رفتن به محتوای اصلی
حجت الاسلام علی اکبر مومنی؛

انس علما با قرآن

تاریخ انتشار:
امام خمینی(ره) می فرماید: قرآن کتاب از طرف محبوب است برای همه کس، نامه محبوب، محبوب است؛ اگرچه عاشق و محب، مفاد آن را نداند و با این انگیزه، حب محبوب که کمال مطلوب است، به سراغ انسان آید و شاید دست گیرد.
دانشمندان و قرآن

مقدمه
انسان همواره برای رسیدن به موفقیت و دست‌ یافتن به اهداف خویش، نیازمند الگو و اسوه است. الگو های انسانی، بهترین نمونه برای رسیدن به قله‌ های موفقیت ‌اند. خدای متعال نیز با فرستادن پیام ‌آورانی از جنس بشر، نمونه ‌های عینی از اسوه­ های انسانیت و قهرمانان تکامل را به بشر معرفی کرده است. بی‌ شک انتخاب راهنمایان و اسوه ­ها در هر امری از امور زندگی، ضروری بوده و موجب می ­شود انسان با انگیزه و امید به آینده ­ای درخشان، راه رسیدن به هدف را طی کند!

انبیای الهی و ائمه اطهار(علیهم السلام)، نمونه­ های واقعی انسان کامل و اسوه­ های به تمام معنا در زندگی بشرند و سیره و روش آنان، بهترین سرمشق برای افراد خداجو و حق‌ پرست است. ائمه اطهار(علیهم السلام) که اهل‌بیت رسول خاتم‌ صلی الله علیه و آله و سلم اند، با ثقل اکبر پیوندی تفکیک‌ ناپذیر داشته و اهتمام وصف‌ ناپذیری در راه کتاب خدا از خود نشان داده‌ اند؛ به‌گونه­ ای که می­ توان هر یک از رفتار و گفتار آن‌ها را، تجلی آیه­ ای از آیات خدا دانست. آنان نه‌ تنها خود عاملان و حاملان حقیقی قرآن کریم بوده­ اند، بلکه دستورهای لازم را برای انس و پیوند مسلمانان با کتاب خدا صادر کرده­ اند.

گذشته از اهل‌ بیت(علیهم السلام) در میان علما، بزرگان و رهروان حقیقی ائمه اطهار(علیهم السلام)، نمونه­ های فراوانی از عاملان به قرآن کریم یافت می­ شود که با بهره‌ مندی از آیات خدا، قله­ های کمال را فتح کرده و جان خویش را از آن سرچشمۀ زلال سیراب نموده‌ اند. بی‌ تردید هیچ عصری از وجود چنین افرادی خالی نبوده و آنان را می‌ توان بهترین الگو های فکری و عملی برای پیوند با قرآن دانست! ما نیز در روزگار خود از وجود چنین انسان­ هایی بی­ بهره نبوده­ ایم. عالمان مسلمان الگوهایی هستند که با انس و ارتباط عمل­گرایانه خویش با قرآن، در آسمان فضیلت و انسانیت همچون ستاره­ می‌ درخشند و ما با الگو قرار دادن آنان، می‌ توانیم گام­ های مؤثری در تعامل با قرآن کریم و هدایت­ پذیری از این کتاب مقدس برداریم. در این نوشتار، گوشه­ هایی از انس برخی علمای اسلام با قرآن را به‌ طور گذرا بررسی کرده و با هم آن را از نظر می­گذرانیم:

احترام به قرآن
قرآن کریم به مقتضای آسمانی و الهی بودن، شایستۀ احترام و تکریم است؛
کتاب بزرگی که عظمت آن از عظمت خداوند نشأت گرفته است. قرآن تجلی آشکار پروردگار است. امام علی(علیه السلام) می‌ فرماید: «فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْه‏ُ؛[1] خدای سبحان در کتابش خود را آشکار کرد، بی ­آن‌ که او را ببینند.»

*****
حضرت امام خمینی(رحمة الله علیه) ضمن بزرگ‌ شمردن قرآن، همواره آن را در ظاهر و باطن حفظ می‌ کرد. یکی از نزدیکان ایشان می­ گوید: «گاهی به دلایلی قرآن‌ هایی را در کیف دستی به محضر امام می ­بردیم. در دفعات اولیه اتفاق افتاد که بدون توجه، قرآن را نیز همراه با چیزهای دیگر از کیف بیرون آورده، روی زمین می­ گذاشتیم. امام که مراقب بودند، می‌ فرمودند: «قرآن را روی زمین نگذارید!» و بلافاصله دست‌ شان را جلو می‌آوردند، آن را می‌ گرفتند و روی میز می‌ گذاشتند.»[2]

*****
از مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی(رحمة الله علیه) و نیز مرحوم شهید مرتضی مطهری(رحمة الله علیه) نقل شده که وقتی مرحوم آیت‌الله شیخ محمد­تقی آملی در نجف اشرف مشغول تحصیل بود، یک شب به‌ خاطر خستگی به بالشی که پشت سرش بود، تکیه داد و قرآن تلاوت کرد. فردا خدمت استاد اخلاقش مرحوم آیت‌الله میرزا علی‌آقا قاضی رفت. استاد بی­ مقدمه فرمود: «موقع تلاوت قرآن، خوب نیست که به بالش تکیه دهید.»[3]

*****
حضرت آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی(رحمة الله علیه) می‌ فرمود که من در بحث فقه آیت‌الله سید علی‌آقا قاضی; شرکت می‌ کردم. روزی از ایشان سؤال کردم (آن روز هوا بسیار سرد بود): «با خواندن قرآن­ کریم آفاق برای عده‌ ای باز می‌ شود و غیب و اسرار برای آن‌ ها تجلّی می‌ کند؛ در حالی که ما قرآن می‌ خوانیم و چنین اثری نمی‌ بینیم!» مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهرۀ من نظر کرد و سپس فرمود: «بلی؛ آن‌ ها قرآن ­کریم را تلاوت می‌ کنند و با شرایط ویژه، رو به قبله می‌ ایستند، سرشان پوشیده نیست، کلام‌الله را با هر دو دست‌ شان بلند می‌ کنند و با تمام وجود به آن‌ چه تلاوت می‌ کنند توجه دارند و می‌ فهمند جلوی چه کسی ایستاده‌ اند؛ امّا تو قرآن را قرائت می‌ کنی، در حالی که تا چانه‌ ات زیر کرسی رفته‌ ای و قرآن را روی زمین می‌ گذاری!»
آیت‌الله شیخ محمد­تقی آملی(رحمة الله علیه) می‌ گفت: «بلی؛ من همین‌ طور قرآن می‌ خواندم و زیاد به قرائت آن می‌ پرداختم؛ مثل این‌ که مرحوم قاضی با من و مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجود به سویش شتافتم و ملازم جلسه‌ هایش شدم.»[4]

*****
يكى از راه‏ هاى ترويج انس با قرآن، احترام و بزرگ‌ داشت حاملان قرآن است. حمايت و تشويق قهرمانان قرآنی و احترام به قاریان، حافظان، اساتيد و مفسران قرآن، نقش بسزايى در گرايش مردم، به‌ويژه جوانان به قرآن دارد. بی‌ شک اگر در نظام اسلامى ما يک‌ دهم هزينه‏ ها، حمايت‏ ها و تشويق‏ هايى كه نثار ورزشكاران، فوتبالیست­ ها و قهرمانان ورزشى كشور مى‏ شود، به قهرمانان قرآنى اختصاص مى‏ يافت، رویکرد مردم به قرآن شرايطى بسيار بهتر و متفاوت با امروز می داشت!
مقام معظم رهبرى كه خود اهميت این مساله را به‌ خوبى دريافته و احترام ايشان به قهرمانان قرآنى مثال‏ زدنى است، مى‏ فرمايد: «اگر بخواهيد قرآن در خانه‏ ها، بين بچه‏ ها، بين بزرگ‏ ها، بين زن‏ ها و مردها رواج پيدا كند، بايستى قهرمانان قرآنى را احترام كنيد. اين است كه ما به اين‏ ها احترام مى‏ كنيم. اين‏ ها حاملان قرآن‌ اند. اين‌ ها عزيزند. زبان اين‏ ها عزيز است. لب‏ ها و دل‏ هاى اين‏ ها عزيز است؛ چون با قرآن مأنوس است. جان ما به قربان قرآن!»[5]

تلاوت قرآن
یکی از نزدیکان امام خمینی(رحمة الله علیه) می­ گوید: «امام در روز چند نوبت قرآن می‌ خواند؛ بعد از نماز صبح، قبل از نماز ظهر و عصر و قبل از نماز مغرب و عشا یا در هر فرصت دیگر، به این عمل مستحب پای‌ بند بود. ما بارها در طول روز که خدمت ایشان می­ رسیدیم، امام را مشغول خواندن قرآن می ­دیدیم.»[6]

*****
آیت‌ الله مرعشی نجفی(رحمة الله علیه) با قرآن انس و ممارست دائم داشتند و از هر فرصتی برای تلاوت قرآن مجید و تفکر در آیات الهی استفاده می ­کردند؛ چنانچه بر اثر این ممارست، نیمی از قرآن را حفظ بودند؛ به‌ ویژه سنت حسنه­ ای داشتند و آن تلاوت قرآن پیش از خواب شبانگاهی و پس از خواب بود؛ به این ترتیب که شب­ ها قبل از استراحت، حتماً آیاتی از قرآن را تلاوت می­ کردند. همچنین پس از آن­ که در نیمه­ های شب و سحرگاهان به نماز شب می‌ ایستادند، تا اذان صبح به راز و نیاز و عبادات می­ پرداختند؛ سپس نماز صبح را به‌ جا می‌ آوردند. بعد با صدای بلند و آهنگین قرآن تلاوت می­ کردند. درحقیقت آغاز و انجام کارهایشان با یاد خدا و تلاوت آیات الهی بود و هیچ­گاه این سنت مبارک را ترک نکردند.[7]

*****
علامه امینی(رحمة الله علیه)، اهتمام خاصی به قرآن و حدیث، به‌ ویژه نهج‌البلاغه داشت. ایشان می­ فرمود: «هیچ آیه­ ای در قرآن کریم نیست که اول آن «یا أیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا» باشد؛ مگر این­که علی­ بن ابی‌ طالب(علیه السلام) سردار مخاطبان آن آیه و امیر، شریف و اول ایشان است.»[8]
علامه هر روز، وقتی برای خواندن قرآن و تأمل در آن معین کرده بود. قرآن‌ خواندن وی چون نهج‌ البلاغه، همراه با یاد امام علی(علیه السلام) بود و هرگاه به «یا أیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا» می­ رسید، بیش از پیش در آن دقیق می­ شد تا معنای آن را به‌ درستی دریابد و (هنگامی که محصل جوانی بود) گاه از پدر فاضل خود معنای آیه را می­ پرسید و پدر نیز با حوصلۀ تمام، آن را تفسیر می­ کرد.
قرآن و نهج‌البلاغه، دو کتاب گرانقدر برای این محصل جوان بود. گاه هنگام مطالعه این دو کتاب، می­ گریست و نم‌ نم اشک می­ ریخت. اشک بر گونه­ اش جاری می­ شد و چون دُری گرا‌ن‌ مایه در سینۀ وی نهان می­ گردید.[9]

*****
امام راحل، افزون بر آن‌ که خود همواره با قرآن مأنوس بود، تلاوت آن را پیوسته با درک و فهم به دیگران نیز توصیه می­ کرد و حتی انس ظاهری با قرآن را نیز، اثرگذار و مفید می­ دانست؛ چنان­که در نامه­ ای خطاب به فرزندش، حاج سیداحمد نوشته است: «فرزندم! با قرآن، این کتاب معرفت آشنا شو؛ اگرچه با قرائت آن و راهی از آن سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس. نامه محبوب، محبوب است؛ اگرچه عاشق و محب، مفاد آن را نداند و با این انگیزه، حب محبوب که کمال مطلوب است، به سراغت آید و شاید دست گیرد!»[10]

*****
آیت‌الله مرعشی نجفی(رحمة الله علیه) به خویشاوندان و نزدیکان، به‌ ویژه فرزندان خود سفارش می­ کرد که در منزل هیچ‌ وقت قرآن را دور از دسترس قرار ندهند؛ بلکه همیشه آن را در تاقچه و جایی بگذارند که در معرض دید باشد تا دیده شود و می­ فرمود: «یادتان نرود که هرگاه چشم‌ تان به آن می­ افتد، چند آیه­ ای تلاوت کنید و کوشش نمایید تا آیاتی از آن را حفظ کنید.» توصیه می­ کردند که حتماً با وضو و طهارت قرآن را تلاوت کنید.
ایشان در پایان روزهای درسی به مناسبت­ های مختلف، مانند ماه رمضان یا ایام تابستان، مقداری مطالب اخلاقی و نصیحت­ آمیز برای شاگردان بیان می­ کرد و در نهایت می­ فرمود: «طلاب عزیز و فضلا! اگر می­ خواهید توفیق از شما سلب نشود، به قرآن نزدیک شوید و فاصلۀ خود را با آن کم کنید. هر روز یک جزء از قرآن را بخوانید یا هر اندازه‌ ای که می­ توانید از آیات آن تلاوت کنید؛ زیرا قرائت قرآن باعث آرامش خاطر می­ شود و به شما امنیت می‌ دهد.»[11]

تفأل به قرآن
فقیه جلیل‌ القدر، مرحوم حضرت آیت‌ الله العظمی سیدمحسن حکیم، یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه است که عمر شریف و پر برکت خود را در راه پیشبرد علم و دانش و احیای مذهب اهل‌ بیت(علیهم السلام) به کار برد. از ایشان کتاب‌ های بسیاری برجای مانده است؛ ولی میان آن‌ ها کتاب گرانسنگ و ماندگار «مستمسک»، از جایگاه ویژه‌ ای برخوردار است. این کتاب، در واقع شرح و حاشیه‌ ای بر کتاب «العروة الوثقی (تألیف مرحوم آیت‌الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی)» است. نقل شده که وقتی ایشان شرح و حاشیه عروة الوثقی را به پایان می‌ رساند، درباره این‌ که اسم کتاب را چه بگذارد در تردید بود؛ از این ­رو به قرآن مجید، تفأّل می‌ زند که این آیه آشکار می‌ شود: «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى؛[12] و هر كس با حالت تسليم رو ‏سوى خدا كند و نيكوكار باشد، قطعاً به محكم‏ ترين دستگيره چنگ زده است.» ایشان بعد از دیدن این آیه، نام کتاب خود را «مستمسک» می‌ گذارند. چه‌ قدر آیه استخاره جالب و عجیب بوده است؛ طوری که نام مؤلّف (محسن) و نام کتابی که بر آن شرح نوشته (عروة الوثقی) و نام کتاب جدید (مستمسک) در آن بوده است! این آیۀ قرآنی، در آغاز تمامی جلد‌ های کتاب مستمسک نوشته شده است.[13]

*****
مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی، پس از طی دوران اجتهاد در نجف اشرف و اصفهان، سرانجام به محل تولدش (بروجرد) آمده و در آن‌ جا سکونت گزید. وی سال 1363 قمری، برای معالجۀ بیماری‌ اش به تهران مسافرت کرد. جمعیت زیادی از عموم طبقات تهران و قم به حضورشان رسیدند و از ایشان خواستند به قم بیاید. همچنین علما، اساتید و فضلای حوزه علمیه قم نیز از ایشان دعوت کردند که سرپرستی حوزه را بر عهده گیرد. در این میان، آقا تفأل به قرآن کریم زدند و از حُسن اتفاق، این آیۀ کریمه آمد:
«وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الأرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ * فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ * وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلآكِلِينَ؛[14] و از آسمان، آبى به‌ اندازه نازل كردیم و آن را در زمین جاى دادیم و قطعاً ما بر بردن آن تواناییم. پس با آن براى شما باغ ‏هایى از درختان خرما و انگور پدید آوردیم كه در آن‌ ها براى شما میوه ‏هایى بسیار است و از آن‌ ها (برای غذا نیز) مى‏ خورید و (با آن) درختى را كه از طور سینا بیرون مى‏ آيد، پديد آورديم كه روغن و نان خورشى براى خورندگان به وجود مى ‏آورد.»
این آیات که از هر جهت مناسب بود و آثار و برکات بی­ شمار حوزۀ علمیه را افاده می­ کرد، در آمدن ایشان به قم بسیار مؤثر افتاد و از این ­رو از تهران به قم آمدند و راستی، او آب حیاتی بود که خدا از آسمان رحمت خود به مقدار معیّن نازل کرده و در سرزمین قم مستقر گردانید و چه گلستانی با این آب به­ وجود آمد و چه درخت­ های تناور و پر­میوه­ ای در آن سر به فلک کشید و چه‌ قدر جوامع که از انواع میوه­ های خوش­گوار آن بهره­ مند شدند و خلاصه غذای روحی انسان­ ها را تأمین کرد و برای ابد، همۀ جوامع را از برکات این مرکز برخوردار ساخت![15]

*****
مرحوم شیخ مرتضی انصاری، از بزرگان وادی علم و اخلاق بود؛ گرچه ریاست و زعامت شیعیان را برعهده داشت، نزد مرحوم سیدعلی شوشتری، آداب سیر و سلوک می‌ آموخت. مناسب است با توجه به حکایت زیر، چند کلمه‌ ای نیز از مقام و منزلت مادر گرامی‌ اش سخن گوییم. او از بانوان متعبّدی بود که تا هنگام مرگ، نماز شبش ترک نشد. شیخ او را بسیار دوست می‌ داشت و احترام فراوان می‌ گذاشت. گویند وقتی هوا سرد می‌ شد، آب وضویش را گرم می‌ کرد و چون نابینا شد، خودش از او پرستاری می‌ کرد. در مرگش بسیار گریست و می‌ گفت: «گریه و تأسفم، نه برای از دست دادن اوست؛ بلکه بسیاری از بلاها به سبب او از ما دفع می‌ شد و با مردن او، دری از درهای رحمت خداوند بر ما بسته شد!»
باری، شیخ بعد از سالیان درازی که برای کسب علم به نجف رفته بود، نزد مادر گرامی خویش به دزفول بازگشت. مدت کوتاهی گذشت و شیخ دوباره تصمیم گرفت برای کسب علم بیشتر به مسافرت برود. در این هنگام، مادر به شدت مخالفت می‌ کند و شیخ اصرار. بالأخره مادر و فرزند به توافق می‌ رسند که به خدا توکل و استخاره کنند و هر آن‌ چه خدا بگوید، آن کنند. قرآن را که می‌ گشاید، در صدر صفحه این آیه نوشته شده بود: «وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لاتَخافِي وَ لاتَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛[16](وقتی مادر موسی(علیه السلام) از طرف خداوند مأمور شد، فرزندش را در صندوقی گذاشته و در دریا افکند، نگرانی و ترس وجودش را گرفته بود) به او خطاب شد كه او را شير ده و چون بر او ترسيدى، به دريا بيفكن و (از تلف شدنش) نترس و (از دورى او) غمگين مباش كه ما او را به تو برمى‏ گردانيم و از پيامبران قرار مى‏ دهيم.»
مادر شیخ انصاری با شنیدن این آیه، آرام شد و اجازۀ مسافرت داد؛ چرا که قرآن جان او را به سلامت و آیندۀ فرزندش را بسیار روشن دید و گذشتِ زمان نیز، درستی آن را نشان داد.[17]

اثرپذیری از قرآن
مرحوم فیض کاشانی(رحمة الله علیه) می­ گوید: «کتاب­ ها و رساله­ ها نوشتم و تحقیقاتی کردم؛ ولی در هیچ­یک از علوم، دوایی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم. بر خود ترسیدم و به سوی قرآن فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمق در قرآن و حدیث، هدایت کرد.»[18]

*****
حضرت آیت‌ الله العظمی اراکی(رحمة الله علیه) از مرحوم آیت‌ الله شیخ عبدالکریم حائری(رحمة الله علیه) (مؤسس حوزه علمیه قم) نقل می‌ کردند که روزی پای منبر حاج شیخ جعفر شوشتری بودم. ناگهان گفت: «می‌ خواهم شما را امتحان کنم و بیازمایم که اهل ایمانید یا خیر؛ زیرا خداوند می‌ فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً؛[19] مؤمنان فقط كسانى هستند كه چون خدا ياد شود، دل‏هایشان مى‏ ترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود، بر ايمانشان مى‏ افزايد.» اکنون آیاتی از قرآن را بر شما تلاوت می‌ کنم تا با مؤثر بودن یا مؤثر نبودن آن، معلوم گردد که اهل ایمانید یا خیر؟ تا این جمله را فرمود، من سخت ترسیدم و به فکر فرو رفتم که اگر آیاتی که می‌ خواند در من اثری و انعکاسی نداشت، چه خاکی بر سر کنم؟ خود را جمع کردم و آماده نشستم تا به آیات گوش دهم. آن‌ گاه شروع کرد به قرائت آیاتی از قرآن کریم و الحمدلله احساس کردم که آن آیات شریفه، در من اثر کرد!»[20]

*****
شیخ سلیمان نَدَوی (شیخ‌ الاسلام پاکستان) می­ گوید که روزی در اوج شهرت اقبال لاهوری، او را ملاقات کردم و گفتم: «بسیار شگفت­ آور است، من و امثال من که عمری به تحصیل در علوم مذهبی گذرانده‌ ایم، هیچ‌ کدام نتوانسته‌ ایم به‌ اندازه شما در معارف اسلامی و تأثیر آن در افکار مردم، مؤثر باشیم. راز موفقیت شما در چیست؟» اقبال گفت: روزی هنگام صبح که مشغول تلاوت قرآن بودم، پدرم از جلوی اتاق من عبور کرد و مرا در همان حال دید. او پرسید: «اقبال! چه می‌ خوانی؟» گفتم: «قرآن می‌ خوانم.» گفت: «قرآن را آن‌ چنان بخوان که گویا بر تو نازل شده است و خدا با تو سخن می­ گوید!» این توصیۀ پدرم، در من اثر تازه­ ای گذاشت. از آن­ پس، قرآن را به روش مورد نظر او تلاوت می­ کردم؛ بنابراین اگر اثری در نشر معارف اسلامی از من برجای مانده، مولودِ همان توصیه است.»[21]
اقبال، قرآن را همیشه با لحن جالب و دل‌کش می‌ خواند و گریه می‌ کرد؛ حتی اوراق مصحف نیز از اشک‌ های او تر می‌ شد. این نسخه قرآن در کتابخانه اسلامیه کالج لاهور نگهداری می­ شود. او طی نامه‌ ای به خواهرش نوشت: «هنگامی که نگاهی به زندگی گذشته‌ ام می‌ کنم، بسیار متأسف می‌ شوم که چرا قسمت عمده عمرم را در مطالعات فلسفه اروپا تلف کردم. خدا به من نیروی فکری اعطا کرده بود. اگر این نیرو در مطالعه و تحقیق علوم دینی صرف می‌ شد، حداقل خدمتی به دین اسلام انجام می‌ دادم.»
آخرین کتاب اقبال لاهوری، «حواشی قرآن مجید» نام دارد که به زبان انگلیسی نگاشته است.[22]

نقش قرآن چون که بر عالم نشست
نقشه‌ های پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آن‌ چه در دل مضمر است
این کتابی نیست، چیزی دیگر است
چون که در جان رفت، جان دیگر شود
جان که دیگر شد، جهان دیگر شود

*****
در حالات عالم بزرگ، شیخ عبدالله شوشتری که از معاصران مرحوم علامه مجلسی است، نوشته‌ اند فرزندی داشت که بسیار به او علاقه‌ مند بود؛ اما سخت بیمار شد. روز جمعه هنگام نماز ظهر، علامه برای خواندن نماز جمعه با خاطری پریشان به مسجد رفت. ایشان معمولاً در رکعت اول نماز سوره جمعه و در رکعت دوم، سوره منافقون را می‌ خواند. وقتی شروع به قرائت سوره منافقون کرد و به این آیه شریفه رسید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتُلْهِیكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ؛[23] اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، مبادا اموال و فرزندان‌ تان شما را از ياد خدا غافل كنند و هر كس چنين كند، زيان‌ كار خواهد بود»، چندین بار آن را تکرار کرد (تکرار آیات قرآن در نماز جایز است). پس از پایان نماز، پرسیدند: «چرا آیه را تکرار فرمودید؟» علامه پاسخ داد: «هنگامی که به این آیه رسیدم، یاد فرزندم افتادم. با تکرار آیه با هوای نفس مبارزه کردم و با محبّت قلبی در افتادم. سرانجام فرزند عزیزم را مرده فرض کرده و در برابر خود جنازه‌ اش را حاضر تلقی نمودم؛ سپس نماز را ادامه دادم.»[24]

*****
روز قبل از دستگیری شیخ فضل الله نوری، سعدالدوله به منزل او آمد. عده‌ ای از اطرافیان شیخ حضور داشتند. سعدالدوله نزد شیخ نشست و آهسته با ایشان گفتگو کرد. پس از چند لحظه، شیخ فضل‌الله به حاضران فرمود: «آقای سعدالدوله می­ گویند که دست­ های مشخصی در کار است تا مرا دستگیر کرده و به دار آویزند و ایشان مصلحت می­ داند که من هم به یکی از دو سفارت روسیه یا انگلستان پناهنده شوم.» بعد با تبسم فرمودند: «من از کشته شدن خود بی‌ اطلاع نیستم و به هیچ‌ کس غیر از خداوند پناهنده نمی‌ شوم!» سعدالدوله خطاب به شمس‌العلما گفتند: «حفظ جان آقا بر تمام افراد علاقه­ مند به ایشان واجب است و من چون نمی­دانستم که آقا به این سفارت­خانه­ ها پناهنده نمی‌ شوند، با یک سفارت بی­ طرف، یعنی سفارت هلند تماس گرفتم و گفتگو کرده­ ام تا در صورتی که آقا اجازه دهند، پرچم هلند را روی بام خانه نصب کنیم تا ایشان در امان باشند.» شیخ با تبسمی استهزا گونه فرمودند: «آقای سعدالدوله! پرچم ما را باید روی سفارت بیگانه نصب کنند! چه‌ طور ممکن است صاحب شریعت به من که از مبلغین احکام آن هستم، اجازه دهد به خارج از شریعت پناهنده شوم؟ مگر قرآن نخوانده­ اید که می­ فرماید: «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً؛[25] خدا هرگز راه سلطه‏ اى به سود كافران بر مؤمنان قرار نداده است.‏» من راضی هستم که صد مرتبه بمیرم و زنده شوم و مسلمین و ایرانیان مرا مثله کنند و بسوزانند تا به اجنبی پناهنده نشوم و خلاف شرع اسلامی عملی انجام ندهم.»[26]

پی نوشت ها:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. صبحی صالح، نهج‌البلاغه، خطبۀ 147.

[2]. مصطفی وجدانی، سرگذشت­های ویژه از زندگی امام خمینی;، ج 5، ص 69.

[3]. علی‌اکبر دیلمی، انس با قرآن، ص 62.

[4]. صادق حسن زاده، اسوۀ عارفان، ص 26 ـ 25.

[5]. مؤسسۀ فرهنگی قدر ولایت، قرآن كتاب زندگى در آينۀ نگاه رهبر معظم انقلاب، ص 162.

[6]. مصطفی وجدانی، سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام خمینی;، ج 2، ص 52.

[7]. علی‌اکبر دیلمی، انس با قرآن، ص 60.

[8]. شیخ صدوق، اعتقادات، ص110.

[9]. غلامرضا نیشابوری، سرگذشت­های تلخ و شیرین قرآن، ج 2، ص 103.

[10]. مجلۀ حوزه، ش 96، ص 225.

[11]. علی‌اکبر دیلمی، انس با قرآن، ص 62 ـ 60.

[12]. لقمان، آیۀ 22.

[13]. محمدحسین محمدی، هزارویک حکایت قرآنی، ص 438 و 439.

[14]. مؤمنون، آیات 20 ـ 18.

[15]. گروه نویسندگان، شکوه فقاهت (یادنامۀ آیت‌الله بروجردی)، ص 35.  

[16]. قصص، آیۀ 7.

[17]. مجلۀ بشارت، ش 12 ص 35.

[18]. محسن قرائتی، دقایقی با قرآن، ص 136.

[19]. انفال، آیۀ 2.

[20]. علی کریمی جهرمی، نمونه‌هایی از تأثیر و نفوذ قرآن، ص 9.

[21]. علی‌اکبر دیلمی، انس با قرآن، ص 42.

[22]. سیدجعفر شهیدی و محمدرضا حکیمی، یادنامۀ علامه امینی، مقالۀ قرآن و اقبال، ص 357.

[23]. منافقون، آیۀ 9.

[24]. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 24، ص 175 و 176.

[25]. نساء، آیۀ 141.

[26]. محمدتقی صرفی، پای درس علما، ص 550 و 551.

 

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.