رفتن به محتوای اصلی
محمدعلی ملائی

سیره تبلیغی

تاریخ انتشار:

 

مقدّمه

تبلیغ ، وظیفه ی اصلی پیامبران الهی و امامان معصوم و در عصر غیبت وظیفه ی متولیان امور دینی، به خصوص روحانیون است. به همین خاطر شناختِ اصول ، روش ها ، شیوه ها ، ابزارها و ضرورت های تبلیغ ، برای كارآمدتر كردنِ آن ، امری لازم به شمار می آید.

هرچند در موضوع « تبلیغ » كتاب های خوبی نگاشته شده ، ولی با توجه به بررسی هایی كه اینجانب انجام دادم ، تألیفی با موضوع این رساله نیافتم كه به طورِ مجزّا سیره ی تبلیغی انبیاء در قرآن را بررسی كرده باشد.

به همین دلیل تصمیم گرفتم ، تحقیقی هرچند مختصر در سیره ی تبلیغی انبیاء در قرآن به رشته ی تحریر درآورده ، تا بتوانیم در این عصر و زمان كه به نوعی تبلیغ ، حرف اول را در تمام عرصه ها می زند ، از آن بیش از پیش برای پیشبرد اهداف دین مبین اسلام استفاده نمائیم.

فصل اول : کلیات

واژه شناسی تبلیغ

تبلیغ از « بَلَغَ » به معنای « پیام یا مطلبی را به اطلاع مردم رسانیدن » (1) است و یا « رساندنِ پیام با استفاده از ابزار مناسب و مؤثر » (2) می باشد.

اصطلاح شناسی تبلیغ

«تبلیغ»، انتشار و انتقال اطلاعات و عقائد و دیدگاه هایی است بین فرد یا افرادی به منظور نفوذ و ایجاد دگرگونی و تأثیر در روحیات، افكار و رفتارهای آنها، كه بر سه عنصرِ اصلی پیام دهنده، پیام گیرنده و محتوای پیام مبتنی است.

به عبارت دیگر تبلیغ عبارت است از روش یا روش هایی به هم پیوسته در قالب یك مجموعه برای بسیج كردن و جهت دادن نیروهای اجتماعی و فردی از طریق نفوذ در شخصیت افكار و عقائد و احساسات آنها برای رسیدن به یك هدف مشخص كه این هدف ممكن است سیاسی، نظامی، فرهنگی و.... مشروع یا نامشروع باشد (3)

استاد شهید مرحوم مطهری در حماسه ی حسینی، چنین بیان نموده است:«تبلیغ یعنی رساندن یك پیام از كسی به كس دیگر، رساندن چیزی به فكر و روح و ضمیر و قلب كسی. كه این پیام، بایستی یك امر معنوی و روحی باشد.» (4)

كلمه ی تبلیغ كه مصدر باب تفعیل است، فعلش به هیئت های مضارع، امر و ماضی در قرآن به كار رفته است:

1-الَّذِینَ «یبَلِّغُونَ» رِسَالَاتِِ اللَّهِ وَ یخَْشَونَهُ وَ لَا یخَْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى‏ بِاللَّهِ حَسِیبًا. (5)

2-یاأَیها الرَّسُولُ«بَلِّغْ» مَا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَّبِّك ... (6) كه این آیه مطابق عقیده ی شیعه كه بسیاری از علمای اهل سنّت نیز با آنان موافق هستند، درباره ی نصب امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) به مقام خلافتِ پس از رسول اكرم (ص) در ذی الحجّه سال دهم هجری و سال آخر عمر پیامبر اكرم (ص) است.

3-وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا «بَلَّغْتَ» رِسَالَتَهُ (7)

ضرورت تبلیغ

1- مرتبط بودن با اصول و فروع دین

تبلیغ در اصول دین با نبوّت و امامت ارتباط مستقیمی دارد، چرا كه بزرگترین مسؤولیت انبیاء و امامان، تبلیغ محسوب می شود. و در فروع دین، بیشتر از همه، امر به معروف و نهی از منكر با مسأله ی تبلیغ مربوط می شود، كه می توان تبلیغ را نوعی از مصادیق والای امر به معروف و نهی از منكر شمرد و از همین جا روشن می شود كه تبلیغ فقط اختصاص به اشخاص و گروههای خاص ندارد، بلكه هر مسلمان باید با توجّه به اطّلاعات و دانسته های متقن خود، نسبت به كسانی كه با آنها در ارتباط است، مبلّغی برای معارف و احكام اسلامی باشد.

2- نقش تبلیغ در اتمام حجّت

تبلیغ، اتمام حجّتی است به گنهكاران و كافران، تا اینكه بعداً نگویند: ما بشارت دهنده و ترساننده ای نداشتیم. خداوند در قرآن می فرماید: وَ إِن مِّنْ أُمَّه إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیر. (8) «هیچ امتی وجود نداشته مگر آنكه در میانشان ترساننده و راهنمایی بوده است.»

وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتىَ‏ نَبْعَثَ رَسُولا.(9) «ما هیچ كس را عذاب نمی كنیم، مگر اینكه پیامبری فرستاده و احكام الهی را به او رسانده باشیم ولی او به فرمان آن رسول عمل نكرده باشد.»(10)

آیاتی چون 134 سوره ی طه، 19 مائده، 165 نساء، نیز براین معنا دلالت می نمایند.

3- مقابله با دشمن

عامل دیگری كه تردیدی در ضرورت تبلیغ باقی نمی گذارد، توجّه به این مطلب است كه دشمنان با استفاده از ابزارهای تبلیغی، مردم را ازراه مستقیم منحرف می كنند و آنها را از اعتقاداتشان جدا می كنند.

بنابراین باید با توكّل به خدا و با اراده ای استوار، مخلصانه در این راه بزرگ قدم بگذاریم كه خداوند می فرماید: وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّه یدْعُونَ إِلىَ الخیر وَ یأْمُرُونَ بِالمعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَر.(11) «از میان شما باید گروهی باشند كه مردم را به خیر دعوت كنند و به نیكی دستور دهند و از بدی باز دارند.» و اینكه خدای متعال می فرماید: وَ مَا كاَنَ الْمُؤْمِنُونَ لِینفِرُواْ كَافَّه فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن كلّ‏ِّ فِرْقه مِّنهمْ طَائفَهٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّینِ وَ لِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحَْذَرُون.(12) «شایسته نیست، مؤمنان همگی(به سوی میدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهی، طائفه ای از آنان كوچ نمی كند(و طایفه ای بماند) تا در دین(و معارف و احكام اسلام) آگاهی پیدا كنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود آنها را انذار نمایند، تا(از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری كنند.» نشان از اهمیت تبلیغ است.

ثمره ی شناخت سیره ی انبیاء

گرچه ویژگی های مخصوص انبیاء و رسولان، مانند و صف نبوّت و رسالت مورد تأسّی قرار نمی گیرد و قابل تحصیل نیست، امّا عمده ی اوصاف انبیاء و رسولان قابل اقتداء و تأسّی می باشد و انسانهای كامل و علمای راستین كه وارث انبیاء و جانشین آنهایند، باید این اوصاف را بشناسد و در تحصیل و حفظ آنها بكوشند، زیرا صیانتِ پیام انبیاء، بدون شناختِ پیام و اتّصاف به اوصاف انبیاء و عمل به دستور آنان ممكن نیست.(13)

سرّ شكست ناپذیری انبیاء

گرچه جنبه ی بشری انبیاء با مرگ خاتمه می پذیرد، امّا همه ی آنان خود را ابدی می یابند. هرگز پیامبری نیامده كه خود را اتمام شده تلقّی كند، پس طرز تفكّر الهی انبیاء برای ابد می باشد و وجود حقیقی خود را هم همواره ابدی می دیدند و انسانی كه خود را ابدی ببیند، دنیا برایش كوچك می شود و وقتی دنیا برای او كوچك شد، هراسی از هیچ چیز ندارد. او دنیا را گذرا می بیند و بدیهی است كه هستی امر گذرا، نسبت به امر ابدی بسیار اندك است.

قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ.(14) این كه رعب و ترس در برابر دشمن از انبیاء گرفته شد، برای این بود كه خود را ابدی می دیدند و از دست دادن متاع زودگذر دنیا، آنان را هراسناك نمی كرد. سرّش این است كه اگر كسی خداوند را ازلی و ابدی دید، هرچه غیر خداست در برابر او حقیر می شود و دنیا با همه ی زرق و برقش برای آنان متاع كمی است و متاع كم نمی تواند كسی را كه سر سپرده ی حیات ابدی است از پا درآورد. آنچه محبوب پیامبران است مورد دستبرد كسی قرار نمی گیرد و آنچه از دست دادنی است، محبوبِِ آنان نیست. به همین جهت هراس از غیر خدا در حریم زندگی آنان راه ندارد.(15)

از طرفی هم خدا تضمین كرده است كه إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا.(16) «ما پیامبرانِ خودمان را در راه تبلیغ یاری می نمائیم». ای پیغمبرانِ من! شما از راه حق و حقیقت بروید، دیگر اثر كردن با ما، ماتضمین می نمائیم. پیغمبران هم از همین راه رفتند و به نتیجه ای كه خود می خواستند رسیدند.(17)

فصل دوم: اصول تبلیغ

شكی نیست كه قرآن كریم از آنجا كه جامع ترین كتب آسمانی و كاملترین نسخه ی هدایتِ بشر است، برای هدایت بنی آدم، اصول كلّی تبلیغ و هدایت را تبیین نموده است.

در این فصل، برخی از این اصول قرآنی تبلیغ كه از سیره ی تبلیغی انبیاءاست را ذكر نموده و هر كدام را تا حدودی توضیح می دهیم.

1- اصل داشتن تشكیلات

وَ جَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَا الْمَدِینَه یسْعَى‏ قَالَ یامُوسىَ إِنَّ الْمَلَأَ یأْتَمِرُونَ بِكَ لِیقْتُلُوكَ فَاخْرُج.(18) «(دراین هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه ی شهر(مركز فرعونیان) آمد و گفت: ای موسی! این جمعیت برای كشتن توبه مشورت نشسته اند. فوراً(از شهر) خارج شو.»

از آیه ی فوق فهمیده می شود كه حضرت موسی(ع) در حركت ظلم زدایی خویش وكارِ تبلیغی اش مأمور مخفی داشته اند. پس ضرورت تشكیلات تبلیغاتی قوی خصوصاً در مقابله ی با دشمنان روشن می شود. چراكه دشمنان نیز برای تبلیغات خود از قوی ترین تشكیلات استفاده می كنند، همانگونه كه درصدرِ اسلام برای سر و سامان دادن به نیروهای متفرّق خود و مبارزه علیه مسلمانان از مسجد استفاده كردند. وَ الَّذِینَ اتخََّذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْرِیقَا بَین الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْل(19) (گروهی از منافقان)كسانی هستند كه مسجدی ساختند برای زیان(به مسلمانان) و(تقویت) كفر و تفرقه میان مؤمنان و كمینگاه برای كسی كه با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه كرده بود.(20)

باز در قرآن مجید می بینیم كه موسی(ع) در تقاضاهایش از خداوند می خواهد كه: وَ اجْعَل لى وَزِیرًا مِّنْ أَهْلىِ‏هَارُونَ أَخِى(21) «و(خدایا!) وزیری از خاندانم برای من قرار بده، برادرم هارون را.»چون كه به تنهایی از عهده ی كار تبلیغ و هدایت مردم برنمی آیم، شریك و همكار می خواهم.»

سازماندهی نیروها و مشورت با دیگران نیز از این مقوله محسوب می شود وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلىَ الله (22) «و(ای پیغمبر!) در كارها با آنها(مسلمین) مشورت كن امّا هنگامی كه تصمیم گرفتی(قاطع باش و) برخدا توكّل كن.»

پیغمبر اكرم(ص) هر چند نیاز به مشورت نداشت ولی باز مشورت می كرد، برای اینكه اولاً دیگران یاد بگیرند و ثانیاً مشورت كردن، شخصیت دادن به همراهان و پیروان است و مانع از این است كه پیروان خود را ابزاری بی روح و بی جان حس كنند، بلكه بالعكس احساس شخصیت نموده و در نتیجه بهتر پیروی می نمایند.(23)

انبیاء در تبلیغ و ارشاد خود نیروهای مردم را ندیده نمی گرفتند. كوشش آنها این بود كه مردم خودبجوشند و خود قیام كنند. آنها برای برپایی قسط و عدل در جامعه از مردم استفاده می نمودند و به نیروهای عظیم پیروان خود بی اعتنا نبودند. آنها در این تلاش بودند كه نیروهای نهفته ی مردم را بیدار بسازند تا مردم خود در جهتِ برپایی یك جامعه ی توحیدی حركت بنمایند لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط(24) «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و باآنها كتاب(آسمانی) و میزان(شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل كردیم تا مردم قیامِ به عدالت كنند.»

آیه ی فوق می گوید كه انبیاء كوشش داشتند كه مردم خود قیامِ به قسط و عدل كنند.(لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط).(25)

2- اصل تفاوت نگذاشتن بین مردم

پیامبران الهی در برابر پیشنهاد مترفان، كه می گفتند: پابرهنگان را از خود دور كنید، می فرمودند:

ما هرگز این مؤمنان رنج دیده را از خود طرد نمی كنیم.

خدای سبحان كه مؤدِّب پیامبران است به پیامبر اكرم(ص) می فرماید: و لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدوه وَ الْعَشىِ‏ِّ یرِیدُونَ وَجْهَهُ(26) «كسانی را كه بامداد و شامگاه، پروردگارشان را می خوانند و خواهان چهره ی رحمت خاص او هستند، طرد مكن.»

حضرت نوح(ع) نیز در پاسخ مترفان قومش كه می گفتند:« تو بشری مانند ما هستی و افرادی رذل و فرومایه، بدون تحقیق از تو پیروی كرده اند.»(27) می فرمود: وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّهُم مُّلَاقُواْ رَبّهمْ وَ لَكِنّى أَرَئكمُ‏ْ قَوْمًا تجهَلُون(28) «من هرگز مؤمنان را از خود طرد نمی كنم، آنان اهل لقای پروردگار خویش هستند ولیكن من شما را مردمانی نادان می دانم.»

عدم طرد پابرهنگان از فضائل اخلاقی مشترك همه ی پیامبران الهی است و اختصاص به پیامبر خاصّی نیز ندارد.(29)

3- اصل پرهیز از تفرقه

مبلّغ بایداز ایجاد تفرقه پرهیز كرده، منادی وحدت باشدكه رسول خدا(ص)با عاملان تفرقه بیگانه است إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینهمْ وَ كانُواْ شِیعًا لَّسْتَ مِنهمْ فىِ شى‏ْء(30) «(ای رسول ما)كسانی كه آئین خود را پراكنده ساختند، و به دسته های گوناگون(و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری».(31)

4- اصل زمان شناسی در تبلیغ

انتخاب زمان مناسب برای تبلیغ، یكی از عوامل مؤثر در موفقیت مبلّغ است. او باید زمانی را برای تبلیغ خود انتخاب كند كه مخاطبین آماده باشند و شرائط فراهم باشد وگرنه به نتیجه نخواهد رسید.

سه سال پس از بعثت رسول اكرم(ص) این آیه نازل شده است كه فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِین(32) «ای رسول ما! آنچه را كه به آن دستور داده شده ای با صدای بلند به مردم برسان و از مشركان روی بگردان.»

نزول این آیه پس از سه سال، نشان می دهد كه قبل از آن، زمینه و شرائط برای اعلام آشكار دین خدا و دوری از كافران و مشركان نبوده است و نیز سالیان بعد، یعنی سال نهم هجرت، زمانی كه مسلمانان قدرت پیدا كرده بودند، در بزرگترین روز حج(روز عرفه یا عید قربان) كه همه ی مردم در مكّه جمع می شوند به عنوان روز«برائت» و روز الغای پیمان های مشركین انتخاب می شود وَ أَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلىَ النَّاسِ یوْمَ الحجّ‏ِ الْأَكْبر أَنَّ اللَّهَ بَرِى‏ءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِینَ وَ رَسُولُهُ(33) « و در بزرگترین روز حج خدا و رسولش به مردم اعلام می دارند كه بعد از این از عهد مشركین، خدا و رسول خدا بیزارند.»

چنانكه برای اعلام ولایت و رهبری علی ابن ابیطالب(ع) زمانی مناسب یعنی هنگام بازگشتِ حاجیان از مكّه انتخاب گردید یاأَیها الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیكَ مِن رَّبِّك(34) «ای رسول! آنچه از خدا بر تو نازل شد،(به خلق) برسان.» زیرا اولاً زمانی غیرعادی بود و همین نكته بر اهمیت مسأله می افزود. ثانیاً آن گردهمایی به خاطر وجود حاجیانی كه از مناطق مختلف آمده بودند، بسیار بزرگ بود و پیام حضرت به انسانهای بیشتری می رسید.

حضرت ابراهیم(ع) برای نفی خدایانِ باطل و اثبات خدای یگانه از زمان های مختلف استفاده نمود فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ الَّیلُ رَءَا كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبّى‏ِ فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الاَْفِلِین(35) «هنگامی كه شب تاریك پدیدار شد، ابراهیم ستاره ی درخشانی را دید و گفت: این پروردگار من است و پس از آنكه آن ستاره غروب كرد، فرمود: من چیزهایی را كه از بین می روند دوست ندارم». همچنین وقتی ماهِ تابان را دید ویا هنگام صبح با دیدنِ خورشید، همان سخنان را تكرار نمود. و اینگونه با استفاده از زمان های مناسب و پدیده هایی كه در این زمان ها اتّفاق می افتاد، توانست ثابت كند كه همه چیز به جز خدای یكتا زوال پذیر و نابود شدنی است.

حضرت موسی(ع) برای نشان دادن معجزه ی الهی به فرعون و جادوگرانِ او، روز«زینت» یعنی روز عید قبطیان را انتخاب نمود و به فرعون گفت: مَوْعِدُكُمْ یوْمُ الزِّینه وَ أَن یحشَرَ النَّاسُ ضُحًى(36) «وعده ی ما و شما روز زینت باشد و آن هم به هنگام ظهر كه همه ی مردم برای تماشا بیرون بیایند.»

معجزات پیامبران نیز هر یك مناسب زمان خود بوده است. در زمان پیامبر(ص) بحث فصاحت و بلاغت مطرح بود، پیامبر(ص) با قرآنی آمدند كه از نظر محتوا و فصاحت و بلاغت، هیچ بشری نتوانست حتّی یك آیه مثلِ آن را بیاورد.

در زمان حضرت موسی(ع) كه جادوگران زیاد مطرح بودند و جادوگری مورد توجّه مردم بود، حضرت موسی(ع) با معجزه ی تبدیل عصا به اژدها از دین خدا تبلیغ كرد.

و در زمان حضرت عیسی(ع) كه زمان پیشرفت علم پزشكی بود و درمان بیماری ها بسیار اهمیت داشت، معجزه ی حضرت زنده كردن مرده و شفا دادن به كور و مرض های بی درمان بود.

لحظات مرگ، هنگامی كه خویشاوندان و نزدیكانِ انسان گرداگرد او جمعند، بهترین زمان برای سفارش به عدالت و تقوی است. زیرا در این لحظه اطرافیان شخص، به خاطر نزدیكی مرگِ وی متأثرند و از نظر روحی و روانی آمادگی بیشتری برای پذیرفتن سخنان وی دارند.

سؤال حضرت یعقوب(ع) از فرزندانش در لحظاتِ قبل از مرگ، در واقع سفارش به یكتاپرستی است. آنجا كه از فرزندانش می پرسد: پس از من چه كسی را می پرستید؟ آنان جواب می دهند كه خدای تو و پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را، كه همان خدای واحد است. أَمْ كُنتُمْ شُهدَاءَ إِذْ حَضَرَ یعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى قَالُواْ نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَ إِلهَ ءَابَائكَ ٍّابراهیم وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَ نحنُ لَهُ مُسْلِمُون(37)و(38)

5- اصل مكان شناسی در تبلیغ

در تبلیغ علاوه بر عنصر زمان، باید عنصر مكان نیز لحاظ شود و مورد غفلت قرار نگیرد، چراكه وقتی دشمن براین اصل توجه دارد، طرفِ حق بر توجه به آن اولویت دارد، تا بتواند تأثیرگذارتر باشد.

فرعون، برای مبارزه ی ساحران با موسی(ع) به مكان مبارزه نیز دقّت داشته، تا بتواند با توجه به موقعیت مكانی مناسب، دیگران را نیز كه در آنجا می توانند حضور یافته و اشراف به میدان مبارزه داشته باشند، تحت تأثیر قرار دهد، كه این نكته و اصل در آیه ی58 سوره ی طه چنین آمده: فَاجْعَلْ بَینَنَا وَ بَینَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخلِفُهُ نحنُ وَ لَا أَنتَ مَكاَنًا سُوًى(39) «پس(فرعون گفت: اكنون) بین ما و خودت زمانی قرار بده كه از آن تخلّف نكنیم(آن هم در) مكانی هموار و مسطح و بافاصله ای كه نسبت به همه یكسان باشد.» یعنی محلّی در نقطه و مكانی از شهر باشد كه همه ی مردم بتوانند بیایند، به گونه ای نیز باشد كه همگان برآن اشراف داشته باشند، هر چند فرعون خیال می كرد با اینكار مردم زیادی را می تواند با خود همرا ه سازد ولی عكس شد و موسی(ع) از این مكان و زمان به نفع خود استفاده كرد، مردم را با حقّانیت دعوت خود به سوی خدا آگاه ساخت و همچنین ناحق بودن فرعون و فرعونیان را.

6- اصل رعایت مراحل تبلیغ

دایره ی تبلیغ وسیع است، از خود و بستگان شروع می شود و در نهایت همه ی افراد بشر را دربرمی گیرد قُمْ فَأَنذِرْوَ رَبَّكَ فَكَبرِّْوَ ثِیابَكَ فَطَهِّرْوَ الرُّجْزَ فَاهْجُر(40) «برخیز و انذار كن و پروردگارت را بزرگ بشمار و لباست را پاك كن و از پلیدی بپرهیز.»

اولین مرحله ی انذار، مربوط به خود رسول خدا(ص)است، كه آیاتِ فوق به همین مطلب دلالت می كند.(هرچند مسلّم است كه پیامبر اسلام(ص) حتّی قبل از نبوّت از این امور پرهیز و هجران داشت، و تاریخ زندگی او كه دوست و دشمن به آن معترفند، نیز گواه بر این معنی است، ولی در اینجا به عنوان یك اصل اساسی در مسیر دعوت إلی الله و نیز به عنوانِ یك الگو و اسوه برای همگان، روی آن تكیه شده است.)(41)

درآیات دیگری از قرآن نیز شخص پیامبری چون زكریا مورد خطاب است وَ اذْكُر رَّبَّكَ كَثِیرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشىِ‏ِّ وَ الْابْكَار(42) «و پروردگار خود را بسیار یادكن و به هنگام صبح و شام او را تسبیح بگو.»

پس از این مرحله، نوبت به انذار خانواده می رسد یاأَیها النَّبىِ‏ُّ قُل لّأَِزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِین(43) «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو....»

مرحله ی بعد، انذار خویشاوندان است وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِین(44) «خویشاوندانِ نزدیكت را انذار كن.»

بدون شك برای دست زدن به یك برنامه ی انقلابی گسترده، باید از حلقه های كوچكتر و فشرده تر شروع نمود، و چه بهتر اینكه، پیامبر(ص) نخستین دعوت جمعی خود را از بستگانش شروع كند كه: هم سوابقِ پاكی او را بهتر از همه می شناسند و هم پیوند محبّتِ خویشاوندی نزدیك ایجاب می كند كه به سخنانش بیش از دیگران گوش فرادهند، و از حسادت ها و كینه توزی ها و انتخاب موضعِ خصمانه، دورترند.

به علاوه، این امر نشان می دهد، پیامبر(ص) هیچ گونه مداهنه و سازشكاری با هیچ كس ندارد، حتّی بستگانِ مشرك خود را از دعوت به سوی توحید و حق و عدالت استثنا نمی كند.(45)

و سپس اهل منطقه و شهر وَ لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى‏ وَ مَنْ حَوْلَها(46) «تا انذار كنی اهل مكّه و كسانی را كه در اطراف آن هستند.»

و سرانجام همه ی مردم دنیا را. نَذِیرًا لِّلْبَشَر(47) «هشدار و انذاری است برای همه ی انسانها.»(48)

7- اصل مخاطب شناسی

شناخت درست از مخاطب برای امر تبلیغ، از اصولی است كه در موارد زیر شكل می گیرد: الف- شناخت ظرفیت مخاطبین و آمادگی مخاطبین: همه ی مخاطبین از آن چنان ظرفیتی برخوردار نیستند كه در وهله ی نخست، به دعوت، پاسخِ مثبت دهند، بلكه افراد از ظرفیت ها و استعدادهای متفاوتی بهره مندند كه باید لحاظ گردد. پیامبر اكرم(ص) در این باره می فرمایند: اُمِرنا مَعاشِرَ الأنبیاءِ أنْ نُكَلِّمَ النّاسَ بِقَدْرِ عقولِهم.

ب- ارتباط سازنده با همه ی اقشار با جاذبه ی قوی« دعوت و تبلیغ، نسبت به پیروجوان، زن و مرد، فقیر و غنی، باسواد و بی سواد، باید شامل گردد. خطابات قرآنی مثل لِلْعَالَمِین(49) لِلنَّاس و .... (50) حكایت از مطلبِ فوق دارد.

ج- اختصاص نداشتن تبلیغ فقط به مخاطبان بی ایمان: برای تقویت ایمانِ مؤمنین نیز باید تبلیغ كرد یاأَیها الَّذِینَ ءَامَنُواْ ءَامِِِنوا(51) «ای كسانی كه ایمان آورده اید، ایمان بیاورید.»

8- اصل كیفیت استخدام وسیله

رسول خدا(ص) هرگز از آن راهی كه او را به غایت و هدف مطلوبش می رساند، بیرون نشد، نه در اعتقاد و نه در عمل، و هرگز وسیله ای باطل را به یاری نگرفت. پیام آورِ حق نه در هدفِ مطلوبِ خود یعنی سعادت انسان كه همان عبودیت خدای متعال است، به خطا رفت و نه در راهی كه بدان هدف منتهی می شد مَا ضَلَّ صَاحِبُكم‏ْ وَ مَا غَوَى‏وَ مَا ینطِقُ عَنِ الهَوَى‏إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یوحَى(52) «هرگز دوست شما«محمد(ص)» منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید. آنچه می گوید چیزی جز وحی كه براو نازل شده، نیست.»(53)

خداوند فرستاده ی گرامی اش را این گونه معرّفی می كند. او پیوسته در مسیر حق گام برمی دارد و در گفتار و كردارش كمترین انحرافی نیست.

پیشوایان حق و عدل، بیشترین پایبندی به دین و كیفیت استخدام وسیله را داشتند و سیره ی آنان هرگز به اباحیت و بی توجّهی به كیفیت استخدام وسیله آلوده نشد.

آنان متخلّق به اخلاق الهی بودند، خُلقشان قرآن بود و سیره ی حق چنین است وَ مَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا(54) « ومن هیچ گاه گمرا ه كنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم.»(55)

پیامبران از جهالت و نادانی مردم هم، برای هدایتشان استفاده نمی كردند، بلكه بالعكس از نقاط قوّت مردم استفاده می نمودند.

9- اصل دعوت آزادانه

انبیاء در تبلیغ آئین خود هیچ گاه كسی را مجبور به پذیرفتن دعوت الهی نمی كردند. آنها همواره فرصت اندیشیدن و انتخاب راه را برای انسانها فراهم می آوردند فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلىَ‏ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِین(56) «بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغِ آشكار، چیز دیگری نیست.»

اگر آنها می خواستند افراد را با اجبار به آئین حق دعوت نمایند، آن همه رنج و اندوه را تحمّل نمی نمودند. هرگز به خاطر آنها بیش از حدّ خود را ناراحت و نگران نمی كردند و از اینها گذشته، اگر اجبار دركار بود هرگز پیروانی بیشمار در طول تاریخ پیدا نمی نمودند، آن هم پیروانی كه در راه آرمانهای اصیل مكتب خویش، گاه جان خویش را نثار می كردند.

آری پیامبران نیامدند تا زنجیری دیگر به دست و پای وجود انسان ها ببندند و یا باری سنگین تر بر شانه های آنها قرار دهند، پیامبران نیامدند تا مردم را به توده های بی اراده و بی شخصیت تبدیل كنند، بلكه بنابر اقرار تاریخ برای احیای ارزش های خدایی در انسانها و آزاد كردنِ بردگان از یوغ استثمارگران برانگیخته شدند.(57)

سلطه طلبی و زورگویی، راه معتقد كردنِ مردم به دستورات الهی نیست فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌلَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ(58) «(ای رسول!) به آنان تذكّر بده(امّا بدان كه) تو فقط تذكّر دهنده ای و برآنها سلطه و سیطره ای نداری(تا آنان را برایمان آوردن مجبور كنی)»

مردم را با نرمی و آزادانه باید به دین خدا كشاندو استبداد و ایجاد جوّ اختناق ممكن است برای مدّتی مردم را مطیع ظاهری دستورات الهی بنماید، امّا اگر ایمانِ واقعی دركار نباشد، در اولین فرصت به همه چیز پشت پا خواهند زد(59)

10- اصل رفق و نرمش

از اصولی كه انبیاء برای رشد و هدایت انسانها درنظر داشتند، طرز برخورد صحیحِ آنها بود. چراكه چه بسیار برخوردهایی كه فرد را نه تنها در جهت رشد قرار نمی دهد، بلكه حتّی از مسیر رشد نیز خارج می سازد.(60) وقتی كه خداوند موسی و هارون را برای دعوت فردی مثل فرعون می فرستد، جزء دستورها در سبك و مِتُدِ دعوت فرعون می فرماید: فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّینًا لَّعَلَّهُ یتَذَكَّرُ أَوْ یخَْشى(61) «به نرمی با او سخن بگویید، شاید متذكّر شود، یا(از خدا) بترسد.» با این مرد متكبّر و فرعون به تمام معنا كه دیگر كلمه ی فرعون نام تمام این گونه اشخاص شده، با نرمی سخن بگوئید. وقتی كه شما با چنین مرد متكبّری روبه رو می شوید، كوشش كنید كه به سخن خودتان نرمش بدهید، نرم با او حرف بزنید، باشد كه متذكّر بشود و از خدای خودش، از ربّ خودش بترسد. البتّه موسی و هارون، نرم و ملایم سخن گفتند، ولی او اینقدر هم لایق نبود.

قرآن كریم درباره ی پیغمبر اكرم(ص) می فرماید: فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنهم وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَوَكّلین(62) قرآن می گوید:«اگر تو یك آدم درشتخو و سنگ دلی بودی، با همه ی قرآنی كه دردست داری، با همه ی معجزاتی كه داری وبا همه ی مزایای دیگری كه داری، مردم از دور تو پراكنده می شدند. نرمش تو عامل مؤثری است در تبلیغ و هدایت مردم، در عرفان و ایمانِ مردم.(63)

آن قدر پیامبر(ص) در زندگی و در برخورد و هدایت و ارشاد دیگران اخلاق را مدّنظر داشتند، كه خداوند متعال در سوره ی قلم از ایشان چنین تعریف می نمایدكه وَ إِنَّكَ لَعَلىَ‏ خُلُقٍ عَظِیم(64) «همانا تو(ای رسول) براخلاق و خلق عظیمی هستی».

11- اصل نُصح ( خیرخواهی نسبت به مردم ) و خلوص

در قرآن راجع به ابلاغ و دعوت، كلمه ی«نُصح»، از زبان داعیانِ الهی زیاد آمده است.«نُصح» یعنی خیرخواهی به معنی خلوص كه در مقابلِ غِش است. اینكه پیغمبران پی درپی می گویند: وَ أَنصَحُ لَكم(65) ، وَ أَنَا لَكمُ‏ْ نَاصِحٌ أَمِین(66)، إِنىّ‏ِ لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِین(67) همه اش سخن از این است كه پیامبران هیچ انگیزه ای جز خیر و مصلحت مردم نداشته اند. وقتی كه موسی بن عمران با خدای خودش از سنگینی كار سخن می گوید، آن سنگینی فقط این نیست كه من می خواهم در مقابل فرعون با آن قدرت و جبّاریت سخن بگویم، پس كار سنگین است، نه، یك سنگینی های دیگری است: خدایا! مرا مدد كن كه موسایی باشم كه دیگر موسی در او وجود نداشته باشد، منی وجود نداشته باشد، در نهایتِ خلوص بتوانم پیام تو را به مردم عرضه بدارم.(68)

و نیزآیه ی لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیكُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیم(69) «به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد كه رنج های شما براو سخت است. و اصرار بر هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان، رؤوف و مهربان است.» نشان از این است كه تمام همّ و غم پیامبر اكرم(ص) هدایت مردم هست و با تمام وجود خیرخواه مردم می باشد.

12- اصل تواضع و فروتنی

از اصولی كه قرآن مجید در تبلیغ پیامبران نقل می كند، تواضع و فروتنی است.(نقطه ی مقابل استكبار). قرآن كریم از زبان نوح(ع) خطاب به گروهی از قومش می فرماید: أَ وَ عجبْتُمْ أَن جَاءَكمُ‏ْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكمُ‏ْ عَلىَ‏ رَجُلٍ مِّنكم(70) «آیا تعجّب می كنید كه پیام پروردگار شما، ذكر پروردگار شما، مایه ی تنبیهی كه از طرف پروردگار شماست، بر مردی از خود شما بر شما آمده است؟»

عبارت«مِّن رَّبِّكم » نشان دهنده ی این است كه نمی خواهد خدا را به خودش اختصاص بدهد،و در چنان مقامی بگوید:«خدای من» شما كه قابل نیستند تا بگوید: خدای شما. بعد می گوید«عَلىَ‏ رَجُلٍ مِّنكم » بر مردی از خود شما. من هم یكی از شما هستم.

خطاب به پیغمبر اكرم(ص) می فرماید: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكم «بگو به مردم من هم بشری مثل شما هستم» یوحَى إلیّ بر یكی از امثال خود شما وحی نازل می شود كه أَنَّمَا إِلَهُكُم إِلَهٌ وَاحِدٌ(71) و(72) پس مبلّغ باید از برتری طلبی پرهیز نموده، متواضعانه با مردم برخورد نماید، تا آنجا كه با آنها حتّی مشورت كند، كه رسول خدا(ص) نیز چنین بودند و مأمور شده بودند با اصحاب خود مشورت نمایند وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْر(73) «ای رسول خدا! با اصحاب در كارها مشورت كن» و همچنین مأمور بودند كه و َ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِین(74) « و بال و پر خود را برای مؤمنانی كه از تو پیروی می كنند بگستر.»

هرچند از طرف دیگر موظّف بودند، در برابر كافران صلابت داشته و أَشِدَّاءُ عَلىَ الْكُفَّار(75) باشند. آری در برابر دشمنان خدا و هنگام حفظ مرزها و حدود الهی، باید سخت گیر بود و شدّت عمل نشان داد تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا(76) تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا(77) اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نكنید.»

13- اصل شهامت و شجاعت

الَّذِینَ یبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَ یخَْشَوْنَهُ وَ لَا یخَْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى‏ بِاللَّهِ حَسِیبًا(78)«(پیامبران) كسانی هستند كه تبلیغ رسالت ها الهی می نمودند و از او می ترسیدند و از هیچ كس جز خدا واهمه نداشتند و همین بس كه خداوند حسابگر(و پاداش دهنده ی اعمال آنها) است.»

قرآن می گوید: داعیان الی الله و مبلّغان حقیقی،درمقابل خدا خشیت الهی دارند، یك ذرّه جرأت و تجرّی بر خدا در وجودشان نیست، ولی در مقابل غیر خدا جرأت محض هستند و یك ذرّه خود را نمی بازند.«وَلا یخْشَوْنَ أحداً إلّا الله».(79)

14- اصل صبر در تبلیغ

صبر و استقامت انبیاء در راه تبلیغ رسالت قابل توصیف نیست. چنانكه حضرت نوح(ع)950 سال در بین مردم ماند و به ارشاد و هدایت آنها پرداخت فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَه إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا(80) امّا قوم او همواره به ایذاء و تمسخر وی پرداختند به گونه ای كه خداوند درباره ی بردباری نوح(ع) می فرماید: فَكَذَّبُواْ عَبْدَنَا وَ قَالُواْ مجنُونٌ وَ ازْدُجِر(81) نوح را تكذیب كردند و او را مجنون خواندند و منع كردند.» چنین نبود كه وی در تبلیغ آزاد و رها باشد، بلكه آنها او را زجر می دادند و باز می داشتند، امّا او خسته نشد و950 سال ایذاء و اذیت را تحمّل كرد. این بردباری و حلم نهصد و پنجاه ساله به مقام علمی و معرفت نوح(ع) برمی گردد. هنگامی هم كه نوح(ع) لب به نفرین گشود، براین اساس بود كه خداوند او را آگاه كرد كه از این پس كسی از قوم تو ایمان نخواهند آورد. آنان كه اهل ایمان بودند، تاكنون ایمان آوردند. آنگاه نوح(ع)عرض كرد: پروردگارا نه تنها اینها ایمان نمی آورند، بلكه نسل اینها ایمان نخواهند آورد، این بیان قاطع در پیشگویی از نسل های آینده به مدد علم غیب است.(82)

در آیات دیگری نیز داریم كه پیامبر(ص) به صبر امر شده است فَاصْبر لحكمِ رَبِّك(83) فَاصْبر كَمَا صَبرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُل(84) «همانگونه كه امر شده ای، استقامت كن و نیز كسانی كه به همراه تو می باشند، از كسانی كه توبه كرده اند.»

این صبر و استقامت محقق نمی شود، مگر با شرح صدر، كه آن را، پیامبران از خداوند درخواست می نمودند. موسی(ع) بعد از مبعوث شدن به پیامبری از خداوند درخواست كردكه رَبّ‏ِ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى‏وَ یسِّرْ لىِ أَمْرِى(85) خدایا! به من حوصله ی فراوان بده، شرح صدر بده، آنچنان كه عصبانی نشوم، ناراحت نشوم، به تنگ نیایم، دریا دلم كن كه كار تبلیغ دریا دل می خواهد، این مأموریت سنگین را بر من آسان گردان.

و در مورد پیامبر اكرم(ص) خداوند می فرماید: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك.(86) «آیا برای تو(نسبت به مأموریت الهی ات) شرح صدر عنایت نكردیم» چراكه امر هدایت و تبلیغ انسانها امری بس دشوار است، صبر و حوصله ی فراوان می طلبد كه با لطف و عنایت الهی محقّق می شود.

15- اصل گفتار و سخن

آن قدر این اصل مهم است كه حضرت موسی(ع) در ادامه ی تقاضاهای ابتدایی خود بلافاصله پس از مبعوث شدن به رسالت از خدا چنین تقاضا می كند وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانىِ‏یفْقَهُواْ قَوْلى(87) «خدایا! گره از زبانِ من باز كن، به من بیانی رسا و گوارا بده، سخنوری بده، به من قدرت تفهیم بده، تا آن حقیقتی را كه به من وحی می كنی به مردم القا كنم و مردم بفهمند و درك نمایند. رابطه ای بین من و مردم برقرار نما كه مردم مطلب را عیناً آن طوری كه تو می خواهی از من بگیرند، نه این كه من چیزی بگویم و آنها پیش خود چیز دیگری خیال كنند، نه اینكه من نتوانم آنچه را كه دارم بیان كنم.(88)

مغلق و پیچیده و در لفّافه سخن گفتن و اصطلاحات زیاد به كار بردن و جملاتی از این قبیل كه«تو باید سالهای زیاد درس بخوانی تا این حرف را بفهمی» در تبلیغ پیامبران نبود و همین است كه قرآن مجید روی الْبَلَاغُ الْمُبِین(89) تكیه كرده است، یعنی ابلاغ و تبلیغِ واضح، روشن و آشكارا. مقصود، مطلوب بودن، سادگی و بی پیرایگی پیام است به طوری كه مخاطب در كمال سهولت و سادگی آن را فهم و درك نماید.

پیغمبران آنچنان ساده و واضح بیان می كردند كه همراه فهم و استفاده نمودنِ بزرگترین علما، آن بی سوادترین افراد هم حدّاقل درحدّ خودش و به اندازه ی ظرفیت خودش بهره می برد.

این یك جهت در معنای«مبین»، البتّه در این جا احتمالاتِ دیگری هم هست. یكی از این احتمالات در معنای كلمه ی«مبین»، بی پرده سخن گفتن است، یعنی پیامبران نه فقط مغلق و پیچیده، سخن نمی گفتند، بلكه با مردم بی رودربایستی و بی پرده حرف می زدند. مثلاً می گفتند: أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُون.(90) «آیا تراشیده های خودتان را عبادت می كنید؟»(91)

از نكات دیگری كه در این اصل مطرح می شود، این است كه وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ(92) «هیچ پیامبری را اعزام نكردیم، مگر اینكه با زبان مردم خویش آشنا باشد و مردم هم با زبان و فرهنگ او آشنا باشند.

هر پیامبری هر جا مبعوث شود، به زبان مردم همان سرزمین سخن می گوید، و خودش نیز یا از همان نژاد است و یا در بین آن نژاد به سر برده است، به گونه ای كه همه ی مردم آن منطقه، از سوابق او آگاهند و او نیز از آداب و رسوم و تأثیرپذیری یا تمرّد آنان باخبر است.(93)

خلاصه اینكه انبیاء هم به زبان رایج، مردم را راهنمایی و ارشاد می نمودند و هم سادگی در بیان را هیچ گاه نادیده نمی گرفتند و هم به اندازه ی عقول و ظرفیت علمی و ادراكی مردم، با آنها سخن می گفتند. نحن معاشر الانبیاء اُمِرنا أنْ نُكَلِّمَ النّاسَ علی قَدْرِ عُقوِلهم(94)

16- اصل ساده زیستی مبلّغان الهی

علاوه براینكه پیامبر اكرم(ص)با زندگی ساده ی خود، اسوه ای نیكو برای همگان است، بلكه خانواده و خاندانِ او نیز بایستی اسوه ی خانواده ها و خاندان ها باشند و از همین رو بود كه خداوند، زنان پیامبر را میان زندگی با پیامبر و تحمّلِ سختی های ساده زیستی و رفتن به دنبالِ كار خویش مخیر نمود یاأَیها النَّبىِ‏ُّ قُل لّأَِزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیوه الدُّنْیا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَینْ‏َ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا وَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الاَْخِرَه فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِیمًا.(95) «ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید، بیائید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را به طرز نیكوئی رها سازم، و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می خواهید خداوند برای نیكوكارانِ شما، پاداش عظیمی آماده ساخته است.»

اگرچه مخاطب در این آیات همسرانِ پیامبرند، ولی محتوا و نتیجه ی آن، همگان را شامل می شود، مخصوصاً كسانی كه در مقام رهبری خَلق و پیشوایی و تأسّی مردم قرار گرفته اند، آنان همیشه بر سر دو راهی قرار دارند: یا استفاده از موقعیت ظاهری خویش برای رسیدن به زندگی مرفّه و یا تن در دادن به محرومیت ها برای نیل به رضای خدا و هدایتِ خلق.(96)

17- اصل پرهیز از غفلت

مبلّغ هرگز نبایدخود را بیمه بداند. اگر لحظه ای غفلت كند سقوط می كند، همانند یك راننده كه با وجود داشتن گواهینامه، ماشین سالم و همه ی امكانات، به خاطر لحظه ای غفلت نابود می شود.

خداوند متعال به پیامبرش(ص) می فرماید:«اگر نسبت ناروایی به ما بدهی رگِ حیاتِ تو را قطع می كنیم» وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ‏لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ‏ثمُ‏َّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِین(97)

در جای دیگر هشدار می دهد كه اگر لحظه ای سراغ غیر ما بر وی تمامِ اعمالِ تو نابود می شود و از زیانكاران خواهی بود. كه غیر خدا به صورت های مختلف باعثِ غفلت می شوند و انحراف را به وجود می آورند. وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَیكَ وَ إِلىَ الَّذِینَ مِن قَبْلِكَ لَئنِ‏ْ أَشْرَكْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخاسِرِین.(98) «به تو و همه ی پیامبران پیشین وحی شده كه اگر مشرك شوی، تمام اعمالت تباه می شود و از زیانكاران خواهی بود.»(99)

در آیاتی چون196سوره ی آل عمران و 88 سوره ی حجر نیز براین اصل اشاره شده است.

18- اصل توأم بودنِ دعوت با بینه و آگاهی و بصیرت

انبیاء مردم را بر اساس عقل و منطق به آئین خود دعوت می نمودند لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَات.(100)

نوح(ع) به قوم خود می گوید:«اگر دارای بینه ای باشم چه خواهید گفت؟» قَالَ یاقَوْمِ أَ رَءَیتُمْ إِن كُنتُ عَلىَ‏ بَینَه مِّن رَّبى.(101)

صالح(ع) نیز به قوم می گوید كه« دلیل آشكار و واضح برای نبوّت خود دارم. قَدْ جَاءَتْكُم بَینَه مِّن ربِّكُم(102) «دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده».

حضرت شعیب(ع)(اعراف85)و یوسف(ع)(مؤمن34)وموسی(ع)(انبیاء48،اعراف 104و105) نیز در دعوت خود از بینه استفاده نموده اند.

حضرت رسول اكرم(ص) نیز به پیروان خود می گوید:«من همراه با دلیل و برهان نزد شما آمده ام» قُلْ إِنىّ‏ِ عَلىَ‏ بَینَةٍ مِّن رَّبى.(103)

بینات انبیاء هم شامل معجزات آنها بوده است و هم شامل دلائل منطقی و بشارتهای آشكار آنها. ایشان غیر از ارائه ی معجزات، با كافران به بحث و گفتگو می نشستند و از آنها می خواستند كه با آزادی اندیشه و تفكّر سخن آنها را بپذیرند و همچنین از آنها مطالبه می كردند كه اگر برای عقائد باطل خود، دلیل و برهانی دارند، ارائه دهندو رسول اكرم(ص)از مشركان می خواست كه دلیل ارائه دهند قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِین(104) یا : أَمِ اتخذُواْ مِن دُونِهِ ءَالهَِه قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكم.(105) «آیا آنها معبودانی جز خدا برگزیدند؟! بگو: دلیلتان را بیاورید». أَدْعُواْ إِلىَ اللَّهِ عَلىَ‏ بَصِیرَه أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى.(106) «(ای پیامبر! بگو:) من و پیروانم، با بصیرتِ كامل،(همه ی مردم را) به سوی خدا دعوت می كنیم».

دعوت انبیاء همواره توأم با بصیرت و آگاهی بوده است.(107)

19- اصل تبلیغ رایگان

اصلی كه حاكم بر سیره ی انبیاء و اولیاء الهی می باشد این است كه تبلیغشان رایگان است، و آنان در برابر تبلیغ از مردم مزد نمی خواهند. این اصل در قرآن كریم به عنوان قضیه ی موجبه ی كلیه بیان نشده، ولی در قضایای شخصیه ی فراوانی مطرح شده است.

پیامبران می گویند: ما از امّت خود اجری نمی خواهیم و اجر ما جز پروردگار جهان ها و جهانیان نیست. وَ مَا أَسْألُكُمْ عَلَیهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ‏ رَبّ‏ِ الْعَالَمِین.(108) إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ الله.(109)

نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و دیگر انبیاء بعضی به صراحت و برخی به اشاره فرموده اند كه ما رایگان خدمت می كنیم.

پیامبر اكرم(ص) در برابر رسالتِ خود از مردم مزدی طلب نكرد، ولی آنان را به محبّت اهل بیت عصمت و طهارت فراخواند و فرمود: لاأَسْألُکم‏ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّه فىِ الْقُرْبى(110) « من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی كنم جز دوست داشتنِ اهل بیتم» و در جای دیگر می فرماید: قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم(111) یعنی مزدی هم كه از شما خواستم به نفع شماست. من گفتم برای حفظ دین باید به امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندان بزرگوارش ارادت داشته باشید و مزدِ رسالتِ من علاقه به خاندانِ من است. امّا این علاقه حافظ دین شماست و من در واقع هیچ مزدی از شما نخواسته ام. مثل اینكه به كسی بگویند: وقتی كه تشنه و وامانده بودی، دستِ تو را گرفتم و به سرچشمه ی زلالی راهنمایی كردم، و حالا مزدم این است كه شما به اندازه ی كافی از این چشمه بنوشی، و برای آینده نیز ذخیره كنی.(112)

آری هدایت یك انسان بسیار ارزشمند است تا آنجا كه گویا همه ی انسانها زنده شده اند، زیرا یك انسانِ صالح می تواند جامعه ی انسانی را به صلاح و نور راهبری كند وَ مَنْ أَحْیاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا.(113) «و هر كس یك انسان را زنده كند گویا همه ی انسانها را زنده كرده است.»(114)

20- اصل تذكّر

تذكّر به معنای یادآوری است، آگاه كردن انسان از فطرتش تذكّر نامیده می شود. به وسیله ی تذكّر می توان پرده های غفلت و فراموشی را كه چونان گردوغباری بر روی فطرتِ انسانی كشانده می شود و نمی گذارد تا در مسیر رشد قرار گیرد، كنار زد و او را با خود آگاهی فطری به سوی رشد و كمال كشاند.

مسئله تذكّر آنچنان اهمیت دارد كه قرآن آن را یكی از وظائف انبیاء دانسته است، انبیاء به مدد تذكّر توانستند فطرتهای خفته ی انسانها را بیدار و آنها را به سوی هدف اعلای حیات رهسپار سازند. فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌلَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِر(115) «پس تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهنده ای، تو سلطه گر بر آنان نیستی كه(بر ایمان) مجبورشان كنی.»(116)

ای پیغمبر! تو خیال مكن كه فقط با جاهلان روبه رو هستی، با غافلان هم روبه رو هستی. جاهل را به تفكّر وادار و غافل را به تذكّر، و مردم بیش از آن اندازه كه جاهل باشند، غافل و خوابند. وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى‏ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِین.(117) «و پیوسته تذكّر ده، زیرا تذكّر مؤمنان را سود می بخشد.»(118)

21- اصل دعوت به مشتركات

خداوند روی نكات مشترك بین مؤمنان و اهل كتاب تأكید می كند و به پیامبرش می گوید كه قُلْ یاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَواْ إِلىَ‏ كَلِمَه سَوَاء بَینَنَا وَ بَینَكمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا الله. (119) «بگو ای اهل كتاب بیائید به سوی كلمه ای كه بین ما و شما یكسان است كه جز خدای یكتا را نپرسیم.»

تأكیدبربندگی خدای یكتا: وَ إِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَ نحنُ لَهُ مُسْلِمُون (120) تأكید بر آسمانی بودن كتاب: ءَامَنَّا بِالَّذِى أُنزِلَ إِلَینَا وَ أُنزِلَ إِلَیكُم (121)«ما به تمام آنچه از سوی خدا برما و شما نازل شده ایمان آورده ایم.»(122)

22- اصل دعوت به تعقّل

پیامبر اكرم(ص) برای ترغیب انسانها به برهان عقلی و فكر منطقی فرمود: أَدْعُواْ إِلى اللَّهِ عَلى بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنى (123) من و پیروانم مردم را به بصیرت به سوی خداوند دعوت می كنیم». یعنی تابع من كسی است كه بصیر باشد و مقلّد كور، تابع من نیست. خداوند به پیغمبرش دستور داد: فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلى عَن ذِكْرِنَا وَ لَمْ یرِدْ إِلَّا الْحَیوه الدُّنْیاذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ (124) كسی را كه علمش نابالغ است و جز به دنیا و امور رفاهی آن چشم ندارد، یا حتّی ممكن است از لحاظ مسائل رفاهی نیز بهره نداشته باشد، لیكن تفكّر او از حدود مادّه نمی گذرد، رها كن. البتّه اینان، چون علم ندارند، به دنیا سر سپرده اند و اگر می دانستند در ماورای دنیا خبری هست، هرگز دنیا را كه مسیر است، مقصد نمی پنداشتند. جاهل، راه را منزل می پندارد، و عاقل راه را وسیله ای برای رسیدن به مقصد می داند.

چون دعوت به عقل و برهان، و پرهیز از وهم و گمان، سنّت مشترك همه ی انبیاست، در شرح حال بسیاری از آنان چنین آمده است قُلْ إِنى عَلى بَینَه مِّن رَّبى (125) من با بینه راه خود را می روم و سخن می گویم. پیامبران به مردم می گویند: شما هم در برابر بینه ی ما برهان اقامه كنید و سخن بین و روشن داشته باشید.

بر همین اساس قرآن كریم تقلید باطل و اعتماد به سنّت باطل را كاملاً مذمّت كرده، با تعبیرهای گوناگون مانند ضلالت، غوایت و حیرت، آن را ابطال می كند.(126)

23- اصل دعوت به توحید

هیچ پیامبری نیامد مگر اینكه با دعوت به توحید عبادی مبعوث شد، پیامبران، انسانها را به اعتقاد به مبدأ یكتا و ربّ یگانه، و در نتیجه، معبود واحد، دعوت می نمودند وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَیهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُون (127) مُطاع بودن همه ی انبیاء نیز به فرمان خداست وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیطَاعَ بِإِذْنِ الله (128) در مقابل این بینش الهی و توحیدی، همواره مستكبران مقابله كرده اند. خداوند به مستكبران هشدار می دهد أَ فَكلَُّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تهَْوَى أَنفُسُكُم اسْتَكْبرتُم فَفَرِیقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقًا تَقْتُلُون (129) گرچه مخاطب این آیه بنی اسرائیلند، ولی اختصاص به آنان ندارد، زیرا این خط مشی متكبران است كه هرگاه پیامبری می آمد او را تكذیب كردند و یا كشتند، امّا نه تكذیب آنان كاری از پیش برد و نه قتل و جنایتشان.

در سوره ی مائده نیز می فرماید: وَ أَرْسَلْنَا إِلَیهِْمْ رُسُلًا كُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولُ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُهُمْ فَرِیقًا كَذَّبُواْ وَ فَرِیقًا یقْتُلُون (130) هرگاه انبیاء، مكتبِ الهی را كه مطابق میل طاغیان نبود، طرح می كردند، آنها بعضی از انبیاء را كشتند و بعضی دیگر را تكذیب كردند. معلوم می شود گرفتارانِ به استكبار، تابع میلند، نه تابع حق. و انبیاء، حق را می آورند قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهدَى (131)تنها هدایتی كه شایسته ی خضوع است، هدایت خداست، و انبیاء جز هدایت حق ره آوردی ندارند و اهل استكبار نیز جز هوس، به چیز دیگری دل نمی سپارند. (132)

24- اصل دعوت به تقوا

پیامبران همگی، بشر را به تحصیل توشه ی تقوا دعوت كرده اند. حضرت نوح(ع) هم با استفهام توبیخی و هم با لسان امر، قوم خود را به تقوا دعوت نمود كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ‏إِذْ قَالَ لهم أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لَا تَتَّقُونَ‏إِنّى‏ِ لَكُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ‏فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُون (133) «قوم نوح رسولان را تكذیب كردند، هنگامی كه برادرشان نوح به آنان گفت: آیا تقوا پیشه نمی كنید؟! مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم، تقوای الهی پیشه كنید و مرا اطاعت كنید.»

در رابطه با حضرت هود(ع) هم در قرآن چنین آمده است كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ‏إِذْ قَالَ لهم أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لَا تَتَّقُونَ‏إِنّى‏ِ لَكمْ رَسُولٌ أَمِینٌ‏فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُون (134)

از حضرت صالح (ع) و از زبان حضرت لوط (ع) و حضرت شعیب (ع) نیز چنین دعوتی ذكر شده است.

هیچ پیامبری نیامد مگر آن كه بهترین پیامش تأمین زادِ راه یعنی تقوا بود فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَى(135) و (136)

25- اصل تعادل

دعوت صرف به معنویات و سركوب خواسته های طبیعی انسان، مطلوبِ دین نیست. وَ ابْتَغِ فِیمَا ءَاتَئكَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَه وَ لَا تَنسَ نَصِیبَكَ مِنَ الدُّنْیا (137)«در آنچه خداوند به تو داده است خانه ی آخرت را طلب كن و بهره ات را هم از(لذّت ها و نعمت های حلال) دنیا فراموش مكن.»

در قرآن آیه ای داریم كه می فرماید:«هرگاه غذا خوردید از خانه ی رسول خدا (ص) خارج شوید و مشغول گفتگو نشوید» فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُواْ وَ لَا مُسْتَأنِسِینَ لحَِدِیثٍ (138) از این آیه معلوم می شود كه پیامبر گرامی(ص) به مردم طعام می دادند و این عمل نیز نوعی توجّه به مسائل مادّی است و نكته ی جالبتری كه از آیه استفاده می شود این است كه طعام دادن شیوه و سیره ی همیشگی حضرت بوده است وگرنه برای یكبار طعام دادن آیه ی خارج شدن مهمانان از منزل رسولِ خدا(ص) نازل نمی شد.

پیامبر اكرم(ص)در ابتدای رسالت به پیروی از آیه ی شریفه ی وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِین (139) «خویشان نزدیكت را انذار كن» غذایی آماده نمود و همراه با طعام دادن خویشان خود را برای رساندن پیام خدا، دعوت كرد.

توجّه به نیازهای مادی مردم، تنها شیوه ی رسول خدا(ص) نبوده است. از آیه ی وَ إِذِ اسْتَسْقَى‏ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ (140) « وهنگامی كه موسی(ع) برای قومش طلبِ آب كرد» استفاده می شود كه انبیای دیگر نیز به مشكلات مادّی مردم رسیدگی می كرده اند.

خداوند متعال در آیه ای دیگر به موسی و هارون دستور می دهد كه مشكل مسكن مردم را حل كنند. وَ أَوْحَینَا إِلىَ‏ مُوسىَ‏ وَ أَخِیهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُیوتًا (141)«و به موسی و برادرش وحی كردیم كه برای قومتان، خانه هایی در سرزمین مصر انتخاب كنید.»(142)

البتّه هیچ پیغمبری حق ندارد مسائل مادّی را بر مسائل الهی مقدّم بداند، زیرا ترجیح متاع دنیا برآخرت با نبوّت سازگار نیست. و این اصل جامع و كلّی مربوط به نبوّت عامّه است، نه مرتبط به نبی خاص. در سوره ی انفال می فرماید: مَا كاَنَ لِنَبىِ‏ٍّ أَن یكُونَ لَهُ أَسْرَى‏ حَتىَ‏ یثْخِنَ فىِ الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یرِیدُ الاخِره (143) «هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی(از دشمن) بگیرد تا كاملاً برآنها پیروز گردد(و جای پای خود را در زمین محكم كند) شما متاع ناپایدار دنیا را می خواهید ولی خداوند، سرای دیگر را(برای شما) می خواهد»

نكته ی لطیف درآیه این است كه خداوند می فرماید:شما می خواهید كافران را نكشید، بلكه اسیر بگیرید و بعد از گرفتن فدیه، آزادشان كنید، یعنی دنیا را طلب كنید، امّا خدا می خواهد كه شما آخرت را طلب كنید.(144)

فصل سوم : شیوه های تبلیغ

پیامبران الهی، برای ارشاد و هدایت بشریت و نجات آنان از گمراهی و ضلالت از شیوه های گوناگون استفاده می نمودند. ایشان به حسب موقعیت های مكانی و زمانی و به حسب نوع مخاطبان، روش های مناسب و صحیح را اتّخاذ می نمودند، تا بتوانند بیشترین و بهترین تأثیرگذاری را داشته باشند و همین باعثِ تداوم پیامشان گردیده است. به گونه ای بر دل و جانِ مردم نفوذ داشتند كه حتّی قرن ها پس از آنها نیز نامشان و پیامشان بر سر زبان ها جاری است. انبیاء هم بر عقل وا ندیشه ی افراد اثر می گذاردند و هم بر روح و جان آنها. راه و روش آنها به گونه ای بود كه افراد از درون به سوی آرمان های توحیدی به حركت درمی آمدند.

بنابراین، بهترین الگوی تبلیغی برای كسانی كه خواهان نشر دین هستند، سیره ی تبلیغی انبیاء می باشد. عالمان دین و مبلّغان اسلامی با دقّت در شیوه ی تبلیغی پیامبران و بهره برداری از شیوه های گفتاری و رفتاری انبیاء، می توانند به نحواحسن وظیفه ی الهی خود را انجام دهند، كه در ذیل به برخی از آنچه در این مورد در قرآن كریم بیان شده، نگاهی هرچند گذرا می نمائیم:

1- برهان، موعظه، جدال أحسن

اُدْعُ إِلىَ‏ سَبِیلِ رَبِّكَ بِالحكْمَه وَ الْمَوْعِظَهِ الحسَنَه وَ جَادِلْهُم بِالَّتی هِىَ أَحْسَنُ (145) «(ای پیامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقی) و پند نیكو، به راه پروردگارت بخوان و(با مخالفان) به شیوه ای كه نیكو تر است، جدال و گفتگو كن.»

نخست می گوید:«به وسیله ی حكمت به سوی راه پروردگارت دعوت كن».«حكمت» به معنی علم ودانش و منطق و استدلال است و در اصل به معنی«منع» آمده و از آنجا كه، علم و دانش و استدلال مانع از فساد و انحراف است به آن حكمت گفته شده، و به هرحال نخستین گام در دعوت به سوی حق، استفاده از منطقِ صحیح و استدلالات حساب شده است، و به تعبیر دیگر دست انداختن در درونِ فكر و اندیشه ی مردم، به حركت درآوردنِ آن و بیدار ساختن عقل های خفته، نخستین گام محسوب می شود.

«و به وسیله ی اندرزهای نیكو». و این دومین گام در طریق دعوت به راه خداست. یعنی استفاده كردن از عواطف انسانها. چراكه موعظه و اندرز بیشتر جنبه ی عاطفی دارد كه با تحریك آن، می توان توده های عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.

درحقیقت«حكمت» از«بُعدعقلی»وجود انسان استفاده می كند، و«موعظه ی حسنه» از«بُعدعاطفی».

مقید ساختن«موعظه» به«حسنه»شاید اشاره به آن است كه اندرز در صورتی مؤثّر واقع می شود كه خالی از هرگونه خشونت، برتری جوئی، تحقیر طرفِ مقابل، تحریك حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد.

چه بسیارند اندرزهایی كه اثر معكوس می گذارند، به خاطر آنكه مثلاً در حضور دیگران، توأم با تحقیر انجام گرفته و یا از آن استشمام برتری جوئی گوینده شده است.(146) و یا به تعبیر تفسیر نور، موعظه ی نیكو آن است كه واعظ به آنچه می گوید عمل كند.(147)

«و با آنها(یعنی مخالفان) به طریقی كه نیكوتر است به مناظره بپرداز». این سومین گام مخصوص كسانی است كه در ذهن آنها قبلاً از مسائل نادرستی انباشته شده، و باید از طریق مناظره ذهنشان را خالی كرد، تا آمادگی برای پذیرش حق پیدا كنند.

بدیهی است مجادله و مناظره نیز هنگامی مؤثر می افتد كه «بالّتی هی أحسن» باشد. حق و عدالت، درستی و امانت، صدق و راستی برآن حكومت كند و از هرگونه توهین، تحقیر و خلافگویی و استكبار خالی باشد و خلاصه تمام جنبه های انسانی آن حفظ شود.(148)

پس نتیجه اینكه حكمت و برهان همیشه نیكو است، ولی موعظه و جدال ممكن است با شیوه های خوب یا شیوه ی بد باشد، كه باید از شیوه های خوب آنها بهره برد، همانگونه كه پیامبر(ص) نیز به آن امر شده اند.(كلمه حسن و أحسن برای حكمت آورده نشده است).(149)

بنابر دستور الهی كه فرمودند: وَ لَا تجادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَن (150) «با اهل كتاب جز به روشی كه از همه بهتر است مجادله نكنید». باید در یك بحث و مناظره، هر‌آنچه را كه باعث نیكوتر شدن جدال و گفتگو می شود، درنظر گرفت و مراعات نمود، كه از آن جمله است: الفاظ مؤدّبانه، لحنِ سخنِ دوستانه، محتوای متقن، بدونِ فریاد و جنجال، بدون خشونت و بی احترامی و....

برای نمونه برخورد محكم و متقن حضرت ابراهیم(ع) كه درآیه ی258 سوره ی بقره به آن اشاره شده است را ذكر نموده، كه چگونه باعث مات و مبهوت شدنِ نمرود، آن حاكم جبّار و ستمگر شد.

«آیا آن كس(نمرود)را كه خداوند به او پادشاهی داده بود، ندیدی كه با ابراهیم درباره ی پروردگارش محاجّه و گفتگو می كرد؟ زمانی كه ابراهیم گفت: خدای من كسی است كه زنده می كند و می میراند. او گفت: من هم زنده می كنم و می میرانم(كه برای اثبات این مدّعای دروغین، طبق روایت معروفی دست به حیله ای زد و دستور داد دو نفر زندانی را حاضر كردند و فرمان داد یكی را آزاد كنند و دیگری را به قتل برسانند. سپس رو به ابراهیم و حاضران كرده، گفت: دیدید چگونه حیات و مرگ به دست من است؟) ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از افق مشرق می آورد(اگر تو راست می گویی كه حاكم بر جهان هستی می باشی) خورشید را از طرف مغرب بیاور. اینجا بود كه آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد»(151) و این بهترین راه برای خاموش كردن این گونه افراد لجوج است.

این نكته را باید توجّه داشت كه استدلال نخست ابراهیم(ع) به مسأله ی حیات و مرگ برای آن بود كه اگر افراد با فكر و روشن ضمیری در آن مجلس بودند، طبعاً با این دلیل قانع شوند، زیرا هر كس می داند مسأله ی آزاد كردن و كشتن یك زندانی هیچ گونه ربطی به مسأله ی حیات و مرگ طبیعی واقعی ندارد ولی برای آن عدّه كه درك كافی نداشتند و ممكن بود تحت تأثیر آن جبّار حیله گر قرار گیرند، دست به استدلال دوم زد و مسأله ی طلوع و غروب خورشید را مطرح ساخت تا حق بر هر دو گروه روشن گردد.(152)

2- تشبیه و تمثیل

از بهترین روش ها برای فهماندنِ مطالب به مردم، خصوصاً كسانی كه سواد چندانی ندارند استفاده از مثال های محسوس و مناسب با محیط است، زیرا مردم با این موارد بیشتر سروكار دارند و با حواس ظاهری خویش آنها را درك می كنند برخلاف مسائل عقلی كه فهم آنها احتیاج به كند و كاوِ شدید ذهن دارد.

گاه می شود ذكر یك مثال مناسب، آن چنان راه را نزدیك و«میان بُر» می كند كه زحمت استدلالات فلسفی زیادی را از دوش گوینده و شنونده برمی دارد و مهمتر اینكه برای تعمیم و گسترش مطالب پیچیده ی علمی درسطح عموم، راهی جز استفاده از مثال های مناسب نیست.

از طرفی نقش مثال را در خاموش كردن افراد لجوج و بهانه گیر نیز نمی توان انكار كرد. به هر حال تشبیه«معقول» به«محسوس» یكی از طرق مؤثّر تفهیم مسائل عقلی محسوب می شود.(153)

به همین خاطر، در قرآن كریم خداوند برای زمینه های مختلف مثال آورده است وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فىِ هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كل‏ِّ مَثَلٍ وَ لَئنِ جِئْتَهُم بَِایه لَّیقُولَنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُون (154) «و به راستی در این قرآن، برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم، و اگر برای آنان نشانه و معجزه ای بیاوری كافران حتماً خواهند گفت: شما جز بر باطل نیستند.»

به همین خاطر، پیامبر خدا(ص) هم برای بیان حقائق و هدایت مردم، از تمثیل استفاده می نمودند، كه خداوند بر ایشان وحی كرده بود. از این جمله در سوره ی عنكبوت داریم كهَ مثَلُ الَّذِینَ اتخذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتّخذت بَیتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ یعْلَمُون (155)«مثل كسانی كه غیرِ خدا را سرپرست خود برگزیدند، همانند مَثَل عنكبوت است كه(برای خود)خانه ای ساخته و البتّه سست ترین خانه ها، خانه ی عنكبوت است، اگر می دانستند.»

یكی دیگر از این آیات، آیه ی وَ اضْرِبْ لهم مَّثَلَ الحیوه الدُّنْیا... (156)« (ای پیامبر!) برای آنان زندگی دنیا را مثال بزن كه(در ناپایداری) همچون آبی است كه از آسمان فرو فرستادیم، پس گیاهِ زمین به وسیله ی آن(چنان رشد كند و انبوه شود كه) درهم فرو رود، پس ناگهان خشك شود، آن چنان كه بادها پراكنده اش كنند و خداوند برهر چیزی تواناست».

آن قدر تمثیلات و تشبیهات قرآنی، فراوان و زیبا می باشد كه علماء و نویسندگانی، كتابهای مستقلی در این موضوع نگاشته اند.

3- داستان و قصه گویی

روش هنری است كه قرآن به آن اهمیت داده است وَ كلاًُّ نَّقُصُّ عَلَیكَ مِنْ أَنبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءَكَ فىِ هَذِهِ الْحَق (157)«ما از هر یك از سرگذشت های انبیاء برای تو بازگو كردیم، تا به وسیله ی آن، قلبت را آرامش بخشیم؛(و اراده ات قوی گردد.) و در این(اخبار و سرگذشت ها) برای تو حقّ است» كه خطاب این آیه، به پیامبر اكرم(ص) است.

نحنُ نَقُصُّ عَلَیكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَینَا إِلَیكَ هَذَا الْقُرْءَان (158)«ما بهترین حكایت ها را به وسیله ی وحی این قرآن به تو می گوئیم.»

فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُون (159)«این داستان ها را(برای آنها) بازگو كن، شاید بیندیشند(و بیدار شوند)»

خداوند از پیامبر(ص) می خواهد كه یكی از شیوه هایش را در هدایت مردم، بیانِ داستان های گذشتگان قرار بدهد، تا مردم در این داستان ها دقّت و تفكّر نمایند و راه صحیح زندگی را با عبرت از آنها انتخاب نموده و درآن قدم نهند. از جمله ی این داستانها، داستان انبیاء گذشته چون ابراهیم(ع)، موسی(ع)، نوح(ع)، عیسی(ع)، یوسف(ع) و.....داستان گروههایی چون اصحاب كهف و....و داستان افرادی مانند بلعم باعورا، حبیب نجّار و.... می باشد.

4- پرسش و پاسخ

طرح كردن بسیاری از حقائق مربوط به معارف دینی و اخلاقی و اجتماعی در قالب سؤال برای مخاطب، اثر فوق العاده ای در تأثیر برنامه های تبلیغی دارد، زیرا انسان معمولاً به افكار و برداشت های خود از مسائل مختلف، بیش از هر چیز اهمیت می دهد.

هنگامی كه مسأله به صورت یك مطلب قطعی و جزمی طرح شود، گاهی در مقابلِ آن، مقاومت به خرج می دهد و همچون یك فكر بیگانه به آن می نگرد، ولی هنگامی كه به صورت سؤال طرح شود و پاسخ را از درون وجدان و قلب خود بشنود، آن را فكر و تشخیص خود می داند و به عنوان یك فكر و طرح آشنا، به آن می نگرد. لذا در مقابل آن مقاومت نمی كند. این طرز تعلیم مخصوصاً در برابر افراد لجوج و همچنین در برابر كودكان مؤثّر است.

خداوند متعال به پیامبرش دستور می دهدكه قُلْ هَلْ یسْتَوِى الْأَعْمَى‏ وَ الْبَصِیرُ أَ فَلَا تَتَفَكَّرُون (160) «بگو: آیا نابینا و شخص بینا مساوی است، آیا فكر نمی كنید؟» یا در سوره ی رعد داریم كه قُلْ هَلْ یسْتَوِى الْأَعْمَى‏ وَ الْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ (161)«بگو: آیا شخص بینا با نابینا مساوی است، آیا تاریكی با روشنایی یكسان است؟»(162)

پیامبرِ لوط نیز به قوم خود كه عملِ زشت هم جنس بازی را پیش گرفته بودند گفت: أَ تَأْتُونَ الْفَاحِشَه مَا سَبَقَكُم بهَِا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِین (163)«آیا عمل زشتی را انجام می دهید كه هیچ یك از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟»

در آیه ی59 سوره ی مائده، خداوند به پیامبر(ص) دستور می دهد كه از اهلِ كتاب سؤال كن قُلْ یااَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنقِمُونَ مِنَّا إِلَّا أَنْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَینَا وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْل (164)بگو: ای اهل كتاب، چه كار خلافی از ما سرزده كه شما از ما عیب می گیرید و انتقاد می كنید، جز اینكه ما به خدای یگانه ایمان آورده ایم و دربرابر آنچه بر ما و برانبیای پیشین نازل شده، تسلیم هستیم.

آری خداوند از پیامبرش می خواهد كه شیوه ی خود را در برابر مخالفان استدلالِ آمیخته با سؤال های عاطفی قرار دهد.

نمونه ای دیگر از شیوه ی پرسش و پاسخ كه ابتدا پرسش مطرح می شود و سپس پاسخِ آن نیز بیان می گردد و از بهترین روش های آموزش و تربیت است، در آیات103و 104 سوره ی كهف مطرح شده است كه خداوند متعال در معرّفی زیانكارترین انسانها و بدبخت ترین افراد بشر، به پیامبرش دستور می دهد كه چنین مسأله ی مهمی را در شكل یك سؤال مطرح كند تا بدین وسیله حس كنجكاوی شنوندگان را نیز تحریك كرده باشد، می فرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالا « بگو: آیا به شما خبر دهم زیانكارترینِ مردم كیست؟» و بلافاصله پاسخ می گوید، تا مخاطب مدّت زیادی در سرگردانی نماند:«زیانكارترین مردم كسانی هستند كه كوشش هایشان در زندگی دنیا گم و نابود شده، با این حال گمان می كنند كار نیك انجام می دهند» ًالَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فىِ الحیوه الدُّنْیا وَ هُمْ یحَْسَبُونَ أَنّهم یحسِنُونَ صُنْعًا(165 ) و (166)

مثل چنین پرسش و پاسخی درسوره ی صف آیات10و11 نیز دیده می شود كه ابتدا با سؤال هایی، دل ها جذب شده و بلافاصله خود، پاسخ را می گوید، كه این روش باعث تأثیرگذاری بیشتر در مردم می شود.

مبلّغان همانگونه كه سؤال مطرح نموده و سپس خود، پاسخ را می گویند، گاه با سؤالاتِ مردم نیز مواجه می شوند و اینجاست كه باید بدانند چگونه جوابگوی پرسش های مطرح شده باشند، كه باز از آیات قرآنی می توان نكاتی را در این زمینه به دست آورد.

گاهی سؤال ها بی ربط یا مربوط به مسائل جزئی هستند كه در جواب آنها باید مسائل مهم تر را بیان كرد یسْألُونَكَ عَنِ الشّهرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ كَبِیرٌ وَ صَدٌّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَ كُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبر عِندَ اللَّهِ وَ الْفِتْنَه أَكْبر مِنَ الْقَتْلِ (167) «از تو درباره ی جنگ كردن در ماه حرام سؤال می كنند، بگو: جنگ درآن(گناهی) بزرگ است؛ ولی جلوگیری از راه خدا(و گرایش مردم به آئین حق) و كفر ورزیدن نسبت به او و هتك احترام مسجدالحرام و اخراج ساكنانِ آن، نزد خداوند مهم تر از آن است و ایجاد فتنه حتّی از قتل بالاتر است». البتّه گاهی سؤال ها مغرضانه است كه باید با زیركی از كنار آن گذشت.(168)

گاهی پاره ای از مسائل، پنهان بودنش برای حفظ نظامِ اجتماع و تأمینِ مصالحِ افراد بهتر است. در این گونه موارد، پرسش های پی درپی برای پرده برداشتن از روی واقعیت، نه تنها فضیلتی نیست، كه مذموم و ناپسند نیز می باشد. مثلاً غالبِ پزشكان صلاح در این می بینند كه بیماری های سخت و وحشتناك را از شخص بیمار مكتوم دارند، كه از آیه ی یاأَیها الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسألُواْ عَنْ أَشْیاءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُم (169)«ای كسانی كه ایمان آورده اید، از اموری كه افشای آنها باعث ناراحتی و درد سر شما می شود، پرسش نكنید» به خوبی این نكته روشن است كه پاسخ بر هر سؤالی نه تنها كه مفید نیست بلكه گاه مضرّ هم خواهد بود.(170)

تذكّر آخر در این بخش اینكه ندانستن جواب یك سؤال برای مبلّغ گناه نیست و اگر پاسخ را نمی داند، باید با صراحت بگوید«نمی دانم». رسول اكرم(ص) در پاسخ برخی سؤالات چنین می فرمودند: وَلَاأَعْلَم (171) «نمی دانم» إِنْ أَدْرِى (172) «نمی دانم» قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ الله (173)«بگو: علم آن نزد پروردگار من است.»(174)

5- بشارت و انذار

وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِین (175)« ما پیامبران را، جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نمی فرستیم».

از آنجا كه نیمی از وجود انسان را علاقه ی جلب منفعت و نیم دیگری را دفع مضرّات تشكیل می دهد، بشارت و انذار هم معمولاً توأم با هم و متعادل با یكدیگر می باشند.«بشارت» به عنوان انگیزه ی بخش اول و «انذار»، انگیزه ی بخش دوم است.

یاأَیها النَّبىِ‏ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا (176) «ای پیامبر ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و انذار كننده فرستادیم». بشارت دهنده ی نیكوكاران به پاداش بی پایان پروردگار، به سلامت و سعادتِ جاودان، به پیروزی و موفّقیت پرافتخار و انذاركننده ی كافران و منافقان از عذاب دردناك الهی، از خسارت تمام سرمایه های وجودی و از سقوط در دامان بدبختی در دنیا و آخرت.(177)

امّا نكته ی قابل توجّه این است كه تعادل میان این دو لازم است كه اگر تشویق از حدّ بگذرد، باعث جرأت و غفلت است و اگر بیم و انذار بیش از اندازه باشد، نتیجه اش یأس و ناامیدی و خاموش شدن شعله های عشق است. درست به همین دلیل در آیاتِ قرآن،«نذیر» و«بشیر»یا«انذار و«بشارت» در كنار هم قرار گرفته است، حتّی بشارت بر انذار مقدّم است مانند دو آیه ای كه ذكر شد. و گاهی به عكس، «نذیر» بر«بشیر» تقدّم یافته، مانند آیه ی188 سوره ی اعراف إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یؤْمِنُون (178)«من بیم دهنده و بشارت دهنده ام، برای افرادی كه ایمان می آورند». هر چند در اكثر آیاتِ قرآن كریم، بشارت مقدّم داشته شده، این نیز ممكن است به خاطر این باشد كه در مجموع، رحمتِ خدا بر عذاب و غضب او پیشی گرفته است.«یامَن سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ»(179)

اگر در برخی آیات، تنها«انذار» مطرح شده و برآن تكیه شده، به خاطر آن است كه در آنجا یا سخن از جاهلان لجوجی بوده كه، همچون مردگان قبرستان، پذیرای هیچ سخنی نبودند(سوره ی اعراف آیه ی59) و یا سخن از مشركان و مفسدان و ظالمان و سركشان بوده.(سوره ی هود آیه ی 3).

آخرین نكته اینكه بشارت و انذارهای انبیاء بر دو قسم بوده است: 1- دنیوی و 2- اخروی(180)

برای نمونه، نوح پیامبر(ع) به قوم خود چنین می گوید: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كاَنَ غَفَّارًایرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیكمُ مِّدْرَارًاوَ یمْدِدكم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ یجعَل لَّكمُ‏ْ جَنَّاتٍ وَ یجعَل لَّكمُ‏ْ أَنهارًا (181) «به آنها گفتم: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید كه او بسیار آمرزنده است، تا بارانهای پربركت آسمان را پی درپی برشما فرستد، و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك كند و باغ های سرسبز و نهرهای جاری در اختیارتان قرار دهد.»

حضرت هود(ع) نیز نزدیك به تعبیر مذكور را نسبت به قوم خود در آیه54 سوره ی هود دارد.

درآیاتی نیز پیامبران ازاعمالی كه منجربه عذابهای دنیوی و عذابهای اخروی باشد انذار می داده اند.

6- یادآوری نعمت های الهی

یكی دیگر از شیوه ها و روش های تبلیغی پیامبران این بود كه مخاطبان خود را به نعمت های الهی متذكّر می شدند، از این جمله در سوره ی ابراهیم آمده است كه وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اذْكُرُواْ نِعْمَه اللَّهِ عَلَیكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْن (182)«به خاطر بیاورید هنگامی را كه موسی به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذكّر شوید، آن زمان كه شما را از چنگال آل فرعون رهائی بخشید».

در ادمه، در آیه ی7 همین سوره می فرماید: وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئنِ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ وَ لَئنِ كَفَرْتمُ‏ْ إِنَّ عَذَابىِ لَشَدِید (183)«و(به خاطر بیاورید) هنگامی را كه(موسی به قوم خود گفت:) پروردگار شما اعلام كرد، اگر شكر نعمت های مرا به خاطر آورید من به طور قطع نعمت های شما را افزون می كنم و اگر كفران كنید، عذاب و مجازات من شدید است.»

در آیات ابتدایی سوره ی فاطر كه پیامبر اكرم(ص) همچون آیات دیگر قرآن كریم مأمور به تلاوت و تبیین آنها بر مردم بود، نیز چنین آمده است كه یاأَیها النَّاسُ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیكمُ‏ْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیر اللَّهِ یرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنّى تُؤْفَكُون (184)«ای مردم نعمت خودتان را به یاد آورید، آیا خالقی غیر از خدا، از آسمان و زمین به شما روزی می دهد، معبودی جز او وجود ندارد و عبادت و پرستش تنها شایسته ی ذات پاك اوست، با این حال چگونه از طریق حق به سوی باطل منحرف می شوید.»

وقتی حتّی بخشی از نعمت های بیكران الهی كه خود خداوند فرمود: وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَه اللَّهِ لَا تحصُوهَا (185) «اگر بخواهید نعمت های الهی را بشمارید، نمی توانید آن ها را به شماره درآورید» برای مردم بیان شود، باعث بیداری شده و انسانها را به سوی مُنْعمِ واقعی متمایل می كند و دیگر كمتر كسی در برابرش عصیان می كند، چراكه از مردانگی به دور است كه بر سر سفره ی منعم بنشینی و سپس نمكدان بشكنی و در حریم او خیانت كنی.

7- تحریك عواطف

انبیاء صرفاً نیامده بودند كه فقط به بُعد عقلی انسانها توجّه كرده و یكسری استدلالات را مطرح نمایند، بلكه در عین حال، به بُعد عاطفی مخاطبان نیز دقّت داشته و آن را نیز درنظر می گرفتند، همانطور كه قبلاً نیز اشاره شد.(بحث موعظه) شاید به همین خاطر است كه حضرت ابراهیم(ع) عموی خود«آزر» را با لفظ یاأَبَتِِِ (186) «ای پدرم» خطاب می فرمود تا شاید از این راه دلش نرم شده، عاطفه اش برانگیخته و به راه راست هدایت شود.(187) و یا پیامبران در خطاب به قوم خود، عبارت یاقَوْمِِ (188) «ای قوم من» را كه در قرآن بیش از40 بار آمده، برای تحریك عواطف به كار می بردند.

خداوند متعال در آیه ی75 سوره ی نساء برای اینكه پیامبر اكرم(ص) مردم را با تحریك عواطفشان به سمت جهاد دعوت كند، اینگونه می فرماید: وَ مَا لَكمُ‏ْ لَا تُقَاتِلُونَ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیه الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِیا وَ اجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِیرًا (189) «چرا در راه خدا و(در راه) مردان و زنان و كودكانی كه(به سمت ستمگران) تضعیف شده اند پیكار نمی كنید؟! همان افرادِ(ستمدیده ای) كه می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر(مكّه) كه اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرارده! و از جانبِ خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما.»

خلاصه اینكه آیا عواطف انسانی شما اجازه می دهد كه خاموش باشید و این صحنه های رقّت بار را تماشا كنید؟ و حال آنكه مسلمانان باید نسبت به هم، غیرت و تعصّب مكتبی داشته باشند و در برابر ناله هاو استغاثه ها بی تفاوت نباشند.

8- تلقین

اگرچه در طول زمانها سامری هایی بوده اند كه برای انحراف مخاطبانِ خود از تلقین استفاده كرده و آنها را به بیراهه كشیده اند كه در سوره ی طه، آیه ی87 مردم فریب خورده، خود می گویند كه سامری به ما چنین القاء كرد، كه گوساله ای را كه خودش ساخته بود، بپرستیم فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِى (190) « پس اینگونه سامری(برما) القاء كرد»، ولی پیامبران نیز از این شیوه برای هدایت مردم بهره می بردند، آنجا كه مسلمانان در جنگ اُحد براثر نافرمانی و عدم انضباطِ نظامی جمعی از سربازانِ اسلام با شكست مواجه شدند و جمعی از شخصیت ها و چهره های برجسته ی اسلام از جمله«حمزه» عموی پیامبر، در این میدان شربت شهادت نوشیدند، مسلمانان نیاز شدید به تقویت روحی داشتند، خداوند متعال از پیامبرش می خواهد كه به مسلمانان هشدار داده: مبادا از باختنِ یك جنگ، سستی به خود راه دهند، غمگین گردند و از پیروزی نهائی مأیوس شوند. از پیامبرش می خواهد كه به اصحابش تلقین نموده كه شما برترید و می فرماید: وَ لَا تَهِنُواْ وَ لَا تحزَنُواْ وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِین (191) «سست نشوید و غمگین نگردید،وشما برترید اگر ایمان داشته باشید».(192)

آری باید به خود و مردم تلقین نمود كه اگر مؤمن باشیم، برتر خواهیم بود. وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِین

9- القاء غیر مستقیم

خداوند حضرت عیسی(ع) را خطاب می كند كه ای عیسی! آیا تو به مردم گفتی كه من و مادرم را، دو خدای دیگر به جز خدای عالم اختیار كنید وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یاعِیسىَ ابْنَ مَرْیمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَِّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَهَین مِن دُونِ الله (193) خداوند با این خطاب به طور غیرمستقیم می خواهد به پیروان حضرت عیسی(ع) بفهماند كه اعتقادشان برخدا بودنِ عیسی(ع) و مادرش شرك است.(194)

شك نیست كه، مسیح(ع) چنین چیزی را نگفته است و تنها دعوت به توحید و عبادتِ خدا نموده، ولی منظور از این استفهام، اقرار گرفتن از او در برابر امّتش و بیان محكومیت آنهاست.(195)

10- القاء تدریجی

خداوند قرآن را در زمان های مختلف فرستاده است و از رسول گرامیش نیز می خواهد كه آیاتش را به تدریج بر مردم قرائت كند وَ قُرْءَانًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلىَ النَّاسِ عَلىَ‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنزِیلا (196) «و قرآنی كه آیاتش را از هم جدا كردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل كردیم.»

تحریم تدریجی شراب و ربا از طرف خدا و بیانش از طرف رسول خدا نیز از باب همین روش بوده است.(197)

11- استفاده از هنر

روشن است كه شنیدن یك مطلب اگر با دیدن همراه شود، یعنی سمعی بصری شودوبه صورت نمایشی مطرح گردد، اثرِ بیشتری خواهد داشت و نتیجه اش اطمینانِ قلبی به مطلب است. به همین دلیل حضرت ابراهیم(ع) گفت: بارالها! به من نشان بده كه چگونه مردگان را زنده می كنی؟ كه می خواهم با دیدنِ آن، دلم آرام گیرد وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبّ‏ِ أَرِنىِ كَیفَ تُحْىِ الْمَوْتى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلىَ‏ وَ لَكِن لِّیطْمَئنَّ قَلْبىِ (198) «و(به خاطر بیاور) هنگامی را كه ابراهیم گفت: خدایا به من نشان بده، چگونه مردگان را زنده می كنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ عرض كرد: آری، ولی می خواهم قلبم آرامش یابد.»(199)

در ادامه خداوند فرمود:«در این صورت چهار نوع از مرغان را انتخاب كن و آنها را(پس از ذبح كردن) قطعه قطعه كن(و درهم بیامیز) سپس برهر كوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آن ها را بخوان، به سرعت به سوی تو می آیند و بدان خداوند قادر و حكیم است(و توانایی بر جمع آنها دارد).»(200)

و همین است كه حضرت ابراهیم(ع)علاوه بر دعوت لسانی قوم خود به وحدانیت و دوری از بت پرستی، در روزی كه همه ی مردم از شهر بیرون می رفتند، با عنوان نمودن عذری، به شهر بازگشت و با فرصتِ مناسبِ به دست آمده، به تنهایی و یك تنه همه ی بت ها را خُرد كرد به جز بت بزرگ. مردم پس ازبازگشت و دیدنِ آن صحنه، گفتند:چه كسی باخدایانِ ما این چنین كرده؟ و پس از مشكوك شدن به ابراهیم(ع) به او گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایانِ ما چنین كرده ای؟ ابراهیم گفت: از بت بزرگ كه شكسته نشده، سؤال كنید، اگر راست می گوئید كه اینان معبودند. اینجا بود كه ابراهیم(ع) با این هنرنمائی باعث شد تا آنها به وجدانهای خود بازگشتند، به آن اندازه كه گفتند: ما بر خود ستم كرده ایم و سرهایشان را با شرمندگی به زیرانداختند و گفتند كه: ای ابراهیم به راستی كه تو خود می دانی، این بتها جماداتی بیش نبوده و اهل سخن گفتن نیستند.(201)

12- تبلیغ عملی ( عمل به گفتار )

از اثرگذارترین روش ها ی تبلیغی، تبلیغ عملی است، بدین معنا كه یك رهبر و یك مبلّغ، خود قبل از دیگران به آنچه كه از مردم می خواهد با تمام وجود عمل كند، كه در این صورت مردم با دیدنِ عمل و فعل رهبرِ خود، اطمینان بیشتری به آن عقیده و عمل بر مبنای آن عقیده، پیدا می كنند، چراكه دیگر این مطلب به ذهنشان خطور نمی كند كه پیامبران و مبلّغان الهی یك سخنانی را صرفاً بیان می كنند و خودشان خیلی معتقد به حرفشان نیستند و عمل نمی كنند.

نكته ی فوق در تبلیغ انبیاء اهمیت داشت كه به آنچه می گفتند، عمل می نمودند. عمل و نظر آنها از یكدیگر جدایی نداشت. آنها هیچ گاه مردم را به چیزی فرانمی خواندند، مگر آنكه خود پیشاپیش آن عمل را انجام می دادند و مثلاً شعیبِ پیغمبر، به قوم خود چنین می فرمود: وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْه (202) «من هرگز نمی خواهم چیزی را كه شما را از آن باز می دارم، خودم مرتكب شوم.»(203)

انبیاء فقط طرّاح و فرمانده نبودند، بلكه خودشان از بهترین مصادیق اهل عمل به شمار می رفتند و نه تنها برخلافِ دستورهای الهی عمل نمی كردند، بلكه حتّی به فكر خلاف هم نبودند وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَكُم...(204) و (205)

آیاتی چون أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُم (206) «آیا مردم را به برّ و نیكی امر می كنید و خودتان را فراموش می كنید»و لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُون (207) چرا سخنی را می گوئید كه آن را انجام نمی دهید» نیز بر همین مطلب گواه است كه خداوند از همه خواسته كه به سخنان خود عمل كنند، پس پیامبر الهی كه مأمورِ از طرفِ خدا هستند در خطّ مقدّمِ عمل به این فرامین هستند.

نتیجه گیری :

آنچه در تبلیغ انبیاء، موج می زند، اخلاص است، نه دنبال شهرت بودند و نه به دنبال تحسین و تعریف دیگران و نه به خاطر مسائل مادی تبلیغ می نمودند، ایشان دردِ دین و همّ و غم هدایتِ مردم را داشتند، نه اینكه صرفاً در جایی، برای عده ای سخنانی را گفته و دیگر بی تفاوت از آنها جدا شوند.

زمانشناس بودند و به حسب موقعیت های زمانی، برخورد مناسبی می نمودند و این انبیاء بودند كه به سراغِ مردم می رفتند، نه اینكه فقط منتظر بمانند تا دیگران به سوی آن ها بیایند، در حقیقت«طبیبٌ دوّارٌ بِطِبِّهِ »بودند. استقامت و صبرِ آنها نیز بسیار زیاد بود كه در برابر ناملایمات و سختی ها، نلرزیدند و راه را ادامه دادند.

امیدوارم ما هم بتوانیم قدم در راه آنها بگذاریم و با عنایت الهی در تبلیغ احكام و معارف دینی موفق باشیم.

پیشنهادها :

در انتها، راهكارها و پیشنهاداتی را برای عملیاتی شدن و كاربردی شدن این تحقیق فهرست وار ذكر می كنم، به قصد اینكه، افراد و نهادهای مسؤول به این موارد توجّه نموده و شرائط عملی شدن آنها را فراهم نمایند.

1- برگزاری جلسات و همایش هایی در حوزه های علمیه، دفتر تبلیغات اسلامی و سازمان تبلیغاتِ اسلامی، برای تبیین روش ها و شیوه های تبلیغی انبیاء، به صورت كاربردی.

2- تدوین بروشورهای مختصر و مفید، با موضوع نكات و شیوه های تبلیغی انبیاء و اولیاء و در اختیار نهادنِ آنها در دستِ مبلّغان.

3- تدوین كتاب با این موضوع، برای رشته های تخصّصی تبلیغ.

4- تحقیق گسترده تر در این موضوع، حتّی به این نحو كه برای هر كدام از انبیاء، تحقیقِ مستقلّی صورت بگیرد و علاوه بر قرآن از روایات و تاریخ نیز استفاده شود.

5- پشتیبانی مادّی و معنوی برای تولید كتاب ها و مجلّات تبلیغی كه در آن ها به روش های تبلیغی انبیاء و ائمه اهمّیت داده می شود.

6- برگزاری دوره های آموزش تبلیغ با بهره گیری از سیره ی تبلیغی پیامبران برای تمام طلّاب، در تمام مدارس علمیه، هر چند به صورت مختصر.

7- برگزاری مسابقات با محوریتِ كتابهایی با موضوع تبلیغ، در بین مبلّغان.

8- گفتنِ شعر با موضوع تبلیغِ انبیاء.

9- تألیفِ داستان از سیره ی تبلیغی انبیاء برای گروههای سنّی مختلف.

10- سریال سازی و انیمیشن سازی و قطعات نمایشی با موضوع تبلیغ انبیاء برای قشرهای مختلف مردم.

11- برگزاری مسابقات مقاله نویسی با موضوعِ تبلیغ در بین مبلّغان دینی.

12- خرید و یا كمك به انتشار كتاب، مجلّات و بروشورهایی كه با این موضوع نگاشته می شود.

13- پس از بررسی عملكردِ كاری مبلّغان، نسبت به آنان كه بیشتر، از شیوه های تبلیغی انبیاء، استفاده نموده اند، تشویق صورت گیرد.

14- فرستادن پیامك از شیوه های تبلیغی انبیاء در قالب نكات تبلیغی، به صورت مستمر و متناوب برای مبلّغان دینی.

15- طرّاحی سایت های تخصّصی تبلیغ.

-------------------------------------------

پی نوشت ها :

1.حسن، عمید، فرهنگ عمید، تهران، مؤسسه انتشارات امیركبیر، 1384،ص412

2.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، تهران، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1378، ص25

3.سید علیرضا، واسعی، محمد شمس الدین، دیانی، درآمدی بر روش های تبلیغی ائمه، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص23

4.مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، تهران، انتشارات صدرا، ج1، ص321(تلخیص)

5.سوره ی احزاب(33)،آیه ی39

6.سوره ی مائده(5)،آیه ی67

7.همانجا، آیه ی67

8.سوره ی فاطر(35)،آیه ی24

9.سوره ی اسراء(17)،آیه ی15

10.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص35

11.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی104

12.سوره ی توبه(9)،آیه ی122

13.عبدالله، جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن كریم، سیره ی پیامبران، قم، مركز نشر اسراء، 1379، ج6، ص35

14.سوره ی نساء(4)،آیه ی77

15.عبدالله، جوادی آملی، ص98-99

16.سوره ی مؤمن(40)،آیه ی 51

17.عبدالرحیم، موگهی، تبلیغ و مبلّغ در آثار شهیدمطهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ص132

18.سوره ی قصص(28)،آیه ی20

19.سوره ی توبه(9)،آیه ی107

20.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص3و4

21.سوره ی طه(20)،آیات29و30

22.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی159

23.عبدالرّحیم، موگهی، ص244و245(با دخل و تصرّف)

24.سوره حدید(57)،آیه ی25

25.عبدالله، نصری، مبانی رسالت انبیاء در قرآن، تهران، سروش انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی، ص120و121

26.سوره ی انعام(6)،آیه ی52

27.سوره ی هود(11)،آیه ی27

28.همانجا، آیه ی29

29.عبدالله، جوادی آملی، ص120و121

30.سوره انعام(6)،آیه ی159

31.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص242و243(تلخیص)

32.سوره ی حجر(15)،آیه ی94

33.سوره ی توبه(9)،آیه ی3

34.سوره مائده(5)،آیه ی67

35.سوره ی انعام(6)،آیه ی76

36.سوره ی طه(20)،آیه ی59

37.سوره ی بقره(2)،آیه ی133

38.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص40-48(تلخیص)

39.سوره ی طه(20)،آیه ی58

40.سوره ی مدثر(74)،آیات2-5

41.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج25، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1374، ص214

42.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی41

43.سوره ی احزاب(33)،آیه ی59

44.سوره ی شعراء(26)،آیه ی214

45.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، همان، ص392و393

46.سوره ی انعام(6)،آیه ی92

47.سوره ی مدثر(74)،آیه ی36

48.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص27-28(با دخل تصرّف)

49.سوره ی فرقان(25)،آیه ی1

50.سوره ی نساء(4)،آیه ی79

51.همان، آیه136

52.سوره ی نجم(53)،آیات2-4

53.مصطفی، دلشاد تهرانی، سیره ی نبوی منطق عملی، ج1، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، ص131

54.سوره ی كهف(18)،آیه ی51

55.مصطفی، دلشاد تهرانی، همان، ص155

56.سوره ی مائده(5)،آیه92

57.عبدالله، نصری، ص135و136

58.سوره ی غاشیه(88)،آیات21و22

59.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص242-243

60.عبدالله، نصری، ص131و135(تلخیص)

61.سوره ی طه(20)،آیه ی44

62.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی159

63.عبدالرّحیم، موگهی، ص141-142

64.سوره ی قلم(68)،آیه ی4

65.سوره ی اعراف(7)،آیه ی62

66.همان، آیه ی68

67.همان، آیه ی21

68.مرتضی، مطهری، سیری در سیره ی نبوی، تهران، انتشارات صدرا، 1381، ص197-198

69.سوره ی توبه(9)،آیه ی128

70.سوره ی اعراف(7)،آیه ی63

71.سوره ی كهف(18)،آیه ی110

72.عبدالرّحیم، موگهی، ص140(با دخل و تصرّف)

73.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی159

74.سوره ی شعراء(26)،آیه ی215

75.سوره ی فتح(48)،آیه ی29

76.سوره ی بقره(2)،آیه ی187

77.همان، آیه ی229

78.سوره ی احزاب(33)،آیه ی39

79.مرتضی، مطهری، سیری در سیره ی نبوی، ص220

80..سوره عنكبوت(29)،آیه ی14

81.سوره ی قمر(54)،آیه ی9

82.عبدالله، جوادی آملی، ص263

83.سوره ی قلم(68)،آیه ی48

84.سوره ی احقاف(46)،آیه ی35

85.سوره ی طه(20)،آیات25-26

86.سوره ی انشراح(94)،آیه ی 1

87.سوره ی طه(20)،آیات27-28

88.عبدالرّحیم، موگهی، ص227-229(تلخیص)

89.سوره ی نحل(16)،آیه ی35

90.سوره ی صافات(37)،آیه ی95

91.مرتضی، مطهری، حماسه حسینی، ص351-352(با دخل و تصرّف)

92.سوره ی ابراهیم(14)،آیه ی 4

93.عبدالله، جوادی آملی، ص50-51(با دخل و تصرّف)

94.عبدالله نصری، ص136-137(با دخل و تصرّف)

95.سوره ی احزاب(33)،آیات28-29

96.مصطفی، دلشادتهرانی، ص330-331

97.سوره ی حاقّه(69)،آیات44-46

98.سوره ی زمر(39)،آیه ی65

99.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص239-240

100.سوره ی حدید(57)،آیه ی25

101.سوره ی هود(11)،آیه ی28

102.سوره ی اعراف(7)،آیه ی73

103.سوره ی انعام(6)،آیه ی57

104.سوره ی بقره(2)،آیه ی111

105.سوره ی انبیاء(21)،آیه ی24

106.سوره ی یوسف(12)،آیه ی108

107.عبدالله، نصری، ص124-127

108.سوره ی شعراء(26)،آیه ی109

109..سوره ی یونس(10)،آیه ی72

110.سوره ی شوری(42)،آیه ی23

111.سوره ی سبأ(34)،آیه ی47

112.عبدالله، جوادی آملی، ص114-116

113.سوره ی مائده(5)،آیه ی 32

114.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص32(با دخل و تصرّف)

115.سوره ی غاشیه(88)،آیه ی 21-22

116.عبدالله نصری، ص121-124

117.سوره ی ذاریات(51)،آیه ی 55

118.عبدالرّحیم، موگهی، ص158-159(با دخل و تصرّف)

119.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی64

120.سوره ی عنكبوت(29،آیه ی 46

121.همانجا

122.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص195-198(تلخیص)

123.سوره ی یوسف(12)،آیه ی 108

124.سوره ی نجم(53)،آیات29-30

125.سوره ی انعام(6)،آیه ی 57

126.عبدالله، جوادی آملی، ص86-87

127.سوره ی انبیاء(21)،آیه ی25

128.سوره ی نساء(4)،آیه ی64

129.سوره ی بقره(2)،آیه ی87

130.سوره ی مائده(5)،آیه ی70

131.سوره ی بقره(2)،آیه ی 120

132.عبدالله، جوادی آملی، ص62-65

133.سوره ی شعراء(26)،آیه ی 105-108

134.همان، آیه ی123-126

135.سوره ی بقره(2)،آیه ی197

136.عبدالله، جوادی آملی، ص66-67

137.سوره ی قصص(28)،آیه77

138.سوره ی احزاب(33)،آیه ی53

139.سوره ی شعرا(26)،آیه ی214

140.سوره ی بقره(2)،آیه ی60

141.سوره ی یونس(10)،آیه ی87

142.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص173-187

143.سوره ی انفال(8)،آیه ی67

144.عبدالله، جوادی آملی، ص75-76

145.سوره ی نحل(16)،آیه ی125

146.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج11، ص456

147.محسن، قرائتی، تفسیر نور، ج11، چاپ1384، ص492-493

148.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج11، ص457

149.محسن، قرائتی، تفسیر نور، ج6، ص475

150.سوره ی عنكبوت(29)،آیه ی46

151.سوره ی بقره(2)،آیه ی258

152.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج2، ص289

153.همان، ج1، ص149

154.سوره ی روم(30)،آیه ی58

155.سوره ی عنكبوت(29)،آیه ی41

156.سوره ی كهف(18)،آیه ی45

157.سوره ی هود(11)،آیه ی120

158.سوره ی یوسف(12)،آیه ی3

159.سوره ی اعراف(7)،آیه ی176

160.سوره ی انعام(6)،آیه ی50

161.سوره ی رعد(13)،آیه ی16

162. ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج3، ص160

163.سوره ی اعراف(7)،آیه ی80

164.سوره ی مائده(5)،آیه ی59

165.سوره ی كهف(18)،آیات103-104

166.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج12، ص559

167.سوره ی بقره(2)،آیه ی217

168.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص200-203

169.سوره ی مائده(5)،آیه ی101

170.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج5، ص97

171.سوره ی انعام(6)،آیه ی50

172.سوره ی جن(72)،آیه ی25

173.سوره ی اعراف(7)،آیه ی187

174.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص203-205

175.سوره ی كهف(18)،آیه ی56

176.سوره ی احزاب(33)،آیه ی45

177.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج17، ص362

178.سوره ی اعراف(7)،آیه ی188

179.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج1، ص436

180.عبدالله، نصری، ص117

181.سوره ی نوح(71)،آیات10-12

182.سوره ی ابراهیم(14)،آیه ی6

183.همان، آیه ی7

184.سوره ی فاطر(35)،آیه ی3

185.سوره ی نحل(16)،آیه ی18

186.سوره ی مریم(19)،آیه ی42

187.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص135-146(تلخیص)

188.سوره ی هود(11)،آیه ی28

189.سوره ی نساء(4)،آیه ی75

190.سوره ی طه(20)،آیه ی87

191.سوره ی آل عمران(3)،آیه ی139

192.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج3، ص107

193.سوره ی مائده(5)،آیه ی116

194.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص198-199

195.ناصر، مكارم شیرازی و دیگران، ج5، ص134

196.سوره ی اسراء(17)،آیه ی106

197.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص200-203

198.سوره ی بقره(2)،آیه ی260

199.محسن، قرائتی، قرآن و تبلیغ، ص162-172

200.سوره ی بقره(2)،آیه ی260

201.سوره ی انبیاء(21)،آیات 58-65

202.سوره ی هود(11)،آیه ی88

203.عبدالله، نصری، ص116-117

204.سوره ی هود(11)،آیه ی88

205.محسن، قرائتی، تفسیر نور، ج5، ص372

206.سوره ی بقره(2)،آیه ی 44

207.سوره ی صف(61)،آیه ی2

فهرست منابع :

1- قرآن مجید

2- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن كریم، سیره ی پیامبران در قرآن، ج6، قم، مركز نشر اسراء، 1379

3- دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره ی نبوی منطق عملی، ج1، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372

4- عمید، حسن، فرهنگ فارسی عمید، تهران، انتشارات امیركبیر، 1384

5- قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383

6- قرائتی، محسن، قرآن و تبلیغ، تهران، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1378

7- مطهری، مرتضی، سیری در سیره ی نبوی، تهران، انتشارات صدرا، 1381

8- مطهری، مرتضی، حماسه ی حسینی، ج1، تهران، انتشارات صدرا، 1379

9- مكارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1374

10- موگهی، عبدالرّحیم، تبلیغ و مبلّغ در آثار شهید مطهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1377

11- نصری، عبدالله، مبانی رسالت انبیاء در قرآن، تهران، سروش انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی، 1376

12- واسعی، سید علیرضا، محمدشمس الدین دیانی، درآمدی بر روش های تبلیغی ائمه، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1388

 

منبع: سایت راسخون

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.