مسلم بن عقیل تنها در میان دوستان

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| مسلم بن عقیل تنها در میان دوستان
با گذشت بیش از ۱۳۵۰ سال از واقعه عاشورا، وقت آن رسیده تا به بررسی درسها و پیامهای این واقعه پرداخت. واقعهای بسیار جانگداز و سخت که به هیچ عنوان نباید در عصر ظهور حضرت ولیعصر (عجلاللهتعالیفرجه) تکرار شود. یکی از این وقایع تنها ماندن حضرت مسلم و شهادت ایشان است. شخصیت بزرگواری که در نهم ذیالحجه سال ۶۰ قمری شهید شدند ولی به خاطر عظمت و بلندی جایگاه ایشان، در شبهای ابتدایی ماه محرم ذکر و یاد او در منابر و حسینیهها تکرار میشود. ذکر و یادی که در بر دارنده درسها و تجربههای بسیاری برای تمام شیعان است.
مسلم تا کوفه
کوفیان نامهها و امضاهای زیادی را برای دعوت از امام حسین (علیهالسلام) روانه مدینه کرده بودند. نامههایی که تعداد آنها با احتساب امضا کنندگان به ۱۲۰۰۰ نفر میرسید.[۱] بنابراین دعوتها و اعلام آمادگی کوفیان جهت یاری امام و درخواست از ایشان برای تشکیل حکومت اسلامی، امام حسین (علیهالسلام) حضرت مسلمبن عقیل را روانه کوفه کردند.
مسلمبنعقیلبنابیطالب (علیهالسلام) در پنجم شوال سال ۶۰ به صورت مخفیانه وارد کوفه شد و به خانه مختار رفت. شیعیان وقتی از ورود حضرت مسلم آگاه شدند، از وی استقبال گرمی کردند. حضرت مسلم، نامه حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) را برای شیعیان خواندند. سپس آنان با چشمانی اشکبار با حضرت مسلم به نمایندگی از امام حسین (علیهالسلام) بیعت کردند.[۲]
طبق مفاد این بیعت، حضرت مسلم کوفیان را ملزم به اطاعت از کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) کرد و آنان ملزم بودند با ظالمین جهاد کنند و از مستضعفین دفاع کرده و به کمک محرومین بشتابند. آنان میبایست بیتالمال را به طور عادلانه تقسم کنند و اهل بیت (علیهمالسلام) را یاری کرده و با افرادی که با اهل بیت صلح کردهاند، در صلح باشند و با دشمنان اهل بیت بجنگند، سخن و فعل اهل بیت (علیهمالسلام) را گوش دهند و برخلاف آن عمل نکنند.[۳]
همگی بیعت کرده و تعهدات لازم را به حضرت مسلم (علیهالسلام) دادند. تاریخ نویسان کمترین تعداد بیعت کنندگان با حضرت مسلم را ۱۲۰۰۰ نفر ذکر کردهاند و این رقم ۱۸۰۰۰ و حتی ۳۰۰۰۰ نیز مخابره شده است.[۴] پس از این استقبال و بیعت، حضرت مسلم نیز نامهای را برای امام حسین (علیهالسلام) نوشتند و شرح ماجرا را بیان کرده و حضرت را به کوفه فراخواندند.[۵]
عهدشکنی کوفیان
وقتی حضرت مسلم وارد کوفه شدند، فرماندار کوفه نعمانبنبشیر بود. فرمانداری نرمخو و صلح طلب که فضای باز سیاسی را در کوفه ایجاد کرده بود. از این رو افراد به سادگی با حضرت مسلم ارتباط داشتند و با او بدون هیچ واهمهای بیعت میکردند. نعمانبنبشیر وقتی با اعتراضهای اطرافیان روبرو میشد؛ میگفت: من با کسی که با من نجنگد، نمیجنگم. و وقتی وی را متهم به ضعف میکردند، وی جواب میداد: بیش از قوی بودن، اطاعت از خدا را دوست دارم.[۶] مخالفان نعمان، نامههایی را روانه شام کردند و از فرماندار خویش بدگویی کرده و وی را فردی بیکفایت معرفی کردند. برخی از نویسندگان نامه به یزید عبارتند از: عمر بن سعد، محمّد بن اشعث، عبد اللّه بن مسلم حضرمى و عمارة بن عقبه. یزید که از احوال کوفه باخبر شد، بسیار آشفته شده و طی مشورت با یکی از مشاوران معاویه، به نام سرژیوس مسیحى، عبیداللهبنزیاد فرماندار بصره را با حفظ سمت، به عنوان فرماندار کوفه نصب کرد و در حکم خود دستور یافتن مسلم بن عقیل و برخورد با وی را به عبیدالله داد. طبق این دستور عبیدالله مجاز بود مسلم را زندانی کند، بکشد یا از شهر بیرون کند.[۷]
کوفیان که قبلاً عبیدالله را میشناختند و بیرحمیهای او در ولایت خراسان با مخالفان معاویه در سال ۵۳ قمری را به یاد داشتند[۸]؛ با ورود عبیدالله به کوفه دچار تزلزل شدند. عبیدالله بن زیاد نیز به سادگی وارد کوفه نگشت. او که میخواست پیش از امام حسین(علیه السلام) وارد کوفه شود؛ با همراهانی اندک، لباسی مبدل و صورتی پوشیده وارد شهر شد تا در درجه نخست خود را از مخالفانش مخفی کنند و در امنیت وارد کوفه شود و در درجه بعدی میزان استقبال مردم کوفه و هواداری آنان از امام حسین (علیهالسلام) را بسنجد. قصد ابن زیاد عملی شد و کوفیان فریب وی را خوردند و به عنوان اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) از او استقبال کردند. هنگامی که کوفیان فهمیدند که او، ابن زیاد است تمام شادی آنان تبدیل به غم و غصه شد.[۹] اولین اقدام ابن زیاد، خطبه خواندن و سخنرانی در مسجد کوفه بود. او دستور داد مردم را به مسجد بخوانند و پس از حضور مردم، بر بالای منبر چنین سخن گفت: امیر مؤمنان (یزید) مرا بر شهر شما و مرزهاى شما و بهرههایتان از بیت المال فرمانروا ساخته و به من دستور داده است با ستمدیدگان با انصاف باشم و به محرومان بخشش كنم و به آنان كه گوش شنوا دارند و از دستورات پیروى كنند، مانند پدرى مهربان نیكى كنم؛ اما تازیانه و شمشیر (شكنجه و قتل) من براى سرپیچى كنندگان از دستورها آماده است. پس باید هر كس بر خود بترسد و مواظب [رفتار] خود باشد.[۱۰]
تاکتیک ابنزیاد
ابن زیاد در اولین لحظات حضور در کوفه، رعب و وحشت را در جان طرفداران مسلم بن عقیل در تمام گروهها و قبیلهها انداخت. او به کارمندان فرمانداری دستور داده بود که هر یک از آنان نام طرفداران مسلم و مخالفان حکومت اموی را بنویسند تا در امان باشند. و اگر نام کسی را نمیدانند باید تعهد دهند که در زیر مجموعهاش هیچ طرفداری وجود ندارد و شورشی رخ نخواهد داد. اگر خلاف این مطلب رخ میداد حکم اعدام برای آنان و تبعید به عمان برای خانوادههایشان در نظر گرفته بودند.[۱۱] بنابراین فضای اعتماد به یکدیگر در کوفه جای خود را به فضایی سنگین و خفقانزده داد. و با انتشار اخباری مبنی بر سرکوبی مخالفان حکومت این فضا ترسآورتر نیز میشد. از اینجا بود که طرفداران حضرت مسلم (علیهالسلام) اندک اندک از او جدا شدند و عهد خود را شکستند.
از طرف دیگر عبیدالله بن زیاد از بعضی از بزرگان کوفه مانند محمد بن اشعث، کثیر بن شهاب حارثی، شبث بن ربعی، قعقاع بن شور، حجار بن ابجر و شمر بن ذی الجوشن خواست که به میان جمعیت روند و با دادن وعده به مردم آنها را از رسیدن سربازان شامی بترسانند و از مردم بخواهند که به بیعت با یزید وفادار بمانند و دست به یاری مسلم نزنند.[۱۲] این حیله نیز کارساز بود و تنهایی حضرت مسلم (علیهالسلام) به جایی رسید که پس از افشا شدن مخفیگاهش (خانه هانی) جایی برای بیتوته و استراحت شبانه نداشت.[۱۳]
درسها
جالب است که بدانیم در شهر کوفه که ۶۰ هزار نفر جمعیت داشت و یک شهر جنگی به شمار میرفت و با وجود ۱۲۰۰۰ بیعتی که کوفیان با حضرت مسلم (علیهالسلام) کردند؛ تنها و تنها کاخ ابن زیاد و شخص ابن زیاد ۵۰نفر محافظ و اطرافیان داشت[۱۴]، اما ترس و وحشت و البته جنگ نرم دشمن کار خود را کرد و نتیجهای جر تنهایی حضرت مسلم (علیهالسلام) و شهادت وی دربر نداشت. از این رو است که قرآن کریم با صراحت تمام به مسلمانان دستور میدهد که با تمام توان به افزایش قوای نظامی خویش بپردازند و فرموده است: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ [انفال/۶۰] و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید ، تا با این کار ، دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید».
و در درجه بعد به مسلمانان میآموزد که ترس از دشمن کاری شیطانی و کفرآمیز است. «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ [آلعمران/۱۷۵] جز این نیست که آن شیطان است که دوستان خود را می ترساند. پس از آنها نترسید و از من بترسید، اگر مؤمنید».
بله ترسیدن از دشمن در جبه جنگ سبب وادادگی نظامی میشود و روحیه شجاعت و دلاوری را از نظامیان دور میکند. چنین شخصی محکوم به شکست است. ازاینرو قرآن چنین افرادی را غیر مؤمن میخواند. البته ترس از دشمنان تنها منحصر در میدان تیغ و تیر نیست و میدان سیاست نیز کم از میدان مبارزه رو در رو ندارد. به نوعی حتی میتوان گفت: همانطور که در آیه شریفه ترس از دشمن به طور مطلق کاری شیطانی یاد شده است؛ یک فرد مسلمان به هیچ عنوان نمیتواند مرعوب دشمن شود و باید بداند که ترس از دشمن همیشه نتیجهاش شکست است.
پینوشت
[۱] . سيد ابن طاووس، کتاب الملهوف في قتلي الطفوف، ص۳۵؛ امين عاملی، أعیان الشیعة، ج۱، ص۵۸؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج۱، ص۵۶۶.
[۲] . تاریخ الطبرى، ابو جعفر محمّد بن جریر بن یزید طبرى، مصر، دار المعارف، دوم، بىتا، ج ۵، ص ۳۵۵.
[۳] . المقرم، عبدالرزاق، الشهید مسلم بن عقیل، ص ۱۰۴
[۴] . طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۴۸
[۵] . همان، ص ۳۹۵
[۶] . همان، ص ۳۴۸
[۷] . همان، ۳۵۶
[۸] . همان، ۲۹۵
[۹]. تاریخ الطبرى، ج ۵، ص ۳۵۸ - ۳۶۰
[۱۰]. شیخ مفید، ارشاد، ج ۲، ص ۴۲
[۱۱]. تاریخ الطبرى، ج ۵، ص ۳۵۹
[۱۲] . همان، ص ۳۶۸-۳۷۰
[۱۳] . همان، ص۳۶۹-۳۷۱
[۱۴] . ابن سعد، طبقه خامسه، ج۱، ص ۴۶۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۰.
افزودن دیدگاه جدید