سرگذشت پیوستگان و جاماندگان از کاروان امام حسین(ع)

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه محرم 1444، سرگذشت پیوستگان و جاماندگان از کاروان امام حسین(ع) .
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
حجتالاسلام والمسلمین محمدسالم محسنی / حجتالاسلام والمسلمین احمد فلاح زاده
مقدمه
کاروان امام حسین(ع) در مسیر حرکت از مدینه تا کربلا، با رویشها و ریزشهایی همراه بود. در این مدت افرادی توفیق یاری امام(ع) نصیبشان شد و به کاروان حسینی پیوستند، اما در سوی دیگر نیز اشخاصی بودند که در عین میسر بودن فرصت و زمینه یاری سیدالشهدا(ع)، از پیوستن به قافله حسینی بازماندند و از یاری آن حضرت محروم شدند.[1] در این مقاله به سرگذشت برخی از پیوستگان و جاماندگان از قافله حسینی اشاره میشود.
پیوستگان کاروان حسینی
1. زُهیر بن قَین
زُهیر بن قَین از مکه به سوی عراق بازمیگشت، اما در راه عراق با کاروان سیدالشهدا(ع) هممسیر شد. زُهیر عثمانی بود؛ یعنی معتقد بود عثمان مظلومانه کشته شده است و قاتلان او در صف یاران علی(ع)بودند؛ از اینرو دوست نداشت که با امام حسین(ع) در یکجا توقف کند. در منزل زَرود، زُهیر مجبور شد با امام حسین(ع) در آنجا توقف کند، اما او در یک طرف و امام(ع) در طرف دیگر خیمههایشان را برپا کردند.
1/1. دعوت امام حسین(ع) از زُهیر بن قَین
امام حسین(ع) قاصدی را به سوی زُهیر فرستاد و او را نزد خود دعوت کرد. مردی از قبیله فزار از همراهان زُهیر میگوید:
ما بر سر سفره غذا بودیم که فرستاده حسین(ع) وارد شد و به زُهیر گفت: «امام من را به دنبال شما فرستاده تا نزد او بیایی». در این هنگام ما هر چه در دست داشتیم، انداختیم و چنان شگفتزده شدیم که گویا پرندهای روی سر ما نشسته است. دَلْهم بنت عَمرو، همسر زهیر او را تشویق کرد و گفت: «پسر رسولخدا(ص) تو را خواسته و قاصدی را به دنبالت فرستاده، تو نمیروی؟ سبحانالله! برو سخنانش را بشنو و بعد برگرد». زُهیر به خیمه حسین(ع) رفت، اما طولی نکشید که با چهره شادمان و درخشان بازگشت و به همراهان خود گفت: «هر کس دوست دارد به دنبال من بیاید، وگرنه این آخرین ملاقات ما خواهد بود».[2]
2/1. ایثار و فداکاری زُهیر در حمایت از امام حسین(ع)
زُهیر در شب عاشورا، از نخستین اصحاب امام(ع) بود که اعلام وفاداری نمود و به آن حضرت عرض کرد: «به خدا سوگند! دوست داشتم که کشته میشدم، سپس زنده میگشتم و باز تا هزار بار کشته میشدم؛ اما خداوند به این وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهلبیت شما دفع میکرد».[3]
اخلاص، فداکاری، رشادت و توانایی زُهیر موجب شد امام حسین(ع) در روز عاشورا او را به عنوان فرمانده جناح راست لشکر (مَیمَنه) تعیین کند و فرماندهی بخش عظیمی از سپاه را به وی بسپارد.[4] او هنگام نماز ظهر عاشورا همراه سعید بن عبدالله حنفی، جان خود را سپر تیرهای دشمن کردند تا امام حسین(ع) نماز بخواند.[5]
من دسته گل پرپر گلزار حسینم
من شمع فروزان شب تار حسینم
من کنج قفس مرغ گرفتار حسینم
من عاشق دل باخته و یار حسینم[6]
2. حُرّ بن یزید ریاحی
حُرّ، نخستین کسی بود که راه امام حسین(ع) را بست و آن حضرت را از رفتن به سوی کوفه و برگشت به مدینه و مکه بازداشت، اما هنگامی که قساوت و بیرحمی سپاه ابنزیاد را دید و متوجه شد که آنها تصمیم دارند امام(ع) را به شهادت برسانند؛ از لشکر کوفه جدا شد و خود را به سپاه سیدالشهدا(ع) رساند و اظهار ندامت و پیشیمانی کرد.
مُهاجر بن اَوس در روز عاشورا، وقتی او را با وضع غير عادى ديد؛ پرسيد: «به کجا مىخواهى بروى؟ آيا مىخواهى حمله کنى؟». حُرّ پاسخ نداد و لرزه سختى اندامش را گرفت. مهاجر گفت: «اگر از من بپرسند شجاعترین مرد اهل کوفه کیست، تو را نام خواهم برد؛. اى حُرّ! امروز چه پیش آمده است که تو را با این حال مىبينم؟». حُرّ جواب داد: «به خدا قسم من امروز اختيار دارم که يا بهشت را انتخاب کنم يا جهنم را و به خدا قسم اگر تکهتکه يا سوخته شوم، هيچ مقام و موقعيتى را جز بهشت انتخاب نمىکنم». اين سخن را گفت و اسبش را به طرف خیمههای امام حسين(ع) راند و به آن حضرت عرض کرد: «آيا توبه من قبول مىشود؟». امام حسين(ع) فرمود: «آرى؛ خدا توبه تو را مىپذيرد و تو در دنیا و آخرت آزاده هستی».[7]
تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی
آتشی زن که برآید ز وجودم آهی
تو به یک کاه دو صد کوه گنه میبخشی
من بیچاره چه سازم که ندارم کاهی
گر شود عمر شبی، با توام آن شب گذرد
صبح فریاد برآرم چه شب کوتاهی[8]
به جز این دو نفر که سرنوشت مشهوری دارند، بهرغم تلاش زیاد دشمن برای جلوگیری از پیوستن یاران آن حضرت در کوفه به سپاه کربلا، اما عدهای جان خود را به خطر انداختند و شبانه از مسیرهای بیابانی خود را به اردوی امام حسین(ع) رساندند یا در کربلا از سپاه ابنزیاد جدا شدند و به امام حسین(ع) پیوستند. برخی دیگر نیز اگر چه دیر به کربلا رسیدند، ولی با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و به شهادت رسیدند که در ادامه به سرگذشت برخی از آنها اشاره میشود.
3. سعد بن حرث أنصاری عجلانیّ و برادرش أبوالحتوف
این دو برادر از گروه خوارج بودند که برای جنگ با امام حسین(ع)، به سپاه عمر بن سعد پیوسته بودند؛ اما هنگامی که صدای امام را شنیدند که میفرمود: «ألا ناصرٌ فينصرنا؛ آیا کسی هست که ما را یاری کند» و نیز وقتی صدای ناله بچه ها را شنیدند، خون غیرتشان به جوش آمد و به کمک امام(ع) رفتند و در دفاع از امام(ع) دو نفری جنگیدند تا هر دو به شهادت رسیدند.[9]
4. جابر بن حجاج
جابر، قهرمانى شجاع از قبيله تيم و مردى دلير و انديشمند بود و از مسلم بن عقيل پيروى مىکرد. پس از آنکه مردم دست از يارى مسلم برداشتند و او دستگير شد، جابر در ميان قبيلهاش پنهان شد و چون شنيد که امام حسين(ع) به کربلا آمده است؛ همراه عمر سعد از کوفه بيرون آمد و پيش از شروع جنگ فرصتى يافت و نزد امام حسين(ع) آمد و به امام(ع) پیوست. آنگاه همراه ايشان تا روز عاشورا ماند. هنگامى که جنگ درگرفت، به حضور امام حسين(ع) رسيد و آنقدر جنگيد تا به شهادت رسید.[10]
5. حارث بن امرء القيس
حارث، از کسانى بود که همراه سپاه عمر سعد از کوفه بیرون آمد تا به کربلا رسيد. هنگامی که عمر سعد و يارانش شرايط امام حسين(ع) را نپذيرفتند و عبیدالله با رفتار ستمکارانه و جنایتکارانه، آب را بر آن حضرت و یارانش بست؛ خود را به امام(ع) رساند و همراه ياران کندىاش ـ که چهار نفر بودند ـ به امام(ع) پيوست. حارث در تیراندازی، سرآمد دوران خود به شمار میرفت. او پيوسته با آن حضرت بود و هنگامی که جنگ آغاز شد، با کسانى که پيشاپيش امام حسين(ع) حرکت مىکردند؛ همراه و در حمله نخست به شهادت رسید.[11]
6. قاسم بن حبیب بن ابیبشر
وی مردی دلاور، پرهیزکار و دیندار بود که همواره شبها را به عبادت و شب زندهداری میگذراند و این، رمز موفقیت و توفیق او برای حضور در کربلا بود. وی به شجاعت و قهرمانی شهرت داشت و در راه ولایت و ایمان استوار بود. او که در شمار شیعیان کوفه بود، همراه آنان به کربلا آمد و به یاران امام(ع) پیوست و تا هنگام شهادت در کنار امام خود بود. در زيارت ناحيه مقدسه بر وى چنين درود فرستاده شده است: «سلام بر قاسم بن حبيب ازدى».[12]
7. عمرو بن قرظة أنصاری
وی، محدث و فقیه و پدرش، از یاران اميرالمؤمنين(ع) بود که به همراه ایشان از مدینه به کوفه آمده بود. پدرش به فرمان امام علی(ع)، فرماندار فارس بود. عمرو پیش از آنکه در روز هفتم امام حسین(ع) را محاصره کنند، به امام(ع) در کربلا پیوست. امام حسین(ع) که به علم و توانایی او مطمئن بود، او را برای گفتگو با عمر بن سعد فرستاد. نتیجه مذاکره او با عمر سعد جلوگیری از جنگ بود تا هنگامی که شمر به کربلا وارد شد و دستور آورد که باید با حسین بن علی(ع) بجنگند. او در روز عاشورا از امام(ع) اجازه گرفت و به میدان رفت، رجزخوانی کرد و پس از جنگی مردانه بر زمین افتاد. هنگامی که امام حسین(ع) بر بالینش حاضر شد، از امام(ع) سؤال کرد: «آیا من یار وفاداری بودم؟» امام فرمود: «بله؛ تو در بهشت در کنار منی».[13]
8. هفهاف بن مهنّد راسبى بصرى
او يکى از قهرمانان شجاع بصره و از شيعيان مخلص و از ياران اميرمؤمنان(ع) بود و در همه جنگهاى آن حضرت شرکت داشت. او پس از نماز عصر به کربلا رسيد و پرسيد: «حسين کجاست؟». هنگامی که اثرى از امام(ع) نيافت، به سوی عمر سعد رفت و از مردم پرسيد: «از حسين بن على چه خبر دارید؟». گفتند: «تو کيستى؟». گفت: «من هفهاف راسبى بصرى هستم و بعد از آنکه شنيدهام حسين(ع) از مکه به عراق آمده است، به يارى وى آمدهام». گفتند: «ما حسين و يارانش و کسانى را که به او پيوستند، کشتهايم و جز زنان و کودکان و پسر بيمارش ـ على بن الحسين(ع) ـ کسى نمانده است. آيا نمىبينى که مردم به خيمهها هجوم آوردهاند و سرگرم غارت اموال دختران رسولخدا(ص) هستند». هفهاف پس از شنيدن خبر به شهادت رسیدن امام حسين(ع) و تهاجم مردم، شمشيرش را کشيد و گفت: «من از خاندان محمد(ص) دفاع مىکنم». آنگاه همانند شير با شمشير به آنان حملهور شد تا به شهادت رسید.[14]
در تاریخ معاصر نیز افرادی با زمانسنجی و دقت در تصمیمگیری، از فرصت انقلاب اسلامی استفاده کردند و خود را به کاروان اهل بهشت رساندند که از آن جمله میتوان به شهیدی اشاره کرد که در منطقه کارخانه قند ورامین جزء اشرار به حساب میآمد؛ اما با تحول اخلاقی به انسان دیگری مبدل و با اصرار خودش به جبهه اعزام شد و چند روز از مهرماه سال 61 گذشته بود که به شهادت رسید.[15]
گریختگان از سپاه امام حسین(ع)
مطابق آیات قرآن، کسی حق ندارد از مقابل دشمن فرار کند و سپاه اسلام را تنها بگذارد. هر کسی این کار را انجام دهد، به خشم خدا گرفتار میشود و در آتش است:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ * وَمَن يُوَلِّهِم يَومَئِذٍ دُبُرَهُ إِلّا مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَو مُتَحَيِّزًا إِلىٰ فِئَةٍ فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأواهُ جَهَنَّمُ ۖ وَ بِئسَ المَصيرُ؛[16] ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبهرو شوید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید) و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند ـ مگر آنکه هدفش کنارهگیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد ـ (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است.
در این بخش به بررسی سرگذشت کسانی پرداخته میشود که از سپاه امام حسین(ع) فرار کردند و بعدها به سختی پیشمان شدند.
1. عبیدالله بن حُرّ جُعفی
عبیدالله بن حُرّ جُعفی، از اشراف و افراد سرشناس کوفه بود؛ اما وابستگی به دنیا و عافیتطلبی، سرنوشت او را طوری دیگر رقم زد. او از کوفه خارج شده و در بیابان خیمه زده بود تا در تحولات سیاسی خود را بیطرف نگه دارد و مجبور به حمایت از طرفداران امام حسین(ع) یا ابنزیاد نشود، ولی از قضا در مسیر امام(ع) قرار گرفت.
1/1. امتناع از یاری امام حسین(ع)
هنگامی که امام حسین(ع) در منزل قصر بنیمُقاتل فرود آمد، خیمهای را دید و پرسید: «این خیمه متعلق به چه کسی است؟». گفتند: «متعلق به عبیدالله بن حُرّ جُعفی است». حضرت کسی را فرستاد تا او را دعوت کند. فرستاده امام(ع) به خیمه او رفت و گفت: «حسین بن علی(ع) شما را خواسته است». عبیدالله بن حُرّ گفت: «به خدا سوگند من از شهر کوفه به این خاطر بیرون آمدم که نمیخواستم وقتی حسین(ع) به کوفه وارد شود، من آنجا باشم. نه، من دوست ندارم او را ببینم و او من را ببیند». فرستاده امام حسین(ع) آمد و جریان را به آن حضرت گزارش داد. آنگاه امام حسین(ع) خودش برخاست و به خیمه عبیدالله بن حُرّ رفت و او را به یاری خود دعوت کرد؛ اما او همان جواب قبلی را تکرار نمود و از پیوستن به کاروان سیدالشهدا(ع) امتناع کرد. امام(ع) فرمود: «حالا که ما را یاری نمیکنی، پس از خدا بترس از اینکه در کنار کسانی باشی که با ما میجنگند. به خدا قسم هر کس که فریاد ما به گوشش برسد، ولی یاری نکند؛ هلاک خواهد شد». آنگاه از نزد او برخاست و رفت.[17]
2/1. عبیدالله بن حُرّ تحت تعقیب ابنزیاد
اگر چه عبیدالله بن حُرّ جُعفی از مخاطرات همراهی امام حسین(ع) پرهیز کرد، اما دیری نگذشت که تحت تعقیب ابنزیاد قرار گرفت و به ندامت و حسرت ابدی گرفتار شد. ابنزیاد پس از واقعه عاشورا، وقتی خبر اشراف و بزرگان کوفه را گرفت؛ عبیدالله بن حُرّ جُعفی را ندید. پس از چند روز عبیدالله بن حُرّ، خود نزد ابنزیاد رفت. ابنزیاد پرسید: «کجا بودی پسر حر؟». او گفت: «مریض بودم». ابنزیاد گفت: «مرض قلب داشتی یا مرض بدنی؟». عبیدالله بن حُرّ گفت: «قلبم مریض نشده بود، اما بدنم را خداوند منت نهاد و عافیت بخشید». ابنزیاد گفت: «دروغ میگویی. تو با دشمن ما بودهای». عبیدالله بن حُرّ گفت: «اگر با دشمن شما بودم، دیده میشدم؛ چون من آدم سرشناسی هستم».
در همین حال وقتی ابنزیاد لحظهای از عبیدالله بن حُرّ غافل شد، او از فرصت استفاده کرد و از مجلس بیرون آمد و بر اسب خود سوار شد و گریخت.
3/1. پیشمانی عبیدالله بن حُرّ
عبیدالله بن حُرّ از کوفه خارج شد و به کربلا آمد. مزار امام(ع) را زیارت و اظهار پشیمانی کرد و حسرت و اندوه خویش را در قالب اشعاری به این مضمون بیان نمود: «فرمانده خیانتکار، فرزند خیانتپیشه به من میگوید چرا تو با آن شهید جنگ نکردی؟ آری؛ پشیمانم که چرا او را یاری نکردم. بله؛ هر کس که به موقع توفیق نیابد، پشیمان خواهد شد».[18]
اگر من ترک ارباب وفا کردم، پشیمانم اگر اینگونه با ساقی جفا کردم، پشیمانم
من از عمری که با زاهد فنا کردم
من از جوری که در راه خدا کردم، پشیمانم
به هر جا پا گذارم کینهها بینم
هزاران چهره در آیینهها بینم
2. هرثمة بن سليم
هرثمه از یاران علی(ع) بود که وقتی از جنگ صفین نزد همسرش، جرداء دختر سمير که از شيعيان على(ع) بود، بازگشت؛ به زنش گفت: «آيا سخنى شگفت از دوستت، ابوالحسن برايت بگويم؟ چون به کربلا فرود آمديم، قطعهاى از خاک آن خطّه برابرش بر آمد. آن را بوييد و گفت: «خوشا بر تو اى خاک پاک! گروهى از تو به محشر بر آيند که بىحسابرسى به بهشت درآيند. او اين علم غيب را از کجا يافته است؟». همسرش گفت: «اى مرد از اين بد دلى دست بدار؛ زيرا اميرمؤمنان(ع) جز حق نگفته است». هرثمه گويد: (چندى بعد) آنگاه که عبيداللّه بن زياد نيرويى به پيکار با حسين بن على(ع) و يارانش فرستاد، من نيز در زمره سواران اعزام شده بودم. وقتى به گروه حسين(ع) و يارانش نزديک شديم، من همان منزلگاهى را که با على(ع) در آن فرود آمده بوديم و قطعه خاکى را که برخاسته بود و گفتارى را که او گفته بود، به ياد آوردم و بازشناختم. از اينرو از ادامه همراهى با آنان نفرتى در خود احساس کردم و با اسب خود، روى به قرارگاه حسين(ع) نهادم تا خدمتش ايستادم و بر او سلام کردم و آنچه را در اين منزلگاه از پدرش شنيده بودم، به وى باز گفتم. حسين(ع) گفت: «آيا تو اينک با مايى يا بر ضد ما؟» گفتم: «اى پسر پيامبر خدا! نه با تويم و نه بر ضد تو. زن و فرزند خود را بازنهادهام و بر جان آنان از گزند ابنزياد بيم دارم». حسين(ع) گفت: «پس شتابان بگريز تا قتلگاه ما را در اينجا نبينى. سوگند بدان کس که جان محمد(ص) در دست قدرت اوست، هيچ مردى نباشد که امروز ما را اينجا در قتلگاه ببيند و ياریمان ندهد، جز آنکه خدايش به دوزخ افکند». گفت: «از اين رو من رو به راه نهادم و گريزان شتافتم تا قتلگاه او از ديدهام نهان شد».[19]
عزیز قدردانی نیست در مصر سخنسنجی
ندارد ور نه جنسی غیر یوسف کاروان ما
گل خود میشمارد خنده صبح قیامت را
چراغی کز دل بیدار دارد دودمان ما
در تاریخ معاصر نیز بسیاری از اینگونه افراد را میتوان مشاهده کرد که نتوانستهاند در لحظههای حساس تصمیم درستی بگیرند و به فرموده قرآن، به دلیل گناهان قبلی، شیطان آنها را از تصمیم درست بازداشته است: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا كَسَبُوا؛[20] کسانی از شما که در روز برخورد دو گروه پشت کردند و فراری شدند، شیطان آنها را به سبب نافرمانی و بدکرداریشان به لغزش افکند». مسعود رجوی، سرکرده منافقین یکی از این افراد است که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی میگفت: «بگذارید همچون گذشته صراحتاً اعلام کنیم که ما در خطوط ضد امپریالیستی سربازان یکدل و یکپارچه امام خمینی هستیم و در همین رابطه خواستار ایمنی و سلامت هر چه بیشتر امام میباشیم»،[21] اما به دامن صدام و آمریکا فرار کرد و دست به قتل عام هزاران نفر از هموطنان خود زد.
فهرست منابع
کتب
ابناعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الاضواء، 1411ق.
بَلاذُری، احمد بن یحیی، جُمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: دارالفکر، 1417ق.
جمعى از نويسندگان، با كاروان حسينى، چاپ دوم، قم: زمزم هدايت، 1386ش.
مع الركب الحسينی، چاپ دوم، قم: تحسين، 1428ق.
دینوری، احمد بن داود، الأخبار الطوال، تصحیح جمالالدین شیال، تحقیق محمد عبدالمنعم عامر، قم: الشریف الرضی، ۱۳۷۳ش.
سماوى، محمد بن طاهر، إبصار العين فی أنصار الحسين، چاپ اول، قم: دانشگاه شهيد محلاتى، 1419ق.
صدوق، محمد بن علی، الأمالی، چاپ ششم، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ش.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، بیروت: دارالتراث، 1387ق.
محسنی، محمدسالم، پژوهشنامه عاشورا بارویکرد تاریخی به قیام و شهادت امام حسین(ع)، چاپ اول، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1400ش.
مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسة آلالبیت(ع) لاحیاء التراث، قم: المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413ق.
منقرى، نصر من مزاحم، پیکار صفین، پرویز اتابکی، چاپ دوم، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1370ش.
پایگاهها
خبرگزاری تسنیم، «زندگی به سبک شهدا»، 14/04/1400، کد خبر: 2532680.
خبرگزاری فارس، «انقلابیهایی که ضد انقلاب شدند»، 15/07/1399، کد خبر: 13990715001081.
[1]. برای مطالعه بیشتر درباره منابع و مستندات مطالب مقاله ر.ک: محمدسالم محسنی، پژوهشنامه عاشورا، فصلهای اول و دوم.
[2]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج 3، ص 378 و 379؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص246 و 247؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 396؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج 2، ص72 و73.
[3]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص419 و 420؛ محمد بن علی ابناعثم، الفتوح، ج 5، ص 95؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج ۲، ص ۹۲ و ۹۳.
[4]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج 3، ص 395؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص 256؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 422.
[5]. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 441.
[6]. شاعر غلامرضا سازگار.
[7]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج 3، ص 397 و 398؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص 256؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 427 و 428؛ محمدبن علی صدوق، الأمالی، ص 159؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج 2، ص 101 ـ 99.
[8]. شاعر حاج غلامرضا سازگار.
[9]. جمعى از نويسندگان، مع الركب الحسينی، ج 4، ص 329.
[10]. همان، ص 158.
[11]. همان، ص 183.
[12]. همان، ص 165.
[13]. محمد بن طاهر السماوی، إبصار العين، ص 155 .
[14]. جمعى از نويسندگان، با كاروان حسينى، ج 4، ص 313.
[15]. خبرگزاری تسنیم، «زندگی به سبک شهدا»، 14/04/1400، کد خبر: 2532680.
https://www.tasnimnews.com/fa/news/2532680/14/04/1400
[16]. انفال: 15 و 16.
[17]. احمد بن یحیی بَلاذُری، أنساب الأشراف، ج 3، ص 384؛ احمد بن داود دینوری، الأخبار الطوال، ص250 و251؛ محمد بن جیریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 407؛ محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج 2، ص 81 و82.
[18]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 469 و470.
[19]. نصر بن مزاحم منقری، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص 196.
[20]. آلعمران: 153.
[21]. خبرگزاری فارس، «انقلابیهایی که ضد انقلاب شدند»، 15/07/1399، کد خبر: 13990715001081.
دیدگاهها
خوب
افزودن دیدگاه جدید