شیخ مرتضی انصاری، اسوه فضیلت
نام نشریه: مبلغان، شماره 116
تولد
مرتضی، بزرگترین فرزندِ شیخ محمد امین بود كه در روز عید غدیر سال 1214 هـ. ق در شمال غربی بقعة سبز قبای شهر دزفول، در خاندان با فضل و ادب به دنیا آمد. (1) شب قبل از تولدش، مادرش در خواب میبیند كه حضرت صادقعلیهالسلام، قرآنی مُذَهَّب به وی میدهد، كه خوابش را به «فرزند جلیل القدر» تعبیر مینمایند. مسلماً این رؤیایی صادقه بود كه باعث شد مادرش وی را هیچگاه بدون وضو شیر ندهد. (2)
پدرش كه از عالمان راستین و مبلغان دین مبین اسلام بود، در سال 1248 هـ. ق در اثر بیماری طاعون در خارج از شهر دزفول درگذشت و مادرش نیز كه دختر شیخ یعقوب و از زنان پرهیزگار روزگار خود بود در سال 1279 هـ. ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ را با غم و اندوهی فراوان، تنها گذاشت. (3)
نسب شیخ
در انتساب شیخ و خاندانش به جابربنعبدالله انصاری، صحابی معروف پیامبرصلیاللهعلیهوآله هیچگونه شك و تردیدی نیست؛ زیرا گذشته از شجره نامههایی كه در دسترس بعضی از افراد این خاندان میباشد، شیخ اسدالله انصاری معروف به امین الواعظین تهرانی نیز در كتابش به نام «حدائق الادب» به نقل از كتاب «مشیخةالجابریة»، پدران شیخ انصاری را تا جابربن عبدالله انصاری نوشته است. (4)
تحصیلات
از همان کودکی، آثار بزرگی،نبوغ و هوش سرشارش، هویدا بود.
شیخ پس از فراگیری قرآن، گذراندن دوران مكتب و دروس سطح در نزد عمویش شیخ حسن انصاری، در سال 1232 هـ. ق در سن هجده سالگی به همراه پدربزرگوارش به طرف عتبات عالیات حركت نمود. ایشان بنا به سفارش شیخ حسین انصاری در كربلا با سید محمد مجاهد، فرزند سید علی (صاحب ریاض) آشنا شد و به مدت چهار سال در محضر ایشان و شریف العلمای مازندرانی شاگردی كرد و به درس و بحث پرداخت و در هنگام هجوم داود پاشا به كربلا، به همراه علما به كاظمین مهاجرت نموده و پس از چند روزی به دزفول بازگشت. (5)
شیخ در حدود یك سال و یا بیشتر در دزفول ماند و برای بار دوم به كربلا بازگشت و یك سال و اندی از محضر شریف العلماء استفاده كرد و پس از آن به نجف رفته؛ در درس شیخ موسی كاشف الغطاء حاضر شد و بعد به دزفول بازگشت. (6)
شیخ در سال 1240 هـ. ق به قصد زیارت حرم امام رضاعلیهالسلام از دزفول خارج شد. وقتی وی به همراه برادرش شیخ منصور به بروجرد رسید، بنا به درخواست شیخ اسدالله مشهور به حجت الاسلام بروجردی به مدت یك ماه در آنجا ماند و پس از آن به اصفهان رفته، در درس حاج سید محمد باقر شفتی رشتی معروف به حجت الاسلام رشتی كه ریاست دینی اصفهان را بر عهده داشتند، شركت كرد. از این شركت در كلاس خاطرههایی نیز وجود دارد كه به شرح زیر است: سید در هنگام درس اشكالی را بر شاگردان القاء كرد. شیخ مرتضی كه در پایین مجلس نشسته بود، پاسخ اشكال را به یكی از شاگردان گفت و از درس خارج شد. هنگامی كه شاگرد پاسخ اشكال را داد، سید گفت: «این جواب را یا حضرت حجت بن الحسنعلیهالسلام به تو تلقین كرده است یا شیخ مرتضی نجفی. هنگامی كه آن شاگرد ماجرا را گفت: سید به جستجوی شیخ پرداخت. وقتی كه مكان اقامت ایشان را یافت، عزم دیدار نمود كه شیخ گفت: «به زحمت ایشان راضی نیستم» و به همراهی برادرش به سوی خانه سید روانه شد كه در میانة راه با سید دیدار كرد و سید ایشان را به منزل برد. شیخ نیز كه اصرارهای فراوان سید را در ماندن و اقامت در اصفهان دید، به بهانة دیدار مادر از اصفهان به سوی دزفول حركت كرد. (7)
از دیگر سفرهای ایشان سفر به كاشان بود كه بواسطة عظمت و بزرگی ملا احمد نراقیرحمهالله، چهار سال در درسهای وی شركت كرد و پس از آن، وقتی خواست به سوی مشهد حركت كند، ملا اجازة [اجتهاد] مبسوطی برای وی صادر نمود و در آن، شیخ را به بهترین عبارتها ستود.
شیخ و برادرش پس از كاشان، چند ماهی را در مشهد مقدس، ماندند و پس از آن به سوی تهران حركت نمودند، مدتی را در مدرسه «مادر شاه» ساكن شدند. (8) شیخ و برادرش پس از 6 سال مسافرت دوباره به دزفول بازگشتند و با استقبال اهالی شهر روبرو شدند. (9)
شیخ پس از 4 سالی كه در دزفول ساكن بود، دوباره به سوی نجف اشرف حركت كرد؛ در حالی كه دو تن از مردان بزرگ علمی شیعه در آن روزگار؛ یعنی شیخ علی، فرزند شیخ جعفر كاشف الغطا و شیخ محمد حسن (صاحب جواهر) در رأس حوزه بودند.
اساتید وی به شرح زیر هستند:
1. شیخ حسین انصاری دزفولی؛
2. شریف العلماء؛ ملا محمد یا محمد شریف مازندرانی؛
3 و 4ـ شیخ موسی و شیخ علی كاشف الغطاء؛
5. سید محمد مجاهد، فرزند سید علی صاحب ریاض؛
6. حاج ملا احمد نراقی.
شاگردان شیخ
شاید بتوان گفت بیشتر مجتهدان و عالمان معروف شیعه در میانة قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم، شخصیتهایی هستند كه از مكتب علمی شیخ انصاری برخاستهاند. به قولی در جلسه درس شیخ نزدیك به پانصد نفر حاضر میشدند و البته میرزا محمد همدانی، شاگرد شیخ، شمار شاگردان ایشان را تا سه هزار نفر یا بیشتر گزارش میكند. (10)
شاگردان درجه اول و ممتاز شیخ چهار نفرند كه عبارتند از:
1. میرزای شیرازی (میرزا محمد حسن شیرازی)؛
2. میرزای رشتی (حاج میرزا حبیب الله رشتی)؛
3. آقا حسن نجم آبادی تهرانی؛
4. آقا سید حسین كوه كمرهای.
برخی دیگر از شاگردان شیخ عبارتند از:
1. حاج شیخ جعفر شوشتری؛
2. سید جمال الدین اسدآبادی؛
3. آخوند محمد كاظم خراسانی. (11)
آثار علمی
علیرغم اینكه چشم شیخ ضعیف بود و همچنین به مسئولیتهای مرجعیت و ریاست علمی حوزه و تدریس اهتمام داشت، بیش از سی جلد كتاب، از آن بزرگوار به یادگار مانده است كه عبارتند از:
رسالههایی در ارث، تقیه، تیمم، خمس، زكات، صلاة، تقلید، رضاع، خلل، حاشیه بر استصحاب قوانین، مناسك حج، حاشیه بر نجاة العباد شیخ محمد حسن نجفی، حاشیه بر حاشیة بغیةالطالب، كتاب طهارت، كتاب رجال، رسالهای در قطع، ظن، اصالة البرائة، استصحاب، تعادل و تراجیح، (كه در این پنج رساله) به نام فرائد الاصول یا رسائل به چاپ رسیدند)، رسالهای در قاعده «لا ضرر و لا ضرار»، «قضاء عن المیت»، مسئله مشتق، مواسعه و مضایقه، «التسامح فی ادلة السنن»، رساله در قاعده «مَنْ مَلِكَ شَیئاً مَلِكَ الْاِقْرَارُ بِهِ»، مكاسب یا متاجر (كتاب درسی حوزه)، اصول فقه، رسالهای در رد كسانی كه اخبار را قطعیة الصدور میدانند، قرعه، حواشی متفرقه بر عوائد نراقی، رسالهای در ردّ حرام بودن متعه. (12)
مقام علمی شیخ
دربارة مقام علمی شیخ انصاری گفتهاند: سید حسین كوهكمرهای كه از عالمان روزگار شیخ بوده و مجلس درس نیز داشته است، روزی پیش از آمدن شاگردان، در محل درس حاضر شد و در گوشة مسجد، شیخ ژولیدهای را با چند نفر شاگرد در حال تدریس دید. سید حسین به درس او گوش داد و احساس كرد كه وی بسیار محققانه بحث میكند. روز دیگر، زودتر آمد و به درس شیخ گوش داد. وقتی تدریس او را دید، اعتقادش بیشتر شد و احساس كرد كه از خودش فاضلتر است و اگر شاگردانش به جای درس او، در درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیشتری خواهند برد، از اینرو، روز دیگر به شاگردانش گفت: این شیخ كه در آن گوشه با چند نفر شاگرد نشسته است، برای تدریس از من شایستهتر است و خود من نیز از او بهره میبرم، همه با هم به درس او میرویم.» از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس درس شیخ حاضر شدند. (13)
شیخ از نگاه دیگران
1. علامه نوری: خداوند بر جابر بن عبدالله انصاری تفضّل نمود و از صُلب او، مردی برون آورد كه ملت و دین را به علم و زهد و عبادت و كیاست یاری كرد و علمای گذشته به رتبه او نرسیدند و رجال علم بعد از او هم به آن رتبه و مقام نخواهند رسید. (14)
2. علامه كاشف الغطاء -استاد شیخ -: «به خدا سوگند! او مجتهد علی الاطلاق است» و در شأن وی به شیخ جعفر شوشتری میگوید: «هر چیزی در هنگام شنیدن بیش از دیدن جلوه میكند، به جز شیخ مرتضی كه دیدنش از شنیدن وصف او عظیمتر و والاتر است.» (15)
3. آیت الله العظمی آقا موسی زنجانی: «شیخ در حوزههای علمیه به عنوان فقیهی زاهد و عالمی وارسته و اصولی نوآور شناخته شده است تا آنجا كه در میان متأخران، لقب شیخ مطلق و مؤسس و خاتم الفقهاء و المجتهدین ویژه اوست و در شأن او گفتهاند: «هو تالِی العصمةِ علماً و عَمَلاً؛ او از نظر علم و عمل بعد از معصوم قرار دارد.» (16)
4. میرزا حبیب الله رشتی: «شیخ سه چیز ممتاز داشت: علم، سیاست، زهد. سیاست را به حاج میرزا محمد حسن شیرازی و علم را به من داد و زهد را با خود به قبر برد.» (17)
5. ملا احمد نراقی: «بهرهای كه من از این جوان بردم، بیش از بهرهای بود كه او از من برد. در سفرهای گوناگون بیش از پنجاه مجتهد مسلّم دیدم كه هیچ یك مانند شیخ مرتضی نبودند.» (18)
ویژگیهای نیكو
1. زهد ورزی
الف. زهد و عبادت شیخ آنچنان شایع و معروف بوده است كه عامه نیز در شأن وی سخنها گفتهاند؛ مثلاً سلطان عثمانی چون از والی عراق ـ كه از اهل سنت بود ـ احوال شیخ را پرسید: وی در پاسخ گفت: «والهو هو الفاروق الاعظم» به خدا سوگند! او فاروق اعظم است. (19)
ب. بالیوز، نمایندة سیاسی انگلستان در بغداد كه دو سال در پی شرفیابی به خدمت شیخ بود و موفق نشده بود، سرانجام در بیابان، وقتی كه شیخ برای زیارت حضرت سلمان میرفت، او را دید. او در توصیف شیخ مینویسد: «به خدا سوگند! وی یا عیسی بن مریم یا نایب خاص او است.» (20)
ج. همچنین در زهد شیخ نقل شده است كه روزی همسر شیخ انصاری از او خواست تا چادرشبی برای پوشانیدن رختخوابهای منزل خریداری كند. شیخ به دلیل تقوا و پارساییاش، بدین كار تن در نداد. همسر شیخ كه از نمایان بودن رختخوابها در گوشه اتاق ناراحت بود، پس از ناامید شدن از جلب موافقت شیخ، در خرید گوشت صرفهجویی كرد. وی به جای سه سیر گوشت، تا مدتی دو سیر و نیم میخرید و با مبلغ باقیمانده كه پس انداز میشد، توانست یك چادر شب بخرد.
وقتی شیخ، آن چادر را دید، چگونگی خرید آن را دانست، با ناراحتی گفت: «افسوس كه تا به حال، مقداری از وجوه بیتالمال بیجهت مصرف شده است. من گمان میكردم سه سیر گوشت، حداقلی است كه ما میتوانیم با آن زندگی كنیم و اكنون به نادرستی این پندار پی بردم. آنگاه دستور داد تا آن چادر شب را پس دهند و از آن روز به بعد، به جای سه سیر گوشت، دو سیر و نیم بخرند. (21)
2. عبادت
عبادتهای، شیخ از سن بلوغ تا آخر عمر، گذشته از واجبات، نافلهها، دعاها و تعقیبات در هر روز به قرار زیر بوده است:
الف. قرائت یك جزء كلام الله؛
ب. نماز حضرت جعفر طیار؛
ج. زیارت جامعه و عاشورا؛ (22)
3. احتیاط در مصرف وجوه شرعی
با وجود آن همه وجوه شرعی كه شیعیان برای شیخ میفرستادند، وی مانند یك فقیر زندگی را میگذراند. حتی اموالی را كه به عنوان هدیه به وی میدادند، میان طلاب و نیازمندان تقسیم میكرد. (23)
4. عزت نفس
شیخ منصور انصاریـ برادر شیخ ـ در زمان مرجعیت عامه وی، به قصد زیارت راهی مشهد مقدس شد. هنگام حركت، شیخ انصاری به او گفت: «در این سفر، خواه ناخواه میان تو و شاه و امیران دولت ایران ملاقاتی روی خواهد داد، عزت نفست را از دست مده و از آنها پولی قبول مكن و بدین وسیله خود را بندة آنان نساز! وگرنه اگر چیزی از ایشان پذیرفتی، دیگر پیش من نیا و در بازگشت از مشهد، در دزفول بمان» (24)
5. پرهیز از ریاست
آیت الله العظمی موسی زنجانی میفرماید: «با وجود اینكه بسیاری از خواص، شیخ را بر صاحب جواهر مقدم میدانستهاند؛ ولی هر چه سراغ شیخ میروند كه رساله بنویسد، او میگوید: صاحب جواهر هست و به خود اجازه نمیدهد كه در مقابل وی، موجودیتی برای خود قایل شود و رساله بدهد. این مطلب هم بر عقل و هم بر تقوای فوقالعاده ایشان دلالت دارد.» (25)
6. مبارزه با نفس
عالم بزرگوار آقا میرزا محمد تقی اردوبادی از مظفر الدین شاه قاجار و او نیز از عالمی نقل میكند: «وقتی در نجف اشرف، محضر شیخ انصاری حاضر میشدم، شبی در عالم رؤیا، شیطان را دیدم كه چند ریسمان در دست داشت، پرسیدم: اینها را برای چه به دست گرفتهای؟ گفت: اینها را به مردم میبندم و به سمت خود میكشم. در روز گذشته یكی از اینها را به گردن شیخ مرتضی انصاری انداختم و از اتاقش تا بیرون كوچه كشیدم؛ ولی در میان كوچه از قید رها شد و برگشت. وقتی بیدار شدم، خواب خود را نزد شیخ عرض كردم، شیخ فرمود: شیطان راست گفته است. او دیروز میخواست به لطایف الحیل مرا گول زند؛ زیرا چیزی در خانه لازم شده بود و من پولی نداشتم، با خود گفتم: یك قِران از سهم امام را كه نزد من بیمصرف مانده است، به عنوان قرض برمیدارم و سپس ادا میكنم، وقتی آن پول را برداشتم و به كوچه آمدم، پشیمان شدم و آن را به جای اوّلش برگرداندم.» (26)
7. ترس از روز جزا
روزی مادر شیخ با اعتراض به او گفت: «با این همه وجوهی كه شیعیان نزد شما میآورند، چرا برادرت منصور را كمتر رعایت میكنی و به او مخارج كافی نمیدهی؟» شیخ در این هنگام، بیدرنگ كلید اتاقی كه وجوه شرعی را در آن گذاشته بود، به او داد و گفت: «هر قدر صلاح میدانی به فرزندت بده؛ ولی در قیامت هم خودت جوابگو باش.»
آن زن صالحه چون خود را در مقابل كاری بزرگ دید، از این كار خودداری ورزید و گفت: «هیچ گاه برای رفاه چند روزه فرزندم، خود را در قیامت گرفتار نخواهم كرد.» (27)
8. احترام به سادات
داستانهای فراوانی از علاقة شیخ به خاندان پیامبرصلیاللهعلیهوآله و اهل بیتعلیهمالسلام نقل شده است كه ما به نقل دو مورد از آنها اكتفا میكنیم:
الف. شیخ چند روزی دیرتر از وقت همیشگی برای تدریس حاضر شد. وقتی سبب را پرسیدند، فرمود: «یكی از سادات به تحصیل علوم دینی مایل گشته؛ ولی كسی حاضر نشده است كه برای او مقدمات بگوید، به همین دلیل، من خودم درس او را به عهده گرفتهام.» (28)
ب. سیدعلی دزفولی از یكی از خویشاوندانش نقل كرده است: «در نجف اشرف به سبب فقری كه داشتم، خدمت شیخ رسیدم و او را از حالم آگاه ساختم. شیخ فرمود: در حال حاضر از وجوه شرعی چیزی نزد من نیست؛ ولی نزد فلانی برو و بگو دو سال نمازِ استیجاری به تو بدهد، پول آنها را برای خود بردار. نمازها را من میخوانم.» (29)
9. فروتنی
با توجه به بزرگی ایشان در دانش و تقوا، بارها پیش میآمد كه وقتی مسئلهای از وی میپرسیدند، اگر نمیدانست، چند بار «نمیدانم» را تكرار میكرد تا شاگردانش نیز از وی یاد بگیرند كه اگر چیزی را نمیدانند، از گفتن «نمیدانم» اكراه نداشته باشند. (30)
10. احترام به پدر و مادر
الف. شیخ عادت داشت كه در بازگشت از جلسة تدریس، نخست نزد مادرش میرفت و برای به دست آوردن دل او، با وی سخن میگفت. هم چنین از حكایتهای مردم پیشین و زندگی آنان میپرسید و مزاح میكرد تا مادر را بخنداند، سپس به اتاق عبادت و مطالعه میرفت. (31)
ب. مادر شیخ از زنان عابد بود، به گونهای كه نافلههای شب را تا هنگام مرگ ترك نكرد و شیخ، سحرها نخست مقدمات نماز شب مادر را فراهم مینمود، حتی آب وضویش را در صورت نیاز، گرم میكرد، سپس خود به نماز میایستاد. (32)
11. احترام به دیگران
وقتی یكی از درباریان سرشناس به خدمت شیخ رسید و زندگی زاهدانة ایشان را مشاهده نمود، با تجلیل از شیخ، از حاج ملا علی كنی انتقاد كرد كه: «او ثروتمند است و با شما خیلی فرق دارد.» شیخ انصاری خیلی ناراحت شد و فرمود: «باید از این حرفها استغفار كنی. میان من و او خیلی فاصله است. من سرو كارم با طلبههاست و اگر بخواهم در رفاه زندگی كنم، طلبهها به درس خواندن رغبتی نشان نمیدهند، باید سطح زندگی من با وضع آنها هماهنگ باشد؛ ولی حاج ملا علی كنی سروكارش با شما سلاطین و اشراف است. او باید آنگونه باشد و من باید اینگونه زندگی كنم.» (33)
12. شوخ طبعی
شیخ مردی باوقار بود و همیشه هیبت ایشان همه را تحت تأثیر قرار میداد، در عین حال لطایفی نیز از ایشان نقل شده است كه دو مورد از آنها نقل میشود:
الف. حاج شیخ مهدی نجفی ـكه از بزرگان عالمان اصفهان بود، و در مسجد امام، نماز جماعت داشت ـ میگوید: «شخصی كتابی نوشته و آن را خدمت شیخ آورده بود و میگفت: در نوشتن این كتاب زحمتها كشیده و رنجها بردهام و آن را به ضریحهای مقدس متبرك كردهام. حال آوردهام تا شما تقریظی بر آن بنویسید» شیخ پس از قدری سكوت، فرمود: «زیبنده بود آن را با آب فرات هم متبرك مینمودی.» (34)
ب. روزی در طراده (نوعی زورق) بودیم كه جناب استاد و برادرش (شیخ منصور) و جمعی از شاگردان استاد و ملا محمد خلیفه (شخصی ساده، پرخور و تنبل) نیز حضور داشتند. اول ظهر، آقا شیخ منصور به شیخ عرض كرد: وقت ناهار رسیده است. شیخ فرمود: زود است. دیگری گفت: آقا وقت است. باز ایشان فرمود: زود است. بنده نیز گفتم: آقا وقت است. باز فرمود: زود است. در این هنگام ملا محمد خلیفه عرض كرد: آقا وقت خوردن است. آن جناب فرمود: حالا اجماع محقق شد. ملا محمد در علم خوردن نظیر سید مرتضی است؛ در عالمان فقه كه هرگاه با فرقهای هم رأی شد، اجماع با آن فرقه محقق میشود.» (35)
13. توجه به اهل علم و محصلین شهرستانی
شیخ اعظم انصاریرحمهالله برای آنكه به اهل علم و محصلین شهرستانها توجه بیشتری كند و آنها را به حضورشان در شهرستانها تشویق نماید، اجازة نقل سهم امامعلیهالسلام را تجویز نمیكرد و مخصوصاً سفارش مینمود تا آن را در همان شهر به مصرف محصلین علوم دینیه برسانند. (36)
14. مجلس روضهخوانی
یكی از عادتهای زیبای شیخ كه نشان از محبت ایشان به اهل بیتعلیهمالسلام میباشد، مجلس روضهای بود كه هر شب جمعه در منزل خود برگزار میگرد و در آخر مجلس به چند نفر عاجز و فقیر اطعام میداد. (37)
15. آگاهی از باطن دیگران
در این باب دو مورد را ذکر میکنیم:
الف. شیخ محمد حسین كاظمی میگوید: «در نخستین روزهای ریاست عامة شیخ، پس از نماز عشا داخل حرم مطهر میشدم و پشت به در حرم و رو به ضریح مطهر، به دیوار تكیه میكردم و زیارت میخواندم. شبی شیخ مرا در حرم دید. آهسته كیسة پولی در دستم نهاد و فرمود: نصف مبلغ برای خودت باشد و بقیه را میان شاگردانت تقسیم كن. وقتی به خانه بازگشتم و پول را شمردم، دیدم همه آن با قرضی كه بر ذمّهام بود، برابر است. با خود گفتم تمام آن را به طلبكار خود میدهم و كمكم نصف آن را به شاگردان میرسانم. این فكر را به كسی اظهار نكردم. شب دیگر كه به حرم مطهر مشرف شدم، شیخ از نزدیك من گذشت و آهسته در گوشم فرمود: شما سهم شاگردان را از این پول بدهید، من باز به خود شما پول میدهم. از این پیشامد، دانستم كه شیخ از ضمیر من آگاه شده است. از خیال خود برگشتم و مقام شیخ را بهتر شناختم.» (38)
ب. مردی خدمت شیخ آمد و از وی چیزی خواست. شیخ فرمود: «نخست آن مقدار پولی را كه در فلان جا پنهان و ذخیره كردهای، مصرف كن، سپس هنگام نیازمندی و نداشتن نزد من بیا!» به این ترتیب، آن مرد از گفته خود پشیمان شد. (39)
مرجعیت
صاحب جواهر در روزهای پایانی زندگیاش، دستور داد تا مجلسی تشكیل شود و همة عالمان تراز اول نجف در آن شركت كنند. (40)
مجلس در محضر صاحب جواهر تشكیل شد؛ ولی شیخ در میان حاضران نبود، صاحب جواهر گفت: «شیخ مرتضی را نیز حاضر كنید!» پس از جستجو، او را در گوشهای از حرم یا صحن شریف دیدند كه رو به قبله ایستاده و برای شفای صاحب جواهر دعا میكند. سپس شیخ را به آن مجلس راهنمایی كردند.
صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند. دستش را گرفت و بر روی قلب خود گذاشت و گفت: «الآن طَابَ لِی الْمَوْتُ» اكنون مرگ بر من گوارا است.» سپس به عالمان مجلس فرمود: «هذا مَرْجِعُكُمْ مِنْ بَعدی، ایشان پس از من مرجع شما خواهد بود.» بعد به شیخ فرمود: «تو هم از احتیاط كردن ـ در مقام فتوا ـ كم كن؛ زیرا دین مقدس اسلام سهل و آسان است.»
ناگفته نماند این كار صاحب جواهر، برای معرفی بیشتر شیخ بود؛ وگرنه، در مرجع شدن كسی، تعیین مرجع قبلی شرط نیست.
شیخ با سعید العلمای مازندرانی در كربلا همدرس بود و او را در آن وقت از نظر علمی بر خود ترجیح میداد. بدین سبب، پس از درگذشت صاحب جواهر، از فتوا دادن خودداری كرد و در نامهای به سعید العلما نوشت: «هنگامی كه شما در كربلا بودید و با هم از محضر شریفالعلما بهره میبردیم، فهم تو ـ از درس استاد ـ از من بیشتر بود، حال سزاوار است به نجف بیایید و این امر مهم (مرجعیت) را به عهده گیرید.» سعیدالعلما در پاسخ نوشت: «آری، ولی شما در این مدت در آنجا مشغول تدریس و مباحثة علمی بودهاید و من در اینجا گرفتار امور مردم هستم و شما در این امر از من سزاوارترید.» (41)
پس از رسیدن نامه سعیدالعلما، شیخ به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام مشرف شد و از آن حضرت خواست كه او را در این امر بزرگ یاری كند و از لغزش و خطا نگاه دارد. یكی از خادمان حرم مطهر امیرمؤمنان علیعلیهالسلام میگوید: «مثل همیشه، ساعتی پیش از طلوع فجر برای روشن كردن چراغهای حرم مطهر به انجا رفتم... ناگهان از طرف پایین پای حضرت امیرعلیهالسلام صدای گریهای بلند و جانكاه و نالهای سوزناك به گوشم رسید. بسیار شگفت زده شدم كه این صدای كیست؟ آهسته پیش آمدم تا از جریان آگاه شوم، ناگهان دیدم شیخ انصاری صورتش را بر ضریح مقدس گذاشته است و میگرید و به زبان دزفولی با سوز و گداز به امامعلیهالسلام میگوید: آقای من! مولای من! یا ابالحسن! یا امیرالمؤمنین! این مسئولیتی كه اكنون بر دوشم آمده است، بس مهم و خطیر است. مرا از لغزش و اشتباه و عمل نكردن به وظیفه نگاهدار و در طوفانهای حوادث روزگار همواره راهنمایم باش، وگرنه از زیر بار مسئولیت فرار خواهم كرد و آن را نخواهم پذیرفت.» (42)
وفات شیخ
شیخ اعظم انصاریرحمهالله در شب 18 جمادی الثانیه سال 1281 هـ. ق در نجف اشرف درگذشت. (43) این شخصیت بزرگ اسلامی كه تمامی عمر شریفش را در پاسداشت علوم و آثار اهل بیتعلیهمالسلام و تعلیم و تربیت شاگردان بیشماری صرف كرد، پس از 67 سال زندگی پربار، دیده از جهان فرو بست و دنیای اسلام را داغدار نمود. (44)
فاضل عراقی مینویسد: «نزدیك زمان درگذشت شیخ، در خواب دیدم كه از تپة بزرگی در سمت قبله صحن مطهر میگذرم و چون برای احترام قبه مطهر به سوی آن توجه كردم، دیگر آن را ندیدم، بسیار شگفتزده شدم. سپس دیدم سید جلیلی نزد من ایستاده است. او سبب شگفتی مرا پرسید، وقتی علت آن را گفتم، پاسخ داد كه به زمین فرو شده است. گفتم: پس چه خواهد شد؟ گفت: اشكالی ندارد، آن را بدون عیب از زمین بیرون میآورند. چون برخاستم، دانستم كه شیخ به زودی وفات خواهد كرد. و ریاست شرعی هم به كسی همتا و مانند خود شیخ در كمالات علمیه و عملیه منتقل خواهد شد. پس از مدتی شیخ درگذشت و جناب میرزای شیرازی مرجع شیعه گردید.» (45)
شیخ راضی علیبیك (از شاگردان صاحب جواهر و از عالمان نجف)، ملا محمد طالقانی، مولا علی محمد طالقانی و مولا علی محمد خویی، پیکر شیخ را در كنار رودخانة نجف غسل دادند و حاج سید علی شوشتری كه وصی شیخ نیز بود، بر جنازهاش نماز گزارد. پیكر شیخ انصاری در صحن مطهر امام علیعلیهالسلام و در جوار آرامگاه شیخ حسین نجفی (از شاگردان علامه بحرالعلوم كه در زهد و تقوا و عبادت مانند شیخ بود) به خاك سپرده شد. (46)
مردم از همه جا برای تشییع جنازة شیخ به غسالخانه روی آوردند. به گونهای كه از آنجا تا نجف جمعیت انبوهی گرد آمده بود. (47)
پینوشـــــــــــــتها:
(1). فقهاي نامدار، عقيقي بخشايشي، صدر، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، چ2، 1372، ص323.
(2). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، حاج مرتضي انصاري، قم، دبيرخانه كنگره بزرگداشت دويستمين سالگرد شيخ اعظم انصاري، چ1، 1373، ص77.
(3). همان، صص78 ـ80.
(4). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص80.
(5). نامداران راحل، كريم جوانشير، سالار، 1375، چ1، ص103.
(6). فقهای نامدار، ص 324.
(7). درياي فقاهت، سيد عبدالرضا موسوي، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چ اول، 1382، ص17 ـ 16.
(8). فقهاي نامدار، ص326.
(9). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص92.
(10). درياي فقاهت، ص23.
(11). دریای فقاهت، ص24.
(12). ريحانةالادب، مدرسی تبريزي، محمد علي، چاپ حيدري، انتشارات خيام، چ4، 1374، ج1، ص193.
(13). گلشن ابرار، ص339، «برگرفته از عدل الهي، شهيد مرتضي مطهري.»
(14). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص98.
(15). انديشههاي سياسي شيخ انصاري، مهاجر، محسن، قم، دبيرخانه كنگره دومین سالگرد ميلاد شيخ انصاري، چ اول، 1373، ص5.
(16). ابعاد شخصيت شيخ انصاري، سيد موسي شبيري زنجاني، قم، چ اول، 1373، ص15.
(17). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص262.
(18). همان، ص91.
(19). زندگي و شخصيت، شيخ انصاري، ص109.
(20). همان، ص109.
(21). سيماي فرزانگان، رضا مختاري، قم، بوستان كتاب، چ 8، 1374، ص430.
(22). قصص العلماء، تنكابني، ميرزا محمد، قم، حضور، چ اول، 1380، ص113.
(23). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص110، فقهاي نامدار، ص327.
(24). سيماي فرزانگان، ص399.
(25). ابعاد شخصيت شيخ انصاري، شبيري زنجاني، سيد موسي، قم، چ اول، 1373، صص16 ـ .
(26). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص114.
(27). سيماي فرزانگان، ص427.
(28). همان، 291.
(29). سيماي فرزانگان، ص361؛ فقهاي نامدار، ص329 (به روايت ديگر).
(30). درياي فقاهت، ص47.
(31). سيماي فرزانگان، ص428.
(32). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص80.
(33). ابعاد شخصيت شيخ انصاري، ص16.
(34). زندگاني و شخصيت انصاري، ص107.
(35). همان، ص107.
(36). زندگي و شخصيت شيخ انصاري، ص103.
(37). همان، ص106.
(38). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، شيخ محمود عراقي ميثمي، دار السلام، تهران، اسلاميه، 1374، ص551.
(39). همان، ص126.
(40). همان، ص95.
(41). سيماي فرزانگان، ص136 ـ137 و درياي فقاهت، صص59 ـ 58.
(42). همان، ص137.
(43). فقهاي نامدار، ص337.
(44). درياي فقاهت، ص70 (از اين اثر در اين مقاله بسيار بهره بردهام.)
(45). زندگاني و شخصيت شيخ انصاري، ص169.
(46). همان، ص17 ـ معارف الرجال، حرز الدين، محمد، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، 1405 هـ .ق، ص404.
(47). معارف الرجال، ص404.
افزودن دیدگاه جدید