجمه الحیاه؛ ج 11، ص 784.

[18] . مولانا؛ مثنوی معنوی.

[19]. محمد بن یعقوب کلینی؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 308.

[20]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 73، ص 283.

[21]. رضا بابایی؛ دین و دینداری؛ ص 69.

[22]. عبدالرحمان بن احمد جامی، هفت اورنگ؛ بخش 30.

[23]. نوح: 7.

[24]. یونس: 78.

[25]. بقره:170.

[26]. شعراء: 74.

[27]. جلال‌الدین محمد بلخی رومی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر دوم، بخش 15.

[28]. محمد بن زین‌الدین ابن ابی‌جمهور؛ عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 39.

[29]. مرتضی مطهری؛ جاذبه و دافعه حضرت علی7؛ ص 183.

[30]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ حکمت 147.

[31] . جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی.

[32] . فردوسی، شاهنامه.

[33]. محمدرضا حکیمی و همکاران؛ ترجمه الحیاه؛ ج 1، ص 224.

[34]. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص 27.

[35]. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی؛ غررالحکم و دررالکلم؛ ص272.

[36]. محمد بن اسحاق؛ السیر و المغازی؛ ص 259.

[37]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 78، ص 172.

[38]. مجتبی تهرانی؛ سلوک عاشورایی: حق و باطل؛ ص345.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.