رفتن به محتوای اصلی
حجةالاسلام والمسلمین رفیعی

فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، صدیقه شهیده

تاریخ انتشار:
امیرالمؤمنین علیه السلام آمد کنار قبر، آماده شد: یا رسول الله! امانت را آورده ام، همان امانتی که دستش را در دستم گذاشتی و فرمودی: علی جان!«هَذِهِ الْوَدِیعَةُ عِنْدِی»؛ این امانت من است حفظش کن.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

آری! زهرای مرضیه همۀ زندگی اش در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام صرف شد. حتی جانش را نیز در دفاع از ولایت خرج نمود. گرچه برخی از مذاهب قائل به مرگ طبیعی فاطمه سلام الله علیها هستند و خیلی اصرار دارند که بگویند حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
از امام صادق علیه السلام سؤال کردند: چرا مادرتان در جوانی به شهادت رسید؟ امام فرمود: به خاطر ضربه ای که به پهلوی مادرم زهرا زدند، به خاطر آن تازیانه ای که«قُنْفُذْ»به بازوی مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیها زد.[1]
امام کاظم علیه السلام فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ علیه السلام صِدِّیقَةٌ شَهِیدَةٌ[2]»ائمه علیه السلام عنایت داشتند تا این فرهنگ را القاء کنند که مادرمان به شهادت رسیده است. مادر ما صدیقۀ شهیده است. فاطمۀ زهرا سلام الله علیها میان خانه جان داد.
امیر المومنین بدن را غسل داد، کفن کرد، سلمان با چشم اشک بار آمد، مقداد آمد، اباذر آمد چند نفر آمدند بدن را برداشتند. نمی دانم کجا بردند؟ آیا کنار قبر پیامبر بود؟ آیا در بقیع یا خانۀ خودش بود؟ چون سفارش کرده بود بدنم را خودت به خاک بسپار، کسی از محل آن با خبر نباشد، لذا امیرالمؤمنین علیه السلام خودش آمد کنار قبر «فَإِذَا هِیَ بِقَبْرٍ مَحْفُور؛ قبر از قبل حفر شده بود، آماده بود» ممکن بود شکنجه کنند، برخوردی کنند مجبور شوند، بگویند؟ لذا نوشته اند حتی دور و بری ها هم متوجه نشدند، خود امیرالمؤمنین علیه السلام آمد کنار قبر، آماده شد: یا رسول الله! امانت را آورده ام، همان امانتی که دستش را در دستم گذاشتی و فرمودی: علی جان!«هَذِهِ الْوَدِیعَةُ عِنْدِی»؛ این امانت من است حفظش کن.
یک امانت دار خیلی حواسش جمع است تا امانت را صحیح و سالم برگرداند، یا رسول الله! من خیلی مراعات کردم. من نمی گویم چه شده؛ چون خودم خیلی خبر ندارم، ولی شما از فاطمه بپرسید راز شکستگی پهلو را! راز تورم بازویش را! نوشته اند با دست مبارک سنگ لحد گذاشت و صورت زهرا سلام الله علیها را روی خاک نهاد و خاک ریخت. فاطمۀ من!
هستی ام بودی رفتی از دستم                        رفتی ای زهرا پیش پیغمبر
تو چرا رفتی من چرا هستم                          علی تنها شده تنهاتر
نوشته اند: دست ها را تکانی داد؛ یعنی خدا! هستی ام رفت، دیگر دستم خالی شد. بعد یک جمله فرمود: فاطمه جان!«أَبْکِی مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی»
بعضی ها نوشته اند: فضای دل امیرالمؤمنین را خیلی غم فرا گرفت؛«هَاجَ بِهِ الْحُزْن»؛ غم های عالم در دلش ریخت[3]. چه طور علی آرام شود؟ قرآن می فرماید:«وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰة»، لذا کنار قبر زهرای جوان نماز خواند، قرآن خوان؛ و بعد خم شد صورتش را گذاشت روی خاک زهرا؛«وَضَعَ خَدَّهُ فِی التُّرَاب»
نَفْسِی عَلَی زَفَرَاتِهَا مَحْبُوسَةٌ                         یَا لَیْتَهَا خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَات
لَا خَیْرَ بَعْدَکِ فِی الْحَیَاةِ وَ إِنَّمَا                     أَبْکِی مَخَافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیَاتِی
[4]

 

پی نوشت:
[1]. دلائل الامامه، ص 45، چاپ جدید، ص 134.
[2]. کافی، ج1، ص 458.
[3]. منتهی الامال، ص 194 – 195، سوگنامه آل محمد، ص 35.
[4]. بحارالانوار، ج43، ص 213.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.