تحلیل پیام های قرآنی در ماه مبارک رمضان «قسمت بیست و نهم»

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| تحلیل پیام های قرآنی درماه مبارک رمضان «قسمت بیست و نهم»
نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»
*******
تحلیل بیست و نهمین پیام قرآنی «عشق» و «دلدادگی» به حق تعالی
بیست و نهمین موضوع و پیام قرآنی «عشق» و «دلدادگی» به حق تعالی است که در آیه 164 سوره بقره با تعبیر «أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» آمده که فرمود: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» آنچه مهم و قابل درنگ است این است همه انسانها به صورت فطری نه تنها میل و گرایش به خداشناسی دارند بلکه محبت و دوستی خدا را نیز در جان و قلبشان دارند و با این سرمایه معنوی است ادامه حیات داده و به زندگی معنا می دهند، آنچه که همگان به دنبال هستند اصل کسب محبت نسبت به حق تعالی نیست بلکه آنچه را که همگان به دنبال انند و می خواهند آن را بیابند براین سرمایه معنوی بیفزابند آشنایی با «راهکارهایی» است که موجب افزایش محبت و دوستی به خداوند متعال شود و انسان را از مرتبه محب خارج کند و تا مرز عشق به حق تعالی پیش ببرد و او را عاشق دلداده دلباخته حق تعالی نماید، یادداشت ذیل در پاسخ به چنین نیازی تهیه و تدوین شده است و از بین راهکارهای فراوان چند راهکار کلیدی مورد شرح و تفسیر قرار گرفته است:
اول؛ «توجه به نعمت های الهی»
نخستین راهکار در افزایش محبت و دوستی به ذات اقدس الهی توجه داشتن به «نعمت های مادی و معنوی» است که حق تعالی بدون منت دراختیار انسان قرار داده که بتواند به حیات خودش ادامه دهد نعمت هایی که برخی از این نعمت ها آنچنان حیاتی و سرنوشت ساز است که اگر خدا به انسان نمی داد و یا اگر اکنون از بندگان بگیرد نه تنها ادامه حیات و زندگی میسر نیست بلکه آدمی حاضر است بمیرد ولی چنین زندگی فلاکت باری را نداشته باشد، و این نعمتهای خدا که به ما داده است آنچه زیاد است که نمی توان آنها را به شمارش آورد از نعمتهای مادی گرفته تا نعمتهای معنوی و از دنیوی تا اخروی و بالاتر از همه اینها نعمت هدایت و سعادت که در اختیار انسان قرار داده تا به ه درجه ای که از سلوک معنوی و عرفان برسد که در جوار رحمت حق تعالی و ائمه اطهار علیهم السلام قرار بگیرد، از همین روست که بخشی از آیات قرآن کریم در توجه دادن انسان به نعمت های مادی و معنوی اختصاص یافته است و خطاب به آدمیان می فرماید :
«وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ(سوره ابراهیم، آیه 34) و از هر چیزی که [به سبب نیازتان به آن] از او خواستید، به شما عطا کرد. و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آنها را به شماره آورید. مسلماً انسان بسیار ستمکار و ناسپاس است»
و از آنجایی که« امنیت» از جمله نعمت های بزرگ الهی است که در صورت فقدان آن، ارزش و بهایش معلوم میشود. قرآن مجید برای توجه دادن به این نعمت منطقهای را مثال میزند که در آن امنیت و آرامش وجود دارد و در سآیه امنیت، فراوانی روزی و دیگر امکانات دنیوی فراهم میگردد: «و ضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون (سوره نحل، آیه 112)
و خدا شهری را مثل زده است که امن و امان بود و روزیاش از هر سو فراوان میرسید، پس ساکنانش نعمتهای خدا را ناسپاسی کردند و خدا هم به سزای آن چه انجام دادند طعم گرسنگی و هراس را به مردم آن چشانید.» در قرآن، شهر مکه هم مکانی امن تلقی شده است: «اولم یروا انا جعلنا حرما آمنا و یتخطف الناس من حولهم افبالباطل یؤمنون و بنعمه الله یکفرون؛ (سوره عنکبوت، آیه 67) : آیا ندیدهاند که ما برای آنان حرمی امن قرار دادیم و حال آن که مردم از حوالی آنان ربوده میشوند؟ آیا به باطل ایمان میآورند و به نعمت خدا کفر میورزند.»
آزادی و سیادت برای هر انسانی بزرکترین نعمت ها است موسی بن عمران خطاب به قومش که از اسارت و ذلت فرعونيان رهایی یافته و در نعمت آزادی قرار گرفته بودند می فرماید: «و اذ قال موسی لقومه اذکروا نعمه الله علیکم اذ انجاکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب و یذبحون ابناءکم و یستحیون نساءکم و فی ذلکم بلاء من ربکم عظیم (سوره بقره، آیه 49) و به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آن گاه که شما را از فرعونیان رهانید، همانان که بر شما عذاب سخت روا میداشتند و پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را زنده میگذاشتند، و در این امر برای شما از جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود.»
توجه و تامل به این نعمتها مادی و معنوی و تامل و تفکر در اینکه خداوند چقدر به فکر آفریده های خود بوده که بدون درخواست آنها هرآنچه مورد نیازشان بوده در اختیارشان قرار داده و آنچه در اختیارشان قرار نداده به ضررشان بوده است منجر به این می شود که انسان هر روز محبت و دوستیش نسبت به حق تعالی افزایش پیداکند و این محبت تبدیل به عشق شود.
دوم؛ «دوستی اولیاء الهی»
راهکار دوم؛ دوستی با مؤمنین، اولیاء الهی به ویژه اهل بیت علیهم السلام است که زمینه رشد معرفت، محبت، کمال، تقوا و بالاخره تقرب به خدا را فراهم می آورد، چرا که دوستی و رفاقت با فاسقین بگونه ای است که هر شخصی احساس می کند که بوی کثافت گرفته است، اما وقتی با مؤمنین الیاء الهی به ویژه اهل بیت علیهم السلام ارتباط برقراری کند و با انان ملاقات و گفتوگو می کند ـ حتی اگر هیچ قصدی هم نداشته باشدـ نورانیتی در دلش پیدا می شود و احساس می کند که به ذکر خدا رغبت بیشتری پیدا کرده است. اینگونه محبت ها باعث خالصترشدن محبت و در نتیجه بیشتر شدن محبت به خدا می شود. در این صورت کمکم این محبت به جایی میرسد که اصالت از محبوب های مخلوق گرفته می شود. در این مرحله دیگر دو محبت نیست، بلکه فقط محبت خداست. به دیگر سخن، فرد در این مرحله هر چه در وجود برادر مؤمن و اولیاء الهی می بیند رنگ و صبغه خدایی می گیرد ، و به خاطر دوستدار خدامی شود . و این محبت اصیل به محبت تبعی تبدیل می شود و هر روز تشنه تر نسبت به محبت خدامی گردد و به بیان استاد شهید مطهری: «محبت به سوی مشابهت و مشاکلت میراند و قدرت آن سبب میشود که محب به شکل محبوب درآید . محبت مانند سیم برقی است که از وجود محبوب به محب وصل گردد ، و صفات محبوب را به وی منتقل سازد . و اینجاست که انتخاب محبوب اهمیت اساسی دارد . لذا اسلام در موضوع دوستیابی و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتی بسیار وارد شده است، زیرا دوستی همرنگ ساز است و زیباساز و غفلت آور ، آنجا که پرتو افکند عیب را هنر میبیند و خار را گل و یاسمن»
البته بایست به این نکته توجه داشت هرچند محبت اولیاء الهی به ویژه اهل بیت علیهم السلام زمنیه ساز محبت و دوستی بیشتر خداوند متعال است ولی نبایست این مرتبه از محبت ما را مغرور و غافل از انجام تکالیف شرعی ودینی کند، از همین روست امام باقر خطاب به جابر جعفی میفرمایند: یَا جَابِرُ، بَلِّغْ شِیعَتِی عَنِّی السَّلَامَ، وَأَعْلِمْهُمْ أَنَّهُ لَا قَرَابَةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللَّهِ (عَزَّوَجَلَّ)، وَلَا یُتَقَرَّبُ إِلَیْهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ لَهُ. یَا جَابِرُ، مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَأَحَبَّنَا فَهُوَ وَلِیُّنَا، وَمَنْ عَصَی اللَّهَ لَمْ یَنْفَعْهُ حُبُّنَا؛(الأمالی (للطوسی)؛ ص 296،) ای جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بیاموز که ما با خدا خویش و قومی نداریم. تنها راه تقرب به خدا، اطاعت خداست. ای جابر! این را به شیعیان ما بگو: هر کس که هم ما را دوست داشت و هم خدا را اطاعت کرد، ولیّ ماست، اما اگر متمرد و گردنکش و گناهکاری ما را نیز دوست داشته باشد، نفعی به حالش نمی بخشد.
روایت دیگری از امام باقر سلاماللهعلیه نقل شده است که: وَاللَّهِ مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَلَا بَیْنَنَا وَبَیْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ وَلَا لَنَا عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ؛( بحار الأنوار ج۶۸ / ص ۱۷۹) به خدا قسم، ما برائت آزادی با خودمان نداریم و با خدا نیز خویش و قوم نیستیم. ما حجتی نداریم که خدا مجبور باشد حرفی که ما میزنیم قبول کند؛ لله الحجة البالغه؛ هیچ کس بر خدا حجتی ندارد. وَلَا نَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مُطِیعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ وَلَایَتُنَا وَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ عَاصِیاً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَایَتُنَا؛ وَیْحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا، وَیْحَکُمْ لَا تَغْتَرُّوا(وسائل الشيعة: 11 / 185)؛ ولایت ما برای کسی فایده دارد که مطیع خدا باشد، اما این ولایت، نفعی به حال کسی که اهل معصیت است، نمیبخشد. این جاست که حضرت دو بار تکرار می کنند که ویحکم لاتغتروا؛ خودتان را گول نزنید! فریب نخورید! راه سعادت، بندگی خداست و محبت ما به شما کمک می کند که در این راه پیش بروید ولی جای آن را نمی گیر. محبت باید عمق داشته باشد. اگر پیغمبر و اهلبیت صلواتاللهعلیهم را دوست می داریم به خاطر آن است که خدا آنها را دوست می دارد» .
بنابراین محبت اولیاء الهی و محبت اهل بیت علیهم السلام باید فرع محبت خدا باشد تا آن اثری که از آن انتظاراست تحقق پیدا کند. و آن این است که همیشه بین خوف و رجا باشیم و خیال نکنیم که محبت اهلبیت جایگزین انجام وظیفه شرعی و تکالیف دینی می گردد.
سوم «معرفت به نفس»
سومین راهکار در افزایش محبت الهی معرفت و شناخت به خويشتن است، چراکه به بیان استاد شهید مرتضی مطهری رضوان الله علیه :«کسی که می خواهد عاشق خدا شود اول باید عاشق خودش شود و خودش را خوب بشناسد و بداند که سعادت و کمالش در قرب به خدا است، وقتی عاشق خودش شد و سعی کرد خودش را به خدا نزدیک کند هر قدر که نزدیکتر می شود بیشتر عاشق خدا می شود و این عشق به خود به عشق به خدا می انجامد. من عرف نفسه فقد عرف ربه. کسی که خودش را بشناسد ربش را خواهد شناخت همین طور کسی که عاشق خودش شود، عاشق پروردگارش خواهد شد «جاذبه دافعه، استاد شهید مطهری» مبداء عشق به خویشتن در معرفت و شناختن خود است، معرفت به خود نیز به این است باور و ایمان داشته باشد که نسبت وی باحق تعالی نسبت «فقر مطلق» با «غنی مطلق» است.
به این معنا انسان نه تنها در اصل وجود و کمالات وجودی وابسته به حق تعالی است که وی را از دیار عدم و نیستی به هستی رساند بلکه تمام کمالات وجودی چون حیات، علم، قدرت، و همه صفات کمالی را نیز حضرت حق تعالی به وی داده است، و اگر بخواهیم در قالب مثال هرچند دور این نسبت را نزدیک به ذهن نماییم مثل «رابطه نور لامپ. و بین لامپ و منبع مولد است که نور لامپ با منبع مولد رابطهای عمیقتر دارد. اگر رابطۀ نور با لامپ مولد قطع شود، خاموش میگردد و کمالی را از دست میدهد، ولی نابود نمیشود؛ ولی نور لامپ با منبع مولد رابطه وجودی دارد، اگر رابطه نور لامپ با منبع مولد قطع شود نابود میشود ودیگر نوری وجود نخواهد داشت. این مثال ما را به این سؤال میرساند که آیا رابطۀ ما با خداوند متعال مانند ارتباط «چراغ» با منبع مولد آن است یا مانند ارتباط «نور چراغ» با منبع مولد؟
با تأمل و دقت مشخص میشود رابطۀ ما با خدا مثل رابطۀ نور چراغ با منبع مولد آن است. اگر خداوند رحمان نگاه وجود بخشش را از ما برگرداند، ما دیگر وجود نخواهیم داشت؛ زیرا وجود ما لحظه به لحظه از او افاضه میگردد، مانند نور لامپ که در ظاهر پیوسته وجود دارد، اما در واقع وجود آن لحظه به لحظه و آنی ایجاد میشود توجه به چنین فقر وجودی به غنی مطلق که حق تعالی موجب می شود که انسان هرچه بیشتر محب ؛ دوست دار وعاشق تعالی شود از همین روست که امیرالمؤمنین امام علی (ع) میفرماید:م َنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبه(ميزان الحكمة، اول، ج 6، ص 154): کسی که خود را بشناسد، بهتحقیق پروردگارش را میشناسد.
و همچنین امام صادق علیه السلام روایت می کند: «خَرَجَ الْحُسَیْنُبْنُعَلِیٍّ (علیه السلام) عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهًْ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهًْ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَهًْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه(علل الشرایع، ج۱، ص9):.امام حسین (علیه السلام)- اصحاب من! خداوند مردم را آفرید تا او را بشناسند وقتی شناختند او را میپرستند، وقتی او را پرستیدند از پرستش دیگران دست میکشند. مردی عرض کرد: «ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله)، پدر و مادرم فدایت معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمود: «اهل هرزمان، معرفت و شناخت امام زمان خودشان است که اطاعتش بر آنها واجب می باشد»
چهارم؛ «ترک از تعلقات دنیوی»
چهارمین راهکار برای افزایش محبت و دوستی خداوند متعال پاک نمودن قلب از دنیا و وابستگی های آن و بریدن از دنیا و حرکت به سوی خداست. این مهم جز با اخراج محبت غیر خدا از قلب حاصل نمی شود؛ چرا که قلب انسان مانند ظرفی است که تا آب را از آن خالی نکنی، ظرفیت قبول سرکه را ندارد و تا زمانی که قلب آدمی آمیخته از تعلقات دنیوی چون مال، ثروت، جاه و مقام، زن و فرزند باشد نمی تواند ظرف محبت و دوستی حق تعالی باشد، بدیهی است که اگر محبت خدا در درون قلب کسی جای گیرد، محبوب وی خواهد شد، از همین روست که رسول الله صلی الله علیه وآله فرمودند: حُبُّ الدُّنيا و حُبُّ اللّه ِ لا يَجْتَمِعانِ في قَلبٍ أبدا (میزان الحکمه، ج1، ص 511)؛محبت و دوستی دنیا و حب خداوند در یک قلب جمع نمی شوند»
امام علی (علیهالسلام)نیز فرمود: «اِن کنتم تحبّون اللّه فَاخرجوا من قُلوبکم حبَّ الدُنیا (میزان الحکمة، ج۲، ص۴۴)؛ اگر میخواهید خداوند را دوست داشته باشید، محبت دنیا را از قلبهایتان خارج کنید».
پنجم؛ «مداومت در سحرخیزی»
پنجمین؛ در افزایش محبت و دوستی خداوند سحرخیزی، شب زنده داری به ویژه خواندن(نافله شب) است، چرا که در «قرب الفرائض» و انجام نمازهای واجب چون نماز هفده گانه صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء چون واجب اند حق تعالی دست بنده را می گیرد و به سمت خود می کشاند و نزدیک به خود می کند ولی در «قرب النوافل» و خواندن نافله یازدگانه شب چون نافله و مستحب است این بنده است که دست خدا را می گیرد به جانب خود می کشاند، از همین رو سحرخیزی همراه خواندن نماز شب و نجوا کردن با ذات اقدس الهی نه تنها موجب افزایش محبت و دوستی بنده به خداوند متعال می شود بلکه او را به اوج دلدادگی و محبت می رساند آنهم به درجه و مرتبه ای که در حدیث قدسی معروف به قرب نوافل رسول خدا (ص) از ناحیه خداوند متعال اهل نوافل را اینگونه توصیف می کند: «وَمَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ، وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ(الکافی، ج۲،ص۳۵):و هیچیک از بندگانم به من تقرب نجوید با عملی که نزد من محبوبتر باشد از آنچه بر او واجب کردهام؛ و به درستی که به وسیله نافله به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید و دستش میشوم که به آن میگیرد. اگر بخوانَدَم، اجابتش میکنم و اگر خواهشی از من کند، به او میدهم.»
و این محبت و دلدادگی بنده را به جایی می رساند که جای عاشق و معشوق عوض می شود و حق تعالی عاشق بنده دلداده می شود که رسول در توصیف آنان از زبان حضرت حق این چنین می فرماید: (اَحَبَّ اللهَ عَبْداً عَشَقَهُ و عَشَقَ عَليِه فَيَقُولُ عَبدي اَنْتَ عاشقي وَ مُحِبّي و انا عاشقٌ لَكَ و مُحِبٌّ لَكَ َانْ اَرَدْتَ اَوَلَمْ تُرِد(تمهیدات، عین القضات همدانی): زمانی که بنده ای محبوب خدا می شود، خداوند او را عاشق خویش می گرداند و خود نیز به او عشق می ورزد. سپس می گوید: بنده من تو عاشق و دوستدار منی و من نیز عاشق و محب تو هستم چه بخواهی چه نخواهی.»
افزودن دیدگاه جدید