دین رسانه و فرهنگ
نام نشریه: فصلنامه دین و رسانه، شماره 97، 1390
چكيده
نگاه ديني به پديده هاي مختلف يكي از دغدغه هاي عمومي بشر به شمار مي رود. به ويژه امروزه نسبت دين و فرهنگ ديني با فن آوري هاي جديد، به مهم ترين مسائل جوامع انساني بدل شده است. در حوزه رسانه نيز سال هاست انديشمندان مرتبط با رسانه، فرهنگ و دين، با علايق و انگيزه هاي متفاوت، به مطالعه مسائل مشتركي روي آورده و به تأمل در باب ماهيت رسانه، فرهنگ ديني و هم نشيني و تضادهاي احتمالي اين دو پرداخته اند.1 نسبت تبليغ ديني با رسانه جديد، يكي از مهم ترين دغدغه هاي انديشمندان به شمار مي رود. هدف از اين بررسي ها كه مقاله حاضر نيز يكي از آنهاست، ارزيابي راه پيموده شده براي توسعه دانش نظري و كاربردي درباره نسبت تبليغ ديني و رسانه مدرن، «دين رسانه اي» و «رسانه ديني» در ايران امروز است. ملاحظات اجمالي نشان مي دهد راهبردهاي رسانه اي تبليغ ديني و دشواري تحليل ماهيت تبليغ ديني از يك سو و ماهيت ژانوسي رسانه مدرن از سوي ديگر، موجب شده است در نظام جمهوري اسلامي ايران، به جاي «رسانه ديني»، پديده پرمعناي «دين رسانه اي» پديدار شود و بسط يابد و در حال توليد فرهنگ و الزامات فرهنگي مناسب خود باشد. در اين نوشته، برخي از اين مسائل برجسته گشته و پيشنهادي نيز در باب تغيير راهبردي در نسبت بين رسانه و تبليغ ديني ارائه شده كه نظريه و راهبرد «مسجد الكترونيك» است.
واژگان كليدي: دين، رسانه، فرهنگ، تبليغ ديني، تبليغ سنتي، تبليغ مدرن.
1. دانشيار و عضو هيئت علمي دانشگاه تهران.
2. براي نمونه نک: پيروز ايزدي، «بررسي مطالعات و پژوهشهاي رسانهها و دين»، در:
. http://www.rasaneh.org/persian/page-iew.asp?pagetype=articles&id=107
بليغ ديني و رسانه جديد
به طور سنتي، دين و تبليغ ديني، يكي از مهم ترين منابع توليد فرهنگ به ويژه در جوامع اسلامي، به شمار مي رود. از جمله ويژگي هاي سنتي تبليغ ديني، حضور مستقيم و چهره به چهره مبلّغان ديني در جوامع شهري و روستايي بود. اين نوع تبليغ ديني، دو ويژگي اساسي داشت؛ نخست، پيوند تبليغ ديني با عنصر «مكان» / «مسجد» كه به اقتضاي فضاي هندسي و جايگاه فرهنگي ـ قدسي، چونان مكمّل پيام شفاهي در تبليغ ديني عمل مي كرد. ويژگي دوم، پيوند تبليغ ديني با شخصيت، اخلاق، رفتار و به طور كلي، سيماي عمومي مبلّغ بود. بدين سان، تبليغ ديني، با مكان و شخصيت مبلّغان پيوند آشكاري داشت. اين ويژگي هاي تبليغ ديني در كنار نبود يا ضعف ديگر منابع توليد پيام در جوامع سنتي، دين و نهادهاي ديني را به منبع منحصر توليد فرهنگ بدل كرده بود.
پيدايي و گسترش رسانه هاي جديد، اقتضاها، امكانات و چالش هاي جديدي را در نسبت بين دين و فرهنگ در جهان اسلام ايجاد كرده است. نخستين ويژگي رسانه هاي جديد، گسست بين پيام و مكان و نيز پيام و شخصيت اخلاقي و رفتار فردي/ اجتماعي مبلّغ است. رسانه مدرن با شالوده شكني تبليغ سنتي، رابطه پيام و مبلّغ و مكان را درهم مي گسلد و با توجه به ماهيت مكتوب و بصري كه به پيام مي دهد، قدرت انتخاب و آزادي عمل بيشتري به مصرف كنندگان پيام ديني مي بخشد و فردگرايي را نيز تقويت مي كند. رسانه مدرن با ايجاد فضاي مجازي، حضور فرد را در دنياهاي متفاوت امكان پذير مي سازد و از اين نظر، فرد مصرف كننده پيام را در معرض دنيايي متكثر از پيام هاي متفاوت ديني و غير ديني قرار مي دهد و تبليغ ديني را به بازار رقابتي تبديل مي كند.
در چنين شرايطي، هر يك از مراكز و نهادهاي تبليغ و توليد پيام ديني كه قادر به كسب مهارت در فضاي رقابتي جديد و عرضه بسته هاي جديد تبليغ ديني نباشند، سهم خود را در توليد فرهنگ عمومي از دست مي دهند. بنابراين، آنچه امروز براي تبليغ ديني، از ديدگاه نسبت دين و فرهنگ عمومي اهميت دارد، فهم درست ماهيت رسانه هاي جديد به ويژه در شرايط جهاني شده امروز است. در اين نوشته كوتاه، اين نكته بررسي و برخي ضرورت ها و لوازم گذار از تبليغ سنتي به تبليغ مبتني بر رسانه هاي جديد در حوزه دين و فرهنگ ارزيابي مي شود.
دين و فرهنگ
بين پژوهشگران به ويژه در عصر فراسكولار (Post- Secularism)، اجماع وجود دارد كه دين، مهم ترين يا به نسبت جوامع، يكي از مهم ترين منابع توليد فرهنگ، حتي در دنياي مدرن است. (Rorty & Vattimo, 2005: 55-83; Plant, 2003: 1-24) نصوص اسلامي نيز بر اين نكته تأكيد دارد. در حديثي از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله توصيه شده است كه: «من [دين من] را چونان ظرف مسافر نكنيد، بلكه در مركز زندگي خود قرار دهيد». (مازندراني، 1421: 10: 268)1
مسافران قديم همواره ظرف فلزي چندمنظوره، محكم، ولي كم ارزشي همراه داشتند كه براي آب و غذا، استفاده و نيازمندي هاي خود را با آن برآورده مي كردند. هنگام حركت نيز آخرين چيزي بود كه به يادشان مي آمد و آن را بر حلقه اي كه در آخر بار چارپاي خود تعبيه كرده بودند، مي آويختند و نگران آسيب ديدن يا افتادن آن نبودند. اين ظرف را «قدح الراكب؛ ظرف مسافر» مي ناميدند. قدح الراكب، بخش جدايي ناپذير سفر در قافله هاي قديم بود، ولي به دليل ارزش اندكي كه داشت، آخرين چيزي بود كه قافله ها هنگام بستن بار و بنه خود بدان مي انديشيدند و اگر هم مي افتاد، دغدغه بازگشت و يافتن آن را نداشتند. پيامبر اسلام مي فرمايد كه با دينش چنين نكنيم؛ يعني دين، آخرين چيزي نباشد كه انسان در زندگي بدان مي انديشد، بلكه بايد آن را در مركز فرهنگ زندگاني خود قرار داد. چگونه مي توان جريان دين را در فرهنگ جوامع توضيح داد و در شرايط گسترش رسانه هاي مدرن مديريت كرد؟ نمودار زير به اين نكته اشاره مي كند:
بر اساس اين نمودار، رابطه معني داري بين سه مقوله دين، رسانه و فرهنگ وجود دارد. به تعبير بورديو (Bourdieu, 1991: 12-14)، فرهنگ، شكل متمايزي از قدرت است كه همچون سرمايه در اقتصاد عمل مي كند. عادت واره (Habitus) توليد مي كند، ولي قوانين خاص خود را دارد. عادت واره كه در لاتين به معناي رفتار، روش، سلوك زندگي يا سبك لباس و آرايش است، مجموعه اي از مواضع براي عمل به شيوه هاي خاصي است كه كردارهاي شناختي يا جسماني را در فرد ايجاد مي كند و براي او راهنماي انديشه، تصميم و عمل مي شود. در تفكر اسلامي، از اين وضعيت با عنوان «ملكه يا ملكات اخلاقي» ياد مي شود. دو بعد ملكات / عادت واره اهميت زيادي دارند؛ چون:
الف) عادت واره به شيوه هايي شكل مي دهد كه فرد، ساختارهاي اجتماعي را براي استفاده از آنها و در تعامل مداوم، دروني مي كند.
ب) عادت واره در فرآيند تعامل، به طور مداوم، كردارها و كنش ها؛ يعني ادب زندگي جمعي، عادات و رسوم را شكل مي دهد. از اين رو، عادت واره، مسئول بازتوليد و تغيير ساختار اجتماعي نيز به شمار مي رود.
به هر حال، انسان، موجودي مدني است و فرهنگ از طريق الزام هاي ناشي از سازوكار ويژه خود، ملكات و اخلاق زندگاني انسان را مي سازد و قواعد اجتماع را به درون ذهن انسان رسوخ مي دهد و حتي در برخي موارد، به ناخودآگاه بشر بدل مي كند. بدين سان، «انسان معيار» هر جامعه و تمدن، توليد مي شود و معيارهاي اخلاقي و ارزش داوري ها در باب انسان خوب و بد، مطلوب و نامطلوب، در هر جامعه اي شكل گرفته و با قدرت در جامعه و ذهنيت انسان ها جاري مي گردد.
از سوي ديگر، خود فرهنگ نيز از منابعي تغذيه مي كند و به اعتبار همان منابع و ذخيره هاي فرهنگي، به ويژه دين و مذهب، توليد و بازتوليد مي شود. جريان دين در جامعه و فرآيند تبديل احكام و حقوق و به طور كلي، نصوص ديني به فرهنگ جوامع، جز از طريق تبليغ و استفاده از ابزار رسانه ممكن نيست. در نتيجه، از نوعي قياس منطقي ارسطويي در اين باره، به ويژه در مورد نسبت فرهنگ، رسانه جديد و دين مي توان سخن گفت:
1. دين از طريق تبليغ و رسانه به فرهنگ جوامع جاري مي شود.
2. رسانه ها، امري خنثي نيستند، بلكه ماهيت و اقتضاهاي ويژه خود را دارند، و فرآيند انتقال دين به جامعه را بنا به اقتضاي ذاتيات رسانه، فرآوري مي كنند و تحت تأثير خود قرار مي دهند.
3. بنابراين، آگاهي / ناآگاهي از ماهيت رسانه و ماهيت دين، ممكن است دين را رسانه اي يا رسانه را ديني كند و به «رسانه ديني» يا «دين رسانه اي» بينجامد.
نتيجه اين قياس منطقي به ويژه براي اديان تبليغي مثل اسلام و مسيحيت بسيار اهميت دارد. اسلام، همانند مسيحيت بنا به ماهيت تبليغي خود، ناگزير به تبليغ است و با هر نوع رسانه سنتي و مدرن، درگير مي شود. همچنين ماهيت رسانه به ناچار بر مسير و كيفيت جريان دين در فرهنگ تأثير مي گذارد. مفروض اديان تبليغي است كه كالاهاي فرهنگي در بازار فرهنگ به مصرف كننده عرضه مي شود و منطق بازار نيز بر آزادي جريان كالاي فرهنگ و تكثر اين كالاها از يك سو و اختيار و قدرت انتخاب آزادانه فرد از سوي ديگر استوار است. بدين ترتيب، از نسبت دين ـ و در اينجا، اسلام ـ با رسانه در دو الگوي سنتي و جديد مي توان سخن گفت؛ زيرا از ديدگاه فلسفه تبليغ، بين تبليغ ديني و رسانه هاي تبليغي از يك سو و عادت واره هاي ميدان فرهنگ از سوي ديگر، رابطه قابل تعريفي وجود دارد.
عادت واره ها را پيام هاي پيام رسانان / مبلّغان يك جامعه توليد مي كنند. هرگاه مولّدان يا پيام رسانان يك ميدان فرهنگي، متفاوت يا حتي متعارض باشند، عادت واره هاي متعارضي شكل مي گيرد. به اين ترتيب، ساختارهاي برآمده از اين عادت واره ها، متعارض خواهند بود و درون ميدان را چالشي خواهند كرد و نه حتي رقابتي كنش اجتماعي درون ميدان فرهنگي توليد مي شود و افراد و گروه ها و مذاهب به اعتبار مهارت در استفاده از رسانه و توليد پيام، جايگاه نسبي خود را درون ميدان فرهنگ به دست مي آورند، تقويت مي كنند يا حتي از دست مي دهند. درست به همين دليل است كه توجه به ماهيت رسانه هاي جديد در راستاي تبليغات ديني در مركز تحليل ها قرار گرفته و ديدگاه هاي موافق و مخالف شكل يافته است. گفته مي شود با بررسي هاي تاريخي و تاريخچه ظهور رسانه ها و كاركردهاي مذهبي آنها مي توان به دو رويكرد اساسي در اين زمينه دست يافت.
يك ديدگاه كه با توجه به ماهيت رسانه، نگران غلبه الزامات رسانه مدرن و به اصطلاح، پيدايي «دين رسانه اي» است، نگاه منفي به مسئله دارد. بر اساس اين ديدگاه كه به تباين، تضاد و تقابل بين دين و رسانه معتقد است، دين، نهادي سنتي است كه به توزيع معرفت مي پردازد و بايد به آن مثل ديگر نهاد هاي سنتي نگريست. در مقابل، رسانه، مفهومي مدرن است كه داراي كاركردهاي كاملاً جديد است و با دين تباين دارد. از اين منظر، رسانه نيز همانند دين و البته در عرض آن، به توزيع معرفت مي پردازد و به رابطه انسان با محيط پيرامون خود شكل مي بخشد. در اين رويكرد، رسانه در دنياي جديد، رقيب دين است و مي كوشد جاي دين را بگيرد.
ديدگاه دوم كه از ضرورت رسانه ديني و امكان ديني شدن رسانه سخن مي گويد، معتقد است نه تنها بين رسانه و دين، ارتباط تنگاتنگي برقرار است، بلكه رسانه ها بنا به تحقيقات بسيار، مقوّم دين داري در دوره هاي مختلف هستند، به گونه اي كه پيوند اين دو به زمان هاي بسيار دور؛ يعني نخستين روايت ها از اسطوره ها، ديوارنوشته ها و سنگ نبشته ها برمي گردد. نگارش و خوانش هاي هنرمندانه متون ديني به عنوان نماد هزاران سال پيوند ميان دين و ارتباطات تلقي مي شود. حضور دين و آثار ديني در هنر، موسيقي، نسخ خطي و نقاشي به سال هاي بسيار دور در تمدن هاي ديني و اسلام برمي گردد.
همچنين با رديابي در اين مسير مي توان نمونه هاي برجسته اي از نقش و جايگاه دين در رسانه هاي امروزي را پيدا كرد. از اين ديدگاه، موقعيت مذهب در عصر رسانه ها نشان مي دهد دين با نفوذ در تمامي زواياي انديشه و عقل آدمي، بيشترين ارزش هاي ضروري را گردآوري مي كند تا با جذب شيوه هاي ارتباطي و فن آوري هاي نوين، ميان انسان هاي پيرو آن ارتباط برقرار كند و به نوعي، خود را با شرايط جديد سازگار سازد.
به نظر مي رسد ديدگاه دوم، نظر موجّهي است و تقدير تاريخي اديان در نسبت با رسانه هاي جديد نيز باشد. دين اسلام هميشه از هنر جذب و هم زيستي رسانه هاي جديد برخوردار بوده است. برخي تحقيقات، اين نوع بررسي ها را در مورد اسلام انجام داده و به رابطه و جايگاه اينترنت در نشر عقايد اسلامي پرداخته اند. همچنين اين پرسش مطرح شده است كه چگونه مي توان از اينترنت براي انجام فرايض اسلامي استفاده كرد و به بررسي اسلام و سياست اسلامي در اينترنت پرداخت؟ به هر حال، امروزه، گونه هاي مختلف اسلام به صورت بر خط ـ آن لاين ـ به خوبي ارائه شده اند و سايت هاي سني، شيعه و صوفي فراواني وجود دارد. گروه هاي سياسي گوناگوني نيز در قالب سايت هاي متعلق به ايران، افغانستان، پاكستان، كشمير، مالزي، سنگاپور، سودان، عربستان سعودي و... معرفي شده اند. گسترش سايت هاي اسلامي نوعي «منبر ديجيتال» به وجود آورده و امكان گفت وگو در سطح وسيع تر و پرسش از علما را فراهم ساخته است. همين امر سبب خواهد شد اجتماع مسلمانان از سطح آموزش بالاتري برخوردار شوند. در همين حال، اين امر ممكن است بر اقتدار علماي محلي اثر بگذارد. بدين سان، كاربرد اينترنت را در كنار ديگر رسانه هاي ديداري و شنيداري، مرحله ديگري در رشد و تكامل تبليغ اسلامي تلقي مي كنند كه ممكن است كمك مؤثري در گسترش آگاهي ديني در جوامع اسلامي داشته باشد. هر چند ممكن است موجب برخي منازعه هاي فرقه اي از نوع جديد نيز شود كه مناقشه و جنگ اينترنتي بين طرفداران شيعه و سني در هك كردن سايت هاي مهم دو فرقه، يكي از وجوه اين منازعه ديرين در لباس جديد است. اين پديده هاي ناهنجار نشان مي دهد رسانه هاي جديد نيز همانند تبليغات سنتي قديم، به مديريت و درايت گردانندگان آنها نياز دارند؛ چون در غير اين صورت، رسانه هاي جديد نيز ممكن است چونان سِركنگبين، صفرا فزايند. اكنون به ويژگي هاي تبليغ سنتي و مدرن اشاره مي كنيم و به نظريه مسجد الكترونيك اشاره كوتاهي خواهيم داشت.
1. لاتجعلوني کقدح الراکب.
· تبليغ سنتي و مدرن
تبليغ ديني، ماهيت و مختصات خود را دارد كه آن را از ديگر انواع تبليغ متمايز مي كند. غير حسي بودن مفاهيم ديني، ابتناي آن بر حكمت و تدبير، فراگيري و سادگي، شفافيت و بلاغ مبين از جمله ويژگي هاي تبليغ ديني است. فرض تبليغ ديني، نه تحميل يك عقيده بر مؤمنان و ديگر شنوندگان، بلكه تأكيد و تذكر بر فطرت است و آزادي و انتخاب گري شنونده را مفروض مي گيرد و بنا به تعريف، نمي تواند و نبايد آزادي و اختيار و تأمل و تصميم بر انتخاب از سوي شنونده را مخدوش كند. بدين سان، بيان نرم، تبشير و انذار و تنفير از مختصات هندسي تبليغ ديني است. استماع سخن هر صاحب سخن و قبول قول احسن، شرط تبليغ ديني است و بر سهل و سمحه بودن دين و اجباري نبودن تأكيد شده است. در روايتي از امام علي عليه السلام آمده است: «دعوه و لا تعجلوه فإنّ الطّيش لا تقوم به حجج الله ولا به تظهر براهين الله؛ دعوت كنيد، ولي عجله نكنيد؛ زيرا با اجبار و عجله و درشت گويي، حجت هاي الهي اقامه نمي شوند و برهان هاي خداوند آشكار نمي شود». (مجلسي، 1403: 54: 231)
تبليغ با اين ويژگي ها، از جمله مختصات تبليغ سنتي و چهره به چهره در جهان اسلام است. تبليغ سنتي در جهان اسلام، تجربه اي طولاني و ويژگي هاي منحصر به فردي دارد و همين ويژگي ها زمينه هاي توفيق و نارسايي تبليغ سنتي در دنياي جديد را فراهم كرده است. سه ويژگي عمده تبليغ سنتي عبارتند از:
1. پيوند تبليغ ديني با شخصيت، اخلاق، رفتار و به طور كلي، سيماي عمومي مبلّغ. در اين راستا، تعامل فردي و چهره به چهره پيام رسان و گيرنده پيام ديني نقش اساسي دارد و هم نشيني ها و مفاهمه، مبنا و زمينه انتقال پيام ديني مي شوند. سعه صدر، حوصله و تحمل مبلّغ، سنجش شرايط عيني و ذهني مصرف كنندگان پيام به وسيله مبلّغ (ظرفيت سنجي فضاي عمومي تبليغ)، تأثير چهره و لباس مبلّغ، انطباق گفتار و كردار مبلّغ از اهميت تعيين كننده اي برخوردار است. شخصي بودن بيان تبليغ (كلموا الناس علي قدر عقولهم)، قدرت مانور مبلّغ، امكان سطح بندي بيان هاي تبليغي، دل سوزي ها و پافشاري هاي به موقع، نرمش و صلابت سنجيده مبلّغ و سرانجام، اصلي و فرعي كردن امور و مسائل از سوي شخص مبلّغ و به اعتبار موقعيت شنونده، از ويژگي هاي مهم تبليغ سنتي در جهان اسلام به شمار مي رود.
2. پيوند تبليغ ديني با عنصر «مكان» / «مسجد»، ديگر ويژگي اساسي تبليغ سنتي است. هندسه مكان و مختصات معرفتي، اعتقادي و هنري مسجد نيز در انتقال و نوع انتقال پيام نقش قاطعي دارد. نقش مكان در خلوص گوينده و شنونده، نقش مكان در آمادگي دريافت پيام ديني با توجه به فضاي قدسي مسجد انكارناپذير است. كسي كه به مسجد قدم مي گذارد، پيشاپيش و داوطلبانه، خود را آماده شنيدن پيام ديني كرده است. با اين حال، هندسه مسجد، اراده شنيدن پيام ديني و همت در غلبه بر اختلالات تبليغ ديني را تقويت مي كند. به طور كلي، حضور در مسجد و هم نشيني گوينده و شنونده در فضاي مسجد، نوعي هماهنگي و توازن (هارموني) مناسب براي انتقال و دريافت پيام ديني پديد مي آورد كه در تبليغ رسانه اي مدرن دست يافتني نيست.
3. ميدان تبليغ سنتي، يكي ديگر از ويژگي هاي اين نوع از تبليغ ديني است. انحصار منابع توليد / توزيع پيام، انحصار مكان توليد / توزيع پيام و در نتيجه، نبود فضاي رقابتي جدّي در توليد / توزيع پيام سنتي از ويژگي هاي عمده تبليغ سنتي تلقي مي شدند؛ زيرا تفكيك جغرافيايي مذاهب و اديان در بيشتر نقاط جهان و نبود ابزار انتقال پيام مذاهب از دور و درون فرهنگ هاي مذهبي متفاوت در گذشته، موجب انحصار رسانه هاي تبليغ سنتي در اديان و مذاهب بود. اكنون ديگر اين شرايط وجود ندارد. نمودار زير تمايزات تبليغ سنتي و مدرن را نشان مي دهد.
رسانه هاي جديد، شرايط راهبردي متفاوتي را در ميدان فرهنگ و رابطه دين و فرهنگ ايجاد كرده اند. اين رسانه ها با گسست از مكان و ايجاد فضاي رقابتي، كالاهاي فرهنگي متفاوت و گاه متعارضي را در «سبد مصرف فرهنگي شهروندان» شهرها و روستاهاي جهاني شده قرار داده اند.
رسانه هاي جمعي با وجود انحصار دولت ها، توان آن را پيدا كرده اند كه ميدان فرهنگ در جهان اسلام را از انحصار مبلّغان سنتي يا حتي فرهنگ سنتي خارج كنند. در چنين شرايطي، سه نوع استراتژي درون هر ميدان و نيز ميدان فرهنگ، در جهان اسلام، در حال پيدايي است يا حتي پيدا شده است؛ راهبرد حفظ، جانشيني و واژگوني. (Bourdieu,:1991)
راهبرد «حفظ» را معمولاً متوليان سنتي فرهنگ ديني وكساني در جهان اسلام در پيش مي گيرند كه فعلاً در موقعيت هاي مسلطي قرار دارند و از مقام مولّد مؤثر و ارشديت در ميدان برخوردارند. كساني به راهبرد «جانشيني» علاقه دارند كه مي خواهند به موقعيت هاي مسلط در ميدان فرهنگ دست يابند. اينان معمولاً داوطلبان تازه وارد ميدان هستند كه درصدد ارزيابي توان رسانه اي و جاذبه عمومي پيام خودشان در ميدان فرهنگ هستند. سرانجام، راهبرد «واژگوني» را كساني دنبال مي كنند كه چندان اميدي به كسب موقعيت هاي مسلط در ميدان ندارند و درصدد به هم ريختن قواعد بازي در ميدان (Field) فرهنگ هستند. در جامعه ما، راهبرد سوم از آن خرده فرهنگ هاي مذهبي قبلاً به حاشيه رانده شده و نيز نيروهاي اپوزيسيون روشن فكري است كه در جست وجوي حضور مجدد و چالش گري با فرهنگ ديني و ملي مستقر در جامعه هستند.
چنين مي نمايد كه تبليغ جديد به اقتصاد فرهنگ بدل گشته و نوعي از يكساني قواعد بازار فرهنگ و اقتصاد ايجاد شده است. بنابراين، هر ميدان فرهنگ، اشكال خاصي از منازعه / رقابت را بر كنشگران تحميل مي كند. در چنين ميداني، توجه به سه نكته اهميت دارد:
1. تصاحب و توزيع نابرابر سرمايه هاي فرهنگي است كه نتايج منازعه هاي قبلي و استراتژي هاي مناسب آينده را در يك ميدان فرهنگ تعيين مي كند. بدين سان، گروه هايي با قدرت توليد فرهنگي متفاوت در ميدان فرهنگي مثل ايران، خاورميانه، جهان اسلام و جهان، در يك درجه بندي (Ranking) فرادست تا فرودست قرار مي گيرند و جايابي نسبي مي شوند.
2. هم گروه مسلط و هم گروه فرادست و فرودست، هم نگرش هاي سنتي و محافظه كار و نوانديش در اين نگرش اساسي، سهيم هستند كه ميدان منازعه، ارزش تعقيب كردن و قواعد منازعه، ارزش حفظ كردن را دارد. بورديو با به كار بردن اصطلاح دوكسا (Doxa) به اين توافق بنيادي در باب ساختار عميق ميدان فرهنگ اشاره مي كند.
3. مسئله اصلي، استفاده از ابزارهاي مؤثر در منازعه است كه چونان شمشير در جنگ هاي قديم و تفنگ در دوران جديد عمل مي كند. اين نكته اهميت دارد كه همه اطراف منازعه، ناگزير از استفاده از ابزارهايي هستند كه طرف ديگر استخدام مي كند. بنابراين، مهارت استفاده از اين ابزارها مثل رسانه هاي ارتباط جمعي، سرانجام منازعه را تعيين خواهد كرد.
منازعه و رقابت در حوزه فرهنگ ديني، نه بر پايه قدرت فيزيكي يا پول، بلكه بيشتر بر قدرت نمادين (Symbolic Power) استوار است كه از ماهيت تبليغ ديني و ماهيت رسانه فرهنگي برمي خيزد. بنابراين، كساني كه بيشترين سرمايه فرهنگي را از نظر ماهيت پيام و پوشش رسانه اي دارند، از قدرت نمادين بيشتري در ميدان برخوردارند. درست به همين دليل، ضروري است رسانه ها و دين / تبليغ ديني همراه با يكديگر مطالعه شوند؛ خواه اين كار از جانب دين آغاز شود و خواه از جانب رسانه ها؛ زيرا شهروند امروز، رسانه هاي جمعي مدرن را براي معنا بخشيدن به زندگي خود به كار مي برد. با اين حال، همين افراد در پي امر استعلايي مكنون در دين و بيان آن از طريق ابزارهاي موجود رسانه اي هستند.
اين مطالعه به هم پيوسته، به مشخص كردن عادت هاي رسانه اي افراد كمك مي كند. همچنين اين مطالعه به تبيين اين امر ياري مي رساند كه چرا گروه هاي ديني براي كاربرد رسانه ها به اين سرعت اقدام مي كنند. واقعيت اين است كه تقريباً هر گروه ديني از رسانه هاي ارتباطي مدرن استقبال مي كند و تنها شايد به دليل هزينه آنها ممكن است استفاده از اين رسانه ها را محدود سازد. بدين ترتيب، جاي هيچ شگفتي نيست كه در حضور ديني بر خط ـ آن لاين ـ ، گستره اي از تحولات فرهنگي ـ ديني را كشف كنيم؛ چون استفاده از رسانه هاي ديجيتال جديد به فراخور بودجه بيشتر گروه ها بستگي دارد. اين اشارات نشان مي دهد با وجود حفظ شدن اهميت تبليغ سنتي، گسست تدريجي از اين نوع تبليغ ديني و توسل بيشتر به رسانه هاي جديد، اهميت و حجم روزافزوني يافته است. نمودار زير، هرچند متكي بر آمار نيست و تنها دريافت تجربي نويسنده را به همراه دارد، به طور نمادين، روند اين تمايز را نشان مي دهد:
به اشاره گفتيم كه تبليغ مدرن كه در حال گسترش است، لوازم و اقتضائات خود را به همراه دارد. براي نمونه، گسست از مكان، گسست از شخصيت مبلّغ، نبود ظرفيت سنجي تعاملي، توليد انبوه و يكسان پيام ديني، پيدايي دريافت كننده منفرد، امكان نداشتن گفت وگوي مستقيم و رقابتي بودن بازار فرهنگي ـ ديني از ويژگي هاي عمده آن است. در چنين شرايطي، چنين مي نمايد كه تنها سرمايه مادي براي حضور در ميدان رقابتي تبليغ ديني كفايت نمي كند، بلكه علاوه بر سرمايه اقتصادي و ديگر شرايط امكان، نيازمند تدارك «نظريه اي جامع» براي تبليغ ديني در دنياي جديد و كسب مهارت هاي لازم براي چنين تدوين نظريه جامع تبليغي در كشور هستيم.
·
ضرورت تدوين نظريه جامع تبليغ
با توجه به تحولات رسانه اي، نهادهاي ديني ما نيازمند تدوين نظريه جامع تبليغ هستند. اين نظريه بر تحقق شرايط رقابتي جديدي استوار است كه اقتصاد فرهنگ را سبب شده و موجب تقريب قواعد بازار اقتصاد و فرهنگ گرديده است. به نمودار زير نگاه كنيد:
اين بسته، حاوي هم نشيني سه عنصر تبليغ سنتي، رسانه هاي مدرن و مصرف كننده انتخابگر بسته هاي فرهنگي و پيام هاي تبليغي متفاوت اعم از سنتي يا جديد است. بنا به تعريف، نظريه جامع تبليغ ديني بايد قادر باشد هم زمان از مزاياي دو الگوي سنتي و جديد تبليغ، به اعتبار زمان و مكان استفاده كند، به گونه اي كه هم فوايد تبليغ سنتي حفظ گردد و هم امكانات رسانه اي مدرن، شناسايي و سنجش شود. البته اين كار نيازمند توزيع و تفكيك مهارت هاي تخصصي تبليغ است.
روشن است كه جامعه امروز ما در ميانه سنت و تجدد قرار دارد؛ برخي بخش ها و اقشار جامعه ما با آخرين فن آوري رسانه اي فرامدرن در ارتباطند و منطق استفاده از آنها را حتي در سطح ديگر جوامع پيشرفته آموخته اند. بخشي ديگر همچنان در وضعيت سنتي به سر مي برند و از رسانه ها نيز حداكثر راديو و تلويزيون دولتي را آن هم به صورت محدود در دسترس دارند. در چنين شرايطي، دستگاه تبليغ ما بايد به توليد يك دست و انبوه مبلّغان اكتفا نكند و درصدد تربيت تخصصي مبلّغان ويژه و متخصصان آشنا به ادبيات عمومي هر حوزه رسانه اي از روستا تا دانشگاه هاي كلان شهرها، از كودكان تا زنان و كارگران و از تبليغ شفاهي تا روزنامه و تلويزيون و دنياي ديجيتال و مجازي امروز باشد. در اينجا كوشش مي شود با اشاره انتقادي به وضعيت تبليغ ديني در رسانه هاي ديداري و شنيداري دولتي در جامعه ايران، طرحي مقدماتي از نظريه مسجد الكترونيك مطرح و ارزيابي شود.
مسجد الكترونيك
نظريه مسجد الكترونيك اساساً بر دو وجه سلبي و ايجابي استوار است. وجه سلبي، بيشتر ناظر به نقد الگوهاي رايج تبليغ ديني در رسانه هاي كشور به ويژه سياست هاي جاري در صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران است. وجه ايجابي اين نظريه، ناظر به پيشنهاد الگوي بديل تبليغ در رسانه هاي دولتي كشور است. روشن است كه هر دو وجه اين تحليل، بر مبناي فلسفه عمومي تبليغ ديني استوار است؛ زيرا اگر فلسفه تبليغ ديني، جريان دين در جامعه و زندگاني انسان هاست و غايت تبليغ، ترميم اخلاق ديني و بهينه سازي زندگي انسان دين دار است، در اين صورت، مهم نيست كه چه الگويي در حال اجرا باشد، بلكه مهم تر آن است كه كدام الگو به هدف و فلسفه تبليغ، نزديك تر است و چنين اهدافي را برآورده مي كند.
وجه سلبي؛ رويكرد رسانه اي موجود و فلسفه تبليغ
رسانه هاي متنوعي كه متوليان امر تبليغ و دين داران جامعه ما از آنها بهره مي گيرند، از امكانات ارتباطي فضاي مجازي گرفته تا رسانه هاي الكترونيك و از رسانه هاي چاپي گرفته تا هنرهاي اجرايي، كم و بيش، با چارچوب هاي معنايي ديني، سازگارشده به نظر مي رسند؛ هرچند هنوز و شايد همواره منتقدان ديني و غير ديني، انتقادهايي به آنها داشته باشند. (نك: پستمن، 1375) براي مثال، ممكن است به تفاوت اين رسانه ها و ابزارها و شيوه هاي سنتي انتقال معنا و ارزش هاي ديني (آيين ها و آموزش هاي ديني)، تأكيد و اصالت ابزارهاي سنتي يادآوري شود يا بر سطحي سازي و سياست هاي ساده انگارانه بازنمايي هاي رسانه اي شده دين در جوامع جديد پافشاري گردد.
واقعيت اين است كه چنين انتقادهايي با توجه به تجربه جامعه ما چندان هم بي راه نيست؛ زيرا الگوهاي رسانه اي به ويژه از نوع بصري آن، چنين كاركرد تقليل گرايانه اي دارند. بنابراين، يكي از نتايج قهري استفاده از رسانه هاي بصري، تقويت بازنمايي جنبه هايي از دين بوده است كه خصلت نمايشي داشته اند يا حتي گفته مي شود يا ممكن است گفته شود بصري شدن سبب مي شود اعمال ديني در اندازه آداب نمايشي تقليل پيدا كند و عمق ديني و تفكر از آنها گرفته شود. اين تحول نگران كننده همان چيزي است كه منتقدان با عنوان مشكل «رسانه اي شدن دين» (گيويان، ) يا پديده «دين رسانه اي» از آن ياد مي كنند.
از ديدگاه نگارنده، قابل انكار نيست كه چنين اتفاقي در عرصه تبليغ ديني در ايران نيز رخ داده است و پيدايي پديده مهمي همچون «دين مداحان» در جامعه ما، مهم ترين پي آمد و وجه مشخصه دين رسانه اي است. با اين حال، به نظر نمي رسد كه پديده سطحي شدن دين در جامعه ما يا حتي مهم تر از همه، عادي شدگي و كسالت آور بودن برنامه هاي معطوف به تبليغ ديني كه موجب بي توجهي و دل زدگي عمومي شده است، ناشي از ماهيت رسانه هاي جديد باشد، بلكه بيش از خود رسانه، به دو عامل اساسي ديگر بستگي دارد:
1. پيوند تنگاتنگ دين با مسائل روزمره سياسي، به گونه اي كه مشكلات قهري و غير قهري جهان سياست، به گونه اي بر مسائل و مفاهيم ديني نيز سرريز مي شود و بر نهادها و سازوكارهاي تبليغ ديني فشار مضاعف مي آورد.
2. ناآشنايي دو سويه اصحاب دين و رسانه با ماهيت دين و رسانه كه به اختصار آن را مي توان سواد دين و سواد رسانه ناميد. «سواد رسانه اي» را دانش عمومي درباره چگونگي عملكرد رسانه هاي جمعي تعريف كرده اند. يكي از عناصر اصلي سواد رسانه اي به ويژه از ديدگاه رسانه ديداري را بايد بر فهم يا بدفهمي از قواعد بازنمايي در اين نوع رسانه ها بنا نهاد؛ همان قواعدي كه كاربران رسانه ها بر اساس آن، معناي پيام هاي ديني را توليد، توزيع و مصرف مي كنند. (مساريس، 68)
در اين نوشته، به اقتضاي مقام به همين دليل دوم از دلايل دوگانه رسانه اي شدن دين و ظهور دين مداحان در جامعه ما تكيه و تأكيد مي شود. دليل پرداختن به اين مطلب آن است كه به نظر مي رسد نوعي انحراف در طرح مشكل و البته نوعي بدفهمي در باب نسبت رسانه و دين در جامعه ما پيدا شده است. مسئله اين نيست كه ذات رسانه هاي ديداري مثل تلويزيون، روند نمايشي يا تقليل گرايي مفاهيم ديني را تسريع مي كنند، بلكه مشكل در اين است كه از سواد رسانه اي و مقتضيات زبان رسانه هاي ديداري غفلت مي شود و الگوهاي تبليغ سنتي، بي توجه به الزامات رسانه هاي ديداري ـ تلويزيون ـ به رسانه جديد تحميل مي گردد. بدين سان، بين تلويزيون و منبر، با تمام تفاوت هاي اين دو، خلط صورت مي گيرد.
شايد بهتر باشد فهمي از زبان رسانه هاي جديد را پيش درآمد هدف اصلي تبليغ دين در حوزه رسانه ها تلقي كرد و پيش شرط قرار داد. براي مثال، به يكي از ويژگي هاي تلويزيون اشاره مي كنيم. به طور معمول، عموم مردم، تلويزيون را دستگاه تصوير مي دانند و انتظار دارند هر لحظه كه در برابرش مي نشينند، با انبوهي از تصاوير روبه رو شوند كه نه تنها به طور مدام و در بازه هاي زماني كوتاه تغيير مي كند، بلكه تنوع و توالي معني داري نيز دارند. اين نكته مهم است كه تلويزيون، جعبه تصاوير متحرك است و بيننده معمولي انتظار ندارد براي مدتي طولاني، تصوير ثابتي را مشاهده كند. بدين سان، تحرك تصويرها از ذاتيات تلويزيون است و در عين حال، از انتظارات بيننده نيز به شمار مي رود. درست به همين دليل، يك سخنراني مذهبي ـ و حتي هر سخنراني ـ طولاني با كادر ثابت و كم تحرك با استقبال بيننده عادي روبه رو نخواهد شد. تلويزيون، جاي سخنراني هاي طولاني و استدلال هاي زنجيره اي براي بيننده عادي نيست و بيننده معمولي، خستگي خود را از اين نوع تبليغ به دل زدگي از خود دين سرايت خواهد داد.
دومين نكته در تبليغات رسانه اي دين، توجه به حق انتخاب بيننده و ايجاد گريزگاهي براي او در مجموعه كانال هاي تلويزيوني داخل كشور است. منظور اين است كه بيننده عادي بايد در موقعيتي باشد كه اگر از يك برنامه تبليغ ديني، خسته شود، انتخاب كانال هاي تلويزيوني ملي ديگر كه براي او قابل تحمل تر و مورد علاقه است، امكان داشته باشد. معناي اين سخن آن است كه:
1. همه شبكه ها را نبايد با برنامه هاي تبليغ ديني پر كرد يا دست كم از پخش هم زمان تبليغات مذهبي در شبكه ها و در ساعت هاي پربيننده بايد به شدت پرهيز شود.
2. به جاي اسلوب تبليغي يكسان و مكرر مثل سخنراني هاي ممتد و مشابه در همه شبكه ها بايد به تنوع در برنامه هاي ديني و ناهم زماني آنها تأكيد شود.
3. به اعتبار ساختار بصري و انتظار از تلويزيون، بايد برنامه هاي مذهبي كوتاه و آميخته به تحركات بصري و چابك بوده و در مواقع لازم، از چاشني سرگرمي و استراحت نيز برخوردار بايد باشد.
سومين نكته كه به تبليغ رسانه اي اختصاص ندارد، ولي با رسانه هاي مدرن نسبتي دارد، توجه به ظرفيت تبليغ است. به طور معمول، تبليغ حدّي دارد و اگر از حدّ اشباع آن بگذرد، نتيجه معكوس خواهد داشت و خود ابزارهاي تبليغي به ضد تبليغ بدل مي شود. همين خصلت عمومي تبليغ، در حوزه تبليغ ديني از حساسيت بيشتري برخوردار است. شايد آسان ياب بودن و برد فراگير رسانه هاي جديد، متوليان تبليغ ديني را ذوق زده كند و آنان تصور كنند نسبت و رابطه مثبتي بين حجم و زمان طولاني تبليغ و اقناع مصرف كنندگان كالاي فرهنگ ديني وجود دارد. در واقع، تكرارها چه بسا موجب عادي شدگي، ناشنوايي شنوندگان و حتي ملال بيشتر شود. بنابراين، نبايد به عرضه انبوه كالاي مذهب در رسانه نبايد خوش بين بود و به آينده اين راهبرد از ديدگاه فلسفه تبليغ دين نبايد اميد داشت.
به طور خلاصه، تبليغ ديني در رسانه، نيازمند سواد رسانه اي است. در نيم قرن گذشته، سواد رسانه اي شامل توانايي تحليل شايسته و به كار گيري ماهرانه روزنامه نگاري چاپي، محصولات سينمايي، برنامه هاي راديويي و تلويزيوني و حتي اطلاعات و مبادلات رايانه اي (از جمله تعاملات از طريق شبكه جهاني اينترنت) شده است. (براون، 68) سواد رسانه اي شايد بتواند فاصله تبليغ سنتي و مدرن را پر كند و از اختلال و تعميم اقتضائات و لوازم اين به آن كه در جامعه ما سكه رايج شده است، جلوگيري كند.
· رويكرد ايجابي؛ مسجد الكترونيك
ايده «مسجد الكترونيك» از ضرورت تبليغ در رسانه هاي مدرن از يك سو و ضرورت تصميم و انتخاب، آزادگذاري و رضامندي كاربران رسانه هاي جديد از سوي ديگر ناشي شده است. لازم است هر راهبرد تبليغ ديني اين فرض را داشته باشد كه افراد، انتظارات خود را به رسانه منتقل مي كنند و بر آن اساس تصميم مي گيرند از كدام رسانه استفاده كنند. اين امر نه تنها درباره زمان صرف شده، بلكه در مورد انواع برنامه هايي كه براي ديدن و شنيدن انتخاب مي كنند، سطح دقت و توجه و قابليت پذيرش محتوا مصداق دارد. افزون بر اين، بينندگان به برداشت گزينشي دست مي زنند و بدين ترتيب، به شكل دادن معنا و تفسير آن مي پردازند، به جاي آنكه بگذارند معنا به سوي آنان هجوم بياورد پيام رسانه اي را هر يك از گيرندگان به صورت شخصي درمي آورند و تفسير مي كنند. معنايي كه هر شخص خود آن را شكل مي دهد و تفسير مي كند، به صورت ذهني، از محتوا و شكل رسانه ها و نيز تجربه زندگي گرفته مي شود. اين معنا، پيچيده است و حالتي شخصي شده دارد. (همان)
معناي اين سخن آن است كه مديريت تبليغ ديني در رسانه هاي مدرن تنها به دست برنامه سازان و مبلّغان نيست، بلكه تك تك اين افراد و شهروندان هستند كه بايد تصميم بگيرند تبليغ ديني را بشنوند و ببينند و به دنياي درون و زندگي شخصي خود راه دهند. تبليغ ديني نمي تواند به اين نكات توجه نكند.
تبليغ ديني نمي تواند بر اساس شرطي شدن بر پايه نظريه «محرك ـ پاسخ» كه جنبه جبرگرايانه دارد، از رسانه ها استفاده و درباره آنها داوري كند، بلكه طراحي الگوهاي تبليغ ديني با ارجاع به فرضيه تعاملي فرستنده ـ گيرنده پيام ديني به واقع نزديك تر مي نمايد. ظاهراً «منطق تعاملي» ـ «منطق رسانه»، توان ايضاحي و پرتوآفريني بيشتري نسبت به ديدگاه تجربه تبليغ ديني در جامعه ما دارد.
بر پايه مدل تعاملي فرستنده ـ گيرنده، مي توان تصور كرد كه هر يك از كاربران برنامه هاي مذهبي به ترتيبي، به درك تلويحي يا استنتاج دلالت ها در محتوا و شكل متون رسانه اي مي پردازند. هر يك از گيرندگان، نقش محوري تفسير را ايفا مي كنند و در نتيجه، معناي متن پيام ديني را براي خود مشخص مي سازند. به دليل چندمعنا بودن متن (يعني وجود سطوح چندگانه در معنا براي تفسير)، هر يك از گيرندگان، معناي شخصي شده اي را از متون رسانه اي در بافت تجربه ها و تداعي هاي خود شكل مي دهند. بنابراين، «معناي پيام هاي ديني، بيشتر در وجود افرادي نهفته است كه در موقعيتي خاص قرار گرفته اند، نه در محتواي پيام هاي برخاسته از تبليغ ديني».
بسياري از پژوهشگران به اين امر توجه نشان داده اند كه چگونه گيرندگان مختلف به تفسير مواد رسانه اي نه بر اساس «ارائه معنا» از طريق محتواي متن، بلكه از طريق «كنش» خودشان جهت درك معنا، يعني هم سازي متون رسانه اي با شيوه هاي معمول و از پيش موجود رايج در مداخلات اجتماعي افراد مي پردازند. به نظر اين محققان، معنا در محتواي پيام رسانه اي يافت نمي شود، بلكه «كنش هاي عمل اجتماعي تأثيرات رسانه اي را پديد مي آورد و تبيين مي كند.» ازاين رو، محتواي تبليغ ديني براي پيش بيني آثار بالقوه قرار گرفتن در معرض رسانه ها محدوديت دارد. آنچه مخاطبان به تجربه رسانه اي خود وارد مي سازند، بافتي كه در آن از رسانه ها استفاده مي كنند (هم سازي) و چگونگي و علت استفاده آنان از رسانه (استفاده و رضامندي) معني دارتر است. (همان)
اين اشارات نظري به اين دليل اهميت دارد كه ضرورت تدوين نظريه جامع تبليغ و به ويژه جايگاه مسجد الكترونيك در اين مجموعه را نشان مي دهد. آنچه در نظريه مسجد الكترونيك پيشنهاد مي شود، بسيار ساده است: نخست، كاهش آگاهانه تبليغ ديني در رسانه هاي مدرن به حدّ استاندارد تبليغ مدرن و دوم، تجميع تبليغ ديني مستقيم در مسجد الكترونيك / شبكه مسجد و انتقال اين نوع تبليغات از ديگر شبكه ها به شبكه مسجد است. روشن است كه معناي ضمني اين پيشنهاد، رهاسازي ديگر شبكه هاي ملي به ويژه در شرايط خاص از مسئوليت پخش مستقيم برنامه ديني است. البته اين نكته به اين معنا نيست كه ديگر شبكه ها به طور غيرمستقيم به مفاهيم ديني نپردازند، بلكه مقصود اين است كه انتظار آگاهانه هر بيننده تلويزيون و ديگر رسانه هاي ملي به گونه اي شكل بگيرد كه شبكه مسجد به طور طبيعي، متكفل برنامه هاي ديني اعم از دعا، تفسير، سخنراني، فيلم ديني، سريال هاي ديني مستقيم مثل قصه هاي معصومان و... است و ديگر شبكه ها، تداخل موضوعي و زماني با مسجد الكترونيك ندارند.
چنين تدبيري، بدون آنكه علاقه مندان عمومي رسانه اي همچون تلويزيون را در منگنه محدوديت و نارضايتي قرار دهد، با ايجاد گريزگاه انتخاب شبكه هاي بديل، هم مانع ايجاد تنفر از تبليغ ديني مي شود و هم با اعطاي حق انتخاب و احترام به ترجيحات بينندگان متفاوت، زمينه تخصصي تري براي علاقه مندان به پيام هاي ديني فراهم مي كند.
سومين توصيه مسجد الكترونيك، استخدام و آموزش كارشناسان ويژه كار و آشنا به تبليغ رسانه اي مدرن است. اين نكته اهميت دارد كه نمي توان با ابزارهاي تبليغ سنتي در رسانه مدرن هم حضور داشت و رضايت كاربران اين نوع رسانه را براي هميشه تأمين كرد. درست به همين دليل، پيدايي و تربيت كارشناسان آشنا به حوزه دين و رسانه از ضروريات مسجد الكترونيك است. راهبردهاي عمده مسجد الكترونيك / مسجد مجازي عبارتند از:
1. سهم يابي در بازار فرهنگ الكترونيك؛
2. تعيين راهبرد تبليغ در فضاي مجازي؛
3. شناسايي امكانات فضاي مجازي؛
4. مهارت يابي تبليغ ديني با ابزارهاي جديد.
همچنين درباره اهداف اوليه مسجد الكترونيك مي توان به اين نكات اشاره كرد:
1. انعكاس مراسم عبادي، انديشه و سنت هاي ديني؛
2. ارائه باورها، افكار، مسائل و تجربه هاي موجود در دنياي معاصر كه به تفسير دين و ابعاد آن در زمينه زندگي دنيوي مربوط مي شوند؛
3. برآورده ساختن علايق، دغدغه ها و نيازهاي ديني آن دسته از مردمي كه خارج از زندگي سامان يافته در حوزه تبليغ سنتي و مساجد قرار دارند.
·
رسانه ملي و مسجد الكترونيك
طرح نظريه مسجد الكترونيك يا شبكه مسجد، تابعي از گسترش روزافزون فرهنگ الكترونيك در جامعه است. روشن است كه چيستي و ماهيت مسجد الكترونيك نيز تابعي از ماهيت فرهنگ الكترونيك خواهد بود. اقتضائات مديريتي، برنامه، زبان و ديگر شرايط امكان مسجد الكترونيك نيز متفاوت و مختص به خود است. مبلّغان مسجد الكترونيك به اعتبار كاربران و فن آوري متفاوتش، همچنان ويژگي هاي متفاوتي دارند. با اين حال، مهم ترين مسئله در فرضيه مسجد الكترونيك، تعريف نسبت آن با رسانه ملي است.
هدف عمده از طرح مسجد الكترونيك / شبكه مسجد، تنها يك نكته است و آن نكته اساسي را در اين گزاره مي توان خلاصه كرد: «به جاي آنكه كل شبكه هاي ديداري و شنيداري رسانه ملي تبديل به مسجد شود، شبكه مسجد به عنوان يكي از شبكه هاي مفيد رسانه ملي با اهداف و كارويژه هايي كه به اجمال در بالا اشاره شده است، مورد توجه قرار گيرد.» شايد بدين وسيله بتوان جريان دين در فرهنگ و جامعه امروز ما را كه رسانه مدرن، واسطه گريزناپذير آن است، اصلاح و تسهيل كرد. به هر حال، آدمي ساخته افكار خويش است و فردا همان خواهد شد كه امروز انديشيده است.
خلاصه و نتيجه گيري
مقاله حاضر با فرض اين مطلب كه رسانه، مهم ترين واسطه جريان دين در جامعه است، به ارزيابي نسبت دين، رسانه و فرهنگ به ويژه از ديدگاه تبليغ ديني پرداخته است. مسئله اصلي اين است كه با گسترش رسانه هاي مدرن، تبليغ ديني در جامعه ما، خواسته يا ناخواسته، با چنين رسانه هايي گره خورده است. با اين حال، همچنان اين دغدغه وجود دارد كه آيا راهبردهاي موجود تبليغ رسانه اي دين، مفيد بوده است؟ آيا از ديدگاه فلسفه تبليغ دين، پيوند دين و رسانه موجب سطحي شدن و به اصطلاح، رسانه اي شدن دين نمي شود؟
تأكيد ما در اين مقاله بر اين مطلب اساسي است كه استراتژي هاي موجود تبليغ ديني در ايران به رسانه اي شدن دين انجاميده است كه پيدايي پديده اي به نام «دين مداحان» از نشانه هاي قطعي آن است. همچنين تبليغ رسانه اي امروز كه تمام شبكه ها را فرا گرفته و در عين حال، حاكي از خلط لوازم و الزامات تبليغ سنتي و مدرن است، از ديدگاه فلسفه تبليغ ديني، به بي حسي مذهبي عمومي دامن زده و خود به ضد تبليغ انجاميده است.
در اين نوشته، براي غلبه بر همين مشكلات كوشش شده است با اشاره به ماهيت دين و تبليغ ديني از يك سو و يكساني قواعد بازار فرهنگ و اقتصاد از سوي ديگر كه ناظر به انتخابگري و حاكميت مصرف كننده است، به آسيب شناسي وضع موجود اشاره شود. سپس با تكيه بر دركي اجمالي كه از ماهيت رسانه جديد و منطق تعاملي پيام هاي رسانه اي وجود دارد، بر تفكيك و تجميع تبليغات ديني در مجموعه اي با عنوان «مسجد الكترونيك» پافشاري شده است. در اين نوشته، به شبكه الكترونيك به عنوان بخشي از نظريه عمومي مسجد الكترونيك توجه صورت گرفته و تلاش شده است مزاياي نسبي اين الگو از تبليغ ديني نسبت به راهبردهاي موجود و حاكم بر تبليغ رسانه اي دين در جامعه ما برجسته شود. البته تفصيل اين اجمال در باب مسجد الكترونيك، نيازمند نوشته اي مستقل است.
منابع
براون، جيمز اي. «رويكردهاي سواد رسانه اي»، ترجمه: پيروز ايزدي، فصلنامه رسانه، شماره 68 ، در:
پستمن، نيل، زندگي در عيش، مردن در خوشي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، اطلاعات، 1375.
گيويان، عبدالله، «دين، فرهنگ و رسانه»، فصلنامه رسانه، شماره 69، در:
مازندراني، مولي محمدصالح، شرح اصول كافي، تحقيق و تعليقات: ابوالحسن الشعراني، تصحيح: سيد علي عاشور، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1421ه .ق / 2000م.
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تحقيق: محمدتقي يزدي و محمدباقر بهبودي، بيروت، دار إحياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403 هـ .ق / 1983م.
مساريس، پل، «ابعاد ديداري سواد رسانه اي»، ترجمه: اسماعيل يزدان پور، فصلنامه رسانه، شماره 68، در:
Bourdieu, Pierre, Language and Symbolic Power, Edited and Introduced by: John B. Thompson, Translated by: Gino Raymond and Matthew Adamson, Harvard University Press, 1991.
Rorty, Richard and Gianni Vattimo, The Future of Religion, Edited by: Santiago Zabala, New York:,Columbia University Press, 2005.
Plant, Raymond, Politics, Theology and History, Cambridge University Press, 2003
افزودن دیدگاه جدید