«تحلیل جامع زندگانی 65 ساله امام صادق علیه السلام»| قسمت نخست
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| «تحلیل جامع زندگانی 65 ساله امام صادق علیه السلام»| قسمت اول
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
***********
هفدهم ربیع الاول مصادف با ولادت امام صادق علیه السلام است، فرصت استثنائی برای دلباختگان آن حضرت است که به مطالعه زندگانی 65 ساله آن حضرت بپردازند، آشنایی و معرفت همه جانبه به زوایای پنهان و پیدای زندگانی و شخصیت امام صادق علیه السلام در صورتی امکان پذیر خواهد که چند نکته کلیدی به صورت همه جانبه مورد تحلیل قرار بگیرد، در همین راستا یادداشت ذیل تنظیم و تقدیم می گردد شاید کمترین وظیفه و تکلیفی که نسبت به ساحت مقدس امام صادق(ع) داریم انجام داده باشیم.
***********
1-«اختصاصات امام صادق علیه السلام»
هرچند ذوات معصومین علیهم السلام «کلهم من نور واحد» اند، ولی به دلیل موقعیت ها هریک از معصومین علیهم السلام اختصاصاتی دارند که معصومین دیگر آن را ندارند، از همین رو امام صادق علیه السلام نیز دارای اختصاصی است که این اختصات در امامان پیشین و امامان بعدی وجود ندارد.
نخستین از اختصاصات امام صادق علیه السلام «نقطه اتصال تشیع و تسنن» است، چرا که که مادرش «ام فروه» است، همین موجب شده است امام صادق همانگونه که ازطرف پدر «امام باقر علیه السلام» نسبش به امام علی علیه السلام می رسد، از طرف مادرش «ام فروه» نیز نسبش به ابوبکر برسد، چرا که مادر امام صادق علیه السلام هم از طرف پدر و هم از طرف مادر، نسبش به ابوبکر می رسد؛ زیرا که مادر امام صادق(علیه السلام) دختر قاسم و قاسم پسر محمد و محمد پسر ابوبکر است. و همچنین مادر ام فروه اسماء دختر عبدالرحمن و عبدالرحمن هم پسر ابوبکر بوده است. ازهمین رو که شیعیان به وجود آن حضرت به دلیل انتساب به امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها افتخار می کنند و امام را ازخود می دانند، و اهل سنت نیز به دلیل انتساب آن حضرت به ابوبکر به وجود امام صادق علیه السلام افتخار می کنند.
ولی نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است اینکه در بعضی از منابع آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند «ان ابابکر ولدنی مرتین»؛ (الملل والنحل، ج1، ص194) من از ابوبکر دو بار متولد شدم» و به این افتخار می کرد، به دلایل مختلف صحیح نیست چراکه:
اولا:
گر چه نسب امام از طرف مادر به ابوبکر بر می گردد؛ ولی اين روايت را که امام صادق(علیه السلام) بر آن افتخار می کرد را هيچيك از علماي شيعه صحیح ندانسته اند و تنها مرحوم ابو الفتح اربلي در كتاب كشف الغمه آن را از یک عالم سنی نقل کرده که باز مرحوم تستری آن را کذب دانسته است.(كشف الغمة: ج2، ص 374؛ الصوارم المهرقة، نور الله التستري، ص 241 و 242.)
ثانیا:
حافظ عبد العزيز جنابذی که گفته: قال ابو عبدالله جعفر بن محمد: «لقد ولدنی ابوبکر مرتین»؛ (ابوبكر دو بار مرا به دنيا آورده). متوفاي 611 است و امام صادق (عليه السلام) در سال 148 هجري به شهادت رسيده است. چطور به صورت مستقیم این حرف را به امام نسبت می دهد در حالی که بين او و امام 463 سال فاصله وجود دارد. لذا روايت مرسله می شود و روايت مرسل ارزشي براي استدلال ندارد.(شذرات الذهب، ج 5، ص 46.)
ثالثا:
در اینکه ام فروه مادر امام صادق(علیه السلام) بوده و از زنان پاکدامن و باعظمت و عفیف و نوه محمد بن ابی بکر بوده است، و اینکه خود محمد نیز از شیعیان مخلص علی(علیه السلام) بوده هیچ شکی نیست؛ ولی این تنها از جهت بیان نسب فامیلی است و هیچ فضلیتی را برای ابوبکر ثابت نمی کند.
رابعا:
اين روايت هم از نظر شيعيان بی ارزش است و همچنین بر طبق قواعد رجالي اهل سنت نیز بي اعتبار شناخته شده است. چرا که در سلسله سند اين روايت چندين راوي مجهول از قبیل: أبو البركات ،عبد الصمد بن علي، احمد بن محمد بن إسماعيل الآدمي و حفص بن غياث وجود دارد که علمای اهل سنت آنان را مجهول دانسته اند.(تهذيب الكمال، المزي، ج 5، ص 81-82.،خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج11، ص 46؛ ذهبي، تاريخ اسلام، ج 44، ص 287 و صفدي در الوافي بالوفيات، ج 13، ص 286؛ مستدركات علم الرجال، ج4، ص445، شماره 7909.)
خامسا :
چگونه مي توان پذیرفت امام صادق(علیه السلام) به کسی که مادرش صديقه طاهره را غضبناك کرده و همچنین جدش امیرالمومنین علی(علیه السلام) او را خائن و دروغگو می دانسته است، افتخار کرده است بعضی از ظلم هایی که ابوبکر به آن اعتراف کرد این است که آخر عمرش گفت: ما خشم فاطمه را فراهم کردیم، خانه علی و فاطمه را گشودیم و.... (تاريخ الطبري، ترجمه: ج 4، ص1572؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه، ج 2، ص17).
سادسا:
برفرض صحت و مستند بودن این گزارش، از این روایت هیچگونه بیان فضیلتی استفاده نمی شود بلکه امام علیه السلام صرفا در مقام بیان نسب خویش هستند که مادرش از دو جهت نسبش به ابوبکر می رسد.
دومین از اختصاصات امام صادق علیه السلام که در زمان هیچ یک ازائمه نبوده است ظهور و بروز فتنه فکری «موعودگرایی» و «ادعای مهدویت» است، چرا که عبدالله محض فرزندحسن مثنی بر این باور بودند که محمد نفس زکیه همان مهدی است، دلیل این ادعا که نفس زکیه مهدی موعود است حدیث ازپیامبر اکرم بود: «المهدی من ولدی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی: مهدی از فرزندان من است نام او چون نام من و نام پدر او چون نام پدر من است.» و چون محمد نفس زکیه همنام با آن حضرت بود و همچنین «بین دو کتف او خال بزرگ سیاهی» بود عقیده داشتند که او مهدی اهل بیت(علیهم السلام) است و میگفتند که همان مهدی موعود است که مالک شرق و غرب عالم میشود، امام صادق علیه السلام نه تنها بیعت نکرد بلکه خطاب به عبدالله محض فرمود: این کار را نکنید. «فانّ هذا الامر لم یات بعدُ ان کنتَ تری انّ ابنک هذه هو المهدی فلیس به... یعنی: مساله مهدی که پیامبر خبرش را داده وقتش الان نیست و با جملهای زیبا و با صراحت موضع خودش را مشخص کرد که «ان کنت ان تخرجه غضبا لله ولیامر بالمعروف و نهی عن المنکر فانّا و الله لا نَدعُک فانت شیخنا و نبایع اِبنَک فی الامر. یعنی: اگر شما میخواهید به نام مهدی این امت با محمّد بیعت کنید من بیعت نمیکنم چون این شخص مهدی نیست و الان هم وقت ظهور نرسیده ولی اگر قیام شما جنبه امر به معروف و نهی از منکر دارد من حاضرم بیعت کنم».
عبد الله خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند خدا تو را از غیب آگاه نساخته، و آنچه می گویی از روی حسدی است که به پسرم داری، جعفر گفت: به خدا آنچه گفتم از حسد نیست ولی این و برادرانش و فرزندانش و دست بر دوش ابو العباس نهاد، سپس دست بر دوش عبد الله بن حسن زد و گفت آری بخدا (خلافت) از آن تو و فرزندانت نیست و از آن آنهاست، و دو پسر تو کشته خواهند شد. پس برخاست و بر دست عبد العزیز پسر عمران تکیه کرد و گفت: آن را که ردای زرد پوشیده دیدی؟ (مقصودش ابو جعفر بود) -آری! -به خدا او آنان را می کشد. -محمد را؟ -بلی!من به خود گفتم پروردگار چنین چیزی بدو نگفته، بلکه حسد او را واداشته است این سخن را بگوید. ولی به خدا سوگند، نمردم تا دیدم منصور هر دو را کشت. :ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ۱۴۰۸ق،ص 185،186الارشاد، ج2، ص192، 191»
سومین اختصاصا ت امام صادق علیه السلام نهادینه کردن و رسمیت پیدا کردن مذهب تشیع با نام آن حضرت بنام «مذهب جعفری» است، به این معنا هر چند مذهب تشیع درسال سوم بعثت و با نزول آیه 214 سوره شعراء «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» پیامبر گرامی اسلام پایه فکری و حتی نام تشیع را بنا گذاشت، ولی در زمان امام صادق (ع) به علت درگیری های بنی امیه و بنی عباس بر سر تصرف خلافت بوجود آمد و این زمان دقیقا مصادف شده بود با زمان امامت امام ششم ( 114 تا 148 زمان امامت امام ششم و سال 132 سال انقراض سلسله اموی بوده است).
امام از این دو فرصت به دست آمده نهایت استفاده را برای تبلیغ مذهب تشیع و بیان احکام فقهی اسلام را با تشکیل کلاس های درس که تعداد دانشجویان ایشان را در مدت امامتشان بالغ بر 4000 نفر می دانند اقدام نمودند و حتی دو نفر از رؤسای مذاهب اهل تسنن یعنی ابو حنیفه و مالک بن انس در نزد ایشان درس می خواندند و شافعی و احمدبن حنبل هم از شاگردان شاگردان ایشان محسوب می شوند .
لذا با توجه به مطالب فوق و اوج گسترش معارف اسلامی و فقه و احکام اسلام بخصوص شیعه در زمان حضرت امام صادق (ع)، مذهب شیعه از آن زمان به بعد به عنوان مذهب جعفری نامیده شد.
چهارمین اختصاصات امام صادق علیه السلام، بروز و ظهورگسترده فتنه فکری غلو و «غلات» است، به این معنا هرچند در زمان ائمه دیگر تفکر و اندیشه «غلات» وجود داشته است، ولی در عصر امام صادق (ع) غلوّ و غلات، رشد چشم گیری پیدا کرد. این مسئله، هم موجب زیر سؤال بردن جای گاه اهل بیت می گردید و هم مردم را در تشخیص شیعیان واقعی از غیر آن دچار مشکل می کرد، زیرا عقاید غلات با معارف اهل بیت هم سویی نداشت، رفتار آنان نیز با رفتار شیعیان واقعی، متضاد بود. از این رو امام صادق (ع) در کنار فعالیت های علمی دیگر، با غلات و غلوّگرایی مبارزه نمود، زیرا هرگونه ارتباط و مراوده با غلات، اثرات سوء اعتقادی و اجتماعی... در پی داشت. به همین دلیل و برای حفظ شیعه اصیل و نهادینه کردن آن لازم بود امام صادق(ع) با آنها مبارزه آشکاری را شروع کند و افکار و نظریات باطلشان را از ساحت شیعه دور کند، چرا که در غیر این صورت اثری از شیعه واقعی باقی نمی ماند و این مذهب بازیچه دست بوالهوسانی می شد که با تأثّر از فرهنگ های مسیحی - یهودی، چهره ای دیگر از شیعه ارائه می دادند.
از همین رو امام صادق علیه السلام درنفی غلات و دور کردن تشیع از الوده شدن به این مرام فاسد چند گام برداشت:
گام اول
امام صادق علیه السلام عقائد و باور غلط «غلات» را که حضر ت را «اله یانبی» می پنداشتند به شدت رد و نفی کردند و امام(علیه السّلام) کوشید تا با تکفیر غلات، آنان را از جامعه مسلمین طرد کرده و حوزه فکری شیعه را از آلودگی های آنان به طور کامل رهایی بخشد.
از همین رو فرمودند: «مَنْ قَالَ إِنَّا أَنْبِیَاءٌ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ مَنْ شَکَّ فِی ذَلِکَ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ» (اختیار معرفة الرجال، 130)؛کسی که بگوید ما نبی هستیم، لعنت خدا بر او باد، کسی که در این امر تردید کند بر او هم لعنت خدا باد)،وازاینکه برخی از غالیان لفظ «اله» را با «امام(علیه السّلام)» یکی گرفته در تأویل آیه: «هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» اظهار میکردند که مقصود از اِلهِ زمین، همان امام(علیه السّلام) است. امام صادق(علیه السّلام) آنها را بدتر از مجوس و یهود و نصارا و مشرکین دانستند.(همان، ص 30)
و چون غلات جنبه «الوهیت» را به امامان نسبت می دادند. آن حضرت می فرمود: «لَعَنَ اللهُ مَنْ قَالَ فِینَا مَا لَانَقُولُهُ فِی أَنْفُسِنَا وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ أَزَالَنَا عَنِ الْعُبُودِیَّةِ لِلّهِ، اَلَّذِی خَلَقَنَا وَ إِلَیْهِ مَآبَنَا وَ مَعَادَنَا وَ بِیَدِهِ نَوَاصِینَا»(همان، ص302)؛ (لعنت خداوند بر کسی که چیزی در حق ما بگوید که ما خود نگفته ایم، لعنت خداوند بر کسی که ما را از عبودیت برای خدایی که ما را خلق کرده و بازگشت ما به سوی او و سرنوشت ما در ید قدرت اوست، جدا سازد). همچنین در روایت دیگری آمده که حضرت فرمودند: «لَعَنَ اللّهُ الْمُفَوِّضَةَ(14)
فَإِنَّهُمْ صَغَّرُوا عِصْیَانَ اللهِ وَ کَفَرُوا بِهِ وَ أَشْرَکُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فِرَاراً مِنْ إِقَامَةِ الْفَرِائِضِ وَ أَدَاءِ الْحُقُوقِ»(علل الشرایع، ج1، ص127)؛ (خداوند مفوضه را لعنت کند. آنها عصیان .
گام دوم
برای آن که شیعیان بتوانند قدرت نقد احادیث متعارض را، که بسیاری از آنها ساخته غالیان بود، پیدا کنند، امام علیه السلام قرآن را به عنوان ملاک معین کردند. از جمله فرمودند: «لَاتَقْبَلُوا عَلَیْنَا حَدِیثاً اِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِیثِنَا الْمُتَقَدِّمَةِ؛ فَإِنَّ الْمُغَیْرَةَ بْنَ سَعِیدٍ لَعَنَهُ اللهُ دَسَّ فِی کُتُبِ أَبِی أَحَادِیثَ لَمْ یُحَدِّثْ بِهَا أَبِی؛ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لَاتَقْبَلُوا عَلَیْنَا مَا خَالَفَ قُوْلَ رَبِّنَا تَعَالَی وَ سُنَّةَ نَبِیّنَا(صلّی اللّه علیه و آله) فَإِنَّا إِذَا حَدَّثَنَا قُلْنَا: قَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَالَ رَسُولُ اللّهِ»(مناقب لامام امیر المومنین بن عليه السلام، لسلیمان کوفی، ج2، ص224)؛ (آنچه را که از ما روایت می کنند جز آن که موافق قول خدا و رسول بوده و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید. مغیرة بن سعید که خداوند او را لعنت کند، در کتب پدرم احادیثی را وارد کرد که هرگز از پدرم نبود. از خداوند بترسید و آنچه را که از ما نقل کرده و مخالف قول خدا و پیامبر ماست نپذیرید. ما وقتی حدیثی نقل می کنیم و می گوییم: خداوند یا رسول او فرموده است).
امام(علیه السّلام) برای طرد غلات از جامعه شیعه، عقاید آنان را مورد انکار قرار داده و با میزان قرار دادن «کتاب الله» برای سنجش نقل ها و گفته های خود، از شیعیان می خواست ادعاهای نادرست غلات را نپذیرند. بنا به نقل «شهرستانی»، «سدیر صیرفی» نزد امام(علیه السّلام) آمد و گفت: جانم به فدای تو باد! شیعیانِ شما درباره شما اختلاف کرده اند، بعضی اظهار می کنند که در گوش شما سخن گفته می شود؛ بعضی گویند به شما وحی می شود؛ بعضی گویند به قلب شما الهام می شود؛ بعضی گویند در خواب می بینید؛ بعضی گویند به کتب آباء خویش فتوا می دهید. کدام یک را باید اخذ نمود؟ امام(علیه السّلام) فرمود: «لَاتَأْخُذُ بِشَیْءٍ مِمَّا یَقُولُونَ، نَحْنُ حُجَّةُ اللّهِ وَ أُمَنَاءُهُ عَلَی خَلْقِهِ، حَلَالُنَا مِنْ کِتَابِ اللهِ وَ حَرَامُنَا مِنْهُ»(مجله تراثنا، شماره، 12،ص18)؛ (آنچه را که گفته شده رها کن، ما حجّت خداوند و امین او بر خلق او هستیم، حرام و حلال ما از کتاب خداوند است). این روایت نشان می دهد که به سبب القائات نادرست غالیان، این تصوّر برای برخی پیش آمده که آیا به راستی ائمه(علیهم السّلام) دین جدیدی آورده و وحی تازهای به آنان می شود یا مسأله به گونه دیگری است؟ امام(علیه السّلام) با تأکید بر این که آنان هر چه دارند همان مطالب کتاب الله است از شیعیان می خواستند تا از پیروی و پذیرش این عقاید نادرست خودداری کنند با این حرکت صحیح امام صادق(علیه السّلام)بود شیعیان اصیل ازفتنه فکری غلوّ رهایی یافتند.
گام سوم
امام صادق(علیه السّلام) شیعیان به ویژه جوانان را از نشست و برخاست با هر اهل بدعتی، بر حذر می داشت: «وَ احْذَرْ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْبِدَعِ فَإِنَّهَا تُنْبِتُ فِی الْقَلْبِ کُفْراً وَ ضَلَالاً مُبِیناً»(مستدرک الوسائل، ج12، ص315)؛ (از همنشینی با اهل بدعت پرهیز کن؛ زیرا باعث رشد و نموّ کفر و گمراهی آشکار در قلب می شود).
امام(علیه السّلام) نسبت به جوانان شیعه حساسیت زیادتری داشته و می فرمودند: «اُحْذُرُوا عَلَی شَبَابِکُمْ الْغُلَاةَ لَایُفْسِدُوهُمُ الْغُلَاةُ شَرُّ خَلْقِ اللهِ، یُصَغِّرُونَ عَظَمَةَ اللهِ وَ یُدَعُّونَ الرُّبُوبِیَّةَ لِعِبَادِ اللهِ»(امالی طوسی، ج2، ص246) ؛ (درباره جوانان خویش از این که غلاة آنان را فاسد کنند بترسید،غلاة بدترین دشمنان خدا هستند، عظمت خدا را کوچک کرده و برای بندگان خداوند ادعای ربوبیت می کنند)
گام چهارم
حکم قتل غلات را به دلیل ارتداد وانکار بدیهیات دین که نفی «توحید ونبوت» بود، در ملاقات «عیسی الحجرانی» صادرکردند، چرا که راوی می گوید«: نزد جعفر بن محمد الصادق(علیهما السّلام) آمده، پرسیدم: آیا آنچه را از این قوم شنیدم باز گویم؟ امام(علیه السّلام) فرمود: بگو. گفتم: «فَإِنَّ طَائِفَةً مِنْهُمْ عَبَدُوکَ وَ اتَّخَذُوکَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اللهِ وَ طَائِفَةً أُخْرَی وَالَوْا لَکَ النُّبُوُّةَ وَ ...»؛ (دستهای از اینان تو را عبادت می کنند و تو را الهی جز اللّه می دانند؛ دستهای دیگر تو را در حد نبوّت بالا می برند ...). امام(علیه السّلام) آن قدر گریه کرد که محاسنش از قطرات اشک پر شد، آنگاه فرمود: «إِنْ أَمْکَنَنِیَ اللّهُ مِنْ هَؤُلَاءِ فَلَمْ أَسْفَکْ دِمَائَهُ سَفَّکَ اللهُ دَمَ وُلْدِی عَلَی یَدِی :اگر خداوند مرا بر آنان مسلط کرد و خون آنان را نریختم، خداوند خون فرزندم را به دستم بریزد:تاريخ جرجان، ص322و323»
چهارمین اختصاصات امام صادق علیه السلام شکل گیری «حکومت نفاق، تزویر ودوریی عباسیان»درعصر امام علیه السلام بوده است،چراکه حکومت اموی ومروانی هرچند باطل محض بودند ولی کفر عریان بودند مقابله باانان هرچند سخت وهزینه بربود ولی به مراتب آسانتر ازحکومت عباسیان بود، جراکه حکومت بنی العباس یک پارچه نفاق ودوریی بوده است که توانست خواصی چون بنی الحسن«عبدالله محض، محمد نفس زکیه»را پیاده نظام خود کند، رویا رویی باچنین جریانی که«پيچيده فکر» و«پیجیده عمل» می کرد، آنچنان سخت ودشوار بود که کاررا برامام صادق علیه السلام ازبرخورد نظامی به مراتب سخت وسختر می نمود چراکه:
اولا
بنی العباس به درستی دریافته بودند که آنان در کنار بنی الحسین چون امام صادق علیه السلام، وبنی االحسن چون عبدالله محض ومحمد نفس زکیه هیج وجهه واعتبار ومنزلتی بین مردم ندارنددرصورت قیام ازپشتبانی مردمی برخوردارنیستند، ازهمین روازراه نفاق وارد شدند وخودشان را پشت بنی الحسن پنهان کردند فتنه مهدویت را به راه انداختتند و محمد نفس زکیه را به عنوان مهدی موعود ومنجی در بسیج کردن شیعه وسنی جلو انداختند، ازهمین رو ابو الفرج اصفهانی از عمیر بن فضل خثعمى روایت کرده است:«روزى ابوجعفر منصور را دیدم در انتظار برون آمدن کسى بود که بعدا دانستم محمد بن عبدالله بن حسن است'،چون از خانه برون آمد،ابو جعفر برجست و رداى او را گرفت تا سوار اسب شد،آن گاه جامه هاى او را بر زین اسب مرتب ساخت، من ابوجعفررا مى شناختم اما محمد را نه. از او پرسیدم: این که بود که او را چنین حرمت نهادى و رکاب او را گرفتى و جامه هایش را مرتب کردى؟ او را نمى شناسى؟ نه او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن، مهدى ما اهل بیت است.:مقاتل الطالبین،ص239»
همچنین شیخ مفید دراینکه بنی العباس به ویژه منصور دوانیقی چه نقش پررنگی درمهدویت«محمد نفس زکیه»داشته از عیسى بن عبدالله چگونگى بیعت کردن گروهى از بنى هاشم را با محمد بن عبدالله این چنین روایت می کند: «تنى چند از بنى هاشم که ابراهیم بن محمد بن على بن عبدالله بن عباس، صالح بن على،ابو جعفر منصور،عبدالله بن حسن،پسران او، محمد و ابراهیم و محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان میان آنان بودند در ابواءگرد آمدند.صالح گفت:مى دانید مردم دیده به شما دوخته اند، خدا خواسته است امروزدر این مجلس فراهم آیید.اکنون با یکى از خودتان بیعت کنید و بر آن پایدار مانید تا خدا گشایشى دهد، عبدالله بن حسن پس از سپاس خدا گفت: مى دانید پسرم (محمد) مهدى است. با او بیعت کنیم. ابوجعفر (منصور) گفت: چرا خود را فریب مى دهید. مردم به هیچ کس چون این جوان چشم ندوخته اند و چون دعوت او دعوت کسى را پاسخ نمى گویند. حاضران گفتند راست گفتى.این را مى دانیم و همگى با محمد بیعت کردند:مقاتل الطالبین،ص239».
ثانیا:
بنی العباس می دانستندکه اگر بخواهند باانتساب به عباس عموی پیغمبر و اینکه از نوادگان وی هستند قیام کنند مورد اقبال مردم قرار نمی گیرند، شعار قیامشان را «الرضی مدن آل محمد» قرار دادند و قیامشان تحت عنوان اینکه می خواهیم خلافت را به خاندان پیامبر برگردانیم اغاز کردند توانستند بسج عمومی نمایند و تا سقوط حکومت مروانیان پیش روند از همین رو درگزارش آمده است: «اینان رنگ پرچم و لباس خود را به اعتبار اینکه پرچم پیامبر سیاه بود، یا به نشانی عزای خاندان پیامبر سیاه قرار دادند: الکامل فی التاریخ، ج5، ص362»
ثالثا
برای اینکه مردم را اغوا ءکرده باشند ادعا می کردند کتابی دراختیار دارند که به صور ت رمز حکومت آنان را پیش بینی کرده است، چراکه دراین کتاب آمده است: «ان(ع) ابن(ع) سییقتل (م) ابن (م) وان را اینگونه تاویل می کردند مقصود عین اول«عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس» سر شاخه حکومت عباسیان ودو میم «مروان بن محمدبن مروان» است که به دست عبد الله بن عباس کشته می شود وحکومت عباسی تشکیل می گردد: الامام الصادق والمذاهب الاربعه،ج2، ص 309» بنی العباس که مثلت سه برادر «ابراهیم امام، سفاح، منصور» بدند رهبری قیام را بعهده گرفته و باچنین شگرد های مزورانه قیام برعلیه حکومت مروانیان را آغاز کردند، تا تشکيل حکومت بنی العباس وحذف عبدالله محض و فرزندش محمد نفس زکیه که دیر متوجه هدف پنهانی آنان شده بودند پیش رفتند، تنها امام صادق علیه السلام بود که نیت آنان راخوانده بود وباانان همراهی نکرد، وتوانست شیعه را از این بحران سیاسی پیجیده عبور دهد وآنان راه هزینه وخرج این دسته از مزوران و افراد دو رو نکند.
***********
2_«خصائص اسوه ای امام صادق علیه السلام»
امام صادق علیه السلام به عنوان امام و پیشوا دارای خصائص اسوه ای اند، که هریک ازاین خصیصه می تواند الگوی برای دلدادگان آن حضرت باشد ازهمین روبرخی از این خصیصه آورده می شود تاشاید به برکت وجود آن حضرت توفیق الگو گیری را پیداکنیم ودر رفتار عملی خود نهادینه و مهندسی نماییم:
یکم؛«عبادت عارفانه و بندگى خالصانه»
امام صادق علیه السلام همانند پدران بزرگوارش از جهت عبودیت و خشوع و ذکر و دعا و نماز، سرآمد همه عارفان وسالکان، ودر مرتبه اعلاى انسانیت و برترین مردم عصر خویش بود.از باب نمونه به برخى از آنها اشاره مىشود.
1-روایت شده که امام صادق علیه السلام در حال نماز، به تلاوت قرآن مشغول بود که از حال عادى خارج شد، هنگامى که به هوش آمد علت این حال را از او پرسیدند، فرمود: «آیاتى از قرآن را آن قدر تکرار کردم که گویا آنها را به طور شفاهى از خداى متعال یا جبرئیل مىشنیدم.»( بحارالأنوار، ج 47، ص 58.)
2-ابان بن تغلب گفته است: «بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم در حالى که مشغول نماز بود، اذکار رکوع و سجده آن جناب را شمارش کردم، شصت مرتبه تسبیح گفت.»(همان، ج 47، ص 50.)
3-حمزة بن حمران و حسن بن زیاد گفتند: بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم در حالى که با جمعیتى مشغول نماز عصر بود. ذکر«سبحان ربّى العظیم و بحمده»را 33 یا 34 مرتبه در رکوع و سجده تکرار کرد.(همان)
4- یحیى بن علاء گفته است: «امام صادق علیه السلام شب بیست و سوم ماه رمضان، سخت بیمار و بسترى بود. دستور داد بستر او را به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله بردند و تا صبح مشغول عبادت بود.»(همان، ص53)
5-ابن تغلب گفته است: «در سفر، بین مدینه و مکه، در خدمت امام صادق علیه السلام بودم. هنگامى که به حرم رسید پیاده شد، غسل کرد، کفشهاى خود را به دست گرفت و با پاى برهنه داخل حرم شد.»(همان، ص54)
6-حفض بن بخترى از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: دوران جوانى، در عبادت، بسیار جدّیّت مىکردم، پدرم فرمود: «پسرم! در عبادت، خودت را به سختى نینداز، زیرا خداى متعال وقتى بندهاش را دوست داشت، اعمال کم او را نیز قبول مىکند.»(همان)
7-معاویة بن وهب گفته است: با حضرت صادق علیه السلام به سوى بازار مدینه مىرفتیم، سوار بر الاغ بود. نزدیک بازار رسیدیم، حضرت از حیوان سوارى خود پیاده شد و به سجده افتاد، سجدهاش طولانى شد. هنگامى که سر از سجده برداشت، عرض کردم: «از مرکب خود پیاده شدید و سجده کردید؟» فرمود: «یکى از نعمتهاى خدا به یادم افتاد، به همین جهت براى شکر خدا سجده کردم.» عرض کردم: «در نزدیک بازار که مردم رفت و آمد دارند؟» فرمود: «کسى مرا ندید.»«. همان، ص 21»
8- مالک بن انس گفته است: «مدتى خدمت جعفر بن محمد رفت و آمد داشتم. او را جز در یکى از این سه حال ندیدم، یا در حال نماز بود یا روزهدار بود یا در حال قرائت قرآن کریم. در حال نقل حدیث همیشه با وضو بود.»(. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104 و مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص)
9- مالک بن انس گفت: در یک سفر حج، خدمت امام صادق علیه السلام بودم. در میقات، حیوان سوارى خود را نگه داشت تا محرم شود، ولى هر چه مىخواست لبّیک بگوید، نمىتوانست. صدا در دهانش قطع مىشد. به گونهاى که نزدیک بود از روى مرکب سقوط کند. عرض کردم: «یا بن رسولاللّه! چرا تلبیه نمىگویى؟» فرمود: چه گونه لبّیک بگویم، در حالى که امکان دارد خداى متعال بگوید:
«لا لبّیک و لا سعدیک»؟(. مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 142)
دوم «کار و تلاش و دستگیری از مستمندان»
امام صادق (علیهالسّلام) نهتنها دیگر ان را دعوت به کاروتلاش میکرد، بلکه خود نیز با وجود مـجالس درس و مناظرات درروزهای داغ تابستان،در مزرعهاش کارمیکرد.یکی از یاران حضرت میگوید:آن حضرت را در باغش دیـدم،پیراهن زبروخشن بـر تن و بـیل در دست،باغ را آبیاری میکرد و عرق ازسر و صورتش می ریخت،گفتم:اجازه دهید من کار کنم.فرمود:من کسی را دارم که این کارها را بکند ولی دوست دارم مرد در راه بهدست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیندوخداوند بـبیند که من در پی روزی حلال هستم.(بحارالانوار،ج۴۷،ص۵۷.)
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت لذا وقتی کار پرداز اوکه با سرمایه امام برای تجارت به مصر رفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید:این هـمه سـودرا چگونه بهدست آوردهای؟او گفت:چون مردم نیازمند کالای ما بودند،ما هم به قیمت گزاف فرو ختیم.امام فرمود:سبحان الله! علیه مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جزدر برابرهردینارسرمایه یک دینارسود نفروشید!امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود:ای مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزی حلال آسانتر است(وسایل الشیعه، ج۶، ص۱۶۰-۱۴۱.)،(سبحان الله تحلفون علی قوم ا لا تبیعونهم الابربح الدیـنار دیـنارا..ثم قال:یا مصادف! مجالدهالسیوف اهونمن طلب الحلال.)
حقیقت این است که امام علیه السلا م در نهایت علاقه به کارو تلاش،هر گز فریفته درخشش درهم و دینار نـمیشد و مـیدانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است،حقیقتی که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم.امام خود درباره باغش می فرمود:وقتی خرماها میرسد،می گو یم دیـوارهارا بـشکافند تا مردم وارد شوندوبخورند،هـمچنین می گویم ده ظـرف خرما که برسرهریک ده نفر بتوانندبنشینند،آماده سازندتا وقتی ده نفرخوردند،ده نفردیگر بیایند و هریک،یک مدخرما بخورند.انگاه مـیخواهم بـرای تـمام همسا یگان باغ (پیرمرد،پیرزن،مریض،کودک وهر کس دیـگر کـه توان آمدن به باغ را نداشته)یک مد خرما ببرند.پس مزد باغبان و کارگران را میدهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین نـیازمندان تـقسیم مـیکنم ود ست آخراز محصول چهارهزار دیناری، چهارصددرهم برایم میماند(بحار الانوا،ج۴۷،ص۵۹)
سوم «پارسایی و سادهزیستی»
از خصیصه های اسوه ای امام صادق علیه السلام «پارسایی،زهد و ساده زیستی» است که با وجود فراهم بودن امکانات به حداقل قانع بود از همین رو همانند مردم معمولی لباس میپوشید و در زندگی رعایت اقتصاد را میکرد میفرمود: بهترین لباس در هـر زمان، لبـاس مـعمول همان زمان است.
لذا گاه لباس نو و گاه لباس وصلهداربر تن میکرد،لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض میکردکه:پدرت علی لباسی چنین گرانبهای نمیپوشید، فرمود: زمان علی (علیهالسّلام)زمان فقر و اکنون زمان غـنا و فـراوانی اسـت و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام،پس آستین خودرا بالا زد و لبـاس زیـر را کـه خشن بود، نشان داد و فرمود:لباس زیررا برای خدا و لباس نورا برای شما پوشیدهام.( اعیان الشیعه،ج۷،ص۲۶۶)
با این هـمه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمیداد،امتیازی برای وی و خانوادهاش در نظر گرفته شـودوایـن ویژگی هنگام بروز بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز مییافت.ازجمله درسالی که گندم در مدینه نایاب شـد،دستور داد گندمهای موجود در خانه را بفروشند و از همان،نان مخلوط از آرد جو و گندم که خوراک بقیه مردم بـود، تـهیه کنندوفرمود:«فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قـد احـسنت تقدیر المعیشه:اعـیان الشیعه ،ج۱،ص۵۹) خدا میداند که میتوانم به بهترین صورت نان گندم خانوادهام را تهیه کنم؛اما دوسـت دارم خـداوندمرا در حال برنامهریزی صحیح زندگی ببیند.»
چهارم«شجاعت وصلابت درمقابل طاغوتیان»
هرچندامام صادق علیه السلام در برابرمردم «متواضع» بود ولی در برابر ستمگران از هـر طایفه و رتبه ای با «صلابت و شجاعت» بود و با قدرت در برابر آنان میایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورده و اقدام حقطلبانه را انجام دهـد، هـر چند بـا عکسالعمل تندی روبهرو شود، لذا وقتی منصور از او پرسید: «یـاابا عـبدالله لم خـلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره؛ چرا خداوند مگس را خلق کرد؟» فـرمود: تـا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور را متوجه قدرت الهی کرد (تهذیب الکمال،ج۱،ص۹۵.)
و آنگاه که فرماندار مدینه در حضور بنیهاشم در خطبههای نماز به علی (علیهالسّلام) دشنام داد، امام چنان پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را نـاتمام گـذاشت و به سوی خانهاش راهی شد. وسایل الشیعه ج16،ص423).
***********
افزودن دیدگاه جدید