اشعار شهادت امام حسین سازگار
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| اشعار شهادت امام حسین سازگار
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
نفس صبح، شرار است، شرار است، شرار
آسمـان کوه غبار است، غبار است غبار
کوهها سوخته چون سینۀ خورشید، همه
دودشان مانده بـه آیینۀ خورشید، همه
قدسیان سوختهبال و پرشان چون دلشان
عرشیـان خیمـۀ انـدوه شده محفلشان
بر دل ختم رسل، بار غمی سنگین است
گیسوی فاطمه از خون خدا رنگین است
عـرش اعلا بـه روی خاک زمین افتاده
یا که جان دو جهان از سر زین افتاده؟
سیهزار ابرهـه بـر جنگ خـدا آمدهاند
در پــی قتــل امـام شهــدا آمــدهاند
ناخلفهای سقیفه همه شمشیر به دست
نیزهداران همه بیرحمتر از زنگیِ مست
گشته آمیختـه بـا بغض محمّـد گلشان
کینۀ آل علـی تلختــرین حـاصلشـان
قصد معراج تماشای خدا کرده حسین
کثرت تیر ببین بال درآورده حسین
سنگها! یکسره از سوز درون گریه کنید
بر تن غرقه به خونش همه خون گریه کنید
آبها! در شـرر خجلت خـود آب شوید
باید از داغ لبش در تب و در تاب شوید
هـدف تیـر بـلا سـورۀ رحمـان ای وای
سـم اسـب و ورق پـارۀ قــرآن ای وای
کاش خورشید نمیتافت به کوه و صحرا
ره گـودال ببندیــد بـه روی زهرا
مصطفی سوخت سراپا و علی جامه درید
شمـر در محضـر مـادر سرِ فـرزند برید
سر که گردید جدا، قاتل خونخواره گریست
تیغ قاتل هم بـر آن گلوی پاره گریست
خضر، لبتشنه فدا گشت بگو یا زهرا
سر به ده ضربه جدا گشت بگو یا زهرا
دوستان! وای من و وای من و وای شما
بـه خـدا آب ندادنــد بــه آقــای شما
به خدا گرگصفت بر بدنش چنگ زدند
بـه خـدا آب ندادنـد ولــی سنگ زدند
حـق پیغمبر اســلام ادا شــد دیـدید؟
سر توحید، لب تشنه جدا شد دیـدید؟
تسلیت فاطمـه! نـور بصـرت را کشتند
بـه خدا اهـل سقیفـه پسرت را کشتند
بــاغ آمــال سکینـه همـه پـرپر گشته
اسـب بیصـاحب بابا بـه حـرم برگشته
اشـک بـا یـاد لـب تشنــهلبـان آورده
در حـرم خون، عــوض آب روان آورده
با تپشهـای دلش روضۀ مقتل خوانده
شیهههـایش جگـر فاطمـه را لــرزانده
باز بیدادگــران آتـش کیـن افشاندند
بـاز بیتالحــرم فاطمـه را سـوزاندند
سپـه کفــر بـه ســوی حـرم آل آمد
کعب نـی بـود کـه بر شانۀ اطفال آمد
کـه دهـد فاطمـۀ فاطمـه را دلـداری؟
بشتابید که خون گشته ز گوشش جاری
دو کبوتر به بیابان ز عطش جان دادند
بنویسید که در چنـگ عقـاب افتـادند
بنویسید که سـر در دل خـاری بردند
بنویسید که از تـرس بـه صحرا مردند
دامن هر دو پر از آتش و دود است هنوز
بنویسید تـن هـر دو کبود است هنوز
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
من پارهای از پیکر عرش خدایم
مــن کعبــه اهـل ولایم، کربلایم
خاکم ولی آغشته با خون حسینم
تا صبح روز حشر، مدیون حسینم
از روز اول خون آدم ریخت در من
دریای اشک از چشم عالم ریخت در من
از قلب من باب بلاها گشت مفتوح
میخواست در من غرق گردد کشتی نوح
در مـن خلیل الله پایش خورد بر سنگ
از خون پاکش این زمین را کرد گلرنگ
مـن در فـراتم اشـک اسمـاعیل دارم
مـن سایهبـان از بـال جبـراییل دارم
مـن انبیـا را شاهــدِ زخـمِ بلایـم
من یک جهان کرب و بلایم: کربلایم
تا بر حسین آغوش خود را باز کردم
از کعبه دل بـردم، بـه جنت ناز کردم
از اول خلقت کـه حـق بخشید بودم
آغوش خود بر یوسف زهـرا گشودم
بـا خاک خـود درمـان درد عـالمیْنم
خـاکم مپنداریـد، مـن شهـر حسینـم
مـن در درون، هجده بهشتِ یاس دارم
مـن در کنــار علقمـه، عبــاس دارم
مـن دور هفتـاد و دو لالـه پر گشودم
آغوش خـود را بـر علیاصغر گشودم
در مـن فـروغ حق تعــالی را ببینیــد
خــورشید زهــرا، مــاه لیلا را ببینید
در مـن عـلیاکبر ز زخــم بیشماره
شد مثل تسبیحی که بندش گشته پاره
مـن روضـۀ گـلهای بیخـار حسینم
تـا صبـح مـحشر میهمــاندار حسینم
مهمـان مـن بینِ دو دریا تشنه جان داد
لبهای خشکش را به هر نسلی نشان داد
مهمـان مـن بـا لـحن شیرین با حلاوت
میکـرد نـوک نیـزهها قـرآن تــلاوت
مهمـان مـن چـون بسمل بیبال گردید
مانند قـرآن حرمتش پامال گردید
مهمان من در سینه دارد داغ یاران
دردا که شد با داغ یاران سنگ باران
مهمان من جز زخم در پیکر ندارد
مهمان من بـر پیکر خود سر ندارد
مهمـان من بزم عزا را دوست دارد
مهمان من اشک شما را دوست دارد
مهمان مـن بـر امت جدش دعا کرد
خون گلوی خویش را وقف شما کرد
مهمان مـن سـر در ره اسلام داده
از حلق خونین بـر شما پیغام داده
مهمان من زخمش لباسش بود بر تن
پیراهنش را هم به غارت برد دشمن
وقتی ز رگهای بریده خون فشانده
اول ســلامِ شیعیــانش را رسانده
فرمود چون نوشید آب سرد، یاران
بر من بریزید اشک چون ابر بهاران
"میثم" اگر چون آب در آتش بجوشد
حاشا کـه بی ذکـرِ حسین، آبی بنوشد
سیاه، چهرۀ خورشید و تیره ملک خداست
چه روی داده مگر روز محشر کبراست؟
چه روی داده که قرآن فتاده در یم خون؟
چه روی داده که خورشید نوک نی پیداست؟
چه روی داده که خلق و خدا عزا دارند؟
چه روی داده که ملک وجود، غرق عزاست؟
چه روی داده که بینم ز خونِ خون خدا
خضاب، موی رسول است و گیسوی زهراست؟
چه روی داده که یک نیمروز از دم تیغ
به یک منا سر هفتاد و دو ذبیح، جداست؟
نگه کنید خدا را که روی هر سنگی
نوشته با خط خون: روز، روز عاشوراست
نگه کنید که خون خدا بود جاری
ز حنجری که پر از بوسۀ رسولخداست
نگه کنید به قرآن سینۀ احمد
که آیهآیه ز شمشیر و تیغ و تیر جفاست
میان قلزم خون سینهای شده پامال
که نقطهنقطه بر آن جای نیزۀ اعداست
سری که از سر نی چشم دوخته به حرم
سر مقدس خونین سیدالشهداست
کنار علقمه با خون، به دست و مشک و علم
نوشته: این بدن پارهپارۀ سقاست
به زیر کعب نی و تازیانه دخترکی
به دیده اشک و به لبهاش بانگ یا ابتاست
گلوگرفته، نفس خسته، زیر لب گوید
عمو کجاست؟ برادرکجاست؟ عمه کجاست؟
به یاد خون گلوی حسین تا صف حشر
نه کربلا که جهان وجود، کربوبلاست
روان به خیمه شده ذوالجناح بیصاحب
صدای شیهۀ او واحسین و واویلاست
نه تا قیام قیامت، پس از قیامت هم
همیشه پرچم خونین کربلا برپاست
چهارده صده، «میثم!» گذشته است و هنوز
شرار دامن طفل حسین در دل ماست
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
اینک حسین است و شب راز و نیازش
روح تمــام انبیــاء محــو نمــازش
آوای قــرآنش ز قــرآن میبَـرد دل
بگذشته از جان و زجانان میبـرد دل
بیواسطه جایش در آغوش خـدا بود
تنها نه از خلقت که از خود هم جدا بود
میگفت:یارب! این من و این بود و هستم
بـود و نبــودم را گــرفتم روی دستم
در عـالم زر بـا تـو بـوده ایـن قـرارم
اینک تو هر چه دوست داری،دوست دارم
ز آن سرفرازم که سرم را دوست داری
گل زخمهـای پیكـرم را دوست داری
صد لالۀ پرپر نثارت کردم ای دوست
خون علیاصغر نثارت کردم ای دوست
ایثـار جـان و سـر مبـارک باد بر من
داغ عـلیاکبر مبــارک بــاد بـر من
فریــاد یــارانم بــه از آوای بــلبل
سم ستوران خوبتــر از شاخة گل
سوز عطش از سردی دریاست بهتر
سنگ جبین از لالــة حمراست بهتر
بــوسم به زخم سینه نوک تیرها را
شویم به خوناب جگر، شمشیرها را
زخم زبانها مـرهم زخمند بـر من
این زخم تیغ دوست، این دشنام دشمن
گودال خون بر من گلستان بهشت است
نام بهشت اینجا که جای توست،زشت است
بگذار خون جوشد ز رگهای گلویم
بگـذار زیـر تیـغ هـم ذکر تـو گویم
بگـذار طـفلم دامنــش آتش بگیرد
از ترس دشمن در دل صحـرا بمیرد
بگذار تا مهمان شـود سـر در تنورم
بگـذار از مطبخ رود تـا عرش، نورم
چوب جفا و لب چه شیرین است با تو
زخم سر زینب چه شیرین است با تو
روز ازل گفتم بــلا را دوســت دارم
تـا صبح محشر کربلا را دوست دارم
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
تا ابد كوثر توحید ز پیمانه ی اوست
سینه ی سوختگان شمع عزاخانه ی اوست
شعله های عطشش در نفس خسته ی ما
كوه سنگین غم ما به روی شانه ی اوست
حرم اوست حریمی كه بود كعبه ی جان
دل بشكسته بهشتی است كه ویرانه ی اوست
دل آتش زده ی ما كه جهانی را سوخت
شعله اش از شرر دامن ریحانه ی اوست
گوهری را كه خدا قیمت آن داند و بس
دُرّ اشكیست كه تقدیم به دُردانه ی اوست
طُرفه بیتی است از آن شاعر شیرین سخنش
یك جهان عاطفه در ساغر و پیمانه ی اوست
«این حسین كیست كه عالم همه پروانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست»
تا از این نُه فلك و هفت رواقش اثر است
سر نورانی او بر سر نی جلوه گر است
سندی را كه به خون گلوی خویش نوشت
تا خداییِّ خدا پیش خدا معتبر است
این شهیدی است كه با آتش هفتاد و دو داغ
داغ او تا ابدالدّهر به قلب بشر است
در صف حشر پیمبر به رویش خنده زند
هر كه را دیده بر آن حنجر خشكیده، تر است
سر ما خاكِ در خاك نشینان درش
دل ما با سر نورانی او همسفر است
نه فقط سینه سپر كرد به هنگام نماز
تا ابد سینه ی او تیر بلا را سپر است
همه مُردند ، چرا هر چه زمان میگذرد
مكتب سرخ حسین ابن علی زنده تر است
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
فقیر خسته دلی بر در سرای حسین
نوشته بود یکی نامه از برای حسین
که ای کریم کریمان به بذل و لطف و کرم
در این مدینه من از هرکسی فقیر ترم
نه از برای گدایی ز خلق رو دارم
نه پیش اهل و عیال خود آبرودارم
دل شکسته و قد هلالی آوردم
دلی زغصه پرو دست خالی آوردم
امام با گل لبخند رو به او آورد
ولی به نامه بنوشته اش نگاه نکرد
براو بسی کرم از لطف دلنوازش کرد
فقیر بود که یک لحظه بی نیازش کرد
سؤال کرد یکی کی عزیز پیغمبر
به بذل و جود و سخا دست خالق اکبر
توکه به نامه او چشم خویش نگشودی
چه گونه این همه لطف و عطاش فرمودی
امام گفت فقیری که آبرو دارد
خجل شود چو به سوی کریم رو آرد
روا نبود که با آن عطای بسیارم
به قدر خواندن یک نامه اش نگه دارم
**
کسی که این همه آقایی و کرم دارد
فقیر را به برخویش محترم دارد
چرا به بازوی اطفال او زدند طناب
چه گونه دشمنشان برد سوی بزم شراب
چرا سه ساعت برروی پای استادند
به سوی راس پدر چشم خویش بگشادند
سکینه از غم و اندوه پاره شد جگرش
دمی که چوب جفا خورد برلب پدرش
سری که جان و تن عالمی به قربانش
کبود شد لب خشک و شکست دندانش
سلام بررخ بهتر زماه تابانش
سرشک دیده میثم نثار قرآنش
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
تا ابد کوثر توحید ز پیمانهء اوست
سینهء سوخته گان شمع عزا خانهء اوست
دل آتش زدهء ما که جهانی را سوخت
شعله اش از شرر دامن ریحانهء اوست
گوهری را که خدا قیمت آن داند و بس
دُرّ اشکی است که تقدیم به دُردانهء اوست
درس آزادگی از مکتب او یافت کمال
روح مردانگی از همّت مردانهء اوست
طرفه بیتی است از آن شاعر دل سوخته ام
که پر از خون جگر ساغر و پیمانهء اوست
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
تا از این نُه فلک و هفت رواقش اثر است
سر نورانی او بر سر نی جلوه گر است
سندی را که به خون گلوی خویش نوشت
تا خداییِّ خدا پیش خدا معتبر است
این شهیدی است که با آتش هفتاد و دو داغ
داغ او تا ابد الدّهر به قلب بشر است
نه فقط سینه سپر کرد به هنگام نماز
تا ابد سینهء او تیر بلا را سپر است
همه مُردند، چرا هر چه زمان می گذرد
مکتب سرخ حسین ابن علی زنده تر است
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
کیست این کشته که دریا شده خونین جگرش
سینه ای نیست که سوزی نبرد از شررش
بهر یک سجده ی کامل ز سه خون ساخت وضو
خون پیشانی و خونِ دل و خونِ پسرش
با همه زخم بدن، قاتل او بود دو زخم
که یکی بر جگرش بود و یکی بر کمرش
خون و زخم بدن و گرد و غبار صحرا
سه کفن بود در آن وادی سوزان به برش
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
ذبح مهمان که شنیده لب عطشان لب آب؟!
جگر بحر و دل آب، کباب است کباب
ورق مصحف و خون، سوره ی نور و سُم اسب؟!
سرِ پاک پسرِ فاطمه و بزم شراب؟!
بارها صورت نورانی او خونین شد
باز با خون علی اصغر خود کرد خضاب
رفت از خیمه نگه پشت سر خویش نکرد
بس که بر شوق ملاقات خدا داشت شتاب
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
کیست این کشته که جان همه قربان تنش
آیه آیه شده چون صفحهء قرآن بدنش
جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهنش
آب غسل تن صد پاره اش از خون گلو
خاک صحراست کفن بر بدن بی کفنش
تا نفس داشت به آن قوم، نصیحت می کرد
چه گنه داشت که شد سنگ، جواب سخنش
چشم زهرا به سویش بود و گره خورد به هم
پنجهء قاتل و گیسوی شکن در شکنش
سر به بالای سنان، چشم به سوی زینب
صوت قرآن به لب و خون گلو در دهنش
جایی از زمزمهء ماتم او خالی نیست
این شهیدی است که عالم شده بیت الحزنش
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
ای که با خون گلویت شده قرآن تفسیر
آیه آیه شده اوراق تنت از شمشیر
بر تنت آیه نوشتند به شمشیر، ولی
جمله جمله همه را نقطه نهادند به تیر
پسرانت همه در راه خداوند شهید
دخترانت همه بر یاری اسلام اسیر
به نماز تو بنازم که پس از ذکر سلام
بر سر نیزه درخشیدی و گفتی تکبیر
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
هر کجا حکم الهی است سخنگو سر توست
شاخه و نخل و نی و طشت طلا منبر توست
آنچه گفتیم و شنیدیم در اوصاف بهشت
همه در یک گُل لبخند علی اصغر توست
آنکه بخشید به اسلام، بقا، خون تو بود
آنکه خون تو بقا یافت از او خواهر توست
عضو عضو بدنت سوره و زخمت آیات
ورق مصحف آغشته به خون پیکر توست
نه محرّم نه صفر بلکه همه دورهء سال
باید این بیت بخوانیم که یادآور توست
«این حسین کیست که عالم همه دیوانهء اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهء اوست»
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
تو در عین غریبی برتمام خلق سلطانی
تو دراوج عطش آبی تو دریای خروشانی
اگرچه اهرمن انگشترت رابرد می بینم
تو درملک خدا تا عرصه محشرسلیمانی
تو هم خون خدا هم زاده خون خداوندی
تومجروحی تومذبوحی توعریانی توعطشانی
نیازی نیست تا قرآن بخوانی برفراز نی
تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی
به تن داری هزاران زخم تیرو نیزه و خنجر
نباید سنگ بارانت کنند آخر تو مهمانی
نصیحت می کنی در زیر خنجر قاتل خودرا
زبس دارای لطف و رحمت و عفوی و احسانی
به زخم پیکرت ای جان جان عالم هستی
چرا خورشید می تابد تو خود خورشید تابانی
برای گوشواره گشت گوش دخترت پاره
ندانستند تو خود گوشوار عرش رحمانی
جرا بین دو نهر آب لب تشنه تورا کشتند
نگفتند ای همه اسلام آخر تو مسلمانی
تو که چشم خداوندی به میثم باز کن چشمی
قبولش کن بگو میثم تو ما را مرثیه خوانی
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
ﭼﺸﻢ ﻣﺎ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺑﺪﻧﺖ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺍﺷﮏ ﻣﺎ ﮔﻮﻫﺮ ﺭﺧﺸﺎﻥ ﯾﻢ ﻋﺮﻓﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﯾﻪ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻧﯿﺰﻩ ﻗﺴﻢ
ﺧﻮﻥ ﭘﺎﮎ ﺗﻮ، ﺣﯿﺎﺕ ﺩﮔﺮ ﻗﺮﺁﻥ ﺍﺳﺖ
ﺩﯾﻦ ﺯ ﺧﻮﻥ ﺑﺪﻧﺖ ﺟﺎﻣﻪ ﮔﻠﮕﻮﻥ ﭘﻮﺷﯿﺪ
ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺪﻧﺖ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺣﻮﺽ ﮐﻮﺛﺮ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﻣﺤﺒﺎﻥ ﺗﻮ ﭘﺮ
ﺳﺎﻗﯽ ﺍﺵ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺍَﺣﺪ ﻣﻨّﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮﮐﻪ ﺭﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺩﺍﻍ ﺗﻮ، ﺩﺍﻏﺶ ﺑﻪ ﺟﮕﺮ
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﻋﺰﺍﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﺳﺖ
ﮐﻔﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ، ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺳﯿﻨﻪ ﺯﻧﯽ ﺍﺳﺖ
ﺧﺎﮎ ﺯﻧﺠﯿﺮﺯﻧﺖ، ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺁﺏ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺟﮕﺮﺵ ﻣﯽ ﺳﻮﺯﺩ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺧﻀﺮ ﺣﯿﺎﺗﯽ ﻭ ﻟﺒﺖ ﻋﻄﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﻭﺿﻪ ﺟﺎﻧﺴﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺧﺪﺍ
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ ﺗﻮ ﭘﺪﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺣَﯿَﻮﺍﻥ ﺑﻬﺮ ﺗﻮ ﮔﺮﯾﻨﺪ، ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ
ﻣﻨﮑﺮ ﮔﺮﯾﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﺴﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ
ﭼﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺑﺒﺮﻧﺪﺵ، ﭼﻪ ﺑﻪ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺑﻬﺸﺖ
ﭼﺸﻢ "ﻣﯿﺜﻢ" ﺑﻪ ﺟﺮﺍﺣﺎﺕ ﺗﻨﺖ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﺍﺳﺖ
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
درود بر تن عریان سید الشهدا
سلام بر لب عطشان سید الشهدا
ز نوک نیزه شده ملک بی حدود خدا
پر از تلاوت قرآن سیدالشهدا
زیارت شب آدینه اش گرامی باد
که هست فاطمه مهمان سید الشهدا
عجب نه کز نفسش معجز مسیح دمد
کسی که هست ثنا خوان سید الشهدا
به چشم خویش کنید التماس و گریه کنید
که هست فاطمه گریان سید الشهدا
سلام خلق و سلام خدای عزوجل
به زخم های فراوان سید الشهدا
به گیسوان پریشان فاطمه سوگند
که عالم است پریشان سید الشهدا
نشان نیزه و شمشیر و تیر و خنجر و سنگ
بهشت لاله و ریحان سید الشهدا
یقین کنید همان چوب خیزران می گفت
سلام بر لب و دندان سید الشهدا
زهی کرم که ز آغاز، نخل میثم را
رقم زدند به دیوان سید الشهدا
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
پیكر قرآن، نشان تیرهاست
آیه آیه، طعمه ی شمشیرهاست
جسم پاك یوسفی در خون و خاك
مثل قلب پیر كنعان، چاك چاك
یك گل خونین و هفتاد و دو داغ
تشنه كام افتاده در دامان باغ
برگ های خشكش از خون، تر شده
غنچه روی سینه اش پرپر شده
سنگ دشمن، درّ نایاب من است
تشنگی، شیرین ترین آب من است
كاش تا بازم فدایی آورم
بود هفتاد و دو یار دیگرم
كاش صدها عون و جعفر داشتم
قاسم و عباس و اكبر داشتم
كاش می دادی مرا، صد طفل شیر
تا سپر می شد گلوشان پیش تیر
این من و این شعله ی تاب و تبم
این بیابان گرد كویت، زینبم
عهد بستم با تو تا پای سرم
رخ كند تقدیم سیلی، دخترم
حكم كن؛ فرمان تو، نور است نور
تا گذارم چهره بر خاك تنور
دوست دارم پیش چشم زینبم
چوب دشمن بوسه گیرد از لبم
ای ملائک، رو در این هامون کنید
شمر را از قتلگه بیرون کنید
ای عزیز فاطمه دادی بزن
آخر ای مظلوم ، فریادی بزن
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
چهره از خون خدا کردی خضاب ای ذوالجناح!
چون شرار افتاده ای در پیچ و تاب ای ذوالجناح!
صیحههایت الظّلیه، شیهههایت یا حسین
هر نفس داری هزاران التهاب ای ذوالجناح!
ای بُراق تیر باران گشته در معراج خون
از چه بر تن زخم داری بیحساب ای ذوالجناح!
فاش بر گو ماه زینب را کجا انداختی
در یم خون یا میان آفتاب ای ذوالجناح!
گوش کن در قَلزم خون از گلوی خشک او
دم به دم آید صدای آب آب ای ذوالجناح!
چهره از خاک و غبار کربلا پوشیدهای
یا ز خون صاحبت بستی نقاب ای ذوالجناح!
قلب ما را سوختی این گونه سقایی مکن
کم بریز از چشم گریانت گلاب ای ذوالجناح!
باز شو سوی منای خون خلیلم را بگو
خیمهها زمزم شد از اشک رباب ای ذوالجناح!
من ز سوز سینه خود با تو میگویم سخن
تو به اشک دیده می گویی جواب ای ذوالجناح!
با وجود آن که ریزد از دو چشمت سیل اشک
زانویت را خون گرفته تا رکاب ای ذوالجناح!
شیهههایت شعلههای نظم «میثم» میشود
تا جهان را افکند در اضطراب ای ذوالجناح!
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
سید و سـالار تمام شهدایی حسین!
با لب عطشان به لب آب، فدایی حسین!
تشنه لبی؛ تشنهلب کرب و بلایی حسین!
با بدن بیسـر خـود شافـع مایی حسین!
خون خدایی حسین! هستی مایی حسین!
سلام ما سلام ما بر تـن عریـان تو
سلام ما سلام ما بر لب عطشان تو
سلام ما به زخـم پیکـر جوانان تو
بـا گلـوی تشنـۀ خـود آب بقایی حسین!
خون خدایی حسین! هستی مایی حسین!
سلام ما سلام ما بـه خون پیشانیات
سلام ما به لالهگون صورت نورانیات
سلام ما به نازنیـن کـودک قربانیات
سلام ما بر تو که خود روح دعایی حسین!
خون خدایی حسین! هستی مایی حسین!
سلام ما سلام مـا به گریـۀ زینبت
سلام ما بـه ظهـر امـروز تـو و امشبت
سلام ما به شیهههای اسب بیصاحبت
تو از ستم کشتۀ بیجرم و خطایی حسین!
خون خدایی حسین! هستی مایی حسین!
کعبۀ من، قبله من، نماز من کیست؟ تو
قلب من و راز من و نیـاز من کیست؟ تو
اشک من و سوز من و گذار من کیست؟ تو
ای که تو هم قبله و هم قبلهنمایی حسین!
خون خدایی حسین! هستی مایی حسین!
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
کوفیان! من پسر فاطمه؛ مصباح هدایم
پسر خون خدا، خون خدا، خون خدایم
گُهر بحر نبوت، ثمر نخل ولایت
سومین حجت و پنجم نفر از آل کسایم
روح ریحان نبی، نجل علی یوسف زهرا
پای تا سر همه قرآن رسول دو سرایم
شرر قهر خدا سر زند از آتش خشمم
رحمت واسعه ی حق، نفس روح فزایم
خلق ناگشته جهان، دور سرم گشته شهادت
خوانده اند از شب میلاد، امام شهدایم
صاحب سِرّ هو الحق و هو الحی و هو الهو
عبدم و آینه ی غیب خداوند نمایم
کعبه و حجر و حطیم و حرم و ذکر و طوافم
نیت و رکن و مقام و حجر و سعی و صفایم
بوده هر روز، نبی زائر اعضای وجودم
بر سراپای، زده بوسه به هر صبح و مسایم
چه سراسر بگذارید به خاک قدمم رو
چه بِبُرّید در این دشت بلا سر ز قفایم
به لب آب، لب تشنه بِبُرّید سرم را
که به خون، زنگ ز آیینه ی قرآن بزدایم
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
روز عاشوراست یا آغاز روز محشر است
آسمان دود و زمین، مانند کوه آذر است
جسم هفتاد و دو ثارالله، بر روی زمین
برفراز نیزه، چون خورشید تابان یک سر است
ماه زهرا، میدرخشد بر فراز نیزهها
یا که خورشید است و یک نی از زمین بالاتر است
غرق خون، پیراهن یک سیزدهساله پسر
شعله ی آتش، بلند از دامن یک دختر است
یک جوان، گردیده جسمش، چاک چاک و ریز ریز
وای بر من، وای بر من، این جوان، پیغمبر است
نه خدایا این محمّد نیست، من نشناختم
این امید یوسف زهرا، علیّ اکبر است
غنچهای بینم به روی شانه ی خون خدا
غنچه نشکفتهای، کز باغ گل، زیباتر است
از گل لبخند و از خون گلویش یافتم
مهر طومار حسین است این علی اصغر است
از کنار علقمه آید صدای فاطمه
در غم عباس خود، گریان به جای مادر است
شاخه یاسی، در این صحرا شده نقش زمین
دست عباس است این یا دستهای حیدر است
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
تمام عمر نهم سر به خاک این درگاه
که لحظه ای تو کنی زیر پای خویش نگاه
به دامنت ز ازل چنگ من گره خورده
بر آن مباش که دست مرا کنی کوتاه
تو و کشیدن دامن ز دست من؟ هیهات!
من و جدایی از این آستان؟ معاذ الله
اگر تمام زمین را نهند بر دستم
گر از سپهر به جنگم بیاورند سپاه
نه دست می کشم از دامن محبّت تو
نه رو نهم به درِ دیگری از این درگاه
سفید رو چو تو نشنیده و ندیده کسی
که روی خویش نهد، بر روی غلام سیاه
به غیر روی تو، ای آفتاب هر دو جهان!
کسی ندیده ز خاک تنور، تابد ماه
رسد چو نغمۀ قرآن به گوش، در چشمم
سرت به نوک سنان، جلوه می کند ناگاه
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
ای حسین ای از ازل پا بست ما
ای به دستت اختیار هست ما
در غریبی آشنای عالمی
عبد مایی و خدای عالمی
زخم، روی زخم از ما خواستی
تا شهادت را به خون آراستی
روز پیمان تو و پیوند ماست
چاک هر زخمت گل لبخند ماست
ما تو را با زخم تن آراستیم
از تو در دریای خون، سر خواستیم
ای تو را الله، شاءَ اَن یُراک
با لب عطشان و جسم چاکچاک
پیشتر زین چار مام و هفت باب
کربلا را بر تو کردیم انتخاب
آسمانِ اوفتاده بر زمین
مقتلت آغوش رب العالمین
ما شراب از خم لایت داده ایم
جام لبریز از بلایت دادهایم
ما تو را در کربلا آورده ایم
ما تو را در خویش، فانی کرده ایم
زخم ما گردیده بر تن جوشنت
خون ما جاری است از پیراهنت
ما پسندیدیم انصار تو را
ما خریداریم ایثار تو را
در منای ما فدایی گشته ای
ما حسینی، تو خدایی گشته ای
بال جان را باز کردی یاحسین
تا خدا پرواز کردی یاحسین
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
سیاه، چهره ی خورشید و تیره ملک خداست
چه روی داده مگر روز محشر کبراست؟
چه روی داده که قرآن فتاده در یم خون؟
چه روی داده که خورشید نوک نی پیداست؟
چه روی داده که خلق و خدا عزا دارند؟
چه روی داده که ملک وجود، غرق عزاست؟
چه روی داده که بینم ز خونِ خون خدا
خضاب، موی رسول است و گیسوی زهراست؟
چه روی داده که یک نیم روز از دم تیغ
به یک منا سر هفتاد و دو ذبیح، جداست؟
نگه کنید خدا را که روی هر سنگی
نوشته با خط خون: روز، روز عاشوراست
نگه کنید که خون خدا بود جاری
ز حنجری که پر از بوسه ی رسولخداست
نگه کنید به قرآن سینه ی احمد
که آیه آیه ز شمشیر و تیغ و تیر جفاست
میان قلزم خون سینهای شده پامال
که نقطه نقطه بر آن جای نیزه ی اعداست
سری که از سر نی چشم دوخته به حرم
سر مقدس خونین سیدالشهداست
کنار علقمه با خون، به دست و مشک و علم
نوشته: این بدن پاره پاره ی سقاست
به زیر کعب نی و تازیانه دخترکی
به دیده اشک و به لبهاش بانگ یا ابتاست
گلو گرفته، نفس خسته، زیر لب گوید
عمو کجاست؟ برادرکجاست؟ عمه کجاست؟
اشعار شهادت امام حسین(علیه السلام) استاد سازگار
شور عاشورت زمان را تا ابد در بر گرفت
نُه سپهر از شعله سرخ خیامت در گرفت
گریه را وقف غمت کردیم از روز ازل
کآسمان از دیدهٔ پر اشک ما ساغر گرفت
از شرار خیمه ها تا دامن طفل تو سوخت
دود آن تا آسمان خورشید را در بر گرفت
وای من، ای وای من، این امت بیدادگر
با چه جرمی انتقام از آل پیغمبر گرفت
خواست خورشید اوفتد از چرخ در دریای خون
پرده خون تا رخ ثارالله اکبر گرفت
با همان دستی که قاتل رأس قرآن را برید
از سر دخت امیرالمؤمنین معجر گرفت
کشته آن کشته باید شد که در جنب فرات
حنجر خشکیده اش آب از دم خنجر گرفت
هستِ خود را وقف کرد و هستی حق را خرید
داد سر در راه دین و زندگی از سر گرفت
زخم ها گشتند گم در کثرت گل بوسه ها
بس که زینب بوسه از آن نازنین پیکر گرفت
بعد زخم آن همه شمشیر و تیغ و تیر و سنگ
سمّ اسبان هم گلاب از آن گل پرپر گرفت
گریه ها از داغ اکبر کرد با بانگ بلند
تسلیت از خنده خصم ستم گستر گرفت
نهضت خونین عاشورا به دشت کربلا
رمز پیروزی ز لبخند علی اصغر گرفت
از مضامینش توان پی برد کز روز ازل
نخل "میثم" دائم از خون شهیدان برگرفت
دیدگاهها
درود و تحیت الهی،
اشعار استاد سازگار در رثای سالار شهیدان بسیار عالی و دلنشین بود،
استفاده کردم، ممنونم از ایشان و بانیان محترم.
ارادتمند اکبرنژاد،
In reply to درود و تحیت الهی، اشعار… by جعفراکبرنژاد اشکلک
08:34 - 1402/11/16باسلام وعرض ادب از خدا سلامتی وطول عمر استاد سازگار میخواهم که با اشعارش اشک غم می ریزیم
استادبزرگوار .طیب الله انفسکم..بسیار عالی.
بسیار سوز دار وبا مهنا ومحتواست
دل ما با اشعار وابیات شما همجون شمع آب شد ،و چشمان گریان .
خداوند شما و تمامی خادمین در گاه مولایمان حسین ابن علی علیه سلام را در پناخد حفظ فرماید ،انشالله
افزودن دیدگاه جدید