زمینهها و عوامل بیتفاوتی مردم نسبت به قیام و شهادت امام حسین علیه السلام
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| زمینهها و عوامل بیتفاوتی مردم نسبت به قیام و شهادت امام حسین علیه السلام
اشاره
شهادت حسین بن علی(ع) بدان شکل اسفبار، تنها 50 سال پس از رحلت جد بزرگوارش رسول خدا(ص)، آن هم به دست کسانی که به ظاهر مسلمان بودند، بیشک از سویی، در شمار دردناکترین و از سوی دیگر، تأملبرانگیزترین واقعۀ ادوار اسلامی و بلکه تاریخ میتواند باشد. اینکه چگونه کسانی که به کیش پیامبر اسلام(ص) بودند، در برابر شهادت نوادۀ محبوب ایشان بیتفاوت بوده و یا حتی در سپاه دشمن قرار داشتند، موضوعی است که ذهن هر پرسشگری را متوجه خود میکند. بر این اساس، یکی از موضوعات بایسته، بررسی علل بیتفاوتی مسلمانان در برابر قیام و شهادت امام حسین(ع) است. نوشتار حاضر میکوشد این امر را بررسی نماید.
قبل از ورود به بحث، ذكر اين نكته ضروري است که مسلمانان در مقطع تاریخی واقعه کربلا در جغرافیایی شامل: حجاز، عراق، شامات، ایران و شمال آفریقا ساکن بودند. در این میان، واکنش ساکنان ایران و شمال آفریقا به دلیل مسافت زیاد و دوری از کانون حادثه چندان مناسب بررسی نیست؛ اما واکنش ساکنان حجاز، عراق و شام به دلیل وقوع در کانون حوادث، نیاز به تأمل و بررسی دارد. نکتة دیگر آنکه بیتفاوتی بیشتر مسلمانان نسبت به قیام و شهادت امام حسین(ع) نیز همچون هر اتفاق تاریخی دیگری، دارای علت واحد نبوده و مجموعهای از عوامل و علل در ظهور آن نقش داشتهاند. مجموعة مذکور را میتوان به دستههای: «عقیدتی ـ سیاسی»، «اجتماعی» و «روانی ـ اخلاقی» تقسیمبندی کرد.
الف ـ عوامل عقیدتی ـ سیاسی
عقیده و سیاست، از این رو در کنار هم قرار داده شدهاند که در صدر اسلام، بیشتر دستهبندیهای سیاسی، پس از گذشت یک دورة زمانی کوتاه یا بلند، رنگ و بوی عقیدتی به خود میگرفت؛ به عبارت امروزی، احزاب صدر اسلام، در جهت تثبیت موقعیت خود، از دین یاری جسته و به فرقه، مکتب و مذهب تبدیل میشدند. از این رو، نخست باید قطبهای عقیدتی ـ سیاسی صدر اسلام را بازشناخت تا روشن شود که آنان تا چه اندازه با مکتب و خاندان اهل بیت: همسو بودند. تنها آن زمان است که درک بیتفاوتی آنان نسبت به واقعة مهم قیام و شهادت امام حسین(ع) آسان میشود. اینک به بیان بعضی عوامل عقیدتی و سیاسی در این باره میپردازیم.
1. دوری از خط اصیل اسلام
جهان اسلام پس از رسول خدا(ص) به دلایل گوناگون که مجال توضیح آن نیست، با سربرتافتن از خلافت امیر مؤمنان(ع)، از خط اصیل اسلام و معارف ناب نبوی فاصله گرفت. نتیجة این دوری، تفکر و مکتبی شد که تأثیری ژرف بر اندیشۀ سیاسی اسلام و حتی خلقوخوی مسلمانان نهاد. اگرچه بیشتر مسلمانان بر این باورند که در همان مسیر گام نهادند که رسول خدا(ص) ترسیم نموده بود، اما نگارنده همچون بسیاری دیگر بر این عقیده است که تلاش 23سالۀ رسول خدا(ص) در جامعه نادیده انگاشته شد. اثبات این مطلب روشن، در این مجال نمیگنجد. آنچه مسلم میباشد، این است که مهمترین تأثیر دوری از خط اصیل اسلام ناب محمدی، حذف مقولة ضرورت وجود و اطاعت از امام پس از رسول خدا(ص) بود. در این نگاه، هر کسی با هر دلیلی میتواند نامزد جانشینی رسول خدا(ص) گردد. بهترین گواه تاریخی آن است که برخی به ابن عباس یادآور شده بودند که: «قریش بدان دلیل که دوست نمیداشت نبوت و خلافت در بنیهاشم جمع گردد، خلافت را از ایشان (امام علی) منع کرد.» [1] تنها یکی از خرده تأثیرهای این نگاه، کمرنگشدن گرایش مردم به اهلبیت: و عادیشدن آنان در چشم مردم و در نتیجه، بیتفاوتی نسبت به قیام و شهادت آنان بود.[2]
2. حزب قدرتمند عثمانی
حزب عثمانی یا عثمانیه، حزبی سیاسی است که پس از کشته شدن عثمان و به هواداری از او تشکیل شد. این گروه بر این باورند که امام علی(ع) با رهبری شورشیان کوفی، مصری و مدنی، در کشته شدن عثمان دست داشته[3] و یا حداقل با سکوت خود، فضا را برای قتل عثمان مهیا نموده است؛ در حالی که امام علی(ع) به همراه حسنین(ع) به مقابله با شورش پرداخت و عملکرد خلیفه سوم و اطرافیانش نیز مانع از آن شد که تلاشهای امام به ثمر بنشیند. این در حالی است که عثمانیان، دوران امام علی(ع) را دوران فتنه، خلافت ایشان را غیر قابل قبول و فاقد اجماع مسلمانان، و نیز شخص حضرتش را مستحق قصاص و عثمان را برتر از ایشان میدانستند.[4] البته این حزب نیز همانند تمامی احزاب صدر اسلام، بعدها رنگ عقیدتی به خود گرفت. از همین رو است که از آنان با عنوان «شیعة عثمان» و از کیششان با عنوان «دین عثمان» یاد میشود.[5]
گسترة جغرافیایی ـ جمعیتی این حزب، شامات و بصره بود. این حزب، در بصره هواداران بسیاری داشت؛ به طوری که بصره را قسمتی از شام میدانستند که در عراق قرار گرفته است.[6] بصره و شام، هر دو عثمانی افراطی بودند؛[7] با این تفاوت که بصریان بر خلاف شامیان، طلحه و زبیر را با توجه به عضویت در شورای شش نفرۀ پس از خلیفه دوم، سزاوارتر به گرفتن انتقام عثمان میدانستند و معاویه را شایستة این کار نمیدیدند. به مناطق مذکور، سرزمینهای جزیره (شامل شهرهای: موصل، نصیبین، دارا، سنجار، آمد، هیت، عانات، حِمص، قَرقیسیا، رَقَّه و رُها)[8]، یمن (صنعا و نجران)، ری[9] و حتی قسمتی از کوفه[10] را نیز باید اضافه کرد.
شاید در نگاه اول، باورِ وجودِ پررنگِ این حزب که بنیاد حزب اموی است، در کوفهای که به تشیع معروف است، سخت و سنگین باشد؛ اما حقیقت این است که «این حزب در زمان نهضت امام حسین(ع) درصد قابل توجهی از مردم کوفه را به خود اختصاص داده بود؛ زیرا تا آن زمان بیست سال از حکومت اموی در کوفه میگذشت.»[11] این بیست سال، تنها مربوط به دوران حکومت معاویه است و اگر دوران حکومت عثمان را نیز بدان اضافه نماییم، بهراحتی قابل باور است که رؤسا و بزرگان صاحبنفوذِ بیشتر قبایل از این حزب بوده و غالب مردم به سوی آنان گرایش پیدا کرده باشند. وجود چنین حزبی، موجب گردید که مردم از شناخت اهل بیت: از جمله امام حسین(ع)، فاصله بگیرند. بدیهی است که نتیجة این فرایند، بیتفاوتی در برابر شهادت امام حسین(ع) بود.
3. حاکمیت تفکر حزب خوارج
خوارج، شراه، حروریه، حكمیه و یا مارقه، از دیرپاترین احزاب و فرقههای اسلامی هستند.[12] آنان ابتدا پس از جنگ صفین، به صورت حزبی در برابر دو حزب «علوی» به رهبری امام علی(ع) و «اموی» به ریاست معاویه، ابراز وجود کردند و در پایان قرن اول، با ورود به مسائل کلامی در برابر مرجئه، به صورت یک فرقة کلامی به حیات خود ادامه دادند. آنان در قرون بعدی، با تعدیل اعتقادات خویش، ضامن بقای فرقهشان گردیدند.[13] برای درک صحیح از وجود خوارج در عراق باید اشاره داشت که آنان چهار بار در دوران معاویه سرکوب شدند[14] تا در دوران یزید طعم قدرت را در بصره بچشند.[15]
خارجیانِ متعصبِ خونریز، در عراق و حجاز و بعدها در اقصي نقاط جهان اسلام حضور داشتند. از کسانی که بهراحتی شخصیت بزرگی، همچون امام علی(ع) را کافر و مستحق مرگ میشمارند، و بر فرزند و جانشين او يعني امام مجتبي(ع) شمشير كشيدند، انتظاری جز این نمیرود که در قیام و شهادت فرزند ایشان بیتفاوت باشند.
4. اعتقادات جاهلانه
یکی از گرفتاریهایی که باعث انحراف مسلمانان پس از پیامبر(ص) شد، جهل و بیخبری آنان از اعتقادات، احکام، سیاست و دیگر محورهای علمی اسلام بود. مردم با دورشدن از اهل بیت: که میراثدار واقعی علم نبوی بودند، به دام فریب و نیرنگ حاکمان افتاده و در گمراهی ره پیمودند؛ برای نمونه، میتوان به ترویج جبر در جامعه، ابتدا از سوی عثمان و سپس معاویه، یزید و دیگر حاکمان اشاره کرد؛ چنانکه معاویه برای کمکردن مخالفتها با ولایتعهدی یزید، آن را به عنوان قضای الهی ترویج میکرد.[16] طبیعی است که در چنین فضایی، واکنش نسبت به شهادت امام حسین(ع) نیز با سوء استفاده از حربۀ قضا و قدر، فروکش کند. اوج این اعتقادات جاهلانه، جملة ابن سعد است که برای دستور حمله به سیدالشهداء(ع) خطاب به لشکرش فریاد میزند: «يا خَيلَ اللّهِ اِركَبي وَ اَبشِري؛[17] ای لشکریان الهی! سوار شوید که شما را بشارت [بهشت] باد.»
ب ـ عوامل اجتماعی
جوامع اسلامی، همیشه تحت تأثیر جریانهای فکری گوناگونی بودهاند. بررسی جامعهشناختی حجاز نشان میدهد که قسمت عمدة این سرزمین، از افکار دو خلیفة پس از پیامبر(ص) متأثر بوده است. علت این امر آن است که صاحبان این افکار و کسانی که روایتگر احادیث و ترویجدهندة سیرة آنان بودهاند، سالها در مکه و مدینه میزیسته و مردم از آنان تأثیر پذیرفتهاند. جامعة شام نیز از ابتدای فتح، به دست آل ابیسفیان افتاد[18] و اسلام را با قرائت آنان فرا گرفت. ثمرۀ اسلام ابوسفیانی، جهل و بیخبری نسبت به اسلام راستین بود. این جهل تا بدان پایه بود که مردمان شام، برای پیامبر(ص)، بستگانی به جز معاویه و خاندان او نمیشناختند. با این اوصاف، شام، بزرگترین و مهمترین پایگاه حزب اموی که ادامة حزب عثمانی بود، به شمار میرفت. گزارشهای تاریخی نیز اختصاص هواداری حجاز و شام از برخی احزاب را تأیید مینمایند. محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، زمانی که میخواست مبلغان عباسی را برای جذب مردم اعزام کند، به آنان توصیه میکرد که به خراسان بروند؛ چرا که کوفه و اطرافش متمایل به امام علی(ع)، بصره، عثمانیمذهب، جزیره، خارجیمسلک، شامیان، امویمرام و حجاز نیز هوادار ابوبکر و عمر هستند.[19] بر این اساس، فهم علت بیتفاوتیِ مردم این سرزمینها در برابر قیام و شهادت امام حسین(ع)، کار سختی نیست.
پیچیدهترین جامعة آن روز جهان اسلام، جامعة عراق بود. در جامعة عراق نیز تنها کوفه وضع بغرنجی داشت؛ زيرا همان طور که گذشت، بصره و جزیره، تقریباً یکدست و با خط اهل بیت: ناموافق بودند. در جامعة بزرگ آن روز کوفه، سه جامعة کوچکتر شیعیان، عثمانیان ـ امویان و خوارج میزیستند. بیتفاوتی دو جامعة اخیر نسبت به قیام و شهادت امام حسین(ع) امری عادی و قابل پیشبینی است؛ اما آنچه مهم است، واکاوی جامعة شیعیان کوفة آن روز است که «آنان را میتوان به دو بخش بزرگان و شیعیان عادی تقسیم کرد. از بزرگان شیعه، میتوان از افرادی همچون: سلیمان بن صُرَد خُزاعی، مُسَیِّب بن نَجبه فَزاری، مسلم بن عَوسَجه اسدی، حبیب بن مظاهر اسدی و ابوثمامه صایدی نام برد ... . این افراد عمیقاً به خاندان اهل بیت نبوت: عشق میورزیدند و بعضی از همین افراد بودند که پس از مرگ معاویه، ابتدا باب نامهنگاری با امام حسین(ع) را گشودند.[20] شیعیان عادی که درصد قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل میدادند، گرچه به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علاقة وافری داشتند، اما رفتار والیانی همچون زیاد و پسرش با آنان و نیز سیاستهای کلی امویان در شیعهزدایی جامعة کوفه، از آنان زهر چشم سختی گرفته بود.»[21] این زهر چشم، جرأت هر گونه حرکتی را از آنان گرفته بود. ضمن اینکه اگر همچون برخی محققان، تشیع را به انواع مختلفی تقسیم کنیم، خواهیم دید که «تشیع عراقی» نوعی «تشیع عام و سیاسی» بوده است که نمیتوان از آن همان انتظار «تشیع اعتقادی» را داشت.[22]
جامعه شناسی کوفه، امکان یک نوع نگاه دیگر را نیز به محققان میدهد و آن اینکه جامعة کوفه در یک نگاه کلی، از دو بخش «اشراف» و «غیر اشراف» شامل: مردم عادی، بندگان و موالی تشکیل شده بود. موالی به غیر عربهایي گفته میشد که با یکی از قبیله های عرب پیمان میبستند تا جزء آن قبیله شمرده شده و از حقوق اجتماعی و شهروندی برخوردار گردند. بیشتر این موالی، ایرانیانی بودند که یا در جنگها اسیر شده بودند و یا به کوفه مهاجرت کرده بودند؛ از جمله برای درک بهتر موقعیت آنان، میتوان تنها به جمعیت چهارهزار نفری آنها اشاره کرد که همگی از موالی قبیلة بنیتمیم بودند.[23]
دسته بندی اشراف و غیر اشراف، در گزارش های مربوط به واقعة کربلا دیده میشود. شخصی در جواب به امام حسین(ع) که جویای اوضاع و شرایط کوفه بودند، گفت: «اشراف مردم به وسیلة رشوههای عظیم، محبت آنان به حکومت خریده شده است و اما سایر مردم، دل هایشان با تو و شمشیرهایشان فردا علیه تو کشیده خواهد شد.»[24] اهمیت این دسته بندی، بدان جهت است که مردم عادی، بندگان و موالیِ هر قبیله ای، پیرو موضع سیاسی اشراف آن قبیله بودند و همان طور که در قسمت عوامل اعتقادی و سیاسی گذشت، رؤسا و بزرگان صاحبنفوذِ بیشترِ قبایل، از حزب عثمانی ـ اموی بودند.
ج ـ عوامل روانی ـ اخلاقی
گذشته از عوامل بيروني، هر انسانی در کردار و رفتار خود، تحت تأثیر عوامل درونی نيز هست. مهمترین عامل درونی در یک انسان، شخصیت خود او است و اهميّت این شخصیت و هويت فرد تا آنجا است که با وجود عوامل متعدد و مخالف بیرونی، بهتنهایی میتواند در برابر همة آنها قد علم کرده و به انتخابی دیگر، صحیح یا غلط دست بزند. در اینجا به بیان برخی از علل اخلاقی و روانی مؤثر در مسلمانان در موضوع مورد بحث میپردازیم.
1. ضعف دینداری
همان طور که گذشت، مسلمانان پس از رسول خدا(ص) از تعالیم ناب نبوی فاصله گرفتند. آنان از سویی، سرچشمة اصلی معارف صحیح اسلامی، یعنی خاندان عصمت و طهارت را از دست داده و از سوی دیگر، حاکمان را الگوی خویش قرار دادند. این هر دو، منجر به ضعف دینداری در میان آنان گردید. امام حسین(ع) نیز به این نکته تذکر داده و فرموده: «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ؛[25] مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى كه طعم و مزة داشته باشد، مىانگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى كنند، آن را نگاه مى دارند و هنگامى كه بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندك مى شود.»
2. دنیاطلبی
یکی دیگر از آثار ناخوشایند فاصلهگرفتن مسلمانان از اسلام ناب محمدی و قرارگرفتن در مسیر خلفا، بازشدن دروازة فتوحات و سرازیر شدن غنایم به سوی مسلمانان بود. بدیهیترین اثر زودهنگام و قابل پیشبینی این پدیده، رشد دنیاطلبی میان مردم بود. «از همان ابتدای شروع جنگهای ایران و مسلمانان، گروههایی از قبایل مختلف اعراب به طمع گردآوری غنایم، به دنبال سپاه راه افتادند. این عده پس از بنیانشدن شهر کوفه، در آن ساکن شده و بر اخلاقیات دیگر مردمان نیز تأثیر گذاشتند. وجود این خصیصه در کوفیان، باعث شده بود تا روحیة «نان به نرخ روز خوردن» را به دست آورند و از هر جریان و حکومتی که دنیای آنان را تأمین کند، طرفداری نمایند.» [26] همان گونه که در بحث ضعف دینداری گفتيم، سیدالشهداء(ع) در مسیرشان به سوی کربلا در سخنانی به این نکته اشاره کرده و چنین مردمانی را بندگان دنیا دانستند.[27] از جمله شواهد تاریخی این بحث، طمع عمر بن سعد به حکومت ری است.[28]
3. استفاده از مال حرام
استفاده از مال حرام، یکی از عوارض ضعف دینداری و نشانة بارز دنیاطلبی است. مورخان ذکر کردهاند هنگامی که دشمن، سیدالشهداء(ع) را محاصره کرد، ایشان برای سخنرانی به میان آنان رفت؛ اما آنان از شنیدن کلام حضرت ابا داشتند. آنگاه امام(ع)علت روگردانی آنان از کلام حق را استفاده از مال حرام بیان نمودند: «فَقَد مُلِئَت بُطُونُكُم مِنَ الحَرام وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُم؛[29] به تحقیق، شکمهای شما از مال حرام پر شده و بر قلب های شما مهر زده شده است.» در تأیید فرمایش امام حسین(ع)، میتوان به پذیرش رشوه از سوی سران قبایل کوفه[30] اشاره نمود.
4. آلودگی به گناه
جدای از اینکه ضعف دینداری سبب بروز گناه میشود و یا استفاده از مال حرام، گناه بزرگی است، شهید مطهری بر این باور است که یاران ابن زیاد و ابن سعد خُبث باطنی داشتهاند.[31] گفتنی است که اوج آلودگی به گناه، سبب میشود که باطن شخص، خبیث شود؛ وگرنه انسان از بدو خلقت، دارای طینتی پاک است و با گذشت زمان و غفلت از حق تعالی، کمکم دامانش به گناه آلوده میشود و در نهايت، گرفتار خباثت درونی میگردد.
5. اجتهاد نابهجا
اجتهادهای نابهجا نیز از آثار گمگشتگی معارف ناب اسلام در دعواهای سیاسی و قدرتطلبانه است. پس از خانه نشینی اجباری امام علی(ع) که مفسر و شارح واقعی احکام الهی بود، مردم در مسائل شرعی پیش آمده و جدید، به اصحاب، بهویژه خلفا رجوع میکردند. آنان نیز در مسائل مشکل، به اجتهاد خویش عمل میکردند. با رشد این خصیصه در میان مسلمانان، هر کس که کوچکترین اطلاعی از دین داشت، به خود اجازه میداد که در بزرگترین مسائل دینی اظهار نظر کرده و بر طبق آن عمل نماید. اوج این مسأله را در میان اهل حجاز و عراق، بهویژه قاریان کوفی و خوارج مشاهده میکنیم. در چنین فضایی، بسیار عادی است که برخی به اصطلاح مجتهدان، دربارة قیام و شهادت اجتهاد کرده و مثلاً آن را بر خطا دانسته و نسبت به آن بیتفاوت باشند و عدهای نیز دانسته یا ندانسته از آنان پیروی کنند.
6. احساسات
این ویژگی اخلاقی، از دوران قدیم با عربها همراه بوده است. آنان از قدیم با کوچکترین تحریکی به جان هم افتاده و جنگهایی طولانی را رقم میزدند.[32] پس از اسلام و با تأکیدهای فراوان قرآن بر تعقل و تدبر، پیامبر رحمت(ص) توانست تا حدود بسیاری آنان را کنترل کند. اما پس از رحلت حضرت و با زنده شدن مجدد روح عربی در سایة خلافت خلفا، آنان به راه و روش گذشتۀ خویش بازگشتند. نمونة بارز این احساسات را میتوان در میان کوفیان مشاهده کرد. آنان زمانی به طرفداری از امام علی(ع) برخاستند و زمانی هم نسبت به او بیتفاوت بودند. همین رفتار را نسبت به امام حسن(ع) و پس از ایشان نسبت به امام حسین(ع) و فرستادة ایشان، مسلم بن عقیل نیز داشتند. یکی از محققان تاریخ، این ویژگی را ناشی از عدم رسوخ ایمان در قلبهای مسلمانان میداند؛ چرا که آنان با دیدن شوکت اسلام، آن را پذیرفتند؛ ولی با انگیزه دنیاطلبی به جنگ ميرفتند.[33]
7. تبلیغات دشمن
از دیگر مسائل روانی که با استفاده از جهل و بیخبری مردم به ثمر نشست، تبلیغات مسموم حاکمیت علیه خاندان نبوت بود. آنان با این تبلیغات، مردم را از اهل بیت: دور نموده و نسبت به آنان بیتفاوت میکردند. پس از حاکمیت معاویه، کار به جایی رسید که برخی مردم امام علی(ع) را مستحق لعن و دشنام میدانستند. وقتی از مروان بن حکم سؤال شد که چرا چنین امری را ترویج میکنید؟ پاسخ گفت: «لا یستقیم الأمر إلاّ بذلک؛[34] امر (حکومت بنیامیه)، جز با این کار سامان نمییابد.» از دیگر اقدامات معاویه، نفی فضایل امام علی(ع) و نسبتدادن آن به سایرین، انتساب رذایل دیگران به ایشان و استخدام برخی صحابه برای جعل احادیث در مذمت حضرتش بود.[35] همین اقدامات بود که سبب شد برخی فقط به دلیل بغض و کینه نسبت به امام علی(ع) در کربلا حاضر شوند و در برابر قیام و شهادت سیدالشهداء(ع) نیز بیتفاوت باشند.
این تبلیغات، تنها در بُعد فکری نبود و از نظر سياسي و نظامي نيز ابن زیاد با تبلیغات سپاه موهوم شام، مردم کوفه را مرعوب نمود و از یاری مُسلِم و امام حسین(ع) منصرف کرد. تهدید و تطمیع، از دیگر مسائل روانی قابل اشاره است. ابن زیاد، از سویی با تهدید و تطمیع اشراف قبایل، هر رئیسی را در برابر قبیلة خویش قرار داد و از سوی دیگر، با تهدید و تطمیع تمامی مردم، سبب شده بود که حتی اگر رئیس قبیلهای خواهان یاری حسین(ع) باشد، مردمش به یاری او برنخیزند. داستان یارینشدن هانی بن عروه از سوی قبیلۀ پرجمعیتاش، بهترین گواه تهدیدهای ابن زیاد است.[36] ابن زیاد با سلب امنیت از فراریان لشکر اعزامی به کربلا، توانست لشکر پرشماری تجهیز کند و نام کوفیان را برای همیشۀ تاریخ سیاه نماید.[37]
پی نوشت:
[1]. ابن اثیر جزری، عزالدین علی، الكامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر، 1385ق، ج 3، ص63.
[2]. برای درک چگونگی تأثیر تفکر مذکور بر جهان اسلام، باید به واکاوی سیره فردی و حکومتی حاکمان پس از پیامبر9 پرداخت. برای اطلاع، ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، تصحیح: عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1410ق، ج 3، ص 125 ـ 160 و 201 ـ 288.
[3]. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الأُمم والملوک، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار سویدان، بیتا، ج 3، ص 449؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، الجمل والنصرة لسید العترة، تحقیق سید علی میرشریفی، قم: المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، 1413ق، ص210، 211 و 218.
[4]. عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، المدینة المنورة: مکتبة الدار، 1405ق، ج 1، ص 108؛ برای شواهد این برتری، ر.ک: سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت: دار الجنان، 1408ق، ج 4، ص74؛ مِزّی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق: بشّار عوّاد معروف، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1403 ـ 1404ق، ج 13، ص 437.
[5]. برای «شیعة عثمان» ر.ک: كلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الكافی، تحقیق و تصحيح: علياكبر غفارى و محمد آخوندى، تهران: دار الكتب الإسلامیة، 1407ق، ج 4، ص 518؛ برای «دین عثمان» ر.ک: ابومخنف كوفى، لوط بن یحیى، وقعة الطفّ، تحقیق: یوسفى غروى، محمدهادى، قم: جامعة مدرسین حوزة علميه، سوم، 1417ق، ص224.
[6]. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق: حبیبالرحمن الأعظمی، بیروت: المجلس الأعلمی، بیتا، ج 4، ص50؛ ابن سعد، ج6، ص333.
[7]. ابوجعفر الإسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار والموازنة، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی، 1402ق، ص 32.
[8]. ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1406ق، ج 2، ص 350.
[9]. ابوجعفر الإسکافی، محمد بن عبدالله، المعيار والموازنة، پيشين، ص 32.
[10]. برای شرح و اثبات این مطلب، ر.ک: هدایتپناه، محمدرضا، جریانشناسی فکری معارضان قیام کربلا، قم: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزة علمیة قم: 1382ش، ص 19 ـ 45.
[11]. صفری فروشانی، نعمتالله، کوفه از پیدایش تا عاشورا، قم: مشعر، 1391ش، ص 213.
[12]. برای اسامی و فرقههای خوارج، ر.ک: مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، بور سعید: مكتبة الثقافة الدینیة، بیتا، ج 5، ص 135.
[13]. صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران: انتشارات سمت، 1384ش، ج 1، ص 319.
[14]. اوّل: طبری، تاریخ الأمم والملوک، پیشین، ج 5، ص 165 ـ 166. دوم: ابن كثیر دمشقی، أبوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت: دار الفكر، 1407ق/ 1986م، ج 8، ص 24. سوم: بلاذری، احمد بن
بحیی، انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار، بیروت: دارالفکر، 1417ق، ج 5، ص 178. چهارم: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، ج 3، ص515.
[15]. ابن قتیبة دینوری، أبومحمد عبدالله بن مسلم، الإمامة والسیاسة، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الأضواء، 1410ق/1990م، ج 2، ص 27؛ طبری، تاریخ الأُمم والملوک، پیشین، ج 5، ص 503.
[16]. ابن قتیبۀ دینوری، الإمامة والسیاسة، پیشین، ج 1، ص 205.
[17]. ابومخنف، وقعة الطف، پیشین، ص 193.
[18]. خلیفه، أبوعمرو بن خیاط بن أبیهبیره لیثی عصفری مشهور به شباب، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق: فواز، بیروت: دار الكتب العلمیة، 1415ق/1995م، ص 89.
[19]. مجهول (بینام)، أخبار الدولة العباسیة وفیه أخبار العباس وولده، تحقیق: عبد العزیز الدوری و عبد الجبار المطلبی، بیروت: دار الطلیعة، 1391ق، ص 206؛ مقدسی، أبوعبدالله محمد بن أحمد، أحسن التقاسیم فى معرفة
الأقالیم، القاهرة: مكتبة مدبولى، الطبعة الثالثة، 1411ق/1991م، ص294؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، پیشین، ج 6، ص 59؛ ابن الجوزى، أبوالفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم والملوك، تحقیق: محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلمیة، الأولى، 1412ق/1992م، ج 7، ص 56.
[20]. طبری، تاریخ الأمم و الملوک، پیشین، ج 5، ص 351.
[21]. صفری فروشانی، نعمتالله، کوفه از پیدایش تا عاشورا، پیشین، ص 212 ـ 213.
[22]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، تهران: علم، دوم، 1387ش، ص 22.
[23]. بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، بیروت: دار ومكتبة الهلال، 1988م، ص 275.
[24]. قرشی، محمدباقر، حیاۀ الامام الحسین7؛ دراسۀ وتحلیل، قم: دار الکتب العلمیة، 1397ق، ج 2، ص370.
[25]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1404ق/1363ش، ص 245.
[26]. صفری فروشانی، نعمتالله، کوفه از پیدایش تا عاشورا، پیشین، ص 197.
[27]. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، پیشین، ص 245.
[28]. ر.ک: ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبيطالب7، قم: علامه، 1379ش.
[29]. همان، ص240، پاورقی 2.
[30]. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج 3، ص 382.
[31]. مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران: صدرا، سیزدهم، 1371ش، ج 3، ص 164 ـ 165.
[32]. ر.ک: جزری، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، پیشین، ج 1، ص 502؛ نمونه این مطلب، جنگ بعاث است. (ر.ک: ذهبی، تاریخ اسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الكتاب العربی، دوم، 1413ق، ج 1،
ص 288)
[33]. صفری فروشانی، نعمتالله، کوفه از پیدایش تا عاشورا، پیشین، ص 202.
[34]. ذهبی، شمسالدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، پیشین، ج 3، ص 461.
[35]. ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، 1337ش، ج 4، ص 63.
[36]. مسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر، تحقيق: اسعد داغر، قم: دار الهجرة، دوم، 1409ق، ج3، ص 59.
[37]. بلاذری، انساب الأشراف، پیشین، ج 3، ص 387.
منبع: ره توشه محرم1393
افزودن دیدگاه جدید