خطبه حق بر فراز منبر
آغاز ماجرا
روز جمعه، یزید یكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به امام على و امام حسین علیهماالسلام اهانت نماید و در ستایش معاویه و یزید سخن براند، و آن خطیب چنین كرد.
«ویلك ایها الخاطب! لقد اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فتبواً مقعدك من النار؛ (1)
بدگوئى و بى شرمى را كه از حد گذراند امام سجاد علیه السلام از پایین منبر صدایش را با اعتراض بلند كرد و فرمود:
واى بر تو اى خطیب! كه خشنودى مخلوق را بر خشم خدا برگزیدى، پر باد جایگاهت از آتش دوزخ.
پس از اعتراض، خطاب به یزید كرد و فرمود:
«یا یزید! ائذن حتى اصعد هذه الاعواد، فأتكلم لله رضى، و لهۆلاء أجر؛
اى یزید! اجازه بده من نیز بر فراز منبر مطالبى بگویم كه در آن خشنودى خدا و مایه اجر و پاداش براى مستمعین باشد».
یزید درخواست امام را نپذیرفت. حاضران نزد یزید اصرار كردند تا اجازه دهد امام سخن بگوید باز امتناع كرد. معاویه فرزند یزید، نزد پدرش یزید وساطت كرد و گفت این جوان بیمار قادر بر سخن گفتن نیست اجازه بده تا ببینیم چه مى كند؟!
یزید گفت: انّ هۆلاء ورثوا العلم و الفصاحة و زقوا العلم زقا؛ (2) اینان خانواده اى هستند كه وارث علم و فصاحتند و آنچنان علم و دانش به آنها تزریق شده كه جزء تار و پود وجودشان گردیده است. چگونه نمى تواند سخن بگوید.
حق بر فراز منبر
سرانجام با اصرار بى اندازه حاضرین یزید اجازه داد تا حضرت على بن الحسین علیهماالسلام سخنرانى كند.
آنگاه امام سجاد علیه السلام به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبه اى ایراد كرد كه همه مردم گریستند و بی قرار شدند. فرمود:
الحمد لله الذى لا بدایة له، والدائم الذى لا نفاد له، و الاول الذى لا اول لاولیته، و الاخر الذى لا آخر لاخریته، و الباقى بعد فناء الخلق قدر الیالى و الایام، و قسم فیما بینهم الاقسام، فتبارك الله الملك العلام.
سپاس خداى را كه آغاز ندارد و دائم و پایدارى كه نابودى ندارد و سپاس نخستى را كه نخستین ندارد و پایانى را كه پسینى ندارد و پاینده اى كه بعد از نابودى خلائق جاودانه است، خدایى كه تقسیم و توزیع ارزاق بدست اوست، پس خجسته باد آن خداى فرمانرواى بسیار دانا.
فرمود: «اى یزید! بگو این محمد كه نامش را با اعزاز و اكرام ذكر مى كنند جد من است یا جد تو؟ اگر بگوئى جدّ توست همه مى دانند دروغ می گویی و اگر بگوئى جدّ من است، پس چرا پدر مرا با ظلم و ستم كشتى؟ و چرا اموال او را غارت كردى؟ و چرا زنان و دختران او را اسیر نمودى؟ واى بر تو یزید از روز قیامت كه جدّ من دشمن تو باشد»
الى أن قال:
امام همچنان به سخنان خود ادامه داد تا اینكه فرمود:
ایها الناس! أعطینا ستا و فضلنا بسبع: اعطینا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و الشجاعة و الحبة فى قلوب المومنین. و فضلنا بأنّ: منا النبى المختار محمد، و منا الصدیق، و منا الطیار، و منا اسد الله و اسد رسوله، و منا سبطا هذه الامة.
اى مردم! خداوند شش خصلت به ما عنایت فرموده و با هفت ویژگى ما را از دیگران برترى بخشیده است: خداوند، علم و رحم و جوانمردى (گذشت) و فصاحت و شجاعت و محبت در دلهاى مومنان را به ما عنایت فرموده است.
و ما را بدین نحو از دیگران برترى بخشید كه: از ما است نبى مختار محمد مصطفى، و از ما است صدیق اعظم على مرتضى، و از ما است جعفر طیار، و از ماست حمزه شیر خدا و شیر رسول خدا، و از ما است دو سبط این امت، (حسن و حسین علیهماالسلام كه دو سرور جوانان اهل بهشتند) (3)
ایها الناس! من عرفنى، فقد عرفنى، و من لم یعرفنى انباثه حسبى و نسبى.
اى مردم هر كسى مرا مى شناسد كه مى شناسد، و هر كس مرا نمى شناسد خودم را با حسب و نسب معرفى مى كنم.
ایها الناس! انا ابن مكة و منى، انا بن زمزم و صفا، انا ابن من حمل الركن باطراف الرداء، انا ابن خیر من ائتزر و ارتدى، و خیر من طاف و سعى، انا ابن خیر من حج و لبى، انا ابن من حمل على البراق و بلغ به جبرئیل الى سدرة المنتهى، انا ابن من دنا فتدلى فكان قاب قوسین او ادنى، انا ابن من صلى بملائكة السماء، انا ابن من اوحى الیه الجلیل ما اوحى، انا ابن محمد المصطفى،
مردم! منم فرزند مكه و منى، منم فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آنكس كه حجرالاسود را با دامان عبا برداشت، منم فرزند آنكس كه بهترین احرام را پوشید، منم فرزند آنكس كه بهترین طواف و سعى را انجام داد، منم فرزند آنكس كه بهترین حج و لبیك را انجام داد، منم فرزند آنكس كه بر براق سوار شد و جبرئیل او را تا سدرة المنتهى گردش داد و به مقام قرب ربوبى و نزدیكترین جایگاه مقام بارى تعالى رسید ، منم فرزند آنكس كه فرشتگان آسمان نماز را به او اقتدا كردند، منم فرزند آنكس كه خداوند او را خزینه وحى خویش قرار داد. منم فرزند محمد مصطفى
انا ابن على المرتضى، انا ابن من ضرب خراطیم الخلق حتى قالوا: لا اله الا الله. انا ابن من ضرب بین یدى رسول الله ببدر و حنین، ولم یكفر بالله طرفه عین، انا ابن صالح المۆمنین و وارث النبیین، و قامح الملحدین، و یسعوب المسلمین، و نور المجاهدین، و زین العابدین و تاج البكائین و اصبر الصابرین و افضل القائمین من آل یاسین رسول رب العالمین،
منم فرزند على مرتضی، منم فرزند آنكس كه بینى گردنكشان را به خاك مالید تا به كلمه توحید اقرار كردند. منم فرزند آنكس كه در ركاب پیامبر در بدر و حنین شمشیر زد و به اندازه چشم برهم زدنى به خدا كفر نورزید. منم فرزند صالح مۆمنان، و وارث انبیا، و از بین برنده مشركان، و امیر مسلمانان و نور مجاهدان، و زینب عبادت كنندگان و افتخار گریه كنندگانم، من فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر هستم،
انا ابن المۆید بجبرئیل، المنصور بمیكائیل، انا ابن المحامى عن حرم المسلمین و قاتل الناكثین و القاسطین و المارقین و المجاهد اعداء ه الناصبین، و افخر من مشى من قریش اجمعین، و اول من اجاب و استجاب الله و لرسوله من المۆمنین، و اول السابقین، و قاصم المعتدین و مبید المشركین، و سهم من مرامى الله على المنافقین، ولسان حكمة العابدین و ناصر دین الله و ولى امر الله و بستان حكمة الله و عیبة علمه، سمح، سخى، بهى، بهلول، زكى، ابطحى، رضى، مقدام، همام، صابر، صوام، مهذب، قوام، قاطع الاصلاب و مفرق الاحزاب، اربطهم عنانا و اثبتهم جنانا، و امضاهم عزیمة و اشدهم شكیمة، اشد باسل، یطحنهم فى الحروب اذا الذدلفت الاسنة و قربت الاعنة طحن الرحى و یذرۆهم فیها ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز و كبش العراق، مكى مدنى خیفى عقبى بدرى احدى شجرى مهاجرى. من العرب سیدها، من الوغى لیثها، و ارث المشعرین و ابو السبطین: الحسن و الحسین، ذالك جدى على بن ابى طالب.
منم فرزند آنكس كه جبرئیل او را تأیید و میكائیل او را یارى كرد، و منم فرزند حمایت کننده از حریم مسلمانان، و كشنده ماكثین و قاسطین و مارقین، و جهادکننده با دشمنانش، و (منم فرزند) آنکس که تمام قریش بر او بفتخار کنند، و اولین كسى از مۆمنین كه دعوت خدا و پیامبر را پذیرفت، و اولین سبقت گیرنده در ایمان، و شكننده كمر متجاوزان، و از میان برنده مشركان، و تیرى از تیرهاى خدا بر منافقان، و زبان حكمت پرستندگان، و یارى كننده دین خدا و ولى امر او، و بوستان حكمت خدا و حامل علم او.
جوانمرد، سخاوتمند، نیكو چهره، جامع خیرها، بزرگوار، راضى به خواست خدا، پیشگام در مشكلات، شكیبا، دائما روزه دار، پاكیزه از هر آلودگى، محکم، و از هم گسسنده رشته دشمنان، و پاشنده شیرازه گروهها(ی كفار) .
او داراى قلبى ثابت و قوى و ارادهاى محكم و استوار و عزمى راسخ بود و وقتى نیزه ها در جنگ به هم در مى آمیخت آنها را همانند آسیاب خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى ساخت.
او شیر حجاز و عقاب عراق است، او مكى و مدنى و خیفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى (4) است. او سید عرب است و شیر میدان نبرد و وارث دو مشعر(5)، و پدر دو سبط: حسن و حسین.
آرى، همان او (كه این صفات و ویژگیهاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است.
ثم قال:
سپس فرمود:
انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سیدة النساء، و ابن خدیجة الكبرى ...، (6)
منم فرزند فاطمه زهرا، منم فرزند بانوی بانوان، منم فرزند خدیجه کبری ... ،
حقارت جبهه باطل
و آنقدر امام، مدائح اجداد بزرگوار خود را بر شمرد و مصائب وارد بر خودشان را براى مردم شرح نمود كه بانگ جوش و خروش و شور و غوغا، و ناله و فریاد از جمعیت بلند شد.
یزید ملعون از ترس اینكه مبادا فتنه و آشوبى بپا شود حیله اى به كار برد و دستور داد مۆذن اذان بگوید. مۆذن اذان گفت: الله اكبر.
یزید گفت: انّ هۆلاء ورثوا العلم و الفصاحة و زقوا العلم زقا؛
اینان خانواده اى هستند كه وارث علم و فصاحتند و آنچنان علم و دانش به آنها تزریق شده كه جزء تار و پود وجودشان گردیده است. چگونه نمى تواند سخن بگوید
امام فرمود:
«الله اكبر و اجلّ و أعلى و اكرم ممّا اخاف و احذر ؛ هیچ چیز از خدا بزرگتر و جلیل تر و برتر و گرامى تر نیست».
مۆذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله.
امام فرمود:
«أشهد مع كل شاهد أن لا اله غیره و لا ربّ سواه؛ تمام وجود من، هم آواز با تمام موجودات با این كلمه شهادت مى دهد كه خدایى جز او نیست».مۆذن گفت: اشهد ان محمداً رسول الله.
حضرت به مۆذن فرمود: تو را به حق این محمد لحظه اى صبر كن تا من چند كلمه با یزید سخن بگویم. آنگاه خطاب به یزید كرد و فرمود:
«اى یزید! بگو این محمد كه نامش را با اعزاز و اكرام ذكر مى كنند جد من است یا جد تو؟ اگر بگوئى جدّ توست همه مى دانند دروغ می گویی و اگر بگوئى جدّ من است، پس چرا پدر مرا با ظلم و ستم كشتى؟ و چرا اموال او را غارت كردى؟ و چرا زنان و دختران او را اسیر نمودى؟ واى بر تو یزید از روز قیامت كه جدّ من دشمن تو باشد».
یزید به وحشت افتاد كه مبادا فتنه اى بر انگیخته شود، بانگ برآورد: مۆذن اقامه بگو، نماز برپا شد. همهمه و غلغله اى بین مردم به وجود آمد، برخى از آنان در نماز شركت كردند و برخى دیگر از اقتداء به یزید چشم پوشیدند و پراكنده شدند.
منبع:
کتاب «مقتل الحسین علیه السلام»، علامه سید عبدالرزاق مقدم.
کتاب «قصّه كربلا»، على نظرى منفرد، فصل هشتم.
---------------------------------
پی نوشت:
1) نفس المهموم، ص 242 و منتهى الأمال.
2) كامل بهائى.
3) در كامل بهائى ویژگى هفتم را ذكر كرده و فرموده است: و از ما است مهدى صاحب زمان كه مى كشد دجال را.
4) از شجره رسالت و در بیعت شجره شركت كرد، و از مكه به مدینه هجرت نمود.
5) ممكن است مراد از دو مشعر، دو بهشت باشد زیرا مشعر به موضعى گفته مىشود كه داراى درخت زیادى باشد، بنابراین مراد «وارث دو بهشت است»، و در آیه مباركه آمده است «و لمن خاف مقام ریه جنتان» ؛ و ممكن است مراد از مشعر، مزد لفه باشد و آن جایى است كه حاجیان است كه حاجیان شب دهم تا طلوع آفتاب روز دهم ذیحجه در آنجا وقوف مىكنند و این موقف از جمله مكانهاى حرم است، و در این صورت مراد از دو مشعر، مزدلفه و عرفات باشد.
6) نفس المهموم، ص 242؛ مقتل خوارزمى، ج 2 ، ص 70 و پاره اى دیگر از مقاتل خطبه حضرت سجاد علیه السلام را خیلى مفصل تر ذكر كرده اند، علاقه مندان مى توانند مراجعه بفرمایند ولى از آنجا كه قسمتى از مصائب كربلا را حضرت بیان فرموده است، بعض از آنها را در اینجا یادآور مى شویم:
انا ابن المقتول ظلما، انا ابن المجزوز الرأس من القفا، انا ابن العطشان حتى قضى، انا ابن طریح كربلا، انا ابن مسلوب العمامه و الرداء، انا ابن من بكت علیه ملائكه السماء، انا ابن من ناحت علیه الجن فى الارض و الطیر فى الهواء، انا ابن من رأسه على السنان یهدى، انا ابن من حرمه من العراق الى الشام تسبى.
افزودن دیدگاه جدید