پنج نکته در مورد امام رضا (علیه السلام)
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| پنج نکته در مورد حضرت رضا (علیه السلام)
حجت الاسلام و المسلمین قرائتی
نکته اول:
مشتاقان زیارت امام رضا (علیه السلام) در دیگر کشورها: من هندوستان بودم، به یک پیرمرد حدود ۸۵ساله برخورد کردم، تا فهمید من ایرانی هستم، گریه کرد و گفت: من از اول جوانی پول هایم را جمع کردم که بیایم مشهد امام رضا (علیه السلام). دارم می میرم ولی نشد بیایم. در زیمبابوه آفریقا بودم. یک زن و شوهر شیعه بودند، رفتم اینها را پیدا کردم، گفتیم: اسم بچه هایتان چیست؟ گفت: صادق، باقر، کاظم، گفتم: بارک الله! او در آفریقا اسم امام را زنده می کند، متأسفانه بعضی از شیعه ها اسم بچه شان را یک چیزی می گذارند که مثلا نام یک تیغی است در آفریقا! گفتم: خب، شما چه می کنید؟ گفت: شب عاشورا که می شود، خانم و بچه هایم می نشینند، من تاریخ کربلا را می خوانم و آنها گریه می کنند. بعد خانمم می خواند و من گریه می کنم. گفتم: چه آرزویی داری؟ گفت: زیارت امام رضا (علیه السلام)!
نکته دوم:
اهتمام ویژه امام رضا(علیه السلام) به نماز اول وقت: صابئین زمان امام رضا (علیه السلام) یک رهبری داشتند که عالم درجه یک صابئین بود. ایشان با امام رضا (علیه السلام) چند جلسه بحث کرد و یک روز در بحثش گفت: «الآن لان قلبی»؛ الآن دلم نرم شد. صدای اذان بلند شد. امام رضا (علیه السلام) رفت. گفتند: آقا صبر کنید این مسلمان شود بعد نماز را بخوانید. فرمود: نماز اول وقت!
نکته سوم:
نشانه قبولی زیارت: اویس قرنی می خواست پیغمبر را زیارت کند. از مادرش اجازه گرفت، مدینه آمد و پیغمبر در مدینه نبود. یک مدتی ایستاد، پیغمبر را ندید، گفت: من به مادرم قول دادم. سلام من را به پیغمبر برسانید. پیغمبر وارد شد گفت: بوی اویس می آید. یعنی او پیغمبر را ندید، اما زیارتش قبول شد. آدم هایی هم داریم صبح تا شام نزد پیغمبر بودند و هیچ آبرویی نزد پیغمبر نداشتند. چقدر خوب است افرادی که مکرر مشهد می روند، آدم هایی را که در عمرشان مشهد نرفتند، اینها را هم ببرند.
نکته چهارم:
خاطره ای از حضور امام رضا (علیه السلام) در لحظه جان دادن: حدیث داریم امام رضا (علیه السلام) فرمود: اگر کسی زیارت من بیاید، سه جا بازدید او می روم. یکی لحظه جان دادن است. عالمی در اصفهان بود که از دنیا رفت. ۲تا از بچه هایش هم شهید شدند. این عالم شوهر خواهر دکتر بهشتی شهید مظلوم بود. آقازاده اش که امام جمعه موقت اصفهان بود و شهید شد، برای من گفت: ساعت آخری که پدرم می خواست جان بدهد، بالای سر پدرم بودم. نفس آخر را که کشید، ساعت را دیدم و نوشتم. یک روز جوانی به دیدن من آمد و گفت: پدر شما یک چنین شبی مرد؟ گفتم: بله. گفت: چنین ساعتی؟ گفتم: بله. گفتم: شما که هستی؟ گفت: من آن شب خواب دیدم وارد حرم امام رضا (علیه السلام) شدم، اما امام رضا (علیه السلام) بیرون می آمد. گفتم: آقا کجا می روی، من زیارت شما آمدم. گفت: هرکس با اخلاص زیارت ما بیاید، دقیقه آخر عمرش من بازدیدش می روم. حاج آقا مصطفی بهشتی از علمای اصفهان است. الآن دقیقه آخر عمرش است. شما اینجا باش، من بروم و برگردم. من از خواب بیدار شدم. چراغ را روشن کردم، نوشتم: اصفهان، حاج آقا مصطفی بهشتی، مثلا دوشنبه ۲:۲۰دقیقه بعد از نصف شب. آقازاده اش می گفت: وقتی نوشته اش را نشان من داد. گفتم: من هم یک نوشته دارم. آن را از جیبم بیرون آوردم. ۲نوشته با هم یکی بود!
نکته پنجم:
تقسیم اوقات برای کار، عبادت و لذت: امام رضا (علیه السلام) فرمود: وقت تان را چند قسمت کنید؛ ساعتی برای عبادت، ساعتی برای کار، ساعتی هم برای لذت. شب های زمستانی ۲رکعت نماز شب بخوانیم. مغبون کسی نیست که سکه اش ارزان شود، مغبون کسی است که عمرش رفت و کاری نکرد.
دیدگاهها
عالی
ممنون از مطالب خوب و کاربردی.به امید توفیقات روزافزون برای شما انشاالله عنایات خاص حضرت امام رضا علیه السلام شامل حال همه بشود.
عالی
افزودن دیدگاه جدید