رفتن به محتوای اصلی

دین رسانه ای (دین الكترونیك)

تاریخ انتشار:
چكيده تحولات رسانه اي از كتاب و چاپ، به مونيتور و الكترونيك مي تواند به عنوان انتقال از معنا به معاني، توصيف شود. با...
نویسنده: يونس نوربخش - مهدي مولايي
نام نشریه: دین و رسانه شماره 97

چكيده
تحولات رسانه اي از كتاب و چاپ، به مونيتور و الكترونيك مي تواند به عنوان انتقال از معنا به معاني، توصيف شود. با توسعه صنعت رسانه و تنوع آن و افزايش كاركردهاي آن، قدرت آن نيز در جنبه هاي گوناگون اجتماعي و سياسي و اقتصادي به شدت افزايش يافته است. ارتباطات رسانه اي، جهان ديگري به نام جهان ارتباطات را در پيش روي ما قرار داده است. اين جهان مجازي، ويژگي هاي خاص خود را دارد كه به بررسي عميق تري نياز دارد. رسانه در عرصه دين و معنويت نيز سبب تحولات بنيادي شده است. مفاهيمي چون «دين رسانه اي»، «ارتباطات ديني»، «تربيت رسانه اي» و «گفتمان عمومي و دين» به عنوان موضوع هاي علوم بين رشته اي جديدي مطرح شده اند. اين علوم در دپارتمان هاي گوناگون به صورت بين رشته اي، بين رشته هاي ارتباطات، خبرنگاري، الهيات و دين و رشته هاي ديگر راه اندازي شده اند. هم چنين اين موضوع ارتباط و همكاري بين دانشگاه ها و انستيتوها را در يك ارتباط فرافرهنگي و بين مذهبي الزامي كرده است. از آنجايي كه رسانه ها تحولات هر كدام از اديان را تقويت مي كنند و همين طور تحولات درون مذهبي و موقعيت دين در افكار عمومي را تغيير مي دهند. از اين رو، به اين نكته توجه مي شود كه در آموزش هاي تكميلي بايد به نيازهاي جديد و صلاحيت هاي روزنامه نگاري و كار ارتباطات توجه كرد. در دنياي امروز، مسائل با انگيزه هاي ديني به دليل سياست جهاني و علاقه عمومي و همين طور نزاع هاي بين گروه هاي مذهبي و چالش هاي منطقه خاورميانه شدت يافته است. هم چنين ديگر روزنامه نگاري و كار رسانه اي، به شكل قرن بيستم، با تحولات جديد به پايان رسيده است. اين تحولات در حوزه گفتمان هاي عمومي ديني نيز آشكار شده است و علم ارتباطات بايد به اين تحولات واكنش نشان دهد. فهم يك فرهنگ فراتر از ساختار فكري آن جامعه، از راه رسانه ها و گفتمان عمومي سريع تر تحقق مي يابد و اين شانس ايجاد شده كه فهم بين فرهنگي و بين ديني از راه ساختار رسانه اي تقويت شود. رسانه ها شكل جديدي از دين داري را توليد مي كنند و سرعت مي بخشند. آنها همينطور رابطه جديدي بين دين و سياست و زندگي و حتي اقتصاد برقرار مي كنند. رسانه ها مي توانند جهان فرهنگ ديني را به يك سمت و به سوي يك گرايش سوق دهند و حتي مورد بهره برداري سياسي و يا بازار اقتصادي قرار دهند. اين امر در حقيقت به معني خروج گفتمان ديني از محيط سازمان هاي ديني به سوي افكار عمومي و رسانه اي است. دين رسانه اي گفتمان جديدي است كه طي آن منش ارتباطات ديني و حتي موضوع و كاركرد گفتمان ديني تغيير مي يابد.
در اين مقاله سعي شده است مفهوم «دين رسانه اي» بيشتر شكافته شود و ارتباط بين دين و رسانه در قالب مفهوم دين رسانه اي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
كليد واژه ها: دين رسانه اي، تلويزيون، رسانه جمعي، دين، سكولاريسم

مقدمه
مدت هاي طولاني است چرخ مدرنيته چنان با سرعت حركت مي كند كه انديشه فن گرايي اين تصور را كه رسانه هاي جمعي مدرن و دين مي توانند با هم همخواني داشته باشند غيرممكن ساخته است. اين سوال در مورد رسانه سنتي مطرح نيست زيرا رسانه سنتي در عصر محوريت خداوند و سايه تقوي به حيات خود ادامه مي دهد و اساساً حوزه اي جدا از حوزه دين متصور نيست. در اين دنيا اشياء با همه تكثر خود به امر مقدس اشاره دارند. رسانه سنتي نيز در خدمت امر مقدس است (خجسته، ۱۳۸۶: ۱۵۵). اما برخلاف دنياي سنتي كه دنياي وحدت و توحيد است، دنياي مدرن دنياي تفكيك، تكثر و تمايز و جدايي دين از دنياست. پس از دوران طولاني دور بودن رسانه هاي جمعي از پرداختن به دين و مسايل ديني، از چند دهه گذشته شاهد توجه رسانه هاي دنيا به خبرهاي ديني و سوژه هاي مذهبي هستيم. توجه به رويكردهاي اخلاقي و مذهبي در جهت حل مسائلي كه در زمينه اخلاق پزشكي، حفظ محيط زيست و اخلاق اجتماعي ايجاد شده و همينطور واقعه ۱۱ سپتامبر و مطرح شدن خطر تروريسم و ضرورت مبارزه با آن كه تهاجم رسانه اي به مسلمانان را به دنبال داشت و همچنين بيداري اسلامي و رشد مقاومت هاي اسلامي در عراق، افغانستان و فلسطين همه از عوامل موثر در توجه رسانه ها به موضوعات و خبرهاي مذهبي است. اين آشنايي همچون تولد رسانه هاي مدرن در بستر جوامع جديد مسلماً زمينه طرح موضوع «رسانه ديني» را فراهم نمي كرد. از آنجا كه شمار اندكي از مردم به اخبار ديني علاقه دارند، اين مقوله به برنامه اي تخصصي و كاملا حاشيه اي شبيه به تلويزيون ديني تبديل مي شود. زيرا رسانه ها همچنان تقويت نظام سكولار را دنبال مي كردند. آنها ايجاد انسجام اجتماعي و دفاع از ارزش هاي مدرنيته در برابر خطر اسلام گرايي و بنيادگرايي و آگاه سازي مردم از جريان ضددموكراسي و آزادي را وظيفه خود مي دانستند. اما در هر حال آنها بايد در دو جهت با اين پديده مقابله مي كردند. يكي انعكاس خبرهايي كه به دليل تاثيرات سياسي و اجتماعي آن ناگزير از آن بودند و همينطور تبليغ ديني به نوعي كه بتواند نياز جامعه را پاسخ دهد. در جامعه غربي كه مبتني بر سكولاريسم است و دين به صورت نهادي در قالب دين سازمان يافته و كليسا در جامعه حضور دارد و رسانه ها نمي توانند در حوزه وظايف كليساها وارد شوند، ورود رسانه ها به موضوع دين و دينداري به منزله دخالت در امور كليسا محسوب مي شود. اين واقعه به معني تغيير در ساختار اجتماعي است. دين رسانه اي شامل كانال هاي خاص در دست كليسا براي برنامه هاي مذهبي نيست بلكه ظهور تبليغات ديني در قالب سمبل ها و نمادها و يا فيلم ها در برنامه هاي مختلف است. در حقيقت سازندگان اين برنامه ها دنبال ايجاد معنا و همبستگي و نظم جديد در زندگي هستند همان چيزي كه قبلا سنت ها و سمبل ها اين كار را مي كردند با اين تفاوت كه رسانه ها سعي مي كنند با زبان جهاني و قابل فهم براي همه اين كار را انجام دهند. موضوع دين رسانه اي در حقيقت تبيين كننده تحولاتي است كه در حوزه دين و دينداري با ورود رسانه ها به موضوع دين ايجاد مي شود. با زوال نهادهاي ديني رسانه ها مهم ترين بازيگران حوزه عمومي شدند. اينك رسانه ها تعيين كننده دسترسي به آن حوزه اند و اين موقعيت نهادهاي ديني را همانند ساير نهادها تحت تاثير قرار مي دهد. زوال ساختار ديني با روند ديگري مرتبط بوده است و آن روند روزافزون فردگرايي است. به همين دليل هم اكنون تعدادي سازمان «فراكليسايي» ايجاد شده و حوزه گسترده اي از فعاليت ها، پيوندها، خدمات و فراورده ها ايجاد شده كه دلالت هاي مذهبي دارد. اين مشابهت در ارزش ها و نمادها يكي از كاركردهاي رسانه ها در كالايي كردن فرهنگي است. (هوور و لاندباي، ١٣٨٥:: ۱۳)
در اين تحقيق به بررسي تاثيرات پرداختن رسانه ها به دين در ساختار اجتماعي و تحولات نهادهاي ديني مي پردازيم. به عبارتي ويژگي هاي دين رسانه اي و تغييراتي كه به اين وسيله در حوزه دين و نهادهاي ديني رخ مي دهد مورد بررسي قرار مي گيرد. ورود رسانه ها به حوزه هاي ديني در جوامع سكولار و جوامع اسلامي يكسان نبوده و كاركردهاي متفاوتي دارد. اين كاركرد مي تواند كاركرد تكميلي، رقابتي و يا انتقادي باشد. هم چنين رسانه ها مي توانند زمينه ساز انحصار طلبي و يا تكثرگرايي ديني شوند.

طرح مسئله

محققان علوم اجتماعي رسانه ها را از نظر تاريخ پيدايش و كاركرد متفاوت، به دو دوره اصلي تقسيم مي كنند: رسانه هاي سنتي و رسانه هاي مدرن. رسانه هاي مدرن به رسانه هايي اطلاق مي شود كه هم زاد با مدرنيته بوده و كاركرد آنها ايجاد فرهنگ توده وار است. از اين رسانه ها به رسانه هاي همگاني و جمعي نيز تعبير مي شود. رسانه هاي جمعي به دليل دامنه نفوذشان و با توجه به اينكه اثرشان كل جامعه را در بر مي گيرد وسايل توده اي خوانده مي شوند (كازنو، ۱۳۸۴: ۷۵). دهه هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ زماني است كه نظريه پردازان بر نقش علي رسانه بر توسعه تاكيد مي كنند. لرنر1 گذر از جامعه سنتي به نوگرايي را با تغيير «نظام ارتباطي شفاهي» به «نظام ارتباط جمعي» تحليل مي كند. ارتباطات شفاهي و فردي و سنتي سبب تقويت نگرش ها و آداب سنتي مي شود و متقابلاً ارتباطات جمعي در آموزش مهارت ها و ايحاد نگرش ها و رفتارهاي جديد نقش مهمي بازي مي كنند. (لرنر، 1958: 54- 52)
بنابراين، رسانه هاي جمعي مدرن داراي كاركرد و ماهيت و خاستگاه متفاوتي است كه زمينه هاي چالش آن با سنت از جمله دين كه هم زاد بشر است ايجاد كند.
رابطه دين و رسانه هاي مدرن يا الكترونيكي از زاويه هاي گوناگون قابل بررسي است. رابطه رسانه ها و دين در وهله نخست مي تواند سؤال از رابطه دو نهاد اجتماعي باشد، اگرچه ما دين اسلام را دين تسري بخش و جاري در همه ابعاد زندگي مي دانيم، ولي به عنوان دو نهاد، نهاد رسانه با توليد، بازتوليد و توزيع معرفت در وسيع ترين معناي مجموعه نهادها سروكار دارد. اين مجموعه نهادها ارجاع معناداري به تجربه در جهان اجتماعي دارد. اين شناخت به ما امكان مي دهد، به تجربه خود معنا ببخشيم و ادراكات خود را شكل دهيم و در ذخيره كردن معرفت گذشته و تداوم فهم كنوني سهيم شويم. دين نيز تقريباً همين كار را انجام مي دهد. (مك كوئيل به نقل از: شاه محمدي،۱۳۸۲: ۱۵۱).
بين نهاد معرفتي رسانه و دين، متناسب با سه فرهنگ شفاهي، چاپ و الكترونيكي، سه مرحله از روابط ديده مي شود. (شاه محمدي، 1382، ص 153) مرحله نخست سلطه دين بر رسانه ها كه در آن دين به عنوان نهاد فراگير عمل مي كند، قدرت فرهنگي در دست نهاد دين است و افراد با سواد اين دوره، روحانيان و گروهي از اشراف و بازرگانان بودند. فرهنگ مسلط، فرهنگ شفاهي، و كتاب در حد نسخه هاي خطي محدود بوده است. از اين رو، بازتوليد آن به آساني قابل كنترل بوده است. ارتباطات نيز اغلب به دليل چهره به چهره و مستقيم بودن قابل كنترل بوده است. همان گونه كه گيدنز بر اين باور است كه در فرهنگ شفاهي، كاركرد ارتباطات بيشتر ناظر به تحكيم و تثبيت سنت هاست. در نتيجه نهاد دين نيز مي تواند ارتباطات را كنترل كند. (گيدنز ۱۳۷۱: ۴۶). در اين دوره كيفيت ارتباطات، انحصار قدرت فرهنگي را براي نهادهاي ديني تضمين مي كرد و قدرت فرهنگي، مهم ترين قدرت نهادهاي ديني بود كه مي توانستند از آن طريق بر نهادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي اثر بگذارند. در واقع، پايان اين دوره زماني است كه گوتنبرگ دستگاه چاپ را اختراع كرد. مرحله دوم، چالش ميان دين و رسانه است و با ورود دستگاه چاپ در اين مرحله كاركرد نظام ارتباطي به طور ويژه متفاوت شد و اثر بسياري بر تغيير نوع ارتباط داشت، به گونه اي كه درجه دوام پذيري، توليدپذيري و فاصله گذاري فضا، زمان رسانه فني به گونه بي سابقه اي افزايش يافت. در پايان قرون وسطي و آغاز دوران مدرن، تغييرهاي فرهنگي نظام مندي در غرب روي داد كه در آن فرهنگ، به واسطه مجموعه اي از ابداعات فني مرتبط با چاپ رسانه اي شد. (تامسون، ۴۶:۱۹۹۵). دنيس مك كوييل، بر اين باور است كه تاريخ رسانه مدرن با كتاب چاپي آغاز مي شود. (مك كوئيل، ۱۹۸۷،۹). ظهور رسانه چاپي در آن زمان به معناي پيدا شدن رقيبي براي نهاد دين و شكسته شدن انحصار فرهنگي بود. (فلاورز، ۱۳۸۲:۱۵). اين نوع از رقابت را در دوره قرون وسطي در مواضع كليسا در برابر صنعت چاپ مي توان يافت. آن ها نخست از اين امر استقبال كردند و انجيل را به چاپ رساندند و حدود 45 درصد از مجموع كتاب هايي كه در آغاز منتشر شدند، كتاب هاي ديني بودند، ولي پس از ناتوانايي در كنترل كليسا بر چاپ و پخش متون، به واسطه گستردگي ايجاد شده، نهاد دين و سياست، به سياست هاي كنترلي از راه سانسور رو آوردند. (نتس، ۱۳۷۷ :۲۱). رسانه چاپي و صنعت چاپ به كار خود ادامه داد و سبب رواج خواندن و نوشتن شد و انتشار زبان هاي ملي، تحت عنوان هاي گوناگون ادبيات و دانش، سبب شتاب بخشيدن به مبادله اطلاعات در ميان گروه هاي گوناگون جامعه و كشورهاي اروپايي شد. با توسعه رسانه ها و ارتباطات، مرحله سوم يعني عصر اطلاعات و جهاني شدن پا به عرصه وجود نهاد. در اين مرحله، امور ديني در فرايند انتقال به فرهنگ الكترونيكي قرار گرفتند. از نظر هورسفيلد، گسترش رسانه هاي الكترونيكي كه ملازم با فراواني در سطح جهاني و گشايش مرزهاي ملي به روي فرايندهاي تجاري و گسترش توليدهاي فرهنگي بود، سبب شد ارتباطات اجتماعي از مفهوم مطلق و همه جانبه اجتماع خوب، دور شده و به مفهوم نسبي اجتماع خوب سوق داده شود. اين تحول، ساختار جامعه اي را تحت تأثير قرار داده و سبب ساختاربندي درباره سازمان هاي ديني شده است. (هوور، 1385، ص 220) از ويژگي هاي اين مرحله مي توان به روش انتشار اطلاعات (فن آوري و سخت افزار)، گسترش جغرافيايي و اجتماعي انتشار اطلاعات و كميت و محتواي اطلاعاتي اشاره كرد. ويژگي بازر دوره اطلاعات، تضعيف مرزهاي جغرافيايي، قدرت كنترلي دولت ها و خروج اطلاعات و دانش از انحصار يك گروه خاص است. با ايجاد شبكه هاي اجتماعي جهاني و سازمان هاي چند مليتي، مفاهيم قبلي طبقه، گروه اجتماعي و سازمان، دچار تغيير شد. دين كه پيش از اينه تحولات، عمدتاً در انحصار طبقه روحانيان قرار داشت، با توسعه شبكه ارتباطات و اينترنت و ظهور كارشناسان جديد، دانش ديني نيز در سطح وسيع تري با رويكردهاي گوناگون توسط افراد غيرروحاني، توليد و منتشر شد، به گونه اي مي توان در كنار مفهوم دين در اينترنت،2 از مفهوم دين اينترنتي3 سخن گفت. دين در اينترنت منعكس كننده همان دين رسمي توسط افراد كارشناس است. اين در حالي است كه دين اينترنتي، اشاره به ديني دارد كه تنها در فضاي مجازي ظهور يافته است و صرفاً بازنمايي دين هاي موجود در فضاي واقعي نيست. (هلند، 2002( هم چنين به كارگيري صنعت ارتباطات در آموزش و تبليغات دين، اديان را قادر ساخته تا در فراسوي مرزهاي ملي خود منتشر شوند و بدين ترتيب جنبش هاي ديني جديد اجازه مي يابند، در سطح فراتري عمل كنند. در اين صورت، اطلاعات ديني به روشي غير از روش هاي پيشين، جريان يافته و شكل دهي جديد سازمان ديني به وجود خواهد آمد و در نتيجه، محتواي فعاليت ها و آموزه هاي آن ها، تغييرهاي شديدي را نسبت به گذشته تجربه خواهند كرد. اين پديده جهاني شدن دين است كه به معناي تغيير در روش هاي تبليغ دين، سازمان هاي ديني و محتواي ديني است. به نظر برگر، با دنيوي شدن، به عوامل رقيبي كه موجد نظام هاي معنايي اند، اجازه تكثر داده مي شود. از اين رو، لذا ويژگي انحصاري دين از آن گرفته شده است. (برگر، ۱۹۶۷: ۴۵۷). رسانه ها به عنوان رقيبان دين در نظام اجتماعي جديد، در ايجاد نظام معنايي نقش ايفا مي كنند. رسانه ها ابزار مهم نوسازي هستند و آن ها با دولت هاي طرفدار سكولاريسم هم سو بودند. از اين رو، آن ها از نظر مؤمنان، مطرود شمرده مي شدند، ولي رسانه هاي بين المللي، مروجان اديان جهاني نيز بودند. به گونه اي كه كاتوليك ها و پاپ، امروزه احساس حاكميت جهاني دارند. براي نمونه، ايستگاه راديويي واتيكان به 27 زبان ترجمه مي شود. در نتيجه، دين كوشيده با بهره مندي از رسانه ها، دسترسي خود را به مردم آسان تر كند و از اين راه به بسيج آن ها بپردازد. رسانه ها در ايجاد پيام هاي ديني، تغيير باورهاي ديني يا تحكيم عقايد قالبي ديني نقش دارند. (كازينو، 1364، ص 102)
«باب» مي نويسد: «رسانه هاي نوين، نه تنها تحرك اجتماعي نمادهاي مدني را افزايش داده اند، بلكه سطح كيفي اين تحرك را نيز به نحو چشمگيري ارتقاء بخشيده اند». (باب، ۱۹۹۵؛ ۳-۴)
فرانكل4 نيز بر اين باور است كه رسانه از راه انواع روش هاي سرگرم كننده و عامه پسند مي توانند فاصله موجود ميان امور مذهبي و غيرمذهبي را كم رنگ يا به طور كامل محو كند. (فرانكل،۱۹۸۷: ۱۳۳). بنابراين، پيوند دين و رسانه هاي مدرن را نمي توان به همان سادگي روابط پيشين ميان دين و رسانه هاي سنتي تبيين كرد. عصر مدرنيته، هم زاد با سكولاريسم، با ارائه تعريف ويژه اي از رسانه و دين و جايگاه آن ها، توانسته بود حوزه فعاليت هر كدام را تا حد زيادي براي مدتي تعيين كند، ولي دگرگوني ها اخير دنيا، در عرصه رسانه و تحولات اجتماعي و سياسي، بازتعريف رابطه دين و رسانه را ضروري ساخته است. ورود در سطح گسترده رسانه ها به موضوع هاي ديني، مسايل بسياري را در حوزه نهاد دين و رسانه ايجاده كرده است. از جمله آن ها پديده «دين رسانه اي» است. منظور از آن ديني است كه ديگر توسط نهادهاي سنتي و در مركزهاي ديني توليد نمي شود و از جهت شكل و محتوا مي تواند متفاوت از آن بوده، بلكه ممكن است به رقيبي براي بازخواني قرائت هاي سنتي از دين، تبديل شود. تأثيرات دين رسانه اي (به معناي عام آن، يعني دين در رسانه و دين رسانه اي) از جنبه هاي گوناگون، از جمله تأثير آن بر اقتدار نهادهاي ديني، افزايش دين داري اجتماعي، پلوراليسم اجتماعي، از محورهاي اساسي بررسي در اين زمينه است.

1. Daniel Lerner
2. Religion on
3. Religion in
4. R. Frankel

دين در عرصه رسانه

روف1 به عنوان جامعه شناس بر اين باور است كه رسانه ها در تجديد حيات ديني نقش مهمي داشته اند و شكل گيري كليساي الكترونيك،2 يكي از عوامل چنين حركت هايي در جهان معاصر است. براي بررسي اين پديده، پرسش هاي بسياري مطرح است كه بايد به زمينه هاي فرهنگي و اجتماعي ظهور آن و به هم بستگي آن با فرهنگ توجه كنيم. همان گونه كه جيمز كاري3 تأكيد مي كند كه رسانه ها، ساختارهايي فرهنگي هستند كه در مواقع خاص و با روش هايي ويژه، به كار گرفته مي شوند. و كليفورد گيرتز4 مي گويد: «من هم عقيده با ماكس وبر هستم كه بشر حيواني است معلق در تارهايي شخصي كه خود او آ نها را تنيده است». من فرهنگ را آن تارها مي دانم و بنابراين تحليل آن از سنخ علوم تجربي در جست وجوي حقوق نيست، بلكه نوعي تفسير در جست وجوي معناست. گريتز براي اين مطالعه، روش فرهنگي را در تحليل خود برمي گزيند: «مطالعه انسان شناسانه دين يك اقدام دو سطحي است. نخست، تحليل نظام معنايي است كه در نهادها تبلور يافته و دين را مناسب مي نمايد و دوم، ارتباط اين نظام ها با فرآيند اجتماعي ـ ساختاري و روان شناختي است».
اين ديدگاه با نگاه به شرايط جديد دنياي مدرن و تحولات فرهنگي جهاني، معتقد است كه دين و ارتباطات بايد پاسخ گوي نيازهاي جديد بوده و الگوها و ديدگاه هاي تازه اي را مطرح كند تا نهادها و ارزش هاي گذشته را با شرايط جديد اجتماعي پيوند دهند و اين مهم را در كليساي الكترونيك مي توان جست وجو كرد.
سفير اسبق ايران در واتيكان مي گويد: «واتيكان در دومين شوراي خود درباره رسانه ها و نقش و مسؤوليت هاي آن ها در جامعه، رسانه ها را هديه هاي الهي5 قلمداد نموده كه زمينه اي را فراهم مي آورند تا مردم را در كنار يك ديگر متحد نموده و براي رستگاري مطابق برنامه الهي به همديگر كمك كنند. كليسا امروزه براي گسترش معنويت و تعاليم ديني، به طور اساسي نيازمند مطالعه، ارزيابي و استفاده صحيح از تكنولوژي ارتباطات و رسانه هاست». (مسجد جامعي، ص 64)
به اين ترتيب، ارتباطات جمعي نوين به منظور ارائه گسترده تر و اثرگذارتر پيام هاي ديني به جامعه بشري، دست آوردهاي مهمي در پي داشته كه خود را به عنوان يكي از فرصت هاي پديد آمده در موضوع ارتباطات جهاني، مطرح ساخته است. امروزه در كشورهاي اسلامي، تجربه هاي بسياري در توليد برنامه هاي راديويي و تلويزيوني ديني و نيز بهره گيري از قابليت هاي چند رسانه اي ها وجود دارد و شمار بسياري از ارتباط گران به اين مهم اشتغال دارند، ولي نوع اقبال سنت هاي موجود، هم گرايي آن با رسانه هاي سنتي ديني، كمبود مطالعات و فقر ادبيات علمي موضوع در اين كشورها از جمله نگراني هايي به شمار مي آيد كه مي تواند آن را به زمينه اي براي اثرگذاري تهديدهاي جهاني شدن بدل كند. هم چنين ميزان برخورداري از تخصص ها و مهارت هاي لازم در بهره گيري ديني از وسايل ارتباط جمعي نوين با شناخت لازم نسبت به مقتضيات آن ها از جمله اين دغدغه ها به شمار مي آيند. (فرقاني، 1382، ص 25)
گاه دين و رسانه را دو زبان فرض مي كنند و به اين مي پردازند كه چه اقتضائاتي بر ترجمه متني، از يكي از اين دو زبانه به ديگري حاكم است. گاهي نيز در عرصه رخدادهاي اجتماعي، دين در حد نهادي اجتماعي و نه امري همانند با فرهنگ تقليل داده و رسانه نهادي ديگر، و نه جلوه اي از فرهنگ، فرض و رابطه اين دو وارسي مي شود. رويكرد اخير، وجه غالب همان چيزي است كه مي توان تحت عنوان «جامعه شناسي رسانه» يا «جامعه شناسي ارتباطات» به آن اشاره كرد. رويكرد ديگر، رويكرد فرهنگ گرا به مسئله است كه با اتكا به ميانجي گري فرهنگ، به مطالعه نسبت بين اين دو اقدام مي كند. (گيويان: ۱۳۸۶: ۸). از ديد پژوهش گران دين، تا مدت ها رسانه جنبه عامه پسند و مبتذل داشت و از ديد رسانه ها كه به شدت مدرن و سكولار بودند، دين اهميتي نداشت.
دين و رسانه، به عنوان عوامل فرهنگي در جامعه مي توانند نقش حداكثري را در انسجام اجتماعي و توسعه به عهده بگيرند. به رسميت شناخته شدن دين به عنوان نيروي اجتماعي شاداب و سرزنده و يك منبع فياض و جوشان معنا كه به طور مستقل واجد نفوذ فرهنگي و اجتماعي است، «تا زمان فراگير شدن جنبش احياگرانه اونجليكاليست هاي محافظه كار در دهه ۱۹۷۰» محقق نشد. (هوور، ١997: ۸). به اين ترتيب، دين به عنوان موضوعي واقعي و نه چيزي صرفاً محصور در متون عتيق، موضوعي جدي در مطالعات دانشگاهي شد. عرصه هاي اجتماعي در جوامعي كه جنبش هاي ديني در آن ها فعال هستند، به شيوه هاي گوناگون توصيف شده اند. براي نمونه، مارتين6 (۱۹۸۱: ۳۲-۵۰) آن ها را «صورت بندي جديد نمادهاي امر قدسي» و مك لكلين7 (۱۹۷۸: ۱۹۳-۲۱۶) آن ها را «مرحله جديدي در احياي دين» مي خواند. (گيويان، همان) اجتماعات ديني به مجرد بهره مندي از وسايل ارتباط جمعي، قرار دادن پيام هاي خود را در اختيار عموم، از حالت فرقه اي خارج شدند و به صورت بخشي فعال از جامعه مدرن در آمدند.
اين موضوع خود سبب بروز تحولاتي در اجتماعات ديني شده است. اين تحولات، شامل طيف گسترده اي مي شود. دست كم اين تحول، تجهيز اجتماعات ديني به ابزارهاي مدرن است، به اين معنا كه ابزاري خنثي و فاقد ايدئولوژي در اختيار اين اجتماعات قرار مي گيرد و متناسب با آن سازمان دهي اجتماعي جديدي براي توزيع معاني و نمادهاي ديني در اين اجتماعات شكل مي گيرد. اين درحالي است كه برخي دانشمندان اين تحول را بسيار عميق تر فرض مي كنند و بر اين باورند كه بهره مندي از ابزارهاي مدرن ارتباطي، مترادفِ وقوع تحولي معنايي در اجتماعات ديني است. يكي از نتايج استفاده از رسانه هاي بصري، مشخصاً، تقويت بازنمايي جنبه هايي از دين بوده است كه پيشتر نيز ويژگي نمايشي داشته اند. براي نمونه، هوارد لين8 (۱۹۹۰: ۷۵۶) مي گويد: «اگر دين بنا دارد فرهنگ عامه را تغيير دهد، خود نيز بايد متحول شود. اگر هدف دين تغيير فرهنگ عامه پسند باشد، تحول در عقايد، اعمال، سازمان اجتماعي، و مفهوم معنويت اهميت فوق العاده اي دارد.»
به عبارت ديگر، بهره مندي از تلويزيون كه زماني رهبران و متفكران ديني آن را پديده اي مبتذل و مطرود مي دانستند، اينك توسط جنبش هاي ديني و به منظور انتقال معاني متعالي به كار گرفته مي شود. (گيويان، همان)
استوارت هوور9 درباره رابطه دين و رسانه، به چهار پارادايم اشاره مي كند:
1-پارادايمي كه بيشتر رويكرد نهادهاي دين و افراد را منعكس مي كند. آن ها سعي مي كنند پيام ها و نمادهاي خود را در جهان رسانه جاي دهند. ايده كليساي الكترونيكي در اين پارادايم جاي دارد؛
2- پارادايمي كه مربوط به پژوهش هاي اخير درباره رسانه هاست و پيدايش دين مدني جديد عصر رسانه را نشان مي دهد؛
3- نظريه يا الگويي كه متوجه به تصوير كشيدن دين عيني و واقعي در رسانه هاي اين جهاني است. ژورناليست هايي كه به دين مي پردازند، در اين قسمت قرار دارند؛
4- پارادايمي كه هوور مطرح مي كند: تغيير دين، تغيير رسانه و جايگاه مخاطب در آن است. پژوهش گران جديد درباره رسانه و دين به جست وجوي معنا و توليد معنا در فرهنگ موجود مي پردازند. بر اين اساس، نشان مدرنيته نابودي ديني نيست، بلكه از بين رفتن قدرت مشروعيت بخشي نهاد هاي ديني است. اين الگو تلاش دارد فضايي براي عمل روزانه مردم در چارچوب ارزش هاي ديني و فضايي براي «جريان انتخاب و معنا» كه توسط رسانه ها شكل مي گيرد، براي حساسيت جديدي در دين و فرهنگ، همان هايي كه در حد متوسط رسانه، دين و فرهنگ مي بينيم، ايجاد كند. (هوور، 2000: 81- 76)

1. Wade Clark Roof
2. Tele Vangelism
3. James Carey
4. Clifford Geertz
5. Gifts of God
6. B. Martin
7. W.G McLoughlin
8. H. Levine
9. Stewart Hoover

رسانه اي شدن

رسانه ها در دنياي امروز، جايگاه قابل توجهي در همه عرصه ها پيدا كرده اند و از مفهوم «رسانه اي شدن» حوزه هاي گوناگون سخن گفته مي شود. رسانه اي شدن فرهنگ، ورزش، رسانه اي سياست، دين و غيره، از جمله مفاهيم جديدي است كه در اين راستا به آن توجه شده است. دين رسانه اي نيز پي آمد فرآيند رسانه اي شدن دين در نتيجه گسترش وسايل ارتباط جمعي و رسانه هاي مدرن است. رسانه اي شدن امور، فرهنگ جديدي را پديد آورده كه فرهنگ رسانه اي نام گرفته است. در اين فرهنگ رسانه اي جديد، شيوه هاي نمايشي پيچيده و جديدي براي جذب مخاطبان و افزايش قدرت نفوذ و سود استفاده مي شود. از جمله جديدترين شيوه ها، چند رسانه اي ها هستند كه وجه نمايشي فرهنگ رسانه اي را برجسته تر كرده اند. (بشير، نصيريان، ۱۳۸۵:۱۴۰).
داگلاس كلنر1 از جمله انديشمنداني است كه با نگاهي انتقادي به بحث «رسانه اي شدن»، به اين امور پرداخته است. او با بهره مندي از مفهوم جامعه نماش گي دبور،2 در دو كتاب «فرهنگ رسانه اي»3 و «نمايش رسانه اي»4 به آثار سلطه رسانه ها بر حوزه هاي گوناگون زندگي معاصر مي پردازد. از نگاه كلنر، (۱۳۸۵:۱۸۱) «فرهنگ رسانه اي، براي جذب مخاطبان بيشتر و افزايش قدرت و نفوذ سود خود، هر روز شيوه هاي نمايشي و چشم اندازهاي پيچيده و فني جديدتري به كار مي گيرد». در اين فضا، تنها اخبار و اطلاعات ويژه اي اجازه انتشار گسترده پيدا مي كنند و سرگرمي هاي اطلاعاتي رسانه اي شده، جذابيت بسياري دارند. در چنين شرايطي، همه عرصه هاي زندگي، تحت تأثير اين فضا قرار مي گيرد.
كلنر در كتاب «نمايش رسانه اي» توضيح مي دهد كه چگونه در هزاره جديد فرهنگ رسانه ها به عامل اصلي شكل دهي به اقتصاد، سياست، فرهنگ و زندگي روزمره بدل شده اند. از نگاه او، در دهه اخير، افزون بر صورت هاي سابق رسانه اي، اينترنت هم شكل هاي جديدي از گردش اطلاعات، سرگرمي و تعامل اجتماعي را ايجاد كرده است. در دنياي جديد، اين فرهنگ رسانه هاست كه تعيين مي كند چه چيزي واقعي، مهم و حياتي است. (كلنر، ۲۰۰۳). به ويژه در رويدادهاي نمايشي، مانند جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ ميلادي، جدال هاي كاخ سفيد در سال ۲۰۰۰ ميلادي و حملات تروريستي ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ ميلادي، رسانه ها در عمومي كردن و برجسته اين رخ دادها نقش ويژه اي داشتند.
هم چنين نمايش رسانه اي را كه از جمله پي آمدهاي رسانه اي شدن امور است، از جمله ويژگي هاي عصر جهاني شدن مي دانند. در عصر جهاني شدن نمايش هاي فرهنگ رسانه اي، همه عرصه هاي زندگي روزمره را دربرمي گيرند و مخاطبان به مصرف كنندگان منفعل اين نمايش هاي بدل مي شوند. (كلنر، ص 218) در اين شرايط تبليغات، ورزش، جنگ، هنر، صنعت غذا و حتي اموري مانند دين نيز از رسانه اي شدن و نمايشي شدن در امان نمي مانند. كلنر، اين دوره را شكل جديدي از سرمايه داري مي داند و از آن با عنوان تكنوسرمايه داري5 ياد مي كند. از نگاه او ويژگي اين جامعه جديد رسانه اي شده، تركيب صنايع سرگرمي و اطلاعاتي، تكنولولوژي و سرمايه داري است. در شرايط جديد، شركت هاي فرامليتي رسانه اي ـ اطلاعاتي، نقشي برجسته و كليدي ايفا مي كنند و افول قدرت دولت ـ ملت ها و نهادهاي وابسته به آن و گسترش بازارهاي جهاني راه را براي سلطه شركت هاي تجاري بر فضاي رسانه اي جهان هموار مي كند. (همان: ۱۹۴). در چنين شرايطي، طبيعي است كه سود بيشتر و منافع اقتصادي، عامل تعيين كننده و جهت بخش به فعاليت هاي اين شركت ها باشد. شركت هاي بزرگ چند مليتي، با ادغام فعاليت هاي مخابراتي، اينترنتي، مطبوعاتي، ماهواره اي، تلويزيوني، سينمايي، موسيقي و ديگر شكل هاي رسانه اي، به دنبال به دست آوردن بيشترين سود، از صنعت ارتباطات در عصر حاضر هستند. از اين رو، توجه به پي آمدهاي رسانه اي شدن امور براي پرهيز از تجاري شدن عرصه هاي گوناگون زندگي، به ويژه دين بايد مورد توجه قرار گيرد. دين، چون ديگر عرصه ها، در عصر حاضر «رسانه اي» شده و در معرض «نمايشي» شدن توسط شركت هاي رسانه اي سرگرمي ساز قرار دارد. هوور از جنبه ديگر رسانه اي شدن دين نيز سخن مي گويد:
مذهب و معنويت امروزه بازتابي مي شوند. توانايي فناوري هاي رسانه اي براي تقاطع فضا و زمان به هر يك از ما دستيابي به طرفيت بسيار زياد اطلاعات و در عين حال احساسي خود مختاري، موثر بودن و تواناي بودن در فهم و مهار اطلاعات را مي دهد. اين بعد مهمي از رسانه اي كردن دين است. (جوادي يگانه و عبداللهيان، 1386: 468)
بر اين اساس، با كاهش اقتدار نهادهاي مذهبي، افول مذهب كه به وسيله نظريه دنيوي شدن پيش بيني شده بود، اتفاق نيفتاد، بلكه دين پوياتر شده و شكل فردي شده اي يافت.

1. Douglas Kellner
2. Guy Debord
3. Media Culture: Cultural Studies, Identity and Politics Between the Modern and the Postmodern
4. Media Spectacle
5. Technocapitalism

·  دين رسانه اي1

انتقال و گسترش مفاهيم ديني، از شكل محدود و سنتي آن به مقياسي گسترده و مدرن، خود تحولاتي گسترده، در قشرهاي گوناگون جامعه ايجاد كرده است، به گونه اي كه مخاطبان از قشري خاص در ساختار سنتي به مخاطبان چند قشري و چند جنسيتي در تحولات رسانه اي مدرن تبديل شده و تغييرهاي مهم و متفاوتي را در جوامع پديد آورده است. اين توسعه مخاطب، در دنياي رسانه اي دين، منجر به تأثيرهاي گسترده اي در فهم و برداشت قشرهاي گوناگون جامعه از دين شده است. در واقع دين رسانه اي، نوعي ساختارشكني از فضاي سنتي آموزش و تبليغ دين كه محدود به زمان و مكان و نيز محدود به جمعي خاص (مانند مساجد) بوده و تحولات مدرن رسانه اي ضمن در هم شكستن ساختار تك بعدي سنتي، تأثيرات را بر مخاطبان متنوع خود (بزرگ و كوچك ـ پير و جوان ـ زن و مرد ـ تحصيل كرده و بي سواد ـ عوام و نخبه) چند بعدي ساخته است. در ميان پژوهش گران معاصر، شايد بتوان فعاليت هاي استوارت هوور و همكاران وي را تلاشي براي تعامل گرايي دين و رسانه ها دانست. وي با اشاره بر نقش رسانه ها در فرايند خلق و آفرينش نمادها و هم چنين تفسير و كاربرد اين نمادها بر تعامل رسانه و دين تأكيد مي كند. (هوور ۵:۱۹۹۷) البته وي براي دين، توصيفي ارائه مي كند كه بتواند در تعامل با رسانه به هدف هاي مورد نظر نزديك شود. وي دين را نه پديده اي نهادي و بوروكراتيك مي داند و نه آن را به امري صرفاً شخصي و فردي تنزل مي دهد. وي تأكيد مي كند كه دين، محدود به رويدادهايي نيست كه در قلمروي مقدس رخ مي دهد، بلكه بخشي از فرهنگ است. از اين رو، دين و فرهنگ جدايي ناپذيرند. به عبارت ديگر، نقش دين، معنابخشي به كل زندگي بشر است و از اين رو، بايد به آن توجه شود. (همان: ۱۶ ـ ۱۸).
لوهمن، دين را شكلي از شكل هاي ارتباطات مي داند. دين نوعي وسيله اي ارتباطي است كه با تكيه بر نگرش فطري تعالي جويانه خود، سعي دارد به ابهامات ريشه موجود در نظام ارتباطات بشري پاسخ بدهد و راه حل هاي لازم را ارائه كند. (هينس،1381: 105 و بي ير، 1994: 6)
امروزه در غرب، گفتمان ديني از سطح كليسا و تجمعات كليسايي به سطح افكار عمومي و رسانه اي حركت كرده است. رسانه ها به توجهات جامعه واكنش و متقابلاً جامعه نيز به رسانه واكنش نشان مي دهد. رسانه ها به جامعه جهت مي دهند و به درك و برداشت هاي روزانه ساختار مي بخشند. مرزها و امكانات اين جهان رسانه اي در هم آميخته مي شود. گفتمان هاي گزينشي رسانه ها، آنها را به سوي پيش داوري، ساختن تيپ هاي كليشه اي پيش مي برند، و اين ها مشكلي اساسي در نقش دانش رسانه اي و عمومي و روي گرداندن جامعه از آن هاست. اين تحولات، مشخصات ارتباط ديني را تغيير مي دهد و سبب تغيير وظيفه و موضوع هاي گفتمان هاي ديني مي شود. اين گفتمان رسانه اي جديد را كه منجر به بازسازي يا تفسير واقعيت رسانه اي مي شود، مي توان دين رسانه اي ناميد.
رسانه ها مي توانند جهان فرهنگ ديني را به سوي يك گرايش سوق دهند و حتي مورد بهره برداري سياسي يا بازار اقتصادي قرار دهند. رسانه ها به دين، قدرت سياسي مي بخشند. در جامعه سكولار، دين از خانه ها دور شده بود، ولي امروزه رسانه ها با پرداختن به دين، آن را وارد زندگي خصوصي كردند. در حقيقت يك موضوع خصوصي در رسانه اي عمومي مطرح شده است. در واقع با ورود رسانه، جهشي در توسعه مخاطب به وقوع پيوسته كه ابعادي گسترده و گوناگون به خود گرفته و قشرهاي گوناگون سني و جنسي، اعم از توده و نخبه را در خود جاي داده است. به تعبير ديگر، تغيير گفتمان درون ديني، با ورود رسانه به گفتمان برون ديني تبديل شده است. به گونه اي كه دين به عنوان موضوعي شخصي و محدود در مكان هاي مذهبي، به سوي مسئله اي عمومي و اجتماعي در سطح افكار عمومي گسترده شده است. ديگر آن ابزارهاي سنتي ديني براي فهم و درك ديني كافي نيستند و گفتمان داخل دين و درباره به دين، به شكل سنتي دچار چالش شده است. (Bauer,2003)
فرهنگي كه فراتر از نظام عقيدتي، به وسيله رسانه ها و گفتمان عمومي ايجاد مي شود، سريع تر از گفت وگويي فراگير ميان نهادي، اميدي براي دموكراتيزه كردن نهادها و ارگان هاي ديني، غيرافراطي كردن خرده فرهنگ هاي ديني و پايان مشروعيت ديني و تبعيض اجتماعي را به نمايش مي گذارد. در ارتباط با رسانه هاي جمعي، جريان عرفي شدن (سكولار شدن) خيلي سريع تر رخ مي دهد .اين جريان در مرحله جديدي از روشنگري ديده مي شود. پيش از همه با ادياني كه در آن ها نظامي ارتباطي، سلسله مراتبي مذهبي با محتوايي ديني، علمي شده، مرتبط است، (مثل آن چيزي كه در كليساي مسيحي وجود دارد) بيش از همه در كشورهاي در حال توسعه (جايي كه رسانه ها هميشه در معرض علايق ايدئولوژيك و بنيادگرايي قرار مي گيرند) در فضاي ديني هميشه يك رنگ علمي وجود دارد. رسانه ها در چنين وضعيتي علايق و توانايي هاي مذهبي را تقويت و حمايت مي كنند. جايي كه سياست، خود، به وسيله دين سنتي مشروع مي شود. اين پديده پيش از همه در فرهنگ هايي ظاهر مي شود كه در آن دين، خيلي كلامي نشده و هم زمان زندگي روزانه، با قوانين و مقررات سازمان يافته است، مانند جوامع اسلامي. هم چنين، امكان تفسير ديني نيز فراهم شده و رسانه به دليل پيام هاي چند بعدي اش، امكان تفسير را در مخاطب ايجاد كرده است. همين طور رسانه ها مي توانند سبب تقويت سكولاريته شوند و نيز در برخي جامعه هاي ديگر، منجر به تقويت سياسي شدن دين در جامعه شوند. تأثير رسانه ها در جوامع غربي، به گونه اي است كه حتي در برخي موارد، به مرجع قطعي اخلاقي و فرهنگي و اجتماعي در جامعه تبديل مي شوند.
[در غرب] رسانه ها تحولات و شكل جديدي از مذهبي بودن را توليد مي كنند و سرعت مي بخشند، مانند رابطه اي جديد بين زندگي روزانه با سياست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ابزارهاي سنتي واسطه اي براي اين درخواست هاي جديد كفايت نمي كنند، چرا كه علايق فزاينده به نظام تفسير ديني، در برابر كاهش جهت گيري هاي ديني زندگي خارج از كليسا قرار گرفته است. علاقه به موضوع هاي ديني در حوزه هاي شخصي، ديگر نمي تواند در نظام ديني سنتي كليسايي تأمين و ارضاء شود. دين بيش از گذشته، به يك بخش از زندگي زنده روزانه ما دچار شده است كه توسط رسانه ها، به همان اندازه منعكس مي شود و تحت تأثير قرار مي گيرد. در طي اين پروسه (جريان)، دين غير سلسله مراتبي مي شود و ارزش هاي ديني و اخلاقي، بدين وسيله جزيي از زيبايي هاي اجتماعي مي شوند. رسانه ها مي توانند جهان فرهنگ ديني را به سمت علائق بازار يا به سمت سياست ببرند يا اين كه به وسيله مجموعه ها و انجمن ها، به عنوان ابزاري مورد سوءاستفاده قرار بگيرند. (Bauer,2003)
رسانه در خدمت يا برضد دين
همان طور كه اشاره شد، موضوع آثار رسانه ها در گسترش دين در ميان انديشمندان، محل اختلاف نظر است. اين عقيده وجود دارد كه رسانه ها مي توانند سبب گسترش دينداري در جامعه شوند و از طرفي برخي نيز بر اين باورند كه رسانه هاي نوين، در زماني كه به توليد و پخش برنامه هاي ديني روي مي آورند، نتيجه اي جز عرفي شدن در جامعه بر جا نمي گذارند. ريشه اين اختلاف نظر را مي توان در حوزه فلسفه تكنولوژي و نگاه به عملكرد و آثار تكنولوژي ها در جامعه جست وجو كرد و دو ديدگاه متفاوت را برشمرد.
نخستين ديدگاه، تكنولوژي را به منزله ابزار و وسيله مي نگرد. اين نگاه سنتي ابزارانگارانه در انديشه هاي ارسطو ريشه دارد. در اين نگاه، تكنولوژي و رسانه في نفسه هيچ معنايي ندارد و داراي باري خنثي است. (جي.كريستيانز، ۱۳۸۵: ۹۱). بنابراين، مي توان تكنولوژي و رسانه را متناسب با هدف هاي گوناگون به كار گرفت. اين هدف مي تواند گسترش دين باشد. الگوي دو بعدي ارسطويي، در ميان مهندسان و فيلسوفان، طرف داران بسياري دارد و سبب كارآمدي دانش مهندسي در حوزه ارتباطات شده، ولي براي توصيف عصر رسانه هاي مدرن با انتقادهايي روبه روست. مجموع انتقادها، نسبت به اين ديدگاه، جبهه مخالفي را تشكيل داده كه تكنولوژي و رسانه را بي طرف نمي دانند.
ژاك الول، جامعه شناس فرانسوي، از جمله اين منتقدان است كه ديدگاه ابزارانگارانه به تكنولوژي، از نظر تاريخي و جامعه شناختي، كاستي هايي دارد. (همان، ص 93) از نگاه او، تكنولوژي ها، سودمحورند. از اين رو، به وسيله معيارهاي خاصي هدايت شده و نمي توانند نقشي خنثي داشته باشند.
در جبهه منتقدان به نگاه ابزارگرايانه، بيش از همه انديشه هاي هايدگر مورد توجه قرار مي گيرد. او با رد انديشه ارسطو درباره تكنولوژي، فن آوري را امري هستي شناختي مي داند. هايدگر بر اين باور است كه تكنولوژي را مسئله اي بي طرف و خنثي بدانيم، ماهيت آن را در نظر نگرفته ايم و تسيلم آن خواهيم شد. از اين رو، تكنولوژي فقط وسيله نيست، بلكه نوعي انكشاف است. در نتيجه، منافع در بهره مندي از تكنولوژي و رسانه داراي اهميت است و نمي توان رسانه را بي طرف دانست. انديشمنداني رسانه اي، هم چون مك لوهان كه با نام «جبرگرايان رسانه اي» شناخته شده اند، در اين جبهه قرار مي گيرند.
از اين ديدگاه برخي تلويزيون را محصول عصر سكولاريسم و داراي ذاتي عرفي مي دانند. در نتيجه، گفته مي شود تلويزيون به طور طبيعي در خدمت فرآيند عرفي شدن جامعه قرار مي گيرد. (زكي،۱۳۸۶: ۱۸۸ـ ۱۸۹). تلويزيون به عنوان يكي دست آوردهاي تمدن غربي مروج انديشه سكولاريسم دانسته مي شود و از راه صورت هاي متفاوتي، مانند نشر ارزش هاي عرفي، نمايش هنجارهاي عرفي، تقدس زدايي از عناصر فرهنگ ديني، برجسته سازي گروه هاي مرجع عرفي و وساطت در گسترش فرهنگ عرفي، عرفي شدن را در جامعه گسترش مي دهند (همان، ۱۹۸ تا ۲۰۴).
نيل پستمن نيز اعتقاد دارد كه دين در تلويزيون به صورت سرگرمي ارائه مي شود و از منبريان تلويزيوني، با نام دشمنان دين و دينداري ياد مي كند. از ديد او، اين امر به جهت تمايل ذاتي و ماهيت اساسي ساختار تلويزيون است و خطاهاي منبريان تلويزيوني و برنامه سازان ديني، نقش چنداني ندارد. (پستمن، ص 232) بر اساس اين ديدگاه، رسانه، ابزاري بي طرف نيست كه بتوان آن را براي هر هدفي از جمله ترويج دين به كار برد.
ممكن است سياست گذاري كلان، انگيزه توليد و انتشار محتواي رسانه اي، با هدف گسترش دينداري در جامعه صورت گيرد، ولي بي توجهي به گزينش رسانه مناسب يا مناسبات رسانه اي، نتيجه عكس داشت و به تضعيف دينداري در جامعه انجاميد. پژوهشي درباره نظام توليد برنامه هاي ديني تلويزيون در سازمان صدا و سيماي ايران نشان مي دهد، پي آمد حاصل از توليد برنامه هاي ديني، با هدف هاي سازندگان آن ها سازگار نبوده است. نتايج اين پژوهش نشان مي دهد كه در توليد برنامه هاي ديني، نگاه كاركردي به دين، سبب حركت در مسير عرفي شدن دين شده است. نگاه كاركردي به دين، به دنبال حقانيت دين و آموزه هاي آن نيست، بلكه به دنبال آثار و فايده هاي فردي و اجتماعي آموزه هاي ديني مي رود. از آن جايي كه انتقال از ارزش مداري به فايده گرايي را از جمله معيارهاي عرفي شدن دين دانسته اند، پس رويكرد كاركردي به دين در توليد برنامه هاي ديني در تلويزيون به عرفي شدن دين منجر مي شود. (معتمدي، ص 9)
تلويزيون، رسانه اي است كه بيشترين سطح فراگيري مخاطب را دارد و از آن با عنوان غول آساترين رسانه ياد مي شود. (ارنبرگ، 1378، ص 3)
۳. نتايج جديدترين پژوهش ها نشان مي دهد، با وجود گسترش رسانه هاي الكترونيكي و شبكه هاي نوين ارتباطي، هنوز در جامعه امريكا كه پيشرفته ترين كشور در زمينه دسترسي به فن آوري هاي جديد ارتباطي است، تلويزيون بيشترين مصرف رسانه اي شهروندان در طول روز را به خود اختصاص مي دهد. (اي.بوهن، ۲۰۰۹). از اين رو، بررسي رابطه دين و تلويزيون، به عنوان فراگيرترين رسانه، به طور دقيق تر، داراي اهميت ويژه اي است.
دين و تلويزيون
پيش از پرداختن به بحث دين و تلويزيون، يادآوري اين واقعيت ضروري است كه امروزه تلويزيون به مثابه متن اجتماعي در جامعه در آمده است. متن اجتماعي، يعني طرح واره هاي زندگي روزانه كه برنامه هاي متنوعي زندگي ما به هم مرتبط و شكل مي دهد. متن اجتماعي، يعني تنظيم روال زندگي روزانه. اين متن ها در دوره هاي گوناگون تاريخي متفاوت بوده است. براي نمونه، در قرون وسطي، احتمالاً متن مسيحي زندگي روزانه را سازمان مي داد، يعني مردم زندگي خود را با آموزه ها و مراسم ديني تنظيم مي كردند. تحت متن مسيحي، خرده متن هايي وجود داشت كه در سرنوشت فرد تعيين كننده بود و افراد با آن ها احساس امنيت و معنويت مي كردند، مانند رستگاري و معاد. پس از رنسانس، در دوره جديد، متن اجتماعي، ديگر متن ديني نبوده و متني سكولار شد و انسان ها زندگي خود را بر اساس تعهدات اجتماعي، كاري و غيره تنظيم مي كنند و گاه اين متن را با متن سنتي پيوند مي دهيم. در اين دوره، تقسيم ساعات روز اهميت مي يابد، ولي سازمان متن روز آگاهانه نيست. (يثربي، 1387، صص 243 و 244)
تلويزيون كه از دهه ۱۹۵۰ ميلادي وارد صحنه اجتماعي شد، به تدريج به رسانه اي تبديل شد كه همان متن اجتماعي سكولار را بازنمايي مي كرد. برنامه ها براساس زمان كسلي يا كار يا علايق، اوقات فراغت انسان ها در جامعه تنظيم مي شد. ميزگردها، نقش گپ زدن هاي دوستانه گذشته را يافت. سريال ها ما را با زندگي انواع طبقات اجتماعي آشنا كرد، ولي متن اجتماعي تلويزيون توانست حتي فراتر برود و خود تغييردهنده متن واقعي شد. در حقيقت، همان شبه رويداد شكل گرفت. تلويزيون توانست در ايجاد تغيير اجتماعي نقشي داشته باشد. تلويزيون در دنيا با نمايش شورش ها و اعترا ض هاي مردمي به دولت ها و جنگ ها و همين طور با تبليغ مصرف گرايي در سست كردن كمونيسم و با نمايش صحنه هاي جنسي، براي اولين بار در تغيير ديدگاه ها و ارزش هاي اجتماعي (مثبت و منفي) تأثير داشته است. متن اجتماعي در گذشته ساده بوده، ولي امروزه متنوع شده است. متن اجتماعي تلويزيون نيز به همان نسبت تنوع يافته است. بنابراين، رسانه از متن اجتماعي اثر مي پذيرد و مي تواند فراتر از متن اجتماعي، به يك متن تبديل شود. وقتي متن جامعه اسلامي، رسانه نيز مي تواند در اين متن نقش ايفا كند و موجب تقويت حس ديني شود. (همان). در اين جا مي توان موضوع مقاومت را مطرح كرد. متون رسانه اي مخاطبان خود را با شرايط ضروري شگل گيري فرهنگ آشنا مي سازند. اين به معناي انتقال قدرت به مخاطب در فرايند قرائت متن رسانه هاست. اين نكته نشانه اين نيز است كه محيط جمعي، مانند متن نمايش نامه اي اجتماعي عمل مي كند كه هشياري و آگاهي فرد و اجتماع در برابر آن شكل مي گيرد. (هوور، 1385، ص 16)
براي تبيين موضوع، نخست نظر مك لوهان را به عنوان صاحب نظر مطرح مي كند، سپس به جديدترين اظهارات نيل پستمن، متفكر و نويسنده امريكايي و منتقد تكنولوژي و رسانه هاي مدرن درباره تلويزيون و دين مي پردازيم.
مك لوهان با نگاه ذات گرايانه، سه اثر مهم تلويزيون را به مردم يادآور مي شود: اسطوره سازي2 به اين معني كه تلويزيون در فضاي الكترونيك شخصيت سازي اسطوره اي مي كند. تاريخ سازي3 به معناي القاي اين كه رويدادي معمول، واقعه اي حياتي است. آن چه در تلويزيون نشان داده مي شود، مهم تر از چيزي است كه نشان داده نمي شود. تراكم شناختي4 به اين معنا كه تلويزيون اطلاعات را به صورت فشرده در زمان محدود انتقال مي دهد، به گونه اي كه بيننده فرصت فكر كردن ندارد. (دانسي، 1387، ص 243)
نيل پستمن معتقد است در جامعه امريكا، تصويري از واقعيت كه در تلويزيون پخش مي شود، جاي خود آن واقعيت مورد اشاره را گرفته و به گونه اي است كه تا مردم توصيف واقعه اي را بر صفحه تلويزيون نبينند، گويا وقوع آن را باور نمي كنند. در اين ميان، لطمه اي كه از راه برنامه هاي «شو»، مانند تلويزيوني بر مذهب وارد شده است، گوياترين نمونه از دست كاري هاي عميق اين رسانه پرطرف دار در باورها و برداشت هاي امريكاييان به شمار مي رود. (پستمن، 1373، ص9) به عقيده او، تلويزيون در ايالات متحده، به مركز فرماندهي فرهنگ بدل شده است. «تلويزيون به شكلي از كليسا كه در قرون وسطي، مثلاً در قرن هاي چهارده و پانزده شاهد آن بوديم، تبديل شده است. مشروعيت يافتن هر چيزي، منوط به گذر از كانال تلويزيون است و از اين نظر ما به يك قوم تلويزيوني تبدبل شده ايم». (همان)
وي ارتباط تلويزيون و مذهب در امريكا را اين گونه بيان مي كند: «مذهب در تلويزيون به طرزي شرم آور شكلي از كسب و كار نمايشي به خود گرفته است. اگر موعظه گران بسيار موفق را در تلويزيون در نظر بگيريد، هيچ تاريخ، هيچ الهيات، هيچ عقيده يا هيچ سنتي در برنامه هاي آن ها شاهد نيستيد، بلكه آنان مشروعيت و قدرت خود را از رسانه تلويزيون كسب و تلاش مي كنند، وجهه اي كاريزماتيك براي خود دست و پا كنند». (همان، ص 16)
به عقيده پستمن، در يك حوزه، چرخش از يك فرهنگ نوشتاري به يك فرهنگ تصويري، به نظر خطرناك مي رسد. به اين دليل كه منجر به باز تعريف آن حوزه مي شود. مثلاً در حوزه دين، اگر چنين واقعه اي رخ دهد، منجر به بازتعريف دين در جامعه شده و به جاي مسئله اي منطقي يا تجزيه و تحليلي يا جامعه شناختي يا هر چيز ديگر از آن نوعي كه دين بوده است، آن ها را به يك مسئله زيباشناختي تبديل مي كند.
ما بر اين باوريم كه دين در همه جوامع كنار زده نشده است، زيرا پروسه عرفي شدن در همه جوامع تحقق نيافته است. اگر نگوييم كه غرب يك استثنا بوده، دست كم عرفي شدن در جوامع اسلامي بيشتر يك پروژه بوده است تا يك پروسه. پرسش اساسي اين است كه ارائه دين در تلويزيون، با چه امكان و چه خطرهايي ارتباط مي يابد. رسانه ها از جمله تلويزيون به عنوان الگوها و پارادايم هاي مدرنيته مطرح هستند. از اين رو، آن ها نمي توانند در برابر هر محتوايي بي تفاوت و خنثي باشند و صرفاً به عنوان وسيله اي ارتباطي عمل بكنند، بلكه آن ها از جهت معنا با فرهنگ خاصي گره خورده اند. پرسش اساسي كه مطرح است، اين است كه چه امكان و تهديدي در عرضه دين در رسانه از جمله تلويزيون وجود دارد؟ اين پرسش از اين جا سرچشمه مي گيرد كه رسانه ها براي بازنمايي پارادايمي مدرنيته هستند. آن ها يك وسايل خنثي نيستند. (آخن باخ، 1994 : 113) اين ادعا بر چند فرضيه استوار است. در ذيل برخي ويژگي هاي تلويزيون را بيان مي كنيم تا لزوم تامل در اين موضوع را اثبات كنيم. (كلن، ۱۹۹۴). تلويزيون يك رسانه و پيام رسان نيست، بلكه «خود هدف» است. تلويزيون همه واقعيت ها را نشان نمي دهد، بلكه آن ها را به سود قدرت و علاقه هاي خود گزينش مي كند. اين سخن، شبيه سخن پستمن است كه بر اين باور بود، شكل در محتوا تأثير دارد. تلويزيون قادر نيست بسياري از معاني را نشان دهد. براي نمونه، او نمي تواند خدا، پيامبر و فرشتگان را نشان دهد. او براي به تصوير كشيدن آن ها بايد از كلام سود ببرند. استفاده از كلام، مصاحبه و گفتگو براي اثبات اين موضوعات در تلويزيون خسته كننده است. اين قالب تلويزيون است كه تعيين مي كند چه پيامي و چگونه مي تواند ارائه شود.
تلويزيون قدرت كلام و فكر را تضعيف مي كند. تلويزيون وسيله اي است كه در اوقات فراغت استفاده مي شود. از اين رو، وسيله مناسبي براي مباحث طولاني و عميق نيست. پستمن در دستورهاي سه گانه خود در زمينه تلويزيون مي گويد: «از همه دشمنان... بيان كردن ترسناك ترين است. دليل، فرضيات، اظهارات، استدلال، مخالفت ها و همه وسايل سنتي براي يك بحث عقلاني تلويزيون را به راديو تبديل مي كند». (آخن باخ، 1994: 115)
تلويزيون مجبور به برش و تكه تكه كردن است و همين شكل و فرم را بر محتوا غالب مي كند. اين كه چه برنامه اي ضبط و پخش شود يا نشود، تنها بر اساس «ملاك رسانه» نيست، بلكه بر اين اساس است كه چه چيزي مي تواند جذاب باشد. براي نمونه، پخش يك برنامه دعا يا مراسم مذهبي ممكن است براي بيننده خسته كننده باشد. از اين رو، اين كارگردان است كه با برش هاي خود آن ها را جداب مي كند و در اين ميان، ممكن است محتوا آسيب ببيند. آن هايي كه به پخش برنامه هاي مذهبي از تلويزيون علاقه مندند، بايد در اين تأمل كنند كه آن چه در دين مهم تلقي مي شود، ممكن است در تلويزيون سر و صدا ايجاد كند. تلويزيون با علاقه عمومي سر و كار دارد.
تلويزيون، قاتل روح و فكر است. فكر و روح همان گونه كه هگل گفته است، از آن جا آغاز مي شود كه يك فكر نگه داشته مي شود، سپس آن خودش را مي تواند به اين وسيله متحول بكند كه اين نيازمند زمان است و تلويزيون جايي براي اين كار نمي گذارد. صرفه جويي در زمان محور اصلي در برنامه سازي تلويزيون است. حقيقت در تلويزيون، «حركت» و «جريان» است. اين رسانه هميشه دنبال موضوع هاي جديد است. از اين رو، آن ها را استفاده مي كند و زود آن را بي مصرف مي سازد. تلويزيون، موضوعي را با حرارت مطرح مي كند و سريع به فراموشي مي سپارد. حوادث مهم نيز چند روزي بيش نمي توانند در صفحه تلويزيون بمانند.
گاه برخي تصور مي كنند، تلويزيون دين را ناديده مي گيرد. تلويزيون دين را در كنار و نه بالاي چيزهاي ديگر، به عنوان معنابخش مطرح مي كند و برخلاف كليسا، رقباي دين را از صحنه خارج نمي سازد، بلكه آن ها را به بيننده عرضه و بيننده، جذاب ترين و ارضاكننده ترين را انتخاب مي كند. بر اساس آن چه در اين باره گفته شد، مي توان گفت «دين رسانه اي»، يك دين نيست و كپلر با پنج تز، اين موضوع را به اثبات مي رساند و تفاوت مشاركت يك مؤمن در امور ديني، با يك تماشاگر برنامه مذهبي را نشان مي دهد. (كپلر، 2000: 230- 225)
نتيجه گيري
دين رسانه اي، گفتمان جديدي است كه طي آن منش ارتباطات ديني و حتي موضوع و كاركرد گفتمان ديني تغيير مي يابد. دين رسانه اي با بازتوليد كردن دين، موجبات بازنمايي دين را فراهم و با تغيير موقعيت دين در افكار عمومي، هويت ديني جديدي، متأثر از عوامل فرافرهنگي ايجاد مي كند و نهادهاي ديني سنتي را به چالش مي كشد. بدين وسيله، دين، از سويي، رسانه را مورد استفاده قرار مي دهد تا خود را در فرهنگ عمومي نشان دهد و از سويي ديگر، رسانه نيز ضمن توجه به دين در فهم ديني اثر مي گذارد. ميزان توفيق اثرگذاري دين بر فرهنگ عمومي، به بهره گيري دين از رسانه بستگي دارد. اگر دين بخواهد بر فرهنگ عمومي اثر بگذارد، بايد از رسانه مدرن بهره ببرد و الا از راه رسانه هاي سنتي، به دليل سرعت انتقال پايين و نفوذ اثرگذاري بسيار محدود، از راه رسانه هاي تصويري، به چالش كشيده مي شود و دين معترض و انقلابي قلمداد مي شود، هر چند با بهره مندي رسانه، دين مدني شده يا ممكن است دولتي شود.
در بحث دين رسانه اي، توجه به جايگاه جامعه، دين و رسانه، به عنوان سه ركن مهم و اثرگذار، بسيار اهميت دارد. اين كه جامعه سكولار باشد يا دين دار و ارتباط با مخاطبان، سنتي باشد يا مدرن و نظام سياسي ـ اقتصادي آن دموكراتيك، آزاد، نيمه آزاد باشد يا اين كه دين، دين زندگي (ساري و جاري در همه ي شئونات روزمره مانند جامعه ايران) باشد يا دين كليسايي و هم چنين رسانه خصوصي باشد يا دولتي، در چگونگي ظهور دين رسانه اي در هر جامعه به طور متفاوت اثر مي گذارد. نظام وسايل ارتباطي جمعي، حكم يك نظام پيچيده اجتماعي را دارد. نظامي كه كنش ها و عملكردهاي آن در چارچوب شرايط اجتماعي و جامعه اي كه در آن عمل مي كند، صورت مي گيرد. عملكرد هيچ بخشي از نظام وسايل ارتباط جمعي را نمي توان بدون توجه به شيوه عملكرد كل نظام درك كرد. براي نمونه، تلويزيون در جهان مدرن، در بسياري از موارد كاركرد نهادهايي چون آموزش و پرورش، نهادهاي فرهنگي و اجتماعي و سازمان هاي سياسي ـ اقتصادي را به دوش مي كشد.
همان گونه كه اشاره شد، كاركرد رسانه اي تلويزيون در برنامه هاي ديني در جوامع گوناگون، متفاوت است. در جوامع غربي، در ساختار برنامه هاي مستقل تلويزيوني، برنامه هاي مستقل ديني و مذهبي در مقاطعي خاص روي آنتن مي رود، در صورتي كه در جوامع دين سالار (مانند جامعه ايران) يك پارادايم ديني بر رسانه تلويزيون حاكم است كه به جز مواردي خاص و مستند، همه برنامه ها، گزارش ها، اخبار، فيلم ها و سريال ها، تحت نفوذ و تأثير گفتمان حاكم ديني جامعه است. در جوامع غربي، انتظار ديني از رسانه و تلويزيون وجود ندارد و حداكثر به شبكه اي خاص و برنامه اي ويژه محدود مي شود، ولي اين انتظار در جامعه ايران، انتظاري حداكثري و در همه شبكه هاي تلويزيوني است. دين رسانه اي، با نفوذ و گسترش گفتمان ديني، در جهان امروزي، در جوامع گوناگون توسعه پيدا كرده و مطالبات ديني جديدي را به وجود آورده است، ولي نوع و انتقال پيام و عمق ارتباط را دگرگون ساخته است. مكان اجراي برنامه ديني، از معبد در دين سنتي به خانه در دين رسانه اي يا دين تلويزيوني تبديل شده و جمع مؤمنان در دين سنتي، به جمع خانوادگي تقليل يافته است. نوع و انتقال پيام در دين سنتي، ديني و فردي، ولي در دين تلويزيوني ديني ـ اجتماعي و جمعي است. عمق ارتباط در دين سنتي عميق، ولي در دين رسانه اي يا تلويزيوني سطحي است. رسانه هاي جمعي، به دليل اين كه خود آن ها عموماً تابعي از سياست يا منافع اقتصادي هستند، پرداختن آن ها به دين نيز سوگيرانه بوده و از موضع رستگاري انسان ها نيست. آنها براي رهايي بشريت همچون انبيا تلاش نمي كنند، بلكه به دين در حالت غير سوگيرانه، حداكثر به عنوان يك نهاد اجتماعي يا يك سنت اجتماعي توجه دارند. آن ها هم چنين به دليل ضرورت ها و ويژگي هاي ابزاري خود مجبور به ايجاد تغييراتي در صورت و محتواي پيام هاي ديني يعني بازنمايي و بازتوليد آن ها هستند. در اين جاست كه ابزار ضرورت هاي خود را بر پيام ها (پيام هاي ديني) تحميل مي كند. هم چنين اگر رسانه هاي جمعي بخواهند در فضاي عمومي، براي يك گفتمان عمومي در جامعه تلاش كنند، مجبور به ارائه تنوع ها هستند. آن ها بايد نگرش هاي متفاوت و اديان مختلف موجود را معرفي كنند. اين امر در جوامعي چون هند كه از تنوع ديني بالايي برخوردار است، اجتناب ناپذير است. از اين رو، آن ها با خود پلوراليسم اجتماعي و ديني و هم زيستي اديان را به ارمغان مي آورند كه اين خود شايد واكنش منفي طرفداران سنتي و اكثريت ديني جامعه را برانگيزد. در يك جمع بندي مي توان گفت:
رسانه گفتمان ديني را از محيط سازمان هاي ديني به سوي افكار عمومي مي برد؛
رسانه هاي جمعي، به دليل پيام هاي چند بعدي اش، امكان تفسير را در مخاطب ايجاد مي كند؛
دين رسانه اي، هويت ديني جديدي متأثر از عوامل فرافرهنگي ايجاد مي كند و نهاد هاي سنتي را به چالش مي كشد؛
رسانه ها به ويژه تلويزيون در رقابت با تلويزيون هاي ديگر قرار دارد و متن اجتماعي امروز متنوع شده و تا حد بسياري به مصرف گرايي افزايش يافته است و تلويزيون بايد در قالب اين متن اجتماعي و متن جهاني حركت كند. از اين رو، تفسير ديني آن نيز نمي تواند جدا از اين متن اجتماعي باشد. اگرچه حود نيز مي تواند فراتر از اين متن اجتماعي تبديل به متن شود. براي نمونه، در جامعه اسلامي رسانه مي تواند در اين متن موجب تقويت حس ديني شود.
رسانه ها به عنوان ميانجي گر، دين را دگرگون مي كنند يا جايگزين دين مي شوند. تلويزيون به عنوان رسانه يك نهادي اجتماعي است و نه يك ابزار. رسانه ها، گذشته ها را به ياد مي آورند و همگان را از آن ها آگاه مي كنند و هم زمان مسائل روز را نشان مي دهند و بينندگان را در آن مشاركت مي دهد. تلويزيون، جهان و نقاط مختلف آن را به شكل هاي گوناگون به بينندگان نشان مي دهد. تلويزيون حتي وظيفه آموزش و ارتقاي تربيت آن ها را به عهده گرفته است. تلويزيون وظيفه اطلاع رساني را نيز به عهده دارد آن بايد به دنيا جهت بدهد. از اين رو، بحث و گفت وگوهايي را طراحي مي كند تا سياست مداران و مسئولان تلويزيون يك تصويري از جهان ارائه كنند. تلويزيون با اين قدرتي كه در انتقال ما به زمان ها و مكان هاي مختلف دارد، به عنوان يك نهاد عالم، ايضاح كنده مطرح مي گردد. )هيكن تير، 2000: 30 ـ 36)

1. Medienreligion
2. Mythologizing effect.
3. History Farbication effect.
4. Cognitive Compression effect.

· 

منابع فارسي

ارنبرگ، اندرو و باروايز، پاتريك (۱۳۷۸) « تلويزيون و مخاطبان آن» (فرهاد رادپور) تهران: سازمان صداوسيماي جمهوري اسلامي ايران، مركز تحقيقات مطالعات سنجش برنامه اي.
بشير، حسن و بصيريان جهرمي، حسين (۱۳۸۵) «فرهنگ رسانه اي و سياست فرهنگي» فصل نامه ي مطالعات فرهنگي و ارتباطات، سال دوم، شماره ي ۷، ص ص ۱۳۹ تا ۱۶۴.
پستمن، نيل (۱۳۸۸ ) «نمادهاي تلويزيوني»، ماهنامه ي سياحت غرب، مركز پژوهش هاي اسلامي صدا وسيما، سال هفتم، شماره ي ۷۳.
پستمن، نيل (۱۳۷۳) «زندگي در عيش مردن در خوشي» ( صادق طباطبايي) تهران: سروش.
كريستيانز، كليفورد جي، (۱۳۸۵ ) «فن آوري و نظريه سه وجهي رسانه» ، بازانديشي درباره رسانه، دين و فرهنگ، استوارت ام. هوور، نات لاندباي، تهران: انتشارات سروش، ص ص 109- 91
دانسي، مارسل (١٣٨۷ ) «نشانه شناسي رسانه ها» (گودرز ميراني و بهزاد دوران) تهران: چاپار.
رابرتسون، رولند (۱۳۸۰) «جهاني شدن: تئوري هاي اجتماع و فرهنگ جهاني» (كمال پولادي) تهران: نشر ثالث.
زكي، محمد باقر،( ۱۳۸۶) «نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ»، مجموعه مقالات همايش سراسري رسانه تلويزيون و سكولاريسم، تهران: مركز پژوهش هاي اسلامي صداوسيما،.ص ص 109- 86
شاه محمدي، عبدالرضا (۱۳۸۲) «عصر ارتباطات و اطلاعات و جهاني شدن»، فصل نامه ي پژوهش و سنجش، شماره ۳۵، صص 151 - 131
فرقاني، محمد مهدي (۱۳۸۲) » درآمدي بر ارتباطات سنتي در ايران، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها.
فلاورز، سارا (۱۳۸۶) «اصلاحات»، (رضا ياسائي)، تهران: ققنوس.
كازينو، ژان (1364) «قدرت تلويزيون»، (علي اسدي) تهران: امير كبير.
كازنو، ژان (۱۳۸۴) « جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي» (باقر ساروخاني و منوچهر محسني ) تهران: انتشارات اطلاعات.
كلاين برگ، اتو، به نقل از: اردلان اسعد، «پديده جهاني شدن و حقوق فرهنگي» مجله سياست خارجي، شماره ۲.
كلنر، داگلاس (۱۳۸۵) «فرهنگ رسانه اي و پيروزي نمايش» (اسماعيل يزدان پور) فصل نامه ي رسانه، سال هفدهم، شماره ي ۳، ص ص ۲۱۸- ۱۸۱.
گل محمدي، احمد، (۱۳۸۳) «گفتمان هاي هويت ساز در عصر جهاني شدن»، هويت ملي و جهاني شدن، تهران: موسسه تحقيقات و توسعه علوم انساني.
گيويان، عبدالله، 8/7/1386:

مسجد جامعي، محمد، ماهنامه ي رواق هنر و انديشه (مركز پژوهش هاي اسلامي صداوسيما)، سال ۶، دوره ي جديد، پياپي ۶۴.
معتمدي، بشير (۱۳۸۶) «نظام توليد برنامه هاي ديني تلويزيون در سازمان صداوسيما»، پايان نامه ي دوره كارشناسي ارشد علوم ارتباطات، دانشگاه تهران، دانشكده علوم اجتماعي،.
نتس، روبر (۱۳۷۷) «نگاهي تاريخي به سانسور» (فريدون فاطمي)، تهران: نشر مركز.
هايدگر، مارتين (۱۳۸۳) «پرسش از تكنولوژي» (شاپور اعتماد)، فصلنامه ي ارغنون، شماره يك.
هوور، استوارت (۱۳۸۶) «مخاطبان و رسانه اي كردن دين: دين و رسانه» (محمدرضا جوادي يگانه، حميد عبداللهيان)، تهران: دفتر پژوهش هاي راديو. صص 477- 457
واندال، ويكي (1381) «جايگاه رسانه ها و اديان در قلمرو سياسيت جهان سوم» در: دين،جهاني شدن و فرهنگ سياسي در جهان سوم» جف هينس (داوود كياني)، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، صص 137- 93
يثربي، چيستا (۱۳۸۷) «ريخت شناسي تطبيقي سينماي ديني در شرق و غرب»، سينما فردا، پرونده سينماي ديني.
هوور، استوارت ام، لاندباي، نات (١٣٨٥) بازانديشي در باره رسانه، دين و فرهنگ، مسعود آريايي نيا، تهران: انتشارات سروش و مركز تحقيقات ، مطالعات و سنجش برنامه اي.
منابع لاتين:
Achenbach، Gerd B. ( 1994)“ Die Lage der Religion in der modernen Gesellschaft und die Medien- Eine Expertise” In: Zeitgeistlich، Religion und Fernsehen in den neunziger Jahren،S. 95-121،Köln: Katolisches Institut für Medieninformation.
Bauer، Thomas A. ( 03.11.2003)، Religion und Medien، Projektkonzept Religion und Medien، ، In: http://www.thomasbauer.at/tab/pub/category.php?catid=53
Berger، Peter ( 1967)The Sacred Canopy، New York، Doubleday.
Beyer، P. (1994)، Religion and Globalization، London، sage.
E. Bohn، Roger.، E. Short، James، " ( 2009)،How Much Information? 2009 Report on American Consumers"،Global Information Industry Center، University of California، San Diego.
Helland، ch. Surfing for salvation،(2002)، Religion gournal، vol. 32، issue 4. October، PP 343- 354
Hickenthier، Knut (2000) “Transformationen، Sinnstiftung، Wertevermittlung und Ritualisierung des Alltags durch das Fernsehen”، In: Religiöse Funktionen des Fernsehens، Günter Thomas،Wiesbaden: westdeutscher Verlag، S. 29-45
Hoover، Stewart (2000)“Religion im Fernsehen oder Fernsehreligio?...“، In: Religiöse Funktionen des Fernsehens، Günter Thomas، Michel Walker،Wiesbaden: Westdeutscher Verlag، ، PP. 77- 91
Kellner، Douglas (2003)،Media Spectacle، London: Routledge.
Keppler، Angela، (2000) „Medienreligion ist Keine Religion، Fünf Thesen zu den Grenzen einer erhellenden Analogie“ In: religiöse Funktionen des Fernsehens?...، Günter Thomas، Wiesbaden: Westdeutscher Verlag،PP. 223- 231
Lerner، Daniel (1958) The Passing of Traditional Society: Modernizing the Middle East، Glencoe، il، Free Press،PP. 19- 107.
Martin، B.، A (1981) “ Sociology of Contemporary Cultural Change”. Oxford: Basil Blackwell، PP. 32-50.
McLoughlin، W. G. (1978)، Revivals، Awakenings، and Reform. Chicago: University of Chicago Press.
-Frankel، R. (1987) “Televangelism: The Marketing of popular Religion، Carbondale and Edwardsville، Southern Illinois University Press.
-Geertz، Clifford، (1966)"Religion as a Cultural System" in Banton، M. (ed.) Anthrological Approaches to Religion، London، Tavistock، PP. 1- 46،
-Giddens، A.، (2001) “Sociology”، 4th Edition، Cambridge، Polity Press.
-Hall، Stuart & et al (1980)،Culture، Media، Language: Working Papers in Cultural Studies، Routledge.
-Hoover، S.، Lundby، K. (ed)،(1997)” Rethinking Media، Religion and Culture”، London: Sage Publication.
-Levine، H. D. (1990)،“Popular Group، Popular Culture، and Popular Religion”. In Comparative Study in Society and History، Volume 32(4)، 718-764.
-Postman، Neil، (1993) “Tecknopoly، The Surrender of Culture to Technology”،New York: Vintage Book.
-Robertson، R. (1992)” Globalization”، London، Sage، .

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.