علی (ع) و آیه ی ولایت -2
تناسب آیه ی ولایت با سیاق
ممکن است، گفته شود، معنای ولایت با سیاق آیه سازگار نیست; زیرا صدر و ذیل آیه ی مورد بحث درباره ی سرزنش دوستی با کفار است; پس علی القاعده باید مراد از ولایت، در آیه ی مورد بحث هم همان معنا باشد تا دوگانگی در مفاد لازم نیاید .
جهت حل این شبهه نخست مناسب به نظر می رسد، آیات مربوط ذکر شود . آن آیات از این قرار است:
یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری اولیاء، بعضهم اولیاء بعض و من یتولهم منکم فانه منهم ان الله لایهدی القوم الظالمین
فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم، یقولون نخشی ان تصیبنا دائرة فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده فیصبحوا علی ما اسروا فی انفسهم نادمین و یقول الذین آمنوا اهؤلاء الذین اقسموا بالله جهد ایمانهم، انهم لمعکم، حبطت اعمالهم فاصبحوا خاسرین
یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه، اذلة علی المؤمنین، اعزة علی الکافرین، یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم
انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الذین اتخذوا دینکم هزوا و لعبا من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم و الکفار اولیاء و اتقوا الله ان کنتم مؤمنین (8)
ای مؤمنین یهود و نصاری را برای خودتان ولی قرار ندهید . آنها بعضی شان اولیاء بعضی دیگرند . هر کس از شما آنها را برای خود ولی قرار بدهد، از آنان است . خدا ستمگران را هدایت نمی کند .
می بینی آنهایی را که در دل هایشان بیماری است، در دوستی با آنان شتاب می کنند . می گویند: می ترسیم برای ما حادثه ی ناگوار اتفاق بیافتد; ولی امید این که خدای تعالی از جانب خود پیروزی یا چیز دیگری بیاورد و در نتیجه از آنچه در دل پنهان کرده بودند، پشیمان شوند .
ایمان آورندگان گویند: آیا اینها به خدای متعال سوگند محکم می خوردند که با شما هستند؟ اعمال اینها تباه شده، زیانکار گردیدند . ای ایمان آوردندگان هرکس از شما از دین خود برگردد، به زودی خدای تعالی گروهی را می آورد که آنان را دوست داشته و آنان نیز او را دوست دارند . اینان نسبت به مؤمنان فروتن و نسبت به کافران سرافرازند; در راه خدای تعالی جهاد کرده، به ملامت هیچ ملامت گری اهمیت نمی دهند . این فضل خداست که آن را به هرکس بخواهد می دهد، خدای تعالی گشایشگر داناست .
تنها ولی شما خدا و رسولش و کسانی اند که ایمان آورده اند; کسانی که نماز را بر پا داشته و در حالی که در رکوع هستند، صدقه می دهند و هرکس خدا و رسول خدا و مؤمنین را ولی خود قرار دهد، پیروز است; زیرا که حزب خدا پیروزمندند .
ای ایمان آورندگان آنهایی را که دین شما را مورد مسخره و بازی قرار داده اند، ولی خودتان قرار ندهید; چه آنها که قبل از شما برایشان کتاب آمده و چه آنها که کافرند، هیچ کدام را اولیای خویش قرار ندهید و از خدا بترسید، اگر ایمان دارید .
چنان که ملاحظه می شود، در این آیات در چند جا از ولایت سخن به میان آمده است . اشکال کننده با توجه به آنها چنین گفته است: در همه اینها قطعا مراد از ولایت، محبت و دوستی است; پس به قرینه ی آنها در «انما و لیکم الله » هم باید به معنای دوستی باشد; ولی این استدلال از چند جهت مخدوش و باطل به نظر می رسد:
اولا از کجا معلوم که ولایت در این آیات به معنای دوستی است و به معنای سرپرستی نیست؟ !
چرا آیه ی «انما و لیکم الله » را برای آن آیات قرینه نگیریم؟ !
در این آیات شواهد چندی وجود دارد بر این که ولایت در آنها به معنای سرپرستی است که اینک ذکر می گردد:
الف - خدای تعالی در آیه ی 54 می فرماید: «من یرتد منکم عن دینه » ; یعنی هرکه آنها را بر خود ولی قرار دهد، از دین خود خارج شده و مرتد گردیده است . آیا صرف دوست داشتن کفار انسان را مرتد می کند یا زعیم و سرپرست قرار دادن آنها چنین است؟
ب - شاهد دیگر این که در آیه ی 56 یعنی در آیه بعد از «انما ولیکم الله » بار دیگر از ولایت خدا و رسول خدا و مؤمنین سخن گفته، می فرماید: هرکه آنها را ولی قرار دهد، حزب شان، حزب خداست و حزب خدا همیشه پیروز است . تعبیر «حزب الله » ولایت را در «انما ولیکم الله » تفسیر کرده، اشاره دارد بر اینکه مراد از آن زعامت و سرپرستی است; نه محبت و دوستی .
اینها همگی شاهدند بر این که آن ولایت ها به معنای سرپرستی است نه دوستی و محبت . لااقل احتمال دارد که به معنای دوستی نباشد و احتمال، استدلال را باطل می کند .
ثانیا بر فرض قبول این که ولایت در آن آیات به معنای دوستی باشد، مع ذلک قراین مورد نظر اشکال کننده صلاحیت صارفیت ندارد; زیرا ائمه ی معصومین علیهم السلام با آیه ی «انما ولیکم الله » بر اولی بالتصرف بودن استدلال کرده اند و استدلال آنان حجت است; از این رو سیاق نمی تواند، در قبال همچو حجتی بایستد و بر فرض امکان تعارض، دلیل بر سیاق مقدم است; زیرا معلوم نیست که این آیات طبق ترتیب نزول مرتب شده باشد و نظایر آن در آیات قرآن فراوان است . برای مثال در آیه ی تطهیر با این که سیاق دلالت دارد بر این که مراد از اهل بیت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله است; ولی روایات معتبر مراد از آن را اهل کساء شمرده است .
نتیجه این که مراد از ولایت در آیه ی «انما ولیکم الله » اولی بالتصرف بودن است و سیاق با آن مخالف نیست و به فرض مخالفت تقدم از آن دلیل و نص است . (9)
عمومیت آیه و خصوصیت مورد
یکی از سؤالاتی که درباره ی این آیه مطرح است، این است که اگر مراد از «الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون » یک نفر است، آوردن لفظ جمع و اراده ی یک نفر از آن چه فلسفه ای دارد؟ آیا حکم عام نیست و افراد دیگر را در بر نمی گیرد؟ و اگر افراد دیگر را در بر نمی گیرد، دلیلش چیست؟
پاسخ این است که این طور تعبیر کردن نه تنها غیر متعارف نیست; بلکه از محسنات بدیع است و نظایر آن در قرآن فراوان است که اینک نمونه هایی از آن را یاد می کنیم:
الف . الذین قال لهم الناس، ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم، فزاد هم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل (10)
یاران پیامبر صلی الله علیه و آله کسانی اند که وقتی مردم به آنها می گویند که دشمنان بر ضد شما بسیج شدند، از آنها بترسید، عوض این که بترسند ایمان و اراده اشان قوی گشته، گفتند: خدا برای ما کافی بوده، حمایت کننده ای نیکوست .
آیه ی شریفه به بعد از جنگ احد مربوط است; زمانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با 70 نفر از یاران خود مشرکین را تعقیب می کرد و ابوسفیان به مردی به نام «نعیم بن مسعود اشجعی » 10 شتر داد تا مسلمانان را ترسانیده و با شایعه پراکنی روحیه ی آنها را تضعیف نماید . او هم در قبال 10 شتر این کار را کرد; ولی یاران حضرت به ارعاب او وقعی ننهادند و در نتیجه آیه در شأنشان نازل شده و به شجاعت و ایمانشان ارج نهاد .
مراد از «الناس » نخست به اجماع تمام مفسرین و محدثین «نعیم بن مسعود اشجعی » است; حال آن که او یک نفر است . (11)
ب - یا ایها الذین آمنوا اذکروا نعمة الله علیکم اذ هم قوم ان یبسطوا الیکم ایدیهم فکف ایدیهم عنکم و اتقوا الله و علی الله فلیتوکل المؤمنون (12)
ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمت خدای تعالی را یادآور شوید; آنگاه که قومی خواستند به سوی شما دست تجاوز دراز کند و شما را از بین ببرد، خدا دست تعدی آنان را از شما کوتاه کرد . از خدا بترسید و مؤمنان باید فقط به او توکل کنند .
طبق گفته ی ابن هشام و دیگران، قصه به «جنگ ذات الرقاع » مربوط است که در آن مردی به نام غورث از بنی محارب یا به نام «عمر بن جحاش » از قبیله ی بنی النضیر خواست به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حمله کند و آن حضرت را به شهادت رساند; اما خدای تعالی او را از آن کار باز داشت و در خصوص آن آیه ی مذکور نازل شد .
به طوری که ملاحظه می شود، حمله کننده یک نفر بوده است; ولی بر او، قوم که به معنای جماعت باشد، اطلاق گردیده است . (13)
ج - فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین (14)
لفظهای «ابناء» و «نساء» و «انفس » با این که حقیقت در عموم اند، به حسن و حسین و فاطمه و علی علیهم السلام اطلاق گردیده است و این مطلبی است که همه ی اهل تفسیر بر آن اتفاق دارند .
پس معلوم می شود که اگر دواعی ایجاب کند، همچو اطلاقی متعارف است .
در آیه ی مورد بحث، داعی چه بوده است تا با این که مورد یک نفر است، از او با الفاظ جمع و عام تعبیر کرده است؟
در پاسخ این پرسش جواب های گوناگون داده شده است:
شیخ طوسی و طبرسی گویند: جهت تعظیم و تفخیم جمع آمده است . (15)
صاحب کشاف گوید: جهت ترغیب جمع آمده است; یعنی برای این که دیگران نیز از این کار نیکو که حضرت امیر علیه السلام انجام داد، پیروی کنند، به صیغه ی جمع آمده است . (16)
سید شرف الدین موسوی عاملی هم گوید: جهت حفظ و صیانت آن حضرت از نیرگ دشمنان یا حفظ و صیانت قرآن از تحریف، به صیغه ی جمع آمده است . (17)
تخصیص عموم لفظ
ممکن است گفته شود، درست است که آیه ی شریفه راجع به مورد خاص نازل گردیده است; ولی مورد نمی تواند مخصص عموم عام باشد; پس عمومیت حکم باقی است و آیه، علی علیه السلام و غیر علی علیه السلام را شامل می شود .
این اشکال نیز مانند دیگر اشکالات قابل رفع است; زیرا درست است که اصل قاعده ثابت است; اما با مورد بحث قابل انطباق نیست; به عبارت دیگر کبرای قضیه را می پذیریم; ولی در صغرای آن اشکال داریم; زیرا آیه ی شریفه عام نیست تا گفته شود: موردش نمی تواند آن را تخصیص زند؟ !
مجموع آیه باید لحاظ گردد; نه یک قسمت از آن . آیه، از همه ی ایمان آورندگان سخن نگفته است; بلکه از آن ایمان آورندگانی سخن رانده است که نماز را بر پا می داشتند و در حال رکوع صدقه می دادند .
اگر جمله ی این خصائص بیش از یک مصداق پیدا نکرده و هرکس که از محدوده ی آیه ی شریفه خارج می گردد، تخصصا خارج است; نه تخصیصا .
آیه ی مورد بحث دقیقا مانند حدیث «خاصف النعل » است . رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که کفش را وصله می زند، خلیفه ی من است . این حکم عام نیست و گرنه هر پینه دوزی می بایست خلیفه می شد . در آیه ی مورد بحث نیز همین گونه است; یعنی آن راجع به عمل خاص از فرد خاص در زمان خاص سخن می گوید; لذا عام نیست; از این رو آن قانون مسلم اصولی که «مورد مخصص نمی شود» در این جا جاری نیست .
منبع: سایت حوزه
--------------------------
پی نوشت:
8) احزاب، 51- 57
9) المراجعات، پیشین، ص 165
10) آل عمران، 173
11) المراجعات، پیشین، ص 162، و طبرسی، شیخ ابی الفضل، مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه ی شریفه، همو، تفسیر جوامع الجامع، ج 1، ص 221
12) مائده، 61
13) المراجعات، پیشین
14) آل عمران، 61
15) شیخ طوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، تفسیر تبیان، انتشارات داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 562; مجمع البیان، پیشین، ج 3، ص 211
16) زمخشری، ابوالقاسم جارالله محمودبن عمر، تفسیر کشاف، انتشارات دارالمعرفة، بیروت، ج 1، ص 347
17) المراجعات، پیشین، ص 164
افزودن دیدگاه جدید