شیوه های تبلیغی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سفر به طائف
نام نشریه: پایگاه تخصصی معارف اهل بیت (ع)
چکیده
ظهور دین اسلام در جزیره العرب همچون سایر ادیان الهی با ناهمواری ها و مخالفت هایی همراه بود و اوج مشکلات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در مکه بود که نزدیک ترین یاوران خود همچون حضرت خدیجه سلام الله علیها و حضرت ابوطالب علیه السلام را از دست دادند. در این مقطع ایشان می بایست برای رفع موانع پیش روی این نهضتِ تازه شکل گرفته اقدامی اساسی انجام می دادند. تبلیغ دینی در قالب سفر به شهر طائف می توانست بسیاری از گره های موجود را باز کند. اتحاد و کارشکنی های قریش مکه و ثقیفِ طائف، سدی محکم در برابر حضرت به شمار می رفتند که مقابله ی با آنها از عهده ی هر کس برنمی آمد.
این مقاله پس از بررسی تاریخی سفر طائف، این مسأله را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جریان این سفر به کدام شیوه های تأثیرگذار تبلیغاتی روی آوردند و از آنها بهره برده اند عنایت داشته است.
کلیدواژه : حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم)، تاریخ اسلام، مکه، سفر تبلیغی، طائف، شیوه های تبلیغ
پیشگفتار
در سال دهم بعثت پس از وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها (پشتیبان اقتصادی) و حضرت ابوطالب علیه السلام (پشتیبان سیاسی)، قریش، عباس بن عبدالمطلب را به ریاست برگزیدند که وی مردی نرم خو و دارای طبع ملایمی بود و همین روحیات او باعث شد تا بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم گستاخی کنند و حتی بارها تصمیم به قتل وی بگیرند. برخی گفته اند که پس از حضرت ابوطالب علیه السلام، ابولهب (عبدالعزّی بن عبدالمطلب)، دیگر عموی پیامبر (الإنباء فى تاریخ الخلفاء، ابن العمرانى ، ص47) که از سرسخت ترین دشمنان وی به شمار می آمد، به ریاست قریش انتخاب شد (تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، ص54). به هر حال در این زمان جسارت های زیادی به پیامبر صورت گرفت که طبری از جمله ی این اهانت ها به مجروح ساختن، سنگ انداختن و خاک بر سر و صورت پیامبر ریختن در حال نماز [1](تاریخنامه طبری، أبوعلی بلعمی، ج3، ص64) اشاره نموده است. در این زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در هر موسمى دین خود را بر قبایل عرب عرضه می داشت و با بزرگِ هر قبیله اى سخن می گفت تا ایشان را پناه دهند ولی کسى آن حضرت را نپذیرفت پس به قصد قبیله ثقیف روانه طائف شد. (تاریخ الیعقوبی، محمد بن واضح الیعقوبى؛ ج2، ص36)
پیامبر در طائف به فرزندان عمرو بن عُمَیر که از سروران ثقیف بودند برخوردند و داستان خود را عرضه داشتند و از قریش نزد آنان شکایت آوردند. آنها رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را مسخره کردند و گفتار خود را با پیامبر در میان مردم ثقیف شایع نمودند و بر سر راه ایشان دو صف شدند و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می رفت سنگبارانش کردند تا آنجا که پاى حضرت مجروح و خونین گشت (السیرة النبویه، إبن هشام، ج1، ص419).
این مقاله به دنبال پاسخی برای این مسأله است که آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از «شیوه های تبلیغ» برای گسترش آیین اسلام در آن مقطع حساس تاریخی بهره برده اند؟ در صورت جواب مثبت، ایشان از چه روش هایی استفاده نموده اند؟
پیش فرض های نگارنده در این نوشتار این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از روش هایی از تبلیغ را در راستای نشر اسلام به کار برده اند.
این نوشتار با روش کتابخانه ای و با رویکرد توصیفی و تاریخی نگارش یافته و شایان ذکر است درباره «تبلیغ» و «روش تبلیغ» کتاب های متعددی نگارش یافته که برخی از آنها در فهرست منابع ذکر شده اما به طور موردی با تأکید بر سفر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به طائف، نگارنده تاکنون کتاب و یا مقاله ای مشاهده نکرده است.
مردم ثقیف بر سر راه ایشان دو صف شدند و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم می رفت سنگبارانش کردند تا آنجا که پاى حضرت مجروح و خونین گشت.
بررسی ابعاد تبلیغی سفر پیامبر به طائف
با توجه به آنچه از جریان سفر تبلیغی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در منابع تاریخ اسلام منعکس گردیده به بررسی روش های تبلیغاتی ایشان در سفر به طائف اشاره می شود.
1- شروع تبلیغ از خویشاوندان و آشنایان :
پیامبر از همان آغاز بعثت از سوی پروردگار خود مأموریت یافتند تا دعوت به اسلام را از خویشاوندان خود شروع کنند آنجا که قرآن می فرماید: «و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!» [2] تا بتوانند تبلیغ دینی خویش را به «مردم اطراف مکه» [3]نیز برسانند. ایشان در این زمان حساس که مجبور بودند برنامه ی تبلیغ را جدی تر دنبال نمایند، پا به طائف می گذارند که ارتباط خویشاوندی میان مکه و طائف وجود داشت و از همین روی مؤلف «معجم البلدان» می نویسد: «مقارن ظهور اسلام، قوم ثَقیف و حِمیَر و تیره ای از قریش در طائف سکونت داشتند» (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 9). جالب تر اینکه میان بنی هاشم و مردم ثقیف نیز رابطه ی خویشاوندی گزارش شده از جمله ابوالعاص بن ربیع، پسر خاله و شوهر زینب (دختر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم) یعنی داماد پیامبر که از قبیله ی ثقیف و ساکن طائف بود (تاریخ پیامبر اسلام، آیتی، ص76 – از بعثت نبوی تا حکومت علوی، ابراهیمی ورکیانی؛ ص189).
در جریان این سفر که پیامبر، خسته و مجروح وارد باغی در حومه ی طائف می شوند، صاحبِ باغ به غلام خود می گوید: «او (پیامبر) جادو است و دیوانه، به هر کجا برود مردمان او را بزنند و برانند و لیکن خویش ما است و گرسنه است و ما را دل بر وى همی سوزد» (تاریخنامه طبری، همان، ص66) یعنی اینکه بین ما و او رابطه ی خویشاوندی وجود دارد.
میان بنی هاشم و ثقیف رابطه ی خویشاوندی وجود داشت از جمله ابوالعاص بن ربیع، پسر خاله و شوهر زینب یعنی داماد پیامبر که اتفاقاً از قبیله ی ثقیف و ساکن طائف بود.
2- مکان مناسب برای تبلیغ :
به نظر می آید که پیامبر به درستی «طائف» را انتخاب کرده اند؛ چرا که طائف، در 90 کیلومتری جنوب شرقی مکه واقع شده و به نقل مؤلف «تاریخنامه طبری» طائف و مکه سه روز فاصله داشت (تاریخنامه طبری، همان، ص64). بر خلاف آب و هوای گرم و سوزان شبه جزیره، دارای آب و هوای معتدل و مطبوع و همواره محل آمد و شد مردم مکه بوده است. جغرافی دانانِ مسلمان، طائف را آبادی کوچکِ خوش آب و هوا و البته پر میوه خوانده اند که سردترین نقطه ی حجاز به شمار می رود طوری که آب در قله های اطراف آن یخ می بندد (تقویم البلدان، أبوالفداء، ص131). در این باره طبری می نویسد؛ «و به طایف اندر پالیزهاى بسیار است و کشت و رَزهاى (باغ های انگور) بسیار و آب روان و خرمى و به خوشى چون سغد سمرقند است. و مردمان مکّه را از طایف چاره نیست زیرا که اندر مکّه نه رَز است و نه درخت و نه میوه. و همه میوه مکّه از طایف است. و اندر جهان هیچ میوه نیست که اندر طایف نیست. و کم کسى بود اندر مکّه که نه او را به طایف رَزى بود یا باغى مگر کسى که سخت درویش بود و اندر سه ماه تابستان به مکّه اندر کس نباشد مگر درویشان» (تاریخنامه طبری، ج3، ص64-65). بازار عُکاظ و حَباشه از جمله بازارهای مهم اعراب بود که در طائف و اطراف آن برپا میشد و عربها از هر سو بدانجا رهسپار می گشتند و قریش نیز در برپایی و جذابیت آن تلاش وافر داشتند. از طائف محصولات گوناگونی از جمله مویز و کشمش و پوست و روغن به شهرهای اطراف مانند مکه فرستاده می شد (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج 4، ص 9). بنابراین طائف، منطقه ای محسوب می شد که تحت تأثیر شدید حجاز و به طور خاص اشراف و ثروتمندان مکه قرار داشت.
3- زمان مناسبِ تبلیغ :
به طور معمول تبلیغ برای جامعه ای اتفاق می افتد که در آن انحراف وجود دارد یا نیاز به هشدار و بیداری دارد. در عصر جاهلی بعد از بت بزرگ «منات»، «لات» دومین بت جزیرة العرب، مورد پرستش قرار گرفت و این بت در منطقه ی طائف قرار داشت و مردم آنجا بنایی برای آن ساخته و پرده ای بر آن انداخته بودند و گِرد آن طواف می کردند. قریش و همه ی عرب، لات را بزرگ می داشتند و به نام او فرزندان خود را «زید اللاّت» و یا «تیم اللاّت» نام می نهادند. نام لات در کنار دو بت دیگر در قرآن، نشان دهنده ی بزرگی و عظمت آن در عصر جاهلی بوده است. [4] عمرو بن جُعَید درباره ی عظمت لات شعری دارد؛
«فإنّی و تَرْکی وصل کأسٍ لکا الذی/ تَبَرَّأ من لاتٍ و کان یَدینُها (من و ترک وصال جام باده مانند کسی است که از لات تبری جست با اینکه او را می پرستید)». بتِ لات همچنان پابرجا بود تا اینکه قبیله ی ثقیف اسلام آوردند و در این هنگام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، مغیرة بن شعبه را مأموریت دادند تا آن را ویران سازد و به آتش بکشد. (الأصنام، هشام بن محمد کلبی، ص17- جوادعلی، ج 4، ص 145).
در عصر جاهلی بعد از بت بزرگ «منات»، «لات» دومین بت جزیره العرب، مورد پرستش قرار گرفت و این بت در منطقه ی طائف قرار داشت.
4- پایداری و مقاومت در تبلیغ :
در مسیر دعوت پیامبران و مصلحان، دشمنی ها و مخالفت ها، سختی ها و ناملایمات فراوانی وجود داشته که قرآن نیز به آن اشاراتی داشته است؛ «این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر اینکه گفتند: «او ساحر است یا دیوانه!» [5] و این دشواری ها برای شخص پیامبر اسلام نیز بوده؛ «سپس از او (رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم) روی گردان شدند و گفتند: «او تعلیم یافته اى دیوانه است!» [6] که البته این شخصیت های معنوی بزرگ در برابر تمامی هجمه های دشمنان و مخالفان به زیبایی شکیبایی و صبوری نشان دادند.
در سفر تبلیغی پیامبر به طائف منابع تاریخی به این صورت نقل کرده اند؛ «پیامبر در طائف به فرزندان عمرو بن عُمَیر یعنى عبدیالیل بن عمرو و حبیب بن عمرو و مسعود بن عمرو که از سروران ثقیف بودند برخورد و داستان خود را بر آنها عرضه داشت و از قریش نزد آنان شکایت کرد. پس یکى از آنها گفت: «من جامه هاى کعبه را دزدیده باشم اگر خدا تو را به پیغمبرى فرستاده است! دیگرى گفت: مگر خدا عاجز بود که جز تو را بفرستد؟ دیگرى گفت: به خدا قسم! که یک کلمه با تو سخن نخواهم گفت هرگز، اگر چنانکه میگویى پیغمبر باشى، مقامت بالاتر از آن است که سخنت را پاسخ دهم و اگر بر خدا دروغ می گویى مرا سزاوار نیست که با تو سخن گویم». آنها این گونه رسول خدا را مسخره کردند و گفتار خود را با او در میان مردم ثقیف شایع کردند و بر سر راهش دو صف شدند و چون رسول خدا می رفت سنگبارانش کردند تا آنجا که پاى حضرت مجروح و خونین گشت در این باره رسول خدا اظهار داشته که از شدت آزار و اذیت سنگ اندازان «جز بر سنگ قدمى بر نمی داشتم و نمی نهادم» (السیرة النبویه، إبن هشام، ج1، ص419 - تاریخ الیعقوبی، ج2، ص36).
5- پیشگیری از افشاء ناکامی ها در امر تبلیغ :
فرد مبلّغ می بایست تلاش کند تا اخبار و اطلاعات تجربه های تلخ و شکست های تبلیغاتی به همه جا رسوخ پیدا نکند که خود این امر گامی در جهت عدم موفقیت دیگر برنامه های تبلیغی خواهد شد. هر چند سفر طائف به علل کارشکنی های اشراف قریش، حمایت متنفذان طائف و حضور مردم عوام، موفقیت چشمگیری در پی نداشت، اما پیامبر کوششِ تمام کردند از شیوع اخبار ناکامی این سفر جلوگیری نمایند. از همین روی روایت شده پس از عدم استقبال مردم طائف از دعوت پیامبر و نیز مجروح ساختنش، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم از آنها تقاضایی می نمایند؛ «پس پیغمبر ایشان [را] گفت: [چون] مرا نصرت نکردید، این حال کس را می گویید تا من باز گردم و کس نداند که من اینجا آمدم و خواست تا قریش ندانند که او به طایف شد به نصرت خواستن، و ایشان او را نصرت ندادند و نگاه نداشتند» (تاریخنامه طبری، ج3، ص65).
6- تبلیغ نرم و ملایم :
تبلیغ، پدیده ای لطیف و البته پر رمز و راز است به گونه ای که با اندک تغییری در لحن و کلام و یا عبارات به کار گرفته شده می توان نتیجه ی عکس گرفت. در واقع ما می بایست در مواجهه با مخاطبان طوری صحبت کنیم تا مجذوب افکار و اندیشه های منطقی و صحیح ما شوند. سخنان مبلّغ در جایى که امید هدایت و تذکر وجود دارد باید نرم باشد، که پرخاشگرى، مخاطب را به لجاجت وادار می دارد و همان مقدار امید به هدایت او را نیز از بین مى برد. از همین روی خداوند متعال هنگام رفتن موسى و هارون به سوى فرعون از آنان مى خواهد با او به نرمى سخن گویند و از پرخاشگرى بپرهیزند؛ «اما به نرمى با او سخن بگویید شاید متذکّر شود یا (از خدا) بترسد!» [7]
پس پیغمبر ایشان را گفت: چون مرا نصرت نکردید، این حال کس را مگویید تا من باز گردم و کس نداند که من اینجا آمدم.
پیامبر پس از مشاهده ی تمسخر و آزار و اذیت مردم طائف، بدون هرگونه رفتار تندی و تحریک کننده، برای آنها از درگاه خداوند طلب آمرزش می خواهند. این رفتار را طبری این گونه نقل کرده که پس آفتاب گرم بود و پیغمبر را رنجه بود، بنشست تا بیاساید و بگریست از درد پاى و از گرسنگى و تشنگى و ماندگى. پس بترسید که به طائف عذاب آید و هلاک شوند که بدو نگرویدند و استخفاف کردند. روى سوى آسمان کرد و گفت: یا ربّ لاتؤاخذهم فانّهم لایعلمون. گفت: یا رب، ایشان را مگیر که ندانند که من پیغمبر توام» (تاریخنامه طبری، ج3، ص66). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این حالت پریشانی غیر از این دعا، مناجاتی نیز با پروردگار خود دارند که برخی منابع به آن اشاره کرده اند؛ «خدایا! از ناتوانی خود به تو شکایت می کنم. مردم خوار گرفته اند و چاره ای نمی بینم. ای که بر همه رحمت می کنی! ای پروردگار مستضعفان! تو پروردگار منی. مرا به که وامی گذاری؟ به بیگانه که بر من رو ترش می کند؟ یا دشمنی که کار مرا به دست او سپرده ای؟ در چنین حال اگر بر من خشمگین نباشی باکی ندارم. چرا که عافیت تو برای من وسیع تر است. تو را به نور ذات تو سوگند می دهم که تاریکی ها را روشن کرده و کار این جهان و آن جهان را سامان بخشیده است. مبادا بر من خشم گیری یا از من ناخشنود باشی. از تو پوزش می خواهم چندانکه راضی شوی» (السیرة النبویه، إبن هشام، ج1، ص420).
7- تبلیغ خالصانه برای خدا :
پیامبران الهی در راستای دعوت مردم از آنها هیچ گونه مزد و درخواستی نداشتند و تنها به وظایف خود عمل می کردند و این بینش را تا پایان عمر شریف خود در جوامع بشری ترویج می نمودند. [8] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نیز در این خصوص فرموده اند؛ «شما را مجبور نمی کنم و تنها درخواست من آن است که مرا از کشته شدن نگهدارى کنید تا پیام هاى پروردگارم را برسانم.» (تاریخ الیعقوبى؛ ج2، ص36؛ تاریخنامه طبری، ج3، ص64)
به جرأت می توان گفت آنچه بیش از همه در این سفر تبلیغی خود را نشان می دهد «روش های تبلیغ» است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به زاوایای پنهان این پدیده دقت داشته اند.
نتیجه گیری
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پس از حوادث تلخ و ناگوار سال دهم بعثت (عام الحزن) برای تبلیغ و توسعه ی آیین اسلام، چاره را در سفر تبلیغی به طائف دیدند. منطقه ای که به لحاظ موقعیت جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی تحت تأثیر مکه و اشراف آن بود. گرچه بسیاری از مورخان در خصوص نتیجه این سفر با صراحت سخن از «شکست و عدم پیروزی» به میان آورده اند، از جمله محمد بن جریر طبری (م.310ق.) که در این باره می نویسد؛ «و به اخبار تفسیر اندر ایدون است که این آیت در شأن ایشان (مردم طائف) فرود آمد: «وَ قالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ من الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ» (زخرف/31 ) و این آیت دیگر هم اندر شأن ایشان آمد: «وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَة قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللهِ اللهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (أنعام/ 124 ) پس پیغمبر ایشان [را] گفت: [چون] مرا نصرت نکردید، این حال کس را مگویید تا من باز گردم و کس نداند که من اینجا آمدم و خواست تا قریش ندانند که او به طائف شد به نصرت خواستن، و ایشان او را نصرت ندادند و نگاه نداشتند و جوانان جاهل که به طایف اندر بودند بخواندند و گفتند که این دیوانه قریش بیرون کنید تا امشب اندر طایف نماند» (تاریخنامه طبری، همان، ص65). برخی صاحب نظران این گونه تحلیل کرده اند که در ابتدای ورود پیامبر به طائف، تعدادی از مردم شهر با آگاهی از دعوت پیامبر و ستیز و عناد قریش با ایشان از آن حضرت استقبال کردند و فضای لازم را برای شنیدن تعالیم پیامبر و گرایش به اسلام فراهم کردند. اما کوتاه زمانی بعد به مخالفت با ادامه ی حضور آن حضرت در طائف مبادرت کرده و با تحریک عوام و کودکان، پیامبر را ناگزیر کردند تا زیر فشار تهدید و سنگ اندازی شهر را ترک کند. باید نتیجه گرفت آنچه باعث شد تا مردم طائف با وجود اقبال اولیه به ستیز و مخالفت تندی علیه پیامبر مبادرت کنند؛ دخالت عنصر خارجی یعنی تهدیدها و اقدامات اشراف مکه بوده است. قریش پس از شنیدن همراهی اولیه ی مردم طائف با پیامبر، نگران از تثبیت موقعیت آن حضرت در شهر اقدامات جدی برای واداشتن بزرگان طائف به عکس العمل در برابر پیامبر انجام دادند و همین سیاست باعث شد تا اشراف طائف که پیوندهای وثیقی با اشراف مکه داشتند به اخراج پیامبر از طائف دست بزنند» (تاریخ تحلیلی اسلام: از بعثت تا غیبت، زرگری نژاد، ص28-29).
در صورت پذیرش نقل دوم، به جرأت می توان گفت آنچه بیش از همه در این سفر تبلیغی خود را نشان می دهد «روش های تبلیغ» ( Methds f Prpaganda) است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به زاوایای پنهان آن عنایت داشته اند و به بهترین صورت اجرا نموده اند. واژهی «Prpaganda» در فرهنگ لغات انگلیسی به معانی تبلیغ، تبلیغات، عقاید تبلیغی، نهضت تبلیغاتی، جمعیت تبلیغاتی، سازمان تبلیغات مورد استعمال قرار گرفته و فعل «Prpagate» در زبان انگلیسی دلالت بر تکثیر، توسعه دادن، پروراندن، دوباره سازی، زاد و ولد کردن، افزایش و رشد دادن طبیعی گیاهان و حیوانات دارد (Webster's New Wrld Dictinary, p.1138).
بنابراین می توان به قاطعیت اذعان نمود که رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم در واقع به منظور رسیدن به اهداف تبلیغ (توسعه ی دینی، تکثیر پیروان، پرورش اصحاب و رشد و بالندگی دین اسلام) به عملیاتی کردن روش های تبلیغی اهتمام جدی نموده اند.
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. آیتی، محمد ابراهیم؛ تاریخ پیامبر اسلام؛ چاپ سوم، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1362ش.
3. ابراهیمی ورکیانی، محمد؛ از بعثت نبوی تا حکومت علوی؛ چاپ اول، قم: دفتر نشر معارف، 1382ش.
4. ابن العمرانى، محمد بن على بن محمد(م 580 ق.)؛ الإنباء فى تاریخ الخلفاء؛ تحقیق قاسم السامرائى، القاهرة، دارالآفاق العربیة، الطبعة الأولى، 1421/2001.
5. إبن هشام، عبدالملک (م. 218ق.)؛ السیرة النبویة؛ تحقیق مصطفى السقا و ابراهیم الأبیارى و عبدالحفیظ شلبى، بیروت: دارالمعرفة، بى تا.
6. أبوالفداء، عمادالدین اسماعیل (م.732ق.)؛ تقویم البلدان؛ ترجمه ی عبدالمحمد آیتی؛ چاپ اول، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش.
7. حموى، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله (م 626ق.)، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، طبعة الثانیة، 1995م.
8. خندان، محسن؛ تبلیغ و ارتباطات اسلامی؛ چاپ اول، تهران: چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی،1374ش.
9. دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه، جلد چهارم، تهران: چاپخانه دانشگاه تهران، 1340ش.
10. زرگری نژاد، غلامحسین؛ تاریخ تحلیلی اسلام: از بعثت تا غیبت؛ چاپ سوم، تهران: سمت،1391ش.
11. زریاب خویی، عباس؛ سیره ی رسول الله(ص): از آغاز تا هجرت؛ چاپ چهارم، تهران: سروش، 1388ش.
12. قرائتی، محسن؛ قرآن و تبلیغ؛ [بی چا]، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، [بی تا].
13. طبری، محمد بن جریر(م.310ق.)؛ تاریخنامه طبرى؛ گردانیده منسوب به أبوعلی بلعمى (م.383ق.)؛ تحقیق محمد روشن، جلد سوم، چ دوم، تهران: نشر البرز، 1378ش.
14. کلبی، أبومنذر هشام بن محمد (م.204ق.)؛ الأصنام (تنکیس الأصنام)؛ ترجمه ی سید محمدرضا جلالی نائینی؛ چاپ اول، تهران: چاپ تابان، 1348ش.
15. موحدی نژاد، محمد؛ شیوه ها و تجربه های تبلیغ؛ [بی چا]، تهران: [بی نا]،1383ش.
16. الیعقوبى، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب واضح (م. بعد292 ق.)؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دارصادر، بى تا.
17- www.encyclpaediaislamica.cm
18- Webster's New Wrld Dictinary, 1984.
پی نوشت ها:
1- و قریش بدو دست بگشادند به زخم کردن و سنگ انداختن و خاک بر سر او ریختن. پس پیغمبر علیه السّلام یک روز به مزگت مکه اندر نماز مىکرد و چون سر به سجود بر نهاد، مشرکان خاک بسیار آوردند و بر سر او ریختند. و او موى داشت تا به کتف. و مویش و سر و عارضش پر خاک شد، و بر خاست و بیرون آمد و به خانه اندر شد. و یکى از دختران بیامد و سر پیغمبر علیه السّلام مىشست و همى گریست. پیغمبر گفت: اى دختر، مگرى و خداى را خوان و صبر کن که از مرگ پدران و عمان این چنین چیزها آید که تا عمّ من بوطالب زنده بود، کس این نیارست کردن.
و اجترأت قریش على رسول الله بعد موت أبی طالب و طمعت فیه و هموا به مرة بعد أخرى، و کان رسول الله یعرض نفسه على قبائل العرب فی کل موسم و یکلم شریف کل قوم، لایسألهم إلا أن یؤووه و یمنعوه و یقول: لا أکره أحدا منکم، إنما أرید أن تمنعونی مما یراد بی من القتل حتى أبلغ رسالات ربی، فلم یقبله أحد و کانوا یقولون: قوم الرجل أعلم به، فعمد لثقیف بالطائف. تاریخ الیعقوبى،ج2، ص 36.
2- «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ» (شعراء/214)
3- «وَ هذا کِتاب أَنْزَلْناهُ مُبارَک مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ» (أنعام/92) (و این کتابى است که ما آن را نازل کردیم کتابى است پربرکت، که آنچه را پیش از آن آمده، تصدیق مىکند (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهاى الهى، بشارت دهى،) و تا (اهل) أمّ القرى [مکّه] و کسانى را که گرد آن هستند، بترسانى! (یقین بدان) آنها که به آخرت ایمان دارند، و به آن ایمان مىآورند و بر نمازهاى خویش، مراقبت مى کنند!)
4- «أَفَرَأَیْتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى (×) وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى(×)» (نجم/19-20)
5- «کَذلِکَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِر أَوْ مَجْنُون» (ذاریات/52)/ «وَ فی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبینٍ(×)فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِر أَوْ مَجْنُون (×)» (و در (زندگى) موسى نیز (نشانه و درس عبرتى بود) هنگامى که او را با دلیلى آشکار به سوى فرعون فرستادیم (×) امّا او با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: «این مرد یا ساحر است یا دیوانه!» (ذاریات/38-39) / «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُون وَ ازْدُجِرَ» (پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آرى) بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: «او دیوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد. (قمر/9) / «قالَ أَراغِب أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنی مَلِیًّا» (گفت: «اى ابراهیم! آیا تو از معبودهاى من روى گردانى؟! اگر (از این کار) دست برندارى، تو را سنگسار مىکنم! و براى مدّتى طولانى از من دور شو!» (مریم/46)
6- «ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّم مَجْنُون» (دخان/14)
7- «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى» (طه/44)
8- «یا قَوْمِ لا َسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذی فَطَرَنی أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (اى قوم من! من از شما براى این (رسالت)، پاداشى نمى طلبم پاداش من، تنها بر کسى است که مرا آفریده است آیا نمی فهمید؟! (هود/51)/ «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ»(از کسانى پیروى کنید که از شما مزدى نمىخواهند و خود هدایت یافته اند!) (یس/21) / «أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرى لِلْعالَمینَ» (آنها کسانى هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشى از شما نمى طلبم! این (رسالت)، چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست!) (انعام/90)
افزودن دیدگاه جدید