روش های تربیتی و تبلیغی حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن کریم
نام نشریه: پژوهشنامه تربیت تبلیغی، پاییز و زمستان 1393، شماره 5، ص 5
مصطفی عباسی مقدم (1)
نصره باجی(2)
چکیده
برای ترویج یک پیام و رسالت، نیاز به راههای تبلیغی مؤثر و متناسب با مضمون آن پیام و برای ساختن افراد یک جامعه نیاز به روشهای ناب و کارساز تربیتی. دانستن سیره و روشهای پیامبران در جهت هدایت فرد و جامعه و ابلاغ پیام و رسالت الهی، از این حیث حائز اهمیت است که با محتوای مناسب و تحت ارشاد الهی به انجام رسیده و اثرگذاری آنها تضمین شده است و همه دینداران حقیقتجو میتوانند بهخوبی و با اعتماد بسیار از آنها بهره برند.
از میان پیامبران الهی حضرت ابراهیم (ع) - که به پدر انبیاء و پیامبر توحید مشهور است -، جایگاهی برجسته در امر تربیت انسان و تبلیغ رسالت الهی میان مردمان دارد که در این مقاله به تبیین شخصیت و روشهای تربیتی و تبلیغی او پرداخته شده است. با توجه به فاصله دیدگاهها در مورد تفاوت تربیت و تبلیغ، این نکته مبنای تفکیک روشها قرار گرفته که تربیت عمدتاً ناظر به ساختن فرد و تبلیغ ناظر به ساختن جامعه است؛ بر این اساس، مهمترین روشهای تربیتی این نبی الهی، عبارتاند از: بیدارکردن وجدان، طرح پرسش و تردید افکنی، تأکید همهجانبه بر عبادت و نماز، پیشتازى در نیکیها و اهتمام به خانواده و مهمترین شیوههای تبلیغی وی: تصریح به توحید و خداپرستی در همه شرایط، بیزاری و برائت از کفر و شرک، استقامت و بردباری و مناظره و جدال احسن است.
واژگان کلیدی: ابراهیم، قرآن، روشهای تربیتی، روشهای تبلیغی، کاربست روشهای تبلیغی وتربیتی.
Preaching and training Methds f Prphet Ibrahim (PBUH) in Qur'an
Mstafa Abbasi Mghaddam [1]
Nasreh Baji [2]
Abstract:
T prmte a message and a missin, we need effective preaching apprpriate methds, and t build a sciety we need t use effective training methds. Knwing cnduct and prcedures f prphets t guide individuals and cmmunities and als delivering the message r divine missin is imprtant; because they are under the divine guidance and all believers wh are seeking the truth, can benefit frm them very well and with cnfidence.
Amng the prphets Ibrahim (PBUH) - knwn as the father f prphets and messengers f mntheism – has a prminent psitin in the field f human educatin and the prmtin f divine missin. In this paper we try t explain his character and his Preaching and training Methds. As there are sme different views abut differences between educatin and Preaching, we need paying attentin t a pint which is imprtant t the separatin f methds. The pint is this: educatin is mainly relates t the persn r individual but preaching is relates t the sciety. Accrdingly, the mst prminent training Methds f Prphet Ibrahim (PBUH) are: wakening up cnsciences, raising questins, emphasis n wrship and prayer, leading t the gdness, and t hnr the family. Als the mst prminent Preaching Methds f Prphet Ibrahim (PBUH) are: stipulating n mntheism and wrship f Gd in all situatins, rejecting heresy and plytheism, resistance and endurance, and gd debate r cntrversy.
Keywrds: Quran, training Methds, teaching methds, functin f teaching and training methds.
[1] Assistant Prfessr in Kashan university.
[2] PhD student f the Quran and Hadith.
مقدمه
روشهای تربیتی، مجموعهای از کنشها و واکنشهای مربیان بشر است که بهطور مستقیم و غیرمستقیم میتواند در بار آوردن و پرورش استعدادها و فعلیتبخشی به قوای انسان در راستای دستیابی به کمالات بایسته و شایستهاش مؤثر باشد. از آنجا که سنت الهی بر این قرار گرفته تا هر موجودی بهویژه انسان را بر مبنای ربوبیت خود به کمال برساند و همچنین از آنجایی که انسان بهطور خاص مورد عنایت الهی است، پروردگار جهانیان با بیان روشهای تربیتی به پیامبران علیه السلام بر آن است تا بستر تکامل برای بشر و پرورش او فراهم آید. از طرفی قرآن کریم بهمثابه کتاب هدایت بشر و کاملترین مرامنامه دعوت و تبلیغ، چونان ذرهبینی ژرفنگر به کاوش در زندگیهای سراسر درس و عبرت انبیا و اسوهها پرداخته و با اشاره یا تشریح جنبههایی از حیات شخصیتهای برجستة تاریخ دین و ایمان، نکتهها و درسهای ارزشمند و رهنمودهای گرانبهایی برای انسانهای کمالجو و جمالطلب فراهم آورده است. قرآن با این کاوش ژرف و وسیع، هم به مصلحان انسانیت راهکارهای رفع تباهی را ارزانی داشته و هم به مبلغان هدایتگستر، شیوههای دعوت و ترویج دین را آموخته است؛ بدین ترتیب، شیوههای هدایتی این واپسین کتاب آسمانی و آخرین سند شرایع وحیانی، برای همه دستاندرکاران در امر تعلیم و تربیت بهکار میآید.
در این مقاله ابتدا به مختصری از زندگانی و امتیازات حضرت ابراهیم علیه السلام اشاره شده است و سپس به پرسشهای اساسی آن پرداخته میشود: عمده روشهای تربیتی و تبلیغی حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن کدامند؟ و جزئیات مذکور در قرآن در اعمال این روشها چیست؟
این مقاله به روش کتابخانهای، همراه با گردآوری دادهها، تجزیهوتحلیل و تطبیق آنها و تلاش برای استقصای حداکثر گزارهای مربوط از قرآن کریم است.
1. مفهومشناسی تربیت و تبلیغ
تربیت در لغت: واژه «تربيت» در لغت، مصدر باب تفعيل از ريشه «رَبَبَ» يا «ربَوَ» به معناي رشد، نمو، زياد شدن و افزايش يافتن و اصلاح چيزي آمده است. راغب اصفهاني تربيت را تغيير تدريجي امري، بهگونهای که آن چيز به حد تمام برسد، میداند (راغب، ماده رب، 336). صاحب کتاب التحقيق في کلمات القرآن الکريم با تجزیهوتحلیل آراي اهل لغت به اين نتيجه رسيده است که اکثر اهل لغت، واژه تربيت را از ريشه «رَبَبَ» و يا «رَبَوَ» میدانند (مصطفوی، 4، 18، ماده رب)؛ وي میگوید: تربيت از ريشه ربب (رب) عبارت است از: «سوق دادن شيء مورد تربيت بهسوی کمال مطلوب و رفع نقايص و کاستیهای آن؛ ابتدا با تخليه، يعني رفع ناخالصيها و زدودن موانع و پاک کردن همه آنچه مانع کمال است و سپس تخليه، به معناي گنجاندن هر آنچه به استکمال متربي کمک میکند (همان)، تربيت از ماده «ربو» به معناي رشد تدريجي و تغيير کمي و کيفي متربي است. به نظر او، فرايند تربيت در ابعاد مختلف اعتقادي، اخلاقي، آداب فردي و اجتماعي، علوم رايج و امثال آن کاربرد دارد. همچنین انسان، حيوان يا حتي گياهان، هرکدام به اقتضاي خود میتواند تحت تربيت و پرورش قرار گيرد (همان).
تربیت در اصطلاح: تربيت در اصطلاح، تعريف واحدي ندارد، بلکه دانشمندان هرکدام بر اساس ديدگاه خود در باب هستیشناسی، انسانشناسی، معرفتشناسی و بهطورکلی فلسفه تربيتي خويش، تعريفي از تربيت ارائه دادهاند. شهيد مطهري تربيت را پرورش استعدادهاي دروني بالقوه و به فعليت رساندن آن دانسته است (حجتی، 1370، 6). برخي ديگر، تربيت را پرورش استعدادهاي مادي و معنوي و هدايت آن بهسوی کمالاتي که خداوند در وجود آدمي قرارداده، تعريف کردهاند (صانعی، 1378، 11). تعريفي نسبتاً جامع و کامل از تربيت در کتاب فقه تربيتي اینگونه آمده است: «فرايند کمک و یاریرسانی به متربي براي ايجاد تغيير تدريجي در گستره زمان، در يکي از ساحتهای بدني، ذهني، روحي و رفتاري که بهواسطه عامل انسانی ديگر بهمنظور دستیابی وي به کمال انساني و شکوفاسازي استعدادهاي او يا بازدارندگي و اصلاح صفات و رفتارهاي اوست» (اعرافی، 1387، 1، 28). توجه داشته باشیم که در این تعریفها، عمدتاً کار تربیت در مورد فرد متربی و صفات فکری، رفتاری و خلقوخوی او سامان مییابد و از همینجا تفاوتهایی با فرآیند تبلیغ پیدا میکند.
تبليغ در لغت و شرع: «ابلاغ» و «تبلیغ» در لغت به معنای «رساندن» است؛ راغب در مفردات مینویسد: «البلوغ و البلاغ الانتها إلی أقصی المقصد والمنتهی مکاناً کان أو زماناً او امراً من الامور المقدرة و ربما یعبر به عن المشارفة علیه وإن لم ینته إلیه» (بلوغ و تبلیغ، رسیدن به پایان مقصد از حیث مکان یا زمان و یا هر امر دیگر است و گاهی از مشرف بودن به مقصد موردنظر نیز بهکار میرود؛ اگرچه منتهی به آن مقصد نباشد). سپس در ارتباط با معنی اول به آیه «فَبَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَلَا تَعَضُلُوهُنَّ» (بقره/232). «هنگامیکه عدة خود را به پایان رساندند، مانع آنها نشوید» و در ارتباط با معنی دوم به آیه: «فَاِذَا بَلَغنَ اَجَلَهُنَّ فَاَمسِکُوهُنَّ بِمَعرُوفِ»(طلاق/2)؛ «و چون عدة آنها سر آمد، آنها را به طرز شایستهای نگه دارید» استناد میکند و سپس میگوید: بلاغ، به معنای تبلیغ و رساندن است؛ مانند: «هَذَا بَلَاغ لِلنَّاسِ» (ابراهیم/52)؛ «این [قرآن] پیام [و ابلاغی] برای مردم است» و «وَ مَا عَلَینَا اِلَّا البَلَاغُ المُبِین» (یس/17)؛ «و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ آشکار نیست» و «عَلَیکَ البَلَاغُ وَ عَلَینَا الحِسَاب» (رعد/40)؛ «تو فقط مأمور ابلاغ هستی و حساب [آنها] بر ما است» (راغب، 1412، 144).
معنی اصطلاحی تبلیغ: برای تبلیغ تعریفهای زیادی ذکر کردهاند که تمام آنها شبیه و نزدیک به هم هستند؛ بنابراین ارائه یک تعریف اصطلاحی مورد وفاق برای تبلیغ امری بس دشوار است. آنچه میتواند مشترکات انبوهی از تعاریف موجود برای تبلیغ، را دارا باشد، این است که تبلیغ عبارت است از: رساندن مجموعه اطلاعاتی به مخاطب بهمنظور اقناع و برانگیختن احساسات وی، به سود یا بر ضد یک موضوع؛ اشکال تعریف مذکور این است که این تعریف یک مفهوم بسیار وسیع دارد و تمام انواع تبلیغ، چه دینی و چه غیردینی، را شامل میشود. امـا واضح و روشن است که مقصود و هدف ما از تبلیغ در این نوشتار، تبلیغ اسلامی است؛ بنابراین بیجهت نیست تعریفی ذکر شود که هماهنگ با تبلیغ اسلامی باشد، پس تبلیغ اسلامی، عبارت است از: رساندن پیام الهی به شیوۀ روشنگرانه، از طریق ایجاد ارتباط و تشویق به پذیرش محتوای موردنظر، با استفاده از ابزارهای مشروع هر عصر (رهبر، 1371، 98).
2. شباهتها و تفاوتهای تربیت و تبلیغ
شباهت: چنانچه با دقت به تعریف و اهداف تربیت نظر بیفکنیم و در نظر داشته باشیم که هدف تربیت، همانا شکوفا ساختن و به فعلیت رساندن استعدادها و توانائیهای نهفته در درون انسان و رساندن او به کمال است، میتوان به این نتیجه رسید که تبلیغ هم فرآیندی عملی است که پایان موفقیتآمیز آن، همان تربیت است؛ یعنی تبلیغ، در مسیر تربیت انسانها قرار دارد.
در توضیح مطلب باید اشاره کنیم که تبلیغ عبارت است از: رساندن پیامهای دینی حاوی عقاید، اخلاق و احکام به مردم و تشویق و اقناع آنها نسبت به پذیرش و التزام به آنها؛ از طرفی، در جای خود ثابت و مسلم است که پیامها و احکام دینی، مطابق فطرت، سرشت و استعدادهای آدمی است؛ بنابراین، ابلاغ پیامهای الهی - که رکن تبلیغ و دعوت است - نیز تلاشی در جهت شکوفا ساختن و به فعلیت رساندن قوا و استعدادهای فطری انسان محسوب میشود و این هدف، همان هدف تربیت است؛ پس اسوههای تبلیغی در راستای تربیت قرار دارند و حاصل فعالیت آنها تربیت را نیز شامل میشود.
تفاوت: تبلیغ و تربیت، هر یک متضمن فعالیتهایی برای هدایت، راهبری و رهنمونی انسانها و رساندن آنها به رشد و کمالاند؛ از طرفی تربیت، انسان را از حیث جسمی، روحی و روانی و اجتماعی به کمال نزدیک میکند. تبلیغ نیز او را از لحاظ اخلاقی، معنوی و عملی به کمال میرساند؛ بنابراین، میان آن دو، رابطهای نزدیک و اتصالی محکم وجود دارد، بهطوریکه شاید بتوان گفت، هر کار تربیتی، نوعی تبلیغ است و برعکس؛ اما از سویی دیگر، این دو مفهوم، کاربردها، ویژگیها و زمینههای خاص خود را دارند که تعیین رابطه میان آن دو را ضرورت میبخشد.
تعیین رابطه دقیق میان تبلیغ و تربیت کاری دشوار است؛ زیرا از یکسو گاهی کارکردهای هر یک همانند کارکردهای دیگری است و گاهی هر کدام کارکردی ویژه دارند، همچنان که در یکی از کتب روانشناسی اجتماعی گفتهاند: «در عمل، تشخیص رابطه میان تبلیغات و تربیت، کار دشواری است... اِریکامِن (Erikamen) نمونههای جالبی جمعآوری کرده است که نشان میدهد، نازیها برای انتقال عقاید نظامیگری و میهنپرستی افراطی و اساس فلسفه خود به نسل جوان، در نوشتن کتب درسی چه روشهایی را بهکار میبردند» (کلاین برگ، 1386، 2، 559).
تفاوت دیگر آنها در مقایسه با تبلیغات_ به معنی پروپاگاندا_ آمده است: «معمولاً تبلیغات را غیر از تربیت میدانند؛ زیرا تربیت، پایبند حقیقت است، درصورتیکه تبلیغات نسبت به حقیقت، بیاعتناست» (همان، 565).
تفاوت دیگری که شاید در مقاله حاضر معنای روشنتری ارائه میدهد، این است که تربیت عمدتاً ساخت و پرداخت جنبههای فردی انسان را مدنظر دارد، در حالیکه تبلیغ معمولاً به ابعاد زندگی اجتماعی، تعامل گروهی و جمعی افراد و گروهها توجه بیشتری نشان میدهد؛ پس برای ساختن فرد، تکیه ما بیشتر به تربیت و برای ساختن جامعه به تبلیغ است ؛ هرچند این دو مقوله در یکدیگر تأثیر متقابل دارند.
آیات بسیاری که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام آمده، نشاندهنده این است که او دارای شخصیتی والا و الگوی برجسته انسانی و مورد توجه خداوند بوده است. این پیامبر بزرگ در شهر «اور» از شهرهای بابل به دنیا آمد (قرشی، 1412، ۱، ۴ و ۷۰). ابراهیم علیه السلام هنوز متولد نشده بود که پدرش از دنیا رفت و «آزر»، عموی ابراهیم، سرپرستی او را به عهده گرفت. ولادت حضرت ابراهیم در دوران «نمرود بن کنعان» بوده است (مجلسی، 1403، ۱۲، ۴۵، ۳۶). وی در سن سیوششسالگی با «ساره» ازدواج کرد. چون ساره نازا بود، وی کنیز خود «هاجر» را به ابراهیم بخشید که از او صاحب فرزندی به نام «اسماعیل» شد (همان، ۱۲، ۹۰ و ۱۰۶). ابراهیم و فرزندش اسماعیل به دستور خداوند خانه «کعبه» را بنا کردند. وی سرانجام در سن صد و هفتادوپنج سالگی فوت کرد؛ او را در باغ «عفرون» دفن کردند و اکنون مدفن او شهر «الخلیل» -در کشور فلسطین- است (محلاتی، بیتا، ۵، ۱۱۶ و ۱۵۵).
4-1. خداوند از ابراهیم بهعنوان یک «امت» یاد کرده و شخصیت او را بهمنزله یک امت مىستاید: «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (بدون ترديد، ابراهيم [به تنهايى] يك امت بود، براى خدا از روى فروتنى فرمانبردار و [يكتاپرستى] حقگرا بود و از مشركان نبود) (نحل/120).
4-2. مقام خلیل اللهى را به او عطا فرموده است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِن وَ اِتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرٰاهِيمَ حَنِيفاً وَ اِتَّخَذَ اَللّٰهُ إِبْرٰاهِيمَ خَلِيلاً»؛ (دين چه كسى بهتر از دين كسى است كه به اخلاص روى بهجانب خدا كرد و نيكوكار بود و از دين حنيف ابراهيم پيروى كرد؟ و خدا ابراهيم را به دوستى خود برگزيد) (نساء/ 125).
در روایتی نیز آمده این مقام به سبب آن بود که ابراهیم هرگز چیزى از کسى نخواست و هرگز تقاضاکنندهاى را محروم نکرد: «إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا لِأَنَّهُ لَمْ يَرُدَّ أَحَداً وَ لَمْ يَسْأَلْ أَحَداً قَطُّ غَيْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(صدوق، 1378، 2، 76).
خداوند در این آیه به جهاتی دستور پيروي از دين حضرت ابراهيم را داده است:
علامه طباطبايي(ره)مینویسد: يكي از منتهايي كه ابراهيم بر جامعه ديني ما دارد، اين است كه دين توحيد در هرجاي دنيا كه باشد و آورنده آن هر كه باشد به حضرت ابراهيم علیه السلام ميرسد؛ زيرا اديان توحيدي امروزه يا يهوديت است كه منتسب به موسي علیه السلام است و او از فرزندان اسرائيل (يعقوب) و از نسل اسحاق فرزند ابراهيم علیه السلام است، يا نصرانيت است كه آورنده آن، حضرت عيسي و از فرزندان ابراهيم است. آخرين دين توحيدي، دين اسلام است كه آورنده آن، حضرت محمد صلی الله علیه و آله است و نسب او به اسماعيل ذبيح، فرزند ابراهيم، منتهي ميشود؛ پس دين توحيد در همة دنياي امروز، يادگار آن قهرمان توحيد است (طباطبایی، 1417، 7، 219).
روشهای تربیتی حضرت ابراهیم علیه السلام
در زیر به نمونههايي از روشهايي که حضرت ابراهیم در تربیت افراد از آن بهره جسته است، اشاره میشود:
همچنین پس از جدالهای عقلانی پیاپی که منجر به شکستن بتها به دست او میشود، وقتی که به او یورش میآورند، لحن و خطابش متوجه دلها میشود: «وَقَالَ إِنِّي ذَاهِب إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ* رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» (و ابراهیم گفت: من رونده بهسوی پروردگارم هستم که بهزودی مرا راهنمایی خواهد کرد؛ پروردگارا به من (فرزندی) از صالحان ببخش) (صافات/99-100).
در محاجه با ستارهپرستان نیز، پس از گفتوشنودی استدلالی، آنها را مورد خطاب قرار میدهد: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (همانا من با دینی پاک، روی بهسوی کسی دارم که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم) (انعام/79).
حضرت ابراهیم علیه السلام علیه بتها تصمیم قاطعی میگیرد و در موقعیتی مناسب آنها را درهم میشکند. همه بتها جز بت بزرگ را تکهتکه میکند و امیدوار است که مردم با دیدن این صحنه، بت بزرگ را متهم نمایند: «وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ * فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ» (به خداوند سوگند بعد از اینکه رویگردان شدید در مورد بتهایتان تصمیم میگیرم؛ آنگاه آنها را تکهتکه کرد مگر بزرگترشان را، شاید که به او روی آورند (او را متهم نمایند)) (انبیاء/57-58). وقتی مردم شهر متوجه این اوضاع شدند، به سراغ ابراهیم علیه السلام رفته و با ایشان محاجه مینمایند. حضرت نیز با استدلالاتی که دل و وجدان را خطاب قرار میدهد، آنها را مجاب مینماید. «قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنٰا يا إِبْراهِيمُ» (گفتند ای ابراهیم آیا تو این کار را با خدایان ما انجام دادی؟) (انبیاء/62)، ابراهیم بهمنظور الزام خصم و ابطال الوهیت اصنام در جواب میفرماید: «قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ». بلکه این بزرگشان این کار را کرده است. از آنها بپرسید اگر سخن میگویند) (انبیاء/63). بدین ترتیب از آنها میخواهد حقیقت را از خود بت بپرسند که چه کسی این کار را انجام داده است؛ البته اگر بتها میتوانند حرف بزنند. حضرت با این سؤال میخواهد این نتیجه را بگیرد که بتها نمیتوانند حرف بزنند؛ از اینرو، الوهیت آنها باطل میشود و خود مردم هم با رجوع به وجدان خود به این امر اعتراف میکنند؛ پس حجت بر آنان تمام شده و هر یک در دل، خود را خطاکار دانسته و حکم به این کردند که خود او ظالم است نه ابراهیم: «فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ»(انبیاء/64)؛ (پس به خوشان آمدند و گفتند: همانا شما خود ستمگرید).
ولی برای باطل جلوهدادن حق و حق جلوهدادن خود، با اینکه حق را میدانستند، ابراهیم علیه السلام را حقستیز خواندند و گفتند: تو که میدانی که اینها حرف نمیزنند و به سبب این سخن را میگویی که از خود دفاع کنی: «ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ يَنْطِقُونَ» (سپس سرهایشان را تکان دادند (و گفتند) تو خوب میدانی که بتها سخن نمیگویند) (انبیاء/65). حضرت ابراهیم وقتیکه دید وجدانها تا اندازهای متنبه شده، بعد از تسلیم دل، عقل آنها را نیز مورد خطاب قرار داد و بعد از ابطال الوهیت بتها، آنها را توبیخ نموده و میفرماید: «قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ، أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (آیا بهجای خداوند چیزی را میپرستید که نه سودی به شما میرساند و نه زیانی؟ اف بر شما و بر آنچه بهجای خداوند میپرستید. آیا اندیشه و تعقل نمیکنید؟) (انبیاء/66-67).
5-3. تأکید همهجانبه بر عبادت و نماز: به موازات اهتمام به ساختن و تطهیر بیتالله و بنیانگذاری نخستین مسجد، ابراهیم نماز را بهمثابه والاترین جلوه عبادت و کرنش به درگاه الهى در مسجد، گرامى داشت و به نحواحسن ادا نمود، آنجا که هدف هجرت و اسکان ذریه خود در سرزمین بىکشت و زرع را اقامه نماز اعلام کرد: «رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ» (پروردگارا، من فرزندانم را در درهای بىکشت، نزد خانه محترم تو سکونت دادم، پروردگارا تا نماز را بپا دارند) (ابراهیم/37). تا آنجا که توفیق اقامه نماز را براى خود و خاندانش از خدا مسئلت نمود: «رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء» (پروردگارا، مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از فرزندان من نیز، پروردگارا و دعاى مرا بپذیر) (ابراهیم/40). بیش از هر چیز، این هماهنگى میان قول، دعا و واقعیت جارى در زندگى شایان توجه است. ابراهیم که توفیق اقامه نماز را از خدا میطلبد، خود و خاندانش سختترین شرایط را بهسبب اقامه و به پا داشتن نماز به جان خریده و پشت سرنهادهاند. این خصال نیکوست که شخصیتى را به اسوه تمام مؤمنان تبدیل میکند و مصلایش میعادگاه هر آرزومند میشود.«وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى» (در مقام ابراهیم، نماز گاهی براى خود اختیار کنید) (بقره/125) (عباسی مقدم، 1386، 203).
تجلى دیگر عنایت به خانواده در وصیت اصیل و سفارش مؤکد او به فرزندانش هویداست، آنجا که همه را به کلمه توحید میخواند: «وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ و یعقوب يَابَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (و ابراهیم و یعقوب فرزندانشان را سفارش کردند که خدا براى شما این دین را اختیار کرده، پس جز به حال مسلمانى نمیرید) (بقره/132). این توجه عمیق تا آنجا پیش میرود که علاوهبر ترویج توحید در میان آنان، تلاش ابراهیم بر این است که هر یک از ذریه و بنین او اسوه و امام مؤمنان شوند: «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي» (فرمود: من تو را پیشواى مردمان قرار دادم. گفت (پرسید): از دودمان من چطور؟) (بقره/124). به تعبیر دیگر، انتظار او از خاندان رسالت و امامت بیش از آن است که مؤمنانى خداترس باشند؛ بلکه از آنان اسوه شدن و امام بودن را توقع دارد تا راهنماى طریق در راه ماندگان و مربى سالکان طریقت باشند (عباسی مقدم، 1386، 195-198).
6-1. تصریح به توحید و خداپرستی در همه شرایط: از جمله ویژگیهای حضرت ابراهیم، شجاعت بینظیر وی در ترویج یکتاپرستی بود. او بدون واهمه از تهدیدها و خطرات، با آرامش کامل و طمأنینه خاص خود به بیان عقاید راسخ خود میپرداخت و مردم زمان خویش را دعوت به توحید مینمود؛ اصرار بر مبارزه همهجانبه با بتپرستی تاحد قیام عملی و بتشکنی و نیز مجادله قوی با نمرود از جمله نمونههای شجاعت او به شمار میرود.
6-2. بیزاری و برائت از کفر و شرک: یکى از بارزترین جلوههاى سیره تبلیغى حضرت ابراهیم، همان برائت و بیزارى جستن از شرک و بتپرستى و اعتقاد به تعدد الهه است. او در این راه تا آنجا پیش رفت که بتهای شهر را با تبر شکست و با اینکه میدانست جانش در خطر است و مرگ او حتمی است، اما با صدای بلند و با صراحتی بینظیر از بتها اعلام برائت میکرد: «إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه» (ما از شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم، ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است و این وضع همچنان ادامه دارد تا به خداى یگانه ایمان بیاورید) (ممتحنه/4). این بیزاری از روشنگری بیانی و جدال کلامی آغاز و به اعتراض و بتشکنی و مقابله فیزیکی با بتها منتهی شد.
6-3. استقامت و بردباری: حضرت ابراهیم علیه السلام با بردبارى و صبر خود در ترویج آئین الهی بر آزار قوم صبر میکرد. او حتی در برابر توهین، تحقیر و تهدید حاکم زمان خویش، به این امید که روزى هدایت یابند، بردبار بود. او همواره در آرزوی هدایت مردم بود و به درگاه الهی تضرع مىکرد و دعا مىنمود تا قومش هدایت شوند و از خدا میخواست تا فرصتى دیگر به آنان دهد تا به راه بیایند. او بهقدری در راه هدایت مردم زمانش بردبار بود که قرآن کریم هم به این حلم و بردباری اشاره کرده است: «إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحَلِیم أَوَّاه مُنِیب» (ابراهیم بردبار، نازکدل و فرمانبردار است) (هود/75).
6-4. مناظره و جدال احسن: مجادله به معنای گفتوگوی مبتنی بر دیالکتیک، روشی است که در قرآن بهکاررفته است. اینکه انسان بتواند با استفاده از گفتههای طرف مقابل و بیان موارد نقض سخن او، نتیجه روشنی را ارائه دهد از جدال احسن (وجادلهم بالتی هی احسن) است. پیامبران علیه السلام بارها از این روش برای تربیت مردمان استفاده کردهاند. در این روش شخص را باید بهگونهای متوجه افکار و رفتار باطل کرد تا به خود آید. اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام با همراهی مردم بتپرست و خورشیدپرست بر آن میشود تا آنان را نسبت به خدایانی آگاه سازد که همواره دیده و شنیده نمیشوند و یا قدرت بر انجام یا ترک عملی ندارند و حتی نمیتوانند سخنی بگویند و همیشه حضور ندارند تا کمک کند و به نقش پروردگاری و ربوبیت و تربیت خود بپردازند، یک روش جدلی نیکو است. در ادامه به مناظرات و محاجه ابراهیم با گروههای مختلف اشاره میشود:
حضرت ابراهیم علیه السلام با چهار دسته از کافران و مشرکان مناظره و مباحثه نموده است:
۱. با عمویش آزر که در قرآن کریم با عنوان پدر ذکر شده است؛
۲. با نمرود؛
۳. کسانى که اجرام آسمانى مانند ماه، خورشید و ستاره را مىپرستیدند؛
۴. کسانى که سنگ و چوبهاى با دست خود تراشیده (بت) را مىپرستیدند؛
در هریک از این مناظرهها اصول مشترکی وجود دارد که بیانگر احتیاط و حسابگری دقیق آن حضرت در گفتوگوهایش است که آن اصول مشترک عبارتاند از:
الف) مناظره با آزر: در مورد گفتوگو و مناظره حضرت ابراهیم علیه السلام با آزر در پنج سوره و در ضمن دهها آیه از قرآن کریم، مطالب فراوانی ذکر شده که در سه سوره انبیاء/ 52- 69، شعراء/ 69- 77 و صافات/ 85- 99، آن حضرت هم آزر و هم قومش را مورد خطاب قرار دادهاند؛ اما در دو سوره انعام/74 و مریم/41- 48 فقط مورد خطاب، «آزر» است. مسئله قابل توجهی که در مناظرات آن حضرت بهحساب میآید، این است که آن حضرت در گفتوگو با آزر، بیشتر از عواطف و دلسوزی بهعنوان زمینهای مناسب برای انتقال مطالبش سود جسته؛ اما در مناظره با دیگران، بیشتر در زمینه عقل، وجدان و فطرت فعالیت نموده و با طرح مباحث و ایجاد سؤالاتی، عقل و وجدان آنها را فعال میکرد تا فطرتهای خفته آنها را بیدار کند. در زیر نمونه مناظره ابراهیمعلیه السلام با آزر در سوره مریم آورده شده است.
- «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا* إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَاأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا» (و در اين كتاب ابراهيم را ياد كن كه او پيامبرى راستگو بود. آنگاه كه پدرش را گفت: اى پدر، چرا چيزى را كه نه مىشنود و نه مىبيند و نه هيچ نيازى از تو برمىآورد، مىپرستى؟) (مریم/41-42).
- «يَاأَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا* يَاأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا يَاأَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذَاب مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا» (اى پدر، مرا دانشى دادهاند كه به تو ندادهاند؛ پس، از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم. اى پدر، شيطان را مپرست، زيرا شيطان خداى رحمان را نافرمان بود. اى پدر، مىترسم عذابى از جانب خداى رحمان به تو رسد و تو دوستدار شيطان باشى) (مریم/43-45).
- «قَالَ أَرَاغِب أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَاإِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا*قَالَ سَلَام عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا» (گفت: اى ابراهيم، آيا از خدايان من بيزار هستى؟ اگر بازنايستى سنگسارت مىكنم. اكنون زمانى دراز از من دور باش. گفت: تو را سلامت باد. از پروردگارم برايت آمرزش خواهم خواست، زيرا او بر من مهربان است) (مریم/ 46-47).
- «وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا» (از شما و از آن چيزهايى كه بهجای خداى يكتا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگار خود را مىخوانم، باشد كه چون پروردگارم را بخوانم محروم نشوم) (مریم/48).
ب) مناظره با نمرود: مردم بابل علاوه بر بتهای گوناگونى كه داشتند، بايد نمرود را هم پرستش میکردند، اين همان ادعايى بود كه فرعون مصر هم داشت و خود را پروردگار بزرگ مردم معرفى میکرد. به هر حال قرآن كريم علاوه بر مناظرهها و محاجههای ابراهيم با بتپرستان و ستارهپرستان، مناظرة ديگرى هم كه او با نمرود، حاكم زمان خود، داشت به اين شرح نقل میکند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (آن كسى را كه خدا به او پادشاهى ارزانى كرده بود نديدى كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجه مىكرد؟ آنگاه كه ابراهيم گفت: پروردگار من، زنده مىكند و مىميراند. او گفت: من نيز زنده مىكنم و میمیرانم. ابراهيم گفت: خدا خورشيد را از مشرق برمىآورد، تو آن را از مغرب برآور؛ آن كافر حيران شد؛ زيرا خدا ستمكاران را هدايت نمیکند) (بقره/258).
در اين مناظره وقتى ابراهيم خداى خود را چنين معرفى كرد كه او میتواند زنده كند و بميراند، نمرود با يك مغالطه آشكار به او گفت: من نيز چنين قدرتى دارم و دستور داد دو نفر را كه در زندان محكوم به اعدام بودند آوردند، يكى را بخشيد و ديگرى را كشت و به ابراهيم گفت ديدى كه كسى را كه محکومبه مرگ بود بخشيدم و در واقع او را زنده كردم و آن ديگرى را كشتم، پس من نيز قدرت زنده كردن و ميراندن را دارم (ثعلبى، 1940 م، 66).
ابراهيم در برابر اين مغالطه روشن كه مورد تأييد و تحسين درباريان قرار گرفت، چيزى نگفت چون هرچه میگفت او را هو میکردند، ولى براى كوبيدن نمرود و محكوم كردن او، مطلب ديگرى را مطرح كرد و آن اين بود كه گفت: پروردگار من خورشيد را از مشرق میآورد، اگر راست میگویی تو آن را از مغرب بيرون آور؛ در اينجا بود كه نمرود سرگشته و حيران شد و حرفى براى گفتن پيدا نكرد؛ به همین دلیل، نمرود حضرت ابراهیم علیه السلام را احضار کرد و از او پرسید: خدای تو کیست که مردم را به پرستش او دعوت میکنی؟ مگر جز من خدایی وجود دارد؟ چرا میان مردم تفرقه و اختلاف ایجاد میکنی؟ چرا بتهای آنها را شکستهای؟ اصلاً به من بگو خدای تو چه کسی است؟ ابراهیم گفت: خدای من آن کسی است که زنده میکند و میمیراند؛ او گفت من نیز زنده میکنم و میمیرانم؛ و برای اثبات این کار و مشتبه ساختن بر مردم از روی مغالطه دستور داد دو زندانی را حاضر کردند و فرمان آزادی یکی و قتل دیگری را داد!
ابراهیم گفت: اگر راست میگویی آن را که کشتهای، زنده کن! بعد فرمود: از این گذشته خدای من آن کسی است که همه روزه آفتاب عالمتاب را از افق مشرق میآورد و اگر راست میگویی -که حاکم بر جهان هستی تویی -خورشید را از مغرب بیاور. در اینجا آن مرد کافر مبهوت و وامانده شد و آثار عجز و زبونی در او آشکار شد، ولی باز هم دست از عناد برنداشت و فقط از ترس رسوایی، ابراهیم علیه السلام آزاد کرد؛ سپس دستور داد او را از شهر بیرون کنند تا کسی از آن پس از وی پیروی نکند.
ج) مناظره با اجرامپرستان: درباره مبارزه با پرستش اجرام آسمانى، بهطوری كه قرآن نقل میکند حضرت ابراهیم نخست خود را ستارهپرست، ماهپرست و آفتابپرست قلمداد كرد؛ ولى در نهايت به خداپرستى روى آورد و با اين شيوه توجه پرستندگان اجرام آسمانى را به خود جلب نمود؛ آنگاه با استدلالهایی قوى آنها را متوجه خداى واقعى كرد. شرح اين داستان در قرآن كريم به اين صورت آمده است (و اینچنین ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا از يقينكنندگان باشد. هنگامیکه شب او را فرا گرفت، ستارهای را ديد و گفت: اين پروردگار من است و چون غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم؛ چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است، ولى چون غروب كرد، گفت: اگر پروردگار من مرا هدايت نكند، من از گروه گمراهان خواهم بود؛ و چون آفتاب را در حال طلوع ديد، گفت اين پروردگار من است؛ اين بزرگتر است؛ ولى چون غروب كرد، گفت اى قوم من! من از آنچه شما شريك قرار میدهید، بيزارم. همانا من روى خود را بهسوی كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده، من به او ايمان خالص دارم و من از مشركان نيستم) (انعام/75-79).
بدينگونه ابراهيم با شيوه خاصى با ستارهپرستان، ماه پرستان و آفتابپرستان مناظره كرد و با دليل روشنى عقيده آنها را ابطال نمود و توحيد خالص را پيشنهاد كرد.
د) مناظره با بتپرستان: مناظره و مبارزه ابراهيم با بتپرستان، داستان مفصلى دارد و در قرآن كريم به صورتهای گوناگونى نقل شده است از جمله مناظرهای است كه او با آزر و بابلیها انجام داد و وجدان و عقل آنها را به داورى طلبيد؛ به شرحى كه در اين آيات آمده است (داستان ابراهيم را به آنها بخوان. آنگاه كه به پدر و قوم خود گفت: چه چيزى را میپرستید؟ گفتند: بتها را میپرستیم و همواره آنها را عبادت میکنیم. گفت: آيا هنگامى كه آنها را میخوانید، صداى شما را میشنوند؟ آيا آنها به شما سودى يا زيانى میرسانند؟ گفتند: بلكه پدرانمان را بر اين كار یافتهایم كه چنين میکردند. گفت: آيا میدانید آنچه شما و پدران پيشين شما پرستش میکنید، همه دشمن من هستند جز پروردگار جهانيان) (شعراء/69-78).
توجه كنيم كه ابراهيم در آن محيط ظلمانى حتى پيش از نبوت خود از بتها بیزار بود و از آنها بدگويى میکرد و برخلاف جريان محيط خود از رشد فكرى و بلوغ عقلانى بالايى برخوردار بود؛ بهطوری که قرآن كريم از رشد ابراهيم خبر میدهد: «وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ» (همانا ما پيشتر به ابراهيم رشد او را داده بوديم و از آن آگاهى داشتيم) (انبياء/51).
علاوه بر مناظرات فكرى و مباحثات لفظى ابراهيم با بتپرستان، او يك بار در مبارزه با بتپرستان، كار عملى نیز كرد و آن جريان بتشکنی او بود كه قرآن كريم با تفصيل بيشترى نقل میکند. گويا روز عيدى بود و مردم شهر براى تفريح و سرگرمى به بيرون شهر رفته بودند، ابراهيم از اين خلوت استفاده كرد و وارد بتخانه شد و تمام بتها را شكست، جز بت بزرگ كه آن را باقى گذاشت و تبر را برگردن او قرار داد. وقتى مردم به شهر برگشتند، از جريان باخبر شدند و از يكديگر پرسيدند كه چه كسى اين كار را كرده است. بعضیها گفتند جوانى به نام ابراهيم هميشه از بتها بدگويى میکرد، حتماً كار اوست. ابراهيم را پيدا كردند و به او گفتند: اى ابراهيم آيا تو اين كار را با خدايان ما کردهای؟ او گفت: شاید بت بزرگ اين كار را كرده است! اگر آنها حرف میزنند از آنها بپرسيد! آنها به وجدان خود مراجعه كردند و با خود گفتند ما در حق خود ستم میکنیم، سپس سر به زیر انداختند و گفتند: تو میدانی كه اينها حرف نمیزنند. ابراهيم گفت: شما چگونه چيزى را كه نه سودى دارد نه زيانى؛ میپرستید؟ واى بر شما و خدايانتان، آيا عقل خود را به كار نمیاندازید. بتپرستان در مقابل اين منطق قوى باز تسليم نشدند و به فكر مجازات ابراهيم افتادند و آتش بزرگى فراهم كردند و ابراهيم را با منجنيق به آن آتش انداختند، ولى از معجزه خداوند، آن آتش بر ابراهيم گلستان شد.
نمونه کاربرد این شیوه در همان مناظره ستارهپرستان است که در برابرشان، در مرحله اول مناظره، کواکب آسمان و ماه و خورشید را خداى خود فرض مىکند: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»(انعام/76)؛ (چون شب او را فروگرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين است پروردگار من. چون فرو شد، گفت: فروشوندگان را دوست ندارم)، «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ» (آنگاه ماه را ديد كه طلوع مىكند. گفت: اين است پروردگار من. چون فروشد، گفت: اگر پروردگار من مرا راه ننمايد، از گمراهان خواهم بود) (انعام/77)، «فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَاقَوْمِ إِنِّي بَرِيء مِمَّا تُشْرِكُونَ» (و چون خورشيد را ديد كه طلوع مىكند، گفت: اين است پروردگار من، اين بزرگتر است؛ و چون فروشد، گفت: اى قوم من، من از آنچه شريك خدايش مىدانيد بيزارم) (انعام/78).
حضرت ابراهیم به مشرکان یادآور میشود که خدا هرگز افول نمیکند و همواره حاضر و ناظر است. این روش اقناعی توأم با گفتاری نرم و بدون مجادلههای خصمانه بود که موجب تأثیرپذیری زیاد مخاطبان میشد.
ابوعبيده از ابوجعفر علیه السلام درباره قول حضرت ابراهيم علیه السلام كه گفت: «لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ» نقل میکند كه فرمود: «اى ناسياً للميثاق»، يعنى (اگر پروردگار مرا هدايت نكند، جزو ضالين میشوم؛ كسانى كه) ميثاق الهى را فراموش کردهاند (عیاشی، 1380،1، 105؛ صانعی، 1378، 1، 245).
و نیز آمده است: «وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ * أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ فَمَا ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (و به حقیقت ابراهیم از پیروان نوح بود که با قلبی پاک و سالم از جانب پروردگارش آمد هنگامیکه به پدر و قومش گفت: شما چه چیزی را میپرستید؟ آیا به دروغ خدایانی بهجای خدای یکتا میپرستید؟ پس گمان شما درباره پروردگار جهانیان چیست؟) (صافات/83-87). در اینجا خدایان دروغین را با معبود راستین و پروردگار یکتا مقایسه کرده است. مقایسه دیگری نیز در ادامه مناظره فوق به چشم میخورد: «قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ * وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» (ابراهیم گفت: آیا آنچه را که خود تراشیدهاید، میپرستید؟ و خداوند شما و آنچه (از بتان) میسازید را خلق کرده است) (صافات/95-96). این یک استفهام توبیخی و در عین حال احتجاجی بر بطلان روش مردم است. حضرت میفرماید چیزی که انسان به دست خود تراشیده، صلاحیت ندارد که معبود او باشد و خدا شما و عمل شما را آفریده است.
علامه طباطبائى در اینباره مىگوید: «اما اینکه به او سلام کرد، چون سلام عادت بزرگواران است و با تقدیم آن، جهالت پدر را تلافى کرد و در مقابل تهدید به رجم و طرد، وعده سلامت، امنیت و احسان داد، همانگونه که دستور قرآن است (فرقان/63)؛ (و بندگان خداى رحمان كسانىاند كه روى زمين به نرمى گام برمىدارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ میدهند)؛ حتى بنابر همان عاطفه و محبت وافر به مخاطب، به او وعده استغفار میدهد، شاید خدا راهى براى هدایت او بگشاید: «سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا» (بهزودی از پروردگارم براى تو آمرزش میخواهم که همواره به من پر مهر بوده است) (مریم/47). علیرغم تهدید و سخنان شدیداللحن پدر، ابراهیم براى پدر، بر اساس وعده قبلى خود، استغفار میکند: «وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ» (و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود) (شعراء/86) هر چند بعدها قرآن، استغفار براى مشرکان را هرچند از نزدیکان باشند ممنوع شمرد و تأکید کرد که استغفار ابراهیم به خاطر وعدهای بود که به پدر داده بود و چون دشمنى او با خدا بر او روشن گشت، از او بیزارى جست، چون قرابت واقعى در قرابت نسب نیست، بلکه در نزدیکى عقیده است؛ و این موضوع، یعنى اهمیت رابطه عقیدتى، یکى از اصول تربیت اسلامى است».
پس از آنکه پدر او را از خود طرد میکند و فرمان هجران میدهد؛ «و اهجرنى ملیا» پاسخ ابراهیم بسى نرمتر و ملایمتر است: «وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي» (و از شما و آنچه غیر از خدا مىخوانید کناره میگیرم و پروردگارم را میخوانم) (مریم/48)؛ مراد این است که اگر تو مرا اینگونه هدف تهدید و طرد قرار میدهی، من تنها از شما و خدایانتان کناره میگیرم، اما در عین حال امید خود را به هدایت شما از دست نمیدهم. همینطور انذار توأم با شفقت ابراهیم خطاب به پدر، بهخوبی نشان میدهد که محور تلاش تربیتى او مهر و عاطفه است، نه قهر و غلبه. همدلى و همبستگى عاطفى او با مؤمنان به حدى است که تمام مؤمنان را از خود میشمرد و براى نافرمانان و حقناشناسان نیز تنها غفران میطلبد: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُور رَحِيم» (پس هر که از من پیروى کند، بیگمان او از من است و هر که مرا نافرمانى کند، بهیقین تو آمرزنده و مهربانى) (ابراهیم/36).
آخرین ماجرا که اوج شفقت و مهر ابراهیم به انسانها را نشان میدهد، فرجامخواهی مُصرانه براى قوم لوط است که بر اثر پافشارى بر انحرافات عقیدتى و اخلاقى و اصرار بر گناهانى شرمآور، مستحق عذاب الهى شده بودند؛ «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ* إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيم أَوَّاه مُنِيب» (پس وقتى ترس ابراهیم زایل شد و مژده [فرزنددار شدن] به او رسید، درباره قوم لوط با ما [به قصد شفاعت] چون و چرا میکرد) (هود/74-75). سید قطب در این باره میگوید: «حلیم آن است که عوامل غضب را تحمل و شکیبایى اختیار میکند و دست به اقدامى نمیزند و او کسى است که با تضرع و از روى خداترسى و تقوا دعا میکند و منیب آن است که با شتاب بهسوی خدا بازمىگردد... . این صفات برجسته، ابراهیم را واداشت تا با ملائکه درباره سرنوشت قوم لوط مجادله کند». ما نمیدانیم محتواى دقیق این جدال چه بوده است. به هر حال فرمان الهى رسید که جایى براى مجادله نیست و حکم قطعى الهى صادر شده است، «يَاإِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَاب غَيْرُ مَرْدُودٍ» (اى ابراهیم، از این چونوچرا روى برتاب که فرمان پروردگارت آمده و براى آنان عذابى که بى بازگشت است خواهد آمد) (هود/76) (عباسی مقدم، 1381، 198-201).
حضرت ابراهيم، فرزندش را به قربانگاه برد و دست و پاى او را بست و كارد را بر گردنش فشرد، ناگهان وحى آمد: اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدى و مأموريت خود را انجام دادى؛ از سوى خداوند «ذبح عظيم» فرستاده شده تا بهجای اسماعيل ذبح شود (صافات، 101 - 107؛ ر.ك: تفسير الميزان و تفسير نمونه، آيات یادشده). وی به سرزمین قوم لوط نیز سفر داشته است.
جمعبندی
حضرت ابراهيم علیه السلام با توجه به آیات قرآن و احادیث، یکی از بارزترین پیامبران الهی، پدر پیامبران، خلیل امت و حنیف و اول مسلمان شمرده شده است که در کنار اوصاف فردی برجسته او، از علم، ایمان و تلاش بیوقفه در مبارزه با شرک و کفر، همچون دیگر پیامبران الهی و بنابر مأموریت ذاتی رسالت، سعی وافری داشت تا حقایق دین و ارزشهای اخلاقی و علمی را به نحواحسن تبلیغ و از این رهگذر به ساختن انسان و جامعه انسانی بپردازد. با توجه به آیات و مضامین قرآن کریم که در این مقاله بررسی شد، این تلاشهای تبلیغی و تربیتی به اشکال زیر قابلشمارش و جمعبندی است: الف- روشهای تربیتی: 1. بیدارکردن وجدان انسانها؛ 2. طرح پرسش و تردیدافکنی؛ 3. تأکید همهجانبه بر عبادت و نماز؛ 4. پیشتازی در نیکیها؛ 5. اهتمام به خانواده. ب) روشهای تبلیغی: 1. تصریح به توحید؛ 2. اظهار بیزاری از کفر و شرک؛ 3. استقامت و بردباری؛ 4. مناظره و جدال احسن.
نحوه کاربست روشهای تربیتی و تبلیغی عبارتاند از: 1. همراهی؛ 2. مقایسه؛ 3. استمداد از روشهای حسی؛ 4. جدال؛ 5. خوشخویی؛ 6. هجرت.
منابع
[1]. استادیار دانشگاه کاشان Email: abasi1234@gmail.cm
[2]. دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث Email: baji.nasra@yah.cm .
افزودن دیدگاه جدید