سخن و سخنوری در گفتگویی نمادین با حضرت علی علیهالسلام (2)
نام نشریه: مبلغان، شماره 68
26. یا مولا! چنانچه بخواهیم در سخنرانیهایمان مردم را موعظه کنیم و به آنان پند و اندرز دهیم، بهترین پند و موعظه چیست؟
ü بدان که :
«اَنفَعُ المَوعِظِ ما رَدَعَ؛
سودمندترین پندها و موعظهها آن است که [دیگران را از گناه] باز دارد.» (414)
27. سوال کوتاهی داشتم آقا جان! در سخن گفتن با مردم و سخنرانی کردن برای آنان، چگونه حرف بزنیم و رفتار بکنیم تا مخاطبان و شنوندگانمان با ما خوش بیان و خوش برخورد باشند؟
ü سوال خوبی است و راهش هم این است؛ هر چند راههای دیگری نیز وجود دارد:
«اَجمَلُوا فِی الخِطابِ تَسَعُوا جَمیلَ الجَوابِ؛
با دیگران زیبا سخن بگویید تا پاسخ زیبا هم از آنان بشنوید.» (294)
28. پیشتر و بیشتر آموختیم که چه سخنی بگوییم. مولا جان! حالا اگر امکان دارد، برای ما بفرمایید که چه سخنی نگوییم؟
ü یکی از سخنانی که نباید گفته شود، این است:
«... لا تَقُل مایکسِبُکَ وِزراً اَو ینَفِّرُ عَنکَ حُرّاً؛
سخنی را نگو که گناهی را برای تو به بار آورد و یا انسان آزادهای را از تو براند.» (945)
29. یا امیرمومنان! میدانیم که عادتها بر دو نوع اند: یکی عادتهای خوب و دیگری عادتهای بد. به نظر من، از عادتهای بد در هنگام سخنرانی این است که سخنران با تسبیح خود بازی کند، یا عمامهاش را بالا و پایین ببرد، یا با انگشتانش عینک خود را جابه جا نماید، یا مرتب انگشتش را به سوی مخاطبان خود نشانه رود، یا با انگشتر و دکمه لباس خویش بازی کند و یا چیزهای دیگری مانند آن. اینک شما از عادتهای خوب سخنور برای ما بفرمایید.
ü به او میگویم:
«عَوِّد لِسانَکَ لِینَ الکَلام؛
زبان خویش را به نرم گویی عادت بده!» (792)
30. مولای ما! اگر ممکن است یکی از علتهای استقبال مردم از سخنرانان موفق را برای ما بفرمایید بیان تا آن را در سخنرانیهایمان به کار گیریم و ان شاءالله ما هم سخنران موفقی شویم و باشیم؟ چون خیلی از ما دوست داریم که به اصطلاح، تعداد «پامنبری»هایمان فراوان باشند و جای سوزن انداختن در مجلس نباشد.
ü یکی از راههای استقبال مردم از سخنرانیها و افزایش تعداد آنان در سخنرانیها، توجه به این نکته مهم و کوتاه و ساده است:
«مَن عَذُبَ لِسَانُهُ کَثُرَ إخوانُهُ؛
هر کس شیرین سخن باشد، برادران (و دوستان) او فراوان شوند.» (1028)
31. یا مولا! بعضی در مورد خود اغراق گوئی میکنند. آیا این کار برای آنان نتیجهای هم در بر خواهد داشت؟
ü نه:
«رُبَّ صَلَفَ أورَثَ تَلَفاً؛
چه بسا لاف زنی که جز از دست دادن [چیزها،] چیزی به دست نمیآورد.» (608)
32. سؤال کوتاهی از امام خویش داشتم و آن سؤال این است که مخاطبان و شنوندگان ما چرا گاهی خسته و آزرده میشوند؟
ü از علتهای مهم آن، پر گویی است:
«کَثرَه الکَلامِ تُمِلُّ السَمعَ؛
پر گویی گوش را خسته و آزرده میکند.» (995)
33. تعدادی از سخنوران، با تردید و دو دلی سخن میگویند و محکم و استوار و با قاطعیت، سخنرانی نمیکنند؛ البته نظرم این نیست که متکبرانه و جاه طلبانه و بزرگ بینانه سخن بگویند، بلکه میخواهم بگویم که اینان از روی اعتقاد قلبی و برهان عقلی و با استحکام سخنرانی نمیکنند.
مولا جان! این کار درستی است؟
ü این گونه سخنوران اشتباه میکنند و باید بدانند:
«اَحسَنُ القَولِ السَّدَادُ؛
بهترین سخن، آن است که محکم و استوار باشد.» (480)
34. یا مولا! تعدادی از منبریها و سخنرانها گاهی عصبانی میشوند و تعصب بی جا به خرج میدهند و حرفهای نادرستی میزنند و گویی میخواهند به سوی مستمعان خود تیر شلیک کنند، آیا این گونه عمل کردن، کار پسندیدهای است؟
ü فرزندم! بدان که:
«أصوَبُ الرَّمی القَولُ المُصیبُ؛
بهترین تیری که به سوی هدف شلیک میشود، سخن درست است.» (438)
35. مولا! با كمال تأسف باید به محضرتان عرض كنم كه گاهی برخی در مجالس و جلسات سخنرانی هایشان از هر كسی تعریف و تمجید میكنند؛ از صاحب منصبان و رؤساء خطا كار به نیكی یاد میكنند و یا در مجالس ختم و فاتحه از شخصی كه، نه فقط آدم خوب و نیكو كاری نبوده، بلكه آدم بد و نكوهیدهای هم بوده است، اما بعضی آن چنان از این مرحوم یا مرحومه تعریف و تمجید مینمایند كه مگو و مپرس. اگر میشود اینان را نصیحتی بفرمایید تا از این كارها كمتر بكنند؛ هر چند تعریف و تمجید كردن از كسی در حد طبیعی و عادی اشكالی ندارد.
ü یكی از بهترین نصیحتهای من به آنان این است:
«أعْظَمُ اللُّؤْمِ حَمْدُ الْمَذْمُومِ؛
بزرگترین فرو مایگی تعریف و تمجید از شخص بد و نكوهیده است.» (385)
36. گاهی اوقات برخی از سخنوران، حدّ و مرز خویش را رعایت نمیكنند و از موضوعات و مسائلی سخن میگویند كه در حد قد و قواره آنان نیست مثلاً نه درس عرفان خوانده اند و نه به مسائل عرفانی عمل كرده اند، امّا مرتب دم از عرفان و مسائل عرفانی میزنند و خود را عارف جلوه میدهند؛ یا اهل سیر و سلوك و كرامات و مكاشفات نیستند، ولی از سیر و سلوك و كرامات و مكاشفات سخن میگویند، و خویش را سالك نشان میدهند. میخواستم از حضرت بپرسم كه نظر مباركشان در این زمینه چیست؟
ü شفاف و صریح به شما بگویم:
«لاعَقْلَ لِمَنْ یتَجَاوَزُ حَدَّهُ وَ قَدْرَهُ؛
كسی كه پایش را از حد و منزلت خویش فراتر میگذارد، عقل ندارد.» (198)
37. مولا جان! میگویند كه یكی از شرایط مهم سخنوری «بلاغت» است.
می خواستم از شما بپرسم كه نشانه «بلاغت» چیست؟
ü بلاغت نشانههای مختلفی دارد كه یكی از آن نشانهها را برای شما میگویم:
«آیهُ الْبَلَاغَةِ قَلْب عَقُول وَلِسان قَائِل؛
نشانه بلاغت و رسایی، داشتن دلی سرشار از خرد ورزی و زبانی سرشار از گویایی است.» (1026)
38. ای علی! ما نمیدانیم چند دقیقه و یا حتی چند ساعت باید سخنرانی كنیم. برخیها میگویند كه فقط 20 دقیقه سخنرانی كنید و اگر قدرت خنداندن و با نشاط نگه داشتن مردم را نیز دارید، تا 30 دقیقه هم میتوانید سخنرانی نمایید.
برخی دیگر میگویند كه بین 40 تا 50 دقیقه سخنرانی كردن، خوب و مناسب است. عدهای هم میگویند كه كمتر از 90 دقیقه صحبت كردن فایدهای ندارد و بحثها ناقص و ناتمام میماند.
مولا! آیا ملاك و معیار خاصی در این زمینه وجود دارد كه ما به آن عمل كنیم؟
ü از معیارها در كمیت و مقدار سخنرانی این است كه بدانیم:
«خَیرُ الْكَلامِ ما لا یمِلُّ وَ لا یقِلُّ؛
بهترین سخن، آن است كه نه خسته كننده و آزار دهنده، و نه اندك و مختصر باشد.» (995)
39. یا مولا! شماری از منبریها میگویند كه آدم باید حرف خوب و زیبا بزند و لازم نیست كه خوب و زیبا حرف بزند. همین كه معانی و محتوای سخنرانی خوب و زیبا بود، كفایت میكند و لزومی ندارد كه از الفاظ و قالبهای زیبا هم استفاده نماییم تا مردم از ما خوششان بیاید. این كارها لفّاظی و بازی با كلمات است و تأثیر چندانی در سخنرانی ندارد؛ البته من به آنان عرض میكنم كه هم «باید حرف خوب و زیبا زد» و هم «باید خوب و زیبا حرف زد»؛ این دو، لازم و ملزوم یكدیگرند. نظر مولا در این باره چیست؟
ü این منبریها و سخنرانها باید به این نكته مهم توجه داشته باشند كه:
«اَلاَلْفَاظُ قَوالِبُ الْمَعَانِی؛
واژهها پیكرهای [مناسب] معانی اند.» (1030)
40. گاه شمار بسیار اندكی از خطیبان، با كلمات و جملات خوب و وزینی مردم را مورد خطاب خود قرار نمیدهند؛ مثلاً به آنان میگویند: «ای مردم! من به اینجا آمدهام تا شما را آدم كنم»، یا «شما چرا نفهم هستید و حرفهای مرا نمیفهمید»، یا «خانم ها! اگر بار دیگر در هنگام سخنرانی من، با یكدیگر حرف بزنید، دعا میكنم تا شوهرانتان بروند و یك هوو بر سر شما بیاورند»، یا «زنها چنان چه دوباره حرف بزنند، نفرینشان میكنم تا عاقبت به خیر نشوند» و یا «اگر كسی در وسط سخنرانیام حرف زد، هر چه از دهانم در آمد، به او خواهم گفت». مولا جان! چرا اینان به این صورت، با مردم حرف میزنند و آنان را مورد خطاب خود قرار میدهند؟
ü عزیزم! میدانید یكی از علتهای آن چیست:
«مَنْ قَلَّ عَقْلُهُ سَاءَ خِطابُهُ؛
كسی كه عقلش كم باشد، خطاب او بد خواهد شد.» (294)
41. حضرتا! بر بلاغت سخن و بلیغ بودن سخنران، بسیار تاكید میشود. لطفاً درباره«بلاغت»، بیشتر راهنمایی مان بفرمایید.
ü «قَدْ یكْتَفی مِنْ الْبَلَاغَهِ بِالْإیجاز؛
برای دست یابی به بلاغت [سخن] ، ایجاز و اختصار گویی كافی است.» (111)
42. ای امیر! آیا سخنران میتواند به جهت گرایش داشتن به شخص یا جناح و باند خاصی، از سخنانی ناحق در سخنرانیاش استفاده كند؟ و كلّاً یكی دیگر از شرایط سخن و سخنور را برای ما بیان بفرمایید تا به ویژه امثال ما كه در كارها و مسائل و گروههای سیاسی هستیم، بیشتر موعظه شویم.
ü این گونه سخنرانها كار صحیحی نمیكنند و باید این اصل و شرط مهم و یا حتی مهمترین اصل شرط در سخن و سخنرانی را توجه داشته باشند:
«أَصْدَقُ الْقَولِ ما طَابَقَ الْحَقَّ؛
راستترین سخن، آن است كه با حق و حقیقت مطابقت داشته باشد.» (636)
43. میدانیم كه رسایی و بلاغت سخن و بلیغ بودن سخنران نیز دارای درجات گوناگونی است.
حضرتا! بفرمایید كه رساترین و بلیغترین سخن،چه سخنی است تا ان شاءالله بتوانیم آن را در سخنرانیهایمان به كار بندیم و سخنور موفقی شویم؟
ü «أَبْلَغُ البَلَاغَةِ مَا سَهُلَ فِی الصَّوابِ مَجازُهُ وَ حَسُنَ إِیجازُهُ؛
رساترین و بلیغترین سخن، آن است كه به آسانی به سوی راستی و درستی روان شود و كوتاه بودن آن، در خور و مناسب باشد.» (111)
44. مولا جان! مردم سخنوران و خطیبان را با گفتار و رفتارشان ارزش گذاری میكنند. به ما بفرمایید كه سخنران، چه گفتار و رفتاری باید داشته باشد تا سخنران موفق و ارزشمندی گردد؟
ü آن چه گفتید صحیح است و گفتار و رفتار سخنران باید این گونه باشد:
«الْمَرْءُ یوزَنُ بِقَوْلِهِ وَ یقَوِّمُ بِفِعْلِهِ فَقُلْ مَا تَرَجَّحَ زِنَتُهُ وَ افْعَلْ مَا تَجِلُّ قِیمَتُهُ؛
هر انسانی به گفتارش سنجیده و به رفتارش ارزش گذاری میشود. بدین رو، گفتاری بگو كه گران مایه و رفتاری داشته باش كه گران بها باشد.» (1264)
45. علی جان! یكی از ضعفهایی كه شماری از سخنوران دارند، این است كه گاهی حرف خود را چند بار تكرار میكنند و توجه ندارند كه مردم با یك یا دو بار شنیدن سخنی، آن را متوجه میشوند و میفهمند و لازم نیست كه چند بار، آن سخن را تكرار نمایند. اینان چرا این گونه حرف میزنند؟
ü اینان نمیدانند كه:
«عَلَامَةُُ العَی تَكْرَارُ الكَلَامِ عِنْدَ المُنَاظَرَةِ...؛
نشانه ناتوانی و درماندگی [در سخن گفتن] ، تكرار سخن هنگام گفتگواست.» (995)
46. حضرتا! برخی اوقات، حرفها و مطالبی را از این طرف و آن طرف میشنویم كه نمیدانیم چقدر درست هستند و چقدر حقیقت دارند و گاه شوخی میكنیم و میگوییم كه این حرفها و مطالب، از علوم «سینه به سینه» و از كتابهای «صدر الواعظین» و «كفایه الواعظین» و «لسان الذاكرین» به دست ما رسیده است. آیا نقل این گونه مطالب برای مردم، كار صحیحی است؟
ü نه:
«لَا تُحَدِّثُ النَّاسَ بِكُلَّ مَا تَسْمَعُ فَكَفَی بِذَلِكَ خُرْقاً؛
هر چه را میشنوی با مردم در میان نگذار؛ زیرا برای نادانی تو همین بس است.» (197)
47. آقا! چنان چه برایتان امكان دارد، یكی دیگر از ملاكها و معیارهای حجم سخن و كمیت سخنرانی را برای ما ذكر بفرمایید تا از آن استفاده كنیم و آن را در سخنرانی هایمان به كار بندیم؟ چون نظریات سخنوران در این زمینه متفاوت و گاهی ضد و نقیض است.
ü ببینید ملاك دیگری كه وجود دارد، توجه به این نكته است:
«الكَلَامُ بَینَ خَلَّتَی سَوْء: هُمَا الاِكْثَارُ وَ الاِقْلالُ فَالاِكْثارُ هَذَر وَ الاِقْلالُ عَی وَ حَصْر؛
سخن میان دو هم نشین بد قرار دارد: یكی پر گویی و دیگری كم گویی است. پر گویی عامل بیهوده گویی و یاوه گویی، و كم گویی عامل ناتوانی و درماندگی است.» (1264)
48. علی جان! از شرائط و ویژگیهای سخنوران موفق برای ما مطالبی را فرمودید. اكنون میخواهم كه از ویژگیهای سخنوران ناموفق و زیانكار نیز برای ما مطالبی را بفرمایید.
ü یكی از نشانهها و ویژگیهای سخنوران ناموفق این است:
«أَخْسَرُ النَّاسِ مَنْ قَدَرَ أنْ یقُولَ الحَقُ وَ لَمْ یقُلْ؛
زیانكارترین مردم كسی است كه میتواند حق را بگوید، ولی نمیگوید.» (290)
49. چون بلاغت سخن و بلیغ بودن سخنور برای ما مهم است، مولا جان! میخواستم بار دیگر درباره «بلاغت» سخن بگویید و آن را تعریف كنید و توضیح دهید. ببخشید كه این سوال را تا كنون چند بار از شما نمودهام.
ü اشكالی ندارد. یكی از تعریفهای بلاغت این است:
الْبَلاغَةُ مَا سَهُلَ عَلَی الْمَنْطِقِ وَ خَفَّ عَلَی الْفِطْنَةِ؛
رسایی و بلاغت سخن در آن است كه به آسانی بر زبان جاری گردد و به آسانی نیز فهمیده شود.» (111)
50. برخی اوقات و پس از پایان سخنرانی، شنوندگانمان دور ما جمع میشوند و از ما سوالاتی میكنند. جواب بعضی از سؤالات را میدانیم و به آنان میگوییم، ولی به پاسخ برخی از پرسشها یقین، یا اطمینان نداریم و در نتیجه، جواب آنها را نمیدانیم. از طرفی هم، برای خودمان شخصیتی قائل هستیم و نزد مستمعانمان نیز از شخصیت بالایی برخورداریم و همین باعث میشود در برابر سؤالاتی كه جواب آنها را نمیدانیم، خجالت بكشیم كه به آنان صریحاً بگوییم: جواب سؤال شما را نمیدانیم، و فكر میكنیم كه به شخصیت علمی و روحانی ما بر میخورد و شاید شنوندگانمان نیز فكر كنند كه ما فاضل نیستیم و مثلاً كم سواد و بی مایه هستیم. مولا جان! در چنین شرائطی چه كار باید بكنیم؟
ü به همه كسانی كه مثل شما در چنین شرایطی قرار میگیرند، باید بگویم:
«لا یسْتَحْیینَّ أحَد إذَا سُئِلَ عَمَّاً لا یعْلَمُ أنْ یقُولَ لا أَعْلَمُ؛
اگر چیزی را از كسی بپرسند كه پاسخ آن را نمیداند، هرگز شرم نكند از اینكه بگوید نمیدانم.» (945)
افزودن دیدگاه جدید