عبرتهای جنگ صفین
خوارج در جنگ صفین سه چیز را بر امام علی(ع) تحمیل کردند: پذیرش آتش بس و حکمیت قرآن و سنت پیامبر(ص)، پذیرفتن ابوموسی اشعری به عنوان داور برای حکمیت و حذف عنوان و لقب امیرالمؤمنین(ع) از متن پیمان داوری و حکمیت.
امام علی(ع) خطبه پنجاه و پنجم نهج البلاغه را هنگامى که یارانش از تأخیر فرمان جنگ صفین ناراحت بودند و می گفتند آیا (مسامحه در جنگ) از ترس مرگ است؟، ایراد کردند و در این رابطه فرمودند: به خدا سوگند باک ندارم من به سوى مرگ بروم یا او به سوى من آید(هنگامى که در راه هدفى باشد) و اما اگر تصور مى کنید در مبارزه شامیان تردید داشته باشم به خدا سوگند هر روزى جنگ را تأخیر مى اندازم به خاطر آن است که آرزو دارم عده اى از آنها به جمعیت ما بپیوندند و هدایت شوند و در لابه لاى تاریکی ها پرتوى از نور مرا ببینند و به سوى من آیند و این براى من از کشتار آنان در راه گمراهى بهتر است اگرچه در این صورت نیز به جرم گناهانش گرفتار مى شوند.
پس از آنکه امام فرات را از دست اصحاب معاویه گرفت و اجازه استفاده از آب را به دوست و دشمن داد تا مدتى دست به جنگ نزد و پیامى هم بین او و معاویه رد و بدل نشد، البته این کار به خاطر این بود که شاید اصحاب معاویه به سوى حق باز گردند، اما این سبب شد که بین عراقیان زمزمه در گرفت که چرا امام(ع) فرمان جهاد صادر نمى کند؟ به امام(ع) گفتند: ما نیامده ایم اینجا وطن برگزینیم، زنان و فرزندان خود را در کوفه گذارده و اینجا آمده ایم که با سپاه معاویه و دشمن مبارزه نمائیم. امام(ع) فرمود: افراد لشکر چه مى گوید:پاسخ دادند بعضى معتقدند از ترس کشته شدن فرمان جنگ را صادر نمى کنید و بعضى مى گویند، در مبارزه و جنگ با شامیان شک و تردید دارید.
جنگ صفین عبرت های زیادی دارد که در این مجال به برخی از آنها می پردازیم. جنگ صفین از مهم ترین نبردهای زمان خلافت امام علی(ع) بود که در سال ۳۷ هجری بین آن امام بزرگوار و معاویه بن ابی سفیان در سرزمین صفین که در ناحیه غربی عراق بین رقه و بالس قرار دارد رخ داد و از همین رو به جنگ صفین شهرت یافت. امام علی(ع) در آغاز خلافت، معاویه را که کارگزار حکومت در شام بود، از مقامش عزل فرمود و شخص دیگری را به جای وی منصوب کرد ولی معاویه نپذیرفت و ناحیه شام را تحت قلمرو خود نگه داشت.
امیرمؤمنان(ع) خلیفه مسلمانان بار دیگر، پس از نبرد جمل، جریر ابن عبدالله را برای مذاکره و گرفتن بیعت از معاویه به شام فرستاد، اما معاویه این بار هم تسلیم نشد بلکه به بهانه خونخواهی عثمان سپاه شام را برای مقابله با امام علی(ع) آماده ساخت. امیرمؤمنان نیز چون چاره ای ندید آماده جنگ شد، با سپاهی عظیم از کوفه حرکت فرمود و در بیابان صفین با معاویه برخورد کرد و به این ترتیب نبردی سخت و طولانی بین سپاه عراق و شام درگرفت.
پس از چند روز نبرد، سپاه امیرمؤمنان(ع) در آستانه پیروزی بود که عمرو بن عاص برای گریختن از شکست به نقشه شوم قرآن بر سر نیزه کردن متوسل شد. به این ترتیب، جمع زیادی از سپاه عراق با دیدن این صحنه دست از جنگ کشیدند. سرانجام جنگ صفین با ماجرای حکمیت به پایان رسید و به شکست سپاه امام علی(ع) منجر شد.
می گویند در این جنگ از سپاه نود یا صد و بیست هزار نفری معاویه، چهل و پنج هزار نفر و از سپاه نود یا صد و بیست هزار نفری امام علی(ع) بیست و پنج هزار نفر کشته شدند و به این ترتیب، مجموع کشتگان این نبرد به هفتاد یا هفتاد و پنج هزار رسید.
بامداد روز پنجشنبه دوازدهم ربیع الاول، خدمت عمروعاص به امویان در جنگ صفین، مایه حیات آنان شد. او در حساس ترین لحظه های جنگ، زمانی که نشانه های شکست در سپاه معاویه آشکار گشته بود دست به نیرنگی بزرگ زد و دستور داد با بستن قرآن بر سر نیزه ها و حمل کردن قرآن بزرگ دمشق با کمک ده نفر روی نیزه ها، همه سپاهیان فریاد بزنند: ای اهل عراق! کتاب خدا بین ما و شما حاکم است (دو طرف دست از جنگ برداریم و به حکم قرآن تسلیم شویم!) امیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به سپاهیانش فرمود: به جنگ ادامه دهید و استقامت کنید که لحظه پیروزی فرا رسیده است و به دعوت اینان اعتنایی نکنید که فریبی بیش نیست، زیرا قبل از شروع جنگ، امام(ع) طی نامه های متعدد و سفیران فراوان، معاویه و اهل شام را دعوت به پذیرش حکم قرآن کرده بود و آنان نپذیرفته بودند و اینک که در آستانه شکست قرار گرفته بودند قرآن را دستاویز خود کرده بودند. ولی نیرنگ عمروعاص کار خود را کرد و گروه زیادی از سپاه عراق که تعداد آنها بالغ بر ۱۰ هزار نفر بود دست از جنگ برداشتند و خواستار قبول درخواست شامیان و آتش بس شدند.
امام علی(ع) فرمود:فریب مخورید، قرآن ناطق منم. اما آنها در حالی که همگی مسلح بودند، در برابر امام ایستادند و بر خواسته خود پافشاری کردند و در نهایت گفتند: یا علی، دعوت این گروه را بپذیر و گرنه همان گونه که عثمان را کشتیم تو را نیز می کشیم. سخنان امام(ع) در دل های مرده آنان هیچ اثری نداشت و امام(ع) مجبور به پذیرش حکمیت و داوری شد. قرار شد آتش بس شود و هر یک از دو طرف جنگ، شخصی را به عنوان داور و حکم انتخاب کنند تا با مشورت یکدیگر در تاریخی معین در مکانی بنام «دومه الجندل» در سر حد شام و عراق در مجلسی عام و در مقابل سران دو سپاه نظر خود را اعلام کنند.
معاویه برای داوری عمروعاص را برگزید، ولی گروه شورشی از سپاه عراق و مخالفان امام علی(ع) که آتش بس و حکمیت را بر او تحمیل کرده بودند و خواهان صلح با معاویه بودند ابوموسی اشعری را نامزد کردند. هرچه امام فرمود: او شایستگی ندارد، نپذیرفتند و اجازه ندادند که امام ابن عباس یا مالک اشتر را برای داوری برگزیند، حتی امام احنف بن قیس را به عنوان داور دوم یا سوم پیشنهاد داد ولی نپذیرفتند. گروه سرکش و فریب خورده در جبهه علی(ع) که بعدها خوارج نام گرفتند سه چیز را بر امام(ع) تحمیل کردند: پذیرش آتش بس و حکمیت قرآن و سنت پیامبر(ص)، پذیرفتن ابوموسی اشعری به عنوان داور برای حکمیت و حذف عنوان و لقب امیرالمؤمنین(ع) از متن پیمان داوری و حکمیت.
پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمرو عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی(ع) چون کشندگان عثمان را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر معاویه خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست. آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود مسلمین بگذارند تا هر کسی را که می خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند.
روز موعود فرا رسید. همه در دومة الجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمرو عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق شده را اعلام کند. اما عمرو عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» ابن عباس که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمرو عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می دهد، اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی(ع) را از خلافت خلع می کنم چنانکه این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم!
عمروعاص بلافاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد من نیز او را خلع می کنم و معاویه را به خلافت می گمارم چنانکه این انگشتر را در دست خود می نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد:«لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.» عمرو عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می آمد به او گفت:«تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند.» تمام آنچه واقع شد. نتیجه روشن سرپیچی از فرمان حجت خدا و عدم تسلیم در برابر امام علی(ع) بود که پیامدهای منفی آن هنوز در زمینه های مختلف مشهود است.
منبع:
واقعه صفین، دائرهالمعارف الشیعه العامه، ج ۱۱؛ المعارف و المعاریف، ج ۳
تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۸
شرح نهج البلاغه، ابن ابی حدید، ج ۲
مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۸
شرح نهجالبلاغه، ابن ابى الحدید، جلد ۴ ص۱۳
افزودن دیدگاه جدید