عمو سعید من یک ورزشکار قوی است. من او را خیلی دوست دارم. یک روز به او گفتم تو بهترین عموی دنیا هستی.
محرم
583 محتوا
تا سراغ تو را گرفت دلم رنگ و بوی دعا گرفت دلم با خدا از غریبیات گفتم غُصّه کربلا گرفت دلم
دویدم و دویدم به کربلا رسیدم کنار نهر آبی لب هاي تشنه دیدم یه باغبون خسته با یک دل شکسته کنار باغ تشنه زانو زده نشسته
چشم کبوتر خیس است از غم زیرا رسیده ماه محرم او نیز، چون من اندوه دارد بر شانه از درد یک کوه دارد پر می زند باز تا کربلایت
یک لحظه ببند چشم خود را تا قصهاي آشنا ببینی پایان قشنگ کربلا را از دختر کربلا ببینی
غربت و غم می باره از آسمون قد تموم دونههاي بارون تو کوچهها بوی محرم مییاد ادور دورا حضرت آدم مییاد
امام سوم ما که مشهوره تو دنیا با ظالمان میجنگید با مظلومان می خندید قرآن زیاد میخونده تو سختیها نمونده