سخنرانی مقام معظم رهبری در دیدار مبلغان
نام نشریه: مبلغان، شماره 76
نزديكی ماه محرم و ايّام پر حماسه و پرتپش عاشورا، اين فرصت را به اين بنده حقير داده است كه در خدمت شما عزيزان ـ جمعی از فضلا، گويندگان، واعظان و بيدار كنندگان دلها و مغزها و فكرها ـ باشم.
از اينكه زحمت كشيديد تشريف آورديد، تشكر میكنم؛ به خصوص عزيزانی كه از قم تشريف آوردند.
يك جمله در باب عاشورا و يك جمله هم در باب تبليغ عرض كنيم:
در باب عاشورا آنچه كه عرض میكنم ـ البته يك سطر از يك كتاب قطور است ـ اين است كه عاشورا يك حادثه تاريخی صرف نبوده؛ عاشورا يك فرهنگ، يك جريان مستمر و يك سرمشق دائمی برای امت اسلام بود. حضرت ابی عبداللّه عليه السلام با اين حركت ـ كه در زمان خود دارای توجيه عقلانی و منطقی كاملاً روشنی بود ـ يك سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت. اين سرمشق فقط شهيد شدن هم نيست؛ يك چيزِ مركب و پيچيده و بسيار عميق است. سه عنصر در حركت حضرت ابی عبداللّه عليه السلام وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در اين حركت، در بيانات آن بزرگوار متجلی است؛ قبل از شروع اين حركت، از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت، جمله جمله اين بيانات نوراني، بيان كننده يك منطق مستحكم است. خلاصه اين منطق هم اين است كه وقتی شرايط وجود داشت و متناسب بود، وظيفه مسلمان، «اقدام» است؛ اين اقدام خطر داشته باشد در عالی ترين مراحل، يا نداشته باشد. خطرِ بالاترين، آن است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس نزديك خود ـ همسر، خواهر، فرزندان و دختران ـ را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اينها چيزهايی است كه از بس تكرار شده، برای ما عادی شده، در حالی كه هر يك از اين كلمات، تكان دهنده است. بنابراين، حتی اگر خطر در اين حد هم وجود داشته باشد، وقتی شرايط برای اقدام متناسب با اين خطر وجود دارد، انسان بايد اقدام كند و دنيا نبايد جلوی انسان را بگيرد؛ ملاحظه كاری و محافظه كاری نبايد مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافيت جسمانی نبايد مانع راه انسان شود؛ انسان بايد حركت كند. اگر حركت نكرد، اركان ايمان و اسلام او بر جا نيست. «اِنَّ رَسُولَ اللّه صلی الله عليه و آله قالَ: مَنْ رَأی سُلْطانا جائِرا مُسْتَحلّا لِحَرمِ اللّه... فَلَمْ يُغَيِّرْ عَلَيْهِ بِفِعْلٍ وَ لاقَوْلٍ كانَ حَقّا عَلَی اللّه ِ اَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ». منطق، اين است. وقتی اساس دين در خطر است، اگر شما در مقابل اين حادثه فزيع، با قول و فعل وارد نشويد، حق علی اللّه است كه انسان بیمسئوليت و بیتعهد را با همان وضعيتی كه آن طرف مقابل ـ آن مستكبر و آن ظالم ـ را با آن رو به رو میكند، مواجه كند.
حسين بن علی عليهماالسلام در خلال بيانات گوناگون ـ در مكه و مدينه و در بخشهای مختلف راه، و در وصيت به محمد بن حنفيه اين وظيفه را تبيين كرده و آن را بيان فرموده است. حسين بن علی عليهماالسلام عاقبت اين كار را میدانست؛ نبايد تصور كرد كه حضرت برای رسيدن به قدرت ـ كه البته هدف آن قدرت، مقدس است ـ چشمش را بست و برای آن قدرت حركت كرد؛ نه، هيچ لزومی ندارد كه يك نگاه روشنفكرانه ما را به اينجا بكشاند. نخير، عاقبت اين راه هم بر حسب محاسبات دقيق برای امام حسين عليه السلام با روشن بينی امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسئله» آن قدر اهميت دارد كه وقتی شخصی با نفاست جان حسين بن علی عليهماالسلام در مقابل اين مسئله قرار میگيرد، بايد جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد؛ اين برای مسلمانها تا روز قيامت درس است و اين درس عمل هم شده است و فقط اين طور نبوده كه درسی برای سرمشق دادن روی تخته سياه بنويسند، كه بعد هم پاك بشود؛ نه، اين با رنگ الهی در پيشانی تاريخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
در محرّم سال 42، امام بزرگوار ما از اين فرصت استفاده كرد و آن حادثه عظيم پانزده خرداد به وجود آمد.
در محرّم سال 1357 هم امام عزيز ما باز از همين حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشير پيروز است» و آن حادثه تاريخی بینظير ـ يعنی انقلاب اسلامی ـ پديد آمد. اين، مال زمان خود ماست؛ جلوی چشم خود ماست؛ ولی در طول تاريخ هم اين پرچم برای ملتها پرچم فتح و ظفر بوده است و در آينده هم بايد همين طور باشد و همين طور خواهد بود. اين بخش «منطق»، كه عقلانی است و استدلال در آن هست. بنابراين، صرف يك نگاه عاطفي، حركت امام حسين عليه السلام را تفسير نمیكند و بر تحليل جوانب اين مسئله قادر نيست.
عنصر دوم، حماسه است؛ يعنی اين مجاهدتی كه بايد انجام بگيرد، بايد با عزت اسلامی انجام بگيرد؛ چون «لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ». مسلمان در راه همين حركت و اين مجاهدت هم، بايستی از عزت خود و اسلام حفاظت كند. در اوج مظلوميت، چهره را كه نگاه میكني، يك چهره حماسی و عزتمند است. اگر به مبارزات سياسي، نظامی گوناگون تاريخ معاصر خودمان نگاه كنيد، حتی آنهايی كه تفنگ گرفتهاند و به جنگ روياروی جسمی اقدام كردهاند، میبينيد كه گاهی اوقات خودشان را ذليل كردند! اما در منطق عاشورا، اين مسئله وجود ندارد؛ همان جايی هم كه حسين بن علی عليهماالسلام يك شب را مهلت میگيرد؛ عزتمندانه مهلت میگيرد؛ همان جايی هم كه میگويد: «هَلْ مِنْ ناصِرٍ» ـ استنصار میكند ـ از موضع عزت و اقتدار است؛ آنجايی كه در بين راه مدينه تا كوفه با آدمهای گوناگون برخورد میكند و با آنها حرف میزند و از بعضی از آنها ياری میگيرد، از موضع ضعف و ناتوانی نيست؛ اين هم يك عنصر برجسته ديگر است. اين عنصر در همه مجاهداتی كه رهروان عاشورايی در برنامه خود میگنجانند، بايد ديده شود، همه اقدامهای مجاهدت آميز ـ چه سياسي، چه تبليغي، چه آنجايی كه جای فداكاری جانی است ـ بايد از موضع عزت باشد.
در روز عاشورا در مدرسه فيضيه، چهره امام را نگاه كنيد: يك روحانیای كه نه سرباز مسلح دارد و نه يك فشنگ در همه موجودی خود دارد، آن چنان با عزت حرف میزند كه سنگينی عزت او، زانوی دشمن را خم میكند؛ اين موضع عزت است. امام در همه احوال همين طور بود؛ تنها، بیكس، بدون عدّه و عُدّه، امام عزيز؛ اين چهره امام بزرگوار ما بود. خدا را شكر كنيم كه ما در زمانی قرار گرفتيم كه يك نمونه عينی از آنچه را كه بارها و سالها گفته ايم و خوانده ايم و شنيده ايم، جلوی چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را ديديم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ يعنی هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه يك نقش تعيين كنندهای ايجاد كرده است، كه باعث شد مرزی بين جريان عاشورايی و جريان شيعی با جريانهای ديگر پيدا شود. حادثه عاشورا، خشك و صرفا استدلالی نيست، بلكه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گريه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظيمی است؛ لذا ما را امر میكنند به گريستن، گرياندن و حادثه را تشريح كردن. زينب كبری عليهاالسلام در كوفه و شام منطقی حرف میزند، اما مرثيه میخواند؛ امام سجاد عليه السلام بر روی منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حكومت اموی میكوبد، اما مرثيه میخواند. اين مرثيه خوانی تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضای عاطفی و در فضای عشق و محبت است كه میتوان خيلی از حقايق را فهميد، كه در خارج از اين فضاها نمیتوان فهميد.
اين سه عنصر، سه عنصر اصلی تشكيل دهنده حركت عاشورايی حسين بن علی عليهماالسلام است كه يك كتاب حرف است و گوشهای از مسائل عاشورای حسينی است؛ اما همين يك گوشه برای ما درسهای فراوانی دارد.
ما مبلّغان، زير نام حسين بن علی عليهماالسلام تبليغ میكنيم: اين فرصت بزرگ را ياد اين بزرگوار به مبلّغان دين بخشيده است، كه بتوانند تبليغ دين را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر يك از آن سه عنصر بايد در تبليغ ما نقش داشته باشد؛ هم صرف پرداختن به عاطفه و فراموش كردن جنبه منطق و عقل كه در ماجرای حسين بن علی عليهماالسلام نهفته است، كوچك كردن حادثه است، هم فراموش كردن جنبه حماسه و عزت، ناقص كردن اين حادثه عظيم و شكستن يك جواهر گران بهاست؛ اين مسئله را بايد همه ـ روضه خوان، منبری و مداح ـ مراقب باشيم.
تبليغ يعنی چه؟ تبليغ يعنی رساندن؛ بايد برسانيد. به كجا؟ به گوش؟ نه؛ به دل. بعضی از تبليغهای ما حتی به گوش هم درست نمیرسد! گوش هم حتی آن را تحمل و منتقل نمیكند!گوش كه گرفت، میدهد به مغز؛ قضيه اينجا نبايد تمام بشود، بلكه بايد بيايد در دل نفوذ و رسوخ كندو به هويت ما هويت مستمع ـ تبديل شود. تبليغ برای اين است.
ما تبليغ نمیكنيم فقط برای اينكه چيزی گفته باشيم؛ ما تبليغ میكنيم برای اينكه آنچه را كه موضوع تبليغ است، در دل مخاطب وارد شود و نفوذ كند. آن چيست؟ آن، همه آن چيزهايی است كه در اسلام به عنوان ارزش، مورد حمايت جان و حرم و ناموس حضرت ابی عبدالله عليه السلام قرار گرفت، كه همه پيغمبران و اوليای ديگر و وجود مقدس رسول اللّه صلی الله عليه و آله هم همين طور عمل كردند، كه البته مظهرش حسين بن علی عليهماالسلام است.
ما میخواهيم منطق دين، ارزشهای ديني، اخلاق دينی و همه چيزهايی را كه در بنای يك شخصيت انسانی بر مبنای دين تأثير دارد، تبليغ كنيم؛ برای اينكه مخاطب ما به همين شخصيت دينی تبديل شود.
از جمله اين كارها، بنای حكومت اسلامی است. اين را من عرض بكنم كه تشكيل حكومت اسلامي، يكی از معجزه گون ترين كارهاست، اما اين مسئله نبايد تشكيل هويت انسانی افراد را ـ فرد فرد انسانهايی را كه ما با آنها سر و كار داريم ـ از ياد ما ببرد. اين، خيلی مهم است. نبی مكرّم اسلام صلی الله عليه و آله انسانها را اول ساخت؛ اول اين پايهها را تراشيد، تا توانست اين بنا را بر روی دوش آنها قرار دهد. در تمام مدت آن ده سال ـ كه بيش از صد سال كار در اين ده سال متراكم شده است ـ پيغمبر صلی الله عليه و آله در غوغای جنگهای خطرناك مثل احزاب، بدر و اُحد هم انسان سازی میكرد. آيات قرآن را ملاحظه كنيد! «انسان سازي» هدف اين تبليغ است و اين، يكی از بزرگ ترين كارهاست.
از دو طرف نبايد لطمه بخوريم: نه ما بايد مسائل سياسی را به كلی از حيطه حرف و گفت و تلاش و مجاهدت تبليغی خودمان خارج كنيم؛ آن چنان كه دشمنان روی آن دهها سال سرمايه گذاری كردند، ولی نهضت اسلامی آمد و اين سرمايه گذاری را آتش زد و از بين برد و گفتار و انديشه سياسی را وارد متن فعاليتهای دينی كرد، و نه از اين طرف بايد بيفتيم كه تصور كنيم كه همه منبر، همه تبليغ، همه مخاطبه با مردم و با مؤمنين، يعنی اينكه بنشينيم مسائل آمريكا و اسرائيل و مسائل سياسی را تحليل كنيم؛ نخير، يك كار واجبتر اگر نباشد، واجب ديگری وجود دارد و آن، دل مخاطب شماست. دل و جان و فكر او را بايستی تعمير و آباد و سيراب كنيم. البته اين به يك منبع درونی احتياج دارد. ماها بايد يك چيزی در خودمان داشته باشيم تا بتوانيم اين تأثير را بر مخاطب بگذاريم، والاّ نمیشود. در آن سرمايه دروني، بايد عنصر فكر و منطق باشد، بايد به فكر و منطق درست مجهز شويم، تا حرف سست زده نشود.
آنهايی كه گفتهاند يكی از مؤثرترين حمله ها، دفاعهای ناقص و بد است، حرف كاملاً درستی زدهاند. وقتی دفاع از دين، ضعيف و سست و بد باشد، تأثيرش از حمله به دين، بيشتر است؛ بايد از اين، به خدا پناه ببريم. مبادا در حرف و منبر و تبليغ ما ـ آنچه به عنوان تبليغ داريم انجام میدهيم ـ حرف سُست، بیمنطق و ثابت نشدهای وجود داشته باشد. گاهی بعضی از چيزهايی كه در كتابی هست و سند ندارد، خود، يك حكمت و مسئله اخلاقی است، كه ديگر سند نمیخواهد و میتوانيم آن را بيان كنيم؛ اين، عيبی ندارد؛ اما يك وقت هست كه يك چيزی دور از ذهن مخاطب است، كه باورش برای او مشكل است؛ اين را نبايد بگوييم؛ چون اين مسئله، او را از اصل قضيه دور میكند و موجب موهون شدن دين و مبلّغ دين در ذهن و دل او میشود و خيال میكند اين، از منطق عاری است؛ در حالی كه پايه كار ما منطق است. بنابراين، منطق، عنصر اصلی در تبليغ ماست.
بعد از اين، نوبت به چگونه عمل كردن ما میرسد. ما در فلان شهر يا روستا برای تبليغ وارد میشويم؛ رفتار، نشست و برخاست، معاشرت، نگاه و عبادت ما، دلبستگی يا دلبسته نبودن ما به تنعمات دنيوی و خورد و خواب ما، رساترين تبليغ يا ضدتبليغ است؛ درست باشد، تبليغ است؛ غلط باشد، ضدتبليغ است. ما در محيط اجتماعی و محيط زندگی چطور میتوانيم دل مردم را به منشأ گفتار خودمان مطمئن كنيم و اعتماد آنها را برانگيزيم؛ در حالی كه از مذمت شهوات دنيوی حرفی میزنيم و در عمل خدای نكرده خودمان طور ديگری عمل میكنيم! از مذمت دل سپردن به پول و حركت كردن و مجاهدت كردن در راه زياده خواهيهای دنيوی حرف بزنيم؛ اما عمل ما طور ديگری باشد! چطور چنين چيزی ممكن است اثر بكند؟! يا اثر اصلاً نمیكند، يا اثر زودگذر میكند، يا اثری میكند كه بعد با كشف واقعيت كار ما، درست به ضداثر تبديل میشود. بنابراين، عمل بسيار مهم است.
عنصر سوم، هنرمندی در نحوه بيان است. من به منبر خيلی عقيده دارم. امروز اينترنت، ماهواره، تلويزيون و ابزارهای گوناگون ارتباطی فراوان هست، اما هيچ كدام از اينها منبر نيست؛ منبر يعنی روبه رو و نفس به نفس حرف زدن؛ اين يك تأثير مشخص و ممتازی دارد كه در هيچ كدام از شيوههای ديگر، اين تأثير وجود ندارد. اين را بايد نگه داشت؛ چيز با ارزشی است؛ منتها بايستی آن را هنرمندانه ادا كرد تا بتواند اثر ببخشد.
يك نكته در همين زمينه تبليغ عرض بكنم: در دعای صحيفه سجاديه يك جا حضرت سجاد عليه السلام از طرف خودش به خداوند متعال عرض میكند كه: من خوفم از رجايم بيشتر است، نه اينكه مأيوس باشم. اين، يك اعلان رسمی و دستورالعمل است. خوف را همراه رجاء حتما به دلها بدميد؛ و خوف را بيشتر. اينكه ما آيات رحمت الهی را بخوانيم ـ كه بعضی از اين آيات و مبشرات، مخصوص يك دسته خاصی از مؤمنين است و به ما ربطی ندارد ـ و يك عدهای را غافل كنيم و نتيجه اش اين بشود كه خيال كنند ـ با يك توهّم معنويت ـ غرق در معنويتند و از واجبات و ضروريات دين در عمل غافل بمانند، درست نيست.
در قرآن، بشارت مخصوص مؤمنين است؛ اما انذار برای همه است؛ مؤمن و كافر مورد انذارند. پيغمبر خدا صلی الله عليه و آله گريه میكند، شخصی عرض میكند: يا رسول اللّه! خداوند فرمود: «ليغفر لك اللّه ما تقدّم من ذنبك و ما تأخر». اين گريه برای چيست؟ عرض میكند: «أفلا اكون عبدا شكورا»؛ يعنی اگر شكر آن مغفرت را نكنم، پايه آن مغفرت سست خواهد شد. در همه حال، انذار بايد بر دل ما و مستمعان ما حاكم باشد. راه، راه دشواری است؛ بشر بايست خود را برای پيمودن اين راه و رسيدن به آن سر منزل آماده كند.
كار تبليغ، كارِ بسيار بزرگ، حساس و مؤثری است. امروز بركات تبليغهای گذشته را مشاهده میكنيم و فردا بركات تبليغ امروز شما را اِن شاءاللّه جامعه مشاهده خواهد كرد. تأثيرات تبليغ، دفعی و آنی نيست؛ طولانی مدت است. مبلّغ دين اگر ظواهری را مشاهده میكندكه به گمان او ظواهر غير دينی است، مأيوس نشود. اين توهّماتی كه بعضی شايع میكنند كه جوانها از دين برگشتهاند، همه را جنگ روانی بدانيد، كه واقع قضيه هم همين است. اين طور نيست؛ جوانهای ما دل را به طرف دين دارند و تشنه حقايق دينند و دلهاشان تشنه است. هر جوان سالم الفطره و سالم الطبيعهای اين طور است؛ مخصوص اينجا هم نيست. اينجا بحمداللّه زمينه هم آماده است؛ تشنهاند و مشتاق؛ بايد كام جان آنها را سيراب و با حقايق دينی شيرين كرد؛ اين نتيجه اش را خواهد بخشيد و فردای جامعه ما از اين موهبتها بهره مند خواهد شد.
از خدای متعال مسئلت میكنيم كه همه ما و شما را هم قدردان تبليغ دين، ارزشهای الهی و اين صراط مستقيمی كه انقلاب در مقابل ما باز كرده است، قرار بدهد و هم ان شاء اللّه ما را موفق بدارد كه بتوانيم به اين وظايف سنگين عمل كنيم.
والسّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته
افزودن دیدگاه جدید