رفتن به محتوای اصلی
حجت‌ الاسلام محمد یوسفیان؛

آموزه‌ ها و پندها

تاریخ انتشار:
میوه ی اول که چیده می‌ شود، تازه و خوش‌ طعم است و هرچه زمان بگذرد، رنگ و طعم آن دست‌ خوش تغییر می‌ گردد. نماز هم، اول وقت تازگی و لذت فراوان دارد؛ وگرنه هرچه زمان بگذرد، طراوت و طعم خود را از دست می‌ دهد.
قرآن کریم

قرآن[1]
دانه ی کاشته
«إِذَا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ؛[2] پس هنگامى كه قرآن مى‏ خوانى از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.»
تا دانه‌ ای نکاشته‌ ای هیچ مراقبتی نمی‌ خواهد؛ اما همین که دانه را در زمین کاشتی، پیوسته باید مواظبت کنی و آب، کود و سم‌ پاشی به جا، به‌ اندازه و مناسب را فراموش نکنی.
انسان هم همینطور است! تا سوی قرآن نیامده و در وادی خواندن و به‌ کاربستن آن گامی نزده، از ناحیه ی شیطان در امان است و هیچ کاری با او ندارد؛ چون همان است که شیطان می‌ خواهد؛ اما همین که پای در این وادی می‌ نهد، هجمه‌ ها، حمله‌ ها و وسوسه‌ ها یکی از پس دیگری در می‌ رسند و این‌ جاست که در پناه حق باید گریخت!

چای و قند
«الأخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقينَ؛[3] در آن روز دوستان دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران.»
وقتی قندها را در چای می‌ ریزی، ابتدا در چای حل می‌ شوند و بعد در هم حل می‌ گردند؛ یعنی تا در چای حل نشوند، در هم حل نخواهند شد.
انسان‌ ها هم تا در فرمان و دین خدا حل نشوند، در یکدیگر حل نخواهند شد. اول باید در خدا حل شوند تا بتوانند در یکدیگر حل شوند. آن‌ هایی که ادعا می‌ کنند در هم حل شده‌ اند، قبل از این‌ که در خدا حل شوند، ادعای دروغی می‌ کنند؛ اگر چه عاشق و معشوق یکدیگر باشند.

سبزه و خاک
«عَلىَ اللهِ فَتَوَکَّلُوا إن کُنتُم مُؤمِنِینَ؛[4] اگر مؤمنيد، به خدا توكل كنيد.»
سبزه‌ های شب عید، همان دانه‌ هایی هستند که به‌ جای خاک بر یکدیگر تکیه داده و سبزه شده‌ اند؛ اما زود هم زرد شده و می‌ خشکند و روز سیزده، اگر نحس نباشد، برای آن‌ ها نحس خواهد بود؛ چون اول چیزی که به‌ در می‌ شود، همان‌ هایند.
ما هم چیزی شبیه دانه‌ هاییم و بی‌ حاصل می‌ مانیم، اگر بر خویش یا دانش و یا هنرهای دیگر تکیه نزنیم. توکل بر دیگران یا هر چیز دیگر، ممکن است چند صباحی ما را سبز و خرم دارد؛ اما دیری نمی‌ پاید که خشک و بی‌ مایه می‌ شویم.

بچه که بودم...
«فَلاتَقُل لَهُمَا اُفٍّ؛[5] به آن‌ ها (حتى) اف مگو!»
حسین نفتی، نفت‌ فروش بود که به حوزه آمد و درس خواند و به او «شیخ حسین» گفتند و چون زهد و تقوا پیشه کرد، به «شیخ حسین زاهد» معروف شد.
شیخ حسین زاهد می‌ گوید که مادرم پیر و زمین‌ گیر بود. هر روز، ساعتی معین برای او ظرفی گذاشته و بعد هم می‌ آمدم و آن ظرف را برداشته، می‌ بردم، تخلیه می‌ کردم، می‌ شستم و در گوشه ی اتاق می‌ گذاشتم. یک روز ظرف را گذاشتم و از اتاق بیرون آمدم؛ ولی یادم رفت برگردم. وقتی یادم آمد، با عجله به اتاق مادرم رفتم. او سخت عصبانی بود؛ برای همین تا مرا دید، با لگد به ظرف زد و هرچه در آن بود، به سمت من پاشیده شد. تمام بدن و لباسم نجس و آلوده شد؛ اما هرچه بود، مادرم بود و به احترامش سرم را پایین انداخته و هیچ نگفتم که مبادا از من ملول و دلتنگ شود! خیلی آهسته ظرف را برداشتم و بیرون آمدم. وقتی کارم تمام شد و برگشتم، مادرم با ناراحتی و پشیمانی، نگاهم کرد و گفت: «حسین! نجست کردم؟» و من برای این‌ که او را شاد کرده باشم و لبخند را بر لب‌ هایش ببینم، گفتم: «مادر! یادت هست وقتی بچه بودم، چه‌ قدر تو را نجس کردم. حالا یک‌ بار هم تو ما را نجس کن؛ مگر چه می‌ شود؟»
شیخ حسین، چون با قرآن زندگی می‌ کرد، در آن خلوت که جز خدا کسی شاهد نبود، هرگز سخنی نگفت که مادرش آزرده‌ خاطر شود؛ زیرا توصیه و سفارش قرآن را شنیده و آویزه ی گوش خود کرده بود که «فَلاتَقُل لَهُما أُفٍّ!»

بهانه ی پدر
«ألا بِذِكرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ؛[6] آگاه‌ باش كه با ياد خدا، دل‌ ها آرامش مى‏ يابد.»
قلبی که خدا درون انسان آفریده، نا آرام خواهد بود، تا وقتی که آشنا به یاد خدا شود. هر چیزی که به قلب دهند، سیر نمی‌ شود و تسلی نمی‌ یابد و تنها به یاد خداست که آرام می‌ گیرد.
گاهی، بچه بهانه ی پدر می‌ گیرد و هر اسباب‌ بازی ای به او می‌ دهید، ساکت نمی‌ شود؛ هر وعده که به او می‌ دهید، آرامش پیدا نکرده و گریه می‌ کند. همسایه می‌ پرسد: «چرا گریه می‌ کند؟» می‌ گویید: «بهانه ی پدرش را گرفته است.»
قلب مؤمن هم با خدا چنین است.

مهدویت[7]
ضرورت وجود امام
شما در کلاس‌ های درسی دو چیز را می‌ بینید؛ یکی معلم و یکی کتاب. اگر دانش‌ آموزی که به مدرسه می‌ رود، کتاب داشته باشد و معلم نداشته باشد، چیزی از درس نمی‌ فهمد. همچنین اگر معلم باشد و کتاب نباشد، معلم نمی‌ تواند درس بدهد. ممکن است یک معلم چیزی بگوید و معلم دیگر، چیز دیگری بگوید؛ پس برای کلاس، هم معلم لازم است و هم کتاب.
قرآن کتاب درسی مسلمانان است و اهل‌ بیت(علیهم السلام) معلم این کتاب هستند. ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یعنی دوباره این معلم سر کلاس می‌ آید و برنامه ی آموزشی همه، یک‌ دست و هماهنگ می‌ شود.

انتظار پویا
کسی که منتظر مهمان است، در خانه آرام نمی‌ نشیند و خانه را برای آمدن او آماده می‌ کند؛ بنابراین آمادگی برای ظهور با خودسازی، امر به معروف، دعوت به حق و آگاه‌ سازی دیگران، از وظایف مردم در زمان غیبت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
فرض کنید اعضای خانواده می‌ خواهند به مهمانی بروند. پدر زودتر از همه لباس و کفش را می‌ پوشد، آماده می‌ شود، ماشین را روشن می‌ کند و سر کوچه منتظر آمدن بچه‌ هایش می‌ شود؛ اما در خانه یکی از بچه‌ ها دنبال کفشش می‌ گردد و دیگری دنبال جوراب است. در اینجا پدر آماده و منتظر آمدن بچه‌ هایی است که هنوز آماده نشده‌ اند. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم، منتظر ماست، نه این‌ که ما منتظر او باشیم؛ چون همیشه انسان آماده، منتظر انسان غیر آماده است.

دوستی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

وقتی به کودکی می‌ گویی: «دوستت دارم»، می‌ گوید: «اگر راست می‌ گویی، برایم بستنی بخر». این سخن نشان می‌ دهد که بچه‌ ها هم به‌ خوبی می‌ دانند که دوستی و عشق، علامت و نشانه دارد و نشانه ی آن، عمل و اقدام است. ما هم اگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دوست داریم، باید دست به‌ کار شویم و به دستورهای خداوند که اهل‌بیت(علیهم السلام) برایمان آورده‌ اند، عمل کنیم و به خواسته‌ های آن‌ ها تن در دهیم. وجود نازنین آن حضرت هم فرموده است: «فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِءٍ مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا وَلْیَتَجَنَّب ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا؛[8] پس هر یک از شما باید کاری کند که وی را به محبت و دوستی ما نزدیک سازد و از آن‌ چه خوش‌ آیند ما نیست و باعث کراهت و خشم ماست، دوری گزیند.»

آمادگی همگانی برای ظهور
امام خمینی(قدس سره) می‌ فرمود: «ما منتظر طلوع خورشیدیم.» امام(علیه السلام) سپیده ی آن خورشید و مطلع فجر آن ظهور است. ابتدا خورشید را نمی‌ بینیم، سپیده را می‌ بینیم. پیدایش سپیده، نویدبخش طلوع خورشید است؛ بنابراین پدیده ی انقلاب اسلامی ایران، إن‌ شاءالله پیام‌ آور ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
وقت نماز صبح الان است؛ چرا که بین‌ الطلوعین است. آن‌ ها که می‌ گویند اگر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیاید، جان را نثار و مال و اندوخته‌ ها را انفاق می‌ کنیم، نمازشان قضا خواهد شد.

رضایت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
بچه‌ های با ادب و با تربیت را در مهمانی دیده‌ ای؟ وقتی شربت، شیرینی و شکلات جلوی آن‌ ها گرفته می‌ شود، پیش از آن‌ که چیزی بردارند، به پدر نگاه می‌ کنند و از نگاه او می‌ فهمند که بردارند یا نه؟
امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مثل پدر برای همه ی ماست؛ هر کاری که انجام می‌ دهیم، اول باید بدانیم که آیا او راضی است آن کار را انجام دهیم یا خیر؟

نماز[9]
نقش نماز
نماز در نامه ی عمل انسان در قیامت، همانند نمره ی انضباط در کارنامه ی تحصیلی دانش‌ آموزان است.
اگر دانش‌ آموزی از مدرسه‌ ای با کارنامه ی تحصیلی به مدرسه‌ ای دیگر برود، مسئولان مدرسه ی جدید، اولین چیزی را که در کارنامه ی او نگاه می‌ کنند، نمره ی انضباط است. اگر از انضباط نمره ی قبولی گرفته، به بقیه ی نمرات نگاه می‌ کنند.
نماز نیز اگر در کارنامه ی عمل نمره ی قبولی گرفته باشد، به بقیه ی اعمال نگاه می‌ کنند؛ و الا به دیگر اعمال نگاه نمی‌ کنند.

مداومت در نماز
هواپیمایی که در حال پرواز است، برای اینکه از مسیر منحرف نشود، پیوسته و در هر حالی باید با برج مراقبت در ارتباط و تماس باشد؛ وگرنه خطر سقوطش زیاد است.
شرط سعادت و خوشبختی ما انسان‌ ها هم، توجه دائم و مستمر به یاد خداست که این یاد، در نماز تجلی پیدا می‌ کند: «أقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي؛[10] نماز را برای یاد من بپا دار.»
و این یادآوری، باید به‌ صورت پیوسته و مستمر باشد: «الَّذينَ هُمْ عَلَى صَلاتِهِمْ دَائِمُونَ؛[11] آنان که بر نمازشان مداومت دارند.»

نمازهای روزانه
تمام پله‌ های نردبان، یک‌ شکل و یک‌ رنگ هستند و کسی که پا روی پله‌ های نردبان می‌ گذارد، به‌ ظاهر کاری تکراری می‌ کند؛ اما با هر پاگذاشتن، رو به بالا می‌ رود. کسی که چاه می‌ کند، پیوسته کلنگ جای کلنگ می‌ زند و کارش به‌ ظاهر تکراری به نظر می‌ رسد؛ اما با هر کلنگ‌ زدن، به آب شیرین و گوارایی نزدیک می‌ شود. آجرهایی که بنّا به‌ ظاهر تکراری روی هم می‌ گذارد، در نهایت ساختمانی زیبا و پر فایده ساخته خواهد شد.
هر یک از نمازهای روزانه هم، به نظر می‌ رسد مثل قبلی و تکراری است؛ ولی در حقیقت هر نماز، مثل گام‌ نهادن بر پله‌ ای جدید در مسیر معراج و گذاشتن آجری دیگر در ساختن ستون دین است.

نماز اول وقت
میوه ی اول که چیده می‌ شود، تازه و خوش‌ طعم است و هرچه زمان بگذرد، رنگ و طعم آن دست‌ خوش تغییر می‌ گردد. نماز هم، اول وقت تازگی و لذت فراوان دارد؛ وگرنه هرچه زمان بگذرد، طراوت و طعم خود را از دست می‌ دهد؛ درست مانند نان سنگک! همان اول که از تنور در می‌ آید، بوی خوش و طعم لذیذ دارد و هرچه بماند، سفت، بی‌ مزه و بیات خواهد شد.
درست همانطور که پزشکی فوق‌ تخصص، نسخه‌ ای را تجویز می‌ کند و می‌ گوید: «این دارو را هر شش ساعت یک‌ بار مصرف کن». اگر بیمار سر ساعت آن را مصرف کند، دارو اثر خود را زودتر خواهد گذاشت و از شر ویروس‌ ها و میکروب‌ ها نجات خواهد یافت. نماز نیز، نسخه‌ ای الهی است که تمام نیازهای انسان در آن دیده شده و اگر اول وقت خوانده شود، تمام آن نیازها برآورده خواهد شد.

نماز جماعت
اگر شما مثلاً چهارصد نفر باشيد و هر كدام يك كاسه آب يک‌ ليتری داشته باشيد، اگر دست من نجس باشد و داخل هر كدام از اين چهارصد كاسه بزنم، تمام آن‌ ها نجس و آلوده می‌ شود؛ اما اگر اين چهارصد كاسه آب يک‌ ليتری را داخل حوضی بريزيد (كه به‌ اندازه ی آب كر می‌ شود)، اگر دست من نجس باشد و داخل آن بزنم، علاوه بر آن‌ كه آب نجس نمی‌ شود، دست من هم پاك می‌ شود.
در نماز جماعت، دل‌ ها به‌ هم وصل می‌ شود و همانند حالتی است كه آب كر تشكيل می‌ شود. اگر كسی ديگر هم به شما وصل شود، آن هم خدايی می‌ گردد، دلش پاك و طاهر خواهد شد و پاداشی كه جز خدا كسی نمی‌ داند، شامل او می‌ شود.

حضور قلب در نماز
اگر با ماشين خود قصد مسافرت داشته باشيد و چرخ‌ های آن، مقداری بالاتر از زمين باشد و هيچ ارتباطی با جاده نداشته باشد، چه اتفاقی می‌ افتد؟
معلوم است كه هرچه شما گاز بدهيد هم، به جلو نخواهيد رفت و حركت و پيشروی نخواهيد داشت؛ نماز هم همين‌ گونه است. اگر حضور قلب در آن نباشد، همانند ماشينی است كه چرخ‌ های آن با زمين ارتباطی ندارد.

سرگرمی
در هر کجای زمین که فصل بهار می‌ شود، درختان پر از شکوفه و گل می‌ شوند. جاهای خالی را با توجه به کلمات داده شده پرکن، تا بدانی وقتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیایند، چه اتفاق‌ هایی در زمین می‌ افتد.
1. زمین پر از ............... و داد می‌ شود.
2. تمام ......................های زمین آشکار می‌ شود.
3. همه جای زمین ............... و سرسبز می‌ شود.
4. زمین از وجود ................. پاک می‌ شود.
5. خداوند به‌ خاطر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) .................... آسمان و زمین را جاری می‌ کند.
---------------------------------------------------------
حروف را به ترتیب اعداد، کنار هم بگذار تا حدیث زیبایی از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)به دست آید.
پاسخ پرسش­ های زیر را، از راست به چپ در جدول قرار بده؛ بعد حرف اول در جدول را بنویس و هشت‌ تا هشت‌ تا بشمار و حروف به دست آمده را کنار هم بگذار تا حدیث زیبایی از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درباره ی حضرت زهرا(سلام الله علیها) به‌ دست آید.
1. بنیان‌ گذار انقلاب اسلامی:   3 -  5  -  28  -  13  -  22.
2. آخرین دین آسمانی:        8 -  10 -  26 - 20 -  5.
3. در زمان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از آسمان زیاد می­ بارد:  4 – 7 – 12 – 19 – 30.
4. ترجمه ی بزرگترین سوره ی قرآن:    23 – 7 – 18.
5. رهرو آن نیست گهی تند و گهی ............. رود، رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود:    9 – 16 – 6 – 29.
6. بهتر است قرآن را با .................. بخوانیم:    24 – 25 – 17 – 28 – 15.
7. تعداد یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در این جنگ 313 نفر بود:     21 – 1 – 2.
8. رودخانه ی بی‌ خانه:   14 – 31 – 11.

با هم بخندیم[12]
1. شاگرد تنبل: ای کاش مثل داخل مغازه‌ ها که می‌ نویسند: «جنس فروخته‌ شده پس‌ گرفته نمی‌ شود»، در کلاس هم می‌ نوشتند: «درس داده‌ شده، پس‌ گرفته نمی‌ شود!»
2. سعید: حامد! چرا معلم شما این‌ قدر به تخته می‌ زنه؟
حامد: برای این‌ که ما دانش‌ آموزان چشم نخوریم!
3. کسی ادعای پیامبری کرد. به او گفتند: «کتابت کو؟»
گفت: «هنوز چاپ نشده؛ فعلا جزوه بنویسید!»
4. شخصی در تصادف با اتومبیل، پایش را از دست داد. راننده به او گفت: «کمی دیه را تخفیف بده؛ من که میلیاردر نیستم.» آن شخص گفت: «من هم که هزارپا نیستم.»
5. دانش‌ آموز: آقا معلم! یواش بزنید.
معلم: من دارم محبت می‌ کنم و تو نمی‌ دونی.
دانش‌ آموز: امیدوارم روزی بتونم محبت شما رو جبران کنم!
6. یه نفر پشتش می‌ خارید. هر کار کرد، دستش به پشتش نرسید؛ رفت روی صندلی.
7. کله‌ پاچه‌ فروش: آقا! چشم بذارم؟
مشتری: صبر کن، برم قایم‌ شم!
8. یه نفر میره بانک وام بگیره، ضامن نداشته، منفجر می‌ شه.
9. اگر توی ماشین به‌ جای بنزین ماست بریزیم، چه می‌ شود؟
هیچی؛ به جای بوق بوق، میگه: «دوغ دوغ!»
10. بچه: مامان! من آب می‌ خوام.
مامان: نصف شب کی برات آب بیاره؟ بخواب تا نیومدم بزنمت!
بچه: وقتی میای منو بزنی، یه لیوان آب هم برام بیار.
11. معلم، سرکلاس تقویتی: پسر! چرا سرکلاس خوراکی می‌ خوری؟
دانش‌ آموز: آقا اجازه! مگه اینجا کلاس تقویتی نیست؟
12. هزارپا از بالای درخت می‌ افته زمین، می‌ گه: «آخ پام، پام، پام، پام، پام، پام...»
13. معلم: سه چیز رو بگو  که از شیر گرفته می‌ شه؟
دانش‌ آموز: ماست، پنیر و بچه ی همسایه که یه روز قبل، اونو از شیر گرفتن!
14. معلم: شیخ مشرف‌ الدین مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی که بود؟
دانش‌ آموز: اون سه نفر اول رو نمی‌ دونم؛ ولی سعدی نویسنده بود!
15. پلیس: مگه تابلوی ورود ممنوع رو ندیدی؟
راننده: تابلو رو دیدم؛ ولی شما رو ندیدم.
16. پدر: پسرم! چرا سرت رو روی آتیش گرفتی؟
پسر: باباجون! معلم گفته وقتی بیکار هستید، سرتون رو گرم کنید.
17. معلم: یه جمله بگو که توی اون «چای» باشه؟
دانش‌آموز: آقا اجازه! «قوری».
18. مریض: آقای دکتر! فکر می‌ کنم سیاه‌ سرفه گرفتم؟
دکتر: لطفاً سرفه نکنید؛ چون اتاق رو تازه رنگ کردیم!
19. مادر: پسر! چرا موهاتو با شامپو، بدون آب می‌ شويی؟
پسر: چون روی شامپو نوشته برای موهای خشك!
20. معلم: با شش بيل جمله بساز.
دانش‌ آموز: آيا هابيل با بيل قابيل را كشت يا قابيل با بيل هابيل را كشت؟
21. مورچه‌ ای در خيابان راه‌ می‌ رفت كه ناگهان كاميونی از روی او رد شد:
مورچه: آخيش! قولنجم شكست.
22. دانش‌ آموز: آقا! تقويم داريد؟
فروشنده: چه جور تقويمی؟
دانش‌ آموز: تقويمی كه تعطيلی زياد داشته باشه.
23. دو دزد وارد خانه‌ ای شدند. سگ شروع به پارس‌ كردن نمود.
دزد اولی: شنيدی سگی كه پارس می‌ كنه، ‌گاز نمی‌ گيره.
دزد دومی: من شنيدم؛ ولی می‌ ترسم سگه نشنيده باشه.
24. معلم: با پل جمله بساز.
شاگرد: چطوری تپل؟
25. يه نفر می‌ خواسته بره راه‌ آهن، از راننده‌ تاكسی می‌ پرسه: «چند می‌ گيری منو برسونی راه‌ آهن؟»
راننده: سه‌ هزار تومان.
مسافر: برای چمدونم چقدر می‌ گيری؟
راننده: هيچی.
مسافر: پس چمدونم رو ببر؛ خودم پياده ميام.
26. يه نفر داشت از كنار ديوار رد می‌ شد، يه روزنامه به سرش خورد و سرش شكست.
گفتند: آخه چه‌ طوری؟
گفت: چون توی روزنامه آجر بود.
27. معلم: با حسن جمله بساز.
شاگرد: پدرم به بازار رفت و هندوانه خريد.
معلم: پس حسنش كو؟
شاگرد: حسن اسم پدرمه دیگه.
28. يه گاوه سرما می‌ خوره، به جای شير، بستنی می‌ ده.
29. چوپونه با گوسفنداش لج می‌ كنه، اون‌ ها رو می‌ بره چمن مصنوعی.
30. اولی: اگه خرسی به تو حمله كرد، چکار می‌ كنی؟
دومی: با تفنگ بهش شليك می‌ كنم.
اولی: اگه تفنگ نبود؟
دومی: میرم بالای درخت.
اولی: اگه درخت نبود چی؟
دومی: میرم پشت صخره.
اولی: اگه صخره نبود؟
دومی: در گودالی دراز می‌ كشم.
اولی: اگه گودال هم نبود، اون وقت چی؟
دومی با عصبانيت جواب داد: ‌ببينم داداش! تو طرفدار منی يا طرفدار خرسه؟

پی نوشت ها:
------------------------------------------------------------------------------
* نویسنده و پژوهشگر.
[1]. آیت‌ الله حائری شیرازی، تمثیلات و تشبیهات؛ محمدرضا رنجبر، باران حکمت.
[2]. نحل، آیۀ 98.
[3]. زخرف، آیۀ 67.
[4]. مائده، آیۀ 23.
[5]. اسراء، آیۀ 23.
[6]. رعد، آیۀ 28.
[7]. آیت‌ الله حائری شیرازی، تمثیلات و تشبیهات؛ محمدرضا رنجبر، باران حکمت؛ محمد یوسفیان، غایب همیشه حاضر.
[8]. طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 38.
[9]. آیت‌ الله حائری شیرازی، تمثیلات و تشبیهات؛ محمدرضا رنجبر، باران حکمت؛ محمد یوسفیان، سوغات آسمانی.
[10]. طه، آیۀ 14.
[11]. معارج، آیۀ 23.
[12]. محمد یوسفیان، کتاب لبخند.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.