رفتن به محتوای اصلی

شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (1)(پرسشگری و پاسخ دهی)

تاریخ انتشار:
مقدمه متنی كه فرا روی شماست، نگاهی به متون اسلامی برای كشف روشها، اصول و معیارهای پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات است....
نویسنده: محمدعلی محمدی
نام نشریه: مبلغان، شماره 115

مقدمه

متنی كه فرا روی شماست، نگاهی به متون اسلامی برای كشف روشها، اصول و معیارهای پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات است. پرسشگری، به معنی عام كه شامل مناظره و مشاوره هم می‌شود، پیشینه‌ای به درازای عمر بشریت دارد. این امر در جای جای قرآن و سیرة رسول خدا و امامان‏علیهم‏السلام نمایان است. با بررسی تاریخ به خوبی این نکته روشن می‌شود که رسول الله و امامان‏علیهم‏السلامهیچگاه با پرسشگران برخورد بد نكرده و همواره از پرسش و پرسشگری استقبال كرده‌اند.

دانشمندان اسلامی نیز به نوبة خود در پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات كوششهای فراوانی كرده، تألیفات گرانبهایی از خود به یادگار گذاشته‌اند؛ اما در غالب كتبی كه در مورد پرسش و پاسخ نگاشته شده، به جمع‌آوری سؤالات و شبهات پرداخته شده و به بحث روش پاسخ‌دهی كم‌تر اشاره شده است.

در این مقاله، پس از طرح كلیاتی در باب پرسش و پاسخ، اصول و روشهای پاسخ‌دهی به سؤالات را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

اهمیت پرسش

آنچه باعث می‌شود انسان از سایر حیوانات متمایز گردد، عقل او است كه پرورش آن در سایة پرسشگری و پرسیدن به دست خواهد آمد. پرسش، نقطة شروع و مبدأ جهش فكری است. كسی كه نمی‌پرسد و نمی‌داند كه باید بپرسد، در جهل همیشگی باقی خواهد ماند. از اینروست كه نه تنها عقل؛ بلكه نقل نیز ما را به پرسشگری فرا می‌خواند.

قرآن كریم نیز نه تنها پرسیدن را رد نمی‌كند، بلكه در چند آیه به صراحت مردم را به آن دعوت می‌نماید. به عنوان نمونه در دو آیه می‌فرماید:

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِی إِلَیهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»؛ (1) «ما پیش از تو، جز مردانی كه به آنان وحی می‌كردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند و از جنس بشر!) اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید.‌»

پیامبر خدا ‏صلی‏الله‏علیه‏وآله دانش را گنجینه‌هایی می‌داند كه كلید آنها سؤال است. روشن است كسی می‌تواند از گنجینه‌های علم استفاده ببرد كه كلید آن در دستش باشد. آن حضرت می‌فرمایند:

«اَلْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مَفَاتِیحُهَا اَلسُّؤَالُ، فَسْئَلُوا یرْحَمُكُمُ اللهُ! فَإِنَّهُ یؤْجَرُ فِیهِ أَرْبَعَةُ السَّائِلُ وَ الْمُجِیبُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَ الْمُحِبُّ لَهُ؛ دانش گنجینه‌هایی است و كلیدهای آنها پرسش؛ پس رحمت خدا بر شما! بپرسید كه بر اثر آن چهار نفر پاداش می‌یابند: پرسنده، جواب دهنده، شنونده و دوستدار پرسش.‌» (2)

از نگاه پیامبر اكرم‏صلی‏الله‏علیه‏وآله خوب پرسیدن نیمی از دانش است؛ چنانكه فرمود: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم.‌» (3)

یكی از مهم‌ترین ویژگیهای امام علی‏علیه‏السلام، سؤول بودن ایشان بوده است. سَؤول صیغة مبالغه از سؤال، به معنی بسیار پرسشگر است، خود آن حضرت می‌فرماید: «إِنَّ رَبِّی وَهَبَ لِی قَلْباً عَقُولًا وَ لِسَاناً سَئُولًا؛ همانا پروردگارم به من قلبی بسیار عاقل و زبانی بسیار پرسشگر عنایت كرده است.‌» (4)

امیر مؤمنان نه تنها پرسشگر عقولی بود؛ بلكه خود مجیب ناطقی بود كه مردم را به پرسشگری دعوت كرده، مكرراً می‌فرمودند: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی؛ (5) از من بپرسید، قبل از اینكه مرا از دست بدهید.‌»

امام نه تنها پرسیدن را عیب نمی‌داند؛ بلكه به صراحت ما را به پرسشگری دعوت می‌كند: «سَلْ مَا لابُدَّ لَكَ مِن عِلمِه؛ (6) از چیزهایی كه ناچاری بدانی، بپرس»!

روشن است مسائل زیادی وجود دارد كه ما باید‌ آنها را بدانیم؛ آن حضرت ما را به خاطر ندانستن معذور نمی‌داند. چیزهایی كه لازم است بدانیم، تنها مسائل اصول و فروع دین یا مسائل حلال و حرام نیست؛ بلكه بسیاری از مسائل وجود دارد كه باید آنها را بدانیم. امروزه جامعه از روحانیت انتظار فراوانی دارد و معتقد است روحانی باید پاسخگوی مسائل روز و شبهاتی باشد كه افراد با آنها دست به گریبان هستند؛ پس باید بدانیم و اگر نمی‌دانیم بپرسیم و به خاطر ندانستن معذور نیستیم.

رابطة پرسش و دانایی

بین پرسش و دانایی رابطة دو طرفه وجود دارد؛ پرسشگران، بیش‌تر می‌دانند و دانایان، بهتر می‌پرسند: «مَنْ عَلِمَ أَحْسَنَ السُّؤُال؛ (7) کسی که بداند، خوب سؤال می‌کند.‌» به همین دلیل است که رسول اعظم ‏صلی‏الله‏علیه‏وآله خوب پرسیدن را نیمی از دانش می‌داند؛ (8) زیرا كسی كه نتواند سؤال خود را به خوبی مطرح كند، هیچگاه نمی‌تواند پاسخ مناسب دریافت كند. اصول و آدابی كه در روایات برای پرسیدن بیان شده (9) بدان خاطر است كه مردم خوب بپرسند تا پاسخ خوبی دریافت كنند.

امام سجاد‏علیه‏السلام از ما می‌خواهد كه در برطرف كردن نادانی از خود بی‌توجهی نكنیم، هر چند دیگران تصور كنند ما مطالب زیادی می‌دانیم و به دانایی شهرت یافته باشیم؛ از اینرو فرمود: «لَا تَزْهَدْ فِی مُرَاجَعَةِ الْجَهْلِ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ شُهِرْتَ بِخِلَافِهِ؛ (10) در برطرف كردن نادانی از خودت بی‌رغبت نباش هر چند به خلاف آن (یعنی به دانایی) مشهور شده باشی.‌»

امام صادق‏علیه‏السلام علت هلاكت مردم را نپرسیدن دانسته‌اند و می‌فرمایند: «إِنَّمَا یهْلِكُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یسْأَلُونَ؛ همانا مردم هلاك می‌شوند؛ زیرا آنان نمی‌پرسند.‌» (11)

بنا بر نقلهای تاریخی در زمان پیامبر اعظم‏صلی‏الله‏علیه‏وآله و یک بار نیز در زمان امام صادق ‏علیه‏السلام بیماری جنب شد. مردم به او گفتند:‌باید غسل کنی، او غسل کرد و چون آب برایش ضرر داشت، از دنیا رفت. در واقعة اول رسول اعظم ‏صلی‏الله‏علیه‏وآله و در واقعة دوم امام صادق‏علیه‏السلام فرمودند: «او را كشتند، خدایشان بكشد! چرا نپرسیدند؟» (12)

این داستان بهترین درس را به ما روحانیون می‌آموزد؛ یعنی به خاطر نپرسیدن و پاسخ ناصحیح به سؤالات مردم دادن، نه تنها ممكن است باعث ضررهای جبران‌ناپذیر بر مردم شویم؛ بلكه ممكن است مورد نفرین اولیای الهی نیز قرار بگیریم.‌»

با نگاهی به تاریخ به این نكته پی می‌بریم كه در جوامعی كه پرسشگری رواج داشته، علوم به سرعت رواج یافته است؛ ولی در جوامعی كه این مطلب رواج نداشته و به جای برخورد علمی با پرسشگرانِ غالباً جوان و جویای حقیقت، با آنان برخورد فیزیكی و حذفی شده، نه تنها علوم پیشرفتی نداشته است؛ بلكه شاهد افول و سقوط علم و دانش بوده‌ایم.

شبهه

شبهه از ریشة «شبه» گرفته شده و به معنی همانند و دو چیزی كه مانند یكدیگر باشند، آمده است. (13) و در اصطلاح عبارت است از ارائه استدلالها و توجیهات فاسد برای پوشاندن حق، و حق جلوه دادن باطل یا باطل جلوه دادن حق.

با توجه به اهمیت تعریف شبهه، مناسب است به كاربرد این كلمه در روایاتی از امام علی‏علیه‏السلام اشاره كنیم.

امیرمؤمنان‏علیه‏السلام می‌فرماید: «وَ اِنَّمَا سُمِّیَتِ الْشُبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِیاءُ اللَّهِ فَضِیاؤُهُمْ فِیهَا الْیقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِیهَا الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَى‏؛ (14) شبهه را برای این شبهه نامیدند كه به حق شباهت دارد؛ اما نور [هدایت‌كننده] دوستان خدا در شبهات، یقین است و راهنمای آنان مسیر هدایت الهی و دعوت‌كننده دشمنان خدا در شبهات، گمراهی است و راهنمای آنان كوری.‌»

پایه و اساس شبهه

چند امر از پایه‌های شبهه است:

الف. تشكیل دستگاه استدلالی؛ اگر دستگاهی استدلالی تشكیل نشود و به ادعای صرف بسنده شود، نمی‌توان آن را شبهه نامید؛ زیرا بطلان ادعای بدون دلیل از امور واضح است. نكته قابل توجه این است كه در دستگاه استدلالی، گاه تمام دستگاه نقل می‌شود و گاهی از استدلال مضمر استفاده می‌شود؛ مثلاً كسی كه می‌گوید: چرا در اسلام در مسئلة ارث به زن ظلم شده است؟ در واقع چند دستگاه استدلالی را در كنار یكدیگر چیده؛ ولی بسیاری از مقدمات آن حذف شده است.

ب‌. حق‌نما بودن؛ اگر مطلب به گونه‌ای باشد كه واضح البطلان باشد، دیگر نمی‌توان آن را شبهه نامید. البته ممكن است مطلبی برای عده‌ای واضح البطلان باشد و برای عده‌ای نه. شبهه‌گر شبهه را برای كسانی مطرح می‌كند كه مطلب برای آنان واضح‌البطلان نیست.

مقصود از حق، چیزی است كه عقل سالم یا شرع آن را حق می‌دانند و باطل، چیزی است كه عقل و شرع آن را باطل می‌دانند؛ پس معیار حق بودن نمی‌تواند تقلید از مردم، عرف، عادتها، فرهنگها و... باشد.

ج. مشكل بودن فهم آنچه موجب شبهه شده؛ برخی معتقدند این قید نیز از اركان شبهه است؛ زیرا اگر فهمیدن حق از باطل به راحتی ممكن باشد، نمی‌توان آن را شبهه نامید.

د. نبودن دلیل قطعی و صریح؛ برخی این قید را نیز از قیود شبهه می‌دانند؛ زیرا اگر در موردی دلیل قاطع، صریح و صحیح وجود داشته باشد، دیگر آنچه به عنوان شبه مطرح شده را نمی‌توان شبهه نامید؛ زیرا با وجود دلیل قاطع و صریح مانند آیه صریح قرآن یا حدیث صحیح از پیامبر یا امامان‏علیهم‏السلام، به راحتی مشكل برطرف می‌شود.

هـ. سوء نیت شبهه‌كننده؛ برخی معتقدند یكی دیگر از اركان شبهه، سوء نیت فرد شبهه‌كننده است؛ ولی اگر برای رسیدن به حق یا آموزش دیگران و... مطلبی مطرح شود، هر چند دو قید مذكور (تشکیل دستگاه استدلالی و حق نما بودن) را داشته باشد، نمی‌توان آن را شبهه نامید.

تفاوت پرسش و شبهه

برخی از تفاوتهای پرسش و شبهه عبارتند از:

الف. پرسش، در حقیقت جستجوی بشر برای شناخت است و پرسشگر با بیان پرسش و سؤال می‌كوشد تا موضوع و مطبی را بشناسد و آن را درك و فهم كند؛ در حالی كه هدف از شبهه، ایجاد تردید و شك در دل مخاطب است و شبهه‌گر می‌كوشد تا در بنیادهای اعتقادی و باوری شخص تردید افكند. در حقیقت تفاوت شبهه و پرسش را باید در كاركرد و اهداف آن دانست؛ كاركرد پرسش فهم و شناخت است، در حالی كه شبهه طرح می‌شود تا مخاطبان خود را به چالش بكشاند.

ب‌. در شبهه، باطل به طور عمدی و خواسته حضور دارد و شبهه‌گر با آمیختن حق و باطل می‌كوشد كلام باطل خود را با رنگ و لعابی از حق به دیگران منتقل كند؛ چنانكه در سخن حضرت امیرمؤمنان‏علیه‏السلام به آن اشاره شد.

ج. پرسشگر چون نمی‌داند، به دنبال تحقیق است. او می‌داند كه نمی‌داند و به جهل خود دانا و در صدد رسیدن به علم است؛ در حالی كه در شبهه، شخص در صدد آن است كه علم مخاطب را به شك تبدیل كند. پرسشگر می‌خواهد كه خود بفهمد و شبهه‌افكن می‌خواهد فهم دیگری را از او بگیرد و ایمان او را متزلزل سازد. از اینرو، پرسشگری، یك جهش مثبت و سازنده از جهل به علم است و ابزاری با ارزش برای ارتقای فكری و علمی شمرده می‌شود؛ ولی شبهه‌آفرینی، فعالیتی منفی و ویرانگر، در جهت آشفته كردن فضای ایمانی است. تا وقتی كه پژوهشگر به دنبال حقیقت می‌گردد و برای یافتن پاسخ پرسشهای خود جهاد می‌كند، تلاش او مقدس است و انسان حقیقت‌جو باید از فرو افتادن در شبهات پرهیز كند؛ چنانكه حضرت علی‏علیه‏السلام در وصیتش به امام حسن‏علیه‏السلام می‌فرماید: «فَلْیكُنْ طَلَبُكَ ذَلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصُومَاتِ وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِكَ فِی ذَلِكَ بِالِاسْتِعَانَةِ عَلَیهِ بِإِلَهِكَ وَ الرَّغْبَةِ إِلَیهِ فِی تَوْفِیقِكَ وَ تَرْكِ كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِی شُبْهَةٍ أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَة؛ (15) باید جستجوی تو برای فهمیدن و آموختن باشد، نه به خاطر فرو رفتن در شبهه‌ها و بالابردن ستیزه‌ها، و قبل از اینكه این راه را بپیمایی، از خدایت یاری بجوی و از او بخواه كه به تو توفیق عنایت كند و آنچه تو را به شبهه اندازد یا به گمراهی واگذارت نماید را ترك كنی.‌»

د. در شبهه نوعی مخفی‌كاری و آمیختگی حق و باطل وجود دارد و شبهه‌گر سعی می‌كند حق را مخفی كند؛ ولی در پرسشگری این زمینه وجود ندارد و شاید به همین خاطر است كه امام علی‏علیه‏السلام در نامه‌ای كه به معاویه می‌نویسد، او را از شبهه برحذر داشته، می‌فرماید:

«فَاحْذَرِ الشُّبْهَةَ وَ اشْتِمَالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا؛ (16) از شبهه و آمیختگی آن به حق و باطل بپرهیز!» منافقین و افرادی كه قلبی مریض دارند، از این ویژگی كه در شبهه وجود دارد استفاده كرده و به دنبال فتنه‌گری می‌روند؛ چنانكه قرآن كریم می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیكَ الْكِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ‌ام الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‌»؛ (17) «او كسی است كه این كتاب (آسمانی) را بر تو نازل كرد كه قسمتی از آن، آیات محكم (صریح و روشن) است كه اساس این كتاب می‌باشد (و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به اینها برطرف می‌گردد.) و قسمتی از آن متشابهات است (آیاتی كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفی در آن می‌رود؛ ولی با توجه به آیات محكم، تفسیر آنها آشكار می‌گردند.) اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند تا فتنه‌انگیزی كنند (و مردم را گمراه سازند) و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی كه تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند. [آنها كه به دنبال فهم و درك اسرارِ همة آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی هستند] می‌گویند: ما به همة آن ایمان آوردیم، همه از طرف پروردگارِ ماست و جز صاحبان عقل، [این حقیقت را درك نمی‌كنند و] متذكر نمی‌شوند.‌»

دین اسلام در عین اینكه مردم را از شبهه‌گری و شبهه‌افكنان برحذر داشته، همگی را به پرسشگری دعوت كرده است كه آیات و احادیث آن گذشت؛ زیرا با پرسش، علم و ایمان رشد و رونق می‌یابد؛ در حالی كه با شبهه، علم و ایمان آسیب می‌بیند.

غالب مردم از ایمانی بسیط برخوردارند و اگر در معرض چالش با شبهات قرار گیرند، آمادگی استقامت ندارند. این نوع دینداری كه به اقتضای سطح معرفت آنان است، در نزد خداوند مقبول و به اندازه خود، در زندگی فردی و اجتماعی، دارای آثار سازنده و حیات‌بخش است. همین ایمان، آنان را از زشتیها باز می‌دارد و به سوی خوبیها سوق می‌دهد، مانع كج‌روی و طغیان می‌گردد، پایه و اساس نیكوكاری را می‌سازد، حكم خدا را نزدشان عزیز و محترم می‌نماید و... . بنابراین، بر هم زدن این ایمان و آشفته كردن این آرامش، توجیهی ندارد.

بر مبنای این اصل كه هرگز جای بحث و گفتگو و چون و چرا را در میان خواص نمی‌گیرد، قهراً باید نگران القای شبهات در جامعه بود و همان‌گونه كه به طرح سؤال در محیطهای علمی و غیرعلمی تشویق می‌شود، از طرح پرسشهایی كه جنبة ویرانگری و تخریب دارد (شبهه)، به شكل یك جانبه، آن هم در برابر مخاطبان كم دانش، باید جلوگیری كرد. (18)

اهمیت پاسخ‌دهی

از نظر عقلی با توجه به همان ادلة اهمیت پرسشگری، پاسخ‌دهی نیز مهم؛ بلكه اهم است. اصولاً پرسش مقدمة پاسخ است. از نظر حضرت علی‏علیه‏السلام در مكتب اسلام، پرسشگری ایجاد حق می‌كند و پرسشگری كه برای آموختن می‌پرسد، صاحب حق می‌شود و حرمت او را باید با پاسخی شایسته نگاه داشت و به فرمودة آن حضرت: خداوند قبل از آنكه از نادانان برای آموختن عهد بگیرد، از دانایان عهد گرفته است كه بیاموزند. در روایتی منسوب به آن حضرت می‌خوانیم: «ما أخَذَ اللهُ عَلَی الجاهِلینَ أن یتَعَلَموا حَتی أخَذَ عَلَی العُلَماءِ أن یعَلِّمُوا.؛ قبل از آنکه خداوند از نادانان برای علم‌آموزی،‌ پیمان بگیرد، از علماء برای آموختن پیمان گرفته است.‌» (19)

سیره عملی پیامبر اكرم و امامان‏علیهم‏السلام نیز بر پاسخ‌دهی بوده است. آنان نه تنها شخصاً به سؤالات پاسخ می‌دادند؛ بلكه ثوابهای زیادی را كه خداوند برای پاسخ‌گویان قرار داده است بازگو كرده‌اند كه روایت زیر نمونه‌ای از آن است:

امام عسكری‏علیه‏السلام فرمود: زنی نزد حضرت زهرا‏علیهاالسلام آمد و عرض كرد: مادر ناتوانی دارم كه بعضی از مسائل نماز برای او مورد سؤال قرار گرفته است و مرا نزد شما فرستاده تا سؤال كنم. آن حضرت پاسخ او را داد، دوباره پرسید و پاسخ شنید، مرحله سوم پرسید، باز پاسخ شنید تا ده سؤال مطرح كرد و پاسخ خود را دریافت كرد، در اینجا از پرسشهای زیادی كه پرسیده بود خجالت كشید و عرض كرد:‌ای دختر پیامبر! به زحمت افتادید! آن حضرت فرمود: «هَاتِی وَ سَلِی عَمَّا بَدَا لَكِ؛ بیا و سؤالاتت را از من بپرس.‌» سپس حضرت این مثال را برای زن بیان كرد:

«أَ رَأَیتِ مَنِ اكْتُرِىَ یوْماً یصْعَدُ إِلَى سَطْحٍ بِحَمْلٍ ثَقِیلٍ وَ كِرَاهُ مِائَةُ أَلْفِ دِینَارٍ یثْقُلُ عَلَیهِ؛ اگر كسی یك روز اجیر شود تا بار سنگینی را بالای بام ببرد و مبلغ یكصد هزار دینار (سكه طلا) اُجرتش باشد، آیا حمل این بار برایش مشكل است؟» زن گفت: خیر. حضرت در ادامه فرمود:

«اُكْتُرِیتُ أَنَا لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ بِأَكْثَرَ مِنْ مِلْ‏ءِ مَا بَینَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً فَأَحْرَى أَنْ لَا یثْقُلَ عَلَی سَمِعْتُ أَبِی ‏صلی‏الله‏علیه‏وآله یقُولُ إِنَّ عُلَمَاءَ شِیعَتِنَا یحْشَرُونَ فَیخْلَعُ عَلَیهِمْ مِنْ خِلَعِ الْكَرَامَاتِ عَلَى قَدْرِ كَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَ جِدِّهِمْ فِی إِرْشَادِ عِبَادِ اللَّهِ حَتَّى یخْلَعُ عَلَى الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفُ أَلْفِ حُلَّةٍ مِنْ نُورٍ ثُمَّ ینَادِی مُنَادِی رَبِّنَا عَزَّ وَ جَلَّ أَیهَا الْكَافِلُونَ لِأَیتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ ‏صلی‏الله‏علیه‏وآله النَّاعِشُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبَائِهِمُ الَّذِینَ هُمْ أَئِمَّتُهُمْ هَؤُلَاءِ تَلَامِذَتُكُمْ وَ الْأَیتَامُ الَّذِینَ كَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ فَاخْلَعُوا عَلَیهِمْ خِلَعَ الْعُلُومِ فِی الدُّنْیا فَیخْلَعُونَ عَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِكَ الْأَیتَامِ عَلَى قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ حَتَّى إِنَّ فِیهِمْ یعْنِی فِی الْأَیتَامِ لَمَنْ یخْلَعُ عَلَیهِ مِائَةُ أَلْفِ خِلْعَةٍ وَ كَذَلِكَ یخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَیتَامُ عَلَى مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یقُولُ أَعِیدُوا عَلَى هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ الْكَافِلِینَ لِلْأَیتَامِ حَتَّى تُتِمُّوا لَهُمْ خِلَعَهُمْ وَ تُضَعِّفُوهَا لَهُمْ فَیتِمُّ لَهُمْ مَا كَانَ لَهُمْ قَبْلَ أَنْ یخْلَعُوا عَلَیهِمْ وَ یضَاعَفُ لَهُمْ وَ كَذَلِكَ مَنْ یلِیهِمْ مِمَّنْ خَلَعَ عَلَى مَنْ یلِیهِم؛ پاداشی كه من به خاطر هر مسئله‌ای [كه به تو پاسخ دادم] دریافت كرده‌ام، بیش‌تر از این است كه بین زمین تا عرش (آسمان) از لؤلؤ پر شود؛ پس سزاوارتر است كه خسته نشوم [؛ زیرا] از پدرم شنیدم كه می‌فرمود: وقتی دانشمندان شیعه ما [در روز قیامت] محشور می‌شوند، به اندازه كثرت علوم وجدیتشان در ارشاد بندگان خداوند خلعتهای كرامت بر آنان می‌پوشانند تا آنجا كه بر بعضی از آنان یک میلیون خلعت نور پوشانده می‌شود. سپس منادی پروردگارمان ندا می‌كند‌ای کسانی که یتیمهای آل محمد‏صلی‏الله‏علیه‏وآله را کفالت و سرپرستی و آنان را حفظ و نگهداری کردید! در زمانی كه از پدرانشان؛ یعنی امامانشان جدا شده بودند، اینان شاگردان شما و یتیمهایی هستند كه شما آنان را كفالت كردید و نگهداری نمودید؛ پس خلعتهای علومی را كه در دنیا به آنان آموختید بر آنان بپوشانید. سپس بر هر یك از این یتیمان (دانش‌آموختگان) به اندازة دانشی كه آموخته بودند، خلعت می‌پوشانند تا جایی كه بر برخی از این یتیمان (دانش‌آموختگان) یكصد هزار خلعت پوشانده می‌شود و همین‌طور این ایتام نیز بر كسانی كه از آنان علم آموخته‌اند خلعتهای [این چنینی] می‌پوشانند، سپس خداوند متعال می‌فرماید: بر این دانشمندان كه كافل یتیمان [آل محمد‏صلی‏الله‏علیه‏وآله] بودند برگردانید تا خلعتهای آنان را كامل نمایید و آن را چندین برابر كنید؛ پس آنچه قبل از آن داشتند كامل می‌شود و برای معلمان و متعلمانی كه از این معلمان دانش آموخته‌اند چندین برابر می‌شود.‌»

سپس حضرت فاطمه‏علیهاالسلام ادامه داد: «یا أَمَةَ اللَّهِ إِنَّ سِلْكَةً مِنْ تِلْكَ الْخِلَعِ لَأَفْضَلُ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیهِ الشَّمْسُ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ؛ ‌ای بندة خدا! رشته‌ای از آن خلعتها یک میلیون بار از آنچه خورشید بر آن تابیده برتر است.‌» (20)

یكی از فرازهای برجسته در سیرة عملی پیشوایان دینی، پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات دینی است؛ چنانكه طبرسی در مقدمة كتاب خود، به نكتة مهمی كه سبب نگارش «الاحتجاج» شده است، اشاره كرده، می‌نویسد: گروهی از اصحاب، جدال صحیح را ترك كرده و مخالف سیرة پیامبر و ائمه‏علیهم‏السلام دانسته‌اند و گمان برده‌اند كه پیشوایان دین، نه خود اهل مناظره بوده‌اند و نه به شیعه اجازة جدال داده‌اند؛ البته ائمه، ناتوانان از بحث و مناظره را از ورود به معركه نهی كرده‌اند.‌» (21)

امامان شیعه علاوه بر پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات، دانشمندانی تربیت كردند كه با قدرت و توان چشمگیری، در میدانهای بحث و گفتگو حاضر می‌شدند، به سؤالات پاسخ داده، از مبانی مكتب دفاع عالمانه می‌كردند كه ابان بن تغلب، حمران بن اعین، مؤمن الطاق، هشام بن حكم و.. از جمله آنان هستند. امامان از آن دسته از یارانشان که توان پاسخ‌دهی به سؤالات و شبهات را داشتند می‌خواستند كه با دیگران مباحثه كنند و به سؤالات و شبهات پاسخ دهند؛ چنانكه امام كاظم‏علیه‏السلام به محمد بن حكیم دستور داد كه در مسجد پیامبر‏صلی‏الله‏علیه‏وآله بنشیند و با مردم مدینه به بحث و مناظره بپردازد. (22)

حضرت امام خمینی‏رحمه‏الله در پاسخ به شبهه‌های حكمی‌زاده در كتاب «اسرار هزار رساله» كتاب ارزشمند «كشف الاسرار» را نوشت و برای این كار، دو ماه همة فعالیتهای علمی و فقهی خود را تعطیل كرد.

امام‏رحمه‏الله در پیام به شورای مدیریت حوزه علمیه قم می‌گوید:

«انشاءالله با كمك همة دست‌اندركاران امور حوزه بتوانید پاسخگوی سؤالات جهان اسلام شوید.‌» (23)

ادامه دارد...

پی‌نوشـــــــــــــت‌ها:

(1). انبياء/7 و نحل/42.

(2). تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حراني، نشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1404 ق، چاپ: دوم، ص 41.

(3). بحار الأنوار، الجامعة لدرر أخبار الآئمة الأطهار، علامه مجلسي، اسلاميه، تهران، ج1، ص224.

(4). مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، 1376 هـ. . ق، نجف اشرف، حيدريه، ج1، ص322 و كشف اليقين في فضائل أميرالمؤمنين‏علیه‏السلام، علامه حلي، چاپ اول، 1411 ق، ص52.

(5). نهج البلاغه، خطبه 189، ص 280.

(6). ميزان الحكمة، محمد محمدي ري شهري، دارالحديث، ج2، ص 1216.

(7). غرر الحكم، محمد محمدي ري شهري، دارالحديث، ص 60 و شرح آقا جمال الدين خوانساري بر غرر الحكم، ج5، شماره 1674، ص141.

(8). «حُسنُ السُؤال نِصفُ العِلْْم» بحارالأنوار، ج 1، ص 224.

(9). به برخي از اين اصول در صفحات آينده اشاره خواهد شد.

(10). بحارالأنوار، ج75، ص161.

(11). كافي، محمد بن يعقوب كليني، اسلاميه، تهران، 1362ش، چاپ دوم، ج1، ص40.

(12). همان، ج 3، ص 68 و نيز رك: منتهي المطلب، علامه حلي، مجمع البحوث الاسلاميه، مشهد، 1412 ق، آستانه مقدسه، ج3، ص 33.

(13). لسان العرب، ابن منظور، ج13، ص503.

(14). تصنيف غررالحكم و دررالكلم، ص73 و بحارالانوار، ج67، ص130، و نهج‌البلاغه، ص81.

(15). نهج البلاغه، نامه 31، ص395.

(16). همان، نامه 65، ص455.

(17). آل عمران/7.

(18). ر.ك‌: آزادي، عقل و ايمان، محمد سروش محلاتي، قم، مركز تحقيقات علمي دبيرخانه مجلس خبرگان، فصل سوم.

(19). تفسير قرطبي، قرطبي، ج4، ص305.

(20). بحار الانوار، ج2، ص3.

(21). إحتجاج، همان، ج1، ص 14.

(22). «كَانَ أَبُو الْحَسَنِ‏علیه‏السلام يَأْمُرُ مُحَمَّدَ بْنَ حَكِيمٍ أَنْ يُجَالِسَ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ‏صلی‏الله‏علیه‏وآله وَ أَنْ يُكَلِّمَهُمْ وَ يُخَاصِمَهُم». رجال كشي، ج1، ص449 و بحارالانوار، ج2، ص137.

(23). صحيفه نور، ج21، ص130، تاريخ سخنراني، 17/2/68.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.