تاکید بر آموزش غیرمستقیم در تربیت دینی مدارس، سلسله گفتگو های کارشناسی با موضوع ناکارآمدی تربیت دینی در مدارس
نام نشریه: مؤسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین، مركز پژوهشی مبنا
موضوع تربیت کودکان، موضوعی جهانی است که که هر نظام فکری، به فراخور مبانیاش برنامههایی برای آن درنظر میگیرد. روشن است که در جامعه اسلامی، تربیت دینی فرزندان از اولویتهای تربیتی است. از آنجا که بخش عمدهای از زمان مفید کودکان روزانه در مدارس میگذرد و از سویی دیگر نظام آموزشی و تربیتی، از اثرگذارترین حوزه های تربیتی است، ساماندهی به این حوزه ارزش مضاعف مییابد.
با استقرار نظام جمهوری اسلامی، آموزش و تربیت دینی، سرلوحه برنامههای نظام آموزشی کشور قرار گرفت. پس از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی، بازشناسی و اصلاح وضعیت تربیت دینی در مدارس امری ضروری است. پژوهشها و همچنین وضعیت اجتماعی ایران نشان میدهد که تربیت دینی در مدارس ایران، بازدهی چندان بالایی ندارد و از نقطه آرمانی خود فاصله بسیار دارد.
نتایج نظرسنجی از استادان و کارشناسان نشان داد بیشترین مشکل در این حوزه، روش تدریس و ضعف در تربیت معلمان برای ارائه تربیت دینی صحیح است. چرا که مهمترین ضلع ضعف غیرعلمی بیان شدن مبانی دینی و الگوارگی برای دانشآموزان معلمان هستند که لازم است در این باره چارهای اندیشیده شود. از همینرو موسسه فرهنگی مطالعاتی صراط مبین مصاحبهای را با جناب آقای دکتر محمدمهدی پورملک، مدیر دبیرستان استعدادهای درخشان علامه حلی تهران انجام داده است تا نظرات کارشناسی ایشان را جویا شده و در اختیار خوانندگان محترم قرار دهد.
شاخصهاي تحقق تربيت ديني در مدارس چيست و موانع آن کدام است؟
بزرگترين مانع اين است که مربي خوب وجود ندارد. ابتدا بايد مربي خوب پرورش داد. هر کس که آشنا و فاميل داشت يا شاخصهاي دانشگاهي داشت، نبايد به او اجازه داد که سرنوشت بچه ها را در دست گيرد. متأسفانه هيچيک از معلمان تستهاي آسيب رواني نداده اند تا سلامت روان آنها احراز شود. ساختار قانوني آموزش و پرورش، اصلاً به اين توجه نکرده است. چند وقت پيش معلمي در آمريکا بشقاب ميوه خود را به طرف سگ خود به خاطر سروصدا در خانه، پرت مي کند و شروع به دادوبيداد ميکند. به خاطر اين کار اجازه تدريس را از او ميگيرند. دليل اين کار اين بود که تشخيص داده شد که سطح تاب آوري و تحمل او پايين است. در واقع اگر دانشآموزي شيطنت کند و يا کسي با او آنطور که بايد رفتار نکند، او نميتواند خود را کنترل کند پس اجازه ندارد که سرنوشت بچهها را در دست گيرد.
بايد سلامت رواني کساني که براي تبليغ ديني براي بچه ها به آنها ابلاغ رسمي، غيررسمي، ضمني، موقت، دائم و ... در مراکز آموزشي و غيرآموزشي داده مي شود، ارزيابي شود. اگر اين کار شده بود، مشکلاتي که مصاديق آن را همه مي دانند، اتفاق نميافتاد. پس يکي از شاخصهاي اصلي تحقق تربيت ديني در مدارس، آموزش نيروهايي است که سلامت روان و توانايي و عشق به اين کار را دارند و خود الگو و عامل باشند نه اينکه تظاهر کنند. ساختار تربيتي و آموزشي بايد بودجه اي براي اين کار قرار دهد.
چه راهکارهاي ديگري براي تربيت ديني صحيح در مدارس هست؟
هرچقدر اعضاي يک گروه دانش آموزي در تصميمگيريهاي جمعي مشارکت داده شوند و مشارکت آنها مؤثر باشد، و در اجراي آن تصميم مسئوليت داشته باشند، موفق تر خواهند بود. اگر قرار برارزيابي هم باشد، اگر خوب باشد همه لذت ميبرند و اگر بد باشد، انگشت اتهام به سمت يک يا دو نفر نميرود، چون همه شريک هستند و همه هم به دنبال حل مشکل ميگردند. چون در يک قايقي هستند که اگر سوراخ شود همه غرق ميشوند، اين خيلي مهم است. اين کار انجام نمي شود و مشارکت بچهها در مدارس، صوري است. خيلي وقتها در تصميم گيري ها مانند برنامه امتحاني به طور صوري تشکّلهاي دانشآموزي را دخيل مي کنند و امضاي مصوبه را از آنها مي گيرند بعد هم ميگويند که با نظر شوراي دانشآموزي برنامه امتحانات تدوين شده است و مستندات آن هست. اما اينها روي کاغذ و روي ميز است و در سيستم اداري هم، همين را ميخواهند. شما نميتوانيد اعتراض کنيد، چون اعتراض شما وارد نيست. در صورتي که اعتراض شما يک اعتراض عمومي است و حق همه دارد از بين ميرود. اين در حاليست که چيزي که مهم است اين است که قوانين اجتماعي که گذاشته مي شود، براي زندگي بهتر است و نبايد در دام اين قوانين افتاده و اين قوانين آسيب زا و بازدارنده باشند.
موانع تربيت ديني ديگر در مدارس چيست؟
يکي از موانع عدم پشتيباني قضايي و امنيتي از دانش آموزان در مشکلات اجتماعي است. به طور مثال چند وقت پيش در مدرسه، يکي از دانش آموزان که وضع درسي به نسبت خوبي داشت، دچار مشکل درسي شده بود و گوشه گير شده بود. با بررسي بيشتر مشخص شد که فردي که در نزديکي مدرسه سوپرمارکت دارد، به وي تعرض جنسي مي کند. از اين فرد شکايت شد چون در مجاورت مدرسه بود و براي هر دانشآموزي ميتوانست، چنين مشکلي پيش آيد. متأسفانه قاضي که روحاني هم بود، در دادگاه گفت اگر يک کلمه ديگر صحبت کنيد، به جرم تشويش اذهان عمومي و ايجاد رعب و وحشت در جامعه اسلامي 6 ماه به زندان محکوم خواهيد شد! حتي گفتند که شما چه کاره هستيد؟ و اين موضوع به شما هيچ ربطي ندارد! بلکه بايد پدر آن دانشآموز شکايت کرده و پيگيري کند و در پزشکي قانوني اين موضوع اثبات شود! متعرض به عنف هم بايد خود به دادگاه آمده و از خود دفاع کند و ميتواند وکيل استخدام کند! خانواده بچه هم بايد شاهدان را در دادگاه حاضر کنند! سؤال اينجاست که چگونه ممکن است که براي اين جرم شاهدي آورد؟ قوانين کشور در اين راستا مشکل دارد.
• و خود آن خانواده هم معمولاً به خاطر آبرو چنين کاري را نمي کند!
بله! متأسفانه اين افراد زالوصفت در جامعه ما فراوان هستند. حداقل اين است که اين فرد را صدا کنند و يک مقدار او را تهديد کنند که حواس خود را جمع کند. شبيه هم اين موضوع چند وقت پيش در نزديکي يک آموزشگاه زبان براي يک دختر مشاهده شد. دو پسر جوان حدوداً 5 ساله که در يک ماشين پرايد سوار بودند، جلوي يک دختر خانم در خيابان ترمز کردند و او را به زور در ماشين سوار کردند. به طوري که يکي از آنها روي او نشست و به زور او را بردند. بلافاصله شماره ماشين به 110 داده شد تا موضوع را پيگيري کنند. علاوه بر اين به کلانتري محل هم اطلاع داده شد تا اگر در آن حوالي نيرويي وجود داشت، موضوع پيگيري شود. متأسفانه آنها گفتند که هنوز به آنها اطلاعي در اين زمينه داده نشده است. با مراجعه حضوري به کلانتري نزد روحاني که در قسمت عقيدتي، سياسي کلانتري کن نشسته بود، راهنمايي کردند. متأسفانه بسيار خونسرد برخورد کردند و در حالي که اتفاق روز چهارشنبه افتاده بود، گفتند اگر خيلي فرد دلسوزي هستيد، شنبه صبح براي شکايت از اين افراد به دادگستري مراجعه کنيد! سؤال اين است که اگر اين اتفاق براي ناموس خود آنها هم رخ دهد، اينطور رفتار مي کنند؟ از اين حوادث اجتماعي زياد هست که به خوبي پيگيري نميشود و بچه ها و دانش آموزان را تهديد مي کند.
در آلمان اگر يک جاي خلوت خلوت باشد که محل توقف ماشين معلولين باشد و هيچ کسي در آنجا نباشد، اگر چرخ ماشين فردي روي آن قسمت ترمز کند، صداي آژير پليس را ميشنويد و مردم اطلاع ميدهند و پليس بلافاصله موضوع پيگيري ميکند. چنين وضعيتي در کشور ما وجود ندارد و بايد چنين سيستم نظارتي- کنترلي را در کشور ايجاد کرد تا بچه ها امنيت داشته باشند.
شيوههايي که الآن در مدرسه براي تربيت ديني وجود دارد، چه اشکالاتي دارد؟
«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي»، اين کلام مستقيم خداوند است و از زبان معصوم يعني پيامبر(ص) بيان شده است.. آزادي انديشه با هرج و مرج در اجراي انديشههاي متفاوت، دو چيز مختلف است. هرج و مرج نه ولي آزادي انديشه بله! بايد راه صحيح را به همه نشان داد. الزامي در هدايتگري نيست. پيامبر(ص) 23 سال تلاش کرد و توانست عده اندکي را به راه راست هدايت کند. اگر قرار بود شمشير و چماق و الزام باشد، ممکن بود خيلي افراد زيادي پشت او مدعي شوند که مسلمان و يکتاپرست شدهاند. نماز جماعتي که در کارنامه امتياز دارد، تظاهر به شرکت در نماز جماعت را موجب ميشود. شيوه فعلي تربيت ديني دو اشکال دارد؛ يک اشکال اين است که در جاهايي الزام وجود دارد و الگوهاي عملي توسط افراد مصلح به بچهها داده نشده است. چون نيروي آن را تربيت نشده و وجود نداشته است اما قصد انجام کار بوده است، با فردي که شايستگي ورود به اين حوزه را نداشته است، کار شروع شده و در ابعاد مختلف آسيب ايجاد شده است. دوم اينکه بخشهايي از آموزشهاي ديني مدارس به دليل شرايط آموزشي و تحصيلاتي است نه شرايط انفرادي و ارتباط فرد با خداوند و نه به خاطر شرايط جمعي که مربوط به يکرنگ بودن و يکدست بودن دانش آموزان مي شود. مثلاً در سال چهارم دبيرستان بچهها درس ديني را ميخوانند تا در کنکور درصد بالايي به دست آورند نه اينکه به خدا نزديک شوند. بخشي از اينکه اينکه فرد در دانشگاه الف يا ب قبول شود، بستگي به محفوظات درس ديني دارد و آن را حفظ ميکند بدون اينکه باور و اعتقاد داشته باشد. بعد از اينکه آزمون تمام شد، حتي کساني که موافق آن هستند، اين مباحث را کنار مي گذارند. يعني درس ديني يک ابزار شده است. حتي در بخش گزينش هم يک ابزار شده است که فرد در گزينش قبول شود براي اينکه يک سمت و يا درآمد و پست شغلي را داشته باشد.
تا زماني که اولاً تربيت ديني ما توسط افراد متخصص و ذيصلاح نباشد و دوماً الزام و اجبار باشد که باعث تظاهر شود و سوماً تربيت ديني، وسيله اي براي به دست آوردن جايگاههاي اجتماعي مثل قبولي در کنکور و يا موفقيت در احراز يک شغل باشد، نميتواند تربيت ديني درستي باشد.
در مصاحبه براي انتخاب معلم ديني براي مديران مدارس معيارهاي متفاوتي مطرح است. مثلاً مي گويند که معلمي براي کنکور خيلي خوب است يا در کلاس با بچهها آواز ميخواند تا بچهها جذب دين شوند. برخي هم مي گويند چون فرد ريشش را ميزند و بچهها او را امروزي ميدانند، مي تواند تأثيرگذار باشد. در حالي که مهمترين چيز اين است که آيا او به چيزي که ميخواهد در کلاس بيان کند، به آن اعتقاد و باور دارد يا فقط مثل يک طوطي آن را تکرار ميکند و وسيله ارتزاق اوست؟ براي انتخاب معلم ديني بايد نسبت به معلم فيزيک و شيمي خيلي بيشتر سخت گرفت. معلم ديني، بايد سؤالات شرعي بچهها را هم جواب دهد. مهم است که زماني که اذان ميگويد، بدون اينکه به بچهها حرفي براي توصيه به نماز خواندن بيان کند، خود تجديد وضو کند و 5 دقيقه براي نماز خواندن از بچه ها فرصت گرفته و زود برگردد. هفته اول تنها ميخواند ولي از هفته بعد کم کم بچه هاي ديگر هم مي آيند. چون در خيلي از مواقع بچه ها از فرهنگ يکدست و تعليم و تربيت يکدستي برخوردار نيستند و خانوادهها هم فرهنگهاي مختلفي دارند. بنابراين يک الگو و يک کليشه را نميتوان براي همه تجويز کرد. بچه نوجوان هم خيلي هيجان دارد و فرصت نميکند که نماز را طولاني کند. نماز جعفر طيار براي جعفر طيار خوب است و براي کسي که به آن مقام رسيده باشد. بچه نوجوان هنوز به آن مقام نرسيده است. در مدرسه ما، معلم ديني از همان ابتداي کار نماز را خيلي سريع ميخواند و ميگفت زودتر به کارهاي ديگر رسيدگي شود. بچهها از اينکه نماز را سريع ميخواند، خوششان ميآمد. اين گام اول است تا ابتدا بچهها جذب شوند، بعد از اينکه جذب شدند، حالا مي توان کيفيت را تغيير داد که الحمدلله همين هم شد. الان از يک کلاس 43-23 نفره، 18-17 نفر با ايشان نماز ميخوانند. ممکن است گفته شود که بقيه چطور؟ در پاسخ بايد گفت که تعليم و تربيم خم رنگرزي نيست که در عرض 2 ماه يا 3 ماه، صددرصد به همه خواسته ها رسيده شود. مگر پيامبر(ص) با 23 سال تلاش همه را مسلمان کردند؟ پس خيلي نبايد کمالگرا بود و مهم اين است که در آن تعداد اندک، کيفيت لازم اتفاق افتد.
موضوع ديگر اهميت بالاي مشارکت دانش آوزان در امور مدرسه است. مثلاً از بچه ها سؤال شد که دوست داريد که ابتدا نماز باشد يا ناهار؟ گفتند چرا آزاد نميگذاريد که بچهها انتخاب کنند؟ پاسخ اين بود که به خاطر اينکه هرکدام ميتواند براي آن يکي مزاحمت داشته باشد؛ زماني که نماز خوانده مي شود، بوي غذا نمازگزاران را اذيت کند يا زماني که اذان پخش ميشود، بعضي افراد ميل به غذا داشته باشند و قصد کنند که بي سروصدا ناهار ميل کنند. بچه ها گفتند صداي اذان خيلي بلند نباشد که همسايهها اذيت نشوند و طوري باشد که فقط در مجموعه مدرسه شنيده شود و هر کس هم که قصد خوردن غذا داشته باشد، در بوفه که محيط آرامي است، اين کار را انجام دهد. پرسيده شد که با بوي غذا چه کاري انجام شود؟ گفتند که هواکش بوفه را روشن کنند تا بوي غذا بقيه را اذيت نکند. اين پيشنهاد بچهها و بارش فکري آنهاست. نبايد در ابتدا دنبال اين بود که اين راهکار، راهکار خوب يا عالي است بلکه بايد به دنبال اين بود که ايدههاي بچهها اجرا شود تا احساس کنند که خود تصميم گرفته و در اجراي پروژه مشارکت داشته اند. در ادامه، اشکالات آن در بين خودشان بيرون ميآيد و چون خودشان سهيم هستند، به دنبال اين هستند که آن را حل کنند. همين که بچهها فکر کردند که اين دغدغه آنها پاسخ داده شد، يقيناً خود را در ارتقاء اين تصميم سهيم ميدانند.
متأسفانه در آموزش و پرورش، کساني که زيردست رئيس هستند، در امور مشارکت داده نشده و سهيم نمي شوند. حال رئيس ممکن است، معلم، مدير مدرسه يا رئيس اداره باشد. پيامبر(ص) از همه مشورت مي گرفت و سپس از بين آنها يک تصميم خوب را اجرا ميکرد. حتي اگر تصميم غلط بود اما اگر آسيب جدي نميزد، اجرا ميکرد تا ديگران باور کنند که سهيم هستند. متأسفانه در مدارس ديگران را در تصميمات سهيم نميکنند و همه چيز دستوري و از بالا به پايين و قانوني است. در مدارس نبايد هيچ الزامي براي نماز خواندن باشد اما کاري که بايد انجام شود اين است که در نمازخانه اتفاقهاي خوب زياد رخ دهد. مثل اينکه برخي اخبار در مورد اردوي مدرسه، مسابقه کتابخواني، مسابقات ورزشي و ... در تابلوي نمازخانه نصب شود و برخي مشورتها را در آنجا انجام دهند و بچه ها در آنجا جمع شده و تصميم گيري کنند. اگر دانشآموزي آمد و گفت که در تصميمگيري شريک نبوده است، به او گفته مي شود که در جمع نبوده است! چون نمي شود که در زمين فوتبال، سالن غذاخوري، دستشويي، کلاس و ... اين کار را انجام داد! بلکه در جايي که بيشتر بچهها جمع شده اند يعني نمازخانه، با عده زيادي تصميم گرفته مي شود. در ادامه از او خواسته مي شود که سعي کند دفعه بعد به دوستان خود يادآوري کند که زمان تصميم گيري به او هم اطلاع دهند تا در نمازخانه حضور پيدا کند. اين يعني آنکه نقش نمازخانه در مدرسه، مهم و پررنگ است چون تصميمات مهم در آنجا گرفته ميشود. نبايد اين را مستقيماً به بچهها گفت اما آن را در عمليات و اجراي کار ميبينند. وقتي ديدند، کم کم ميآيند.
مثلاً يک از راهکارهاي موفق که براي خواندن قرآن توسط بچه ها اجرا شده است، اين هست که چند رحل خيلي قشنگ خريداري شد تا کساني که صبح زود ميآيند براي خواندن قرآن استفاده کنند. در ضمن پذيرايي هم روي ميز گذاشته شد تا کساني که صبحانه نخورده و زود آمده اند، از خود پذيرايي کنند. با اين روش در مسابقات کشوري قرآن، دانش آموزان سوم شدند. به کساني که مقام آوردند، جايزه داده نشد و بچه ها براي آنها سوت نکشيدند يعني سطح يک چيز معنوي با يک چيز مادي پايين آورده نشد. فقط يک بنر زده شد تا همه از اين موضوع مطلع شوند. دليل آن اين بود که حسادت ايجاد ميشود. بچهها در اين سن اگر احساس کنند که کسي برجسته شده و مورد توجه قرار گرفته است، خواه ناخواه وقتي به او نرسند، احساس ميکنند بايد او را پايين کشند تا هم سطح خودشان شود يا ممکن است او را مسخره کنند. در نتيجه ارزشهاي ديني و کسي که در اين زمينه فعاليت ميکند، به سخره گرفته ميشود. متأسفانه در مدارس خيلي دوست دارند که به صورت مستقيم وارد تعليم و تربيت شوند در صورتي که تعليم و تربيت بيشتر به صورت غيرمستقيم مؤثر است.
به نظر ميرسد معلمان نقش چندان جدي در تصميمگيري مدارس و هم کليت آموزش و پرورش ندارند. نظر شما راجع به اين چيست و چه بايد کرد که نقش معلمان جدي تر شود؟
مشکلي که خيلي در ستادهاي تصميمگيري در آموزش و پرورش پررنگ است اين است که کساني که در اين حوزهها فعال هستند و تدوين برنامه ميکنند، در کف کار در مدارس در کلاسهاي درس خيلي صاحب تجربه نبودند و حداقل کساني که صاحب تجربه هستند، خيلي در اين تصميمگيريها مؤثر نيستند.
مثلاً نيروهايي در ارزيابي عملکرد مدارس هستند که 30 سال از بدو استخدام در وزارتخانه در حوزه ارزيابي عملکرد بوده و در همان جا هم بازنشسته شده و مي روند. اگر قرار باشد که چنين فردي به مدرسه آمده و ارزيابي کند و سؤال کند که چرا همه بچههاي شما در نمازخانه پشت روحاني مدرسه نماز نميخوانند و چرا شما تدبيري نکرديد که همه پشت سر ايشان باشند، هرچه توضيح داده شود که مي توان کميت را افزايش داد ولي کيفيت پايين ميآيد و با اين روش نقطه اثر ما کم ميشود، ايشان درک نخواهد کرد و فکر ميکند که کم کاري شده است و استدلال خواهد کرد که کساني که به نمازخانه رفتند، خود افراد خيلي علاقمندي هستند و کساني هم که نرفتند، به کوتاهي مديريت مدرسه بازمي گردد.
در واقع فرآيند کار را نميبيند!
بله! نگاه صفر و يکي و کمّي است. در فرم ارزيابي هم مينويسند که 40% بچهها نماز ميخوانند يعني مدرسه در تربيت ديني 40% موفق بوده و 60% شکست خورده است. در صورتي که در عمل اين تفسير غلط است.
متأسفانه معلمها خيلي مؤثر نيستند و مجري برنامههايي هستند که از بالا به پايين دستور داده ميشود. حتي محتواي کتابها کاملاً کليشه اي است. البته خود معلمين مقدراي از سلايق شخصي و موفقيتهايي که داشته اند، استفاده ميکنند و تغييراتي در اين برنامه ميدهند ولي چارچوب همان چارچوب است. چون سؤال بايد هماهنگ باشد و بايد همه از غول و سد بزرگ کنکور عبور کنند. براي اين کار خيلي نميتوان کيفي فکر کرد و بايد کمّي فکر شود تا در يک مقطع زماني کوتاه به جواب رسيده و تست ها درست پاسخ داده شوند.
آيا راهکاري داريد براي اينکه معلمان يک مقدار خلاق تر شده و ارتقاء پيدا کنند و مسئوليتها را بيشتر به عهده گيرند. مثلاً در زمان وزارت آقاي حاجي، مديران در يک مقطعي با رأي معلمان مدرسه انتخاب ميشدند.
براي انجام يک کار خوب از وسط يک فرايند نميتوان شروع کرد. نظر معلمي ارزش دارد که خودش فرد ارزشمندي در حوزه تخصصي کارش باشد و واقعاً به اين شاخص رسيده باشد. معلمي که از مدرسه به دليل ناتواني اخراج شده و به مدرسه ديگري تحميل شده است، نمي تواند نظر دهد که فردي در مدرسه مدير باشد.کساني که به اين مدير رأي دهند، شايد خود ناکارآمد بودند و ميخواهند يک فرد ناکارآمد شبيه خود را انتخاب کنند که در کنار يکديگر خوش باشند. در زمان آقاي حاجي هم در مقطعي اين کار انجام شد ولي با شکست مواجه شد چون انتخابهايي که انجام شد، انتخابهاي شايسته اي نبود و کار از وسط فرآيند شروع شده بود. معلمها بايد به درستي تربيت شوند و بعد چنين کاري انجام شود. معلمهاي درست بايد شاگردان درست داشته باشند، شاگردان درست بايد مدير درست داشته باشند، مدير درست هم بايد سيستم آموزشي درست داشته باشد. سيستم آموزشي درست هم بايد از رأس تا کف بر اساس يک ساختار صحيح تکامل يافته باشد.
بخشي از قوانين اداري آموزش وپرورش با تغيير افراد عوض ميشود. چرا بايد در زمان آقاي حاجي اين طرح اجرا شود و در زمان آقاي حاجي بابايي گفته شود که يک سال به دوره اول اضافه شود و يک سال از دوره دوم دبيرستان کم شود؟ چه مطالعه اي پشت اين طرح بوده است؟ کدام تحقيق ميداني انجام شده است؟ چرا اين طرح را يک نفر براي چند ميليون دانشآموز با چندصد هزار نيرو و با ميلياردها تومان سرمايه انجام مي دهد؟ از اين اتفاقات زياد ديده مي شود. هر وزيري که ميآيد يکسري قوانين در حوزه اجرايي عوض ميشود و يکسري پيشنهادات ميشود و آسيبهايي از آن بيرون ميآيد و نفر بعدي که ميآيد، اولين کارش اين است که کار نفر قبلي را متوقف کند و همه اينها اتلاف انرژي است.
اگر در مورد آموزش و پرورش از 20 سال پيش تا کنون، يک ارزيابي توسط کارشناسان انجام شود، بعيد است که ادعا داشته باشند که سير صعودي در کيفيت وجود داشته است. 20 سال اين همه فرد عوض شدند، اين همه فکر آمده و اين همه پول خرج شده و اين همه انرژي و جلسه گذاشته شده است. چون کار مطالعاتي روي اين زمينه انجام نميشود، سير صعودي هم نداشته اشت. يادم هست که در هنرستاني که رشته چاپ داشت، به يک آقايي که در اين زمينه استاد بود، گفته بودند که کتابي را براي هنرجوهاي سال دوم هنرستان تأليف کند. ايشان بعد از يک هفته گفته بود که 100 ميليون تومان هزينه دارد و 1 سال هم فرصت مرخصي از تدريس نياز دارد تا روي آن کار کند. گفته بودند که 100 ميليون تومان را که ندارند، يک سال هم که خيلي طولاني است و بايد يک ماه بعد کتاب را براي چاپ آماده کنند و با هنرستان هم نميتوانند براي مرخصي صحبت کنند، چون نيروي جايگزين ندارند. با فرد ديگري هم صحبت کردند که او گفت، يک هفته اي مينويسد. ايشان اين کتاب را يک هفته اي نوشت و هيچ پولي نخواسته بود و فقط گفته بود که نام وي بايد بر روي کتاب باشد. حال با اين وضعيت انتظار چه اتفاقي با آموزش اين کتاب به بچهها را مي توان داشت؟ متأسفانه در هيچکدام از حوزه هاي آموزشي نه فقط آموزش ديني، آموزش و پرورش حاضر نيست که سرمايه گذاري بلندمدت کند! دائماً در همه جا به دنبال مسکّن هستند و ميگويند الآن در مدرسه اي کلاس خالي است و يک نيرو براي آن تعيين شود. اگر هم کارآمد نيست، عيبي ندارد چون بايد در چارت سازماني يک نيرو در مکان مورد نظر باشد.
در انتخاب معلم مي گويند که ايشان ظاهراً فرد خوبي است چون التزام به موازين اسلامي و نماز و روزه در او مشاهده شده و فرد موجهي به نظر ميآيد! حال فعلاً به حوزه مورد نظر وارد شود! اينکه چقدر در آن حوزه آموزش ديده است و چطور مي خواهد آموزش دهد، خيلي مهم نيست. خطاهايي که در اين حوزه اتفاق ميافتد، زياد هستند. افراد بدون اينکه نيت سوء داشته باشند و فقط چون کار را بلد نبوده اند، آسيب زدند.
يک فرد تا زماني که 18 ساله نشود و دوره آموزشي را نبيند و تا زماني که افسر راهنمايي و رانندگي او را تأييد نکند، اجازه نشستن پشت فرمان را ندارد و تازه گواهينامه موقت به او داده مي شود و نمره و امتياز منفي به او داده مي شود تا اگر دوباره اشتباه کند، گواهينامه از او گرفته شود. همچنين اجازه ندارد که پشت ماشين بزرگ نشيند و يا از همان ابتدا در خارج از شهر رانندگي کند. تازه بعد از اين همه ارزيابي و بعد از اينکه به اين شاخصها دست پيدا کرد، با احتياط با او رفتار ميشود و ميگويند ممکن است که حادثه ايجاد کند. بايد پرسيد که در حوزه علوم ديني چقدر حساسيت هست که آموزش درست داده شود و افراد را ارزيابي کنند؟ و پس از ارزيابي، نوجوانان و نونهالان و جوانان را در اختيار او گذارند! و مشخص باشد که در انتهاي کار يک نتيجه خوبي ميدهد. همچنين مرتباً با دقت ارزيابي شود که آيا موفق بودهاند يا نبودهاند؟ و بررسي شود که اگر نميتوانند، بايد از مدار خارج شوند چون آسيب زا خواهند بود. متأسفانه اين کارها اصلاً انجام نمي شود.
براي گزينش معلمان چه راهکارهاي ديگري غير از تست سلامت روان، در ذهن داريد؟
ببينيد سلامت روان يک بخشي است. اينکه يک نفر کار پيدا نکرده و معلم شده و يا در آموزش و پرورش آشنا داشته و توانسته استخدام شود. يا اينکه به دنبال يک کار پاره وقت ميگشته و فعلاً اين کار در اختيار او هست و تا زماني که دانشجو است و تخصص ندارد، فعلاً در آموزش و پرورش باشد، همه آسيب است. کسي بايد معلم باشد که تمام هدف زندگي او آموزش درست باشد. يعني اين کار را انتخاب کرده باشد و حاضر باشد بابت آن هزينه داده و دوره بيند. حاضر باشد سخت ترين آزمونها را داده و براي به دست آوردن آن تلاش زيادي کند. در گذشته آزمون تربيت معلم از کنکور سراسري جدا بود و براي گزينش افراد به لطايف الحيلي حتي به خانه فرد مي آمدند و محيط خانه او و اتاقش را نگاه مي کردند تا فرهنگ کسي را که قرار است معلم شود، بررسي کنند. مثلاً متوجه شوند اين فرد کمونيست است يا معتقد، در اتاق او جانماز هست يا نه؟ عکس شخص اول مملکت در اتاقش هست يا خير؟ موسيقي گوش ميکند يا خير؟ چه نوع موسيقي گوش ميکند؟ وسايل زندگي او که فرهنگ زندگي او را نشان ميدهد، چگونه است؟ چون اين فرد ميخواهد در آينده گروهي را تربيت کند و يقيناً بهتر از خود نمي تواند تربيت کند! در دورههاي تربيت معلم روش تدريس، روانشناسي عمومي و روانشناسي رشد آموزش داده مي شد و افراد متوجه ميشدند که بچهها در مسير رشد ممکن است چه روحياتي داشته باشند و چه چالشهايي ممکن است داشته باشند؟
آموزش و پرورش در چند وقت گذشته نيروي حق التدريس گرفت. اين کار ابتدا به صورت شرکتي شکل گرفت و بعد هم نيروي شرکتي را حق التدريسي، پيماني و قراردادي نمود و به آموزش و پرورش آمدند. متأسفانه کسي که در مدرسه ما مستخدم بود، الآن مدير مدرسه اي در منطقه چهار تهران است. البته حرف اين نيست که سطح مستخدمي پايين و سطح مدير مدرسه بالاست، موضوع معيوب بودن ساختار گزينش است. اين فرد که دو سال به صورت نيروي شرکتي در مدرسه مستخدم بود، آموزش و پرورش 180 ساعت دوره بدو استخدام براي او و افرادي مانند وي گذاشت. او ليسانس ادبيات داشت و از يکي از مناطق محروم، به او گفته بودند که نيروي شرکتي در تهران ميگيرند. او هم آمده بود و با 180 ساعت آموزش ضمن خدمت بدو استخدام، ايشان را تقسيم کردند و معلم ششم شد. چون تصميم گرفته شده بود که يک پايه به ابتدايي اضافه شود و 5 کلاس ابتدايي، 6 کلاس شود، ايشان معلم ششم ابتدايي شد. او با لهجه بسيار غليظ مربوط به شهرستان خود، معلم شد که خيليها ممکن است در تهران، گويش او را متوجه نشوند يا به سخره گيرند. اتفاقي که افتاد اين بود که به مدرسه جديد رفت و مدير آن مدرسه، بازنشسته شده بود و آن مدرسه کسي را نداشت که ليسانس داشته باشد و مدير شود. او را به عنوان سرپرست گذاشتند تا يک مدير پيدا کنند ولي چون سال تحصيلي داشت شروع ميشد و کسي پيدا نشد، مجبور شدند او را مدير مدرسه کنند! در حالي که دوره نديده بود. در حالي که مدير بايد دوره تربيت معلم را ديده و يک سال به عنوان کارورز نزد يک معلم حرفه اي رفته و دستيار او شود. او در کلاس نشسته و فرد درس ميداد و به او ميگفت که چرا به گوشه کلاس نگاه کردي؟ چرا وقتي کسي سؤال کرد رنگ تو پريد؟ و يا چرا وقتي دو نفر پشت هم سؤال کردند، به نفر دوم با عصبانيت پاسخ دادي؟ چرا در کلاس يک جا ميايستي و چرا راه نميروي؟ چرا به انتهاي کلاس نميروي تا متوجه شوي که در انتهاي کلاس چه خبر است؟ چرا به دماي کلاس دقت نکردي که گوشه پنجره را باز کني؟ همه اينها اشکالاتي است که فرد در اجرا متوجه شده و به او گفته مي شود! خب اين فرد کداميک از اين دورهها را ديده است؟ و الآن مدير مدرسه شده است. آيا دوره مالي يا اداري ديده و با ساختار اداري آشنا است؟ آيا معلمي که 20 سال سابقه کاري دارد ميتواند زير دست او کار کند؟ و چالشها همينطور ادامه پيدا ميکند. مواردي مانند اين فرد بسيار وجود دارد.
بزرگترين مشکل ما در آموزش و پرورش اين است که نياز ما نقطه اي است و کميت سوار بر کيفيت شده است. مثلاً 300 معلم کم است و مسئول تأمين نيروي انساني به مقام مافوق ميگويد که دو هفته براي تعيين نيرو فرصت نياز دارد. اينطور است که مستخدم، مدير مدرسه ميشود و روي کاغذ مينويسد که 80 درصد از نيروها را تأمين کرده است و ترفيع هم ميگيرد.
به نظر مي رسد که يکي از آسيب هاي جدي اين است که شيوه تستي، کنکوري و حافظه محور بر مدارس حاکم شده است يعني بچهها به دنبال حقيقت جويي و کارهاي پژوهشي و فهم و يادگيري نيستند.
احساس نياز ديني نميکنند و عطش ديني و اعتقادي در آنها به وجود نيامده است. آنها ديني و معارف اسلامي را به عنوان يک پله براي قبولي در کنکور و به دست آوردن نمره ميخوانند. درس ديني بايد به عنوان نمره از کارنامه بيرون کشيده شود و در کنکور هم ارزيابي آن برداشته شود. آموزش ديني بايد خارج از ساعت آموزشي مدون آموزش و پرورش قرار داده شود و بر اساس نياز بچه ها باشد. اينقدر اين کلاسها بايد جاذب باشد که بچهها با اشتياق در آن شرکت کنند و به خاطر چيزي آن را نخوانند. متأسفانه اين اجازه وجود ندارد و نگاه دستوري و از بالا به پايين است.
در برخي کشورها مثلاً براي درس زيست شناسي، معلم بچه ها را سه روز به جنگل مي برد تا با اکوسيستم و زندگي جانوران از نزديک آشنا شوند و يادگيري حاصل شود. آيا نمي توان درس ديني را در محيط خارج از کلاس درس و مثلاً گاهي در طبيعت يا حتي آزمايشگاه برگزار کرد به خصوص دروسي که در مورد آيات الهي در طبيعت است؟
پيشنهاد خوبي است. حتي مي توان در نمازخانه هم برگزار کرد چون فضاي آن معنويت بيشتري دارد و مثلاً اگر قرار است که يکي از نمازهاي خاص را آموزش دهند، در همانجا به صورت عملي وضو ميگيرند و انجام ميدهند. فضا هست، همه روي فرش نشستهاند و براي همه قرآن و مفاتيح در اختيار هست و محراب و سجاده و مهر هم وجود دارد. البته يک بخشي را ميتوان به اين صورت حل کرد و ساختار بايد تغيير پيدا کند. اين ساختار بايد اجازه خلاقيت به مدارس دهد. خلاقيت از سيستم آموزشي گرفته شده و آموزش مهارت ديني هم در امتداد آن هيچ خلاقيتي ندارد و دستوري است.
يک بار از ستاد اقامه نماز گفتند که يک روحاني ميخواهد براي ايام محرم يک روز براي بچههاي مدرسه شما سخنراني کند. ضمن عذرخواهي به آنها اعلام شد که روحاني در مدرسه هست. از اداره گفتند که در ليستي که در اينجا هست، بايد علامت گذاشته شود که که اين روحاني به مدرسه شما آمده و شما هم به ايشان گواهي حضور دهيد. عرض شد که ايشان صرفاً حضور داشته باشند و گواهي ايشان صادر خواهد شد که باز هم در جواب گفتند که اين بي احترامي به ايشان است و درست نيست. به هر حال آمدند و براي ايشان توضيح داده شد که اين بچهها خلاق، امروزي و کنجکاو هستند و يک مقدار شيطنت دارند و يک مقدار از شما فاصله گرفتهاند و ممکن است که سربه سر شما گذارند. مطالب شما بايد خيلي واضح، صريح و روشن باشد و خيلي به حاشيه و چيزهايي که ميتواند براي بچهها ابهام و سؤال ايجاد کند، ورود نکنيد و اگر رفتيد بايد پاسخ را داشته باشيد و استدلال کنيد.
ايشان نماز اول را خواندند و بچهها پشت سر او نماز خواندند. در بين دو نماز، ايشان درباره فلسفه قيام عاشورا صحبت کرد و يکسري استدلالها آورد و يکسري وقايع را به نمايش کلام کشيد و بچهها چند سؤال از ايشان کردند. براي نماز دوم خودش و دو، سه نفر پشت او بودند که آنها هم خجالت کشيدند که پشت او نماز نخوانند. همه، نماز فرادي خواندند و بيرون آمدند. ايشان قرار بود گواهي حضورش را دريافت کند ولي به دفتر نيامد و مستقيم با سرعت از مدرسه خارج شد. ايشان به عنوان يک فرد ملبس روحاني به اعتقادات ديني بچهها و به جايگاه روحانيت با سواد اندکي که داشت، آسيب زد. در حالي که قبلاً به ايشان گوشزد شده بود که يک مقدار احتياط کند و براي هر حرفي که ميزند، سند داشته باشيد. نمي توان گفت که از صبح تا ظهر عاشورا امام حسين(ع) يکصد هزار نفر را گردن زد! چون بچهها ساعت را به ثانيه حساب ميکنند و زمان کشتن هرکسي و بريدن سر يک انسان را حساب ميکنند و ميگويند مرغداري مکانيزه هم اينطور نمي تواند سر از تن مرغها جدا کند! حال شما ميخواهيد چه کار کنيد؟ بدترين نوع حمايت از دين اين است که شما از آن بد دفاع کنيد. بچهها که معتقد هستند، بنابراين بايد مطالبي گفته شود که بچهها آن را حس کنند. مثلاً گفته شود که اگر امام حسين(ع) براي جنگ ميخواست به کوفه عزيمت کند، با نوزاد نميآمد چون مگر شما که قصد دعوا داريد با خواهر و مادر ميرويد؟ يک چوب و چماق و چند فرد گردن کلف در دوست و فاميل پيدا ميکنيد و شاخ و شانه ميکشيد و دعوا ميکنيد، حال يا ميخوريد و يا ميزنيد. کسي که با زن و بچه و نوزاد ميآيد، اهل جنگ و دعوا نيست. اين را دانش آموز ميفهمد چون مصداق آن را در زندگي دارد. حال اگر شما حرفي زنيد که دانش آموز مصداق آن را پيدا نکند، وقتي که رو در روي شما ايستاد، همه چيز و حتي اصل موضوع را هم زير پا ميگذارد و ميگويد ديني که در آن دروغ باشد، خيلي نميتوان به آن تکيه کرد. آسيب تربيت ديني در مدارس اکثراً در اين قسمت است که از دين توسط افرادي که خيلي کارآزموده نيستند، بد دفاع مي شود.
شما براي يک معلم ديني چه ايده يا پيشنهادي داريد؟
اولين چيزي که به يک معلم ديني توصيه ميشود، اين است که هر قسمت از درس ديني را که خواستيد درس دهيد، اگر خود شما ميتوانيد به آن عمل کنيد و مصداقش را بچهها در وجود شما مي بينند، درس دهيد. آن قسمتي که نميتوانيد عمل کنيد، به بچهها گفته شود که خودشان مطالعه کنند. يا حذف کنيد و به عهده کسي ديگر گذاريد.
سواد علمي معلمان ديني الآن خيلي مهم شده است. يعني معلم ديني که از علوم روز بي اطلاع باشد خيلي نمي تواند مورد رجوع دانش آموزان باشد. البته نه اينکه تخصص داشته باشد ولي تا حدي توانايي تلفيق مباحث ديني با دروس تخصصي دانش آموزان را داشته باشد.
در مقطعي معلم ديني در مدرسه ما يک فردي از باشگاه ملي نخبگان بود که ايشان مدال طلاي المپياد فيزيک دارد و رشته مکانيک دانشگاه شريف را خوانده و مهندسي گرفته بود و بعد از مهندسي در حوزه علميه قم درس خوانده بود و آنقدر سرعت رشد او زياد بود که به او گفته بودند با توجه به سن کمي که داريد، نميتوانند مدارج بالاتر را به او دهند. او به کلاس ميرفت و خداشناسي را از زاويه علم مکانيک و فيزيک مي گفت. بچهها هم او را ميپرستيدند و فکر ميکردند که يک مهندس عالم است که روحاني هم هست.
بزرگترين مشکل آموزش و پرورش که مانع بزرگي براي تمام کارهاي کيفي است، اين هست که ميگويند پول ندارند. کسي که بزرگ است، وقت او ارزشمند است. نمي توان آقاي الهي قمشه اي را دعوت کرد تا در مدرسه به عنوان پيشنماز باشد و حق التدريس 7500 توماني را دو سال بعد به حساب او واريز کرد. متأسفانه در حال حاضر در آموزش و پرورش کساني که بازنشسته شدهاند، پاداش پايان خدمت خود را نگرفته اند و حقوق خيلي از افرادي که مهرماه بازنشسته شدهاند، هنوز وصل نشده است و اينکه در 4 ماه گذشته چطور زندگي ميکنند، معلوم نيست. اگر قرار باشد که به دنبال افراد بزرگ رفته شود، بايد براي آن هزينه شده و پول خرج شود. بايد در حوزه ديني پول و براي تربيت نيروهاي کارآمد يا بکارگيري نيروهاي کارآمد، هزينه شود.
معلم فيزيک سال چهارم در مدرسه ما از دانشگاه تهران، دکتري فيزيک محض دارد و فرد بسيار معتقدي است و چارچوب اخلاقي و شرعي را خيلي رعايت ميکند و بچهها خيلي او را دوست دارند. ظهر عاشوراي گذشته، سخنران ما ايشان بودند که براي بچهها سخنراني کردند. از ديوار صدا درمي آمد و از هيچيک از بچهها صدا درنمي آمد. او با فيزيک شروع کرد و فيزيک را تا دين برد و دين را به آخرين پيامبر(ص) رساند و در انتها به امام حسين(ع) رساند و در نهايت در مورد اينکه وظيفه ما چيست، صحبت کرد. بچهها گريه نکردند و به دنبال گلوي بريده يا 72 تني که خونشان به ناحق ريخته شد، نبودند ولي فلسفه دين را متوجه شدند و خيلي عالي بود. يکي از کارها اين است که از معلم هاي دروس تخصصي در برخي از سخنرانيهاي مذهبي و مراسمها استفاده کرد تا فقط روحانيون، مسئول گسترش دين و احياي دين نباشند.
نهادهاي مختلفي در حوزه تربيت ديني در کشور فعال هستند مانند مسجد، حوزه علميه، سازمان تبليغات اسلامي، رسانهها و ... . عموماً يک تشتتي بين اينها وجود دارد. آيا اين تششت خوب است يا بد؟ اگر خوب است چه راهکاري وجود دارد که يک هماهنگي بين اين نهادهاي مختلف مخصوصاً مسجد و آموزش و پرورش ايجاد شود، يعني يک چرخه اي در جامعه ايجاد شود که بچه در اين چرخه باشد.
يکي از ويژگيهاي کشور ما اين است که کانونهاي تصميمگيري در يک حوزه مشخص متعدد است و همانطور که فرموديد اين مسئله بزرگترين آسيب است. مسئول مساجد، ستاد اقامه نماز، معاونت محترم پرورشي، بسيج دانشآموزي و ... بايد جلسات و بودجه و اهداف مشترک داشته باشند. متأسفانه هرکدام کار خود را ميکنند و در جاهايي متقاطع با هم کار ميکنند و يکديگر را نقض ميکنند. در حالي که براي ارتقاي سطح تربيت ديني بايد يک بخش را مسجد، يک بخشي را مهدکودک، يک بخشي را مدرسه و يک بخشي را ستاد اقامه نماز پيگيري کند. اشکالي ندارد که جدا از هم باشند ولي بايد وظايف هريک مشخص باشد و سرمنشأ از يک نقطه باشد.
از لحاظ ساختاري، اگر گفته شود که حوزه علميه و مدارس از يک جايي سازماندهي و مديريت شوند، اين تقريباً غيرممکن است.
مي توان سياستهاي کلي را در يک جا تدوين کرد و وظايف و خرده وظايف را تقسيم کنند. هر نهادي که شايستگي بهتر اجراي آن خرده وظايف را داشته باشد، به عهده آن نهاد گذارند و ارزيابي هم بايد يکپارچه باشد. حوزه و مدرسه و همچنين حوزه و آموزش عالي هم بايد به هم نزديک شوند.
براي تربيت آن جنس معلماني که هم نگاه ديني و هم نگاه علمي داشته باشند، اين مسئله به شدت لازم است.
بله به شدت لازم است. مهارتهاي علمي معلم ديني را بايد در آموزش و پرورش و دانشگاه به او آموزش دهند. مهارتهاي ديني او را هم حوزه بايد آموزش دهد. حوزه درمان هم بايد صلاحيت رواني و بهداشت رواني او را تأييد کند تا از آن، افرادي که لباس دين ميپوشند و به دين ضربه ميزنند، خارج نشود.
اگر همين روند فعلي ما در آموزش و پرورش ادامه پيدا کند، 5 يا 10 سال آينده را چطور ميبينيد؟
در حوزه تربيت، همين الآن افسار از دست آموزش و پرورش خارج شده است. خانواده يک فرهنگي دارد، مدرسه يک فرهنگي را آموزش ميدهد و بچه هم يک فرهنگ ديگري دارد. آن فرهنگي که بچه دارد از فضاي مجازي، خارج کشور و از رسانهها گلچين کرده و انتخاب کرده است. مدرسه يک بسته اي را در براي خود دارد و فشار ميآورد که بچهها با آن بسته رشد کنند. خانواده هم يک اعتقادات سنتي دارد. در صورتي که معمولاً پويايي که بچهها و جوانان دارند، در نظر گرفته نمي شود. اگر قرار باشد همينطور پيش رود، فاصله مدرسه از بچه ها و از جامعه فردا آنقدر زياد ميشود که بلافاصله مدرسه وآموزش و پرورش منسوخ و طرد ميشود. تغييرات و پويايي بر اساس نياز بچهها و شيوههاي نوين شديداً لازم است ولي مدارس يک مقدار از اين حوزه غافل هستند.
يکي از راهکارهاي شما اين بود که حتي براي منبرهاي ديني سعي کرديد به نحوي از جوانان استفاده کنيد؟ ديگر چه راهکارهايي به نظرتان ميرسد؟
مشارکت، مشارکت، مشارکت! اگر کاري به نتيجه رسيد همه در موفقيت شريک هستند و اگر شکست خورد، باز خواست عمومي خواهد بود. در حال حاضر در مدرسه يک معاون هست که معاون هماهنگ کننده است. بچه ها در طبقه بالا، در حياط، در نمازخانه، در سالن و در غذاخوري آزاد هستند. البته يک نظارت و کنترلي هست که حادثه اي براي کسي اتفاق نيفتد و بچهها نظارت ما را ميبينند ولي حضور فيزيکي ما را نميبينند. چون اگر در جايي اتفاقي بيفتد، خود بچه ها هم مسئوليت پذير هستند. ديروز براي وروديهاي جديد اتفاقي افتاد که نسبت به آن اتفاق، هيچ عکس العملي از طرف بچه ها نشان داده نشد. از بچه ها سؤال شد که بود و نبود شما در آنجا چه تفاوتي داشت؟ و چرا احساس مسئوليت نکرديد؟ چرا فکر کرديد به شما ربطي ندارد؟ آيا خوب است که در مورد سرنوشت شما اينطور فکر شود که چه ربطي به مدرسه دارد؟ 3-2 نفر از بچهها آمدند و عذرخواهي کردند ولي گفته شد که هدف عذرخواهي نبود، بلکه مشکل اين بود که بي تفاوت بوديد.
خلاصه راهکارها:
1- در گزينش معلمان انجام تست هاي سلامت روان، از کارهاي بسيار حياتي است که متأسفانه برعکس بسياري از کشورها در کشور انجام نمي شود و يا بسيار ضعيف انجام مي شود. در اين راستا آموزش و پرورش بايد برنامه ريزي نمايد.
2- موضوع مشارکت دانش آموزان در امور مدرسه و اداره مدرسه از طريق مشورت و انتخاب گري آنها، در مدارس بسيار ضعيف و صوري است. در تصميم گيري هايي مانند برنامه امتحاني به طور صوري تشکّلهاي دانشآموزي را دخيل مي کنند و امضاي مصوبه را از آنها مي گيرند. اين روند بايد اصلاح شود.
3- يکي از موانع تربيت ديني، عدم پشتيباني قضايي و امنيتي از دانش آموزان در مشکلات اجتماعي است. قوانين کشور در حمايت از دانش آموزان يک مدرسه در مقابل تهديدات اجتماعي ضعيف است. به طوري که اگر مشکلي براي دانش آموزي پيش آيد که بقيه دانش آموزان را هم تهديد کند، بدون شکايت اولياءآن دانش آموز و پيگيري آنها، دادگستري به پيگيري مديران مدرسه توجهي نمي کند.
4- شيوه فعلي تربيت ديني در مدارس دو اشکال دارد؛ يک اينکه در جاهايي الزام وجود دارد. دوم اينکه بخشهايي از آموزشهاي ديني مدارس به دليل شرايط آموزشي و کنکور است نه شرايط انفرادي و ارتباط فرد با خداوند. نماز جماعتي که براي افزايش نمره در کارنامه است و درس ديني که براي تست کنکور خوانده مي شود، بايد در آن تجديد نظر شود. پيشنهاد مي شود که درس ديني به طور کلي در مدارس به طور آزاد داير شود و در کارنامه يا کنکور ارزيابي و نمره نداشته باشد.
5- مهمترين شرط براي انتخاب يک معلم ديني اين است که با مصاحبه هاي متنوع و مفصل احراز شود که واقعاً خود وي به مباحثي که قرار است در کلاس بيان کند، اعتقاد قلبي دارد. بايد از معيارهاي گزينش ظاهري مانند اينکه ريش پروفسوري دارد و بچه ها فکر مي کنند که امروزي است و حرف او را قبول مي کنند، دوري کرد.
6- در برگزاري نماز جماعت در مدرسه به هيچ وجه اجبار نبايد باشد و کيفيت به جاي کميت اصل باشد. توصيه لفظي به بچه ها براي خواندن نماز کارا نيست و بايد با عامل بودن معلم ديني يا امام جماعت مدرسه به مسائل اخلاقي و انساني و بدون طولاني کردن نماز توسط او، به مرور بچه ها را به نماز جماعت جذب کرد و به مرور زمان، کيفيت نماز را بالا برد.
7- براي افزايش حضور بچه ها در نماز جماعت و مراسمات ديني، بدون اينکه به بچه ها مستقيماً گفته شود، بايد نمازخانه را به محل تجمع دانش آموزان براي تصميم گيري در امور مهم مدرسه و اطلاعرساني اخبار مهم، تبديل نمود.
8- گرفتن تصميمات با مشارکت دانش آموزان، مهمتر از اينست که بهترين تصميم گرفته شود. در واقع وقتي يک تصميم با مشارکت دانش آموزان گرفته شود، موجب مي شود که خود آنها براي انجام آن رغبت داشته باشند و در ادامه اگر آن تصميم، مشکلي به وجود آورد، خود دانش آموزان اصلاح خواهند کرد.
9- در ارزيابي آموزش و پرورش از مدارس بايد افرادي مورد استفاده قرار گيرند که در کارهاي علمي و تربيتي مدرسه کار کرده باشند تا فهم درستي از فرآيند تربيتي در مدارس داشته باشند. متأسفانه نيروهايي براي ارزيابي استفاده مي شوند که فقط در بخش ارزيابي خدمت کرده اند و هيچگاه تجربه و درک دستي از شرايط واقعي مدرسه ندارند.
10- در ارزيابي تربيتي مدارس بايد بيشتر کيفيت گرا بود تا کميت گرا. به طور خاص در ارزيابي ميزان شرکت دانش آموزان در نماز جماعت بايد فرآيند جذب دانش آموزان به نماز جماعت در طي چند ماه يا چند سال در مدرسه ديده شود نه اينکه در يک روز خاص در مدرسه حضور پيدا کنند و درصد حضور دانش آموزان در نمازخانه را حساب کنند! چرا که نماز جماعت و حضور اجباري دانش آموزان در نمازخانه فايده اي ندارد.
11- نبايد در مسابقات و امور مربوط به مسائل معنوي مانند مسابقات قرآن، نفرات برتر را برجسته کرد و با جايزه مادي ارزش کار معنوي آنها پايين آيد. بچهها در سن نوجواني اگر احساس کنند که کسي برجسته شده و مورد توجه قرار گرفته است، خواه ناخواه وقتي به او نرسند، احساس ميکنند بايد او را پايين کشند تا هم سطح خودشان شود يا ممکن است او را مسخره کنند. در نتيجه ارزشهاي ديني و کسي که در اين زمينه فعاليت ميکند، به سخره گرفته ميشود.
12- در مدارس خيلي دوست دارند که به صورت مستقيم وارد تعليم و تربيت شوند در صورتي که تعليم و تربيت بيشتر به صورت غيرمستقيم مؤثر است. در همه امور بايد کار را بدون اينکه مستقيماً به بچه ها توصيه کنند و آن را برجسته کنند، پيش برند.
13- متأسفانه در هيچکدام از حوزه هاي آموزشي نه فقط آموزش ديني، آموزش و پرورش حاضر نيست که سرمايه گذاري بلندمدت کند! دائماً در همه جا به دنبال مسکّن هستند. در تأليف کتب درسي و در گزينش و انتخاب معلمان بسيار با سهل انگاري و غيرکارشناسي کار انجام مي شود.
14- نيروهاي شرکتي که بعدها به پيماني و قراردادي تبديل شدند و سپس در آموزش و پرورش استخدام شدند به يکي از معضلات اين وزارتخانه تبديل شده اند. چرا که از ابتداي ورود به مدارس چون شرکتي بودند، گزينش درست نشده و دوره هاي لازم را نديده بودند و با دوره هاي کوتاه ضمن خدمت وارد پستهاي مهم شده اند.
15- مهمترين چيزي که به يک معلم ديني توصيه ميشود، اين است که هر قسمت از درس ديني را که خواست درس دهد، اگر خودش ميتواند به آن عمل کند و مصداقش را بچهها در وجود او مي بينند، درس دهد. بقيه قسمتها را به خود بچه ها واگذار کند يا از شخص ديگري براي تدريس درخواست کند.
16- معلم ديني که از علوم روز هم آگاه باشد، بهتر مي تواند با بچه ها ارتباط گيرد و روي آنها تأثير گذارد. يکي از راهکارها براي جذب دانش آموزان به مباحث ديتي، استفاده از معلمان دروس تخصصي دانش آموزان براي سخنراني يا فعاليتهاي ديني مدرسه است.
افزودن دیدگاه جدید