خطابه و خطیبان جمعه (1)
نام نشریه: مبلغان، شماره 73
تاریخ پیدایش خطابه
از هنگامی که انسان به نقش «بیان» و «تأثیر کلام» در پیش برد اهداف و ترویج افکار خود پی برد، از «فن خطابه» بهره گرفت و برای دستیابی به موفقیت بیشتر، پیامهای فکری و فرهنگی خویش را در قالب هنر خطابه ریخت و به دیگران ابلاغ کرد.
در اینکه از چه تاریخی و در چه سرزمینی «خطابه» به عنوان «فن» و «هنر» مورد توجه قرار گرفت، نمیتوان به صراحت و قاطعیت اظهار نظر کرد. برخی از مورخان گفته اند، تاریخ فن خطابه از یونان آغاز میشود و «هومر» شاعر و خطیب بزرگ یونان را، پدر واقعی فن خطابه میدانند.
بعضی میگویند: «آسپاسیا» در حدود 450 سال پیش از میلاد، به آتن وارد شد، مدرسهای برای تعلیم فلسفه و فن خطابه تأسیس کرد و شخصیتهای بزرگی چون «پریکلس» و «سقراط» را تربیت نمود. در این عصر خطبا را چنین عادت بود که خطابههای خود را بنویسند و به عنوان آثار منتشر سازند و همین موضوع باعث شد تا خطابه به صورت یک فنّ مدون در آید. «پریکلس» بخاطر خردمندی و قدرت شگرف سخنوری، مدت چهل سال در آتن فرمانروایی کرد. او کم و مختصر سخن میگفت و دعایش در حق خود این بود که: «هرگز بی جا و بی موقع لب به سخن نگشاید.»
برخی معتقدند که «اولین بار خطابه به عنوان فنی که دارای اصول و قواعد خاص خود و قابل تعلیم و تعلم است در جزیرة «سیسیل» یا «صقلیه» به منصّه ظهور رسید و علت آن بیرون کردن حکّام مستبد و بوجود آمدن فضای آزاد سیاسی بود؛ زیرا مردم برای گرفتن اموال خود، که از طرف حکام قبلی به زور سر نیزه مصادره شده بود، به دادگاهها هجوم آوردند و به بحث و مناقشه با زمین داران پرداختند و هر یک سعی میکردند با سخنان اقناع کننده خود بر طرف دیگر غالب آیند و نظر داوران را به سوی خود جلب کنند؛ همین امر سبب رشد خطابه در این جزیره شد.
«اولین کسی که در این جزیره به تعلیم خطابه پرداخت شخصی به نام «کوراکس» (466 قبل از میلاد) بود. عرب او را به نام «غراب» خطیب میشناسد. به درستی معلوم نیست که او در چه سالی به دنیا آمده و در چه سالی در گذشته و نزد چه کسانی درس خوانده است.»
«نیاز مردم به خطابههای پرشوری که بتواند رأی دادگاه و هیئت داوران را به سوی خود جلب کند «کوراکس» را واداشت تا در سال 446 ق. م، رسالهای در این باب به رشته تحریر درآورد. شاید او خود نمیدانست که عمل وی سرآغاز تدوین فنّی مفید خواهد شد که حتی میتواند فرهنگ یونان را تحت الشعاع قرار دهد.»
نام رسالة او هنر کلمات بود. در این رساله اصول و قواعد فن خطابه چون: مقدمه، بیان مطلب، استدلال و بحث، نتیجه گیری و خاتمه، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این تقسیم بندی حماسی خطابه، اوّلین بار توسط او صورت گرفت؛ فن اقناع بودن خطابه نیز نخستین بار توسط او مطرح شد.» [1]
اگر نتوانیم از لحاظ تاریخی، زمان پیدایش «خطابه» و نخستین فردی که به این فن ارجمند دست پیدا کرد و همچنین نخستین خطبهای را که بشر ایراد نمود به طور مشخص بیان کنیم، میتوانیم بر طبق اسناد تاریخی ادعا کنیم که خطابه قرین نبوّت است و هر پیامبری از پیامبران الهی به هنر خطابه آراسته بوده است.
«وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیبَینَ لَهُمْ»؛ [2] «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر [اینکه] به زبان قومش [سخن بگوید] تا [بتواند حقایق و معارف دین را] برای آنان بیان کند.»
بیان و بلاغت یکی از ابزارهای مؤثر پیامبران، برای تبلیغ و تبیین معارف الهی و مکارم اخلاقی بوده است. چنانکه حضرت موسی علیه السلام در آغاز رسالت خود، از خداوند درخواست میکند، در برابر فرعونیان گره از زبانش بگشاید تا بتواند با بلاغت و سهولت، پیام خود را به مردم ابلاغ نماید. قرآن کریم درخواست حضرت موسی علیه السلام را این گونه بیان فرموده است:
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری، وَ یسِّرْ لی أمْری، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یفْقَهُوا قَوْلی»؛ [3] «پروردگارا! به من [در انجام این مسئولیت سنگین] شرح صدر عنایت کن، و کارم را آسان فرما، و گره از زبانم بگشا، تا سخن مرا بفهمند.»
خطابه، امتیاز پیامبران
از امتیازات پیامبران خدا این بوده است که آنان از نعمت بیان و بلاغت برخوردار بودند و هر کدام در محیط خود، متناسب با زبان و ادبیات زمان، به تبلیغ دین خدا پرداخته اند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دربارة شعیب علیه السلام میفرماید:
«وَ کانَ شُعَیبُ اَخْطَبَ الْأنْبِیاءِ»؛ [4] «شعیب در ایراد خطابه [و سخنوری] سرآمد پیامبران بود.»
حضرت موسی علیه السلام در مورد برادرش «هارون» ـ که او خود از پیامبران بنی اسرائیل است ـ میگوید:
«وَ اَخی هارُونُ هُوَ اَفْصَحُ مِنّی لِساناً...»؛ [5] «برادرم هارون از لحاظ زبان [و بیان] ، از من فصیحتر است.»
پیامبر گرامی اسلامی، دربارة فصاحت کلام خود فرمود:
«اَنَا اَفْصَحُ الْعَرَبِ؛ [6] من فصیحترین عرب هستم.»
خداوند سبحان، پیامبران خود را به انواع زینتها و زیباییهای مادّی و معنوی آراسته کرد که یکی از آنها شیوایی در بیان است؛ همانطور که پیامبر اسلام فرمود:
«جَمالُ الْمَرءِ فَصاحَةُ الْلِسانِ؛ [7] زیبایی انسان در فصاحت زبان [او] است.»
معمولاً در کلام بلیغ و بیان شیوا، جاذبه و اثری وجود دارد که در سایر زیباییها، کمتر دیده میشود و بی جهت نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«اِنَّ مِنَ الْبَیانِ لَسِحْراً؛ [8] همانا برخی از سخنها سحرآمیزند.»
ظهور اسلام و تحول خطابه
در دورانهای گذشته، چون انسانها از سواد خواندن و نوشتن بهر های اندک داشتند، بجای بهره گیری از زبان نوشتار، بیشتر از زبان گفتار استفاده میکردند و همین امر موجب میشد تا خطیبان جامعه، که رسالت آگاهی بخشی و پیام رسانی به مردم را بر عهده داشتند از موقعیت بسیار بالا و ممتازی برخوردار باشند.
ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، تحولاتی بس عظیم را در ذهن و زندگی مسلمانان به ویژه اعراب، بوجود آورد که بررسی و تبیین این تحولات خود نیاز به فرصتی جداگانه دارد، ولی به تناسب این بحث، بطور مختصر و در چند فراز اشارتی میکنیم:
اولاً: نزول قرآن از لحاظ علمی منشاء علوم مختلف گردید که هر کدام از این دانشها بخشی از شکوفایی و پیشرفت مسلمانان را بر عهده گرفتند. آیات نورانی قرآن، موجب شد تا استعدادهای درخشان و تشنگان وادی دانش و عرفان، گرد کتاب آسمانی اجتماع کنند و علوم و فنونی مانند، صرف، نحو، بلاغت، فلسفه، کلام، تفسیر و حدیث و دیگر شاخههای حکمت و معرفت را تدوین نمایند و خلاقیت و لیاقت خود را در گردآوری علوم مختلف به نمایش بگذارند. چهرههایی در علوم ادبی چون سیبویه، ابن خالویه، ابن هشام و عبدالقاهر جرجانی؛ واضع علم بلاغت و نویسندة دو کتاب ارزشمند به نامهای «اسرار البلاغه» و «دلائل الاعجاز»، همه و همه بخاطر آشنایی با معارف قرآن کریم و اعجاز بلاغی آن کتاب عظیم آسمانی تلاش نموده اند و آثار گرانسنگ خود را بوجود آورده اند.
ثانیاً: رسالتی که مسلمانان، در نشر و ترویج دین و ابلاغ پیام الهی احساس کردند، باعث شد تا از مؤثرترین ابزار پیام رسانی استفاده کنند و در آن دوران وسیلهای مناسبتر و گویاتر از «خطابه» نبود. با تحولی که اسلام و قرآن در افکار و اندیشههای مردم آن زمان بوجود آورده بود، طبعاً «خطابه» نیز تحت تأثیر این تحول رشد و شکوفایی چشمگیری پیدا کرد و عاملی برای روشنگری، پیوند اقوام و قبائل به یکدیگر، ایجاد شور و هیجان در دلها، و ترویج و تبلیغ احکام اسلامی بود.
پس از نزول قرآن، نخستین کسی که از خطبه و خطابه، در جهت ترویج و تعلیم احکام دین استفاده کرد پیامبر گرامی اسلام بود. او خطبه را بستر مناسبی برای بیان معارف الهی میدانست و خطابه را ابزاری مؤثر ب رای اقناع و ایجاد تحول در روح و روان مخاطب تلقی میکرد و لذا از طریق خطبه مردم را به دین حنیف دعوت میفرمود و یا بسیاری از عقاید و آداب اجتماعی را بوسیلة خطبه به مخاطبین خود آموزش میداد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطبههای خود را متناسب با شرایط فکری، ذهنی و اجتماعی مخاطب ایراد میکرد. به عنوان مثال تفاوتهایی که در محتوای سخنان پیامبر، در خطبههایی که در مکّه ایراد فرموده اند، با خطبههای دوران مدینه آن حضرت بچشم میخورد، از همین جا نشأت میگیرد که مخاطبان پیامبر در مکّه با مخاطبان او در مدینه تفاوت داشتند؛ همچنان که در آیات مکّی با آیات مدنی تفاوتهایی را مشاهده میکنیم.
چنانکه اشاره شد خطبههای پیامبر اسلام پیرامون شرح تعلیمات اسلامی، انتشار و ابلاغ پیام الهی، بیداری و روشنگری مردم، و... دور میزد؛ مثلاً در دومین خطبهای که آن حضرت از روی کوه صفا، برای مردم ایراد کرد، چنین فرمود:
«أیهَا النّاسُ! اِنَّ الرّائِدَ لایکْذِبُ اَهْلَهُ، وَاللهِ لَوْ کَذِبْتُ النّاسَ جَمیعاً ما کَذِبْتُکُمْ، وَلَوْ غَرَرْتُ النّاسَ جَمیعاً ما غَرَرْتُکُمْ، وَاللهِ الَّذی لا اِلهَ اِلاّ هُوَ، اِنّی لَرَسُولُ اللهِ اِلَیکُمْ حَقّاً خاصَّةً، وَ اِلَی النـّاسِ کافَّةً، وَاللهِ لَتَمُوتُونَ کَما تَنامُونَ، وَ تُبْعَثُونَ کَما تَسْتَیقِظُونَ، وَ لَتُحاسَبُونَ بِما تَعْمَلُونَ وَ لَتُجْزَوْنَ بِالْاِحْسانِ اِحْساناً وَ بِالسُّوءِ سُوءاً وَ اِنَّها لَجَنَّة اَبَداً اَوْ لَنار اَبَداً؛ [9] ای مردم! بی گمان، پیشاهنگ و رهبر قوم به اهلش دروغ نمیگوید، و به خدا سوگند، اگر به همة مردم دروغ بگویم به شما دروغ نمیگویم، و اگر همة مردم را گول میزدم شما را گول نمیزدم. سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، همانا من فرستادة حقیقی خدا به سوی شما خصوصاً، و به سوی تمامی مردم [عموماً] ، هستم. به خداوند سوگند که [همة شما] حتماً میمیرید همچنانکه میخوابید، و برانگیخته میشوید همچنانکه بیدار میشوید، و همانا به آنچه میکنید محاسبه میشوید و حتماً در مقابل عمل نیک به نیکی و در مقابل عمل بد به بدی جزا داده میشوید و آن جزا همانا بهشت ابدی یا آتش ابدی است.»
خطبههای حضرت علی علیه السلام نیز همانند خطبههای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاوه بر فصاحت و بلاغت بی نظیر، که دربارهاش گفته اند: «دُونَ کَلامِ الْخالِقِ وَ فَوْقَ کَلامِ الْمَخْلُوقِ»، از لحاظ محتوا، در جهت تحکیم مبانی دین، و گسترش معنویت و تقوی، و تفسیر و تبیین معارف، و بیان مسائل اجتماعی و سیاسی، در طول تاریخ، اسوه و الگوی خطیبان برجسته بوده است.
شریف رضی، مؤلف اندیشمند کتاب نهج البلاغه دربارة جامعیت خطبههای حضرت علی علیه السلام میگوید:
«اِنَّ ذلِکَ یتَضَمَّنُ مِنْ عَجائِبِ الْبَلاغَةِ وَ غَرائِبِ الْفَصاحَةِ وَ جَواهِرِ الْعَرَبِیةِ وَ ثَواقِبِ الْکَلِمِ الدّینیةِ وَالدُّنْیوِیةِ؛ ما لایوجَدُ مُجْتَمِعاً فی کَلامٍ، وَلا مَجْمُوعَ الْأطْرافِ فِی کِتابٍ؛ [10]
همانا چنین کتابی از عجایب و شگفتیهای بلاغت و بدایع فصاحت، و گوهرهای [گرانبهای ادب] عربی، و سخنان درخشانی دربارة امور دینی و دنیایی است که مانند آن در هیچ کلامی یافت نمیشود و در هیچ کتابی گردآوری نشده است.»
فصاحت و بلاغت مولای متقیان، حضرت علی علیه السلام، اولاً به دلیل لیاقت و استعداد خدا دادی آن بزرگوار است و ثانیاً به دلیل اینکه او در دامن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بزرگ شد که فصیحترین عرب بود و علی علیه السلام از طریق معلّم و مربی خود به منبع وحی متصل بود. از این رو خطبهها و مواعظ آن حضرت، چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ شکل و قالب، نمونهای اعلا و منبعی گرانبها، برای خطبا در طول تاریخ گردید، به طوری که بسیاری از گویندگان و نویسندگان، برای بهبود سخنان و نوشتههای خویش، از خطابههای آن جناب استفاده میکردند؛ چنانکه شریف رضی رضوان الله تعالی علیه میگوید:
«کانَ اَمیرُالْمُؤْمنینَ علیه السلام مَشْرَعَ الْفَصاحَةِ وَ مَوْرِدَها، وَ مَنْشَأ الْبَلاغَةِ وَ مَوْلِدَها؛ وَ مِنْهُ علیه السلام ظَهَرَ مَکْنُونُها، وَ عَنْهُ اُخِذَتْ قَوانینُها، وَ عَلی أمْثِلَتِهِ حَذا کُلُّ قائِلٍ خَطیبٍ، وَ بِکَلامِهِ اسْتَعانَ کُلُّ واعِظٍ بلیغٍ،... لِأنَّ کَلامَهُ الْکَلامُ الَّذی عَلیهِ مَسْحَة مِنَ الْعِلْمِ الْإلهی، وَ فیهِ عَبْقَة مِنَ الْکَلامِ النَّبَوی؛ علی علیه السلام آبشخور فصاحت و محل ورود آن و سرچشمه بلاغت و محل تولد آن بود. از او راز و رمز سخنوری آشکار شد و قوانین بلاغت گرفته شد، چنانکه هر سخنوری در خطابه از روشها و شگردهای او پیروی کرد، و هر واعظ زبان آوری از سخنان او مدد گرفت...؛ زیرا سخنان آن حضرت از دانش خدای متعال مایه میگیرد و از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عطر و بو میپذیرد.»
اسلام در امر خطبه و خطابه، همانند سایر امور زندگی، انقلابی عمیق بوجود آورد، به این معنا که محتوای خطبهها را از آثار فرهنگ منحط جاهلیت پاک کرد، زیرا خطبا، در دوران پیش از اسلام، تحت تأثیر فرهنگ جاهلی، بر طبل تفاخر میکوبیدند و به جنگها و دشمنیها دامن میزدند؛ ولی اسلام مفاهیم ناپسند و مبتذل را، به مفاهیم سازنده وتحرک آفرین مبدّل نمود و با اندک توجهی میتوان به تفاوت فاحش ادبیات این دو مقطع تاریخی، از لحاظ محتوا و جهت گیری پی برد.
آئین آسمانی اسلام، برای خطیب و خطابه، متناسب با شئون اسلامی و انسانی او جایگاه ویژهای تعریف کرد؛ بدین گونه که، خطبه را جزئی از عبادت نماز جمعه بشمار آورد و آن را در نظام عبادی ـ عرفانی اسلام وارد ساخت و تا آنجا برای خطبه و خطیب ارزش قائل شد که به مخاطب دستور داد تا هنگامی که خطیب در حال ایراد خطبه است، سکوت را مراعات کند و به سخنان او گوش فرا دهد، چنانکه حضرت صادق علیه السلام فرموده اند:
«اِذا خَطَبَ الاِمامُ یوْمَ الجُمْعَةِ فَلاینْبَغی لِاَحَدٍ اَنْ یتَکَلَّمَ حَتّی یفْرُغَ الْاِمامُ مِنْ خُطْبَتِهِ؛ [11] سزاوار نیست برای فردی [از نمازگزاران] ، هنگامی که در روز جمعه، امام خطبه میخواند سخن بگوید تا زمانی که امام از خطبهاش فراغت یابد.»
حضرت امام باقر علیه السلام در روایتی با صراحت بیشتر فرمودند:
«اِذا قامَ الأمامُ یخْطُبُ فَقَدْ وَجَبَ عَلَی النّاسِ الصَّمْتُ؛ [12] زمانی که امام خطبه میخواند، بر مردم واجب است که سکوت را مراعات نمایند.»
همچنین پیشوایان معصوم ما در سخنان خود بیان فرموده اند، نماز جمعه از آن جهت دو رکعت است که دو خطبه دارد و خطبهها بجای دو رکعت نماز محسوب میشود.
قال الصادق علیه السلام: «لا جُمْعَةَ اِلاّ بِخُطْبَةٍ، وَ اِنَّما جُعِلَتْ رَکْعَتَینِ لِمَکانِ الخُطْبَتَینِ؛ [13] نماز جمعه بدون خطبه، نماز به حساب نمیآید. اینکه نماز جمعه دو رکعت است به خاطر جایگاه دو خطبه میباشد.»
علاوه بر مطالب یاد شده، اسلام برای خطبه و خطابه چنین منزلتی قائل شد که خطبه خوانی در نماز را، در زمرة مسئولیتهای حاکم اسلامی و امام المسلمین قرار داد.
حضرت علی علیه السلام فرمود: «لا یصِحُّ الْحُکْمُ وَ لاَ الْحُدُودَ وَ لاَ الْجُمْعَةُ اِلاّ بِاِمامٍ؛ [14] قضاوت و اجرای حدود [الهی] و اقامه نماز جمعه جز با وجود امام صحیح نیست.»
ادامه دارد... .
· پاورقــــــــــــــــــــی
[1] . آئین سخنوری و نگرشی بر تاریخ آن، علی اکبر ضیایی، مؤسسه امیرکبیر، ص 83.
[2] . ابراهیم/ 4.
[3] . طه/25 ـ 28.
[4] . البیان و التبیین، ج1، ص137.
[5] . قصص/34.
[6] . تحف العقول، ص37.
[7] . همان.
[8] . کنز العمال، ج3، ص582؛ بحارالانوار، ج71، ص415.
[9] . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج2، ص61؛ مدینة البلاغة، شیخ موسی زنجانی، ج1، ص31؛ آئین سخنوری و نگرشی بر تاریخ آن، علی اکبر ضیایی، ص170؛ مجله کیهان اندیشه، سال اول، شمارة اول، ص89، مقاله فیروز حریرچی.
[10] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج1، ص44.
[11] . کافی، ج3، ص421؛ تهذیب، ج3، ص2.
[12] . مستدرک الوسائل، ج6، ص22.
[13] . وسائل الشیعه، ج5، ص16.
[14] . مستدرک الوسائل، ج6، ص13، حدیث 6303؛ دعائم الاسلام، ج1، ص182.
افزودن دیدگاه جدید