رفتن به محتوای اصلی
غلام رضا قدمی

تبلیغ : رساندن پیامها و آموزه های دینی به دیگران

تاریخ انتشار:

تبلیغ از ریشه «ب ـ ل ـ غ» است. این ریشه را به معنای رسیدن به چیزی دانسته اند.[1] بعضی آن را رسیدن به نهایت، یا نزدیك به نهایت یك چیز معنا كرده اند[2] و این گونه به تمایز این ریشه از واژه وصول اشاره كرده اند.[3] تبلیغ مصدر باب تفعیل، متعدی و به معنای رساندن است. این واژه در زبان فارسی كاربردی اصطلاحی یافته و به رساندن پیام یا خبر دینی اطلاق می شود.[4] تبلیغ امروزه در مناسبات سیاسی، اجتماعی و سوگیریهای فرهنگی جایگاهی ویژه دارد و از این رهگذر شیوه ها و ابزارهای متنوعی برای رساندن پیام، پدید آمده است كه برای آگاهی از آن، ساز و كارهای آموزشی گوناگونی تعریف شده است. اصطلاح تبلیغ، در ادبیات دینی كاربردی خاص یافته و به رساندن پیامها و آموزه های دینی اطلاق می شود.

واژه تبلیغ، در قرآن به كار نرفته است؛ اما مشتقات دیگری از ریشه این واژه 77 بار در قرآن آمده است كه 27[5] مورد از آن با كاربرد واژه های بَلاغ، بَلیغاً، بَلَّغ، بَلَّغتَ، بالِغَة، اُبَلِّغُكُم، أَبلَغتُكُم، اَبلِغْه، یبَلِّغون و أبلَغوا، معنایی متناسب با اصطلاح دینی تبلیغ دارند. در میان این واژه ها، بلاغ بیشتر آمده است (آل عمران/3،20؛ مائده/5،92؛ رعد/13، 40 و ...)؛ افزون براین، مفاهیمی مانند ارشاد، دعوت، هدایت، موعظه، تبشیر، انذار، تخویف، امر به معروف و نهی از منكر و ... با مفهوم تبلیغ پیوند دارند.

جایگاه تبلیغ و مبلّغ:

قرآن وظیفه پیامبر را رساندن پیام دین می داند[6]: «ما عَلَی الرَّسولِ اِلاَّالبَلـغُ». (مائده/ 5،99؛ نیز نحل/16، 35؛ عنكبوت/29،18؛ یس/ 36،17) و با فرمان به یادآوری و گفتن معارف دینی، از او با وصف مُذكِّر یاد می كند: «فَذَكِّر اِنَّما اَنتَ مُذَكِّر».(غاشیه/88،21) و به مفید بودن این یاد آوری برای مؤمنان رهنمون می شود: «و ذَكِّر فَاِنَّ الذِّكری تَنفَعُ المُؤمِنین».(ذاریات/51،55) در بعضی آیات، به مناسبتهایی، با تأكید بر ابلاغ وحی، كوتاهی در تبلیغ بخشی از تعالیم دین، (اعلام وصایت امیرمؤمنان(علیه السلام)) با ناتمامی رسالت، برابر دانسته شده است[7]: «یـاَیهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیكَ مِن رَبِّكَ واِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ».(مائده/5،67) گزارش قرآن از شیوه ها و معارف تبلیغی بعضی پیامبران، مانند نوح (برای نمونه نك: اعراف/7،59 ـ 62)، صالح (برای نمونه نك: هود/11،61)، هود (برای نمونه نك: اعراف/7، 65 ـ 68؛ هود/11،50) و... و تحمل سختی و آزارهایی كه در این راه دیده اند نیز اهمیت و جایگاه تبلیغ را نشان می دهد.

تبلیغ دین، ویژه پیامبران نیست، چنان كه قرآن كریم از رسولان و مبلغانی یاد می كند كه مردم آنان را تكذیب كردند.[8] (یس/36،13، 20 و...)؛ همچنین در دستوری عام از مؤمنان می خواهد تا جمعی برای كسب معارف دینی سفر كنند و پس از آن به انذار* قوم خود بپردازند[9]: «فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فِی الدّینِ و لِینذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم».(توبه/9،122) در آیاتی دیگر با تأكید بر اهمیت امر به معروف و نهی از منكر (آل عمران/ 3،110) از دعوت كنندگان به خیر و آمران به معروف و ناهیان از منكر با وصف رستگار یاد كرده: «و لتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ یدعونَ اِلَی الخَیرِ و یأمُرونَ بِالمَعروفِ و ینهَونَ عَنِ المُنكَرِ و اُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون».(آل عمران/3،104) و نیكو سخن ترین انسان را كسی می داند كه به سوی خدا دعوت كند و عمل صالح انجام دهد و خود را تسلیم در برابر خدا معرفی كند. «و مَن اَحسَنُ قَولاً مِمَّن دَعا اِلَی اللّهِ و عَمِلَ صــلِحـًا و قالَ اِنَّنی مِنَ المُسلِمین».(فصّلت/41،33)

در روایات بسیاری نیز بر اهمیت دعوت به دین و هدایت[10] و جایگاه مبلّغ[11] و پاداش تبلیغ[12] تأكید شده است.

اهداف تبلیغ:

در قرآن هدفهایی برای بیان تبلیغ و دعوت به دین، ذكر شده است. این اهداف را می توان در دو دسته و ذیل دو هدفِ «احیای انسان» و «اتمام حجت» آورد:

1. احیای انسان:

قرآن، دعوت دینی را برای حیاتبخشی به انسان دانسته و مؤمنان را به پذیرش دعوت حیات بخش خدا و پیامبر فرا می خواند: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ و لِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما یحییكُم».(انفال/ 8،24) در آیاتی دیگر، از هدف دعوت با تعابیری چون دعوت به هدایت و صراط مستقیم: «و اِنَّكَ لَتَهدی اِلی صِراط مُستَقیم».(شوری/ 42،52)، رستگاری و نجات: «یـقَومِ اتَّبِعونِ اَهدِكُم سَبیلَ الرَّشاد ... و یـقَومِ ما لی اَدعوكُم اِلَی النَّجوةِ».(غافر/40،38، 41) و خروج از ظلمات:«كِتـبٌ اَنزَلنـهُ اِلَیكَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّـلُمـتِ اِلَی النّورِ». (ابراهیم/14،1) نیز یاد شده است.

محتوای دعوت انبیا كه با تعابیری گوناگون در قرآن آمده، بر سه محور است: «دعوتهای اعتقادی»، «دعوت به تقوا و فضایل اخلاقی» و «دعوتهای اجتماعی».

الف. دعوتهای اعتقادی:

آیات پرشماری، متضمن بیان دعوتهای اعتقادی است. دعوت به ایمان به خدا و نبوت: «و ما لَكُم لا تُؤمِنونَ بِاللّهِ والرَّسولُ یدعوكُم لِتُؤمِنوا بِرَبِّكُم».(حدید/57،8؛ نیز نك: احقاف/ 46،31 ـ 32)، كتاب آسمانی و غیب: «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین * اَلَّذینَ یؤمِنونَ بِالغَیبِ»(بقره/ 2،2 ـ 3) و معاد: «اَفَحَسِبتُم اَنَّما خَلَقنـكُم عَبَثـًا واَنَّكُم اِلَینا لاتُرجَعون».(مؤمنون/23،115) مهم ترین دعوتهای اعتقادی است.

ب. دعوت به تقوا و فضایل اخلاقی:

پرورش روح تقوا و فضایل اخلاقی، در تعالیم دینی از اهمیتی ویژه برخوردار است. افزون بر سفارش به تقوا در بسیاری از آیات قرآن: «فاتَّقُوا اللّهَ»(شعراء/26،144)، تشریع بعضی از عبادتهای واجب نیز برای رسیدن به تقوا دانسته شده است: «كُتِبَ عَلَیكُمُ الصّیامُ ... لَعَلَّكُم تَتَّقون». (بقره/ 2،183) دعوت به صبر (اعراف/7، 128)، توكل (یونس/10،84)، استغفار (هود/11،52) و توبه (هود/11،61) بعضی از دیگر تعالیم مورد توجه قرآن است. در روایات بسیاری نیز هدف بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)به كمال رساندن مكارم اخلاق دانسته شده است.[13]

ج. دعوتهای اجتماعی:

یكی از مهم ترین تعالیم و دعوتهای اجتماعی دین، تلاش برای برپایی عدالت و قسط است:«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَینـتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتـبَ والمیزانَ لِیقومَ النّاسُ بِالقِسطِ».(حدید/57،25) پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)نیز خود را مأمور به عدل می داند: «اُمِرتُ لاَِعدِلَ بَینَكُمُ».(شوری/42،15) و سفارش خداوند به قسط را بازگو می كند: «قُل اَمَرَ رَبّی بِالقِسطِ».(اعراف/7،29) توصیه های پیامبران به پرهیز از كم فروشی در داد و ستد نیز نمونه ای از تلاش برای رسیدن به قسط و عدالت است: «یـقَومِ اَوفُوا المِكیالَ والمیزانَ بِالقِسطِ ولا تَبخَسوا النّاسَ اَشیاءَهُم».(هود/11،85؛ نیز ر.ك: انعام/ 6،152؛ اعراف7/،85؛ شعراء/ 26، 177، 181، 183) از دیگر تعالیم اجتماعی دین، دعوت به وحدت و دوری از تفرقه: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَمیعـًا و لا تَفَرَّقوا».(آل عمران/3،103) و دعوت به توافق بر اساس مشتركات است[14]: «قُل یـاَهلَ الكِتـبِ تَعالَوا اِلی كَلِمَة سَواء بَینَنا و بَینَكُم».(آل عمران/3،64)

2. اتمام حجت:

یكی از اهداف تبلیغ، روشن شدن حقیقت و راه هدایت است، به گونه ای كه كسی در پیشگاه خداوند، عذر و بهانه ای برای گمراهی نداشته و حجت بر او تمام شده باشد: «لِئَلاَّ یكونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ».(نساء/4،165)[15] و اگر مخالفت وانكاری رخ دهد، از سر لجاجت و عناد با حق باشد.[16] از اتمام* حجت در حوزه های كلام[17]، اصول فقه[18] و فقه سیاسی[19]، با رویكردهای گوناگونی بحث شده است. (=> اتمام حجت)

اصول و روشهای تبلیغ:

با استفاده از بعضی آیات قرآن كه بر شرایطی برای تبلیغ تصریح یا ویژگیهایی برای پیامبران در مقام تبلیغ بازگو كرده، می توان ویژگیهایی را برای تبلیغ معارف دینی برشمرد:

دعوت دینی باید روشن و بی ابهام ابلاغ شود: «ما عَلَینا اِلاَّ البَلـغُ المُبین». (یس/ 36،17) و به فراخور نیاز و ظرفیت مخاطب با بشارت و انذار همراه گردد[20]: «و ما اَرسَلنـكَ اِلاّ كافَّةً لِلنّاسِ بَشیرًا ونَذیرًا». (سبأ/34،28) تا برای مخاطب اندیشه برانگیز باشد: «اَنزَلنا اِلَیكَ الذِّكرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم و لَعَلَّهُم یتَفَكَّرون».(نحل/16،44)

قرآن با توجه به اهداف دعوت دینی (=> همین مقاله، اهداف تبلیغ)، بهره گیری از هر سخن و روشی را برای تبلیغ دین نمی پذیرد، بلكه آن را در حكمت، موعظه حسنه و جدال احسن منحصر می داند: «اُدعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وجـدِلهُم بِالَّتی هِی اَحسَن».(نحل/16،125) «حكمت»، سخنی است مبتنی بر علم و عقل كه انسان را به حق می رساند[21]، به گونه ای كه هیچ شك و شبهه ای نماند.[22] «موعظه»، یادآوری كارها[23] و نكته هایی عبرت آموز[24] است كه با شنیدن آن دل مخاطب نرم شود و حق را بپذیرد. «جدال»، سخنی است كه به هنگام نزاع، تنها با هدف برتری بر خصم گفته می شود[25] و روشنگری حق را به دنبال ندارد، بلكه از آنچه خصم به تنهایی یا همراه مردم قبول دارد، برای باطل كردن سخن او استفاده می شود. قید احسن نیز برای این به كار رفته تا مبلغ را در استفاده از مقدمات كاذب بازدارد و تنها سخنش جنبه مناقضه داشته باشد و بطلان عقیده طرف مخالف را به اثبات رساند.[26]

بعضی از مفسران، حكمت، موعظه* حسنه و جدال* احسن را سه روش تبلیغ دین دانسته اند[27]؛ اما بعضی دیگر[28] آنها را ناظر به محتوا و مضمون تبلیغ، تفسیر كرده[29] و حكمت را به معنای قرآن[30] و نبوت[31]، و موعظه حسنه را به معنای مواعظ قرآن، و«وجـدِلهُم بِالَّتی هِی اَحسَن» را «جادلهم بالكلمة التی هی أحسن» و منظور از آن را قرآن و بهترین استدلال[32] یا جدال بر اساس روش قرآن كه در آن ادب الهی نهفته است معنا كرده اند.[33] برخی مفسران، تفسیر حكمت به قرآن را متناسب با معنای اصلی حكمت كه منع است دانسته و گفته اند: از آنجا كه قرآن امر به خوبی و نهی از بدی را دربردارد، بازدارنده و مانع فساد است.[34]

اما مفسرانی كه این سه را روشهای تبلیغ دانسته اند. حكمت، موعظه و جدال را به ترتیب با سه روش برهان، خطابه و جدل منطقی، تطبیق كرده[35] و دلیل به كار رفتن قید «حسنه» برای «موعظه» و «احسن» برای «جدال» را چنین توضیح داده اند: قید حسنه برای موعظه، نشان می دهد كه موعظه دارای دو بخش «حَسَن و غیر حَسَن» است؛ موعظه غیر حَسَن، موعظه ای است كه واعظ به آنچه فرا می خواند، پای بند نباشد. موعظه حسنه، موعظه ای است كه واعظ، مفاد سخن و دعوت خود را باور داشته باشد و بدان عمل كند. قید «احسن» برای «جدال» نیز نشان از تقسیم جدال به سه قسمِ غیر حَسَن، حَسَن و احسن است. قرآن مورد جایز از جدال را «جدال احسن» می داند. و آن را جدالی دانسته كه خصم را بر لجبازی و عناد تهییج نكند و در آن از تعبیرهای توهین آمیز نسبت به خصم و مقدسات او پرهیز شود و مقدمات آن بر دروغ و سخن باطل مبتنی نباشد؛ اما اگر خصم، مقدمه دروغ و باطلی را پذیرفته باشد، استفاده از آن برای نقض سخن او جایز است. بهره گیری از روشهای موعظه غیر حَسَن و جدال غیر احسن، با اهداف دعوت دینی ناسازگار است، زیرا به كارگیری این روشها، زوال و از میان رفتن حق را در پی دارد.[36] تعبیر «اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعلَمُ مَن یضِلُّ عَن سَبیلِهِ و هُوَ اَعلَمُ بِالمُهتَدین».ذیل همین آیه را برای توضیح منحصر بودن دعوت دینی به این سه روش دانسته اند؛ به این معنا كه خداوند به حال گمراهان و هدایت یافتگان به دین آگاه است و می داند كه تنها همین سه روش، هدایت را به دنبال دارد.[37]

از هریك از این روشها، به فراخور صلاح مخاطب و احتمال نتیجه بخش بودن آن استفاده می شود؛ و گاه می توان برای یك مخاطب خاص، تنها از یك روش یا از همه روشها بهره برد.

بعضی، به كارگیری هر سه روش با هم را ضروری دانسته اند؛ لیكن كسانی بر این باورند كه با توجه به تفاوت ظرفیت و توانایی فهم افراد، هریك از این روشهای تبلیغ، به بخشی از اجتماع، اختصاص دارد.[38]

افزون بر اصول كلی تبلیغ دینی كه در قرآن آمده، تأمل و بهره گیری از بیان آیات در جایگاههای گوناگون دعوت و چگونگی مسائلی كه برای دعوت مخاطبان ابراز شده است، می تواند راهنمای فهم روشهای تبلیغی قرآن، نسبت به مخاطبان و موقعیتهای گوناگون تبلیغی باشد. بعضی از این روش های شكلی و محتوایی عبارت اند از:

1. بیان تدریجی:

بعضی، بیان احكام اسلام را متناسب با ظرفیت ایمانی مخاطب دانسته اند و معتقدند در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، با بیان مرحله ای و تدریجی، زمینه روانی پذیرش فراهم می آمده است[39]، چنان كه بر اساس روایات[40] ناظر به چگونگی تحریم شراب، نخستین آیه ای كه درباره حرمت شراب نازل شد «یسـَلونَكَ عَنِ الخَمرِ والمَیسِرِ قُل فیهِما اِثمٌ كَبیرٌ و مَنـفِعُ لِلنّاسِ واِثمُهُما اَكبَرُ مِن نَفعِهِما»(بقره/2،219) است. این آیه در مردم احساس حرام بودن شراب را پدید آورد؛ اما تعبیر «منافع للناس»، نشان از بسته نبودن همه راهها دانست. پس از آن آیه «اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ ... رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تُفلِحون * اِنَّما یریدُ الشَّیطـنُ اَن یوقِعَ بَینَكُمُ العَدوةَ والبَغضاءَ فِی الخَمرِ والمَیسِرِ»(مائده/5،90 ـ 91) با شدت بیشتری در این باره نازل شد و شراب را پلیدی و عمل شیطان و دوری از آن را مایه رستگاری دانست. در نهایت با آیه «قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّی الفَوحِشَ ماظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ والاِثمَ والبَغی بِغَیرِ الحَقِّ...»(اعراف/7،33) فرایند تشریع حرمت شراب پایان یافت. در ادامه این روایت تأكید شده است كه هرگاه خداوند تشریع حكمی را اراده كند، با بیان تدریجی آن سبب آمادگی روحی مردم می شود تا به آسانی و با آرامش آن را بپذیرند.[41]

2. پیوند عقیده و ایمان با تدبر و تفكر در عالم هستی:

قرآن برای دعوت انسان، از دلیلهای صرفاً انتزاعی استفاده نمی كند، بلكه عقیده را با هستی پیوند می دهد. در دیدگاه قرآن، همه هستی آیه و نشانه ای از وجود خداست كه نگاه كردنِ همراه با تدبر و تفكر در آن، انسان را به وجود خدا می رساند: «قُلِ انظُروا ماذا فِی السَّمـوتِ والاَرضِ و ما تُغنِی الأیـتُ والنُّذُرُ عَن قَوم لایؤمِنون»(یونس/10،101)، بر همین اساس، انسان را به نظر و دقت در وجود خود فراخوانده است: «و فی اَنفُسِكُم اَفَلا تُبصِرون»(ذاریات/ 51،21) و آفرینش آسمان و زمین و گردش شب و روز را نشانه ای برای خردمندان دانسته كه اندیشه در آن با ایمان به هدفمندی آفرینش همراه است: «اِنَّ فی خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفِ الَّیلِ والنَّهارِ لاَیـت لاُِولِی الاَلبـب * اَلَّذینَ ... یتَفَكَّرونَ فی خَلقِ السَّمـوتِ والاَرضِ رَبَّنا ما خَلَقتَ هـذا بـطِلاً». (آل عمران/ 3،190 ـ 191)[42]

3. توجه به ظرفیتهای عاطفی انسان:

هنگام رهسپاری موسی و هارون برای دعوت فرعون، خداوند آنان را به نرمی گفتار سفارش كرد: «فَقولا لَهُ قَولاً لَینـًا»(طه/20،44)؛ همچنین در وصف پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)، مهربانی و ملایمت پیامبر را رحمتی از سوی خداوند و سبب گرد آمدن مردم پیرامون آن حضرت می داند: «فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم و لَو كُنتَ فَظـًّا غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِكَ».(آل عمران/ 3،159) یكی از سخنان پیامبران به هنگام تبلیغ، تأكید بر خیرخواهی آنان نسبت به مردم است: «اُبَلِّغُكُم رِســلـتِ رَبّی واَنَا لَكُم ناصِحٌ اَمین».(اعراف/ 7،68) یكی از اهداف این سخن می تواند جلب محبت و عاطفه شنوندگان باشد: «اَبلَغتُكُم رِسالَةَ رَبّی ونَصَحتُ لَكُم ولـكِن لاتُحِبّونَ النّـصِحین».(اعراف/ 7،79)

4. آغاز از خود و خویشان:

بی شك، تطابق سخن و عمل مبلّغ، بر اثرگذاری تبلیغ می افزاید و همراهی نزدیكان او با دعوتش، اخلاص او را نشان می دهد. شاید بر همین اساس خداوند به پیامبر خود دستور می دهد كه در دعوت خود، از نزدیكان و عشیره خویش آغاز كند: «و اَنذِر عَشیرَتَكَ الاَقرَبین»(شعراء/26،214) و به این ترتیب هرگونه سهل انگاری و استثنا و تبعیض را در مورد نزدیكان نمی پذیرد.[43] خداوند به شدت مبلغانی را سرزنش می كند كه به سخن خود پای بند نیستند: «یـاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا لِمَ تَقولونَ ما لاتَفعَلون * كَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ اَن تَقولوا ما لا تَفعَلون»(صفّ/61،2 ـ 3) و یهودیان را به همین سبب سرزنش می كند، چه آنان به نیكی سفارش می كردند و خود را فراموش می كردند. (بقره/2،44)

بر اساس روش تحلیل چگونگی بیان دعوت قرآن در موقعیتها و مواجهه های تبلیغی، می توان به روشهای تبلیغی دیگری دست یافت؛ مانند روش تبلیغ در برابر فشارهای عمومی[44]، روش نقل افكار مخالف در تبلیغ[45]، روش مواجهه با تهدیدهای فكری و انحرافی[46] و ...   .

ویژگیهای مبلّغ:

مبلغ، یكی از مؤلفه های اصلی تبلیغ است، از این رو برای دستیابی به تبلیغی موفق و متناسب با اهداف دین، ویژگیهایی برای مبلغ دینی بایسته است كه عبارت اند از:

1. تفقه در دین:

آیه 122 توبه/9 بر ضرورت تفقه در دین پیش از انذار مردم تأكید دارد: «فَلَولا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِینذِروا قَومَهُم».تفقه در دین، آشنایی با همه معارف دینی، شامل اصول و فروع دین است[47]، افزون بر این، آیاتی كه بر بصیرت در دعوت دینی دلالت دارند: «قُل هـذِهِ سَبیلی اَدعوا اِلَی اللّهِ عَلی بَصیرَة اَنا و مَنِ اتَّبَعَنی»(یوسف/12،108) و داشتن آگاهی را پیش نیاز هر كاری می دانند (برای نمونه ر.ك: اسراء/17،36) اهتمام تعالیم دینی بر ضرورت آگاهی مبلغان را ترسیم می كنند. در روایات نیز با تعابیر گوناگون، احاطه همه جانبه بر دین، برای ترویج آن ضروری شمرده شده است.[48]

2. شناخت مخاطب و توانایی در برقراری ارتباط:

شناخت مخاطب، مبلغ را توانا می كند تا معارف دینی را متناسب با نیازهای آنان بیان كند و در بیان مطالب، روشهای سازگار با استعداد مخاطب را به كار گیرد[49]؛ همچنین آشنایی با زبان مخاطبان و بهره مندی از فصاحت زبان، مبلغ را در برقراری ارتباط با آنان یاری می رساند. خداوند برای تبلیغ دین خود پیامبرانی را می فرستاد كه با زبان مردم آشنایی داشتند: «و ما اَرسَلنا مِن رَسول اِلاّ بِلِسانِ قَومِهِ»(ابراهیم/14،4) و حضرت موسی از خداوند می خواهد كه گره از زبان او بگشاید و سخنش را برای مردم، فهمیدنی كند: «واحلُل عُقدَةً مِن لِسانی * یفقَهوا قَولی»(طه/20، 27 ـ 28) و نیز برای مواجهه با فرعون، همراهی برادرش هارون را می طلبد كه از او فصیح تر است. (قصص/28، 34)

یكی از ضرورتها برای شناخت مخاطب، آشنایی با ویژگیهای زمانی و مكانی محیط زیست مخاطب است[50] و اینكه اصناف مردم در مواجهه با دعوت دینی چگونه واكنش نشان می دهند. قرآن با ذكر اصنافی چون پرهیزگاران، ظالمان، فاسقان و...  ، چگونگی مواجهه آنان با قرآن و نسبت آنان با هدایت را توضیح می دهد: «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقین»(بقره/2،2)؛ «اِنَّ اللّهَ لا یهدِی القَومَ الظّــلِمین»(احقاف/ 46،10)؛ «اِنَّ اللّهَ لا یهدِی القَومَ الفـسِقین».(منافقون/63،6) در آیاتی دیگر به پیامبر(صلی الله علیه وآله)یادآوری می شود كه وی نمی تواند كسانی را كه چشمان خود را بر حقیقت بسته اند از گمراهی برهاند، بلكه تنها می تواند بر كسانی اثر گذارد كه آماده پذیرش ایمان به آیات خدا هستند: «و ما اَنتَ بِهـدِی العُمی عَن ضَلــلَتِهِم اِن تُسمِعُ اِلاّ مَن یؤمِنُ بِـایـتِنا فَهُم مُسلِمون».(نمل/27،81) آیه 36 انعام/ 6 نیز تأكید دارد كه تنها كسانی كه گوشی شنوا دارند، دعوت پیامبر را اجابت می كنند: «اِنَّما یستَجیبُ الَّذینَ یسمَعون».(نیز برای نمونه ر.ك: نمل/ 27، 80؛ جاثیه/ 45،23 و...) در روایات نیز با تأكید بر آشنایی با زمان[51] و سخن گفتن به فراخور عقل و ظرفیت مخاطب[52]، شباهت انسانها به زمانشان بیشتر از شباهت آنان به پدرشان دانسته شده است.[53]

3. برخورداری از فضایل اخلاقی:

برای به ثمر نشستن دعوت و تبلیغ دینی، بهره مندی مبلغ از فضایلی اخلاقی ضروری است: «و اِنَّكَ لَعَلی خُلُق عَظیم». (قلم/ 68،4) این ویژگیها از آیاتی به دست می آیند كه به معرفی پیامبران و چگونگی تعامل آنان با مردم در مقام تبلیغ می پردازند و عبارت اند از:

أ. اخلاص:

نیت مبلغ در تبلیغ معارف دینی باید بر آوردن رضایت خداوند و انجام تكلیف دینی باشد[54]، از این رو در آیات بسیاری تأكید شده است كه پیامبران در برابر تبلیغ رسالت الهی، هیچ گونه درخواست و چشمداشت مادی ندارند و اجر تبلیغ آنان بر عهده خداست: «و ما اَسـَلُكُم عَلَیهِ مِن اَجر اِن اَجرِی اِلاّ عَلی رَبِّ العــلَمین».(شعراء/26،109 و...؛ نیز برای نمونه ر.ك: ص/ 38، 86؛ شوری/42،23) در روایات نیز با تعابیر گوناگون، پرهیز از ریا[55] و توجه به اخلاص[56] در تبلیغ یادآوری شده است.

ب. شجاعت:

ابلاغ رسالت الهی در بسیاری از موارد، نیازمند شجاعت است.[57] این شجاعت هنگامی به دست می آید كه مبلغ، از كسی جز خدا پروایی نداشته باشد[58]: «اَلَّذینَ یبَلِّغونَ رِســلـتِ اللّهِ و یخشَونَهُ و لایخشَونَ اَحَدًا اِلاّ اللّهَ».(احزاب/33،39) در روایات بسیاری نیز بر نهراسیدن از سرزنش دیگران و شجاعت در بیان حق تأكید شده است.[59]

ج. استقامت:

یكی از آفات تبلیغ، پیروی مبلغ از خواست باطل دیگران است. آیه 15 شوری/42 از پیامبر می خواهد كه در دعوت خود پایداری و استقامت داشته باشد و از هواهای مردم پیروی نكند: «فَادعُ واستَقِم كَما اُمِرتَ و لاتَتَّبِع اَهواءَهُم».

د. صبر[60]:

یكی از ویژگیهای مهم پیامبران صبر است[61] كه در بسیاری از آیات، بازتاب دارد. گزارش قرآن از صبر پیامبران، سه گونه است: دسته ای از آیات، بازگو كننده سفارش خداوند درباره صبر است: «واصبِر و ما صَبرُكَ اِلاّ بِاللّه».(نحل/16،127؛ نیز برای نمونه ر.ك: روم/ 30،6؛ قلم/ 68، 48) بخشی دیگر حكایت صبر آنان را بازگو می كند: «و لَقَد كُذِّبَت رُسُلٌ مِن قَبلِكَ فَصَبَروا عَلی ما كُذِّبوا»(انعام/6،34؛ نیز برای نمونه ر.ك: احقاف/46،35) و در بعضی آیات، این سخن پیامبران آمده است كه در برابر ناملایمات صبر پیشه می كنند: «و لَنَصبِرَنَّ عَلی ما ءاذَیتُمونا»(ابراهیم/14،12)، افزون بر این، روایات بسیاری نیز نقش صبر را در فرایند دعوت پیامبران بازگو می كنند.[62]

هـ . شرح صدر:

فراخی سینه و شرح صدر، كارهای دشوار، مشكلات و ناملایمات سترگ را در نظر مبلغ، آسان، كوچك و نا چیز می نمایاند. حضرت موسی هنگام عزیمت برای دعوت فرعون، از خداوند شرح صدر طلب كرد: «رَبِّ اشرَح لی صَدری».(طه/20،25) در آیه 1 انشراح/94 نیز سخن از شرح* صدر پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) است: «اَلَم نَشرَح لَكَ صَدرَك».بر اساس روایتی، دعا برای شرح صدر، یكی از بیشترین دعاهای پیامبران بوده است.[63]

و. خیرخواهی و امانتداری:

مبلغ برای موفقیت در تبلیغ نیازمند اعتماد مخاطب است، از این رو خیرخواهی و امانتداری و باور مخاطب به آن، جایگاهی ویژه در به ثمر نشستن تبلیغ دارد، به گونه ای كه پیامبران به هنگام ابلاغ دعوت، به خیرخواهی و امانتداری خود، تصریح می كردند[64]:«اُبَلِّغُكُم رِســلـتِ رَبّی و اَنَا لَكُم ناصِحٌ اَمین».(اعراف/ 7،68؛ نیز ر.ك: اعراف/ 7،92، 79).

ز. نرمخویی و مدارا:

نرمخویی مبلغ این زمینه را فراهم می آورد كه مخاطبان به راحتی با او پیوند پیدا كنند. قرآن، نرمخویی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رفق و مدارای او با مردم را سبب گرد آمدن مردم پیرامون او می داند و تصریح می كند اگر پیامبر تندخو و نامهربان بود، مردم از گِرد او پراكنده می شدند: «فَبِما رَحمَة مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُم ولَو كُنتَ فَظـًّا غَلیظَ القَلبِ لاَنفَضّوا مِن حَولِك»[65].(آل عمران/ 3،159) اهمیت نرمخویی و مدارا، در روایات[66] نیز با تعابیر گوناگونی، مورد توجه است. در بعضی از این روایات، در شمار سفارشهای پیامبر هنگام گسیل كسانی برای تبلیغ، مدارا كردن و سخت نگرفتن آمده است.[67]

ح. تواضع:

خداوند از پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواهان رفتاری متواضعانه با مؤمنان بوده است: «واخفِض جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنین».(شعراء/26،215)

اضافه بر مواردی كه از آیات قرآن استفاده شد، در روایات نیز ویژگیهای دیگری مانند صدق[68] و ادب[69] آمده است و بر مقدم بودن دعوت عملی بر دعوت زبانی[70] و ضرورت تطابق قلب و زبان مبلغ[71] تأكید شده است.

منابع

الاحكام فی اصول الاحكام، الآمدی (م، 631 ق.)، به كوشش عبدالرزاق عفیفی، دمشق، النور، 1402 ق؛ اسدالغابه، ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.  630 ق.)، به كوشش معوّض، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1415 ق؛ اعلام الدین، حسن بن محمد الدیلمی (قرن 8)، قم، آل البیت(علیهم السلام)لاحیاءالتراث؛ الامالی، الصدوق (م.  381 ق.)، قم، البعث، 1417 ق؛ الامالی، الطوسی (م.  460 ق.)، قم، دارالثقافة، 1414 ق؛ اوائل المقالات، المفید (م.  413 ق.)، به كوشش الانصاری، بیروت، دارالمفید، 1414 ق؛ بحارالانوار، المجلسی (م.  1110 ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق؛ التبیان، الطوسی (م.  460 ق.)، به كوشش احمد حبیب العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ التبلیغ فی الكتاب والسنه، محمد الریشهری، به كوشش حسینی، قم، دارالحدیث، 1421 ق؛ تحف العقول، حسن بن شعبة الحرانی (م.  قرن 4 ق.)، به كوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404 ق؛ التحقیق، المصطفوی، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ التفسیر الكبیر، الفخر الرازی (م.  606 ق.)، قم، دفتر تبلیغات،413 ق؛ تفسیر من وحی القرآن، سید محمد حسین فضل الله، اول، بیروت، دارالملاك، 1419 ق؛ التفسیر المنیر، وهبة الزحیلی، بیروت، دارالفكر المعاصر، 1411 ق؛ تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، الفیروزآبادی (م.  817 ق.)، بیروت، دارالفكر للطباعة والنشر؛ تهذیب الاحكام، الطوسی (م.  460 ق.)، به كوشش غفاری، صدوق، 1417 ق؛ جامع البیان، الطبری (م.  310 ق.)، به كوشش صدقی جمیل، بیروت، دارالفكر، 1415 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبی (م.  671 ق.)، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1417ق؛ خصائص الائمه، الشریف الرضی (م.  406 ق.)، به كوشش الامینی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامی، 1406 ق؛ الخصال، الصدوق (م.  381 ق.)، به كوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1416 ق؛ الدرالمنثور، السیوطی (م.  911 ق.)، بیروت، دارالفكر، 1414 ق؛ الذریعة الی اصول الشریعه، السید المرتضی (م.  436 ق.)، به كوشش گرجی، تهران، دانشگاه، 1340 ش؛ روح المعانی، الآلوسی (م.  1270 ق.)، به كوشش عرب، بیروت، دارالفكر، 1417 ق؛ زادالمسیر، جمال الدین الجوزی (م.  597 ق.)، بیروت، المكتب الاسلامی، 1407 ق؛ الطبقات الكبری، ابن سعد (م.  230 ق.)، بیروت، دار صادر؛ عدة الداعی، ابن فهد الحلی (م.  841 ق.)، به كوشش موحد قمی، دارالكتب الاسلامی؛ العدة فی اصول الفقه، الطوسی (م.  460 ق.)، به كوشش انصاری قمی، قم، ستاره، 1417 ق؛ عوالی اللئالی، ابن ابی جمهور (م.  880 ق.)، به كوشش مرعشی و عراقی، قم، سیدالشهداء، 1403 ق؛ غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد آمدی (م.  قرن 5)، به كوشش و نشر اعلمی، بیروت، 1407 ق؛ الفردوس بمأثور الخطاب، شیرویة بن شهردار الدیلمی (م.  509 ق.)، به كوشش سعیدبن بسیونی، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1406 ق؛ الفصول المهمة فی اصول الائمه(علیهم السلام)، الحر العاملی (م.  1104 ق.)، به كوشش قائینی، قم، معارف اسلامی امام رضا(علیه السلام)، 1418 ق؛ الكافی، الكلینی (م.  329 ق.)، به كوشش غفاری، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1375 ش؛ كشف الاسرار، میبدی (م.  520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امیر كبیر، 1361 ش؛ كنزالعمال، المتقی الهندی (م.  975 ق.)، به كوشش صفوه السقاء، بیروت، الرسالة، 1413 ق؛ گامهایی در راه تبلیغ، سید محمد حسین فضل الله، ترجمه: بهشتی، تهران، سازمان تبلیغات، 1367ش؛ لغت نامه، دهخدا (م.  1334 ش.) و دیگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، 1373 ش؛ مجمع البیان، الطبرسی (م.  548 ق.)، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مسند احمد، احمد بن حنبل (م.  241 ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415 ق؛ مصباح الشریعه، الامام جعفر الصادق(علیه السلام)(م.  148 ق.)، ترجمه: مصطفوی، تهران، انجمن اسلامی حكمت و فلسفه ایران، 1401 ق؛ المصنّف، ابن ابی شیبه (م.  235 ق.)، به كوشش سعید محمد، دارالفكر، 1409 ق؛ المعجم الكبیر، الطبرانی (م.  360 ق.)، به كوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، 1405 ق؛ معجم مقاییس اللغه، ابن فارس (م.  395 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، 1404 ق؛ مفردات، الراغب (م.  425 ق.)، به كوشش صفوان داوودی، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ المناقب، الخوارزمی (م.  568 ق.)، به كوشش محمودی، قم، نشر اسلامی، 1411 ق؛ المیزان، الطباطبایی (م.  1402 ق.)، بیروت، اعلمی، 1393 ق؛ ینابیع الموده، القندوزی (م.  1294 ق.)، به كوشش علی جمال اشرف، تهران، اسوه، 1416

------------------------------------------

پی نوشت ها:

[1]. مقاییس اللغه، ج 1، ص 301 ـ 302، «بلغ».

[2]. مفردات، ص 144، «بلغ».

[3]. التحقیق، ج 1، ص 333، «بلغ».

[4]. لغتنامه، ج 4، ص 5598، «تبلیغ».

[5]. التبلیغ، ص 15.

[6]. مجمع البیان، ج3، ص384؛ كشف الاسرار، ج 3، ص 244.

[7]. التبیان، ج 3، ص 588؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 157؛ المیزان، ج 6، ص 42.

[8]. مجمع البیان، ج 8، ص 654 ـ 655.

[9]. جامع البیان، ج 12، ص 89؛ مجمع البیان، ج 5، ص 126؛ التفسیر الكبیر، ج 6، ص 170.

[10]. المعجم الكبیر، ج 1، ص 332؛الكافی، ج 5، ص 36؛ تهذیب، ج 6، ص 141.

[11]. الامالی، صدوق، ص 247؛ كنزل العمال، ج 10، ص 152.

[12]. الامالی، طوسی، ص 46؛ بحارالانوار، ج 2، ص 73.

[13]. الامالی، طوسی، ص 596؛ الطبقات، ج 1، ص 193؛ مسند احمد، ج 4، ص 268.

[14]. التفسیر الكبیر، ج 3، ص 251 ـ 252.

[15]. المیزان، ج 2، ص 111 ـ 112، 129؛ ج 6، ص 141؛ ج 19، ص 394 ـ 395.

[16]. جامع البیان، ج 6، ص 41؛المیزان، ج 12، ص 241 ـ 243؛ ج 17، ص 72؛ ج 20، ص 156.

[17]. الفصول المهمه، ج 1، ص 420 ـ 425؛ زادالمسیر، ج 2، ص256؛ ج3، ص 283 ـ 285؛ اوائل المقالات، ص 44.

[18]. عدة الاصول، ج 2، ص 742 ـ 746؛ الاحكام، ج 1، ص 91 ـ 92؛ الذریعه، ج 2، ص 811 ـ 812.

[19]. الطبقات، ج1، ص268؛الدرالمنثور، ج2، ص228ـ233.

[20]. گامهایی در راه تبلیغ، ص 228.

[21]. مفردات، ص 248 ـ 249، «حكم».

[22]. المیزان، ج 12، ص 371.

[23]. مفردات، ص 776، «وعظ».

[24]. المیزان، ج 12، ص 371.

[25]. مفردات، ص 189، «جدل».

[26]. المیزان، ج 12، ص 371.

[27]. التفسیر الكبیر، ج 7، ص 286؛ المیزان، ج 12، ص 371؛ من وحی القرآن، ج 13، ص 321.

[28]. جامع البیان، ج 14، ص 252؛التبیان، ج 6، ص 440؛ مجمع البیان، ج 6، ص 605.

[29]. ر. ك: من وحی القرآن، ج 13، ص 324.

[30]. مجمع البیان، ج 6، ص 605.

[31]. التبیان، ج 6، ص 440.

[32]. مجمع البیان، ج 6، ص 605.

[33]. المیزان، ج 12، ص 377.

[34]. مجمع البیان، ج 6، ص 605.

[35]. روح المعانی، ج 14، ص 376؛المیزان، ج 12، ص 372.

[36]. المیزان، ج 12، ص 372.

[37]. همان؛ التفسیر الكبیر، ج 7، ص 288.

[38]. المیزان، ج 12، ص 372.

[39]. گامهایی در راه تبلیغ، ص 59.

[40]. الكافی، ج 6، ص 406 ـ 407.

[41]. الكافی، ج6، ص 407؛ گامهایی در راه تبلیغ، ص 60ـ 67.

[42]. گامهایی در راه تبلیغ، ص 171ـ 176.

[43]. مجمع البیان، ج 7، ص 322؛ المیزان، ج 15، ص 328 ـ 329؛ من وحی القرآن، ج 17، ص 168.

[44]. گامهایی در راه تبلیغ، ص 192.

[45]. همان، ص 185.

[46]. همان، ص 180.

[47]. المیزان، ج 9، ص 404.

[48]. الفردوس بمأثورالخطاب، ج 1، ص 234؛ كنز العمال، ج 3، ص 84.

[49]. گامهایی در راه تبلیغ، ص 63 ـ 67.

[50]. التبلیغ، ص 113.

[51]. الكافی، ج 1، ص 27؛ تحف العقول، ص 356.

[52]. الكافی، ج1، ص23؛ الامالی، طوسی، ص481؛ كنزالعمال، ج 10، ص 84، 304.

[53]. المناقب، ص375؛ خصائص الائمه، ص115؛ینابیع الموده، ج 2، ص 412.

[54]. المنیر، ج 14، ص 273.

[55]. الطبقات، ج 7، ص 429؛ اسدالغابه، ج 1، ص 401.

[56]. الخصال، ص 345؛ كنزالعمال، ج 10، ص 84.

[57]. المنیر، ج 14، ص 273.

[58]. جامع البیان، ج 22، ص 21.

[59]. الامالی، طوسی، ص 541.

[60]. المنیر، ج 14، ص 273.

[61]. جامع البیان، ج 7، ص 241.

[62]. الكافی، ج 1، ص 445؛ كنزالعمال، ج11، ص505.

[63]. المصنف، ج 4، ص 473؛ كنزالعمال، ج 5، ص 190 ـ 191.

[64]. جامع البیان، ج 8، ص 280.

[65]. مجمع البیان، ج 1، ص 869.

[66]. الكافی، ج 8، ص 24؛ تحف العقول، ص 48.

[67]. كنزالعمال، ج 3، ص 33؛ عوالی اللآلی، ج 1، ص 381.

[68]. الكافی، ج2، ص 104؛ مصباح الشریعه، ص 324 ـ 328.

[69]. اعلام الدین، ص 273.

[70]. الكافی، ج 1، ص 36، 44 ـ 45؛ ج 2، ص 105؛ نهج البلاغه، حكمت 73.

[71]. عدة الداعی، ص 70؛ غررالحكم، ص 214؛ كنز العمال، ج 10، ص 200.

 

منبع: دائرة المعارف قرآن کریم (جلد 7) - مرکز فرهنگ و معارف قرآن

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.