حوزویان و رسالت اجتماعی، (گفتوگو با حجتالاسلام محمدرضا جوان آراسته)
نام نشریه: مباحثات؛ مجله فکری تحلیلی حوزه و روحانیت، 10 اردیبهشت، 1398
به بهانهی سیل اخیری که در برخی از شهرهای وطن عزیزمان رخ داد و هموطنانمان را دچار صدمات مالی و معنوی کرد، «مباحثات» پروندهای را با موضوع «مشارکت اجتماعی طلاب» را دنبال میکند و سعی دارد با اساتید و صاحبنظران حوزوی، این پرسش را در میان بگذارد که آیا اساساً شرکت طلاب در یاری رساندن به هموطنان سیلزده، در راستای وظایف طلبگی میباشد و اگر، آری، چگونه و در چه قالبی باید صورت پذیرد و آیا این مشارکت، برای طلاب مطلوبیت ذاتی دارد و یا در راستای انتقال مفاهیم دیگری صورت میپذیرد. در این مصاحبه با حجتالاسلام محمدرضا جوان آراسته - طلبهی سطح سوم حوزهی علمیهی قم و از طلاب امدادگر و کمکرسان به هموطنان سیلزده ـ گفتوگویی کوتاه انجام دادهایم. متن این مصاحبه را در ادامه میخوانید.
شما الان در قم هستید؟
بله.
شما در کدام شهر از مناطق سیلزده، مشغول امداد بودید؟
من دو سفر داشتم؛ یکی بین سیل اول و دومی که در پلدختر رخ داد و سفر دوم هم چند روز بعد از سیل دوم بود که به شهر پلدختر و روستاهای اطراف و شهر معمولان و بابازید بودم و بعد هم به مدت کوتاهی در اهواز بودم.
این سفرها، چندمین تجربهی امدادی شما بود؟
این اولین تجربه بود که به کمک مردم عزیزی که دچار بلایای طبیعی شده بودند، رفتم اما قبلاً تجربهی کارهای جهادی را داشتهام.
آیا از طرف نهاد خاصی اعزام شدید و یا خودجوش و غیر سازمان یافته، اقدام کردید؟
غالب چنین امدادرسانهایی، خودجوش است ولی این سفر که رفتیم، از طرف مدارس صدرا که وابستهی به سازمان تبلیغات میباشد، انجام شد.
آیا سازمان تبلیغات از شما حمایت خاصی داشته است و یا فقط اقدام به سازماندهی امدادگران میکرد؟
سازمان تبلیغات موسسهای دارد به نام سازمان صدرا که ۱۵۵ مدرسه دارد. مدارس متوسطه دوم معارف اسلام؛ موسسهی صدرا عملاً بازوی دانشآموزی سازمان تبلیغات است. این سیل که اتفاق افتاد، سازمان تبلیغات بسیج شد که بروند و به هر نحوی خدمترسانی کنند. ما هم از طرف سازمان صدرا با همین نیت برای امدادرسانی و کمک به دانش آموزان منطقه پلدختر و مناطق اطرافش رفتیم.
روحیهی مردم را در مناطق سیلزده چطور دیدید؟
روحیه مردم خیلی خوب بود. اتفاق خوبی که افتاده بود امدادرسانی چشمگیر و خیلی خوب طلبهها و نیروهای جهادی و امدادی بود. همین باعث شده بود مردم منطقه علیرغم مصیبتی که دیده بودند، خیلی امیدوار باشند. هم برای مرتب کردن خانهها، هم آواربرداریها، برداشتن گلها، نجات دادن وسایل و رساندن مایحتاج. چون وسعت این خدمترسانیها زیاد بود عملاً مردم را دلگرم میکرد.
فکر میکنید آسیبهای روحی و اجتماعی چقدر بین مردم دیده میشد و از چه جنسی بود؟
جواب این سؤال خیلی مفصل است. نکتههای متعددی را میتوانم بگویم. بسط دادنش نیاز به زمان دارد. یکی از قابل پیشبینیترین بحرانهایی و مسئلههایی که این مواقع به وجود میآید، بحرانهای الهیاتی است؛ شک نسبت به خدا، مسئله عدالت و شر. مردم میخواهند نسبت آسیبی را که دیدهاند با خداوند بسنجند و انبوهی از پرسشها در چنین شرایط به وجود میآید. این یک طیف از مسئله، مسئلههای الهیاتی است.
یک طیف دیگر، مسئلههای جامعهشناختی-روانشناختی است. رفتار آدمهای مصیبتزده در این شرایط متفاوت و غیرقابل پیشبینی میشود. مثلاً بعضیها در این شرایط حریص میشوند. این مسئله جای تحلیل دارد که چه اتفاقی افتاده کسی که آسیبدیده برای گرفتن سهمیه غذایی بیشتر، با هیجان زیادی تلاش میکند، با اینکه میداند خدمات تا مدتی به او میرسد. اینکه چه اتفاقی میافتد که آدمها چنین حسی پیدا میکنند.
طیف دیگر، مسئله نوعدوستی و خدمترسانی است که اینطور وقتها یکباره فراگیر میشود. این، یک لایه پنهانی از همه آدمهاست که در جغرافیای وسیعی آن را میبینید. این هم مسئله قابل تحلیلی است. از این طیف مسئلهها در چنین بحرانهایی خیلی زیاد است.
از عبارت خوبی به نام بحران الهیاتی نام بردید. وجود طلبهها برای کمکرسانی بهعنوان اشخاصی که در حوزه دینداری جزو سردمداران هستند این بحران الهیاتی را کمرنگ میکرد یا بیشتر میکرد؟
حضور روحانیون در مقام امدادرسان برای مردم دلگرمی میآورد. این دلگرمی، نگرانی و اضطراب آنها را نسبت به چنین سؤالهایی کم و او را آرام میکند. بعد از این دوران وقتی که کار جدی تمام شد، وقتی کارهای جهادی قدری فروکش کرد، فکر میکنم همچنان حضور روحانیون لازم است. منتها این بار برای کارهای تبلیغی و امید دادن و پاسخ دادن به سؤالات و تقویت این جنبه دینی در مردم.
به نظر شما بعد از این کارهای امدادی که شما میفرمایید کارهای تبلیغی شروع میشود، مردم حوصلهی شنیدن این حرفها را دارند؟
موقعیتشناسی و مخاطب شناسی برای هر طلبهای در کار تبلیغیاش ضروری است. این را همه میدانند کسی که آسیبدیده من از چه دری باید وارد صحبت با او بشوم و چطور باید حرفش را بشنوم. در منطقه آسیبدیده چطوری باید ظاهر بشوم. اینها را اگر یک طلبه درست رعایت کند مطمئن باشید مردم او را میپذیرند. در چنین فضایی کسی نمیپسندد و طلبهای هم این کار را نمیکند که بخواهد برود جایی سخنرانی کند؛ ولی با سرکشی و کمک به مردم نزدیک شود. مثلاً با هلالاحمر هماهنگ کند و بستهای را که قرار است آنها به مردم برسانند، او به در خانهشان برساند و وقتی که میرساند کمی هم آنجا بنشیند، درد دلشان را بشنود و اگر سؤالی دارند پاسخ بگوید. این مدل حضور و نقشآفرینی قطعاً اثرگذار و مثبت است.
ما دنبال جامعه آرمانی خودمان در کلانشهرهای مدرن میگشتیم، اما در جریان این سیل اخیر خدا میخواست به ما یادآوری کند که ممکن است آن جامعه آرمانی در دل خرابههای شهرهای مدرن باشد، اینجاست که ما به هم نزدیک میشویم.
برخی میگویند میشود در خلال این کمکرسانی تبلیغ بیانی و زبانی هم انجام داد. به نظر شما که خودتان هم آنجا تشریف داشتید چنین چیزی امکان تحقق دارد؟
اگر تبلیغ را به معنای عام در نظر بگیرید، من هم با این نظر همراه هستم؛ ولی اگر تبلیغ را به معنای خاص در نظر بگیرید، یعنی رساندن مستقیم یک آموزه دینی و تثبیت یک رفتار دینی یا اطلاعرسانی در مورد بعضی گزارههای دینی، تصور من این است که این فضا کشش چنین کاری را ندارد و اگر رخ بدهد احتمال زیاد نتیجه عکس بدهد. ولی اگر معنای تبلیغ را عام در نظر بگیرید، یعنی آنچنان که پیامبر(ص) با مردم زندگی میکرد و زندگیاش دعوت به دینداری بود و «بغیر السنتکم» بخواهد دعوت کند، بله. البته که اینجا جای تبلیغ است و تبلیغش هم اثرگذار است.
به لحاظ کار یدی و عمرانی که طلبهها انجام میدادند، به نظر شما مجموع و برآیند تلاشهای طلبهها از لحاظ فنی مفید بود؟
آنجا انقدر فرصت خدمت فراوان است که هر کس هر توانمندی که ارزانی بکند خریدار دارد. طلبهای برقکاری بلد نیست، ولی میتواند فرش خانواده را از زیر گل بکشد بیرون. نمیتواند دیوار بچیند، اما میتواند بیاید باغ مردم را از زیر گل بکشد بیرون و آشغالهایی را که لای درختهای مردم گیر کرده، جدا کند. کارهایی که در این موقعیتها مورد نیاز است همهشان کارهای فنی و تکنیکی نیستند؛ بلکه برعکس بسیاری از کارها غیرفنیاند و وقتی اینها تمام شد، تازه نوبت کارهای فنی میرسد و آن موقع هم طلبه کار فنی خودش را آغاز میکند. میرود مینشیند با مردم حرف میزند و از باب معنوی و روانی مردم را آرام میکند.
فکر میکنید حضور طلبهها با لباس روحانیت تأثیری در روند کمکرسانیشان چه به صورت مثبت و چه منفی داشته است؟
حتماً. یک نکته خیلی صادقانه بگویم. فرض را بر این بگیرید که من طلبه میخواهم بگویم، من هم هستم؛ این را نباید تلقی منفی کرد. چه اشکالی دارد که بگویم من طلبه هم آمدهام کمکتان بکنم. اگر من میروم نمایشی اجرا میکنم، گرهای از کار مردم باز نمیکنم، فقط آمدهام بگویم من هم در این تاریخ، در این مکان بودهام. هر که باشم با هر لباسی، اشتباه کردهام. اما اگر من طلبهام آمدهام باری بردارم، چه اشکالی دارد؟
حالا یک قدم فراتر میرویم. اساساً اینکه طلبهها با لباس بیایند، یک نیاز روانی مردم منطقه را پاسخ میدهند. اینکه ببیند طلبهها کنارشان هستند، طلبههایی که حرف میزنند اگر جایی لازم باشد عمل هم میکنند. این برای مردم خوب است. برای حوزه هم خوب است. مردم دلگرم میشوند. حوزه هم اعتبار بیشتری پیدا میکند. در مواقع زیادی این اتفاق رخ میدهد که در چنین موقعیتهایی بعضیها سردرگماند. بعضی نیروهای جهادی و امدادی کاری انجام میدهند، ولی بهینه نیست. طلبهها بهواسطه لباسی که دارند میتوانند مدیریتکننده این شرایط باشند. همینکه شما با این لباس در منطقه کار میکنید، دیگران به شما مراجعه میکنند و میپرسند ما چه کار کنیم؟ یعنی از شما طلب میکنند که مدیریتشان کنید. این فرصتی است برای بهتر انجام شدن کارها و خدمت کردن به مردم. کاری به فضای رسانهای و چیزی که از منطقه منعکس شده ندارم. ما در منطقه با لباس بودیم، در پلدختر طلبههای زیادی با لباس بودند و میدیدیم این حضور طلبهها برای مردم و نیروهای جهادی دیگر که آمده بودند کمک کنند خوشایند بود.
چرا خوشایند بود؟
مردم به آنها نزدیک میشوند. شما فرض کنید همیشه دوست داشتید با کسی همراه باشید، ولی عرف جامعه بین شما و او فاصله انداخته. حالا هر دو کنار هم دارید دو روز زندگی میکنید و بیل میزنید. این فاصله که عرف گذاشته بین روحانی و توده مردم برداشته میشود و این اتفاق مبارکی است. برای همین شما میبینید کسانی که در فضای عمومی زندگی ممکن است فاصله زیادی با طلبهها داشته باشند، در این فضا خودشان آغازگر ارتباط با آنها هستند. من اگر این لباسم نبود آن آقا نمیآمد با من گپ و گفت کند. او میبیند که در این شرایط خیلی از بایدها و نبایدهای خودساخته جامعه حذف شده و میتواند با من حرف بزند و این یک فرصت است که من به واقعیت جامعه و به مخاطبان واقعی خودم در جامعه نزدیک شوم، این مبارک و خوب است.
حضور طلبهها را در این اتفاق حضور فعالی میبینید یا حضور منفعلی؟
حضور آنها خصوصاً در منطقه لرستان خیلی فعال بود. خدا را شکر مدیریت حوزه علمیه قم و تهران هم همراهی کردند و به جهت ساختاری امکان حضور طلبهها را فراهم کردند و غیبت طلبهها برای امدادرسانی را موجه کردند. برای همین طلبهها بدون دغدغههای حاشیهای به امدادرسانی پرداختند.
برخی منتقدین بر این باورند که حضور طلبهها در این اتفاق منفعل بوده و انفعالشان هم به خاطر بحث رسانهای است. در این چند سال اخیر که فشار رسانهای روی حوزه روزافزون بوده، باعث شده که طلبهها این حجم کمکرسانی را انجام بدهند. مخصوصاً بعد از بحث بودجههایی که روی کاغذ گفته شد به آنها اختصاص میگیرد. شما این نقد را میپذیرید؟
نه من چنین تصوری ندارم. خصوصاً بحث بودجهها یک شوخی رسانهای بیشتر نیست. کسی که با بودجه کشور آشنا باشد خیلی راحت میتواند مسئله را بفهمد و برای کسی توضیح بدهد. سستی این بازی رسانه برای کشاندن طلبهها به میدان برای همه روشن است. از طرف دیگر فرض کنید حجم زیادی از انتقادات سمت جامع المصطفی روانه شد. بارها اسمش هم آمد. شما غیر از تک فریم عکسهایی از طلاب خارجی چیزی در رسانهها نمیبینید. اینطور نبود که حالا اگر جامعه المصطفی مورد هجمه رسانهای واقع شده بیاید طلبههای خارجی را وارد چنین موقعیتی بکند و بخواهد از آنها بازخورد رسانهای بگیرد یا مرکز خدمات حوزههای علمیه همیشه مورد تاختوتاز است. مرکز خدمات هیچ عکسالعمل پررنگی در ماجرای این سیل برای طلبهها نداشت. میخواهم بگویم آن بازی بخصوص بازی بودجه به نظر نمیآید اثری گذاشته باشد. من حضور طلبهها را فعالانه میدانم.
آیا به نظر شما مشارکت طلبهها در این مسئله از سر وظایف طلبگی است یا کارکرد درجه دو دارد و طلبهها برای رساندن مفهوم دیگری به این کار وارد شدند؟
تصور من این است که اساساً یک هنجاری در جامعه شکل گرفته است. هنجاری مبتنی بر مشارکت اجتماعی در بلایای طبیعی. این یک هنجار و ارزش در جامعه ماست و خیلیها ازجمله جامعه حوزویان ما هم نسبت به این هنجار عکسالعمل مثبت دارند. من تصورم این است که احتمالاً آن چیزی که برای حضور همه اقشار در چنین اتفاقاتی انگیزه است، همان هم انگیزه حضور طلبهها است و نه یک دلیل خاص و ناشی از رسالت حوزوی یا دغدغههای دینی. این هنجار عمومی جامعه همه را به سمت خدمترسانی از جمله طلبهها سوق داده است.
پس به بر این باور هستید که از وظایف ذاتی طلبگی، یکی این است که طلبهها سعی کنند وارد بشوند و کمک کنند، یعنی نگاه درجه دو نبوده است.
من میگویم طلبه بودن خیلی در این مسئله دخیل نبوده، بلکه وظیفه ذاتی انسانی طلبهها است.
حرف آخر؟
تجربه حضوری که من در این مناطق داشتم و مواجه شدن و ارتباط صمیمی همه اقشار مختلف با هم که در بخشی از این اقشار، طلبهها هم بودند و دغدغه خدمترسانی، چشماندازی را از آن جامعه آرمانی که همیشه دنبالش بودیم، به ما نشان میداد. ما دنبال جامعه آرمانی خودمان در کلانشهرهای مدرن میگشتیم، اما خدا میخواست به ما یادآوری کند که ممکن است آن جامعه آرمانی در دل خرابههای شهرهای مدرن باشد، اینجاست که ما به هم نزدیک میشویم.
فکر میکنم ما طلبهها از حضور در چنین موقعیتهایی درسهای زیادی میتوانیم برای خودمان بگیریم و از این برای رشد خودمان استفاده کنیم. فکر میکنم دعوت طلبهها برای حضور در چنین موقعیتهایی و نشستن کنار مردم و کمکرسانی خودش یک درس بزرگ دارد.
افزودن دیدگاه جدید