«لیلة المبیت» چه شبی است؟
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| «لیلة المبیت» چه شبی است؟
شب اول ربیع الاول سال 13 بعثت، وقت تنگ است و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) باید از خانه خارج شود، اما کسی باید به جای او در بستر بخوابد، آری در این لحظات ایمان برنده می شود و علی(علیه السلام) موجبات فخر خداوند را در برابر فرشتگان مقربش را فراهم می آورد.
در شب اول ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت، حادثه ای شگفت روی داد که خداوند متعال به خاطر این حادثه به فرشتگان خود مباهات می کند، این شب تاریخی را که حضرت علی علیه السلام در جایگاه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و برای نجات جان او در بسترش خوابید، «لیلة المبیت» می نامند.
باید گفت که رفتار هر فردی زاییده عقیده او است، لذا جانبازى و فداکارى از نشانه هاى افراد با ایمان است، بدیهی است اگر ایمان انسان به حدى برسد، قطعاً جان و مال خود را در راه آرمان خود فدا می کنند، قرآن مجید در توصیف این افراد می فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وأَنفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»؛ «مؤمنان کسانى هستند که به خدا و پیامبر او ایمان آوردند و در آن هرگز تردید نکردند و با مال وجان خود در راه خدا کوشیدند؛ آنان به راستى در ایمان خود صادقند».
آری در سال هاى ابتدایی بعثت که مسلمانان سخت ترین شکنجه ها و زجرها را در راه پیشبرد هدف تحمل مى کردند فشار قریش بر مسلمانان سبب شد که گروهى از آنان به حبشه وگروه دیگرى به یثرب مهاجرت کنند، در همین حین که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در سال دهم بعثت، ابوطالب بزرگترین حامى و مدافع خویش و همچنین حضرت خدیجه علیها السلام را از دست دادند، با در گذشت این دو حامى بزرگ، میزان خفقان و فشار بر مسلمین در مکه فزونى گرفت، تا آنجا که در سال سیزدهم بعثت، سران قریش در یک شوراى عمومى تصمیم گرفتند که نداى توحید را با زندانى کردن پیامبر یا با کشتن و یا تبعید او خاموش سازند.
لذا خداوند متعال تصمیم مشرکین مکه را در آیات قرآن چنین بیان می کند: «وَإذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»؛ «به یاد آور، هنگامى را که کافران بر ضد تو حیله کردند و بر آن شدند که تو را در زندان نگه دارند یا بکشند و یا تبعید کنند، آنان از در مکر وارد مى شوند و خداوند مکر آنان را به خودشان باز مى گرداند و خداوند از همه چاره جو تر است».
به همین جهت سران قریش تصمیم گرفتند که از هر قبیله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نیمه شب با شبیخون بر خانه نبی مکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) هجوم برده، او را قطعه قطعه کنند. بدین طریق، هم مشرکان از تبلیغات او آسوده مى شدند و هم خون او در میان قبایل عرب پخش مى شد و لذا بنی هاشم نمى توانست، با تمام قبایلى که در ریختن خون وى شرکت کرده بودند، به خونخواهى و مبارزه برخیزند.
شب مقرر فرا رسید، مردان مسلح قریش هر یک از سویى به جانب خانه رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) روى آوردند، خداوند از طریق فرشته وحی رسولش را از مکر دشمنان آگاه ساخت، لذا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باید با استفاده از شیوه غافلگیرى خانه را ترک و در عین حال وانمود می کرد که در خانه است و در بستر خود خوابیده است، پس شخصی باید در بستر ایشان می خوابید و روانداز سبز نبی را بر روی خود می انداخت تا مشرکین متوجه رفتن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نشوند، اما کیست که از جان خود بگذرد و در خوابگاه پیامبر بخوابد؟ این فرد فداکار، لابد کسى است که پیش از همه به وى ایمان آورده است و از آغاز بعثت، پروانه وار گرد شمع وجود رسول خدا چرخیده است، آرى، این شخص شایسته کسى جز حضرت على علیه السلام نیست و این افتخار باید نصیب وى شود.
امیر المومنین علیه السلام وقتی از جریان مطلع می شوند، تنها یک سوال می پرسند که آیا در این شرایط به شما آسیبی نمی رسد، بعد که مطمئن می شود، در بستر رسول خدا می خوابد، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در حالی که برخی از آیات سوره «یس» را بر زبان جاری می سازند، در برابر چشم مشرکین از خانه خارج می شود، ولی چشمانی که گویی کور شده اند!
در بیرون خانه چهل نفر آدمکش اطراف خانه نبی(صلی الله علیه وآله وسلم) را محاصره کرده بودند و از شکاف در به داخل مى نگریستند، وضع خانه را عادى مى دیدند و گمان مى کردند که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در بستر خود آرمیده است. همه سراپا مراقب بودند و آن چنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند که جنبش مورى از نظر آنان مخفى نمى ماند!.
دشمنان نخست تصمیم گرفته بودند که نیمه شب به خانه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هجوم آورند، ولى به عللى از این تصمیم منصرف شدند و سرانجام قرار گذاشتند در فروغ صبح وارد خانه شوند و ماموریت خود را انجام دهند، پرده هاى تیره شب به کنار رفت، ماموران با شمشیرهاى برهنه به طور دسته جمعى به خانه رسول(صلی الله علیه وآله وسلم) هجوم آوردند، اما وقتى وارد خوابگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) شدند و حضرت على(علیه السلام) را به جاى پیامبر یافتند.
قرآن مجید این فداکارى و جانبازى حضرت على علیه السلام مى ستاید و او را از کسانى مى داند که جان به کف در راه کسب رضاى خدا مى شتابند: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛ «برخى از مردم کسانى هستند که جان خود را براى تحصیل رضاى خداوند از دست مى دهند و خداوند به بندگان خود رئوف و مهربان است».
دانشمندان سنى و شیعه نقل کرده اند که خداوند در آن شب به دو فرشته بزرگ خود-جبرئیل و میکائیل- خطاب کرد که «اگر من براى یکى از شما مرگ و براى دیگرى حیات مقرر کنم، کدام یک از شما حاضر است، مرگ را بپذیرد و زندگى را به دیگرى واگذار کند؟»، در این لحظه هیچ کدام نتوانست مرگ را بپذیرد و در راه دیگرى فداکارى کند، سپس خدا به آن دو فرشته خطاب کرد که «به زمین فرود آیید و ببینید که على چگونه مرگ را خریده، خود را فداى پیامبر کرده است، سپس جان على را از شر دشمن حفظ کنید».
منبع : پایگاه صراط
دیدگاهها
لَیلَةُ المَبیت
سلام گُلِ قَشنگِ من
فِرشتهٔ زِرنگِ من
میخوام بِگم برای تو
الهی من فَدای تو
داستانِ یک شبِ قشنگ
بِدونِ لحظه ای دِرنگ
به اسمِ لَیلَةُ المَبیت
که نَشنیدی تو زِندگیت
اون قَدیما رَسولِ دین
یعنی محمّدِ اَمین (ص)
مَردم و دَعوت می نِمود
از عُمقِ جان و از وُجود
به اِسلام و دینِ خدا
تا از بُتا بِشَن جدا
ولی یه عِده مَردِ پَست
اَهلِ قُرَیش و بُت پَرست
دُشمَنِ پِیغمبر شُدن
گُفتن که او رو می کُشَن
تَصمیم بَر این شُد که زِ هَر
قَبیله باشه یک نَفر
تا که گُناهِ قَتلِشون
تَقسیم بِشه میونِشون
خُلاصه که چِهل نفر
با شَمشیر و گُرز و سِپَر
به سَمتِ مَنزلِ نَبی
راهی شدن نیمهْ شَبی
گُفتِش خدا به جِبرِئیل
از مَکرِ این قومِ ذَلیل
به حَضرتِ نَبی بِگو
خَبر رو زود بِده به او
اون شَب علیِ مُرتضی
بودِش کِنارِ مُصطفی
خوابید اَمیرَ المومنین
دَر بَستَرِ رَسولِ دین
با جان فِشانیِ علی (ع)
آن شب به لُطفِ حَق نَبی
سالِم بِمانْد و شد خَطر
از جانِ پیغمبر به دَر
شد راهی آن شب سوی ثور
غاری که بود یک جای دور
پیغمبر آنجا شد نَهان
از دَستِ آن قومِ بَدان
گُفتا خدا به عَنکَبوت
تاری بِتَن تو در سُکوت
پرنده ای را هم خدا
فرمود که لانه کُن بِپا
وقتی رسید دشمن به غار
با دیدنِ آن مُرغ و تار
راهی دِگَر رفت و نَبی
شد عازمِ یَثرِب شبی
سالها گذشت و در غَدیر
آن دَم که مولا شد اَمیر
بارِ دِگَر با جانِ خود
حامیِ پِیغمبر بِشد
آری نَدیدَست این جَهان
هَمچون علی بخشنده جان
شاعر : علیرضا قاسمی
چه شعر بدی و طولانی یکم کوتاهش کنید وخلاصه کسی نمیتوند بخواند 🙄😒
In reply to چه شعر بدی و طولانی یکم… by مدم
18:17 - 1402/11/07اری
افزودن دیدگاه جدید