اسلام و مسئله ترور - بخش دوم
ترور یا مجازات اسلامى
در برخى از آیات و روایات، به ظاهر منعى بر کشتن برخى از انسانها وجود ندارد، اما بررسى عمیق این آیات و روایات، نتیجه دیگرى به دنبال دارد .
الف) قرآن مجید
در آیات ذیل، کشتن برخى از انسانها مجاز شمرده شده است:
1 - «یا ایها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى» (36) اى افرادى که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است .
2 - «من اجل ذلک کتبنا على بنى اسراءیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکانما قتل الناس جمیعا» (37) به همین جهت، بر بنىاسرائیل مقرر داشتیم که هرکس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته .
3 - «انما جزاؤ الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا» (38) کیفر آن که با خدا و پیامبرش به جنگ بر مىخیزند، و اقدام به افساد در روى زمین مىکنند (و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مىبرند) فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند .
مراد از قصاص قاتل، مجازات فاسد و محارب چیست؟ و اینها چه کسانى هستند؟
قصاص در اصطلاح قرآن، نوعى قانون کیفرى براى مجازات قاتل است . بنابراین، قصاص در آیه 178 بقره، تنها به معناى کشتن نیست، بلکه کشتن آشکار قاتل، یکى از اقسام آن است . قاتلى که بعمد مرتکب قتل شده است، هم مىتوان او را به قتل رساند و هم اولیاى دم مىتوانند او را ببخشند ، و تنها وى را با پرداخت دیه، مجازات نمایند . بدین سان، قصاص تنها راه، براى از بین بردن افراد مزاحم و زمینههاى جرم و دریچهاى به سوى حیات اجتماعى و نیز، ضامن آن است; زیرا قصاص در مقابل این شعار «زیاد بکشید تا کشتار کم شود» ، و نیز در مقابل شعار «عفو قاتل ممنوع است» ، قرار دارد . (39)
آیه 32 مائده، کشتن قاتل و مفسد را جایز شمرده است . از کشتن قاتلى که مرتکب قتل عمد شده است و آن از موارد قصاص است، در آیه 178 بقره سخن گفته شد . فاسد نیز کسى است که به جنگ خدا و رسول خدا برخیزد، و یا این که در میان مردم ایجاد ترس و ناامنى کند . نکته مهم دیگر این آیه، مقام انسان در نزد خداوند است . از این رو، از پاى درآوردن او، همانند کشتن همه مردم دانسته شده است . شاید به آن علت که اگر کسى دستبه خون انسان بى گناهى بیالاید، آمادگى آن را پیدا مىکند که انسانهاى بىگناه دیگرى را به قتل برساند . (40)
در آیه 33 مائده که تنها به عصر پیامبرصلى الله علیه وآله اختصاص ندارد، مراد از محاربین، افرادى هستند که اسلحه بر روى مسلمانان مىکشند، و با تهدید به مرگ، و حتى کشتن، اموال آنها را به غارت مىبرند . به بیان دیگر، منظور از محارب کسى است که با تهدید و یا با به کارگیرى اسلحه، به جان و یا مال مردم تجاوز مىکند . اعم از این که دزد سرگردنه باشد و یا در داخل شهر به این اقدام دستبزند . البته محارب با کلمه افساد آمده است . بنابراین، مراد از محاربه با خدا، افساد در روى زمین از طریق اخلال در امنیت عمومى است . جزاى چنین کسى، اگر مرتکب قتل شده باشد، قتل است و اگر تنها دزدى کرده باشد، قطع دست و پاى مخالف است . و اگر فقط به ارعاب پرداخته است، نفى بلد است . (41)
نتیجهاى که از آیات فوق و تفسیر آن به دست مىآید، آن است که اعدام قاتل، مفسد و محارب، در صورت تحقق شرایط لازم، صرفا به اذن امام عادل یا نایب خاص او و یا رهبر و حاکم اسلامى به شکل آشکار، بدون پردهپوشى و به منظور بازگرداندن امنیت عمومى انجام مىگیرد . در حالى که ترور علیه مخالفان سیاسى، و در نیل به اهداف سیاسى انجام مىشود، و در آن اذن امام عادل و . . . وجود ندارد . و اغلب در پنهانى و براى ضربه زدن و اخلال در نظم عمومى صورت مىپذیرد . (42)
ب) سیره پیامبرصلى الله علیه وآله
نبى اکرمصلى الله علیه وآله در چند مورد به ظاهر دستور کشتن افرادى را صادر کرده است . از جمله:
1 - جابر بن عبدالله مىگوید: «پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: چه کسى به سراغ کعب بن اشرف مىرود؟ او خدا و پیامبرش را آزرده است . محمد بن مسلم عرض کرد: یا رسولالله دوست دارى او را بکشم؟ حضرتصلى الله علیه وآله فرمود: بله . محمد بن مسلم به نزد کعب رفت و گفت: این مرد (پیامبرصلى الله علیه وآله) از ما درخواست زکات مىکند و ما را به زحمت مىاندازد، خدا او را محزون کند . ما الان از او پیروى مىکنیم و دوست نداریم او را رها کنیم تا این که ببینیم وضع او چه مىشود؟ او همین طور صحبت مىکرد تا این که بر کعب غالب شد .» (43)
کعب بن اشرف شاعر جاهلى و از یهودیان بنىنضیر بود . وى پیامبرصلى الله علیه وآله و یارانش را هجو و مشرکان را علیه مسلمانان تحریک و کمک مىکرد . کعب متعرض زنان مسلمان مىشد، (44) و به سلب امنیت عمومى مىپرداخت . اشرف در شعرهایش به بدى از زنان پیامبرصلى الله علیه وآله نام مىبرد . و نیز اشعارى را درباره زنان مسلمان مىسرود و در آنها مسائل پنهانى آنها را در قالب شعر عرضه مىکرد، و در واقع یک عیش زبانى را پدید مىآورد . بنابراین، او خطرى در برابر پیشروى اسلام، امنیت مسلمانان و استقرار حکومت اسلامى بود . (45) در حالى که یهودیان بنىنضیر، با پیامبرصلى الله علیه وآله پیمان صلح بسته بودند که به دشمنان هم کمک نکنند . مجازات هر کس که از این پیمان چه به صورت انفرادى و چه جمعى سرپیچى مىکرد، جنگ و مرگ بود . (46) و البته خدعه در جنگ جایز است ولى جنگ همیشه جنگ مادى و نظامى نیست، بلکه جنگ گاه فکرى و عقیدتى و یا به اصطلاح جنگ سرد است .
2 - واقدى مىگوید: «پیامبرصلى الله علیه وآله مطلع شد که سفیان بن خالد بن نبیح الهذلى اللحیانى . . . در نزدیکى مدینه فرود آمده و مردمى از قوم خودش و دیگر اقوام را به منظور رویارویى با پیامبرصلى الله علیه وآله گرد آورده است . . . پیامبرصلى الله علیه وآله عبدالله بن انیس را احضار کرد و او را به منظور کشتن سفیان ، شبانه روانه کرد . [انیس مىگوید او را یافتم و به نزدش رفتم] سپس به همراه او راه افتادم، با وى صحبت مىکردم و او از سخن من خرسند بود . . . در کنار او نشستم، تا این که مردم آرام گرفتند و خوابیدند . او هم آرام گرفت . آن گاه او را غافلگیر کردم و به قتل رساندم .» (47)
سفیان بن خالد از دشمنان پیامبرصلى الله علیه وآله، و در تدارک جنگ علیه پیامبرصلى الله علیه وآله بود . وى در اطراف مدینه; یعنى در اطراف محل اصلى حکومت نوپاى پیامبرصلى الله علیه وآله مستقر شده و در صدد تهیه سرباز و آذوقه بود . وى امنیت راهها را سلب و در واقع به مسلمانان اعلام جنگ کرده بود . بنابراین، هیچ راهى جز کشتن او و بازگرداندن آرامش به منطقه نبود .
اقدام پیامبرصلى الله علیه وآله در صدور حکم قتل آن دو را نمىتوان ترور نامید; زیرا نشانههاى ترور را نداشت . به بیان دیگر، پیامبرصلى الله علیه وآله حاکم اسلامى است و یکى از شؤون حاکم اسلامى قضاوت است . بنابراین، پیامبرصلى الله علیه وآله، بر اساس این شان، و بر پایه احراز مجرم بودن آن دو، حکم قتل آنان را آشکارا و نه مخفیانه صادر و نحوه اجراى آن را نیز مشخص نمود . چون آنها در خارج از حاکمیت اسلامى زندگى مىکردند، و حاضر نبودند به میل خود براى محاکمه و اجراى حکم به دارالحکومة پیامبرصلى الله علیه وآله، مراجعه نمایند، و نیز به علت آن که با پیامبرصلى الله علیه وآله و مسلمانان در جنگ بودند، دسترسى به آنان آسان نبود . بنابراین، پیامبرصلى الله علیه وآله، دستور اجراى حکم را به این صورت صادر کرد . مساله مهم دیگرى که در اینجا وجود دارد، آن است که هر کس نمىتواند به تشخیص خود به ترور دستبزند بلکه نخستباید یک مرجع صلاحیتدار که صلاحیت آن از نظر عقل و شرع پذیرفته است، مجرم بودن وى را تایید و سپس فرد یا افرادى واجد شرایط، حکم آن مرجع صلاحیتدار که مىتواند پیامبرصلى الله علیه وآله باشد را به مرحله اجرا در آورند . (48)
ج) سیره ائمه اطهارعلیهم السلام
در سیره ائمه معصومینعلیهم السلام نیز مواردى از تجویز قتل دیگران دیده مىشود . مثلا :
«محمد بن عمر الکشى با چند واسطه نقل مىکند که امام هادىعلیه السلام فرمان قتل فارس بن حاتم قزوینى را صادر کرد و بهشت را براى کسى که او را به قتل برساند، ضمانت کرد، و جنید نیز فارس را به قتل رساند . فارس شخصى حیلهگر بود که مردم را مىفریفت و آنها را به بدعت دعوت مىکرد . امام هادىعلیه السلام درباره او فرمود: فارس که خدا او را لعنت کند با استفاده از نام من مردم را مىفریبد و به بدعت فرا مىخواند . قتل او بر هرکسى که او را بکشد، جایز است . هرکس مرا شاد و آسوده کند و او را به قتل برساند، من ضمانت مىکنم که خدا او را به بهشت مىبرد . (49)
اسحاق انبارى مىگوید:
امام جوادعلیه السلام به من فرمود: این چه کارى است که ابوالسمهرى که خدا لعنتش کند، انجام مىدهد، و ما را تکذیب مىکند؟ او ادعا مىکند که خودش و ابن ابىزرقاء براى ما تبلیغ مىکنند، من شما را شاهد مىگیرم که من از آنها به سوى خدا تبرى مىجویم . آن دو فریب کار و معلوناند . اى اسحاق، ما را از شر آنها راحت کن! خداى عزوجل با بردن تو، به بهشتبه تو آرامش مىدهد . عرض کردم: فداى تو شوم، کشتن آنها بر من حلال است؟ فرمود: آن دو فریب کارند و مردم را فریب مىدهند و زندگى من و دوستانم را در معرض خطر قرار مىدهند، لذا خون آنها بر مسلمین حلال است . او را نباستى در ملا عام به قتل برسانى; زیرا، اسلام آدم کشى در ملا عام را نمىپذیرد، و اگر او را به صورت آشکار بکشى، ترحم و دلسوزى ایجاد مىشود، و از تو سئوال مىکنند چرا او را کشتى و تو نمىتوانى دلیل موجهى ارائه کنى و قادر نیستى حجتى بیاورى تا از خود دفاع کنى، و خون مؤمنى از دوستان ما به خاطر یک فرد کافر ریخته مىشود . پس باید مخفیانه اقدام به کشتن کنید . (50)
اقدام امام هادىعلیه السلام و امام جوادعلیه السلام و سایر ائمه که مبادرت به امور مشابه کردند، را نیز نمىتوان ترور نامید . به آن دلیل که، اگرچه ائمه معصومعلیهم السلام حاکمیت نداشتند، ولى در کنار شانیت افتاء، داراى شانیت قضاوت هم بودهاند . بنابراین، آنها هم، همانند پیامبرصلى الله علیه وآله و در مقام قضاوت، پس از احراز مجرمیت فرد، دستور به کشتن آنها دادند . منتهى این حکم به صورت پنهانى به اجرا در آمد، همانند شلاقى که به دلایلى، به صورت پنهانى بر مجرم نواخته مىشود . (51) اینجا این سؤال مطرح است که چرا امام هادىعلیه السلام دستور کشتن فارس بن حاتم و امام جوادعلیه السلام دستور کشتن ابوالسمهرى را صادر کردهاند . پاسخ این است:
اولا، حاتم به دروغ خود را نماینده امام هادىعلیه السلام معرفى، و به نام امامعلیه السلام از مردم خمس و زکات دریافت مىکرد، و آن را خود استفاده مىنمود . در حالى که نه نماینده امام بود و نه حق استفاده از وجوه شرعیه را داشت . علاوه بر آن، اخبار جعلى را به عنوان عقاید شیعیان ترویج مىکرد، و در این راه، با بهرهبردارى از نام امامعلیه السلام مردم را فریب مىداد، هیچ راهى براى آگاه کردن مردم و دور کردن آنها از وى وجود نداشت . (52)
ثانیا، او به غلو درباره امام هادىعلیه السلام پرداخت، و بدعتهاى تازهاى را در شیعه پدید آورد، آن هم به نام امام هادىعلیه السلام . بدین سان، عقاید شیعیان را تباه کرد . از این رو، وجود او خطرى بزرگ و جدى براى جامعه شیعه به شمار مىآمد . (53)
ثالثا، او فردى هرزه و منحرف هم بود . (54) البته فریبکارى و هرزگى به تنهایى شخصى را شایسته مرگ نمىسازد، بلکه فریبکارى و هرزگى و بدعتگذارى توام با حکم و تشخیص امام معصومعلیه السلام مىتواند او را شایسته مرگ آشکار یا پنهانى سازد; زیرا وجود چنین شخصى موجب سلب امنیت است .
بارى تقریبا همین استدلالها و یا مشابه آن در مورد ابوالسمهرى نیز صادق است .
از سیره پیامبرصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهم السلام مىآموزیم که آنها، در مقام حاکم اسلامى و یا قاضى، به صدور حکم قتل افرادى دست زدهاند که وجودشان جرثومه فساد و تباهى، موجب گمراهى و ضلالت جامعه اسلامى مىشد . به رغم این، پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه معصومینعلیهم السلام حاضر نشدند در خفا حکم به قتل آنان صادر نمایند، و یا کشندگان آنها را از بازگو کردن واقعه باز دارند، و یا به قصد دستیابى به هدفهاى سیاسى نه دینى به آن مبادرت کنند، و یا براى ایجاد رعب و وحشت در مردم که از شاخصههاى عملیات تروریستى است، به آن دستبزنند .
اسلام و نمونههایى از نفى ترور
در تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب اسلامى، نمونههاى فراوانى از نفى ترور وجود دارد که به چند نمونه از آن اشاره مىشود:
1 - مسلم بن عقیل از ترور عبیدالله بن زیاد خوددارى کرد:
به پیشنهاد شریک، تصمیم بر آن شد که مسلم پشت پرده کمین کند و در وقتحضور ابن زیاد، با علامتى که به مسلم مىدهند (آب خواستن شریک) بیرون آمده و او را بهقتل برساند. ابن زیاد آمد و نشست و صحبتهایى کردند . ولى وقتى شریک، آب طلبید، مسلم براى اجراى طرح، بیرون نیامد و با تکرار علامت، باز هم از مسلم خبرى نشد . ابن زیاد که احتمال خطرى را مىداد، از هانى پرسید: او چه مىگوید؟ گفتند: تب کرده و هذیان مىگوید . اما عبیدالله بن زیاد، زود از آنجا رفت . پس از رفتن او، از مسلم پرسیدند چرا نقشه را عملى نکردى؟ گفت: به خاطر سخنى که علىعلیه السلام از پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله نقل کرده که ایمان، مانع کشتن غافلگیرانه (ترور) است. (55)
2 - عمار سجستانى مىگوید:
«در مسیر سجستان تا مکه با ابابحیر عبدالله نجاشى همراه بودم . او بر عقیده زیدیه بود . هنگامى که به مدینه رسیدیم من نزد امام صادقعلیه السلام رفتم و او به نزد عبدالله بن حسن رفت . وقتى بازگشت او را محزون و بسیار ناراحت و نالان یافتم . به او گفتم، تو را چه مىشود ابابحیر؟ گفت: براى من از امام صادقعلیه السلام اجازه بگیر که انشاءالله فردا صبح به نزد او برویم . فردا صبح به نزد امام صادقعلیه السلام رفتیم. ابا بحیر عرض کرد: فداى تو شوم، من پیوسته از بازگو کنندگان فضل شما مىباشم . حق را نزد شما مىبینم نه کس دیگرى . من سیزده نفر از خوارج را به قتل رساندهام . زیرا شنیدهام که همه آنها از حضرت علىعلیه السلام تبرى مىجستند . امام صادقعلیه السلام فرمود: یا ابا بحیر اگر آنها را به امر امامعلیه السلام کشته بودى، ایرادى نداشت .» علامه مجلسى در مرآة العقول در شرح این خبر مىگوید: «قتل این چنین افرادى واجب نمىباشد .» (56)
3 - امام خمینىقدس سره حاضر نشدند حکم ترور حسنعلى منصور، عاقد و طراح کاپیتولاسیون را صادر کنند:
«در قضیه ترور حسن على منصور با این که نمایندهاى [را گروه مؤتلفه اسلامى] خدمت ایشان به نجف جهت استیذان فرستاد، آن حضرت (امام خمینىقدس سره) از صدور چنین حکمى استنکاف ورزیدند و این [گروه] ناچار شد، به سراغ بعضى دیگر برود .» (57)
4 - محسن رضایى در مصاحبهاى با کیهان گفت : « ایشان (امام خمینىقدس سره) خط مشى مسلحانه را نفى مىکردند; یعنى به عنوان استراتژى، کار مسلحانه را قبول نداشتند [تا] جایى که ایشان اجازه، اعدام خسرو داد (فرمانده نیروى هوایى رژیم پهلوى) را ندادند; یعنى آن دوستى که واسطه ما با حضرت امام بود، گفت که حضرت امام سکوت کردند و ما از سکوت، برداشت مخالفت کردیم. حضرت امام کار مسلحانه را به عنوان یک مشى و استراتژى قبول نداشتند . ایشان اصل مبارزه را در تودههاى مردم مىدیدند و لذا بر آگاهى مردم تاکید داشتند.» (58) در واقع امام با هر اقدام نظامى مخالف بود. روش امام براى تاثیرگذارى و تحول اجتماعى، یک روش فرهنگى بود.
5 - در سیره حضرت امامقدس سره، بعد از انقلاب اسلامى هم موردى از دستور ارهابى از سوى ایشان دیده نمىشود . بلکه آن را از ناحیه هر کسى که بخواهد، انجام گیرد، محکوم مىکند:
«گمان نکنید که اینها از روى قدرت یک همچو کارهایى را انجام مىدهند، یک بمب در یک جا منفجر کردن، یک بچه دوازده ساله هم مىتواند او را بگیرد یک جایى بگذارد و خود او منفجر بشود . این قدرتى نیست، این کمال ضعف است . من ابنملجم را از اینها مردتر مىدانم، براى این که او آمد در حضور مردم، کار خودش را کرد و خداوند او را لعنت کند . و اینها آن مردانگى آن نامرد را هم ندارند و به طور دزدى یک کارى انجام مىدهند و خودشان را اصلا ظاهر نمىکنند . من آن عباس آقا را که صدراعظم ایران (امین السلطان) را در نزدیک مجلس با هفتتیر زد، در حضور همه و خودش را بعد هم دید گرفتار مىشود، کشت، او را مرد مىدانم و اینها را نامرد . اینهایى که از اینجا فرار کردند و از خارج دستور مىدهند که مردم را اغتیال کنند، و به طور دزدکى بکشند، اینها تز نامردهاست .» (59)
پس در سیره عملى مردانى که مجسمه اسلاماند، ترور جایى ندارد، زیرا ترور با ایمان و اسلام در تضاد است .
فرجام سخن
ترور اقدامى ترس آفرین، وحشتآمیز، غیر قانونى، پنهانى، غافلگیرانه، رعبانگیز و ... است که با کشتن افراد مخالف (مخالفان سیاسى) و تخریب اماکن متعلق به آنها از طریق روشهاى زورمدارانه، با وسائل و ابزار خشن صورت مىگیرد . در حالى که روایات اسلامى ترور را به عنوان نشانهاى از علائم ظهور امام زمانعلیه السلام مخالف ایمان و اسلام و . . . ذکر کرده و آن را باطل مىداند . البته قرآن در قصاص، افساد در روى زمین و محاربه با خدا و رسول خدا، دستور کشتن داده است . ولى در هیچ یک از موارد، بر خلاف ترور، قتل به صورت پنهانى، بدون اذن امام معصومعلیه السلام یا نایب آنان، یا رهبرى و حاکم اسلامى صورت نمىگیرد . و نیز بر خلاف ترور، این اقدام منجر به بازگشت آرامش به جامعه و بازگرداندن امنیت عمومى مىگردد .
پیامبرصلى الله علیه وآله در مواردى، دستور کشتن افرادى را صادر کردهاند . افرادى که به هجو مسلمانان پرداختهاند، به دشمنان مسلمانان مدد رساندهاند، به سلب امنیت عمومى دست زدهاند، به ناموس مسلمانان تعدى کردهاند، به پیمان صلح با پیامبرصلى الله علیه وآله پایبند نماندهاند . بنابراین، فرمان پیامبرصلى الله علیه وآله براى کشتن آنها، ترور نبود . زیرا ترور مخفیانه صورت مىگیرد، وحشت مىآفریند و ترور شونده بدون محاکمه ترور مىشود، امام و پیامبرصلى الله علیه وآله در مقام حاکم اسلامى که شان قضاوت را نیز دارند، آشکارا دستور کشتن این افراد را صادر کرده است . و این اقدامها، آرامش را براى جامعه اسلامى به ارمغان آورد . از این رو، در سیره نبوى نشانى از ترور وجود ندارد . بلکه در برخى از احادیثبه جاى مانده از پیامبرصلى الله علیه وآله ترور نهى شده است .
در سیره امامان معصومعلیهم السلام هم نمونههایى از کشتن افراد دیده مىشود که حیله گر، بدعت آور، فریبکار، غارتگر، جعل کننده احادیث، غلو کننده امام معصومعلیه السلام، بهتان زننده به شیعیان، تباه کننده عقاید مسلمانان، هرزه، منحرف، شرور، جرثومه فساد و تباهى، گمراه کننده مردم و . . . بودهاند . اقدامهاى امامان معصومعلیهم السلام هم معنا و مفهوم ترور را ندارد . به آن جهت که فرد کشته شده از سوى امام معصومعلیه السلام که شانیت قضا و افتاء را دارد، مجرم شناخته شده و مردم از انحراف، زنان مسلمان، از تجاوز، مسلمین از بهتان، عقاید مردم از بدعت نجات یافتند . در حالى که ترور به انحراف فکرى، سلب آسایش عمومى، برقرارى خشونت و نفى امنیت مىانجامد .
علاوه بر آن، مخالفت امام جعفر صادقعلیه السلام، حداقل در دو حدیثى که از ایشان نقل کردیم، و نیز مخالفت مسلم بن عقیلعلیه السلام و امام خمینىقدس سره با ترور مخالفان اسلام، جاى هیچ گونه تردیدى را باقى نمىگذارد که در سیره امامان معصومعلیهم السلام و یاران و پیروان راستین و صدیق آنان ترور، مخالف ایمان و اسلام است . بنابراین، اسلام با کشتن پنهانى افراد که مشخصه اصلى ترور مىباشد، مخالف است . بنابراین، دینى که استوانهها و پایههاى آن، بر رحمت، مهربانى، پرهیز از سنگدلى، بخشایش و گذشت و عفو، هم در سخن و هم در عمل تاکید مىورزد و به آن توصیه مىکند، هرگز به قتل پنهانى و بدون محاکمه و حکم قضایى، فرمان نمىدهد . در واقع اسلام با کشتن انسانها به غیر حق، سر ناسازگارى دارد . البته موارد حق هم معدودند، مانند: کشتن محارب . نمونههاى اندکى در تاریخ اسلام دیده مىشود که پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و امامان معصومعلیهم السلام دستور به قتل دادهاند، این قتلها با هیچیک از معیارهاى ترور تناسب ندارد . مثلا ترور به هراس افکنى مىانجامد، در حالى که کشتن اشرف و فارس به آرامش جامعه انجامید . به علاوه، ترور یک عمل غیر قانونى است، ولى آن دو بر اساس قانون اسلام کشته شدند . سخن را با بیانى از مقام معظم رهبرى به پایان مىبریم:
«آن روزى که پیامبرصلى الله علیه وآله دستور داد که آن افراد را ترور کنند، در گوش کسى نگفت، علنا گفت که هر کس هند را پیدا کرد، او را بکشد . هر کس فلان بن فلان را پیدا کرد، او را بکشد . امامقدس سره گفت: هر کس سلمان رشدى را پیدا کرد، او را بکشد . امروز هم رهبرى اگر بر طبق احکام اسلام یک جا تکلیفش اقتضا کند، علنى خواهد گفت; مخفیانه و درگوشى نیست .» (60)
-----------------------------
پي نوشت :
36) جمعى از نویسندگان، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، قم، 1368، ج 1، صص 610 - 602; محمد حسین طباطبایى، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1364، ج 1، ص 664; بهاء الدین خرمشاهى، ترجمه و توضیحات قرآن، نیلوفر و جامى، تهران، 1374، ص 27 .
37) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، پیشین، ج 44، ص 255; بهاء الدین خرمشاهى، همان، ص 113; طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 520; طبرسى، مجمع البیان، ترجمه و نگارش محمد مفتح، فراهانى، تهران، 1350، ج 7، ص 13 .
38) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، پیشین، ج 4، ص 360; علامه محمد حسین طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 533 .
39) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین ج 1، صص 610 - 602; محمد حسین طباطبایى، پیشین، ج 1، ص 664; بهاء الدین خرمشاهى، پیشین، ص 27 .
40) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 44، ص 255; بهاء الدین خرمشاهى، همان، ص 113; طباطبایى، پیشین، ج 5، ص 520; طبرسى، پیشین، ج 7، ص 13 .
41) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، پیشین، ج 4، همان، ص 360، طباطبایى، پیشین، ج 5، همان، ص 533 .
42) همان .
43) على دعموش عاملى، دائرة المعارف اطلاعات و امنیت در آثار و متون اسلامى، ترجمه غلامحسین باقر مهیارى و رضا گرماب درى، دانشگاه امام حسینعلیه السلام، تهران، 1379، ص 280 .
44) مراد مزاحمتبراى زنان مسلمان بود .
45) همان، ص 283 .
46) همان .
47) همان، ص 292 .
48) سخنرانى شهید آیت الله سعیدى پیرامون ترور در اسلام در سال 1343 .
49) على دعموش عاملى، پیشین، ص 296 .
50) همان، ص 303 .
51) همان .
52) همان .
53) همان .
54) همان .
55) جواد محدثى، مسلم بن عقیل، دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1375، ص 25 .
56) على دعموش عاملى، پیشین، ص 306 .
57) جمعى از نویسندگان، تساهل و تسامح، آفرینه، تهران، 1379ش . ، ص 35پ .
58) مصاحبه محسن رضایى با روزنامه کیهان (19 بهمن 1378) ص 8 .
59) امام خمینىرحمه الله، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینىرحمه الله، تهران، 1378، ج 15، ص 139 .
60) حرف دل، مجموعه بیانات رهبرى در 1379، قرب، تهران، 1379، ص 37 .
افزودن دیدگاه جدید