رفتن به محتوای اصلی
یادداشت تبلیغی

جلوه‌های عرفان حسینی

تاریخ انتشار:
درک ماهیت قیام امام حسین(علیه السلام) و راز ماندگاری آن، نیازمند شناخت و واکاوی ابعاد و زوایای مختلف اجتماعی، ‌سیاسی، مذهبی، تاریخی و عاطفی است. یکی از ابعاد مهم این نهضت که در شناساندن ماهیت آن نقش اساسی دارد، بُعد عرفانی آن است.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغجلوه‌های عرفان حسینی

اشاره

درک ماهیت قیام امام حسین(علیه السلام) و راز ماندگاری آن، نیازمند شناخت و واکاوی ابعاد و زوایای مختلف اجتماعی، ‌سیاسی، مذهبی، تاریخی و عاطفی است. یکی از ابعاد مهم این نهضت که در شناساندن ماهیت آن نقش اساسی دارد، بُعد عرفانی آن است. عرفان، شناخت قلبی است که از طریق کشف و شهود حاصل می‌شود و کسی که چنین مقامی را دارد، «عارف» نامیده می‌شود و دانش مبتنی بر آن را «معرفت» می‌گویند.[1] از این نگاه، علم رسمی که حاصل بحث و استدلال عقلی و نقلی است، به کشف حقیقت نمی‌انجامد؛ بلکه فقط نشانِ حقیقت را می‌دهد؛ در صورتی که عرفان، حقیقت را به معاینه درک می‌کند.[2]

اسلام، رشد و کمال واقعی انسان را در گرو برنامه‌های معنوی مبتنی بر آموزه‌های دینی دانسته و معتقد است کام تشنه انسان، تنها بر چشمه‌سار عرفان ناب که متصل به غیب و توسط فرستادگان الهی ارائه گردیده، امکان سیراب‌شدن دارد و عرفان حسینی، نمونه تام و تمام دل‌دادگی و فنای در محبوب است که ابتدای آن معرفت، عبادت و بندگی، و انتهایش نثار جان و مال و گذشتن از هستی خود و نزدیکان، همراه با تحمل سختی و مرارت است؛ تا بدین طریق، اوج اخلاص و عشق خود به محبوب را نه فقط در گفتار، که در عمل، به اثبات رساند.

چیستی عرفان و معنویت

انسان، متشکل از دو بُعد روحانی و جسمانی است. جسم انسان، برای بقا به خوراک، پوشاک و مراقبت نیاز دارد و روح که اسباب کمال و سعادت انسان را فراهم می‌سازد نیز نیازمند توجه و مراقبت است. گرایش به معنویت،‌ مسیری برای پاکیزگی، تصفیه و حفظ و مراقبت روح است و از آن‌جا که این گرایش، برآمده از نیازهای درونی و حقیقی انسان است، از گذشته تاکنون کم‌وبیش مورد توجه ادیان و ملت‌ها بوده و به‌ویژه در ادیان مختلف، لایه‌هایی از آن به صورت آشکار و پنهان وجود داشته است؛ برای نمونه، دین بودایی، ریاضت‌های سخت برای نیرومندسازی روح را توصیه کرده[3] و دین مسیحیت، متارکه دنیا و دوری جستن از تنعمات آن را که به «رهبانیت» شهرت یافته، مورد تأکید قرار داده است.[4]

امروزه، معنویت‌گرایی در سطح جهانی به عنوان یک پدیده نوظهور، ذهن و اندیشه برنامه‌ریزان اجتماعی را به خود مشغول ساخته و انواع مختلفی از اعمال به ظاهر معنوی، در میان اقشار مختلف جوامع شرقی و غربی رواج یافته و حتی بخش‌هایی از آن، اسباب راه‌اندازی دکان‌هایی بزرگ در سطح بین‌المللی گردیده است.

معنویت، مجموعه‌ای از صفات و اعمالی است که شور و جاذبه قوی و شدید و در عین حال، منطقی و صحیح در انسان به وجود می‌آورد تا او را در سیر به سوی خدای یگانه و محبوب عالم پیش ببرد.[5]  در سنّت اسلامی، دست‌یابی به معنویت، از مسیر و مجرای عرفان حقیقی میسر است و عرفان، عبارت است از شناخت اسرار حقایق دینی، از طريق کشف و شهود، که به دو بخش «عرفان نظری» و «عرفان عملی» تقسیم می‌گردد. عرفان نظری، تبیین عقلانی کشف و شهود است و به تفسیر هستی و بیان رابطه خدا،‌ جهان و انسان می‌پردازد و عرفان عملی، سیر و سلوک یا دستورعمل‌هایی است که وظایف انسان را با خودش، جهان و خداوند بیان می‌کند و انسان را به شناخت حضوری و شهودی خداوند رهنمون می‌سازد؛[6] به سخن دیگر، عرفان، عبارت است از شناخت خداوند سبحان از نظر اسما و صفات و مظاهرش، احوال مبدأ و معاد، حقایق عالم و کیفیت بازگشت آن‌ها به ذات احدیت، و معرفت طریق سلوک و مجاهده برای رهاسازی نفس و پیوستن به مبدأ خویش.[7]

به هر روی، عرفان، یک وجه بیشتر ندارد و آن، عرفان ناب و حقیقی است که مبتنی بر معارف اسلامی و دین حق است و در صورتی که کسب معنویت از مسیر غیر دینی یا مبتنی بر دین تحریف‌شده باشد، اطلاق نام عرفان بر آن صحیح نیست؛ بلکه معنویت کاذب است و ارتباط آن با تصوف نیز عموم و خصوص من وجه است؛‌ به این معنا که هر عارفی صوفی نیست؛ ولی برخی صوفیان، عارف‌اند.[8]  به همین سبب، گاه گونه‌هایی از عرفان و تصوف در پیشینه فکر اسلامی ورود یافته که به دلیل آن‌که بر سفره شریعت به غنای لازم نرسیده، با عرفان اسلامی دارای زاویه است؛ چنان‌که از «بایزید بسطامی» نقل شده است که گفت:

«عازم سفر حج بودم. مردی در راه پیشم آمد و گفت: کجا می‌روی؟ گفتم: به حج. گفت: چه داری؟ گفتم: دویست درهم. گفت: بیا به من دِه که صاحب عیالم و هفت بار گِرد من گَرد که حج تو، این است. گفت: دادم و بازگشتم.»[9] طبعاً دستگیری از مستمند، امری پسندیده و بایسته است؛ اما فتوا به جایگزینی آن، با فریضه جایز نیست و منجر به اباحی‌گری در احکام شرع می‌گردد و طواف مستمند، به جای طواف کعبه نیز بدعت‌گذاری در دین به شمار می‌رود.

هرکه را اسرار حق آموختند                      مُهر کردند و زبانش دوختند

ویژگی‌های عرفان اسلامی

خواجه نصیرالدین طوسی;‌ در کتاب اوصاف ‌الأشراف، احوال و اسباب سیر و سلوک را در شش مرحله بیان کرده و ضمن شرح و بسط متعلقات آن‌ها، هر یک را دارای شش جزء دانسته که سالکان طریق حقیقت و معنویت برای رسیدن به مقام قرب الهی ‌باید به رعایت آن‌ها همت گمارند:

1. شروع حرکت، شامل: ایمان، ثَبات، نیت، صدق، إنابه و اخلاص.

2. دفع موانع حرکت، شامل: توبه، زهد، فقر، ریاضت، محاسبه و تقوا.

3. حرکت یا سیر و سلوک، شامل: خلوت، تفکر، خوف، رجا، صبر و شکر.

4. مسیر سلوک، شامل مراحل: اراده، شوق، محبت، معرفت، یقین و سکون.

5. آثار و نتایج سلوک، شامل: توکل، رضا، تسلیم، توحید، اتحاد و وحدت.

6. غایت سلوک، که فنای در توحید است.[10]

ابن سینا نیز در کتاب الإشارات والتنبیهات، به بیان مقامات و احوال عارفان پرداخته و مقام عارف را برتر از زاهد و عابد دانسته و امکان وقوع کرامات منسوب به عارفان را تصدیق کرده است.[11] با الهام از نکات فوق، برخی از ویژگی‌های عرفان اسلامی عبارت است از:

1. عرفان اسلامی، دارای هستی‌شناسی قدسی و توحیدی است و هستی، عالم معنادار و رابطه انسان با عالم هستی و دیگر کائنات، دارای نظام و مبنا است. فاصله‌گرفتن از تعلقات دنیوی و قطع ارتباط با خلق و برقراری ارتباط با خالق، از ویژگی‌های چنین عرفانی است؛ ارتباطی که محصول آن: گریز از لذات‌ دنیوی، بازگشت به خویشتن خویش و حضور در حریم معبود است.

2. عرفان اسلامی، معادباور است. اساس عرفان اسلامی، بر باورمندی به معاد استوار گشته و جلب رضای الهی و قرب به درگاه ربوبی، هدف غایی آن است.

3. عرفان اسلامی، مطابق فطرت انسانی و برآمده از نیازهای اصیل و واقعی انسانی است و به ارزش‌های الهی و معنوی پای‌بند است؛ نه محملی برای جبران ناکامی‌ها و برآوردن نیازهای مادی و حیوانی انسان که مدعیان معنویت، خواهان آن هستند.

4. عرفان اسلامی، به معنای جدایی از جامعه و مسئولیت‌گریزی نیست؛ بلکه با خلق بودن و با رنج و محنت آنان زیستن، از دیگر ویژگی‌های آن است.

5. عرفان اسلامی، تنها خلوت‌گزینی و گوشه‌گیری نیست؛ بلکه تکلیف‌مدار است. از این رو، عبادت و راز و نیاز و تضرع به درگاه الهی، در آن جایگاهی والا دارد.

6. عرفان اسلامی، خردگرا و عقل‌پسند است و نه عقل‌ستیز؛ زيرا شهود عرفاني، نيازمند منطق و ملاك صدق است و این مهم را از طریق مطابقت با قرآن و سنّت و عقل تأمين مي‌كند. بدین ‌گونه، اگرچه روش عرفاني مبتني بر مشاهده قلبي است، اما عارف علاوه بر شهود، به برهان عقلي نيز دل‌بسته ‌است.

به هر روی، اگرچه کشف اسرار و حقایق هستی و شهود و دریافت جلوه‌های حقیقت، برای همگان ممکن نیست، اما راه رسیدن به این مراتب و به‌ویژه آگاهی به صفات جمال و جلال حق و مشاهده آثار آن، به روی همه گشوده است و هر کس بر حسب سعه وجودی خود می‌تواند بهره‌ای از آن دریافت نماید و بر اساس همین مقدار شناخت، به عبادت و پرستش خداوند بپردازد. بدیهی است، تلاش در این زمینه باعث می‌شود درهای رحمت الهی به‌تدریج به روی جویندگان باز گردد و آثار و نشانه‌های آن آشکار شود. 

به قول حافظ:

کس به سرمنزل مقصود نتوانست رسید        آن قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

جلوه‌های عرفان حسینی

1. معرفت الهی
عرفان حسینی، با معرفت عجین است؛ معرفتی عمیق نسبت به جلال و جمال حق که به دل راه یافته و موجب کرنش اعضا و جوارح در برابر ذات باری تعالی می‌گردد؛ زیرا بدون معرفت، عبادات‌ و طاعات چیزی بیشتر از حالت‌ها و حرکت‌های جسمانی نخواهد بود. این عرفان، برخاسته از شریعت است و حقیقت را از مسیر شریعت و با التزام به احکام و دستورات دین جست‌وجو می‌کند. از این رو، در دعای عرفه می‌فرماید: «صَدَقَ كِتَابُكَ اللَّهُمَّ وَإِنْبَاؤُكَ وَبَلَّغَتْ أَنْبِيَاؤُكَ وَرُسُلُكَ مَا أَنْزَلْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ وَحْيِكَ  وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَ بِهِمْ مِنْ دِينِكَ‏؛[12] خدایا! کتاب تو و خبرهای آن، راست است و پیامبران و رسولانت، هر آن‌چه از وحی بر ایشان فرستادی و آن‌چه از دین برای آن‌ها و به وسیله ایشان تشریع نمودی، ابلاغ کردند.»

شهود عارفانه، باعث مي‌شود انسان به‌تدریج حضور خداي متعال را در سراسر هستي و در درون خود حس كند و خويش را در محضر او ببيند. به این سبب، در دعای عرفه آن حضرت می‌فرماید: «مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ‏... عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباً؛[13] چه وقت از نظر غایب بوده‌ای که نیازمند دلیل باشی تا به سوی تو راهنما باشد... کور باد چشمی که تو را نبیند که مراقب او هستی.»

معرفت الهی، حجت را بر انسان تمام می‌کند؛ چنان‌که فرمود: «أَوْجَبْتَ عَلَيَّ حُجَّتَكَ بِأَنْ أَلْهَمْتَنِي مَعْرِفَتَكَ؛[14] با الهام معرفتت، حجتت را بر من تمام کردی.» بر همین اساس، مبنا و غایت عرفان حسینی، با شناخت خداوند آمیخته شده است؛ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَرْغَبُ إِلَيْكَ وَ أَشْهَدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ لَكَ مُقِرّاً (مُقِرٌّ) بِأَنَّكَ رَبِّي وَ أَنَّ إِلَيْكَ مَرَدِّي؛[15] خدایا! اشتیاقم به سوی توست و به پروردگاری تو شهادت می‌دهم. اقرار دارم به این‌که تو پروردگار منی و بازگشتم به سوی توست.»

این اوج معرفت آن حضرت به معبود است که وی را در شب عاشورا به تضرع به درگاه ربوبی و یادآوری نعمت‌های عظیم الهی و شکرگزاری به درگاهش می‌کشاند: «أُثْنِي عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ وَ أَحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ وَ عَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ وَ فَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ‏ وَ جَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرِين؛[16] بهترین ستایش، از آن خدا است و او را در شادی و گرفتاری، سپاس می‌گویم. خدایا! تو را به دلیل وجود نعمت پیامبر و آموختن قرآن و فهماندن دین و دادن گوش و چشم و قلب به ما ستایش می‌کنم. پس ما را از شکرگزارانت قرار بده.»

2. عشق به محبوب
عشق و معرفت، لازم و ملزوم یکدیگرند و هر چه دایره معرفت گسترده‌تر باشد، میزان عشق و علاقه به محبوب نیز بیشتر خواهد بود. امام حسین(علیه السلام) عاشق خداوند است و همین عشقش به معبود است که او را نزد حق تعالی عزیز و آبرومند ساخته است. به این سبب، در زیارت عاشورا از خداوند به واسطه او درخواست آبرو می‌کنیم: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَیهِ‌السَّلامِ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَة؛[17] خدایا! به واسطه حسین ـ که سلام بر او باد ـ مرا در دنیا و آخرت نزد خودت آبرومند ساز.»

به واسطه همین عشق است که هیچ‌گاه شِکوه و گلایه‌ای از آن همه سختی و مصیبت که بر آن حضرت و اهل‌ بیتش رفت، از او سر نزده است و در مقابل آن همه مصیبت، جز نکو نگفت و پیوسته ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه‏» بر زبان داشت. نه فقط خود که شاگرد مکتب آن حضرت و پیام‌رسان واقعه عاشورا، حضرت زینب کبری3 نیز همه آن‌چه را بر آن‌ها گذشت، زیبا دید و در برابر سؤال کینه‌توزانه ابن زیاد در دربار کوفه فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً؛[18] به جز زیبایی چیزی ندیدم.»

به آن حضرت عرض شد: «چقدر خوف شما از خدا زیاد است!» ایشان فرمود: «روز قیامت کسی در امان نیست؛ مگر آن که در دنیا از خدا بترسد.»[19] از همین رو، در دعای عرفه با چشمانی اشک‌بار می‌فرماید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ؛[20] خدایا! مرا چنان از خودت بترسان که گویی دارم می‌بینمت.»

به تعبیر شيخ بهايي;:

رفتم به در صومعة عابد و زاهد

ديدم همه را پيش رخت راكع و ساجد

در ميكده رهبانم و در صومعه عابد

گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد

 يعني كه تو را مي‌طلبم خانه به خانه

3. رضا و خشنودی
خشنودی از فعل و اختیار الهی، از جمله آثار عشق به محبوب است. وقتی نزد آن حضرت از قول جناب ابوذر نقل شد که گفته بود: «فقر، نزد من بهتر از غنا، و بیماری، بهتر از سلامتی است»، فرمود: «رَحِمَ اللّهُ تَعالى أباذَر، أمّا أنا فَأقُولُ: مَن إتَّكَلَ عَلى حُسنِ إختِيارِ اللّهِ تَعالى لَهُ لَم يَتَمَنَّ غَيرَ ما إختارَهُ اللّهُ عَزّوَجَلّ لَهُ؛[21] خداوند اباذر را رحمت کند؛ اما من می‌گویم هر کس بر اراده خداوند اعتماد کند، جز آن‌چه خداوند بزرگ‌مرتبه برایش اراده کرده، خواسته‌ای ندارد.»

در دعای شریف عرفه، خواست و اراده الهی را جلوه عدالت الهی بیان می‌کند و خود را در برابر آن تسلیم می‌داند: «عَدْلٌ فِينَا قَضَاؤُكَ؛[22] قضای تو در حق ما، عدل است.» و در فرازی دی0گر، تقدیر نیک در امور را از خداوند طلب می‌کند و تقدیم و تأخیر کارها را به اراده و مشیت الهی واگذار می‌کند: «وَخِرْ لِي فِي قَضَائِكَ‏ وَبَارِكْ لِي فِي قَدَرِكَ حَتَّى لاَ أُحِبَّ تَعْجِيلَ مَا أَخَّرْتَ وَلاَ تَأْخِيرَ مَا عَجَّلْتَ؛[23] خدایا! در قضایت خیر برایم مقدر فرما و مقدراتت را برایم مبارک گردان تا خواهان پیش‌افتادن آن‌چه تو به تأخیر انداخته‌ای و پس‌افتادن آن‌چه تو پیش انداخته‌ای، نباشم»

حرکت در جهت انجام امر الهی و جلب رضای پروردگار، سرلوحه تمام حالات و حرکات امام حسین(علیه السلام) بوده است و همان‌گونه که ابتدای قیام خویش را امتثال امر خداوند و جلب رضایت او قرار داده بود، تا آخرین لحظه به این عهد وفادار ماند. در کنار قبر رسول خدا(صل الله علیه و آله) و هنگام حرکت به سوی مکه چنین فرمود: «اللّهُمَّ إنّي أحُبُّ المَعرُوفَ وَ أنكِرُ المُنكَرَ وَ إنّي أسئَلُكَ يا ذَا الجَلالِ وَ الإكرامِ بِحَقَّ هذاَ القَبرِ وَ مَن فيهِ إلّا اختَرتَ مِن أمري ما هُوَ لَكَ رِضَىً وَ لِرَسُولِكَ رِضَىً وَ لِلمُؤمِنينَ رِضَىً؛[24] خدایا! من خوبی را دوست دارم و از بدی بیزارم و از تو می‌خواهم ای صاحب شکوه و عظمت، به حق این قبر و آن که در آن آرمیده، آن‌چه مورد رضای تو و رضای رسولت و رضای مؤمنان است، برایم مقرر فرمایی.»

و اوج عرفان حسینی هم آن زمان به نمایش گذاشته شد که چون به اطراف خود نظر افکند و خود را تنها و بدون یار و یاور در میان لشکر خون‌آشام مشاهده کرد، دست‌ها را به سوی آسمان بلند کرد و با نهایت اخلاص و بندگی، به درگاه معبود یکتا فریاد زد: «الهی رِضَیً بِرِضائِکَ تَسلیماً لِأمرِکَ لامَعبُودَ سِواکَ یا غیاثَ ‌المُستَغیثین؛[25] خدایا! به رضای تو خشنودم، تسلیم فرمان تو هستم، معبودی جز تو وجود ندارد. ای فریادرس فریادخواهان!»

این ویژگی، برجسته‌ترین تفاوت عرفان حسینی از دیگر عرفان‌ها و معنویت‌ها، و راز ماندگاری آن است.

4. دعا و عبادت
خلوت با معبود و راز و نیاز با وی در قالب عبادت و نیایش، عالی‌ترین جلوه خداباوری در وجود انسان است. عارف در این خلوت‌گاه هم‌ندا با سایر ملکوتیان و پرده‌نشینان سرای قدس، سر تعظیم بر آستان جانان و بارگاه قدس ربوبی فرود می‌آورد و هم‌آوا با فرشتگان الهی، شب‌ و روز را به مناجات و راز و نیاز می‌پردازد و با دل و زبان، وجود خالق آسمان و زمین را که عظمت و کبرایا مختص او است، گواهی می‌دهد و جز او را سزاوار تسبیح و تحمید نمی‌داند. «أيُّها النّاس إنَّ اللّهَ ما خَلَقَ خَلقَ اللّهِ إلّا لِيَعرفُوهُ، فَإذا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، وَ استَغنوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَة ماسِواهُ؛[26] خداوند، موجودات را جز برای شناخت خودش خلق نکرد و چون او را شناختند، باید او را عبادت کنند و با عبادت او، از عبادت غیر او بی‌نیازی جویند.»

از نگاه امام حسین(علیه السلام) خلوت با معبود و مناجات با پروردگار اهمیتی گران دارد. از این رو، عصر روز تاسوعا از حضرت عباس(علیه السلام) خواست تا از دشمن مهلت بگیرد و یک شب دیگر را به عبادت و مناجات با پروردگار بپردازند و فرمود: «فَهُوَ يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَار؛[27] خدا می‌داند که من نماز برای او و تلاوت کتابش، و دعا و استغفار زیاد را دوست دارم.» او بیست‌‌وپنج بار پیاده به زیارت خانه خدا مشرف شد[28] و مناجات عاشقانه‌اش در روز عرفه را در فضایی معنوی و در کنار کعبه، مقدس‌ترین جایگاه مسلمانان، با دلی پرسوز و چشمانی اشک‌بار قرائت کرده و به عنوان منشور جاویدان توحید، برای اهل ایمان به یادگار گذاشته است. مناجات امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه، یکی از زیباترین دعاها است که در آن، عالی‌ترین مضامین توحیدی را در قالب عباراتی دلنشین بیان می‌کند. اهمیت دعا در روز عرفه، بسیار است؛ چنان‌که فرموده‌اند: اگر روزه گرفتن در این روز موجب ضعف می‌شود و شخص را از دعا کردن بازمی‌دارد، دعا خواندن، بر روزه مقدم است.[29]

«بشر و بشیر»، پسران غالب اسدی نقل می‌کنند: عصر روز عرفه، در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم. پس، از خیمه خود بیرون آمدند و با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان، با نهایت فروتنی و خشوع، در جانب چپ کوه ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دست‌ها را برابر صورت گرفتند؛ مانند مسکینی که طعام می‌طلبد. آن‌گاه این دعا را خواندند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لاَ لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لاَ كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ‏ وَ هُوَ الْجَوَادُ الْوَاسِعُ فَطَرَ أَجْنَاسَ الْبَدَائِعِ وَ أَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنَائِعَ‏...؛[30] سپاس خدایی که برای حکمش، دفع‌کننده و برای بخشش او، منع‌کننده‌ای وجود ندارد و ساخته هیچ سازنده‌ای، مانند ساخته او نیست و او، بخشنده گشایش‌گر است. انواع پدیده‌ها را آفرید و به حکمت خویش آفریده‌ها را استوار ساخت... .»

به سخن خواجه شیراز:

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

در خرمن صد زاهدِ عاقل زند آتش

این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

در اوج جنگ و هنگام زوال خورشید، «ابو ثمامه» خدمت ایشان رسید و عرض کرد: جنگ ادامه دارد و وقت نماز فرا رسیده است. دوست داریم خداوند را در حالی ملاقات کنیم که این نماز را به جا آورده باشیم. امام(علیه السلام) فرمود: «ذَکَرتَ الصَّلَوةَ جَعَلَکَ اللهُ مِنَ المُصَّلِّینَ الذَّاکِرِینَ، نَعَم، هَذَا وَقتُهَا؛[31] نماز را یاد کردی خداوند تو را از نمازگزاران ذاكر قرار دهد. هم‌اکنون وقت آن است.» سپس دستور داد تا از لشکر اجازه بگیرند و به عبادت خدا مشغول شوند.

5. دوستی و هدایت خلق
بندگان، مخلوقات الهی هستند و خداوند مخلوقات خود را دوست دارد. از این رو، عارف نیز به مخلوقات الهی که آثار و نشانه‌های الهی هستند، عشق می‌ورزد. به سرنوشت آن‌ها حساس است و از رنج آن‌ها رنج می‌برد. در خوشی و ناخوشی آن‌ها شریک است و مشکل آن‌ها را مشکل خود، و خوشی آنان را خوشی خود تلقی می‌کند.

به گفته سعدی;:

به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست    

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

و نیز:

من از بی‌نوایی نِیَم روی زرد                        غم بی‌نوایان رُخم زرد کرد

انسان، نزد امام حسین(علیه السلام) دارای منزلت است. آن حضرت، تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها را رسالت خویش می‌دانست: «إنّ حَوائِجَ النّاسِ إلَيكُم مِن نِعَمِ اللّهِ عَلَيكُم فَلا تَمِلّوُا مِن تِلكَ النِّعَمِ فَتَعُودُ عَلَيكُم نِقَماً؛[32] نیازهای مردم به سوی شما، از نعمت‌های خدا هستند. از این نعمت‌ها رنجیده نشوید که به صورت نقمت، به شما برمی‌گردند.»

وقتی امام(علیه السلام) به عیادت اسامة ‌بن ‌زید که در بستر بیماری بود، رفت، دید او غمگین است و به‌شدت بی‌تابی می‌کند. فرمود: علت ناراحتی‌ات چیست؟ عرض کرد: شصت هزار درهم بدهکارم. امام فرمود: من، آن را پرداخت می‌کنم. عرض کرد: می‌ترسم بمیرم قبل از این‌که از دین آن خلاص شوم. فرمود: نمی‌میری؛ مگر این‌که من آن را ادا خواهم کرد، و آن را قبل از مرگش پرداخت نمود. سپس فرمود: «شَرُّ خِصَالِ الْمُلُوكِ الْجُبْنُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ الْقَسْوَةُ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَ الْبُخْلُ عِنْدَ الْإِعْطَاء؛ بدترین صفات حاکمان، ترس از دشمن، سخت‌گیری بر ضعیفان و بخل هنگام بخشش است.»[33]

شب عاشورا به «محمد بن ‌بَشیر حَضرمی» خبر دادند که پسرش در ری اسیر شده است. امام(علیه السلام) نزد او آمد و فرمود: «من بیعت خود را از تو برداشتم. برو برای رهایی فرزندت هر کاری که می‌توانی انجام بده.» عرض کرد: «زنده، زنده خوراک درندگان شوم، اگر چنین کنم و از تو دور شوم.» حضرت فرمود: «پس این لباس‌ها را به فرزندت بده تا در نجات برادرش از آن‌ها استفاده کند.» سپس، امام(علیه السلام) پنج جامه را که ارزش آن‌ها هزار دینار بود، به او عطا کرد.[34]

این‌چنین بود که وقتی بعد از شهادت آن حضرت، اثری از زخم بر پشت‌ مبارک‌شان مشاهده شد و دلیل آن را از امام سجاد(علیه السلام) پرسیدند، فرمود: «این اثر انبان‌های آذوقه‌ای است که پدرم برای رساندن به خانه‌های بینوایان، یتیمان و مساکین به دوش می‌کشید.»[35]

آن حضرت برای هدایت خلق و نجات جامعه، همه هستی خود را فدا نمود و در وصیت‌نامه خود به برادرش، محمد ‌حنفیه، هدف قیام و انقلاب خود را نجات جامعه اسلامی و احیای سنّت رسول خدا و ولایت اهل بیت: ترسیم نمود: «أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي(صل الله علیه و آله) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) ‏؛[36] من، نه به قصد سرکشی، خوش‌گذرانی، فساد و ستم بر بندگان، بلکه برای اصلاح امت جدّم رسول خدا(صل الله علیه و آله) ـ که درود حق بر او و خاندانش باد ـ قیام کردم و قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم و می‌خواهم به روش و سیره جدّم رسول خدا(صل الله علیه و آله)، و پدرم امیر مؤمنان(علیه السلام) رفتار کنم.»

در زیارت اربعین، به نقل از امام صادق(علیه السلام)، با بیان فلسفه قیام و شهادت جد بزرگوارش، امام حسین(علیه السلام)، به خداوند عرضه می‌دارد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَة وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ؛[37] جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهل و نادانی و سرگردانی در وادی گمراهی نجات دهد.»

در مسیر کربلا در وادی بیضه طی خطبه‌ای، و نیز در نامه به بزرگان کوفه با استناد به کلام رسول خدا(صل الله علیه و آله) که فرموده: «کسی که فرمان‌روای ستمکاری را ببیند که حلال خدا را حرام، عهد خدا را شکسته و مخالف سنّت رسول خدا عمل کند و میان بندگان به گناه و ستم رفتار می‌کند، و در عمل و سخن با او مخالفت نکند، بر خداوند است که او را در جایش قرار دهد»، اعلام داشت: «بنی‌امیه پیروی از شیطان را برگزیدند و از اطاعت خداوند سرباز زدند، فساد را در زمین آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل نموده، حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کرده‌اند و من، به جهت قرابتم به رسول خدا، برای مبارزه با آن‌ها سزاوارترم.»[38]

6. عزت و شجاعت
بوعلی سینا در کتاب الإشارات و التنبیهات می‌گوید: «‌اَلعارِفُ شُجاعٌ، وَکَیفَ لا، وَهُوَ بِمَعَزلٍ عَن تَقیَّةِ المَوت؛[39] عارف، شجاع است و چگونه شجاع نباشد، در حالی که او از پروای مرگ منزّه است.» امام حسین(علیه السلام) گذشتن از همه هستی خود در راه اعتلای کلمه حق را مایه مباهات و سربلندی می‌داند و مرگ در مسیر الهی را مایه عزت و شجاعت می‌بیند و در قاموس او، واژه «ترس» معنا نشده است: «أفَبِالمَوتِ تُخَوِّفُني، هَيهاتَ طاشَ سَهَمُكَ  وَخابَ ظَنُّكَ، لَستُ أخافُ المَوتَ إنّ نَفسي لَأكبَرُ مِن ذلكَ  وَهِمَّتي لَأعلى مِن أن أَحمِلُ الضَّيمَ خَوفاً مِن المَوتِ وَ هَل تَقدِرُونَ عَلى أكثَرِ مِن قَتلي، مَرحَباً بِالقَتلِ في سَبيلِ اللّهِ وَ لكِنَّكُم لاتُقدِرُونَ عَلى هَدمِ مَجدي وَ مَحوِ عِزّي وَ شَرَفي؛[40] آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ هیهات که تیرت به خطا رفته و گمانت باطل است. من، از مرگ باکی ندارم و نفس من، بزرگوارتر و همتم برتر از آن است که به دلیل ترس از مرگ، کناره‌گیری کنم. آیا به بیشتر از قتل من توان دارید؟ آفرین به شهادت در راه خدا! اما شما قادر به نابودی عزت و شرف من نخواهید بود.»

در برخورد با خودکامگی ستمکاران، هیچ‌گاه خم به ابرو نیاورد و قدرت و زورگویی حاکمان او را در دفاع از حق دچار تردید نکرد. زمانی که آن حضرت بر سر مال یا ملکی با ولید بن ‌عقبه، حاکم مدینه، اختلاف پیدا کرد، نزد او حاضر شد و عمامه از سرش برداشت و دور گردنش پیچاند. مروان ‌بن ‌حکم که شاهد این صحنه بود، عرضه داشت تا امروز این چنین جسارتی از کسی به امیرش ندیده بودم. ولید گفت: به خدا قسم! این جمله را به جهت ناراحتی من نگفتی؛ بلکه به خویشتن‌داری من حسادت کرده‌ای! اما ملک، از آنِ او است. چون امام(علیه السلام) این سخن را شنید، فرمود: ملک هم برای خودت باشد و خارج شد.[41] به این سبب، فرموده است: «شَرُّ خِصَالِ الْمُلُوكِ الْجُبْنُ مِنَ الْأَعْدَاءِ وَ الْقَسْوَةُ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَ الْبُخْلُ عِنْدَ الْإِعْطَاء؛[42] بدترین صفات حاکمان، ترس از دشمن، سخت‌گیری بر ضعیفان و بخل هنگام بخشش است.»

نبرد نابرابر کربلا و قدرت‌نمایی لشکر کوفه نیز در عزم جزم او برای آشکارنمودن ماهیت پلید زر و زور و رسواکردن چهره مدعیان دروغین خلافت و حکومت بر مسلمانان، خللی ایجاد نکرد: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي‏ وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ؛[43] به خدا قسم! دست ذلت به سوی کسی دراز نمی‌کنم و همانند بردگان فرار نخواهم کرد و به خدا پناه می‌برم از این‌که زیر بار هر ستمگری که به روز قیامت ایمان ندارد، قرار بگیرم.»

حضرت در مسیر راه در وادی ذی‌حسم، شجاعانه فریاد زد: «ألَا تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لَايُعمَلُ بِهِ وَ أنَّ البَاطِلَ لَايُتَنَاهِى عَنهُ، لَيَرغَبُ المُؤمنُ فِي لِقَاءِاللَّهِ مُحِقًّا، إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً؛[44] آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی‌ نمی‌گردد؟ در این حال، مؤمن یقیناً به لقای پروردگار مشتاق است. من در این شرایط، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌بینم.»

هم‌چنین، با صدای رسا مرز خود با مدعیان را آشکار ساخت و پیام عزت‌مندانه خویش را به گوش جهانیان رساند و فرمود: «أَلَا إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيَّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَة؛[45] بدکار، فرزند بدکار، مرا میان جنگ و تن‌دادن به ذلت مخیر ساخت؛ حال آن‌که ذلت و خواری، از ما دور است.» و نیز فرمود: «مَوْتٌ فِي عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيَاةٍ فِي ذُلٍّ؛[46] مرگ با عزت، برتر از زندگی با ذلت است.»

و آن‌گاه که زمان شهادت و وصال معبود فرارسید، خود را در مسیری می‌دید که اذعان داشت توسط آزادگان و وجدان‌های بیدار عالم پیموده خواهد شد و پیام خونین ‌او را به جهانیان خواهند رساند؛ چنان‌که شيخ مفيد; از حضرت على ‌بن حسين7 روايت مي‌كند كه فرمود: در آن شبى كه پدرم صبح آن، شهيد شد، من نشسته بودم و عمه‏ام زينب مرا پرستارى‏ مي‌كرد. ناگاه ديدم پدرم داخل خيمه خود شد و جوين كه غلام ابوذر غِفاری بود، نزد پدرم بود و شمشير او را آماده و اصلاح مي‌كرد. پدر بزرگوارم اين اشعار را مي‌خواند و آن‌ها را دو یا سه بار تکرار فرمود تا آن‌ها را فهمیدم:

يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِ

كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ‏

مِنْ صَاحِبٍ أَوْ طَالِبٍ قَتِيلِ‏

وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ‏

وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ‏‏

وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي‏‏[47]

«اى روزگار، اف بر تو باد! چقدر صبح و شام، دوست و جوينده [حق و حقيقت] را به کشتن می‌دهی؟ روزگار به عوض و بدل‌گرفتن قانع نمى‏شود. جز اين نيست كه اختيار امر به دست خداى جليل است و هر انسان زنده‌دلی، راه مرا خواهد پيمود.»

7. بی‌توجهی به دنیا
عارف، دنیا را به منزله گذرگاهی موقت می‌بیند که چند صباحی را باید در آن به تهیه زاد و توشه همت گمارد و حکم پلی دارد که اسباب وصل عاشق به معشوق را فراهم می‌سازد. دل‌دادن و دل‌بستن به دنیا، شایسته دنیاطلبان است که آن را به عنوان جایگاه ابدی نظاره می‌کنند و مقصود نهایی‌شان را در قرارگرفتن در دنیا و بهره‌گیری از تنعمات آن تصور می‌کنند؛ اما هنر مردان الهی، عدم وابستگی به مظاهر دنیا و دل‌کندن از آن است. آنان سودای اقامت همیشگی در دار فانی را نداشته، بلکه مأواگرفتن در جوار محبوب و درک حضور یار در سرای باقی، به دل‌های ناآرام آن‌ها آرامش می‌بخشد.

به قول مولانا:

از کجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود        به کجا می‌روم آخر ننمایی وطنم

امام حسین(علیه السلام) هنگام تصمیم برای خروج به سوی عراق فرمود: «أيُّهَا النَّاسُ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ وَ مَا أَوْلَهَنِي إِلَى أَسْلَافِي‏ اشْتِيَاقَ يَعْقُوبَ إِلَى يُوسُف‏َ؛[48] ای مردم! مرگ، بر فرزندان آدم همانند گردن‌بند، بر گردن دختران خودنمایی می‌کند و من، چونان اشتیاق یعقوب به یوسف، به دیدار نیاکانم مشتاق هستم.» و یا در روز عاشورا طی خطبه‌ای، از حقیقت دنیا پرده برداشت و لازمه کسب تقوای الهی را دوری‌جستن از مظاهر دنیا و دل‌نبستن به خوشی‌ها و تنعمات آن بیان فرمود:

«عِبادَ اللّهِ اِتَّقُوا اللّه وَ كُونُوا مِن الدُّنيا عَلى حَذَرٍ، فَإنَّ الدُّنيا لَو بَقيَت لِأحَدٍ أو بَقِيَ عَلَيها أحَدً، لَكانَت الأنبياءُ أحَقُّ بِالبَقاءِ وَ أولى بِالرِّضا وَأرضى بِالقَضاءِ، غَيرَ اَنّ اللّهَ تعالى خَلَقَ الدُّنيا لِلبَلاءِ، وَخَلَقَ أهلَها لِلفَناءِ، فَجَديدُها بالٍ وَ نَعيمُها مُضمَحِلٌّ وَسُرُورُها مُكَفهَرً وَالمَنزِلَ بَلغَةٌ وَالدارُ قَلعَةٌ، "فتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى،‏ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ"؛[49] بندگان خدا! تقوای الهی پیشه کنید و خویشتن‌دار باشید و از دنیا بپرهیزید که اگر ماندنی بود یا انسان می‌توانست در آن باقی باشد، پیامبران برای بقا سزاوارتر، و برای رضایت از دنیا مناسب‌تر، و برای این حکم و قضای الهی محبوب‌تر و پسندیده‌تر بودند؛ اما خدای متعال، دنیا را برای امتحان و ابتلا و ساکنانش را برای نیست‌شدن آفرید. پس، تازه آن، گریبان‌گیر، نعمت‌های آن، ازبین‌رفتنی و شادی آن، تلخ‌شونده است و منزلگاهی گذرا و سرایی ناپایدار است. "پس، توشه برگیرید که بهترین توشه‌ها، تقوا است، و با تقوا باشید تا رستگار شوید".»

8. صبر و شکیبایی
امام(علیه السلام) پس از آن‌که همه یاران خود را از دست داد، بانوان را در خیمه‌ای گرد آورد و آنان را دلداری داد و به صبر و شکیبایی سفارش نمود و با قلبی شکسته از آنان خداحافظی کرد.[50] تحمل سختی‌های سفر و از دست دادن یاران و فرزندان و بی‌خانمانی اهل بیت: و صبر بر تمام مصائب جان‌سوز به یک طرف، اما اوج شکیبایی و بردباری امام، آن گاه تبلور یافت که غیر از خود کسی از یارانش زنده نمانده بود و تشنگی و خستگی بر او چیره گردیده بود و چون به اطراف خود نگریست، لشکری گمراه را مشاهده کرد که قصد جان او را کرده‌اند. آنان که هدایت و سعادت‌شان، دغدغه اصلی امام بود و می‌خواستند مزد دعوت و دل‌سوزی‌اش برای امت پیغمبر را این گونه پرداخت کنند. در این حال، آن‌ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «وَيلَكُم أتَقتُلُوني عَلى سُنَّةٍ بَدَّلتُها أم عَلى شَريعَةً غَيَّرتُها؟ أم َعلى جُرمٍ فَعَلتُهُ؟ أَم عَلى حَقٍّ تَرَكتُهُ؟ فَقالُوا لَهُ: إنّا نَقتُلُكَ بَغضاً لِأبيكَ؛[51] وای بر شما، چرا می‌خواهید مرا بکشید؟ ‌آیا سنّتی را مبدل ساختم، یا شریعتی را تغییر دادم، یا گناهی مرتکب شدم، یا حقی را ضایع کردم؟ جواب دادند: به جهت دشمنی با پدرت، تو را به قتل می‌رسانیم.»

امام صادق(علیه السلام) در زیارت اربعین می‌فرماید: «وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ‏ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ؛[52] کسانی که دنیا فریب‌شان داده بود، بر ضد آن حضرت هم‌دست شدند و خود را به چیز پستی فروختند و آخرت‌شان را به بهای ناچیزی معامله کردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند و تو و پیغمبرت را به خشم آوردند.»

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین

از راز شهادتش خبر داشت حسین

از بهر سرودن یکی قطعه‌‌ سرخ

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین

9. فداکاری و از خودگذشتگی
آنچه تنها در لحظات پایانی روز عاشورا بر امام حسین(علیه السلام) و اهل ‌بیتش گذشت، حکایت از اوج ایثار و فداکاری آن حضرت دارد. چون به میدان رفت و رجز خواند، با آن حال تشنگى و داغ‌هاى کمرشکن که آن حضرت دیده بود، آن‌چنان از خود شجاعت نشان داد تا آن‌که پیشانى مقدسش را شکستند. جامه بلند کرد تا خون از چهره پاک كند که تیر زهرآلود سه‌شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و چون تیر را از قفا بیرون کشید، مانند ناودان، خون از جاى آن جارى شد. حضرت دست‌ها را از آن پر می‌کرد و به جانب آسمان می‌ریخت. تا آن‌که به‌واسطه زخم‌هاى فراوان که بر بدن مبارکش بود، ضعف و ناتوانى بر آن جناب عارض شد و به سبب آن، از بالای اسب بر زمین افتاد و از کارزار ایستاد.[53]

بلندمرتبه شاهي ز صدر زین افتاد            اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد

چون زینب کبری این صحنه را دید، از خیمه بیرون دوید و فریاد برداشت: «وا أخاه وا سَیِّداه وا أهلَ بَیتاه.»[54] و عمر سعد را صدا زد: «اى عمر! ابوعبدالله را مى‌کشند و تو او را نظاره مى‌کنى!» آن ملعون، جواب نداد. زینب رو به لشکر فرمود: «واى بر شما! مگر میان شما یک نفر مسلمان نیست.» احدى جواب او را نداد. شمر، لشکر را ندا کرد که مادرتان به عزای‌تان بنشیند، منتظر چه هستید، چرا کار حسین را تمام نمی‌کنید. پس همگى بر آن حضرت حمله کردند. تا این‌که سرانجام شمر بن ‌ذی‌الجوشن، با قساوت و بی‌رحمی تمام، به بدن خونین و کم‌رمق آن حضرت نزدیک شد و سر مبارکش را از قفا جدا کرد و بدین طریق، روح شریفش به سوی اعلا علیین به پرواز درآمد.[55] «وسَيَعْلَم‏ الَّذِينَ‏ ظَلَموا أيَّ مُنْقَلَب يَنْقَلِبونَ، وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين‏.»

 

[1]. مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی، تهران: امیر کبیر، 1383ش، ج 2، ص 1651.

[2]. همان، ص 1729.

[3]. انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران: انتشارات سخن، اوّل، 1381ش، ج 7، ص 6852.

[4]. همان، ج 4، ص 3760.

[5]. ‌خمینی، روح­الله، صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، دوم، 1379ش، ج 16، ص 8.

[6]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، 1380ش، ج 23، ص 26؛ قهرمان، مهدی، عرفان کریشنامورتی، قم: بوستان کتاب، اوّل، 1390ش، ص 59؛ کریمی، محمدکاظم، روحانیت و اقتضائات جامعه معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، اوّل، 1392ش، ص 74 ـ 76.

[7]. یثربی، ‌یحیی، عرفان نظری، قم: بوستان کتاب، پنجم، 1384ش، ص 232.

[8]. صدر حاج ‌سیدجوادی، احمد و دیگران، دائرة‌ المعارف تشیع، تهران: نشر شهید محبی، سوم، 1375ش، ج 11، ص 254.

[9]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، تصحیح: رینولد الین نیکلسون، تهران: اساطیر، دوم، 1383ش، ص 216.  

[10]. طوسی، نصیرالدین، أوصاف الأشراف، ترجمه: رکن‌الدین علی جرجانی، تهران: کتاب‌فروشی اسلامیه، ص31 ـ 33.

[11]. ابن سينا، ابوعلی، الإشارات والتنبيهات‏، قم: نشر البلاغة، اوّل،‏ 1375ش، ص 143.

[12]. محدث قمی، شيخ عباس، مفاتیح الجنان، ص 497، دعای امام حسین در روز عرفه.

[13]. همان، ص 510.

[14]. همان، ص 489.

[15]. همان، ص 488.

[16]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، قم: مکتبة آيت‌الله‌العظمي المرعشى، اوّل، 1409ق،‏ ج ‏11، ص 611.

[17]. محدث قمی، عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص 798، زیارت امام حسین در روز عاشورا.

[18]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بيروت: دار إحياء التراث العربي، دوم، 1403ق، ج 45، ص 116.

[19]. ابن شهرآشوب، محمد بن ‌علی، مناقب آل أبي‌طالب:، قم: نشر علامه، اوّل‏، 1379ق، ‏ج ‏4، ص 69.

[20]. محدث قمی، شيخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص 493، دعای امام حسین در روز عرفه.

[21]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 591.

[22]. محدث قمی، شيخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص 506، دعای امام حسین در روز عرفه.

[23]. همان، ص 493.

[24]. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 600.

[25]. همان، ص 609.

[26]. همان، ص 594.

[27]. سید بن ‌طاووس، علی‌ بن‌ موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه: محمد رحمتی‌شهرضا، انتشارات کریمه اهل بیت3، قم، دوم، 1386ش، ص 105؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 44، ص 392.

[28]. ابن شهرآشوب، محمد بن ‌علی، مناقب آل أبي‌طالب، پیشین، ج ‏4، ص 69.

[29]. محدث قمی، شيخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص 483، اعمال روز عرفه.

[30]. همان، ص 487، دعای امام حسین در روز عرفه.

[31]. السماوی، محمد، أبصار العین فی أنصار الحسین، تحقیق: محمدجعفر الطبسی، مرکز الدراسات الإسلامیة، اوّل، 1377، ص 120.

[32]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 591.

[33]. ابن شهرآشوب، محمد بن‌ علی، مناقب آل أبي‌طالب، پیشین، ج ‏4، ص 65.

[34]. سید بن ‌طاووس، علی ‌بن ‌موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، پیشین، ص 109.

[35]. ابن شهرآشوب، محمد بن ‌علی، مناقب آل أبي‌طالب، پیشین، ج ‏4، ص 66.

[36]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 602.

[37]. محدث قمی، شيخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص 818، زیارت اربعین.

[38]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 610.

[39]. ابن سینا، أبوعلی، الإشارات والتنبیهات، پیشین، ص 148.

[40]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 601.

[41]. ابن شهرآشوب، محمد بن‌ علی، مناقب آل أبي طالب، پیشین، ج ‏4، ص 68.

[42]. همان، ص 65.

[43]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 619 ـ 620.

[44]. همان، ص 605.

[45]. همان، ص 629.

[46]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 44، ص 192.

[47]. شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج‌الله على العباد، تصحیح: مؤسسة آل البيت:‏، قم: كنگره شيخ مفيد، اوّل، 1413ق، ج ‏2، ص 93.

[48]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 598.

[49]. همان، ص 614.

[50]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 45، ص 47.

[51]. شوشتری، قاضی نورالله، إحقاق الحق وإزهاق الباطل، پیشین، ج ‏11، ص 647.

[52]. محدث قمی، شيخ عباس، مفاتیح الجنان، پیشین، ص 818، زیارت اربعین.

[53]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج 45، ص 53 ـ 54.

[54]. همان، ص 54.

[55]. همان، ص 55.

افزودن دیدگاه جدید

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.