كاوشی نظری در رابطه دین و رسانه برای دستیابی به رسانه دینی
نام نشریه: دین و رسانه، سال نهم ـ دوره جدید ـ شماره سوم ـ
چكيده
اين مقاله با توجه به تعامل تاريخي دين و رسانه، به بررسي نظريههاي مختلف در دو ديدگاهِ تضاد دين و رسانه يا تعامل دين و رسانه ميپردازد. در ديدگاه تضاد دين و رسانه، به نظريههاي ذاتگرا از جهت فلسفي و فرهنگي توجه ميشود و در ديدگاه تعامل دين و رسانه، به نظريههاي كاركردگرا، ابزارگرا و فرهنگگرا. در پايان نيز به تفاوت دين رسانهاي با رسانه ديني ميپردازيم و ابعاد رسانه ديني را شرح ميدهيم.
كليد واژگان
دين، رسانه، تضاد، تعامل، دين رسانهاي، رسانه ديني.
1. کارشناس ارشد معارف اسلامي و فرهنگ و ارتباطات از دانشگاه امام صادق7.
مقدمه
«دين، مجموعه عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است كه براي اداره جامعه انساني و پرورش انسانها باشد.» (جوادي آملي، 1372: 93) به تعبير ديگر، دين عبارت است از روش خاصي در زندگي دنيا كه هم صلاح زندگي دنيا را تأمين مي كند و هم با كمال اخروي و زندگي دايمي و حقيقي در جوار خداي تعالي موافق است كه همه ابعاد نياز انسان را در نظر ميگيرد. (طباطبايي، 1417ه . ق: ج 2: 130) دين را معمولاً به سه دسته اعتقادات، اخلاق، احكام، در سه ساحت بينش، عواطف و رفتارهاي انساني تقسيم ميكنند.
دين براي ورود به زندگي مردم و آشنا شدن مردم با آن بايد منتشر شود و كاركرد رسانههاي جمعي نيز پخش پيام و ارسال آن به بيشترين افراد است. بيشتر منابع، در تعريف رسانه، آن را ابزار و وسيله ارتباط جمعي معرفي ميكنند، ولي تعريف ما از رسانه، آن نوع تكنولوژي است كه يك پيام را به سطح گستردهاي از مخاطبان در مناطق و كشورهاي مختلف ميرساند. تلقي از رسانه، همان رسانههاي جمعي است، ولي لزومي ندارد رسانهها جمعي باشند تا آنها را رسانه بدانيم. (laughey, 2007: 1)
در همين دوره، رسانههايي را همچون بلوتوث كه تاريخ اختراع آن به سال 1994 ميرسد، تجربه ميكنيم. بنابراين، رسانه ميتواند ارتباطات ميان فردي، گروهي و جمعي را شكل دهد.
تولد دين در بستر رسانهاي زمان خود، سبب پذيرش رابطه و هماهنگي دين با آن رسانهها بود، ولي در حال حاضر، با وجود رسانههاي مدرن، موقعيت جديدي در برابر دين و مبلّغان ديني به وجود آمده كه پرسشهاي بسياري را نيز به همراه آورده است. با پيدايش و گسترش رسانههاي جديد كه محصول تمدن غرب شمرده ميشوند، سالهاست ذهن بسياري از پژوهشگران و متخصصان علوم ديني و شماري از متفكران حوزه علوم ارتباطات و رسانه به اين نكته معطوف شده است كه نسبت ميان دين و رسانه چيست؟ تعامل اين دو با هم چگونه است؟ آيا بين نهاد دين و نهاد رسانه، سازگاري و همگرايي وجود دارد يا هر يك به نوعي در تقابل و تضاد با ديگري است؟ البته نوع نگاه انديشمندان به دين و رسانه هم ميتواند در شكلگيري نوع اين پرسشها و حل آن بسيار اثرگذار باشد.
كاوش در نسبت دين و رسانه و به تعبير ديگر، يافتن فصلي مشترك ميان مطالعات دو حوزه مهم ديني و رسانهاي،1 فرصت مناسبي است تا نخست اين موضوع را در هر دو حوزه به گونهاي جامعنگرانه مطرح كنيم. سپس با ارائه نتايج انديشهورزيهاي موجود و بيان نيازها، سمت و سوي تكاپوهاي آينده را نشان دهيم.
در غرب كه زادگاه رسانههاي مدرن است، حوزههاي ديني با سرعت و دقت بيشتري به چگونگي رابطه دين و رسانه واكنش نشان دادند. براي نمونه، در بخش عملي، بسياري از راديوها و تلويزيونهاي ديني پديدار شدند و در حوزه نظري، مطالعات گستردهاي صورت گرفت كه به برخي از آنها ميپردازيم.
در كشورهاي اسلامي نيز واكنشهاي گوناگوني ظهور يافت. شايد در ايران پيش از انقلاب، انتشار برخي مجلههاي اسلامي و حضور برخي روحانيان صاحبنام در راديو، نخستين تماسهاي حوزه ديني و رسانههاي مدرن بود. پس از پيروزي انقلاب، اين موضوع شكل ديگري به خود گرفت و مهمترين رسانه كشور (صدا و سيما) مأموريت يافت تا كاركردهاي مورد نظر دين را تحقق بخشد. مطبوعات نيز كم و بيش در اين حوزه به فعاليت پرداختند و رسانههاي مختلفي همچون رمان، ويدئو، سينما، ماهواره و اينترنت، تغييرات زيادي در حجم و كيفيت فعاليتهاي اين حوزه ايجاد كردند.
در سالهاي اخير، تلاشها و تحقيقات گستردهاي در حوزه دين و رسانه انجام شده است. حسيني (1386) در مقاله خود، به انواع رويكردها و نظريههاي مربوط به ماهيت رسانه در سه بخش كاركردگرايانه، ذاتگرايانه و تعاملگرايانه پرداخته است. قسمت ديگر اين مقاله، به ضرورت تمايز بين رسانه ديني و دين رسانهاي اختصاص دارد. در پژوهش ديگري، دو محقق به نامهاي باهنر و تركاشوند (1388)، با بررسي و نقد نظريههاي هنجاري رسانهها به عنوان يكي از بسترهاي نظريهاي رابطه دين و رسانه، 25 شاخص براي يافتن نظريه هنجاري رسانه ملي با توجه به ديدگاههاي امام خميني رحمه الله و آيتالله خامنهاي به عنوان رهبران جامعه اسلامي ارائه دادهاند كه ميتواند نظريه نسبتاً پايدار و جامعي را در عرصه رسانه اسلامي تبيين كند.
با وجود بررسيهايي كه در حوزه نظري انجام شد، پرسشهاي مطرح شده در آغاز پژوهش همچنان باقي مانده است؛ زيرا
1. ابعاد دقيق رسانه ديني و دين رسانهاي مشخص نشده است؛
2. حوزههاي ديني ما چنان كه بايسته است، به اين موضوع اهتمام نشان ندادهاند. البته شايد موضوع به خوبي برايشان مطرح و تبيين نشده است؛
3. دستاندركاران رسانهها هر چند با تلاش فراوان در سي سال گذشته به انبوهي از تجربهها رسيدهاند، نتايج اين فعاليتها به دقت بررسي و موشكافي نشده و سبب آفرينش الگو در برنامهسازي ديني نگشته است. در حقيقت، هركس بنا بر حدس و گمان خود، فعاليتي ديني در عرصه رسانه انجام داده است.
اين مقاله قصد دارد با دستهبندي دقيقتر نظريههاي مطرح در رابطه دين و رسانه، به ارائه معيارها و ويژگيهاي دين رسانهاي به عنوان معضل ارتباط دين و رسانه و رسانه ديني به عنوان بهترين الگوي رابطه دين و رسانه بپردازد.
1. براي مثال، نمادسازي، هم در دين و هم در رسانه انجام ميگيرد.
1. تاريخ رابطه دين و رسانه
پيوند بين رسانههاي ارتباطي و دين، به زمانهاي دور يعني نخستين روايتها از اسطورهها و خطوط نقاشي حك شده بر ديواره نمادها برميگردد. نگارش تورات، آغازگر هزاران سال پيوند ميان سنت يهودي ـ مسيحي و ارتباطات بود. تصميم يوهانس گوتنبرگ براي چاپ انجيل، بهعنوان نخستين محصول دستگاه چاپ خود (با استفاده از حروف چاپ متحرك) بر اين پيوند در غرب تأكيد مينهد؛ يعني جايي كه پيشتر از آن، شاهد حضور مضامين ديني در هنر، موسيقي و نسخههاي خطي بوديم. اينكه نخستين پخش برنامه راديويي (در شب كريسمس سال 1906) به يك ايستگاه راديويي ديني مربوط ميشد، از ديدگاه بسياري از پژوهشگران مسيحي، مقوّم رابطه ميان رسانهها و دين است. هرچند كاربرد كنوني رسانههاي ارتباطي و خروجي توليدات ارتباطي، بسيار فراتر از مقاصد ديني است، همچنان شاهد انتشار مطالب ديني تقريباً در همه رسانهها هستيم. (ايزدي، 1386)
حضور دين در وسايل ارتباط جمعي، با فراز و فرودهايي همراه بود. با تقسيمبندي رسانههاي جمعي به رسانههاي سنتي و مدرن، برخي بر اين عقيدهاند كه چون دين در بستر رسانههاي سنتي تولد يافته است، پس با اين رسانهها سازگاري دارد، نه با رسانههاي مدرن.
«نخستين جمعيتهاي ديني كه قدرت راديو و تلويزيون را به عنوان ابزار تغيير و تحول فرهنگي دريافتند، سازمانهاي بنيادگرا و اونجليستي مسيحي بودند كه حدود هشتاد سال پيش، اقدامات خود را در اين خصوص آغاز كردند.» (باهنر، 1387: 18) اين فعاليتها سرانجام به ظهور كليساي الكترونيك و گسترش نهضت نئواونجليسم به عنوان مذهب حاكم امريكا منجر شد. (همان: 170ـ172) اكنون نيز نئواونجليستها به تجربههاي گرانقدري در زمينه برنامهسازي رسانهاي در موضوعهاي ديني رسيدهاند كه ديگر اديان هم ميتوانند از آن بهرهبرداري كنند.
به نظر ميرسد دليل اصلي اين فعاليتها ظهور پروتستانتيسم در اروپا و گسترش آن در غرب باشد كه سبب تحولاتي در معارف اعتقادي و شيوههاي عملي زندگي مسيحيان شد و در دورههاي مختلف تاريخي، سازگار با شرايط فرهنگي و گاه معارض با فرهنگ ديني قرار گرفت. از اين جهت، دينداران مسيحي براي مقابله با شوكهاي وارد شده و حفظ حضور رسمي دين در جامعه، به وسايل ارتباط جمعي الكترونيك روي آوردند؛ گرچه اين رويكرد با نارضايتيهاي جدي جامعه سكولار غرب و دستاندركاران رسانهها روبهرو شد. آنها مخالفت خود را از موضوع امكان حضور دين در رسانههاي مدرن آغاز كردند و بر اين ادعا پاي فشردند كه خاستگاه رسانهها با دين سازگاري ندارد. به نظر اين عده، مهمترين كاركرد اين هديه دنياي مدرن، سرگرم ساختن انسانهاي خسته و تنهاي جامعه جديد است و دين، آنها را از ارضاي اين نياز باز ميدارد. (همان: 18و 19)
در مقابل، گروه اندكي نيز وجود داشتند كه با نگاهي ابزاري به اين رسانهها، ميكوشيدند از آنها در جهت اهداف خود استفاده كنند. در نتيجه، چنين رويكرد ابزارگرايانهاي موجب شد براي توليد برنامههاي ديني و مذهبي و در نهايت، ايجاد رسانه ديني (تلويزيون ديني، راديوي ديني و...) گامهايي برداشته شود. بدين ترتيب، آنها به درون خانهها راه يافتند و توانستند پيام خود را به سادهترين صورت به گوش هزاران نفر برسانند. چنين فعاليتهايي، بسياري از فرقههاي مذهبي ديگر را نيز بر آن داشت تا از ظرفيتهاي رسانهاي، بهويژه راديو براي تبليغ آرمانها و اهداف خويش استفاده كنند. هرچند با قوانيني كه مدتي بعد وضع گرديد، از فعاليت اين فرقههاي مذهبي به شدت كاسته شد. (Bluem, 1969: 204)
برخي صاحبان ديدگاههاي ليبرال ارتباطات كه ادعا ميكردند گونههاي مختلف مخاطبان بايد امكان بيان رسانهاي ديدگاههاي خود را داشته باشند و محتواي دلخواه خويش را از خلال برنامههاي آنها دريافت كنند، سرانجام پذيرفتند كه دينداران نيز بخش مهمي از جامعه هستند و اين امكان نيز بايد براي آنها مهيا باشد. (باهنر، 1387: 19)
با ايجاد چنين شرايطي، راهاندازي اين شبكهها روز به روز سرعت يافت و شكلهاي گوناگوني به خود گرفت. براي مثال، در ابتدا اين برنامههاي مذهبي به طور عمده در قالبهايي ساده توليد ميشد و در بيشتر موارد، تنها پوششي رسانهاي از مناسك و سخنرانيهاي مذهبي بود. البته پس از مدت كوتاهي، توليد فيلم ديني هم در دستور كار اين به ويژه گروههاي مذهبي پروتستانتيسم قرار گرفت. (Bluem, 1969: 203)
بررسيهاي تاريخي نشان ميدهند كه سير برنامهسازي ديني در رسانهها، از توجه به ظواهر دين يعني آداب و مناسك آغاز شده و با دقت و ژرفنگري در پرداختن به دين و توجه به ويژگيهاي رسانه، مفاهيم و اهداف دين در برنامهسازي ادامه يافته است. از اين نظر، رسانهها بيش از آنكه مولود دين باشند، به تقويت دينداري كمك كردهاند. نكته مهم آن است كه حاملان و عاملان اين دو نهاد نمادساز، ظرفيتهاي يكديگر را با توجه به واقعيت خودشان شناسايي كنند و به خدمت بگيرند تا به درك و شناخت انسان از جهان پيرامون خود معنا بخشند.
2. بررسي نظري ارتباط دين و رسانه
ورود به عرصه مهم بررسي چگونگي تعامل و رابطه دين به عنوان يك پديده فرابشري و رسانه به عنوان پديدهاي بشري، همواره حساسيتهاي خاصي داشته است، به گونهاي كه اين بررسيها و پژوهشها به عمر شكلگيري رسانهها برميگردد. البته معارف ديني گاه دستخوش بيتوجهيهاي گستردهاي در حوزه مطالعاتي دين و رسانه شده است. در قرون معاصر، اين بيتوجهيها را شايد بتوان ناشي از جهت گيري هاي جوامع مدرن در قبال رسانه و دين دانست كه در ضمن آن، دين در حوزه شخصي قرار گرفته است و رسانه ها در برنامهسازيهاي خود ميكوشند از هرگونه سمت و سوي ايدئولوژيك پرهيز كنند. به عبارت ديگر، اين ترس از جهت گيري ديني رسانه در كنار ديدگاه سكولاريزاسيون1 در جوامع مدرن سبب شده است رابطه ميان نسبت دين و رسانه چندان بررسي نشود.
از آنجا كه پديدههاي رسانهاي با فرهنگ عامهپسند پيوندي انكارناپذير دارند (Fiske,1995)، تا مدتها، عالمان دين و پژوهشگران دين، جايگاه ارزشمندي براي مطالعه پديدههاي رسانهاي و بهطور كلي، پديدههاي مرتبط با آن قايل نبودند. اين دو گروه، اين پديدهها را از دو موضع متفاوت رد ميكردند. براي نمونه، عالمان ديني بدان علت كه سينما و تلويزيون را فرآوردههاي بيديني، ابزار دست بيدينان يا عامل بيديني تودههاي مردم ميدانستند، آنها را ضد ارزش و دست كم، بيارزش ارزيابي و از توجه به آن پرهيز ميكردند.
از منظر پژوهشگران دانشگاهي دين كه به طور عمده، وقت خود را صرف مطالعه متون ديني، فرآوردههاي متفكران و به عبارت دقيقتر، جلوههايي از فرهنگ والا ميكردند، پديدههاي رسانهاي امري «مبتذل» (Neuman, 1982 & Allen, 1995) و ازاينرو، خارج از حوزه مطالعات دانشگاهي دين تلقي ميشد. (گيويان، 1386) از سوي ديگر، روشنفكران و انديشمندان ارتباطي، توسعه رسانه را محصول دنياي مدرن ميدانستند كه نميتواند با دين كه در سنتها ريشه دارد، پيوندي داشته باشد. توجه دانشگاهيان، تنها زماني به نظريهپردازي درباره رابطه بين دين و رسانه جلب شد كه جنبشهاي ديني در عمل با استفاده از رسانهها و به ويژه تلويزيون، به تعامل با فرهنگ عامه و اثرگذاري بر آن پرداختند. (نك: هوور و لاندباي، 1382)
از نظر دانشمندان علوم ارتباطات، پرسش اساسي در مورد رابطه دين و رسانه اين است كه آيا رسانه در قلمرو احكام دين قرار ميگيرد؟ به بيان ديگر، آيا دين ميتواند «بايدها و نبايدها»يي درباره كاركرد رسانهها داشته باشد؟ آيا رسانه در برابر دين و ارزشهاي برخاسته از آن، تعهدي دارد يا بايد داشته باشد؟ آيا پاسخ مثبت به اين پرسش، نيازمند نفي فلسفه پيدايش و حضور رسانهها در عرصه زندگي اجتماعي بشر نيست؟
از ديدگاه دانشمندان دين و متكلمان نيز اين پرسش مطرح است كه حكم دين در رويارويي با اين پديده نوظهور چيست؟ چگونه بايد با آن روبهرو شد؟ آيا ميتوان (يا بايد) براي تحقق اهداف دين، از اين پديده بهره گرفت؟ چگونه؟ آيا وجود پيام معنوي و قدسي دين در ظرفي كه محصول تمدن جديد است، از معنويت و قدسي بودن آن نميكاهد و به دنيوي شدن دين (به معناي فرو نهادن شأن باطني و الهي آن) منجر نميشود؟ سرانجام، هر دو دسته ميپرسند كه چگونه رابطه دين و رسانه را مطالعه كنيم؟ (اسماعيلي، 1383؛ گيويان، 1386) در پاسخ به اين پرسشها، نگاههاي مختلفي به تعامل دين و رسانه در نوع، ميزان و چگونگي آن وجود دارد كه ميتوان آنها را در طيفي از ديدگاههاي ردّ مطلق تا تأييد مطلق دستهبندي كرد.
بنابراين، سه ديدگاه را در بررسي دين و رسانه ميتوان در نظر گرفت:
1. ممكن است با رويكردي فلسفي و از منظري جوهرگرا براي هر يك از دين و رسانه، ذاتي قايل شد و سپس نسبت اين دو را تحليل كرد.
2. در برخوردي نظري با دين و رسانه، گاه اين دو را دو زبان فرض ميكنند و به اين موضوع ميپردازند كه چه اقتضائاتي بر ترجمه متني از يكي از اين دو زبان به ديگري حاكم است كه البته اين سنت به طور عمده در ميان مسيحيان رواج دارد. اين نظريه، تعامل دين با رسانه را ميپذيرد، ولي رسانه را در خدمت دين و ابزاري براي گسترش و توزيع پيام دين ميداند.
3. گاه نيز در عرصه رخدادهاي اجتماعي، دين را در حدّ يك نهاد اجتماعي تقليل ميدهند و رسانه را نهادي ديگر ميخوانند. آنگاه فرض رابطه اين دو را وارسي ميكنند.
رويكرد اخير، وجه غالب همان چيزي است كه ميتوان با عنوان «جامعهشناسي رسانه» يا «جامعهشناسي ارتباطات» به آن اشاره كرد. (گيويان، 1386) به نظر ميرسد در رويكرد سوم، وقتي از دين با عنوان «نهاد» نام برده ميشود و پژوهشگر آن را يك «پديده»2 همچون ديگر اشيا ميداند، ديدگاه سكولاريسم غالب ميشود.
با توجه به اين سه ديدگاه و با بررسي ريشهها و رويكردهاي اصلي نظريههاي گوناگون در اين باب، آن را بر مبناي چند رويكرد (پارادايم) اصلي كه رواج آنها به شرايط تاريخي، سياسي و اجتماعي جوامع بستگي زيادي دارد، ميتوان چنين دستهبندي كرد: پارادايم ذات گرا، ابزارگرا، كاركردگرا و رويكرد فرهنگ گرا به عنوان يك رويكرد جديد در عرصه تعامل دين و رسانه. اين رويكردها را نيز در دو نگاه ميتوان تقسيمبندي كرد: اول، نگاهي كه به تضاد دين و رسانه معتقد است و دوم، نگاهي كه به تعامل دين و رسانه ميانجامد.
1. منظور از سکولاريزاسيون، فرآيندي است که در آن، بخشهاي مختلف جامعه و فرهنگ از سيطره نمادها و نهادهاي ديني خارج ميشود. دينزدايي، همانگونه که در جامعه و فرهنگ به وقوع ميپيوندد، در ذهن هم رخ ميدهد. به عبارت ديگر، غرب مدرن بيشتر افراد را چنان تربيت کرده است که به دور از تعابير و تفاسير مذهبي، به جهان و زندگي خود مينگرند. (برگر، 1969، به نقل از: امهوور و لاندباي، 1382: 28)
2. Objective.
رويكرد ذاتگرا
نگاهي كه مدعي تباين، تضاد و تقابل بين دين و رسانه است، ناظر به ويژگيهاي ذاتي دين و رسانه است. بر اساس اين نگاه، دين، نهادي سنتي است كه به توزيع معرفت ميپردازد و بايد به آن مانند ديگر نهادهاي سنتي نگريسته شود، ولي رسانه، ابزار و مفهومي مدرن است كه كاركردهاي كاملاً جديدي دارد و با دين در تباين است. رسانه نيز همانند دين به توزيع معرفت ميپردازد و به رابطه انسان با محيط پيرامون خود شكل ميدهد، ولي در اين رويكرد، رسانه در دنياي جديد، رقيب دين است و ميكوشد جاي دين را بگيرد. (همان)
اين تلقي كه ذاتگرايان هرگونه استفاده ديني از رسانه را در تناقض با ماهيت دين دانستهاند، ناشي از كمدقتي در اين ديدگاه است. در ميان ذاتگرايان، بنيادگراياني ديده ميشوند كه بنا بر ديدگاه آنان، رسانه در تقابل كامل با دين قرار دارد، ولي نظريههاي متعددي نيز هست كه بر اساس آنها، اگر چه رسانه ماهيتي مستقل از دين دارد و ابزاري صرف نيست، ميتواند با مفاهيم و مضامين ديني در يك تعامل دو سويه قرار گيرد. (حسيني، 1386: 138) در اينجا مناسب است به دو متفكر كه يكي با مبناي فلسفي و وجودشناسي و ديگري با ديدگاهي فرهنگي، به اين نگرش تعلق دارند، اشاره شود.
اول ـ ذاتگرايي از ديدگاهي فلسفي
هايدگر1 با نقد و بررسي مبناي هستيشناختي فنآوري، الگوي ابزارانگاري را ويران ميكند. هايدگر برخلاف تلقي سنتي، فنآوري را امري هستيشناختي ميداند. انسان با فنآوري رابطه بيروني ندارد، بلكه فنآوري با ساختار وجودي انسان عجين شده است. ويژگي فنآوري را تنها از راه توافق و انطباق آن با نوع بشر ميتوان درك كرد. از ديدگاه هايدگر، جهانبيني مبتني بر ابزارانگاري2 بايد به طوركلي واژگون شود، نه آنكه فقط چند اصلاح در آن صورت پذيرد. بنابراين، فنآوري، ابزار نيست، بلكه گونه و شكلي از ظهور و انكشاف است؛ يعني حقيقتي است در گسترهاي كه اين انكشاف و ظهور رخ ميدهد. (همان)
هايدگر بر اين مبنا، به انسان درباره خطر ذاتي فنآوري هشدار شديدي ميدهد. وي ميگويد انقلاب فنآورانه، ما را در پذيرش و عمل كردن بر اساس تفكر حسابگرانه، به عنوان تنها نوع تفكر محصور كرده و در نتيجه، انسانيت اصيل و اصالت ذاتي بشر زايل شده است. (Heidegger, 1966: 56) در واقع، هايدگر با بررسي بنيادهاي هستيشناسانه تكنيك براي نخستين بار تلاش كرده است فنآوري را از تعابير ذهنيگرا و ابزارگرايانه صرف نجات دهد و آن را به يكي از پرسشهاي اصلي فلسفه بدل كند. بنابراين، فنآوري يك وسيله صرف نيست، بلكه گونهاي از انكشاف و حقيقت است. (Heidegger, 1977: 10)
هايدگر با تعبير گشتالت به عنوان ماهيت فنآوري كه البته خود، فنآورانه نيست، بر تهديد واقعي فنآوري تأكيد ميورزد. با اين حال، وي به منجي بودن ماهيت فنآوري نيز اشاره ميكند و معتقد است حضور يافتن ماهيت فنآوري، در بطن خود، حاوي امكاني است كه هرگز به ذهن خطور نميكند كه همانا پيدايش نيروي منجي است. (Ibid: 22)
هايدگر معتقد است ماهيت فنآوري، انسان را در شرايطي قرار ميدهد كه بتواند جهان را با روشي معيّن و به صورت منظم ببيند. البته او اشاره ميكند كه بدترين شكل ممكن رويارويي با فنآوري آن است كه آن را خنثي كنيم. چنين ديدگاهي كه گاهي تمايل داريم بدان روي آوريم، ما را در مقابل ذات فنآوري كور خواهد كرد. (Ibid: 4) هايدگر تأكيد ميكند فنآوري مدرن، فعل انسانيِ صرف نيست، بلكه فنآوري داراي ساختاري هستيشناسانه است و واكنش انساني در مقابل آن كاملاً محدود است. (Ibid: 15) از آنجا كه هايدگر در مقام تجزيه ساختار فنآوري به مسائل فيزيكي و هستيشناسانه برنيامده است، انسان را در تسخير فنآوري ميبيند.
بر اساس نظريه وي، ماهيت فنآوري و به تبع آن، رسانهها با تسخير طبيعت و فرهنگ، جهانبيني انسان را تشكيل ميدهد و اين تسخير و اقتدار انساني را با هيچ معنا و يا ماهيت ديگري نميتوان جهت داد (چون ماهيت مستقل خود را دارد). ازاينرو، از ديدگاه هايدگر، تلاش در جهت ديني كردن رسانهها يا رسانهاي كردن اديان، تلاشي بيفايده يا بيمعناست. همانگونه كه فنآوري نيز نميتواند هيچگونه تعاملي با دين داشته باشد و ماهيت متضادي بين آن دو برقرار است. البته او از راه حلي با عنوان منجي3 ياد كرده است، ولي اين تعبير به قدري مبهم است كه راهكار روشني را نشان نميدهد. (حسيني، 1386: 140)
اين ديدگاه كه به نظر ميرسد خاستگاه ديدگاه فرهنگي در مكتب مطالعات انتقادي باشد، براي تكنولوژي، ذات مدرني قايل شده است كه با ذات سنتي دين جمعشدني نيست. هرچند جهانبيني انسان در پديد آوردن تكنولوژي مؤثر خواهد بود، پرسشي كه درباره اين رويكرد باقي ميماند، اين است كه اگر تكنولوژي با قوانين طبيعت (براي نمونه، جاذبه زمين) به وجود آمده باشد، كدام قسمت آن به مسائل فيزيك و كدام قسمت به ساحت هستيشناسي تعلق دارد؟ با پاسخگويي به اين پرسش نه تنها ميتوان بر تكنولوژي فايق آمد، بلكه ميتوان از ديدگاه ذاتگرايي فلسفي هم فاصله گرفت و ايرادهاي اين ديدگاه بر رابطه دين و رسانه ناوارد خواهد بود.
1. Heidegger.
2. هايدگر وقتي ميخواهد از سيطره تکنولوژي بر بشر امروزي سخن بگويد، ريشه تاريخي آن را به دوران افلاطون و ارسطو برميگرداند؛ به زماني که نظر در برابر عمل تعريف ميشود. چنين منطقي ضمن استقلالبخشي به نظر، حيطه نظر را که در حقيقت بايد پايه عمل باشد، از حيطه عملي جدا ميكند. اين معنا رفته رفته سبب ميشود که دو رويکرد نظري و عملي، در طول تاريخ در مقابل هم تعريف ميشوند.
3. وي عقيده دارد انسان هم ميتواند تکنولوژي را به زندگي خود راه دهد و هم تأثير آن را در زندگي کنترل کند. (هايدگر، 1365)
دوم ـ ذاتگرايي از ديدگاهي فرهنگي
در رويكرد ذاتگرايي فرهنگي، جمله مشهور مارشال مك لوهان1 درباره پيام بودن رسانه، نقطه عطف به شمار ميرود و اين جمله در واقع، نقدي بر ابزارگرايي سنتي در قبال رسانه است. در اين رويكرد، رسانه، ديگر مجرا، كانال يا ميانجي نيست، بلكه خود ذاتي دارد كه مي تواند جهان نماديني را خلق كند. براي مثال، در فيلم «جنگ ستارگان»، تصوري كه از انسان، جهان و خلقت توصيف مي شود، جهاني بازتوليد شده به دست رسانه است. در اين رويكرد، رسانه نمي تواند دين را تعريف كند؛ چون خود، تصويرساز است و نماد مي آفريند و اين كار، به نوعي سكولار كردن امري قدسي است. در واقع، رسانه به دليل آنكه نمادهاي ديني را پايين ميآورد و نمايشي مي كند، وجهي سكولار دارد.
افزون بر آن، رسانه در جهان معاصر مروّج نوعي فرهنگ نمايشسالاري است كه در نتيجه آن، فرهنگ بصري در جوامع، سلطه بيشتري يافته است. به عبارت ديگر، افراد ديدن را بر خواندن ترجيح مي دهند و اين باور كردن از طريق ديدن، ويژگي فرهنگي جوامع معاصر است. شايد عميق نشدن در آگاهيها، وجود تحليلهاي سطحي از مسائل اجتماعي و سياسي، نوعي بيسوادي مدرن براي جوامع امروز آفريده كه مرهون بصري شدن آگاهيهاست.
سعيدآبادي با توجه به جهانشمولي اديان توحيدي، به علت سكولاري شدن رسانهها اشاره ميكند و مينويسد:
در دنياي ارتباطات و اطلاعات، اموري همچون قدرت، سياست، نهادها، اقتصاد و شهرنشيني و به طور عام، مصرفگرايي اصالت دارد. ازاينرو، هر عامل يا عنصري كه سبب به مخاطره افتادن اين اولويتها باشد، در چالشي بنيادين با ماهيت فرآيند پرشتاب توسعه جهاني قلمداد ميگردد و از رهگذر چنين استنباطي، فهم نادرستي از دين پديد ميآيد كه آن را به امري فردي و خصوصي فروكاسته است كه برآيند آن، پذيرش تلويحي دينزدايي از ساحت كاركرد رسانه در عصر حاضر است. تقيد به عينيتگرايي ژورناليستي، به غلبه و اشاعه اين فكر منجر شده است كه احساسات ديني و مذهبي اگرچه در زندگي شخصي، امري مقبول و مطلوب است، بايد از عرصه زندگي جمعي بهويژه در عرصه رسانه كنار گذاشته شود. (سعيدآبادي، 1386: 255)
نيل پستمن2 با ديدگاهي فرهنگي و انتقادي درباره رسانهها به ويژه تلويزيون، امكان جمع كردن بين رسانه و دين را كه دو ماهيت و ذات كاملاً متفاوت دارند، محال ميداند. وي بر اين مطلب پافشاري ميكند كه از هر ابزار و وسيله ارتباط جمعي نميتوان توقع تبادل پيام داشت. وي ميگويد از مهمترين عناصر اوليه يك برنامه ديني آن است كه از نوعي قداست معنوي و ماوراي مادي برخوردار باشد، در حاليكه تلويزيون ذاتاً اينجهاني است. ازاينرو، جمع كردن ميان اين دو مقوله، تبديل يك برنامه قدسي به آييني مادي است. (Postman, 1995: 150-170) چگونه ممكن است ماهيت اينجهاني تلويزيون به شكل آنجهاني تغيير هويت دهد؟ وي شكلگيري ماهيت تلويزيون را بر اساس ميل بشر و ماهيت دين را بر اساس نيازهاي واقعي آن ميداند. اين گفتار وي نشاندهنده جدايي ميل از نياز است كه در تحقيقات رسانهاي اهميت زيادي دارد. (حسيني، 1386: 141)
پستمن معتقد است هر وسيله و ابزار جديدي ميتواند شكل و محتواي ويژه و جداييناپذير خود را به افكار عامه تحميل كند و به دنبال آن، نوع تفكر و شيوه تبيين و توان احساسي و عاطفي افراد را نيز تعيين كند يا تغيير دهد. وي مراد مك لوهان از «رسانه، خود، يك پيام است» را نيز همين ميداند. به عقيده او، نظامي اجتماعي كه از مرحله تكنوكراسي گذر كند و به تكنوپولي برسد، به ناچار، فرهنگ را به فنآوري واگذار كرده است و فرهنگهاي تكنوپولي هرگز نميتوانند از فنآوري رسانه به عنوان ابزار بهرهمند شوند.
اين سخن بدان معناست كه از ديدگاه پستمن، در فرهنگ تكنوپولي، خواسته يا ناخواسته، ماهيت ذاتگرايانه فنآوري، اقتضائات ذاتي خود را بر همه شئون زندگي انساني همچون جنبههاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و ديني تحميل ميكند. ازاينرو، نميتوان از آن انتظارات از پيش تعيينشده داشت. عنوان كتاب پستمن، تكنوپولي: تسليم فرهنگ به تكنولوژي (پستمن، 1993) از همين امر حكايت ميكند. (حسيني، 1386: 137و140؛ نك: پستمن، 1381)
پستمن معتقد است هر وسيله و ابزاري صرف نظر از چارچوب محدود آن و بدون توجه به كاربردي كه در ابتدا از آن منظور بوده است، ميتواند خود را از محدوده نخستين جدا كند و سيطره خود را در چارچوبي نوين و پيشبينيناپذير گسترش دهد. (postman, 1995: 80)
البته وي به دگرگوني در ساختار قدرت تفكر انساني يا ضعيف شدن تواناييهاي درك و دريافتهاي بشري به واسطه تسلط ذاتگرايانه رسانهها، آنگونه كه افرادي چون جروم برونر،3 ژاك گودي،4 والتر اُنگ5 يا حتي مك لوهان بر آن تأكيد داشتند، باور نداشت. (Ibid: 90)
در واقع، پستمن، دين را فقط در ساحت آخرت و معنويت آن تعريف ميكند و تلويزيون و رسانه را هم تنها در خاستگاه ميل و هوس دنيايي بشر ميداند. اين در حالي است كه دين، آخرت را بدون دنيا در نظر نميگيرد، بلكه برنامه زندگي دنيا را در دستيابي به معنويت و آخرت پايهريزي ميكند. رسانه نيز با كاركردهاي مختلف خود به نيازهاي انسان پاسخ داده و در سبك زندگي او تأثير بسزايي داشته است. البته هر كدام از رسانهها با توجه به ويژگيهاي تكنولوژيك خود، بر درك و فهم انسان تأثيراتي دارند و اين مسئله را نميتوان نفي كرد، ولي نگاه افراطي به سلطه تكنولوژي بر تمام ادراكات انساني را به سختي ميتوان پذيرفت، چنانكه پستمن هم اين نظر را كاملاً تأييد نكرده است. شايد اگر پستمن به كاركردهاي تلويزيون به عنوان يك رسانه پرمخاطب، دقت بيشتري ميكرد، ميتوانست ميان دين و رسانه دستكم در كاركرد ارشادي، نسبتي قايل شود.
1. Marshal Mac lohan.
2. Neil Postman.
3. Jerome Bruner.
4. Jack Goody.
5. Walter Ong.
ب) تعامل دين و رسانه
نظريههاي جديد با توجه به تجربههاي تاريخي، به تعامل دين و رسانه توجه نشان دادهاند كه اولين گام در اين عرصه، مخصوص ديدگاههايي است كه رسانه را ابزاري در خدمت دين ميدانند. البته برخي به دنبال يافتن نقطههاي مشترك دين و رسانهاند كه بدين وسيله به راهكارهاي تعامل بين آن دو برسند. براي مثال، ديويد اولستون،1 رسانه را نوعي فنآوري ميداند كه با نمادها سر و كار دارد. رسانه يك فنآوري براي اطلاع دادن، ضبط كردن، اشتراك در نمادها و توزيع آنهاست. در ضمن، او دين را نيز معرفت نمادين ميداند كه بر شيوههاي خاصي از شناخت، ادراك و تجربه دلالت دارد. مك كوئيل نيز دين و رسانه را دو نهاد اجتماعي معرفت عنوان ميكند و با اين نگاه، به راههاي تعامل آنها ميپردازد. (شاهمحمدي، 1382: 135)
برخي از انديشمندان ميان كاركردهاي رسانه با كاركردهاي جهانبيني، اخلاق، عقايد و ارزشهاي دين شباهتهايي يافتهاند. (راودراد، 1386: 207) برخي نيز معتقدند كه دين و رسانه، سه نوع رابطه با كل جامعه دارند: ايدئولوژيك، انتقال فرهنگي و ماوراءالطبيعي. (محمدي، 1382: 171) مهمتر اينكه دين و رسانه در جهانشمولي و جهاني بودن، با يكديگر اشتراك دارند. همچنين ماهيت هر دو ساحت جهانشمول بر مدار ارسال پيام و ارتباط با مخاطبان ميچرخد.
لين كلارك2 نيز كوشيده است بر سه محور تأكيد كند. اول آنكه رسانهها در پي ايجاد معنا هستند و به مسئله معنا پيش از هر چيز، در دين توجه شده است. دوم آنكه رسانهها نيازمند آنند كه تبيين روشني از ارتباط دين شخصي و دين نهادين بيابند و اين مسئلهاي است كه دين بدان توجه كرده است. يكساني يا دوگانگي دين و اخلاق نيز در اينجا اهميت دارد. سوم، توجه رسانهها به مسائل سياسي و در كنار آن، گرايش آموزههاي ديني به موضوعهاي سياسي به ويژه مسئله عدالت است. (كلارك، 1998، به نقل از: حسيني، 1386: 144)
با كاوش در اين مسير، نمونههاي برجستهاي از نقش و جايگاه دين در رسانههاي امروزي و بهرهمندي رسانهها از پيام دين را براي جذب دينداران ميتوان پيدا كرد. از اين ديدگاه، موقعيت مذهب در عصر رسانهها نشان ميدهد كه دين، با نفوذ در همه جنبههاي انديشه و عقل آدمي، بيشترين ارزشهاي ضروري را گردآوري ميكند تا با جذب شيوههاي ارتباطي و فنآوريهاي نوين، ميان انسانهاي پيرو آن ارتباط برقرار كند و به نوعي از شرايط جديد براي دينداري افراد بهره برد.
در ديدگاههايي كه به تعامل دين و رسانه ميانجامد، رسانه يا فقط ابزار است يا ابزاري است كه كاركردهاي مشترك با دين دارد يا محتوايي نمادين است كه به آن اشاره ميكنيم.
1. David woolston.
2. Clark.
يك ـ رويكرد ابزارگرا
اين رويكرد بر مبناي تلقي سنتي از فنآوري و ابزار انگاشتن آن استوار است كه در انديشههاي ارسطو ريشه دارد. در اين انديشه، فنآوري به خودي خود هيچ معنايي ندارد، بلكه خنثي است. (Hood, 1972: 347-363) از نگاه اين گروه، فنآوري، هدف نيست، بلكه وسيلهاي است در خدمت اهداف انسانها. (كريستيانز، 1382: 91و92) در ديدگاههاي ابزارگرا كه سردمدار آن، كارل پوپر است، به رسانهها به عنوان يك فنآوري نگريسته ميشود. در نتيجه، رسانهها نيز چيزي جز ابزار نيستند و اين ابزار ميتواند در اختيار مفاهيم و مضامين ديني قرار گيرد، همانگونه كه ميتواند در اختيار هر مفهوم ديگري همچون معاني غير ديني و حتي ضد ديني قرار گيرد. پت رابرتسون1 در اين باره ميگويد:
ديوانگي تمامعيار و بلاهت محض است اگر گفته شود كليسا نبايد به پذيرش تلويزيون تن در دهد. نيازها همانها هستند و پيامها همانها، ولي وسيله انتقال و ارتباط ميتواند عوض شود... ابلهي و ديوانگي است اگر كليسا نخواهد با قويترين وسيله و ابزار تعليم و آموزش و پرورش در امريكا سروكار داشته باشد. (Postman, 1995: 243)
مارتين باربرو معتقد است به دليل بحرانهاي ناشي از مدرنيته، بشر جديد به دنبال هويت جديد فردي و جمعي است و نيازي دوباره به راز و افسون را حس ميكند. از نظر وي، مدرنيته به هيچ يك از وعدههايش جز راززدايي، افسونزدايي و معنازدايي از تفكر بشري عمل نكرد. مسئله مهم در اين ميان، تعامل و همكاري ضروري رسانهها و اديان با يكديگر است؛ چون هر دو، ابزار و واسطه فرهنگي مهمي براي برآوردن نياز مردم به راز و معنا و افسون در جهان هستند. (باربرو، 1382: 138ـ140) به عبارت ديگر، باربرو، وسايل را با اهداف آنها توجيه ميكند. هدف از دين و رسانه، نياز مردم به معناست و با توجه به اين نياز، اين دو وسيله با هم رابطه دارند.
كساني كه با تبيين فلسفي، فنآوري را وسيلهاي براي غايتي معيّن يا فعاليت انساني ميدانند، در شمار كساني هستند كه فنآوريهاي جديد و از آن ميان، رسانهها را داراي ماهيت ابزاري دانستهاند. در نگاه ابزارگرايانه، رسانه در ذات خود هويت فرهنگي مستقلي ندارد و به مثابه ابزار ميتواند در خدمت پيامهاي متفاوت و مختلف باشد و در هر فرصت به شكلي خاص ظهور مييابد. (حسيني، 1386: 137)
اين نظريهها معتقدند به علت ابزار بودن، بين رسانههاي سنتي و مدرن تفاوتي وجود ندارد و همه اينها تنها يك ابزارند كه از آنها ميتوان در خدمت به هر هدفي استفاده كرد. از اين منظر، ارائه هر گونه تعبيري كه به ماهيت رسانه ارجاع داشته باشد، باطل است؛ چون ماهيت بنا به تعريف، حكايتكننده ثبات است، حال آنكه در اين رويكرد، در چنين ثباتي شك و ترديد صورت گرفته است و اگر واژگاني نظير ماهيت، گوهر و ذات به كار ميرود، از باب تسامح است. (فهيميفر، 1382: 31) با اين حال، بايد توجه داشت تقريباً همه كساني كه بر ابزارگرايي رسانه تأكيد داشتهاند، براي رسانه اقتضائاتي قايلند، ولي تفاوت آنان با ذاتگرايان در اين است كه ماهيت رسانه را ابزار دانستهاند. (حسيني، 1386: 136)
عقل ابزاريِ برآمده از مدرنيته، دين و رسانه را نيز دو ابزار نمادساز ميداند كه با توجه به ديدگاه انتقادي باربرو، دين و رسانه به دنبال رفع نياز انسان در قبال معنا هستند. به نظر ميرسد شكل افراطي اين ديدگاه سبب بيتوجهي به ويژگيهاي ذاتي رسانهها ميشود و ظواهر ديني به شكلي كاملاً ظاهري و ابتدايي در رسانهها انعكاس مييابد يا حداكثر رسانههاي سنتي در رسانههاي مدرن بازنمايي ميشوند. بدين ترتيب، همان چيزي پديد ميآيد كه به آن «دين رسانهاي شده» ميگويند و سبب رنجش مخاطبان رسانه از برنامه ديني ميشود و به نوعي دينگريزي ميانجامد.
1. Pat Robertson.
· دو ـ رويكرد كاركردگرا
به اثرگذاري نظريههاي جامعهشناختي به ويژه آراي دوركيم بر انديشههاي موسوم به تعاملگرايي در باب دين و رسانه نبايد بيتوجه بود. نگاه وي به دين، نگاهي كاركردگرا بود كه دين را با آثار اجتماعي آن توجيه ميكرد. در پارادايم كاركردگرا، نوعي تعامل بين رسانه و دين به وجود مي آيد كه بنا بر آن، رسانهها، فراهمآورنده مواد خام لازم براي ساخت آگاهانه يا ناآگاهانه معاني ديني در زمينههاي مختلف زندگي هستند. (هوور و لاندباي، 1382: 14) كاركردگرايان بين نمادها و ساختارها و نهادهاي اجتماعي پيوندي تنگاتنگ برقرار ميكنند. (گيويان، 1386)
البته كاركردگرايان در مطالعاتي كه برآمده از انديشههاي روشنگري و مدرنيته بود، از دين غافل بودند و رابطهاي بين دين و رسانه قايل نبودند. استوارت هوور (Hoover,1997) به گرايش جريان مسلط مطالعات رسانهاي و ارتباطات در مطالعه كاركردها و اثرگذاريهاي رسانهها اشاره ميكند و بيعلاقه بودن اين جريانهاي مطالعاتي به بررسي دين و نسبت آن با رسانهها و فرهنگ را برخاسته از مفروضهاي اين مطالعات درباره ساختار اجتماعي جوامعي ميداند كه رسانهها در آنها فعاليت ميكردند. در واقع، مروّجان، مجريان و پاسبانان سكولاريزاسيون، نهادهاي مسلط و عمده اقتصادي و سياسي دنياي مدرن، جزو حاميان اصلي مطالعات ساختارگرايان در مطالعات رسانهاي و ارتباطات بودند. در نتيجه، ديدگاه كاركردگرايان به رسانه، خواه در مقام نظريهپردازي و خواه به عنوان علمي كاربردي، جانبدارانه بوده است.
بخش بزرگي از تلاشهاي ديدگاه مسلط مطالعه ارتباطات و رسانه، درباره حفظ جوامع در راستاي اهداف و آرمانهاي روشنگري صرف شده است. دغدغههاي اصلي اين دسته از محققان اين است كه رسانهها چگونه ميتوانند به توسعه جوامع كمك كنند، چگونه ميتوانند به انسجام اجتماعي ياري برسانند و در تغيير نگرشها و رفتارهاي مخاطبان چه نقشي ميتوانند ايفا كنند. (گيويان، 1386)
نگاه كاركردگرايانه به موضوعهاي سهگانه دين، فرهنگ و رسانه و سنت عملي مطالعه رسانه در جوامع، سنتي را ايجاد كرده است كه در آن از اقتضائات فرهنگي جوامعي مانند جوامع اسلامي ياد نشده است. جايگاه دين يكي از اين اقتضائات است. اگر حذف دين و موضوعهاي ديني با ارجاع به غيبت دين در فضاي عمومي جوامع غربي، به هر دليل، موجه جلوه كرده باشد، همين حكم را بر جوامع اسلامي نميتوان روا دانست. (همان)
دكتر ناصر باهنر، رابطه دين و رسانه را با كاركردهاي رسانه تلويزيون در چهار دسته اطلاعرساني، آموزشي، سرگرمي و ارشادي جستوجو ميكند و با تحقيق در تلاشهاي كليسا در ساختن برنامههاي مذهبي تلويزيون، دو كاركرد براي اين رابطه برميشمرد:
يك ـ تلاش براي استفاده از ظرفيتهاي طبيعي رسانه براي درگير ساختن بخش بزرگتري از جامعه با مسائل مذهبي كه بهطور عمده، اجتماعي يا سازماني يا هم اجتماعي و هم سازماني هستند و كاركردهاي اصلي آنها اطلاعرساني، آموزش و ارشاد است.
دوم ـ فراهم ساختن شكلهايي از تجربههاي عبادي كه شامل مراسم رسمي عبادي كليساست كه يا در استوديو اجرا ميشود يا به طور مستقيم از كليسا گزارش ميشود. (باهنر، 1387: 180و181)
هرچند در اين ديدگاه، نوعي غفلت از دين وجود دارد، با توجه به نظر استوارت هوور، ديدگاه كاركردگرايي به دنبال وجوه مشترك كاركردهاي دين و رسانه به عنوان دو ابزار براي رفع نيازهاي انسان است. يادآوري ميشود كه دين در اين ديدگاه در حد كاركردهاي آن پايين آمده، درحاليكه دين جداي از كاركردهاي فردي و اجتماعي، خود حاوي معنا و معارف والايي است و انسان در عمل به دستورهاي ديني و توجه به پيام دين، به حقيقت و معناي آن ميرسد و معارف والاي آن را درك ميكند. هرچند توجه به كاركردهاي رسانه ميتواند گامي براي برنامهسازي و انتخاب پيام مناسب دين در رسانه باشد، نبايد توجه به كليت دين را از نظر دور داشت كه موجب نوعي سكولاريزاسيون در برنامهسازيهاي رسانهاي خواهد شد.
·
· سه ـ رويكرد فرهنگگرا
عالمان علوم انساني بهويژه مردمشناسان نظريهپردازي كه براي درنورديدن و عبور از چارچوبهاي ساختي ـ كاركردي تلاش كردهاند، فرهنگگرا، نمادگرا يا فرهنگگرا ـ نمادگرا خوانده شدهاند. فرهنگگراها تمايل دارند كه پيوند ميان نماد و ساختار اجتماعي را غيرمستقيم ببينند و در عوض، بر سرشت مستقل نظامهاي نمادي و فرهنگ و نيز همانندي آنها با زبان تأكيد كنند. (گيويان، 1386)
هيچ يك از ديدگاههاي ابزارگرا و كاركردگرا، چندان رسا نيستند و در واقع، عنصر واسطي بين رسانه، دين و مخاطب وجود دارد كه مي توان آن را به عنوان فرهنگ معرفي كرد و البته بخش بزرگي از آن را فرهنگ عامه تشكيل مي دهد. بنابراين ديدگاه، مي توان گفت رابطه چندگانه اي بين دين، رسانه، مخاطب و فرهنگ وجود دارد و مخاطب از چارچوب و شبكه فرهنگ ميتواند دين و رسانه را بفهمد. در اين ديدگاه، فرهنگ، نظامي از الگوهاي معنادار است كه در هيئت نمادها تجلي كرده و به شكل تاريخي منتقل شدهاند. فرهنگ، نظامي فراهم آمده از قالبهاي نمادين است كه انسانها از طريق آنها، دانش و نگرش خود را درباره هستي به دست ميآورند، آن را به ديگران منتقل ميسازند و به كمك آنها با هم ارتباط برقرار ميكنند. (Geertz, 1973: 89) بنابراين، نقطه اشتراك دين، فرهنگ و رسانه، معنا و نماد است.
در بين پژوهشگران معاصر، شايد بتوان فعاليتهاي استوارت هوور و همكاران وي را تلاشي در جهت تعاملگرايي دين و رسانه دانست. وي با اشاره به نقش رسانهها در فرآيند آفرينش نمادها و نيز تفسير و كاربرد اين نمادها، بر تعامل رسانه و دين تأكيد ميكند. (هوور و لاندباي، 1382: 14) البته وي براي دين توصيفي ارائه ميدهد كه بتواند در تعامل با رسانه به اهداف مورد نظر نزديك شود. وي دين را پديدهاي نهادي و بوروكراتيك نميداند و آن را تا حدّ امري شخصي و فردي صرف نيز تنزل نميدهد. وي تأكيد ميكند كه دين، به رويدادهايي كه در قلمروي مقدس رخ ميدهد، محدود نيست، بلكه بخشي از فرهنگ است. ازاينرو، دين و فرهنگ جداييناپذيرند. به عبارت ديگر، از نظر او، نقش دين، معنابخشي به كل زندگي بشر است و از همين نظر بايد بدان توجه شود. سرانجام نيز به تعريف انسانشناختي از دين دست ميزند و ميگويد: «دين، مجموعهاي از نمادهاي نظامهاي اعتقادي است كه از لحاظ فرهنگي، معنادار هستند و نيز محل تلفيق اين نمادها با يكديگر است». (هوور و كلارك، 1382: 29)
دين به عنوان جهاني نمادين يا عوالم معارف و ارزشهاي غايي و رسانهها به عنوان واسطه ارتباطات، به سهم خود، به وجود آورنده ابعاد ريشهاي و بنيادين فرهنگ به شمار ميروند. (هوور و لاندباي، 1382: 14) رويكرد فرهنگگرا اين امكان را فراهم ميآورد كه با محور قرار دادن «معنا»؛ يعني هسته بنيادين موضوعهاي سهگانه دين، فرهنگ و رسانه و «آيين»؛ يعني يكي از راههاي اصلي انتقال معنا، اين سه موضوع در كنار هم مطالعه شوند. معنا نه تنها امري ذهني نيست، بلكه در سرشت بازنماييهاي اجتماعي حك شده است. اين بازنماييها هستند كه از راه معنابخشي به كل هستي و معرفي الگوهاي خاصي براي تعامل، زندگي اجتماعي را شكل ميبخشند. از خلال آيينهاي اجتماعي، دو حوزه اخلاقيات و جهانبيني با يكديگر تلفيق ميشوند و «جهان، چنانكه زيسته ميشود و جهان، چنانكه تصور ميشود، در هم تنيده ميشوند.» (Geertz, 1973: 89) در حقيقت، رسانه ميتواند در بازنمايي جهانبيني الهي و ديني نقش بسزايي داشته باشد و در نمادسازيهاي فرهنگي و شكلگيري رسانه ديني، ارتباطي تنگاتنگ ميان دين و رسانه برقرار شود.
رسانهها ظرفيتها و توانمنديهاي متفاوتي دارند كه دين در بهرهبرداري از نمادسازيهاي هر كدام از رسانهها ميتواند با مخاطبان ارتباط برقرار كند و مخاطبان ميتوانند از واسطههاي رسانهاي براي بهرهبرداري از محتواي ديني كمك بگيرند. بايد به اين قابليتها توجه دوبارهاي داشت تا بتوان مراتب مختلفي از پيام دين را انتقال داد. براي مثال، هيچگاه تلويزيون و سينما كه خاصيت بصري بودن در آنها پررنگ است، نميتوانند مفاهيم عميق عرفاني را انتقال دهند؛ زيرا ذهني بودن اين مفاهيم، جزو جداييناپذير آن است. بنابراين، بايد از هر رسانهاي به اندازه توان آن انتظار انتقال پيام ديني داشت و همه چيز را به يك قالب رسانهاي معطوف ندانست.
·
ج) دين رسانهاي
ژرفنگريها در رابطه دين و رسانه سبب دو نوع برداشت شده است: دين رسانهاي و رسانه ديني؛ تفاوت دين رسانهاي و رسانه ديني به نوع نگاه ما در سطح ورود دين به حوزه رسانه برميگردد.
دين رسانهاي را از دو منظر ذاتگرايي و ابزارگرايي ميتوان بررسي كرد. برخي مطالعات در مورد رابطه دين و رسانه در اين عقيده ريشه دارد كه گويا وسايل ارتباطي مدرن با قرار دادن خود در درون دين، در حال دگرگون كردن ماهيت آن هستند. اين ديدگاه كه از ذاتگرايي درباره دين و رسانه ريشه ميگيرد، به دين رسانهايشده اشاره ميكند. در اين ديدگاه، رسانه، ديگر تنها مجرايي نيست كه چيزي از طريق آن ظهور كند، بلكه خود نيز مي تواند در محتوا تغييراتي به وجود آورد و در واقع، رسانه مبتني بر فرهنگي است كه در جامعه وجود دارد و به وسيله آن فرهنگ، دين را به گونهاي كه مي فهمد، نشان مي دهد. با فرآيند رسانهاي شدن دين، تغييرات گستردهاي در نمود خارجي دين، رخ ميدهد و رسانهها از جنبههاي گوناگون بر دين اثر ميگذارند. بيشترين تأثير رسانهها به معنا و تصور جديد از آموزههاي ديني مربوط است. معنايي كه رسانه به ويژه راديو و تلويزيون به بازتوليد آن ميپردازد، ممكن است متفاوت و در مواردي حتي با آموزههاي اصيل ديني متعارض باشد. به همين دليل، ديدگاه ذاتگرايي، رابطه دين و رسانه را نفي ميكند.
همچنين از منظر ابزارگرايي، «دين رسانهاي همان مضامين و آموزههاي انحصاري ديني است كه از رسانه فقط به منزله ابزار انتقال اين معاني بهره ميگيرد.» (حسيني، 1386: 147) بنابراين، اِشكال نظريه پستمن به دين رسانهاي را ميتوان وارد دانست؛ چراكه دين رسانهاي همان رسانهاي كردن مناسك ظاهري و عبادي دين است كه در روشهاي سنتي و در مكانهاي خاص همچون مساجد يا مناسبتها و ايام ويژه مانند حج يا از اين طريق متون خاص چون قرآن و ادعيه انجام ميشود و امروزه رسانههاي نوين ـ به ويژه راديو و تلويزيون ـ قصد دارند فقط به انعكاس آداب ديني بپردازند.
به نظر ميرسد آنچه در دين رسانهاي اتفاق ميافتد، همان آييني كردن رسانه است. به اعتقاد بل (1992)، آييني كردن، روشي است كه در آن، برخي فعاليتهاي خاص اجتماعي از ديگر فعاليتها تمايز مييابد. به طور كلي، آييني كردن، وسيلهاي است براي تمييز و تفكيك فعاليتهاي مختلف از يكديگر و ايجاد تمايز كيفي ميان «مقدس» و «نامقدس.» (هوور و كلارك، 1382: 41) به عبارت ديگر، آييني كردن رسانه، بازنمايي آداب و مناسك و احكام دين از راه رسانه است كه برآمده از رويكرد ابزارگراست.
دين رسانهاي فقط دنبالكننده مسائل ديني است و اين مسائل از جهتگيريهاي عامهپسند مثل سرگرمي و برنامههاي اوقات فراغت يا برنامههاي سياسي جداست. اين نوع نگاه از آنجا ناشي ميشود كه اين پژوهشگران، دين را همرديف با ديگر پديدهها چون ورزش، شادي، سياست و آموزش و، يكي از مؤلفههاي زندگي بشر و همعرض آن پديدهها و نهادها ميبينند، درحاليكه اگر دين را سبك زندگي بشر بدانيم، ميتواند تمام جهتگيريها و جنبههاي فردي و اجتماعي زندگي بشر را مشخص كند.
گفتني است دين رسانهاي با دين غير رسانهاي و موجود در عالم واقع يا ديني كه انسانها در مساجد و معابد يا در عبادات فردي و جمعي خود بدان ميپردازند، متفاوت است. «ديني كه در رسانه به صورت مجموعه اعتقادات و مناسك مبتني بر آن براي مخاطب معرفي ميشود، از ويژگيهاي رسانه تأثير ميپذيرد و با آموزشها و مناسك ديني كه فرد با حضور فيزيكي در مجامع ديني دريافت ميكند، متفاوت ميشود. براي نمونه، يكي از تفاوتها اين است كه در حالت دوم، فرد ممكن است تمركز حواس خود را به دليل حضور در فضاي متفاوتي چون خانه يا محل كار از دست بدهد. بنابراين، ديني را كه از طريق رسانه منتقل ميشود، دين رسانهاي ميناميم كه ميتواند نشانههاي دين را به طور گسترده توزيع كند». (راودراد، 1386: 206)
با فرآيند بازتوليد رسانهاي آموزههاي ديني، شاهد خلق مفاهيمي هستيم كه تاكنون صدا يا تصوير زيادي از آن وجود نداشته است. براي نمونه، تصوير يا صدايي كه از شيطان در رسانه ارائه ميشود، تاكنون توليد نشده بود. اين انگاره از شيطان بايد با چهره شيطان در منابع ديني سنجيده شود. ممكن است در ابتداي امر حتي مخاطبان عادي اين نسبتسنجي را انجام دهند، ولي به مرور زمان، اين بازنمود به عنوان چهره اصلي و مطابق با واقع تلقي خواهد شد. به ويژه آنكه رسانه داراي چنين حجيتي نيز هست. بنابراين، بايد به مرور زمان، شاهد پيدايش حلال و حرامها و مستحب و مكروههاي رسانهاي و سرانجام، نظارهگر فرهنگي جديد و ديني متفاوت از دين اصيل باشيم. در حقيقت، در اينجا يك دين مجازي پديد ميآيد كه بايد به دقت بررسي شود. به يقين، اين نوع سكولاريسم ديني، پيچيدهتر و اثرگذارتر از ديگر گونههاي آن است. با توجه به اينكه احاطه بر آن نيز بسيار دشوار است، رسانهاي شدن دين، فرآيندي پيچيده، تدريجي، غير اختياري، پيشبينيناپذير و غيرقابل اندازهگيري است.
د) رسانه ديني
معناسازي ملازم با رويّه و رفتار رسانهها داراي ابعادي جوهري، هستيشناختي و اصيل است. البته برخلاف ادعاي سطحي و بيمايه برخي افراد، رسانهها به وجود آورنده دين نيستند. به نظر هوور، بحث و مناقشه درباره ذاتگرايي، امري خارج از موضوع است. با اين حال، وي معتقد است كه دين، برخي از جنبههاي اجتماعي و فرهنگي نوين رسانهها؛ نمادها، تمثيلها، ارزشها و كاركردهاي رسانه را آكنده از مضامين ديني ميكند. (هوور و لاندباي، 1382: 16)
بنابراين، فهم ارتباط دين و رسانه در چارچوب وسيعتر فرهنگ و رسانه، ضروري است و حوزه تحقيقات فرهنگي، ابزار لازم براي سامان بخشيدن به موقعيت دريافت پيام را كه حوزه تعامل بين دين و رسانه است، فراهم ميكند. بنابراين، تحقيقات فرهنگي را به مثابه ابزار فهم دين ارزيابي خواهيم كرد. (هوور و كلارك، 1382: 35)
دين، مبناي توليد و برداشت از گفتمانهاي رسانه است، درحاليكه تصاوير، روايات و نمادهاي رسانه، منبع و مبناي شكلگيري ساختار هويت ديني فردي و جمعي است. حقيقت آن است كه اهميت رسانه ديني بايد نه موجب نگراني شود و نه موجب غفلت از آن، بلكه بايد سبب شود درباره روشهايي كه نقش ديني رسانه را در زندگي مردم بازتاب ميدهند، اطلاعات بيشتري به دست آوريم. (همان: 47) بنابراين، وقتي با موضعي فرهنگي به رابطه دين و رسانه نگاه كنيم و تمام رسانه را ديني بدانيم، به رسانه ديني دست مييابيم.
بايد توجه داشت كه «رسانه ديني با بهرهگيري از رسانهها، در جهت تحقق اهداف و غايتها و آرمانهاي ديني است، نه لزوماً آموزهها و باورهاي انحصاري ديني.» (حسيني، 1386: 147) در مصداق رسانه ديني، بسياري از صاحبنظران، راديو و تلويزيون ايران را رسانههاي ديني دانستهاند، (راودراد، 1386: 209) ولي به نظر ميرسد تا رسيدن به رسانه ديني راه زيادي باقي مانده است. گرچه رسيدن به اين آرمان، سخت و طاقتفرسا مينمايد، امري ممكن است؛ چراكه دستكم بخشها و ژانرهايي از برنامههاي صدا و سيماي جمهوري اسلامي نشان داده است كه ميتوان به چنين هدفي دست يافت.
اهداف، سياستها و روششناسي رسانه اسلامي در پرتو نگرشهاي اسلامي آن به جهان، زندگي و انسان، توجيهپذير است. همچنين انديشه اسلامي، تعيينكننده كاركردهاي عمومي و اختصاصي رسانه، سبكها، ابزارها و شيوههاي نمايش برنامهها و اخلاق و ضوابط حاكم بر آن است. نگرش اصيل، رسانه اسلامي را نظامي جامع و كلي در نظر ميگيرد و از اين منظر، اهداف و انگيزههاي آن را تعيين ميكند. پس شبكه تلويزيوني اسلامي، شبكه اختصاصي مذهبيِ صرف نيست، هرچند برنامههاي مذهبي پخش كند. حتي يك شبكه وعظ و خطابه صرف نيز نيست. شبكه اسلامي، شبكهاي است كه كاملاً بر مبناي آموزههاي مذهبي و موازين اخلاقي شكل گرفته است. نمايش برنامههاي قوي و باكيفيت كه تأمينكننده نيازهاي معنوي، فرهنگي و اجتماعي مخاطبان باشد، از اهداف اصلي شبكه اسلامي به شمار ميرود. (رضايي بايندر، 1382: 190)
رسانه ديني افزون بر رعايت هنجارهاي حاكم بر جامعه اسلامي و عمل به كاركردهاي تعريف شده براي تمامي رسانهها، خود را در مقابل خداوند مسئول ميداند و برآوردن نيازهاي زندگي دينداران را وظيفه خود ميخواند. رسانهاي كه در بستر فرهنگ ديني و با اهداف ديني فعاليت ميكند، هرچند پيام و محتواي دين را ارائه ندهد، رسانهاي ديني است كه ايراد ذاتگرايان در مورد تغيير ماهيت دين، به آن وارد نميشود. براي مثال، يك مجله دكوراسيون منزل و محل كار، نه تنها حدود فقهي و نبايدهاي احكام دين را در نظر ميگيرد، بلكه به آموزههاي ديني همچون اشاعه ندادن روحيه تجملگرايي و مصرفزدگي در جامعه نيز توجه ميكند. از اين نظر، دستاندركاران اين مجله، موضع خود را در قبال دين مشخص كردهاند؛ يعني به آموزههاي دين توجه ميكنند. پس ميتوانيم ادعا كنيم به جز احكام ديني، همين تعيين موضع سبب ميشود يك رسانه را ديني بدانيم و رسانه ديگر را غير ديني.
برخي صاحبنظران در مورد كسب سرمايه رسانه ديني معتقدند كه «رسانه ديني بر مبناي اقتصاد بازار آزاد يا رسانه تجاري عمل نميكند. در فرهنگ ديني همانگونه كه كار تجاري در مسجد معنا ندارد، رسانه را هم نميتوان به حوزه رقابتهاي تجاري وارد كرد.» (آشنا، 1386) البته توجه جهان امروز به برنامههاي ديني و رسانههاي ديني سبب اقتصادي شدن اين برنامهها نيز شده است؛ زيرا پيام دين دقيقاً نياز واقعي همه انسانهاست. براي مثال، توجه جهان به سريال يوسف پيامبر و درآمد ميلياردي رسانه ملي از اين اثر ثابت ميكند كه برنامه و رسانه ديني ميتواند منافع اقتصادي داشته باشد. البته هدفگذاريها و سياستگذاريهاي اقتصادي رسانه ديني در پرتو توجه به دين شكل ميگيرد و با اقتضائات صنعت فرهنگ1 (آدورنو و هوركهايمر، 1380) ميانهاي ندارد.
1. مفهومي که آدورنو وضع کرده است و به سودآوري اقتصادي توليد کالاي فرهنگي با توجه به لذتهاي پست انساني اشاره دارد.
نتيجهگيري
اگر ارتباطات را راهي براي دستيابي به حقيقت قدسي دين بدانيم كه در آن ارتباطات درونفردي، ميانفردي، گروهي و جمعي تعريف ميشود، بديهي است وسايل ارتباط جمعي هم در راستاي همين ارتباط معنوي ميان خدا و انسان قرار ميگيرند كه قصد اصلي ارتباطگران، واقعنمايي دين در انسان است.
از منظر ذاتگرايان، رابطه دين و رسانه، به قلب ماهيت دين در رسانه منجر ميشود. از منظر ابزارگرايان، دين ميتواند از رسانه فقط به عنوان ابزاري براي انتقال مفاهيم و پيامهاي خود به شكل آييني بهره برد. از منظر كاركردگرايان هرچند از دين غفلت شده است، توجه به وجوه مشترك كاركردهاي دين و رسانه ميتواند گامي در برقراري ارتباط ميان آنها باشد و سرانجام از منظر فرهنگگرايان، دين و رسانه به نمادسازي در بستر فرهنگ ميپردازد و رسانه، معناي دين را با توجه به نمادهاي فرهنگي بازنمايي ميكند.
بنابراين، از هر دو منظر كاركردگرا و فرهنگگرا، با تعريف معاني، اهداف و كاركردهاي ديني براي رسانه ميتوان رسانه را در جهت تبليغ دين و تعميق دينداري متدينان هدايت كرد. البته نبايد از ياد برد كه اين امر خطير، پيچيدگيهاي زيادي دارد كه توليدكنندگان پيام در رسانه ديني بايد به آن توجه داشته باشند تا در گرداب سكولاريزاسيون دين گرفتار نشوند. تفاوت اصلي رسانه ديني با ديگر رسانهها، اين است كه رسانه ديني نه تنها به احكام دين التزام دارد، بلكه در اساس، با هدفگذاري و هنجارهاي ديني حاكم بر رسانه تعريف ميشود.
رسانهها اعم از شفاهي، چاپي و الكترونيك به دليل ويژگيهاي منحصر به خود به توليد نمادها و محتواي متفاوتي ميپردازند. پس دين بايد از همه ظرفيتها بهره ببرد و هيچگاه نميتوان همه معارف دين را با يك رسانه پيوند زد. در اينجا به يك نظام ارتباطات رسانهاي متعامل و پويا از همه رسانههاي سنتي و جديد در پيوند با دين نياز داريم تا بتوان در بستر رسانههاي موجود از حداكثر نمادهاي ديني بهره برد.
رسانههاي ديني مانند راديو معارف، نشريههاي مختلف مذهبي و غيره در ايران وجود دارد كه به موفقيتهاي ارزندهاي دست يافتهاند. دراينميان، شبكههاي تلويزيوني رسانه ملي به دلايل مختلف با شبكه مطلوب در حوزه رسانههاي تصويري فاصله زيادي دارند. به طور كلي، ميتوان گفت راديو و تلويزيون جمهوري اسلامي ايران به دليل التزام به اصول شرعي و هدفگذاريهاي مبتني بر عقايد ديني، پاكترين، دينيترين و سالمترين رسانههاي عمومي جهان است. ادعاي اين مقاله آن است كه تمام رسانههاي يك جامعه را ميتوان ديني دانست، ولي نه از نظر انتشار مستقيم پيام دين، بلكه در توجه به احكام فقهي و آموزههاي كلي دين، تا بدين وسيله پيام رسانه با نياز واقعي انسان گره بخورد.
با توجه به آنچه گفته شد، ويژگيهاي رسانه ديني را برميشماريم:
1. هنجارها و ارزشهاي ديني بر فرآيند توليد پيام و ديگر شئون مديريت رسانه حاكم هستند.
2. نيروي انساني در سازمان رسانه، معتقد به معارف ديني هستند و بر مبناي اصول و احكام ديني عمل ميكنند.
3. رسانه ديني بر اساس اهداف دين در زندگي انسان تعريف ميشود. بنابراين، مروّج سبك زندگي ديني است.
4. مبناي كاركرد رسانه ديني بر زندگي ديني استوار است. به عبارت ديگر، از همه كاركردهاي رسانهاي در جهت تحكيم نقش و نهادينهسازي دين در زندگي مخاطبان بهرهبرداري ميشود.
5. مسئولان رسانه ديني، خود را در مقابل خدا، مسئول و وظيفه خود را پاسخگويي به نيازهاي واقعي مردم ميدانند. دراينميان، جذب مخاطب عام، اصليترين وظيفه نيست، بلكه يكي از شروط موفقيت رسانه به شمار ميرود.
6. با توجه به پيچيدگيهاي فرآيند توليد پيام ديني در رسانه، توليدكنندگان پيام در رسانه ديني بايد از غيرواقعنمايي آموزههاي دين كه موجب عوامگرايي ديني ميشود، جلوگيري كنند.
7. اقتصاد رسانه ديني نبايد بر محور هوا و هوس انسانها تنظيم شود، بلكه بايد بر اساس توجه به سبك زندگي ديني و نيازهاي واقعي انسان شكل بگيرد كه دين اسلام به آنها بسيار توجه كرده است.
كتاب
باهنر، ناصر، رسانهها و دين، از رسانههاي سنتي اسلامي تا تلويزيون، تهران، مركز تحقيقات صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران، 1387.
پستمن، نيل، تكنوپولي: تسليم فرهنگ به تكنولوژي، ترجمه: صادق طباطبايي، تهران، اطلاعات، 1381.
جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، قم، مؤسسه فرهنگي رجاء، 1372.
طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن ، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1417 هـ .ق.
محمدي، مجيد، دين و ارتباطات، تهران، كوير، 1382.
مقاله
آدورنو، تئودور و ماكس هوركهايمر، «صنعت فرهنگسازي، روشنگري به مثابه فريب تودهاي»، ترجمه: مراد فرهادپور، ارغنون، شماره ۱۸، پاييز ۱۳۸۰.
آشنا، حسامالدين، «دين، رسانه و جامعه»، روزنامه جام جم، شماره 2116، 1386.
ام هوور، استوارت و لين اسكافيلد كلارك، «فصل مشترك رسانه، فرهنگ و دين، يك مقاله كتابشناختي»، استوارت ام هوور و نات لاندباي، بازانديشي رسانه، دين و فرهنگ، تهران، سروش، 1382.
ام هوور، استوارت و نات لاندباي، «طرح موضوع»، در: استوارت ام هوور و نات لاندباي، بازانديشي رسانه، دين و فرهنگ، تهران، سروش، 1382.
ايزدي، پيروز، «بررسي مطالعات و پژوهشهاي رسانهها و دين»، تهران، فصلنامه رسانه، شماره 69، تابستان 1386.
باربرو، جيزس مارتين، «رسانههاي گروهي به مثابه جايگاه مقدسسازي دوباره فرهنگهاي معاصر»، در: استوارت ام هوور و نات لاندباي، بازانديشي رسانه، دين و فرهنگ، تهران، سروش، 1382.
باهنر، ناصر و علياصغر تركاشوند، «نظريههاي هنجاري رسانهها از ديدگاه رهبران انقلاب اسلامي: از 1357 تا سيامين سال انقلاب»، فصلنامه علمي ـ پژوهشي پژوهشهاي ارتباطي، سال شانزدهم، شماره 2، پياپي 58، تابستان 1388.
حسيني، حسن، «دين و رسانه؛ رسانه ديني يا دين رسانهاي مطالعات نظري»، در: محمدرضا جوادي يگانه و حميد عبداللهيان، دين و رسانه، تهران، دفتر پژوهشهاي راديو، 1386.
راودراد، اعظم، «تعامل دين و رسانه»، در: محمدرضا جوادي يگانه و حميد عبداللهيان، دين و رسانه، تهران، دفتر پژوهشهاي راديو، 1386.
رضايي بايندر، محمدرضا، «شبكههاي ماهوارهاي اسلامي؛ ضرورت، اهداف و كاركردها»، پژوهش و سنجش، شماره 36، 1382.
سعيدآبادي، محمدرضا، «جهانشمولي دين و جهانيشدن رسانههاي الكترونيك همگرايي يا واگرايي»، در:محمدرضا جوادي يگانه و حميد عبداللهيان، دين و رسانه، تهران، دفتر پژوهشهاي راديو، 1386.
فهيميفر، علياصغر، «ديالكتيك شكل و محتواي مذهبي در تلويزيون»، پژوهش و سنجش، سال دهم، 1382.
كريستيانز، كليفورد جي، «فن آوري و نظريه سه وجهي رسانه»، در: استوارت ام هوور و نات لاندباي، بازانديشي رسانه، دين و فرهنگ، تهران، سروش، 1382.
گيويان، عبدالله، «دين، فرهنگ و رسانه»، تهران، فصلنامه رسانه، شماره 69، تابستان1386.
لاموره، ادوارد لي، «نظريه تأثيرات رسانه»، ترجمه: راضيه سادات ميرخندان، در: دانيل استوت، برگزيده دانشنامه دين، ارتباطات و رسانه، قم، دفتر عقل، 1388.
هايدگر، مارتين، «خطابه يادبود»، ترجمه: محمدرضا جوزي، نشريه معارف، دوره سوم، شماره 20، 1365.
كتاب
Bluem, A. William, Religious Television Programs, New Youk, Hastings House, 1969.
Geertz, C. The Interpretation of Cultures: Selected Essays, New York, Basic Books, 1973.
Heidegger, Martin, Discourse on Thinking, New York, Harper and Row, 1966.
______________ , The Question Concerning Technology and Other Essays, Translated by William Lovitt, New York, Harper and Row, 1977.
Laughey, Dan, Key Themes in Media Theory, New York, Open University Press, 2007.
Postman, Neil, Amusing Ourselves to Death: Public Discourse in the Age of Show Business, Penguin Book, 1995.
مقاله
Hood, W. F. “The Aristotelian versus the Heideggerian approach to the problem of technology”, In: C. Mitcham & R. Mackey (Eds.), Philosophy and technology: Readings in the philosophical problems of technology, New York, Free press, 1972, 347-363.
افزودن دیدگاه جدید