تجربههای تبلیغی (2)
نام نشریه: مبلغان، شماره 51
ماه رمضان بود. برای ادای رسالت تبلیغ به یكی از شهرهای اطراف اصفهان رفته بودم. قرار بود یك ماه آنجا باشم.
یك روز در یكی از خیابانهای شهر قدم میزدم و مردم و مغازهها را از نظر میگذراندم. به یك كتابفروشی رسیدم. لحظهای ایستادم و نگاهی گذرا به تیتر روزنامهها و عنوان مجلات انداختم. بعد هم به مغازه رفتم. به دنبال بهانهای برای گشودن باب گفتگو.
همیشه وقتی به این آیه از قرآن میرسیدم كه «جاءتهم رسلهم بالبینات» ؛ «پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند.»، (1) این برداشت به ذهنم میرسید كه پیام آوران و رسالت گزاران دین، دست كم در بسیاری از موارد به سراغ مردم میرفتند.
این گونه نبوده كه همیشه آنها منتظر بمانند تا مردم بیایند و از آنها بپرسند.
نگاهی به قفسه كتابها انداختم. كتابها نوعا بازاری و ژورنالیستی (2) و رمانهایی عشقی بود.
به فروشنده سلام كردم. آنگاه نام چند كتاب از «ده رمان مشهور» (3) را از او پرسیدم. پیش بینیام درست درآمد. هیچكدام را نداشت.
شروع خوبی بود. تا اینجا من فعال عمل كرده بودم (نه منفعل) ؛ زیرا من پرسشگر بودم و او پاسخ دهنده. به كتابها اشاره كردم و پرسیدم: چقدر از این كتابها را خوانده اید؟ گفت: بعضیهایش را خواندهام.
همه این تمهیدها، پرسشها و زمینه چینیها، تنها برای شناختن مخاطب و به تعبیر علم بیان، شناختن «مقتضای حال» بود. چیزی كه بدون آن هر گونه اقدام تبلیغی، تنها تیر در تاریكی رها كردن بود و با رعایت كردن آن، دست كم نیمی از موفقیت به دست میآمد.
من این گونه پرسشها را هیچگاه كمتر از پرسشهای طبیب از شخص بیمار نمیدانستم. نیز مسئله تبلیغ و انتقال پیام را كمتر از طبابت به حساب نمیآوردم. بارها در نهج البلاغه خوانده ایم كه امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: «طبیب دوار بطبه؛ پزشكی كه همراه با طبابت خویش به دوره گردی میپردازد.» (4)
پرسیدم: آیا شغل اصلی شما كتاب فروشی است؟ و حدس میزدم كه شغل دیگری هم داشته باشد. گفت: معلم هستم. برای اینكه فضای گفتگو خیلی رسمی نباشد، به مزاح گفتم: پس شغل انبیا را پیشه كرده ای؟ (5) خندید. پرسیدم: در چه زمینهای تدریس دارید؟ گفت: جامعه شناسی. (6)
ناخود آگاه به یاد كتاب و طرحی از شهید مطهری رحمه الله افتادم. استاد مطهری در این كتاب 26 وظیفه اصلی را برای روحانیت و حوزههای علمیه برمی شمرد. در بند هفتم مینویسد: «آشنائی با علوم انسانی جدید از قبیل روان شناسی، جامعه شناسی، جغرافی جهانی، تاریخ جهانی، در حد بیگانه نبودن» (7) حس كردم استاد مطهری چه خوب ضرورتها را شناخته است و خود نیز به راستی نمونه خوبی برای یك روحانی موفق و كارآمد بود.
فكر كردم «جامعه شناسی» میتواند نقطه اشتراك و نیز نقطه شروع مناسبی برای بحث ما باشد. پرسیدم: تحصیلات دانشگاهیتان چیست؟
پاسخ داد: فارغ التحصیل علوم اجتماعی هستم.
جای آن بود كه از جامعه شناسی پلی و پیوندی به مباحث دینی بزنم. گفتم: نظر شما درباره «نقش نخبگان» در جامعه چیست؟
تاملی كرد. دانستم در بایگانی ذهنش به دنبال مفهوم نخبگان میگردد. توضیح دادم: به نظر من نخبگان یعنی كسانی كه در جامعه از نوعی اقتدار برخوردارند؛ مثل نخبگان سیاسی، مذهبی، ورزشی و.... به اصطلاح خودمان یعنی كسانی كه یك سر و گردن از دیگران بالاترند. (8)
آنگاه گفتم: دوست دارم اگر اجازه دهید حدیثی را از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره نقش نخبگان در تغییرات اجتماعی برایتان بخوانم.
اظهار اشتیاق كرد. این حدیث را خواندم.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی واذا فسدا فسدت امتی.» قیل یا رسول الله ومن هما؟ قال: «الفقهاء والامراء»؛
«رسول خدا فرمودند: دو گروه از امت من هرگاه صالح و شایسته گردند، امت من صالح خواهند شد و هرگاه فاسد شوند، امت من فاسد خواهد گردید.» پرسیدند: آنها چه كسانی هستند؟ فرمود: «فقیهان و حاكمان.» (9)
به تعبیر جامعه شناسی نخبگان علمی و سیاسی. این كلید ساختن جامعه است. میبینی بین دو رشته علوم دینی و جامعه شناسی چه قرابت و نزدیكی وجود دارد.
سپس گفتم: شنیدهام در این محل، فارغ التحصیلان بسیاری از مقطع كاردانی گرفته تا كارشناسی، كارشناسی ارشد و دكتری وجود دارد، نیز عالمان و طلاب علوم دینی. اگر آنها در كانونی گرد هم میآمدند و درباره موضوعات، مسائل و مشكلات گوناگون جامعه تبادل نظر میكردند، بسیار خوب بود. (10)
برقی در نگاهش درخشید. گفت: اتفاقا ما جلسهای ماهانه داریم. همه فارغ التحصیلان جامعه شناسی دور هم جمع میشویم و گفتگو میكنیم.
اگر مبلغان بتوانند زبان هر صنفی را بشناسند كه قرآن كریم فرمود: «وما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»، (11) و در چنین جمعها و محافلی راه یابند، میتوانند بر جامعه و نسل جدید بویژه قشر تحصیل كرده تاثیر گذار باشند.
البته این كار بایستگیهایی را میطلبد كه اسلام شناس معاصر، مرحوم شهید مطهری، در كتاب «پیرامون جمهوری اسلامی» (12) به بسیاری از آنها پرداخته است.
در این دیدار به این نكته اساسی توجه داشتم كه همه حرفها را در یك جلسه نباید زد. (13) باید مجالسی هم برای فكر كردن، و اندیشیدن و هضم و جذب حرفها فراهم آورد. دامنه بحث را باید كوتاه میكردم. به اطراف مغازه نگاه كردم. تصویری از ورزشكاران فوتبال را دیدم. او هم در بین شان بود. گفتم: ورزشكار هم كه هستی.
به چیزی اشاره كرد. رد نگاهش را پی گیری كردم. نگاهم در قفسه به چند گلدان نقرهای افتاد. گفتم: پس جزو نخبگان ورزشی هم هستید. (14)
همه این برخورد و گفتگو را كه بیش از نیم ساعت طول نكشید، من تنها زمینهای میدانستم برای گفتگوهای بعدی. كه البته چند جلسهای ادامه یافت و موضوعات گوناگون اجتماعی، فرهنگی، هنری، و نویسندگان مختلف روشنفكری و كتابهای آنها مورد بحث و گفتگو قرار گرفت.
از بحثهایی كه شده بود بسیار خشنود به نظر میرسید. اما نظر من چیز دیگری بود. به نظر من مهمتر از اصل بحثها این بود كه یك طلبه توانسته با نمونهای از نسل تحصیل كرده جدید هم سخن شود و وارد دنیای او گردد.
پینوشــــــــــتها:
1) روم/9. تعبیر «جاءتهم رسلهم بالبینات» بیش از هشت بار در قرآن آمده است:
اعراف/101، یونس/13، ابراهیم/9، روم/9، فاطر/25، غافر/83 و...
2) ادبیات ژورنالیستی، آثار نیم خلاقه یا خلاقهای است كه از وقایع روزمره ملهم بوده و با تغییر آنها موضوعش كهنه میشود. «واژه نامه هنر داستان نویسی، جمال میرصادقی، میمنت میرصادقی، ص 11.»
3) درباره «ده رمان مشهور» (بهترینهای ادبیات داستانی) دیدگاه یكسانی وجود ندارد. «سامرست موام» از «جنگ و صلح»، «بابا گوریو»، «دیوید كاپرفیلد»، «برادران كارامازون»، «مادام بواری»، «سرخ و سیاه»، «تپههای واترنیگ»، «توم جونز»، «موبی دیك»، «غرور و غرض» به عنوان ده رمان مشهور یاد میكند. «ر. ك: بحث و نقدی درباره ده رمان بزرگ جهان، ترجمه كاوه دهگان.»
4) نهج البلاغه صبحی صالح، تحقیق شیخ فارس تبریزیان، خطبه 107.
5) شغل معلمی همان شغل انبیا است.» امام خمینی، صحیفه نور، ج 7، ص 77.
6) مطالعه علمی چیستی جامعه، توسعه آن و رفتار اجتماعی. «فرهنگ. xfrd »
7) استاد مطهری، پیرامون جمهوری اسلامی.
8) نخبگان؛ اشخاص و گروههایی هستند كه در نتیجه قدرتی كه به دست میآورند و تاثیری كه بر جای میگذارند، یا به وسیله تصمیماتی كه اتخاذ مینمائید و یا به وسیله ایدهها، احساسات و یا هیجاناتی كه به وجود میآورند، در كنش تاریخی جامعهای مؤثر واقع میشوند. «تغییرات اجتماعی، گی روشه، ص 121، ترجمه دكتر منصور وثوقی، نشر نی، چاپ هفتم، 76.»
9) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 49.
10) حیاة العلم بالتذاكر والتباحث؛ زندگی دانش در گرو مذاكره و مباحثه است.»
11) و هیچ رسولی را نفرستادیم مگر با زبان مردمش.» (ابراهیم/4) .
12) پیرامون جمهوری اسلامی، استاد مرتضی مطهری، ص 31، وظائف حوزههای علمیه.
13) قال علی علیه السلام: «لاتقل مالاتعلم بل لا تقل كل ماتعلم؛ آنچه را بدان آگاهی نداری بر زبان نیاور، حتی همه آنچه را كه میدانی نیز بر زبان میاور.» (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68، ص 288) .
14) ورزشكاران... نخبگان سمبولیك با خصوصیاتی انسانی اند. كافی است توجهی را كه نسبت به زندگی این گونه افراد و به تمرینات آنها و به ركوردهای آنها در روزنامه هامبذول میگردد، به خاطر آوریم تا به این مسئله واقف شویم كه چرا آنها را به عنوان نمونههای اصیلی از شجاعت و هوش و جسارت و بی پروایی، سرسختی، مهارت و صفاتی از این قبیل معرفی مینمایند. «تغییرات اجتماعی، گی روشه، ص 125.»
افزودن دیدگاه جدید