مکالمه ای شنیدنی بین امام کاظم(ع) و ابو حنیفه

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| مکالمه ای شنیدنی بین امام کاظم(ع) و ابو حنیفه
وجود مقدس امام هفتم، حضرت موسي بن جعفر(علیه السلام) در سال 128 هجری قمری در منطقه ابواء بدنيا آمدند. پدر گرامی ايشان وجود مقدس امام صادق(سلام الله عليه) و مادر بزرگوار ايشان حميده خاتون(سلام الله عليها) نام داشت. شهادت آن حضرت نيز 25 رجب المرجب سال 183 هجری قمری در بغداد واقع گرديد. مقام و منزلت و جایگاه علمی و معنوی امام کاظم در سنین کودکی و بزرگسالی بر کسی پوشیده نیست.
شیعه و سنی مطالب مفصلی را در این زمینه بیان کردهاند. امام کاظم(علیه السلام) در طول عمر مبارکشان گفتگوها و پرسش و پاسخهای متعددی داشتند که در این نوشتار به یک گفتگوی کوتاه و زیبا و شنیدنی بسنده میکنیم.
ابو حنیفه میگوید: در دوران امام صادق(علیه السّلام ) به حج رفتم و چون به مدینه رسیدم به خانه آن حضرت در آمدم و به انتظار اجازه ورود در دهلیز نشستم، ناگاه كودك نوپایی بیرون آمد، به او گفتم ای پسر بچه، شخص غریب كه در شهر شما آید، كجا قضای حاجت كند؟ گفت: آرام باش، سپس نشست و به دیوار تكیه كرد و گفت: « دوراز كنار نهرها و زیر درختان میوه و سایه انداز مساجد و وسط جاده، و دوراز دیدهها» آنچه از این كودك شنیدیم مرا به شگفت آورد. به او گفتم: نامت چیست؟ گفت: «موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب» به او گفتم: ای پسر بچه، گناه ازكیست؟ در پاسخ گفت: «از سه حالت بیرون نیست 1- یا از خداست، كه از او نیست، زیرا سزا نیست پروردگار بنده را به آنچه نكرده عذاب كند. 2- یا از خدا و بنده با هم است، و این چنین هم نیست، زیرا برای شریك نیرومند، سزاوار نیست كه شریك ناتوان را ستم كند. 3- یا از خود بنده است، كه از اوست، پس اگر خدا بگذرد از كرم اوست و اگر كیفر دهد به خاطر گنه و جرم بنده است.» ابو حنیفه گوید: امام صادق(علیه السّلام) را ملاقات نكرده و برگشتم و بدانچه شنیدم بی نیاز شدم.[1]
نتیجه: نور حق و مکتب اهل بیت خاموش شدنی نیست. خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زياده روی در عيش و عشرت، هميشه درصدد نابودی بنی هاشم بودند تا اولاد علی (علیه اسلام) را با داشتن علم و سيادت از صحنه سياست و تعليم و ارشاد کنار زنند، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمايند. اينان برای اجراء اين مقصود پليد کارها کردند. محدود و زندانی کردن امام معصوم یکی از کارهای آنها بود، واین درحالی است که نه تنها بنیهاشم و سادات نابود نشدند بلکه گسترش بیشتری پیدا کردند و الان نامی از آنها در همه جهان شنیده و دیده میشود.
پی نوشت:
[1]. : تحف العقول ، ابن شعبة الحراني ج : 1 ص : 411، من اعلام القرن الرابع عنى بتصحيحه والتعليق عليه على اكبر الغفاري الطبعة الثانية 1363 - ش 1404 - ق مؤسسة النشر الاسلامي (التابعه) لجماعة المدرسين بقم المشرفة (ايران).
«وقال أبو حنيفة حججت في أيام أبي عبد الله الصادق عليه السلام فلما أتيت المدينة دخلت داره فجلست في الدهليز أنتظر إذنه إذ خرج صبي يدرج ، فقلت: يا غلام أين يضع الغريب الغائط من بلدكم ؟ قال: على رسلك . ثم جلس مستندا إلى الحائط. ثم قال: توق شطوط الانهار ومساقط الثمار وأفنية المساجد وقارعة الطريق وتوار خلف جدار وشل ثوبك . ولا تستقبل القبلة ولا تستدبرها. وضع حيث شئت. فأعجبني ما سمعت من الصبي، فقلت له: ما اسمك ؟ فقال: أنا موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب. فقلت له: يا غلام ممن المعصية ؟ فقال عليه السلام: إن السيئات لا تخلو من إحدى ثلاث: إما أن تكون من الله وليست منه فلا ينبغي للرب أن يعذب العبد على ما لا يرتكب. وإما أن تكون منه ومن العبد وليست كذلك، فلا ينبغي للشريك القوي أن يظلم الشريك الضعيف. وإما أن تكون من العبد وهي منه، فإن عفا [ ف ] بكرمه وجوده، وإن عاقب فبذنب العبد وجريرته. قال أبو حنيفة: فانصرفت ولم ألق أبا عبد الله عليه السلام واستغنيت بما سمعت.»
افزودن دیدگاه جدید