رفتن به محتوای اصلی

آسیب شناسی تربیت دینی از دیدگاه شهید بهشتی

تاریخ انتشار:
تربیت دینی، ثمرۀ جامعه‌ای دینی است، لیکن همواره به جهت وجود بعضی محدودیت‌ها و موانع، پالایش فرایند منتهی به آن به صورت...
نویسنده: سیدمحمد دلبری
نام نشریه: زمانه نامه اندیشه، فرهنگ و ادبیات، شماره 62، مرداد 1390

تربیت دینی، ثمرۀ جامعه‌ای دینی است، لیکن همواره به جهت وجود بعضی محدودیت‌ها و موانع، پالایش فرایند منتهی به آن به صورت یک ضرورت طرح شده است. لذا پرسش‌های متعددی در این باره مطرح است که وجه مشترک همۀ آن‌ها توجه به واقعیت‌های موجود و بررسی چگونگی مواجهه با آن‌ها می‌باشد. دیدگاه‌های شهید بهشتی، که از شخصیت‌های تأثیرگذار در این فرایند بوده، در این مقاله مرور شده ‌است.

مهم‌ترین رسالت نظام اسلامی برنامه‌ریزی برای رشد و پرورش انسان‌های مؤمن و عالم به تعالیم است. عملی شدن این رسالت، علاوه بر بالندگی، دوام و استکمال نظام اسلامی، بستری فراهم می‌کند تا افراد جامعه وظایفی را که خداوند برای آن‌ها معین فرموده است انجام دهند و به سوی فلاح و رستگاری گام بردارند.

به همان میزان که برنامه‌ریزی برای تعلیم، تربیت و رشد دینی لازم و ضروری است، آسیب‌شناسی فرایند تعلیم و تربیت نیز ضروری می‌باشد؛ چرا که شناسایی آفت‌هایی که در مسیر تربیت دینی ظاهر می‌شود و از بین بردن آن‌ها، بهبود نظام تعلیم و تربیت دینی را در نسل‌های آینده به دنبال خواهد داشت.

بررسی دیدگاه‌های آیت‌الله دکتر شهید بهشتی دربارۀ آسیب‌های تربیت دینی جایگاه و اهمیت ویژه‌ای دارد؛ چرا که وی شخصیتی است که نه تنها خود صاحب اندیشۀ دینی است، بلکه تربیت‌یافتۀ دین نیز می‌باشد و سالیان بسیاری در کسوت روحانی در دو نهاد روحانیت و آموزش و پرورش فعالیت داشته و با تعلیم و تربیت مأنوس بوده است.

این مقاله کوششی است به منظور پاسخگویی به دو پرسش اصلی در زمینۀ آسیب‌های تربیت دینی از نظر دکتر بهشتی: ۱ــ تنگناها، موانع و آسیب‌های تعلیم و تربیت دینی کدام است؟ ۲ــ عوامل مؤثر یا بازدارنده در تعلیم و تربیت دینی کدام‌اند و سهم هر یک به چه میزان است.

الف) آسیب‌های تربیت دینی در زمینه‌ها و محیط

تعلیم و تربیت دینی محصول کارکرد تمام دستگاه‌های فرهنگی ــ تربیتی مثل مدرسه، خانواده‎، رسانه‌های جمعی، و تمام نهادهای سیاسی، اقتصادی، قضایی و … در کنار محیط اجتماعی است. وفاداری به باورها و آموزه‌های دینی و تجلی آن در برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌های نهادهای یادشده زمینه‌ساز و تسهیل‌کنندۀ تحقق اهداف تربیت دینی است و پایبند نبودن به آن‌ها یا کارکردهای نامطلوب این نهادها مانع جدی و آسیب‌زا در فراروی مخاطبان تربیت است؛ امری که شهید بهشتی به تناسب موضوعات آن را مطرح کرده است.

۱ــ خانواده:

۱ــ۱ــ بی‌توجهی به نیازهای جسمی: خانواده، در جایگاه اولین کانون رشد و تعالی فرد، باید زمینه‌های پرورش ابعاد جسمی و روحی او را فراهم کند. ضرورت تأمین نیازهای جسمی از آن جهت در نظر شهید بهشتی اهمیت دارد که بسیاری از مشکلاتِ آموزش و یادگیری، به نقص و سوء تغذیه، بیماریِ اندام‌ها و دستگاه‌های بدن دانش‌آموزان برمی‌گردد، از جمله بیماری دستگاه گوارش یا اندام‌های چشم و گوش.[۱]

در نگاه شهید بهشتی، بی‌توجهی خانواده‌ها به نیازهای جسمی فرزندان از فقر فرهنگی و اقتصادی آن‌ها ناشی می‌شود که خود زمینۀ آسیب‌های گوناگونی را فراهم می آورد: «خانواده‌ای است، از نظر اقتصادی؛ با درآمد کم، از نظر وقت و فراغت پدر و مادر؛ با فراغت و وقت کم و محدود، از نظر امکانات تأمین حداقل خوراک و پوشاک و فرهنگ و بهداشت برای بچه‌ها؛ کم‌بضاعت. در چنین خانواده‌ای فرزندان دچار آسیب‌های گوناگون، آسیب‌های جسمی که در روح مؤثر است و آسیب‌های روانی و اخلاقی و تربیتی می‌شوند.»[۲]

۱ــ۲ــ بی‌توجهی به الگو بودن خود: اقتضای فطرت کودک و نیازهای جسمی او سبب می‌شود که بیشترین ارتباط را با والدین داشته باشد. این در حالی است که میزان تربیت‌پذیری کودک از والدین بسیار عمیق و پابرجاست. کودک، با اعتماد و اطمینان، تمام آنچه از والدین سر می‌زند درست و نیکو می‌شمرد و بدین‌ترتیب، تربیت‌پذیری کودک به الگوپذیری از والدین تبدیل می‌شود.[۳]

شهید بهشتی معتقد است که الگوپذیری کودک، فضایی را به وجود می‌آورد که خانواده می‌تواند با تکیه بر آن، زمینه‌های پرورش عادت‌ها، خصلت‌ها و خلقیات پسندیده را فراهم نماید. آن‌ها می‌توانند با رفتار خود و با هوشیاری، زمینه را برای آموزش مفاهیم دینی مهیا سازند؛[۴] چرا که عمل و رفتار پدر و مادر تأثیر عمیق و ریشه‌داری شبیه وراثت طبیعی در فرزندان دارد.[۵]

هرچند اثرپذیری فرزندان فرصت مناسبی برای تربیت آنان فراهم می‌کند، بعضی از والدین، بدون توجه به الگو بودن خود، بر خلاف اهداف تربیتی خویش عمل می‌کنند: «اگر من و شما، با عاطفه، محبت و دلسوزی، مراقب پدر و مادر بودیم، بچه‌ها خودبه‌خود این را یاد می‌گیرند. خانم، دختر شما که در خانه ده‌ها بار ناظر بوده که به شوهرتان گفتید: آخر من تا کی باید در پرستاری کردن از مادرت با تو همکاری کنم؟! چه انتظاری دارید که این دختر، فردا پرستار شما و شوهرتان باشد؟»[۶]

از نظر شهید بهشتی، بسیاری از ضعف‌های تربیتی که در بزرگ‌سالان دیده می‌شود حاصل تربیت‌های ناخواستۀ والدین بوده است. به طور مثال از علل عمده‌ای که بچه‌ها تارک‌الصلوه می‌شوند یا به نماز اهمیت نمی‌دهند این است که پدرشان در قبال نماز این چنین رفتار می‌کرده است.[۷]

۱ــ۳ ــ تضاد میان دو نسل: از مسائل اجتماعی بسیار مهم زمان حاضر، درگیری دو نسل نوسال و جوان‌سال با نسل قبل از آن است. از نظر تعالیم اسلام، این درگیری در دو حوزه روی می‌دهد: اول، درگیری دو نسل بر سر حق و باطل، عدل و ظلم، خیر و شر؛ دوم، رعایت حدود و حقوق پدر و مادر و فرزندان و حقوق متقابل.[۸]

شهید بهشتی، با تبیین ویژگی‌های جوانان و نوجوانان از قبیل حق‌گرایی، حق‌دوستی، حق‌پرستی، خیردوستی و عدل‌دوستی‌، این ویژگی‌ها را در اغلب جوانان بیشتر از سایر افراد دانسته است و آن را زمینۀ مساعد خدادادی برای بهره‌برداری شایسته می‌داند و بی‌توجهی به آن را تیره‌بختی می‌نامد.[۹]

بر اساس تبیین ایشان، جوانان می‌خواهند مطابق گرایش فطری خود، به حق عمل کنند و آن را در والدین نیز مشاهده نمایند، ولی نسل قدیم ترمز نسل جدید می‌شود و اجازۀ بالندگی و رشد را به آنان نمی‌دهد.[۱۰] این در حالی است که اسلام این درگیری‌ها را نه شوم دانسته و نه بد تلقی کرده، بلکه آن را عامل تکامل، تحرک و پویایی جامعه معرفی نموده است.[۱۱]

البته گاهی نیز نسل جدید ترمز نسل قدیم می‌شود و آن زمانی است که عشق و علاقۀ والدین به فرزندان مانع می‌شود که آن‌ها در مسیر رشد و تعالی حرکت کنند. جلوگیری از این آسیب در درون خانواده، فقط زمانی ممکن است که در خانواده، «حق» محور باشد، و همه در برابر حق تسلیم باشند.[۱۲]

۲ــ دوستان و همسالان:

تأثیر همسالان و دوستان در رشد شخصیت و رفتار کودکان مقام دوم را دارد. دوستان و همسالان می‌توانند دسته‌ای از رفتارها را در کودکان تقویت نمایند یا تغییر دهند.[۱۳] به همین دلیل، والدین باید در انتخاب دوست برای فرزندانشان فعالانه مشارکت کنند. آنان به حکم طبیعت به دنبال هم‌بازی و رفیق می‌روند. اگر خانواده فرزندانشان را در یافتن هم‌بازی و رفیق متناسب با معیارهای تعلیم و تربیت اسلامی راهنمایی نکند، آنان سراغ دوستان فاسد می‌روند و تلاش خانواده در تربیت آن‌ها خنثی یا کم‌اثر می‌شود.[۱۴]

۳ــ رسانه‌ها:

تأثیر رسانه‌ها، به‌ویژه رسانه‌های جمعی سمعی و بصری، در تکوین شخصیت آحاد جامعه، به‌ویژه جوانان و نوجوانان، انکارناپذیر است. این رسانه‌ها با استفاده از ابزارهای هنری در شناخت، نگرش و رفتار دانش‌آموزان اثر می‌گذارند.

متولّیان تعلیم و تربیت باید، با توجه به میزان اثرگذاری این رسانه‌ها، از آن‌ها بهره‌گیری نمایند و از انحصار در استفاده از ابزارهای نوشتاری خارج شوند.[۱۵]

با توجه به تنوع و اثرگذاری رسانه‌ها، چنانچه آن‌ها هماهنگ با برنامه‌ریزی‌های نهادهای تربیتی گام بردارند، می‌توانند در رسیدن به اهداف تربیتی بسیار مثبت عمل کنند، در غیر این‌صورت آسیب‌زا می‌باشند و فرایند تربیت را مختل می‌نمایند: شهید بهشتی با اذعان به این مسأله مهم می‌گوید: «هر قدر بر گوش او (دانش‌آموز) بخوانیم (تبلیغ کنیم)، او یک خبر در روزنامه می‌خواند، یک تصویر در روزنامه می‌بیند، یک گزارش در تلویزیون می‌بیند، یک فیلم در فلان جا می‌بیند. از زندگی دیگران و وضع دیگران و شکل کار دیگران مطلع می‌شود و دلش در خانۀ دیگران است.»[۱۶]

۴ــ محیط و عوامل اجتماعی:

شهید بهشتی، با تأکید بر جایگاه ویژۀ محیط اجتماعی در فرایند تعلیم و تربیت، چگونگی تأثیرگذاری آن را در بیانی زیبا این‌گونه بیان می‌کند: «همان‌گونه که یک گل خوش بوی لطیف نازک، خیلی زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل می‌شود و به فساد و پژمردگی می‌گراید، روح لطیف آدمی به مراتب از جسم او برای آلوده شدن حساس‌تر و آماده‌تر است و به دلیل خاصیت قبول و انفعالش، ضمانت بیشتری می‌خواهد تا در برابر عوامل فساد محیط مصون بماند.»[۱۷]

در عین حال، اثرگذاری عوامل اجتماعی و اثرپذیری انسان از آن‌ها را محدود می‌داند: «هیچ انسانی محکوم هیچ غیر اجتماعی نیست، ولی کیفیت و روابط و مناسبات اجتماعی و اقتصادی روی انتخاب آگاهانۀ انسان اثر می‌گذارد، اما نه در حد جبر، بلکه در حد اینکه انتخاب او را آسان‌تر یا دشوارتر، رفتن او را به این سو یا آن سو، آسان‌تر یا دشوارتر کند.»[۱۸]

شهید مطهری(ره) نیز در بیانی جذاب تأثیر محیط را این‌گونه تبیین کرده است: «خداشناسی و خداپرستی طبعاً مستلزم یک نوع تعالی روحی خاصی است، بذری است که در زمین‌های پاک رشد می‌کند. زمین‌های فاسد و شوره‌زار، این بذر را فاسد می‌کند و از میان می‌برد.»[۱۹]

از همین رو شهید بهشتی همۀ محیط‌ها را برای شکوفایی و باروری انسان یکسان نمی‌داند: محیط‌هایی هستند که باروری و رشد نیک‌خواهی، خیرخواهی و خدا خواهی انسان را آسان‌تر می‌کنند و بر عکس محیط‌هایی هستند که ضمن تضعیف این ارزش‌ها، فضا را برای شیطان‌پرستی، هواپرستی و تباهی فراهم می‌آورند. از همین رو اسلام، بر خلاف لیبرالیسم، نسبت به فساد و صلاح جامعه بی‌تفاوت نیست.[۲۰]

«یکی از جنبه‌های بسیار مهم در وظیفۀ بزرگ و خطیر امر به معروف و نهی از منکر و دعوت زبانی و عملی به خیر این است که محیط اجتماعی را برای پرورش استعدادها و آمادگی خیر در توده‌ها آماده می‌کند و به عکس، جامعه‌ای که در او گناه و فساد و تباهی و ظلم و ستم و عدوان رواج دارد، چنین جامعه‌ای محیط مساعدی برای رشد نقطه‌های ضعف بشری و پژمردگی نقطه‌های قوت و خیر بشری است. حساب امر به معروف و نهی از منکر، … حساب محیط‌سازی است. محیط سالم برای پرورش سالم و صحیح استعدادهای خیر نهفته در انسان‌هاست مسألۀ بهداشت محیط اجتماعی است.»[۲۱]

در نظام اسلامی هر گونه آزادی که زمینۀ فساد محیط را آماده کند ممنوع است؛ چراکه «این نوع آزادی زمینۀ اجتماعی را برای آسان‌تر شدن نفوذ فساد در انسان‌های دیگر، و به بیراهه کشاندن آنان آماده می‌سازد و نظام اسلامی در ادارۀ جامعه باید مواظب این انحراف باشد.»[۲۲]

۵ــ حکومت:

آسیب‌های ناشی از ناحیۀ حکومت از آسیب‌های مهم در تربیت دینی است. حکومت‌ها به فکر و عمل جامعه جهت می‌دهند و اندیشه‌ها و باورهای خود را در میان مردم می‌گسترانند. سخن امام علی(ع) ناظر به همین مسأله است: «الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم؛ مردم ــ در روش‌های اخلاقی و صفات اجتماعی ــ به حکومت‌های خود بیشتر شباهت دارند تا به پدران خویش.»[۲۳]

به همین دلیل شهید بهشتی در پاسخ به این پرسش (مقدر) که وظیفۀ مسلمانان در این خصوص چیست؟ می‌گوید: بر هر انسان مسلمان متعهدی لازم است که محیط را برای سالم زیستن خود و دیگران پاک نگه دارد و این زمانی اتفاق می‌افتد که مؤمنان عمل‌کننده به ایمان و اهل ایمان و عمل، قدرت را در دست بگیرند و بر کافران ناسپاس حق‌ناشناس حق‌کش پیروز شوند.[۲۴] وی معتقد است: «آن قدر که عمال و کارگزاران جامعه به فکر و عمل جامعه جهت می‌دهند خطبا و داعیان جامعه نمی‌توانند آن اندازه به فکر و عمل جامعه جهت بدهند.»[۲۵]

بنابراین اگر حکومت، حکومتی باشد که سرشتش، سرشت عدل، حق، خدانگری، خداخواهی، و خدمت به خلق خدا نباشد، امکان رشد و بالیدن این باورها در آن جامعه فراهم نمی‌شوند.[۲۶]

از سوی دیگر، آن زمان که حکومت، حکومت اسلامی باشد و مؤمنان، قدرت را در دست گرفته باشند، تربیت دینی از ناحیه‌ای دیگر ممکن است آسیب بیند. به عقیدۀ ایشان اگر در حکومت دینی و اسلامی، تلاش و کوشش، و جهاد و جنبشی در راه آرمان‌ها و باورهای دینی انجام نشود، نه تنها دیگران، بلکه مردم جامعۀ اسلامی نیز از آن روی‌‌‌گردان می‌شوند و زمینۀ انحراف جوانان فراهم می‌شود.[۲۷]

ب‌) آسیب‌های تربیت دینی در حوزۀ «منابع و محتوا»

۱ــ حذف عقل از منابع شناخت:

گروهی از مسلمانان، از جمله اشعری‌ها، معتقدند که عقل انسان قابلیت فهم شرع و حق مداخله در شناخت احکام و معارف اسلامی را به طور مطلق ندارد. آن‌ها آموزه‌های دینی را اصولی کاملاً تعبدی و فاقد پشتوانه و دلیل عقلانی می‌دانند.[۲۸] شهید بهشتی منشأ این خطای خطرناک را این‌گونه بیان کرده است: «با کمال تأسف عده‌ای در جهت تقویت وابستگی انسان مسلمان به کتاب و سنّت و محکم کردن پایگاه حجیّت و ارزش و سندیت کلام خدا و سنت رسول خدا(ص) به سوی افراط رفتند. این در حالی است که عدم شناخت خوب و بد توسط انسان، به راستی خطرناک می‌باشد.»[۲۹]

این تصور در حالی است که یکی از اهداف تربیت دینی در ادیان الهی، تربیت انسان عاشق عاقل است نه عاشق بی‌عقل؛ انسانی که با مطالعه و تفکر در زمینه‌ها و مقتضیات و درک درست از استعدادها و آمادگی خود،  راه مناسب را انتخاب نماید.[۳۰] اسلام می‌خواهد بشر، با شناخت روشن اندیشۀ تحلیلگر (عقل) خود، از بدیهی‌ترین نقطه‌ها و با روشن‌ترین روندها آغاز کند و پیش برود. اسلام از وحی و پیغمبر شروع نمی‌شود، بلکه از روشن‌ترین شناخت‌های بدست‌آمده از عقل بشر آغاز می‌شود.[۳۱]

به عقیدۀ صاحب‌نظران تعلیم و تربیت، غیر عقلانی معرفی کردن معارف و احکام دینی، پیامدهای خطرناکی دارد؛ از جمله آنکه باعث می‌شود تربیت دینی بر پایه‌های سست و لرزان بنا شود که خود متقیّد نبودن به احکام اسلامی را در پی خواهد داشت.[۳۲]

شهید بهشتی این آسیب را چنین تبیین می‌کند: تجربه نشان داده است آدم‌های خیلی متدیّن که می‌کوشند مطابق قالب‌های شریعت زندگی کنند، اگر بی‌دین شوند، کثیف‌ترین، رذل‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین انسان‌ها از آب در می‌آیند. این در حالی است که در افراد دیگری که به خدا، دین، پیامبر و قرآن معتقد نیستند، نوعی جوانمردی، ادب، عاطفه و نیکی رؤیت می‌شود. چرا؟

والدینی که از آغاز کودکی فرزندشان در تربیت و ترغیب آن‌ها به کارهای نیک، آن‌ها را وابسته به امر خدا، و در ترهیب از کارهای زشت، به نهی خدا استناد کرده‌اند، ذهن، منش و شخصیت عملی و رفتاری آن‌ها را به یک نقطۀ مبدأ (خدا) متصل نموده‌اند. حال که این مبدأ از دست او گرفته شده و بی‌خدا شده، تمام آنچه هم به دنبالش بوده است می‌رود و دیگر هیچ چیز برایش باقی نمی‌ماند. این در حالی است که در زندگی انسانی که معتقد به خدا نبوده یا اگر بوده در تربیت او جایگاه منحصربه‌فرد نداشته است، این اتفاق رخ نمی‌دهد. دینی که اشعری‌ها درست کردند انصافاً سرنوشتش همان است.[۳۳]

از دیگر آسیب‌هایی که شهید بهشتی در حوزۀ منابع به آن اشاره می‌کند، محدود نمودن منابع و مآخذ شناخت دین به قرآن کریم با شعار «حسبنا کتاب‌الله» می‌باشد.[۳۴]

۲ــ انحراف مفاهیم دینی:

شهید بهشتی آسیب‌ها را در حوزۀ انحراف مفاهیم دینی به‌ گونه‌های زیر معرفی می‌کند: ۱ــ التقاط؛ در شکل نوآوری و نوپردازی به منظور مقبول نمودن اسلام برای کسانی که دستخوش افکار مادی شده‌اند؛[۳۵] ۲ــ تفسیر به رأی،[۳۶] تأویل‌های انحرافی دربارۀ آیات قرآن کریم[۳۷] و برداشت‌های نادرست و استنباط‌های نابجا از منابع دینی؛[۳۸] ۳ــ تمسک و استناد به روایات غیر صحیح، مخدوش و مجعول که هیچ نسبت و ارتباط اصیلی با قرآن کریم و پیشوایان اسلام ندارند.[۳۹]

در دوران معاصر، تحریف مفاهیم و تعالیم دینی را بیگانگان به صورت منظم و با برنامه‌ریزی کامل دنبال می‌کنند. آنان، برای متزلزل کردن بنیان اسلام، تحت عنوان استشراق و تحقیق دربارۀ اسلام مفاهیم دینی را تحریف می‌کنند و از آنجا که نویسندگانی خوش‌قریحه، خوش‌‌قلم، اهل کار و مطالعه، خوش‌سلیقه و به‌ویژه آشنا به سلیقۀ جوانان می‌باشند، اثر گذارند.[۴۰]

ج‌ــ آسیب‌های تربیت دینی در حوزۀ مربیان

۱ــ مطابقت نداشتن قول و فعل:

از آسیب‌های مهم در تربیت دینی مطابقت نداشتن قول و فعل متولّیــان تعلیم و تربیت است. در مورد لزوم مقارنت و مطابقت قول و عمل، روایات فراوانی نقل شده است که وجود رابطۀ تأثیر و تأثر متقابل میان آن دو را به اثبات می‌رساند.[۴۱]

همراهی و هماهنگی سخن مربیان با عمل آن‌ها سبب می‌شود که شنونده به سرعت به سخن گوینده اعتماد نماید و شخصیت گوینده را به راحتی به عنوان الگو بپذیرد. در مقابل، مطابقت نداشتن قول و عمل، در بسیاری از موارد، سبب بی‌اعتمادی مخاطبان به اصل سخن می‌شود و به موازات آن کمترین تأثیر مثبت را بر آنان خواهد گذاشت و حتی گاهی تأثیر عکس را به همراه می‌آورد؛ به‌ویژه زمانی که مخاطب قدرت تحلیل نداشته باشد.

«اگر کودکان تضادی بین آنچه معلم می‌گوید و آنچه که عملاً انجام می‌دهد مشاهده کنند، آن‌ها آنچه را که می‌گوید نادیده خواهند گرفت و هر چه بیشتر تحت تأثیر آنچه که انجام می‌دهد، قرار خواهند گرفت.»[۴۲]

امام صادق(ع) ضرورت مطابقت قول و فعل عالمان و واعظان را این‌گونه بیان فرموده‌اند: «اگر عالم و دانشمند به علم خود عمل نکند، موعظه و اندرز او از دل‌ها می‌لغزد؛ آن‌چنان‌که باران از روی سنگ صاف و نشیب‌های لغزندۀ کوه صفا لغزان است.»[۴۳]

متأسفانه این آسیب، همواره تربیت دینی را تهدید می‌کند. شهید بهشتی، با صراحت اعلام می‌کند که تضاد بین قول و فعل دعوت‌کنندگان، نتیجۀ متفاوت و گاهی عکس دارد: «جای تأسف است که هر قدر شما مردم، به روش و سنن عملی ما دعوت‌کنندگان زبانی و قلمی نزدیک‌تر می‌شوید این نگرانی وجود دارد که گرایششان به آنچه ما شما را بدان دعوت می‌کنیم نه تنها بیشتر نمی‌شود، بلکه حتی گاهی کمتر و ضعیف‌تر می‌شود.»[۴۴]

به همین جهت بر دعوت عملی تأکید می‌نماید: «دنیا در پی یافتن راه‌های عملی برای بهتر زیستن است نه راه‌های ادعایی. نسل جوان خودمان هم  همین طور. هر جا به هر مقدار، عملِ به معیارهای اسلامی سراغ داشته باشید دیگر هیچ احتیاجی به تبلیغ نیست. خود به خود دل و جان و فکر و ایمان او (مخاطب) آنجاست.»[۴۵]

وی توصیه می‌کند که برای جلوگیری از این آسیب، مسئولیت خطیر عالم دینی که در راه تزکیه و تعلیم مردم می‌کوشد آن است که ابتدا خود را تزکیه کند و در مسیر تقوا کوشش نماید.[۴۶] در غیر این‌صورت نه می‌تواند به خیر دعوت کند و نه حرفش را می‌پذیرند.

«وقتی من عالم دینی اسیر (القابی مانند) آیت‌الله و آیت‌الله العظمی باشم، دیگر نمی‌توانم رهبر مبارزه با تشریفات در قشرها و گروه‌های دیگر شوم؟!»[۴۷]

ایشان این اصل را برای جامعۀ اسلامی، که می‌خواهد الگویی برای دیگر جوامع باشد و آن‌ها را به سوی خود دعوت کند، شرط اساسی می‌داند.

«ما با شعار داشتن آیین حق و عدل در جهان امروز دعوت خودمان را عرضه می‌کنیم البته به یک شرط، به شرط اینکه عمل ما آنقدر وارونه نباشد که مردم دنیا را بیزار کند و بگویند اگر بخواهیم حق و حق‌پرستی را در رفتار شما بنگریم ما از این حق گریزانیم و این آن حقی نیست که فطرت ما جستجو می‌کرد. و اگر بخواهیم عدل را در زندگی و رفتار نظام اجتماعی و اقتصادی شما بنگریم، این هم آن عدلی که ما می‌خواهیم نیست. این عدل، عدل قلابی است.»[۴۸]

جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی، در جایگاه یکی از این جوامع، در مسیر دعوت خویش باید تجسم و تجلی این ذهنیت والای بشری فرودآمده از عرش الهی باشد تا بتوان گفت که مشغول نشان دادن اسلام به دنیا و تبلیغ آن در جهان هستیم.

۲ــ «غیر محوری» به جای «حق محوری»:

در تعلیمات اسلام، معیار و ملاک سنجش امور، میزان منطبق شدن آن‌ها بر «حق» است. اگر در کاری نیّت، محتوا، شیوۀ عمل، بازخورد و نتیجۀ آن بر اساس موازین حق، مثبت باشد، انجام شدن آن کار در کل حق است و تجویز می‌گردد و به نسبت دوری از حق، به باطل نزدیک‌تر می‌شود.[۴۹]

با توجه به تأثیر مثبت و ذاتی «حق» در همۀ امور، فضای حاکم بر هر فعالیتی از آغاز تا پایان باید با محوریت «حق» باشد تا به نتیجه مطلوب و نهایی برسد. تلاش‌ها تا آنجا که در جهت نور، حق و عدل باشد، حتی در محیط فساد به حرکت خود ادامه می‌دهد و به محض اینکه کار به خودپرستی آغشته شود و نوعی خودپایی و سودطلبی به کار آمیخته شود، از اوج فرو می‌افتد؛ این طبع و طبیعت کار است. آغشتگی و آمیختگی هر حرکتی با باطل، خودپرستی، شیطان‌گرایی، اهریمن‌گرایی، سودپرستی و من‌پرستی، آن را از ارزش می‌اندازد و سبب می‌شود همچون کرمی از درون، آن را فاسد نماید و ضمن جلوگیری از به نتیجه رسیدن آن، نفعی به همراه نداشته باشد.[۵۰]

بر مبنای اساسی‌ترین بخش‌های تعلیم و تربیت دینی، «کشف حقیقت» باید دغدغۀ اصلی در امر هدایت، دعوت و تربیت باشد. لذا تمام مباحثات و تبادل نظرها باید روشن‌گرا، سازنده، منطقی و به دور از جنجال‌آفرینی باشد و گرنه به جای هدایت به ضلالت منتهی می‌گردد،[۵۱] و موجب می‌شود که زمینه‌های مثبت و ارزندۀ هدایت مخاطبان به زمینه‌های ضد آن تبدیل شود.[۵۲]

ازآنجاکه پرورش انسان‌های جستجوگری که در پی شناخت حق هستند از اهداف تربیت است، آهنگ تربیت مدرسه نیز باید از هر گونه تحجر، تعصب، و نیز مطالب را در چارچوب‌های محدود آوردن به دور باشد. مدرسه‌ای که این سیر را طی نکند نمی‌تواند ادعای کند که به اسلام و حق خدمت می‌کند.

«مدرسه‌ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج و پرخاشگر متعصب تربیت کند که نتوانند دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و به حق کرده‌اند؟ به چه انگیزه‌ای؟!»[۵۳]

اولین انتظار مخاطبان دعوت، آن است که داعیان و مربیان بر مبنای حق‌پذیری، حق‌محوری، حق‌گرایی و عدل‌طلبی حرکت نمایند؛ زیرا: «اگر در همان گام اول که با ما روبه‌رو می‌شود ما را آدم‌های لجوج و متعصب به معنای خودمحور بیابد ــ که من محور حق و باطل هستم، من ترازوی منحصربه‌فرد حق و باطل و عدل و ظلم هستم ــ مسلم است و گمان می‌کنم برای همۀ ما روشن باشد که از ما فاصله خواهد گرفت.»

شهید بهشتی در ادامه می‌گوید: «هر فرد و گروهی که این گرفتاری (خودمحوری) را داشته باشد، اگر از تمام دستگاه‌های تبلیغاتی دنیا و آخرین فنون تبلیغاتی، بهترین فیلم، شیرین‌ترین بیان و جذاب‌ترین شعرها و مهیج‌ترین نمایشنامه‌ها و فیلم‌ها هم استفاده کند، باز به جایی نمی‌رسد.»[۵۴]

خودمحوری به این معنا یکی از آسیب‌های روحانیت در اسلام بوده است.[۵۵]

۳ــ بی‌‌توجهی به تفاوت‌های فردی و گروهی:

بی‌توجهی به تفاوت‌های فردی: خصوصیات ذاتی و منحصربه‌فرد انسان که ریشه در وراثت دارد و خصوصیاتی که در تعامل با محیط کسب می‌نماید شخصیت انسان را می‌سازد؛ لذا وجود تفاوت‌های فردی در میان انسان‌ها طبیعی و انکارناپذیر است، و ازآنجاکه «انسان» محور تعلیم و تربیت است، نمی‌توان از این تفاوت‌ها چشم پوشید. شهید بهشتی، تفاوت‌های فردی و اهمیت آن‌ها را به زیبایی تبیین کرده است: «هر یک از دانش‌آموزان که در کلاس شما هستند، یک کتاب تازه‌نوشته می‌باشند آن هم نسخۀ منحصربه‌فرد… . مطالعۀ این نسخه و این کتاب شما را از مطالعۀ دقیق علمی انسانی دیگر که کتاب دیگری است بی‌نیاز نمی‌کند… . کسی که با این کتاب سر و کار دارد، اگر بخواهد آگاهانه با او روبه‌رو شود، باید دائماً در حال مطالعه باشد.»[۵۶]

برنامه‌ریزان تعلیم و تربیت، با توجه خاص به تفاوت‌های فردی، در تعیین محتوا و میزان تعلیم و همچنین شیوه‌های آموزش و تربیت، عواملی، همچون مقطع سنی، سطح بلوغ، توانایی‌ها، شرایط اقتصادی ــ اجتماعی، خانواده، بهرۀ ضریب هوشی، را لحاظ می‌کنند.[۵۷]

شهید بهشتی با توجه به تفاوت‌های فردی می‌گوید: «توقع اینکه میزان یاد دادن مطالب در مدرسه به بچه‌ها در حد نصاب یا در حد کمال باشد غلط است؛ چون همیشه در کلاس افراد زیر متوسط هم وجود دارند. کلاس، حداکثر می‌تواند در حد متوسط بچه‌ها برنامه‌ریزی کند.»[۵۸]

و در جایی دیگر، بر اساس آیۀ شریفۀ «لایکلف الله نفساً الا وسعها»، (بقره / ۲۸۶)  بر توجه به توانایی‌های افراد در تعیین تکالیف و میزان آن تأکید می‌ورزد تا احیاناً سبب نقض اهداف دادن تکلیف نشود.[۵۹]

بی‌توجهی به تفاوت‌های گروهی: معمولاً معلم و مربی با بیش از یک نفر به عنوان مخاطب روبه‌روست؛ لذا توجه به تفاوت‌های گروهی، ویژگی‌های مشترک و شرایط حاکم بر آن‌ها اهمیت فراوانی دارد. صاحب کتاب «ایقاظ العلماء و تنبیه الامراء» با توجه به تفاوت‌های گروهی می‌گوید: «مسلماً القای بعضی مطالب به مردم عادی و یاد کردن آن، نزد آنان حرام است؛ چراکه بسیارند کسانی که حق را از باطل نمی‌شناسند و کنه کلام را درک نمی‌کنند و از همین طریق به گمراهی دوری می‌افتند.»[۶۰]

شهید بهشتی معتقد است که داعیان و مربیان، برای جلوگیری از انحراف مردم عوام، باید از بیان اموری که ذره‌ای بوی متشابهات می‌دهد پرهیز نمایند و در عوض حامل محکمات دین باشند.[۶۱] به همین دلیل طرح بحث ولایت تکوینی را در سطح عوام رد می‌کند و می‌گوید: «من همواره این مسأله را گفته‌ام، بزرگ‌ترین خطا را در طرح آن در محافل و مجامع عمومی می‌دانم برای اینکه بدون شک، این مسأله آن قدر ظریف است و ظرافت دارد که انسان را در مرز میان ایمان و کفر قرار می‌دهد. خود ائمۀ ما ــ سلام الله علیهم اجمعین ــ مکرر توصیه کرده‌اند که این گونه مسائل برای عموم قابل طرح نیست.»[۶۲]

ایشان همچنین معتقد است شیوۀ طرح مباحث نیز، با توجه به نوع مخاطب، باید متفاوت باشد. در سطح عموم باید به شکل القایی باشد نه تحلیلی، و بر عکس در سطح خواص باید تحلیلی باشد نه القایی تا پذیرفتنی باشد.[۶۳]

۴ــ  درک نکردن و نشناختن زمان:

از نظر شهید بهشتی، برای تعلیم و تربیت مردم، علاوه بر دانش کامل نسبت به قرآن کریم، سنت و سیرۀ معصومین، شناخت مردم و زمانی که در آن زندگی می‌کنند ضرورت دارد[۶۴] چراکه شناخت زمان تأثیر مستقیم در بلیغ بودن مربی دارد: «بلاغت مربوط به الفاظ نیست، بلکه به این است که شما (مربیان) دائماً در فرهنگ معنوی و اخلاقی، سیاسی و اجتماعی روز حضور داشته باشید. باید بدانید امروز جوان‌ها چه کتاب‌هایی را می‌خوانند، چه سؤالاتی برایشان مطرح است. توده‌های مردم چه سؤالاتی برایشان مطرح است… .»[۶۵]

به نظر ایشان، شرط استقبال خواص از گفته‌ها و نوشته‌ها آن است که متناسب با زمان باشند.[۶۶]

همچنین برای دعوت نمودن جهانیان به اسلام نیز شناخت جو حاکم بر جهان امروز را ضـروری می‌داند و معتقد است: باید نیازمندی‌ها و آمال آن‌ها را شناخت و بر اساس آگاهی‌های به‌دست‌آمده تصمیم‌های مقتضی اتخاذ نمود.[۶۷]

۵ــ جاذبه نداشتن:

از صفات مربیان زبده جذاب بودن است. آن‌ها، با تأسی به پیامبراکرم(ص)، با گفتار و رفتار خود دیگران را جذب می‌کنند. هر چه این قدرت در افراد بیشتر باشد، امکان اثرگذاری بیشتر است: «روحانیون زبده در برخورد با کسانی که دچار انحراف شناختی دربارۀ اسلام بودند می‌کوشیدند این‌ها را در درجۀ اول جذب کنند. بعضی‌ها خوش‌سلیقه نبودند از همان اول دعوا می‌کردند بنابراین بیشتر دفع می‌کردند.»[۶۸]

ایشان، ضمن پافشاری بر داشتن جاذبه در گفتار و رفتار، ‌آسیب‌زا بودن جاذبۀ بدون دافعه را تأکید می‌کند: «هر انسان مکتبی خودبه‌خود دافعه هم دارد. آن‌هایی که می‌خواهند سراپا جاذبه باشند بدون دافعه، این‌ها صلح کل‌هایی هستند که خود دچار نوعی التقاط و انحراف‌اند.»[۶۹]

۶ــ ‌جدایی میان مربیان و متربیان:

شهید بهشتی، در تبیین جایگاه روحانیت در اسلام، ‌خدمت به مردم و گره‌گشایی از کار آن‌ها را از جمله وظایف مهم این قشر برمی‌شمرد و معتقد است که آنان در این وظیفه، پیام اسلام را بهتر می‌توانند تبلیغ کنند؛ چراکه رابطۀ دین و دنیا را به بهترین وجه ترسیم می‌نمایند و دین‌داری را از انحصار در نماز و عبادت‌های خاص خارج می‌کنند.[۷۰]

در اسلام، روحانی و مردم مثل ماهی و آب هستند. روحانی با مردم و در مردم زنده است و بدون مردم و جدا از آن‌ها نمی‌تواند رسالتش را انجام دهد.[۷۱] تبیین اسلام اصیل، ‌تهذیب اخلاق، روشنگری و … با حضور در میان مردم ممکن است.[۷۲] دشمن، با فهم دقیق این موضوع، ‌همواره برای متزلزل کردن این ارتباط تلاش می‌کند تا قصۀ زمان رضاخان تکرار شود؛[۷۳] چراکه آن زمان تفرقه‌ای جدّی بین قشرهای مختلف با روحانیت اتفاق افتاد.

شهید بهشتی سایر آسیب‌هایی را که قشر روحانیت در اسلام به آن مبتلا شده است عبارت می‌داند از:‌ ۱ــ تظاهر به زهد، تقوا و باز شدن دکان‌های تازۀ تجارت؛ ۲ــ دوری کردن و سرباز زدن از هر گونه مسئولیت و وظیفه با تمسک به عناوینی همچون «بندگان مقرب خدا»؛ ۳ــ تن ندادن به کار و کوشش و کسب حرفه (آن‌ها خواندن نماز، عبادت کردن و بیان آیات را حرفۀ خود قرار دادند)؛ ۴ــ خود را مستجاب‌الدعوه و گره‌گشای مشکلات مردم در درگاه خدا شمردند و بابت نوشتن ادعیه و طلسمات و … پول اخذ می‌کردند؛ ۵ــ مقید نبودن به شریعت با تمسک به اینکه به مقام یقین رسیده‌اند؛ ۶ــ منحصر کردن کسب دانش دینی به طبقۀ خود با هدف تسلط بر مردم.[۷۴]

دــ آسیب‌های تربیت دینی در حوزۀ روش‌ها

قرآن کریم، به عنوان کتاب هدایت و تربیت بشر برای نیل به اهداف تربیتی خویش، از روش‌های گوناگونی (مستقیم و غیرمستقیم) ‌استفاده کرده است؛ روش‌هایی همچون پرسش و پاسخ، ‌تمثیل، ‌قصه‌گویی و الگوپردازی. و روش‌هایی را به پیامبراکرم(ص) پیشنهاد کرده است: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه …» (نحل / ۱۲۵).

مربیان، با الگوگیری از قرآن کریم، رسول خدا(ص)‌ و ائمۀ معصومین علیهم‌السلام، در مسیر تربیت مخاطبان خود، از روش‌های متناسب با اهداف مورد نظر خود استفاده می‌کنند تا به نتیجۀ مطلوب برسند. در عین حال، از آسیب‌های جدی در تربیت دینی، آسیب‌ها در حوزۀ روش‌هاست. شهید بهشتی در آثار خود به تعدادی از آسیب‌های مهم در این زمینه اشاره کرده است.

۱ــ تأکید بر دعوت زبانی به جای دعوت عملی:

جایگاه کلام در تعلیم و تربیت، با عنایت به اینکه بسیاری از روش‌های تربیتی بر پایۀ سخن و سخن گفتن است، انکارناپذیر است. امام علی(ع)‌ اثرگذاری کلام را در تربیت این‌گونه بیان می‌فرماید: «رُب کلامٍ انفذ من سهام.»[۷۵]

نوع کلام، ‌کیفیت و میزان استفاده از آن در کارایی این روش اثرگذار می‌باشد و اغلب آسیب‌ها در بی‌توجهی به همین نکته نهفته است.

شهید بهشتی در آثار خود،‌ بر این نکته تأکید می‌کند که هرچند زبان و دعوت زبانی در تاریخ اسلام مهم بوده، نسبت به روش‌های دیگر جایگاه پایین‌تری داشته است. «چرا نمی‌‌خواهیم لمس کنیم که دعوت بر خیر در اسلام،‌ ۱۰ درصد هم به زبان نبوده است.»[۷۶]

وی در آسیب‌شناسی زندگی اجتماعی دوران خویش نیز می‌گوید: «یکی از آفت‌های زندگی اجتماعی ما رواج بازار دعوت زبانی و اخیراً قلمی و کساد بازار دعوت عملی است… ؛ یعنی ما دعوت‌کنندگان قلمی و زبانی که در بخش زبانی و قلمی چه بسا پُر تجلی هستیم، اما متأسفانه در بخش دعوت عملی آن ارج و اثرگذاری متناسب با رسالتمان را چندان نداریم.»[۷۷]

این در حالی است که در احادیث، دعوت عملی بر زبانی مقدم است؛[۷۸] لذا در تبیین معارف دینی، باید از حرف‌های تکراری و از بحث‌های زائد خودداری شود و پس از هر روشنگری، حتماً عملی که آن را تثبیت کند انجام گردد.[۷۹]

ایشان به مربیان، معلمان، روحانیان و تمام کسانی که در حوزۀ تربیت انسان‌ها فعالیت می‌کنند توصیه می‌کند: ۱ــ سعی کنند مقداری بازار دعوت‌های زبانی و قلمی کم‌رونق شود؛ ۲ــ شبکۀ تبلیغ و دعوت، به شبکۀ تبلیغ و دعوت عملی تبدیل شود؛[۸۰] ۳ــ شعار اصلی در دعوت، عمل به روایت «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم»[۸۱] باشد.[۸۲]

۲ــ روش الگویی و آسیب‌های آن:

از روش‌های تأکید شده در قرآن کریم درخصوص تعلیم و تربیت، روش الگوپردازی است. اما این روش با آسیب‌هایی رو به روست. که از جمله می‌توان به «مریدپروری» اشاره کرد. حال آنکه روش الگوپردازی، ضمن رد تک‌روی (نفی هر گونه اقتدا به دیگران)، باید از هر گونه مریدپروری جلوگیری نماید، به گونه‌ای که متربی، الگو را ورای معیارها قرار ندهد و به او فقط در حکم الگو بنگرد.[۸۳]

به عقیدۀ صاحب‌نظران تعلیم و تربیت فرا انسانی جلوه دادان الگوهای دینی به کارکرد روش الگوپردازی آسیب جدی وارد کرده است: «از جمله اموری که کارکرد روش اسوه‌پردازی در تربیت دینی را مختل می‌سازد، فرا انسانی جلوه دادن الگوهای دینی و تقدس بخشیدن بسیار به آنان تا حدی است که متربیان خود را از همانندسازی با آنان عاجز ببینند.»[۸۴]

شهید بهشتی پرده‌های دیگری از آسیب‌ها در روش الگوپردازی را چنین ترسیم می‌کند:

پردۀ اول: به عقیدۀ ایشان، گروهی از افراد، در روش الگویی، به جای تأکید بر الگوگیری از الگوها، بر کرامات و معجزات و امور خارق‌العاده‌ای تکیه می‌کنند که از آنان سر زده است، و مخاطبان خود را از این طریق دعوت می‌نمایند. این افراد فقط به ذکر مناقبی از آن‌ها اکتفا می‌کنند. آن‌ها، به اشتباه، بشریت را در پرتو اعتقاد به کرامات و کارهای خارق‌العاده به راه خدا دعوت می‌کنند. این در حالی است که کرامات و معجزات و … سر جای خودش محفوظ است، اما برای خودش حدی دارد، قانونمندی دارد.[۸۵]

پردۀ دوم: آسیب‌ها در روش الگویی به تکیه بر کرامات و امور خارق‌العادۀ الگوهای دینی خلاصه نمی‌شود، بلکه در انحرافی بزرگ، گاهی مسألۀ ولایت به معنای محبت پیغمبر و خاندان ایشان به صورتی در می‌آید که خدا به کناری نهاده می‌شود و اولیای الهی به چشم می‌آیند نه خدا.[۸۶] حال آنکه عشق و گرایش به پیغمبر و امام باید به تقویت پیوند مـا با خدا منجر شود نه آنکه مانع و حجاب پیوند شود. بعضی پیغمبردوستی و امام‌دوستی‌ها انسان را از خدا دور می‌کند و آن زمانی است که انسان عاشق شکل و شمایل، هیکل، نام و افتخارات آن‌ها باشد.[۸۷]

بنابراین ارائۀ تصویر ایده‌آل و دست‌نیافتنی از الگوهای دینی و در مقابل، ترسیم تصویری سطحی از آنان و اکتفا به افتخارات آن‌ها نتیجه‌ای جز انحراف از کارکرد الگوها در پی نخواهد داشت.

۳ــ بی‌توجهی به اصل آزادی و آگاهی:

شهید بهشتی آگاهی و آزادی را دو اصل اساسی در امر تعلیم و تربیت معرفی می‌کند،[۸۸] و معتقد است باید تمام گروه‌ها و دستگاه‌های تربیتی با جاذبه‌های معنوی و مادی انسان‌ها را به سوی خود جذب نمایند به شرط آنکه این جاذبه‌ها با دو ویژگی آزادی و آگاهی همراه باشند.

«جریان‌های سازنده باید طوری باشد که انسان‌ها را در خودش فرو برد، اما نه یک فرو بردنی که خودآگاهی و انتخاب آزاد را از آن‌ها سلب بکند و به شکل یک جبر اجتماعی در بیاید … این نمی‌تواند دوام داشته باشد و اصولاً نمی‌تواند ما را به راه اسلام ببرد. ما باید اصل ”لا اکراه فی‌الدین قد تبیّن الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی لا انفصام لها“ (بقره/۲۵۶)  را در دعوت رعایت کنیم.»[۸۹]

ایشان بی‌توجهی به آزادی در تعلیم و تربیت را خیانت به شخصیت انسانی مخاطبان می‌داند؛ زیرا از نگاه ایشان، نهایت و غایت این نوع تربیت، تبدیل شدن مخاطبان به مهره و انسان‌های قالبی ابزاری است؛ انسان‌هایی که در مدل‌های ازپیش‌تعیین‌شده می‌اندیشند، زندگی می‌کنند و حتی می‌میرند نه انسان واقعی.[۹۰] از همین رو هنر معلمان و مربیان در ادارۀ کلاس را، ایجاد احساس آزادی واقعی در دانش‌آموزان می‌داند، به‌گونه‌ای که تک‌تک آنان عملکرد خود را در حرکت تکاملی خویش مشاهده کنند.[۹۱]

۴ــ بی‌توجهی به اصل تنبیه و تشویق:

از اصول بسیار مهم نظام تعلیم و تربیت اسلامی، که بر آن تأکید دارد، اصل تـشویق و تنبیـــــه می‌باشد که با عناوین بشارت و انذار، ترغیب و ترهیب نیز تعبیر شده است. آنچه در پی می‌آید دیدگاه شهید بهشتی دربارۀ این اصل و آسیب‌هایی است که ممکن است در پی بی‌توجهی به آن ایجاد شود.

۴ــ۱ــ بهره نگرفتن از تنبیه و تشویق: ایشان معتقد است که اصل تشویق و تنبیه با فطرت انسان مطابقت دارد؛ چراکه خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده است که هم درون‌گرایی دارد و هم برون‌گرایی، هم یک سلسله انعطاف‌های درونی دارد و هم یک سلسله انعطاف‌های بیرونی. آیین اسلام، هماهنگ با ساختار وجودی انسان، فرایند هدایت و تربیت را از رغبت‌های درونی شروع می‌کند و با اجبارهای بیرونی همراه می‌نماید.[۹۲]

با توجه به تلائم این اصل با فطرت انسان، بی‌توجهی به آن امید رسیدن به اهداف مطلوب تربیت را کاهش می‌دهد: «اگر ما بخواهیم در تربیت‌ها، صرفاً روی آن علاقه‌های خالص درونی، بدون هیچ‌گونه تشویق یا تهدید، یا تنبیه خارجی تکیه کنیم، گمان نمی‌کنم بتوانیم هیچ سیستم تربیتی را به ثمر برسانیم، این دو عامل باید در کنار هم باشند.»[۹۳]

۴ــ۲ــ انحراف از اهداف تشویق و تنبیه: تشویق و تنبیه وسیله‌ای برای برانگیختن و ایجاد انگیزه در مخاطب است و هرگز نباید آن را هدف اصلی تلقی کرد یا اهداف دیگری جز ایجاد انگیزه را دنبال کرد. شهید بهشتی انحراف فوق را این‌گونه بیان می‌کند: «اگر تشویق در خط گول زدن، فریفتن و طمع برانگیختن باشد، ضد آهنگ اسلامی است و اگر تنبیه در خط مرعوب کردن، انسان‌ها را خرد یا بزرگ کردن، از هویت و استقلال و شخصیت تهی کردن باشد، این هم راه اسلام نیست. تشویق و تنبیه باید باشد، ولی در حد متناسب با برانگیختن نیروها.»[۹۴]

نتیجه:

دقت در آسیب‌های تربیت دینی، که آیت‌الله دکتر شهید بهشتی آن‌ها را تبیین نموده است، نشان می‌دهد:

ایشان تعلیم و تربیت دینی را در مدلی ارتباطی قرار داده است که در یک سوی آن متولّیان رسمی تعلیم و تربیت (فرستنده) قرار دارند که شامل والدین، معلم و روحانیت می‌باشد. این متولیان در فرایند تعلیم و تربیت دینی با ارائۀ محتوای مطابق با اهداف تربیت دینی (پیام) در مخاطبان خود (گیرنده)، شناخت، نگرش و رفتار جدیدی ایجاد می‌نمایند. پیام‌ها در این مدل باید بر منابع متقن، با توجه به شرایط زمان و نیازهای مخاطبان باشد. عامل دیگری که در مدل مد نظر ایشان اهمیت ویژه‌ای دارد شیوۀ انتقال مفاهیم و تعالیم یا ایجاد رفتارهای خاص در مخاطبان می‌باشد و می‌تواند در شکل گفتار و به‌ویژه رفتار باشد.

براساس این الگو، ‌فرایند تعلیم و تربیت دینی در خلأ انجام نمی‌شود، بلکه مثل هر ارتباط دیگری بستر و زمینه‌ای دارد که می‌تواند امر تعلیم و تربیت دینی را تقویت، تضعیف یا خنثی نماید. دوستان، رسانه‌ها، محیط اجتماعی و حکومت این بستر را شکل می‌دهند.

شهید بهشتی(ره)، براساس این مدل ارتباطی، مهم‌ترین عوامل مؤثر یا بازدارنده در تعلیم و تربیت دینی و سهم هر کدام از آن‌ها را مشخص می‌نماید، همچنین آسیب‌ها و موانع تعلیم و تربیت دینی را تبیین می‌کند که به طور مختصر در ذیل ارائه می‌گردد:

الف) زمینه‌ها:

آسیب‌ها در این حوزه عبارت‌اند از: بی‌توجهی به نیازهای جسمی مؤثر بر تعلیم و تربیت، بی‌توجهی به الگو بودن والدین، تضاد میان دو نسل، دوستان نامناسب، ناهماهنگی و احیاناً تضاد میان اهداف و برنامه‌ریزی‌های محیط اجتماعی، رسانه‌ها و حکومت با برنامه‌ها و اهداف تعلیم و تربیت دینی.

در این میان، حکومت، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ چراکه جهت‌دهنده به سایر عوامل، از جمله نهادهای تعلیم و تربیت، رسانه‌ها و محیط اجتماعی، می‌باشند. بنابراین آسیب‌ها از ناحیۀ حکومت مهم‌ترین آسیب می‌باشد.

ب) منابع و محتوا:

مهم‌ترین آسیب‌ها در این حوزه عبارت‌اند از: حذف عقل از منابع شناخت، محدود نمودن منبع شناخت به قرآن کریم با شعار «حسبنا کتاب الله» و انحراف از تعالیم و مفاهیم دینی در شکل التقاط، تفسیر به رأی و تمسک به روایات مجعول و ضعیف.

ج) مربیان:

مطابقت نداشتن قول و فعل، بی‌توجهی به تفاوت‌های فردی و گروهی، «غیرمحوری» به جای حق‌محوری، درک نکردن و نشناختن زمان، نداشتن جاذبه و بالاخره جدایی میان مربیان و متربیان از آسیب‌های این حوزه است.

از نظر دکتر بهشتی(ره)، مطابقت نداشتن قول و فعل بیشترین آسیب را در این حوزه ایجاد می‌کند.

د) اصول و روش‌ها:

تأکید بر دعوت زبانی به جای عملی در میان روشها و بی‌توجهی به جایگاه آزادی و آگاهی در میان اصول تعلیم و تربیت از آسیب‌های مهم در این حوزه می‌باشند. مریدپروری، بی‌توجهی به جایگاه الگویی الگوهای دینی و همچنین بی‌توجهی به اصل تشویق و تنبیه در رتبه‌های بعد قرار دارد.

پی‌نوشت‌ها

[۱]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، تهران، بقعه، ۱۳۸۱، ص ۸۰

[۲]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بهداشت و تنظیم خانواده، تهران، بقعه، ۱۳۸۱، ص۱۶

[۳]ــ مصطفی عباسی مقدم، نقش اسوه‌ها در تبلیغ و تربیت، تهران، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۱، صص۴۲ــ ۴۱

[۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۸۹

[۵]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بهداشت و تنظیم خانواده، همان، ص ۴۲

[۶]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۵۰

[۷]ــ سید محمد حسینی بهشتی، سرود یکتاپرستی، تهران، بقعه، ۱۳۷۹، ص ۹۴

[۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۵۰

[۹]ــ همانجا.

[۱۰]ــ همان، ص ۵۵

[۱۱] ــ همان، ص۵۷

[۱۲]ــ همان.

[۱۳]ــ سیروس عظیمی، روانشناسی کودک، تهران، صفار، ۱۳۷۲، ص ۱۶۵

[۱۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۱۴۰

[۱۵]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، تهران، بقعه، ۱۳۸۰، ص ۱۴۲

[۱۶]ــ همان، ص ۳۸

[۱۷]ــ سید محمد حسینی بهشتی، سرود یکتاپرستی، صص۱۸ــ ۱۷

[۱۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی و دیگران، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، تهران، بقعه، ۱۳۸۱، ص ۴۴

[۱۹]ــ مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا، ۱۳۷۰، ص ۱۷۰

[۲۰]ــ سید محمد حسینی بهشتی و دیگران، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، همان، صص ۴۷ ــ ۴۶

[۲۱]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۱۷۰

[۲۲]ــ سید محمد حسینی بهشتی و دیگران، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، همان، ص ۸۰

[۲۳]ــ حرانی، تحف‌العقول عن آل الرسول، به تصحیح علی‌اکبر غفاری، انتشارات اسلامیه، ۱۳۶۶، ص۲۰۷

[۲۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۴۳

[۲۵]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۱۵۸

[۲۶]ــ همان، ص ۱۵۹

[۲۷]ــ همان، ص ۸۴

[۲۸]ــ همان، ص ۸۳

[۲۹]ــ همان، ص ۷۸

[۳۰]ــ همان، ص ۴۹

[۳۱]ــ سید محمد حسینی بهشتی، عدالت و حق و باطل از دیدگاه قرآن، تهران، بقعه، ۱۳۸۲، ص ۳۹

[۳۲]ــ محمدعلی حاجی ده‌آبادی، آسیب‌شناسی تربیت دینی، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، قم، پژوهشکد حوزه و دانشگاه، ص ۱۳۷

[۳۳]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، صص ۷۵ ــ ۷۴

[۳۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، روش برداشت از قرآن، تهران، بقعه، ۱۳۸۵، ص ۵۵

[۳۵]ــ سید محمد حسینی بهشتی، شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، تهران، بقعه، ۱۳۷۹، ص ۷۲

[۳۶]ــ همان، ص ۹۶؛ بهشتی،  و روش برداشت از قرآن، همان، صص ۳۱ ــ ۲۶

[۳۷]ــ همان، صص ۵۲ ــ ۴۴

[۳۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی، موسیقی و تفریح در اسلام، تهران، بقعه، ۱۳۸۴، ص ۲۵

[۳۹]ــ همان، ص ۲۱؛ بهشتی، روش برداشت از قرآن، همان، ص ۴۱

[۴۰]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۱۲۳

[۴۱]ــ برای مطالعة برخی از این روایات رک: محمد ری‌شهری، میزان الحکمه، ج ۳، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۵، ص ۲۰۹۳

[۴۲]ــ لوئیز کوهن و لارنس مانیون، راهنمای عملی تدریس، ترجمۀ فاطمه شاکری، مشهد، جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۲، ص ۳۰۸

[۴۳]ــ کافی، ج ۱، ص ۵۶ به نقل از کتاب آداب تعلیم و تعلم در اسلام.

[۴۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۱۴۳

[۴۵]ــ همان، ص ۳۷

[۴۶]ــ سید محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، تهران، بقعه، ۱۳۸۳، ص ۳۱۲

[۴۷]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها ونبایدها، همان، ص۳۳

[۴۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی، عدالت و حق و باطل از دیدگاه قرآن، همان، ص ۶۲

[۴۹]ــ سید مهدی برومند، روش‌های تعلیم در قرآن و سنت، رشت، کتاب مبین، ۱۳۷۹، ص ۱۵۸

[۵۰]ــ سید محمد حسینی بهشتی، عدالت و حق و باطل از دیدگاه قرآن، همان، ص ۱۰۷

[۵۱]ــ سید محمد حسینی بهشتی، شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، همان، ص ۶۰

[۵۲]ــ همان، صص ۸۱ ــ ۸۰

[۵۳]ــ همان، صص ۵۹ ــ ۵۸

[۵۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، عدالت و حق و باطل از دیدگاه قرآن، همان، صص ۶۴ ــ ۶۳

[۵۵]ــ سید محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، همان، ص ۳۸۶

[۵۶]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، صص ۱۵۶ــ ۱۵۵

[۵۷]ــ عادل یغما، طراحی آموزشی، مدرسه، ص ۲۳

[۵۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۸۳

[۵۹]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۳۳

[۶۰]ــ به نقل از: سید مهدی برومند، همان، ص ۳۰۴

[۶۱]ــ سید محمد حسینی بهشتی، شریعتی جستجو گری در مسیر شدن، همان، ص ۶۵

[۶۲]ــ همان، ص ۴۶

[۶۳]ــ سید محمد حسینی بهشتی، عدالت و حق و باطل از دیدگاه قرآن، همان، ص ۴۴

[۶۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، همان، ص ۳۱۳

[۶۵]ــ همان، ص ۳۰۳

[۶۶]ــ همان، ص ۲۹۸

[۶۷]ــ سید محمد حسینی بهشتی، عدالت و حق و باطل از دیدگاه قرآن، همان، ص ۶۱

[۶۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، همان، ص ۲۹۷

[۶۹]ــ همانجا.

[۷۰]ــ سید محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، همان، صص ۲۹۷ ــ ۲۹۶

[۷۱]ــ همان، ص ۳۱۳

[۷۲]ــ همان، صص ۳۰۱ــ ۳۰۰

[۷۳]ــ همان، ص ۳۲۸

[۷۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، ولایت، رهبری، روحانیت، همان، ص ۳۸۶ــ ۳۸۵

[۷۵]ــ محمد ری‌شهری، همان، ج ۳، ص ۲۷۳۴

[۷۶]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۳۸

[۷۷]ــ همان، ص ۱۴۳

[۷۸]ــ همان، ص ۱۴۲

[۷۹]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۱۴۸

[۸۰]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۱۴۳

[۸۱]ــ محمد ری‌شهری، همان، ج ۴، ص ۳۶۰۲

[۸۲]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۳۷

[۸۳]ــ خسرو باقری، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، ج ۲، تهران، مدرسه، ۱۳۸۴، ص ۳۳۸

[۸۴]ــ مجموعه مقالات آسیب‌های تربیت دینی، در آموزش و پرورش، ج ۲، به اهتمام خسرو قبادی، تهران، محراب قلم، ص ۱۳۷

[۸۵]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۸۶

[۸۶]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۱۸۱

[۸۷]ــ سید محمد حسینی بهشتی، بایدها و نبایدها، همان، ص ۱۹

[۸۸]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، ص ۶۲

[۸۹]ــ همان، ص ۷۲

[۹۰]ــ همانجا.

[۹۱]ــ همان، ص ۷۳

[۹۲]ــ سید محمد حسینی بهشتی، سرود یکتاپرستی، همان، ص ۸۸

[۹۳]ــ همان، ص ۸۹

[۹۴]ــ سید محمد حسینی بهشتی، نقش آزادی در تربیت کودکان، همان، صص ۷۴ــ ۷۳

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.