سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر
نگارنده: «حجت الاسلام و المسلمین یحیی کمال»
سوم خرداد ماه یاد آور یکی از پر افتخارترین فرازهای تاریخ سراسر حماسه هشت سال دفاع مقدس و یادآور خون های پاک بهترین فرزندان ایران زمین برای نشاندن نهال آزادی در خرمشهر قهرمان است. هرگز نباید از این نکته غافل شد که استقلال و آزادی امروز ایران، حاصل جانفشانی شهیدان، جانبازان، آزادگان و ایثار گران سرافراز است که درس آزادگی را در مکتب حسین بن علی (ع) آموخته و با رهبری امام راحل (ره) به منصه ظهور رساندند. آزادی خرمشهر تجلی قدرت لایزال الهی بود که در ملت ایران به واسطه اتحاد و همبستگی و توکل به خداوند و اطاعت از امام و رهبر، ظهور پیدا کرد که ان تنصرالله ینصرکم.(1)
به همین مناسبت تاریخ دفاع مقدس را ورق می زنیم و یادی می کنیم از یکی از سربازان مخلص و آزاده، پزشک متخصص و اولین رئیس بهداری سپاه، دکتر سید عباس پاک نژاد، با سابقه ده سال اسارت و چند دوره نمایندگی مجلس و برادر دو شهید.
ایشان در خاطرات خود می گوید:
وقتی اسیر شدیم، ما را سوار یک زورق کردند و از کارون عبور دادند و به عراق بردند. ما متحیر بودیم و آنها هم از اینکه چند نفر اسیر گرفتهاند دستپاچه بودند. اصلاً نمیدانستند اسیر گرفتن و نگهداری از اسیر چیست. وقتی وارد شهر بصره شدیم، هوای شهر گرم بود، مردم آمده بودند ما را تماشا کنند. ما را در ماشین باری، مثل درخت کنار هم فشرده بودند. عراقیها علاوه بر ما، مردم عادی را که داشتند از خرمشهر فرار میکردند به اسارت گرفته بودند و نیروی نظامی در بین ما کم بود. فحش میدادند.
آب دهان، پوست هندوانه و خربزه میانداختند. بهنظرم تنها یزدی در بین آنها من بودم. ما جزو اولین اسرا بودیم. مثل انسانهای اولیه با ما برخورد میکردند. نه زیراندازی، نه رواندازی، هیچی به ما نمیدادند. وقتی اسیر شدیم؛ من و چند نفر دیگر را با چشم بسته در اتاقکی تاریک انداختند که منفذی داشت و از آن، آب کمی جریان داشت که بسیار بد بو بود. چند ساعت بعد متوجه شدیم این آب بد بو ادرار سربازان و افسران اردوگاه است که به این اتاق رسیده بود. صبح برای نماز خواندن، چون آب برای وضو و جای پاک برای تیمم نداشتم، دو دست را به سینه زدم و تیمم کردم و نماز خواندم وگفتم خدایا ببخش و این مقدار را از من قبول کن. بعد از چند روز به گروههای 10 نفره تقسیم شدیم و بعد از 14 روز ما را جدا کردند.
ما فکر میکردیم پزشکهایی که اسیر میشوند را چهار ماه نگه میدارند و بعد رها میکنند. من هم بلافاصله گفتم پزشک هستم و ما را جدا کردند و به سمت سلول استخبارات بردند. ساختمان استخبارات به گونهای معماری شده بود که تمام اتاقهایش توسط فرماندهی کنترل میشد و کوچکترین حرکات اسیر را زیرنظر داشتند. از نظر امنیتی خیلی محکم و قوی بود و در داخل سلول، اگر کسی را شکنجه میکردند هیچ صدایی به بیرون نمیرفت و اگر بیرون هم اتفاقی میافتاد کسی در داخل سلول متوجه نمیشد. در داخل سلولها یک گوشه شیر آب و یک گوشه توالت فرنگی بود و در را وقتی میبستند، بین چهارچوب در لاستیک بود و به هیچ وجه هوایی داخل سلول نمیشد. هوا را به وسیله دستگاه آورنده و برنده تنظیم میکردند. گاهی اوقات وقتی هوا میآمد، حرکت میکردیم و حرف میزدیم، ولی در مواقع دیگر برای اینکه اکسیژن کم نیاوریم هیچ حرکتی نمیکردیم و مجبور بودیم ثابت بمانیم تا پس از چند ساعت دستگاه به کار بیفتد و اکسیژن وارد اتاق شود. در این سلولها روز و شب را نمیفهمیدیم و طبق غذایی که به ما میدادند میفهمیدیم الان ظهر است یا شب. ۱۸ ماه در آن زندان بودیم.
یکی از فرزندان دکتر عباس پاک نژاد می گوید: پدرم انسان با اخلاق و دارای خصایل انسانی و دینی والایی بود. یکی از روز های تابستان که صبح پدر خواست از خانه به بیمارستان برود، دید گربه ای به علت گرمای هوا زیر ماشین رفته تا از سایه آن استفاده کند. آن روز پدر با اینکه فاصله خانه تا بیمارستان زیاد بود، با ماشین به بیمارستان نرفت. (2)
سوم خرداد، روز افتخار آفرینی مجاهدان و شهیدان راه حق و آزادی را به مردم غیور ایران، مخصوصا همکاران گرامی تبریک عرض می نمایم. از خدوند متعال و روح ملکوتی امام راحل و شهدای پر افتخار هشت سال دفاع مقدس مسئلت داریم ما را همچنان در راه اسلام و امام و شهدا مستدام بدارد و در نهایت شهادت را نصیبمان گرداند.
*******
پی نوشت:
1- محمد؛ 7
2- مستند صدا وسیما با عنوان نبض جنگ در باره زندگی دکتر سید عباس پاک نژاد
افزودن دیدگاه جدید